پایگاه تحلیلی خبری آوای رودکوف avayerodkof.ir
منصور نظری: بـِسـم ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ و الصِّـدیقیــن به مناسبت شهادت جانسوز و غریبانۀِ امام جود و رحمت، امام جواد سلام الله علیه، مثنوی سُلالۀ نور به ساحت مقدس و نورانی این امام همام تقدیم میگردد:سلالۀ نوروَز لبش جاری چو کوثر آبِ عشق - بر شب تارِ رضا مهتاب عشقروشنای چشم زهرا، نورِ حق - چون علی شیر اوژنی منصورِ حقشُهرهْ شَهرِ عشقِ زهرا را جواد - خط سرخ کربلا را امتداددل پریشانِ غمِ یاسی کبود - سینهاش را غُصّه میسوزد چو عودقامتش خم از غم آن یاسِ عشق - جاریِ چشم ترش، الماسِ عشقاز تبارِ بیکسی، اولادِ یاس - بر گناهِ عاشقی او را قِصاصچون علی آزاده ای از نسل نور - وارثِ آن کُشتۀِ سر در تنورخفته در خاک بلا خورشیدِ حق - کرده زَهر کینه او را بیرمقحُجَّت حق را هلاکش کردهاند - غرقه در خون قلب پاکش کردهاندضَجه زهرا میزند بارِ دِگَر - پارهپاره یوسف او را جگرمیزند بر سینه و بر سَر، سُروش - نه فلک را بینم از غم در خروشاشک و آه و ناله میآید به گوش- نور چشمانِ رضا هم، شد خموشآن رضا را راحت روح و روان - بر لبش آورده زهر کینه، جانآن غریبِ کربلای کاظِمِین - تشنه لب جان میدهد همچون حسینیوسف زهرا وجودش کرده تب - زهر کین، آورده جانش را به لبدست و پا مولا به بَستر میزند - آسمان از غُصه بر سر میزندکربلا را وارث دست و علم - همنشین فاطمه در کوی غَمزهر کینه کرده او را خون جگر - آسمان را خون چکد از چشم ترآن جگر گوش رضا از زهر کین - خون دل جاری زچشمش بر زمیناین چنین باشد سر انجام ولا - تشنه لب جان دادن در کربلا ای شه مدفون به خاک کاظِمِین - وارث تنهایی و رنج حسینزهر کینِ معتصم نوشیدهای - لاله گون بر تن کفن پوشیدهایای غریبه در میان شهر خویش - هم چو جَدَّت کربلا داری بهپیششمع غم سوز شبستان بقیع - عاشقی را جلوۀِ ناب و بدیعای تقی و ای جوادِ فاطمه - ای دلت خونین یادِ فاطمهیوسف زهرا به چاه بیکَسی - میدهی جان در شب دلواپسیعشق زهرا ای تو را در تار و پود - نو حِ کشتیبانِ در دریای جُوداز رخت نور ولایت منجلی - مانده تنها شَهرِ غم را چون علیقبلۀِ دلهایِ عاشق، کوی تو - عالمی گُم در خَم گیسوی تووَه چه تنهایی به شهر اشک و آه - چون علی گویی غم دل را به چاهای به شهر رنج و غمها کوچه گرد - میشوی امشب خلاص از دست دردکینۀِ زهرا به دل پَروَردِهها - غرقه در خون قلب حیدر کَردههادر کمین قتل صبح صادقی - میکِشَندَت سر به دار عاشقیبر دل و جان رضا آرامِ عشق - نرگس چشمِ تر تو جامِ عشقای شقایقهایِ عاشق را امام - بر لب عطشانِ تو ما را سلامای به شمسِ مُلک دلها نورِ عین - ساقیِ میخانۀِ چَشمِ حُسینباده ریز از آن خم حیدر نشان – تا بگردد سینهها آتش فِشانسَرشکن آن خُم که مَهدی دارد او - تا به پایان انتظارم آرد اوشیعه را کُن این شب ظلمت سحر - جلوه کن بر چشم عاشق یک نظرغرقه در نور ولایت کن حِراء - می فرست آن یوسف گم گشته راکُشته ما را درد و رنج انتظار - میکِشَد هر دم بَلا ما را به دارطاقت ما گشته از این غُصِّه طاق - خون چکد از دیده ما را وَز فراقطعنه ما را میزند