هفته نامه کرگدن - احسان رضایی: قصه می گوید وقتی که نوح پیامبر حیوانات را سوار کشتی اش کرد، آن یک جفت موشی که سوار شده بودند، خیلی زود تکثیر شدند و باعث دردسر بودند. مسافران شکایت به نوح بردند. نوح دست خود را به سر شیر کشید. شیر عطسه ای کرد و یک جفت گربه از دماغش بیرون آمد. این حکایتی است که در تفسیر سورآبادی، تاریخ بلعمی، «تاج التراجم» و تفسیر «روض الجنان و روح الجنان» آمده است.
گربه ها در سنت اسلامی موجودات محبوبی هستند. آنه ماری شیمل، مستشرق آلمانی، در مقدمه کتاب «گربه های قاهره» مقاله ای خواندنی دارد درباره گربه ها در تمدن اسلامی. از گربه مورد علاقه پیامبر (ص) که اسمش معزه بود، تا اشعاری که درباره گربه های ساکن مساجد معروف سروده شده و داستان آن صحابی معروف که کنیه اش ابوهریره به معنای پدر گربه است. ظاهرا لغت Cat هم از روی عبارت عربی «قط» ساخته شده.
در بعضی فرهنگ های دیگر هم گربه خوش یمن است. مثلا در شرق آسیا گربه ای هست با اسم ژاپنی «مانِکی نِکُو» که مجسمه اش را با دست بالا آمده می سازند و در پیشخان مغازه و فروشگاه می گذارند به نشانه بخت و برکت در کسب و کار.
بی وجه نیست که بیشتر از همه نویسنده ها، در کارهای هاروکی موراکامی ژاپنی گربه ها وول می خورند. گربه های ترسناک و شرور هم البته کم نیستند. در فرهنگ ما، گربه های سیاه دستیار اجنه هستند. میخاییل بولگاکف هم در «مرشد و مارگریتا» یک گربه سیاه و سخنگو را دستیار شیطان کرده است و معتقد است بهیموت، حیوان غول پیکری که در «عهد عتیق» اسمش آمده، همین گربه است که یک بار هم در معیت شیطان یا همان پروفسور ولپن به مسکو رفت و آن جا را به هم ریخت.
در کارتون «سیندرلا» هم اسم گربه او لوسیفر است، یعنی نام شیطان قبل از سقوط. گربه ای هم در «آلیس سرزمین عجایب» هست که مشکوک می زند. گربه چشایر مدام غیب و ظاهر می شود و لبخندهای عاقل اندر سفیه می زند. جادوگرترین گربه عالم ادبیات، «گریه باکلاه» اثر کلاسیک دکتر زئوس است. «گربه باکلاه» یکی از معروف ترین کتاب های کودک است، تا آن حد که انتشارات مشهور راندم هاوس از تصاویر آن برای تبلیغات خود استفاده می کند.
تا بحث جادو در میان است از کج پا، گربه هریمون گرنجر، هم بگوییم که از «هری پاتر و زندانی آزکابان» پیدایش شد و چون همیشه دنبال خال خالی، موش رون ویزلی بود و مدتی هم موش رون ناپدید شد، خیال کردند که کج پا عملیات کرده است و میانه زوج آینده، رون و هرمیون، داشت شکرآب می شد، ولی عوضش کج پا به یکی از معروف ترین گربه های سینما تبدیل شد. درست مثل فیگارو، گربه پدر ژپتو در داستان «یپنوکیو». یا خانواده «گربه های اشرافی» که بچه های دهه شصتی کارتونش را هزاران بار دیده اند.
یک گربه معروف دیگر، تام در سری کارتون های «تام و جری» است که ماجرای درگیری مداومش با جری موشه، آدم را یاد «موش و گربه» عبید زاکانی خودمان می اندازد. با این فرق که تام هیچ وقت «عابد و زاهد و مسلمان» نمی شود و به اقدامات نامناسب خودش ادامه می دهد. البته این تام، اسم صاحب «گربه چکمه پوش» هم هست.
گربه چکمه پوش قبل از این که به کارتون «شرک» بیاید، برای خودش یک افسانه قرن شانزدهمی ایتالیایی محترمی بود که با کاردانی و کیاست و سیاستش، صاحبش تام را به وصلت شاهزاده خانم در می آورد. گربه ها گاهی نقش نمادین هم دارند. مثلا در «چشم گربه» مارگارت اتوود، الین ریسلی نقاش مشهور و سالخورده ای که بعد از سال ها به تورنتو باز می گردد تا در نمایشگاه مرور آثار خود حضور یابد.
«چشم گربه» اسم تیله اسباب بازی است که آقای نقاش از بچگی همیشه همراه خودش دارد و آن را توی جیب یا کیفش این طرف و آن طرف می برد و نشانی از نقطه پیوند آدمی با کودکی خود می شود. یا در نمایشنامه موزیکال «گربه های اهل عمل» تی. اس. الیوت، گربه ها می خواهند حاکمی انتخاب کنند تا دنیا خوب و خوش بشود و همین طوری زیرسبیلی حرف های خطرناک می زنند.
البته حالا همیشه هم گربه ها این قدر زرنگ نیستند. معروف ترین گربه دنیای کمیک، «گارفیلد»، همیشه خدا یک گوشه لم داده است و تبلیغ بی عملی می کند و مثل مخمل خودمان در نمایش عروسکی «خونه مادربزرگه» جزو اسطوره های تنبلی به حساب می آید. موجودی خوش باش که دوست دارد بیشتر روز را زیر آفتاب لم دهد و استراحت کند. همان طور که اغلب گربه ها هستند.
عضویت در خبر نامه