پایگاه خبری آوای رودکوف avayerodkof.ir،
منصور نظری:
بسم ربِّ العشق، ربِّ النّار والنور- بر مشام جان رسد بویِ ظهور
بِه شود بر شیعه این آشفتهحال - میرسد ما را سحرگاه وصال
گشته گُم یوسف به کنعان میرسد - شیعیان را قبلۀِ جان میرسد
از یمن بویِ ظهورش میرسد - بویِ نزدیکی ز دورش میرسد
شیعه را میآید آن آخَر امام - تا بگیرد از سعودی انتقام
هرکه درد آرزوی وصل یار - هرکه دارد بر ظهورش انتظار
باید از جان بگذرد بهر ولی - سینه چون زهرا سپرسازِ علی
در پاسخ به یاوهگوییهای سران و مسئولان خودفروخته و حقیر آل سعود بهویژه وزیر حقیر امور خارجه آنها جاهل الجبیر قسمت اول از مثنوی «ایران سرای دلیران» تقدیم بهتمامی مردان و زنان آزادۀ وطنم
هلا ای تو خونخوارۀ مار دوش -ستمکاره ضحاک دشداشه پوش
تو ای زاده از تخمۀِ بولهب - چه جرات بري نام ايران به لب؟
نگفت آنكه زادت ز بدکارگی - كه ايران بود خاك آزادگي
نخواندت به گوش او که این کهنه خاک –سرای اهورا سرشتان پاک
ز دشمن ندارد به دل ذره باک - به مردی کُند دشمنان را هلاک
نه گفتت كه ايران سراي شكوه - بُوَد ملك مرد و زناني چو كوه
نه خواندی تو افسانههای غرور - از این قوم شیدا ز عشق ظهور
تو ای در قدمگاه شیران چو موش – ببند آن دهان کثیف و خموش
به خاری مبر نام ایران به لب - تو ای مایۀِ ننگ قوم عرب
ز شیر شتر خوردن و سوسمار - ز باده قدح نوشی در قمار
بهجایی سعودی رسانیده کار – که تهدید ایران کند آن حمار
تو ای پیر کفتار دشت حجاز -به حد گلیمت نما پا دراز
مزن در غریبی زمردی تو لاف – و شمشیر چوبی خود کن غلاف
نه بشنوده اي قصّۀِ زالِ زَر - كه بود اوج قافش همي رهگذر
نخواندی ز آرش، كمانگير عشق - ز حيدر ولي خدا، شير عشق
ندانی كه ما شيعۀ حيدريم - و دلدادۀ آن شه بيسَريم
نديدي به پا كربلا را بهعِين - به سربندهها نام سرخ حسين
از اين آريايي كياني ديار - به سوداي عشق علي دل سپار
از اين خاك چون گلشن زرنگار - ز خون شهيدان شده لالهزار
به دست سلیمانی آن میر عشق - نخوردی توسیلی ز ما در دمشق؟!
ز خاطر ببردی تو جنگ حلب؟ - که شد لشکر داعشت جان به لب
حقیرانه ای آل گشته فسیل - به جنگ یمن خرد و خار و ذلیل
ز خاک یمن در خیال گریز- چه تاب و توانت به ایران ستیز
تو ای در خیالات پوچت به سِیر - وزیرِ حقیرِ سعودی جُبِیر
که گفتت بری نام ایران به لب - تو ای لکۀِننگ قوم عرب
چه جرئت که تهدید ایران کُنی - رجزخوانی با دلیران کنی
تو ای موش لرزان ز بیم و هراس - مکن حال خود را تو با ما قیاس
به عالم تو اي شهره بر كَركَسي - ز غوغاي رستم نگفتت كسي
ز گُرز گران كَس نگفتت سخن - ز مردانِ مردِ ديارِ كهن
ز ببر بيان كرده بر تن يلي - زمردانِ دل دادۀِ بر علي
تو را آنکه زادت به اهريمني - نگفتت ز ايران بجو ايمني
نه خواندي كه چون كوس جنگش زنند - خبيثانه بر تن خدنگش زنند
همه متحد گشته بر دشمناند - و آماده بر جنگ اهريمناند
ز ایرانزمین ملك مردان شير - برآيد چو از كوسِ جنگي نفير
زمرد و زن و كودك و خرد و پير - تمامي تهمتن يلان دلير
ببارد به دشمن چو باران تير - زمين را زِبَر، آسمان را به زير
نماند بهجا كَس در آن كار و زار - بهجز لاشۀ دشمنِ تار و مار
شما ای همه آل رقاصهها - کریهان ظاهر چو چلپاسهها
ز ایران هراسیدهها، آل پست – سخنهایتان بس رذیلانه است
بِبَر گر که مردی به شمشیر دست - ببینی که تا شور مردان مست
مکن دلدل ای آل بوزینه باز - تو ای کُهنه ضحاک ملک حجاز
تو ای مردِ رقاصۀِ اهل بزم - بیا گر که مردی به میدان رَزم
که تا شور مردی نشانت دهیم - به مینای خون شوکرانت دهیم....
به امید ظهور حضرت یار....
دوشنبه 5 بهمنماه 1394 –منصور نظری
عضویت در خبر نامه