کد خبر: ۶۶۴۰
تاریخ انتشار: ۲۷ خرداد ۱۳۹۴ - ۱۹:۰۶
درپی درگذشت بانوی مرحومه، لطیفه عرفانی، همسر گرامی محمدرضا رحیمی، دختران وی با انتشار نامه ای از حضور و ابراز تسلیت و همدردی مردم شریف کردستان و قروه در مراسم تشییع، تدفین و ترحیم، قدردانی و اندکی از انبوه رنج های سالهای اخیر را بازگو کردند. سایت تحلیلی خبری آوای دنا ( avayedena.com): به گزارش دولت بهار متن نامه دختران عزیز محمدرضا رحیمی بدین شرح است: بسم الله الرحمن الرحیم «الذین إذا أصابَتهم مُصیبةٌ قالوا إنا لله و إنا إلیه راجعون»از خداوند منان می‌خواهیم که ما را مشمول کلام خود گردانَد و توان و صبرمان دهد تا در مقابل مصائب سخت و سنگینی که پیش رویمان قرار گرفته است، شکیبایی پیشه سازیم. مردم شریف کردستان، هم استانی‌های عزیز و همشهریان گرامی!ای کاش پیش از این مجالی فراهم می‌شد تا از عمق جان با شما سخن می‌گفتیم و این گفتگو به چنین روزی نمی‌افتاد که بغض گلویمان را فشرده و اشکِ دیده‌هایمان، خونابه رخسار شده است.در آغاز درود می‌فرستیم بر غیرتِ مردانتان و عطوفت و مهرِ زنان و دخترانتان که در سخت‌ترین روزهای عمر در سالیان اخیر نوازشگر روح آزرده و آسیب دیده مان بودید. و مهربانی‌های شما، دیروز و امروز تسلی‌بخش دلهای غم دیده مان گشته است. مهر شما افزون باد که تنهایمان نگذاشتید و شانه های آسیب دیده و رنجور ما را با کوه قامت خود پشتیبانی کردید. اینک که در سوگ مادر مظلوم و رنج دیده مان که کوه صبر و استقامت بود و عمرش را در غیاب پدر، به پای ما و برای بزرگ شدن ما سپری نمود، نشسته ایم، خوب است استحضار داشته باشید سخن ما از مهرِ مادری، سخن امسال و سال قبل نیست؛ زیرا از زمانی که چشم باز کرده‌ایم در حسرت یک دلِ سیر دیدار پدر بوده‌ایم و اگر نبود عاطفه بی گلایه او، طاقتمان طاق می‌شد و دل به طوفان ناسپاسی می‌سپردیم.از زمانی که چشم باز کرده‌ایم، چشم‌هایمان بر در می‌خشکید تا شاید یک شب قبل از خواب، پدر از کارِ شبانه‌روزی در استانداری کردستان به خانه بیاید! دوران کودکی و نوجوانی نیز به همین صورت گذشت و ما در عمرمان فرزند استاندار و نماینده مجلس، ریاست دیوان و معاون اول رئیس جمهور و مقامات مختلف کشوری و پست های کلیدی اجرایی، تقنینی و قضایی را تجربه کردیم اما خدایمان گواه است که آقازادگی را به معنی مرسوم و رایج و البته منفور امروزی، نه می‌شناسیم و نه برای آن تربیت شده‌ایم. وضع زندگی دیروز و امروز ما به گواه اسنادی که پدرم در ابتداء و انتهای خدمتش تقدیم مقامات قضایی کرده، گواه این ادعاست. تا به امروز زندگی ما چیزی جز حقوق کارمندیِ پدر و معلمیِ مادر نبوده است. نه سهمی در بورس داریم، نه سهامی در کارخانه‌ای و نه سفرهای غرب و شرق عالم را به چشم دیده‌ایم. الا سفر عمره‌ای که در دوره دانشجویی، خداوند بهره مان کرد هرچند آن هم مقدر نگردید. در نهایت ماحصل این 34 سال خدمت، منجر به کسب نشان درجه یک خدمت شد و پدر نیز به بهای 34 سال خدمت صادقانه، جز عناوینی اداری و البته امید به قبول خدمت از سوی خداوند، اندوخته‌ای ندارد. البته گله‌ای هم نداریم و خدا را شاکریم.