بیا برگو تو راز این جسارت
دراین سرمای سخت استخوان سوز
گرفتی جان یاران دل افروز
چرا آتش زدی بر خانه خود
تو گلچین کردی از کاشانه خود
کدامین درد بر جانت اثر کرد
که خشمت بر دلیرانت شرر کرد
دنا برگو تو راز دردهایت
نمایان کن برایم زخمهایت
یقین دارم که مالامال دردی
خجالت داری از کاری که کردی
یقین دارم که از داغ عزیزان
دلت پرخون و چشمت اشک ریزان
یقین دارم که حرف از درد داری
سخن از روزگار سرد داری
سخن از فقر فرزندان پاکت
سخن از خلق خوب با نزاکت
سخن از عمق رنج مردمانت
سخن از دردهای بی شفاعت
ترک برداشت بغض سالهایت
شکستی تا بگویی دردهایت
بگویی سالهای رنج و غربت
بگویی سالهای پر مرارت
بگویی سالهای بی نوایی
بجویی دستهای آشنایی
دنا با ما تو هم دردی در این غم
تو گریانی در این عظمای ماتم
همه در این مصیبت داغ داریم
همه اندوهگین اشکباریم
به حق قطره های پاک باران
خدا صبری بده بر داغداران
در این ایام پاک دخت اطهر
شفاعت کن تو این جمع مطهر
بیامرزا تمام رفتگان را
بر آنها مهربان کن آسمان را
هدیه به ارواح پاک ومطهر جانباختگان حادثه دنا شیر مردان وشیر زنان دیار صداقت ورشادت و پاکی ومردانگی یادشان گرامی روحشان شاد.
29 بهمن ماه 96 علی پناه دهقان