کد خبر: ۹۰۶۵
تاریخ انتشار: ۲۴ اسفند ۱۳۹۴ - ۰۴:۵۴
اي پناه و پُشتِ زينب در دمشق- صحبت از رفتن مکن، اِي پير عشق / پير محبوب خراسانيِ ما - اِي رُخت آيينه حيدر نما

 پايگاه  خبري آواي رودکوف avayerodkof.ir،
منصور نظري:در مراسم فاطميه بيت رهبري 21/12/1394 يک جانباز 70 درصد ويلچر نشين سخنراني استاد پناهيان را قطع کرده و گفت: ببخشيد آقاي پناهيان؛ ديشب حضرت آقا در بين خبرگان رهبري حرف از رفتن زدند به آقا بگوييد از رفتن حرف نزند، از ديشب تا الآن به قلبم فشار آمده.
بعد از ديدن فيلم اين اتفاق و در حين سرودن اين شعر به اين بيت رسيدم که: از خُمِ عشقت گرفتم باده‌نوش  -  فالِ حافظ بر تَوَلايِ تو دوش. بعد از سروده شدن اين بيت، کتاب ديوان حافظ را برداشتم و براي حضرت آقا در باب اين اتفاق تفألي زدم به ديوان حافظ که عيناً اين شعر و اين ابيات آمد: «لطف الهي بکند کار خويش،  مژد?ِ رحمت برساند سروش/ اي مَلکُ العَرش مُرادش بده، وَز خطرِ چشمِ بدش دار گوش»

«آیینۀِ حیدر نما» تقدیم به عاشقان ولایت

بسم ربّ الفاطمه، بانويِ آب  -  کهکشانِ عاشقي را آفتاب
مي‌تپد در سينه دل بيتاب‌تر -  بي‌قرار شور عشقي ناب‌تر

شعله‌ور سجاده و مُهر و نماز - داغ دارد دل، شقايق گونه باز
ديده باراني و دل درياي خون -جان نخواهم بُرد از اين طوفان برون

در دلِ شب‌هايِ سردِ بي‌کَسي - در دلم طوفاني از دلواپَسي   
گَشته از يارانِ خود دلگيرِ عشق -  بحث رفتن کرده ما را پير عشق

خون ‌دلش از داغِ ياران تا اَبَد  -  گفته ما را شايد او تنها نهد
خرمن دل‌ها کُند تا شعله‌ور  - داده از دورانِ بعد از خود خبر

اي نگاهت دشتِ ياس و اطلسي  -  از تو دلگيريم آقاجان بَسي
مهربانا، حضرت سيد علي  - مهربان‌تر پيش از اين بودي ولي

اي وجودت لنگر ارض و سما ء -  صحبت از رفتن نگو آقا به ما
اي نَفَس‌هاي تو عطرآگين ياس  - اي به جانِ خود حرم را داده پاس

جانِ عُشّاقت به لب از اشتياق -  عاشقانت را مگو حرف از فراق
گفته‌اي از هجر و دوري تا سخن -  لاله‌ها گرديده پرپر در چمن

اي پناه و پُشتِ زينب در دمشق  - صحبت از رفتن مکن، اِي پير عشق
پير محبوب خراسانيِ ما  -  اِي رُخت آيينه حيدر نما

عاشقانت را مزن آتش ‌به‌ جان -  تا ظهورِ حضرت مهدي بمان
با تو ما را سينه‌ها پرشور عشق –کلنا عباسِ زينب در دمشق

با تو ما را شور عشق است و ولا -  تا بگيريم انتقام کربلا
اي‌خوشا با تو به سرداريِ نور – ياريِ مهدي به هنگام ظهور

اي‌خوشا با تو سحرگاهي به راز –  با عزيز فاطمه فتح حجاز
اي دلت خون از فراقِ يارها  - اي دلت بشکسته از ما بارها

اي شده از دستِ ما دلگيرِ عشق  - خون به دل‌ها مان مَکُن اي پيرِ عشق
اي علي را وارثِ بر ذوالفقار -  از خزان، ما را مگو روحِ بهار

بي تو برپا کربلاها مي‌شود - بي تو زينب باز تنها مي‌شود
بي تو زينب مي‌شود بي‌کار و کَس -  فاطمه در کوچه بي فريادرَس

صحبت از رفتن مکن ما را به درد  - تا ظهور او بمان اي شيعه مرد
آتش اندر جانِ عاشق‌ها مزن  - از خزان دَم با شقايق‌ها مزن

رهرو راه شهيدانيم ما  - بي تو آقاجان نمي‌مانيم ما
عاشقان را با تو ديگر عهدي است  -  آن علم‌داريِ تو با مهدي است

خون‌جگر ما را تو آقا کرده‌اي - محشري از درد برپا کرده‌اي
با توداريم عهد ياري اي ولي  - حرفِ از رفتن مزن سيد علي

خواهي آقا خون به دل‌ها مان کني  - عاشقان را بي‌سر و سامان کني
بحث رفتن کرده‌اي، اِي مهربان  -  عاشقان را تا زني آتش ‌به ‌جان

قبله عشقِ شقايق‌ها کجا -  روشنايِ چشمِ عاشق‌ها کجا
اي تو آرام دل زينب کجا  -  آشنايِ اشک و آه و شب کجا

آتش افتاد از کلامت باغ را  -  کرده‌ خون حرفت دلِ عُشّاق را   
اي غمِ ما کرده مويت را سفيد – روز و شب دل‌تنگ يارانِ شهيد

هرچه مي‌خواهي بگو از درد و داغ  - يک‌کلام امّا نگو ما را فراق
عالم‌آرا چهره‌ات آفاق را  - خون‌جگر کردي همه عُشّاق را

از غمت هستي و هق‌هق مي‌کنيم  - تو نباشي يک‌شبه دق مي‌کنيم
جانِ زهرا، جانِ زينب، جانِ يار – جانِ آن لب‌تشنه بَر نِي، سَر سوار

جان آن گُم‌گشته يوسف در عراق  -  کَز فراقش طاقت ما گشته طاق
بارِديگر گر بگويي از فراق  -  عاشقانت را بسوزي دل ز داغ

ما که بر تو عاشقانِ حيدريم    -  پيشِ زهرا شِکوِه از تو مي‌بريم
اي امام لاله‌هايِ دشتِ عشق  - اي پناه و پُشت زينب در دمشق

جانِ سيلي خورده زهرايِ علي  -  جانِ خورشيد و مهِ بر نِي جَلي
جانِ مهدي، آخرين ما را وَلي  -  صحبت از رفتن مکن سيد علي

اين‌همه بي‌تابي آقاجان مکن  - جانِ زهرا خون دلِ ياران مکن
دل مَکُن بد، حالِ شيعه بِه شود – زير پاي تو سعودي لِه شود

در دلم دريايِ آتش پُرخروش -  داغِ عشقت در رگم خون را به جوش
از خُمِ عشقت گرفتم باده‌نوش  -  فالِ حافظ بر تولايِ تو دوش
جان زهرا، جانِ حيدر، جانِ يار  - اين‌چنين آمد تو را فال اي نگار

«لطف الهي بکند کار خويش  -  مُژده رحمت برساند سروش»
«اي مَلکُ العرش مرادش بده  - وَز خطرِ چشمِ بدش دار گوش»
به اميد ظهور حضرت يار...
سحرگاه دوشنبه 24 اسفند ماه 1394 منصور نظري

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
* نظر: