ای فرشته ای که از جهان دیگری
رو به سوی ما دویده ای
گفته اند نشسته ای
از سر صداقت خودت
نقشه ها برای ما کشیده ای
روی صحبت تو با من است
یا مرا به جای دیگری گرفته ای ؟
ای فرشته نسخه های نانوشته ی تو هم
دردهای کهنه ی مرا
کارگر نمی شود
ای فرشته من تمام دیوهای روزگار را
در میان لنگه کفش خود نهاده ام
در میان این همه سیاهی جهان
فرصتی برای من نمانده است
تمام حرفهای ما
یا دروغ و یا بهانه است
تمام لحظه های ما
اسیر دام و دانه است
ما زپاکی و صفا
جز به آنچه میل ماست
حرف دیگری نگفته ایم
ما بر این زمین بی زبان
آن چنان نموده ایم
کز جفای روزگار ما
داد او به آسمان رسیده است
ای فرشته ما به دور خود تنیده ایم
تار و پود سنگی بلند ، دامهای آهنی
روی ما نوشته اند
احتیاط
احتیاط
بسته ای شکستنی است
ای فرشته ی رها زقید و بند روزگار
روی دامن سفید تو
نقطه ای سیاه فتاده است؟
غنچه ی دهان تو
لبی به نابجا گشوده است؟
ای فرشته راهمان جداست
عالم تو چیز دیگری است
من به زیر خاک می روم
تو به آسمان دیگری