دشمن دُرُشت - مهدیا! هجران تو ما را بِکُشتدیده بر دَر، بس تو را در راه ماند - پا بهپایِ اشکِ چشمم، آه ماندسینه میسوزد ز داغِ اشتیاق - بس کن آقا شیعه را دیگر فراقای سبب ساز غم آدینهها - ای نهاده داغ غم بر سینههامهدی صاحب زمان، خورشید حق - وقت آن شد تا زنی سر از شفقجِلوِه کن بر ما، سحرگاه ظهور - تا نمایی نه فلک را غرقه نورجان به لب آمد خدا را بی تو، آه - کَم نگردد از تو ما را یک نگاهمهدیا دلتنگ بویت گشتهایم - قوم آواره به کُویَت گشتهایمرحمتی آور به عُشاقت وَلی - لحظهای روی مهت را منجلیاز شفق غوغای نورت میرسد - از یمن بوی ظُهورت میرسدغُلغُلِه اندر جهان افکنده عشق - گشته عالم شاه ما را بَنده عشقاندکاندک میرسد، سَر انتظار - میرسد ما را شمیم نوبهاردریمن در شام و لبنان و عراق - گشته بر پا کربلایِ اشتیاقمیرسد ما را سحرگاه وِثاق - رو به پایان میرسد شام فراق بوی مهدی میرسد از سمت نور - اندکاندک میرسد وقت ظهوراندکاندک دور مستان میرسد - یوسف زهرا پرستان میرسدشام عزلت رو به پایان میرسد - بر تن ما شیعیان جان میرسددر قدومش جان فدا باید کنیم - یاریاش در کربلا باید کنیمآه اگر تنها نهیمش در میان - ای دریغا گر شویم از کوفیانپیر تنهای خراسانی من - ای تو نوحِ قلب طوفانی مندل به تنگ آمد خدا را از ستم - پرچم سبز وَلا را کن علمظلم و بیدادِ سکندرهای پست - تا کجا باید دل ما را شکستبیکس و تنها میانِ شهر درد - تا کجا تنها به ظلم شب نبردیاری ما کن ای علم بردار عشق - یا بِکش ما را تو خود بردار عشقای به زندانِ نگاهت دل اسیر - دادِ ما را از سِکندرها بگیربیهراسم بند و زندان را ولی - دل به تنگ آمد ز تنهایی، علیجان فدای روی همچون حیدرت - اشعریها را بِتاران از بَرَتای دلت رنجور درد و داغِ یاس - زِاِبنِ مُلجِم ها تو را دارم هراسدل پریشانم تو را از فتنهها - تا به دشت کربلا گردی رهامیهراسم اَشعری را خرقه پوش - آن رَدای فتنه را افکنده دوشزین تَسلسُلهای بیپایان دور - میهراسم از فساد و ظلم و جورحیدری ای بسته گیسو را به سر - دل پریشانم تو را زین بوم و بَرآهِ مظلومان اگر گیرد شرر - آتشِ حق جُمله سوزد خشک و تَرریشه کَن کُن ظالمان را بیخ زور - سینۀ شب را شکاف از تیغ نوراذنِ ماده بر جهادِ با فساد - تا مگیرد رونق دین را کِسادای خراسانی تو را جان بر کفیم -بهر جانبازی به اول در صفیمآبروی دین نیاید تا به باد - ریشه کن باید شود ما را فسادوَر نه چون قوم ثمود و قوم عاد - ریشۀ ما را بسوزاند فسادپیش ظلم ظالمان کردن سکوت - افکند ما را به دام عنکبوتکربلا ما را چنین دارد پیام - پیش ظلم ظالمان باید قیاماین بود فریاد سرخ کربلا - نهی از منکر بود معروف مابا ولی تا پای جان میایستیم - از تبار کوفیان ما نیستیمظلم ظالم را کجا گردن نَهیم - عاشقانه کربلا را در رَهیمصد هزاران کربلا مارا به پیش -بگذریم از خان و مان و جان خویش تشنه کامِ انتقامِ خونِ یاس - از سِکَندرها کجا ما را هراس شور و شوق کربلا دارد سرم - سر به دار عشق زهرا آورم «از تبار سر به دارانیم ما - کربلا را جا نمی مانیم ما »به امید ظهور یار ...22 شهریور ماه 1394 - تهران - منصور نظری