هم‌استانی های عزیز! می‌دانید پدر ما امروز دوران محکومیتش را بخاطر اخذ یک میلیارد و دویست میلیون تومان یا اندکی بیشتر یا کمتر، از فردی و مصرف تمامِ آن در جریان انتخابات مجلس شورای اسلامی سپری می‌کند. روالی که متاسفانه در همه ادوار مجلس شورای اسلامی متداول بوده است. اما بدانید که زندگی ما به گواه موجود، حتی ریالی آلوده به حرام نیست. گرچه این سخنِ ما ممکن است با تصورات شما و اخباری که شنیده‌اید، متفاوت باشد. اما دیگر مهم نیست که رسانه های داخل و خارج درباره ما و پدرمان چه قضاوتی می‌کنند، زیرا آموزه‌ای دینی و تربیتی به ما آموخته است که برخی داوری‌ها را به نزد داور اندازیم که او احکم الحاکمین است. شوربختی ما از زمانی آغاز شد که پدرم آخرین تجربه ی مدیریتی‌ خود را آغاز کرد و هر روز از سایت‌ها و تریبون‌های مختلف، خبری و اتهامی بیان می‌شد. اتهاماتی دروغ و ساختگی که علیرغم همه تلاش‌های دروغ سازان هیچگاه به اثبات نرسید. دامنه ی اخبارِ منتشر شده، آنچنان وسیع شد که مادربزرگمان که بیش از هرکس پدرم را می‌شناخت، نتوانست آنها را تحمل کند و پس از دو بار سکته و مدتی افتادن در بستر بیماری به رحمت خدا رفت! پس از آن مادر صبور و مظلوممان که سالهای پرفراز و نشیب در کنار پدرم بود، با شنیدن اولین اخبارِ کذب، دچار بیماری شدید قلبی شد و دو بار تحت عمل جراحی باز قلب قرار گرفت و وضعیت جسمانی‌اش به حال غیر قابل وصفی رسید. اما به لطف خداوند پس از 22 ماه بستری شدن در بیمارستان، وضعیت سلامتی نسبی را بدست آورده بود و در منزل، خود را برای جشن عقد یکی از دخترانش مهیا می‌نمود تا آنکه در روزهای سرد زمستان که هم‌زمان بود با رأی محکومیت پدرم، وقتی که بی تابی‌ها و دلهره‌های ما را با چشمان خود می‌دید و نای سخن گفتن نداشت و ما هم سعی می‌کردیم مادرمان خبر ناگوارِ محکومیتِ پدر را نشنود، ولی با تبلیغات وسیع صدا و سیما (بر خلاف فتوای صریح مقام معظم رهبری) و نیز چند برابر اعلام کردنِ جزئیاتِ حکم، و پس از مشاهده ی زیرنویس تلویزیون و مناظره‌های رنگارنگِ آن، متوجه عمق فاجعه شد و دچار حالت بحرانیِ قلب، همراه با سکته مغزی شد و مادرمان راهیِ بخشِ مراقبت‌های ویژه بیمارستان قلب شد و سپس پدرمان هم به زندان اوین منتقل شد و ما بین بیمارستان و اوین در حیرت و سرگردانی ماندیم و از آن زمستان سرد و غمگین، مادر عزیزمان دیگر چشمانش را به رویمان باز نکرد و در (24 خرداد) بود که گوش و هوش نیز به دنیای دیگر داد. و اینک ما مانده‌ایم و غم از دست دادن او و بار اتهامات ناروا ! و پایان سخن آنکه بدانید: پدرمان گرچه در عالم سیاست و خدمت‌گزاری، سری پر شور و شخصیتی جسور دارد اما در عالم حلال و حرام، حساس و خدا ترس است. و البته ما چه می‌توانیم بکنیم جز آنکه بر مصائب رفته و مانده صبر کنیم و دست به دعا برداریم تا خداوند، خود داوری کند و پرده از چهره حقیقت بردارد و مظلومیت پدر و مادرمان به اثبات برسد. بار دیگر مهربانی‌هایتان را قدر دانسته و ارج می‌نهیم و برای سلامت و سربلندی شما دعا می‌کنیم. هدی رحیمی - هانیه رحیمی
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
* نظر: