یاداشت / سید اکبر سلیمانی
سید اکبر سلیمانی با ارسال مطلبی در باره پتانسیل واژه های بومی و مرگ تدریجی؛ اشاره ای به محاسن و معایب فرهنگ بومی داشت که در ادامه با هم می خوانیم.
پایگاه خبری آوای رودکوف-سید اکبر سلیمانی:پیرزن نود سالی سن داشت و اندوهی هزاران ساله. چروکهای صورتش راه هایی بودند به هزارتوی تاریخ. راه های رفته. بن بست ها. راه های بی بازگشت. کوره راه ها. کنارش نشستم و چای مهربانی اش را نوشیدم. چندین زبان هم که بدانی تنها زبان مادری ات از عمق جان می آید. گویشمان لری بود. هر دو لر بودیم، هر دو طیبی بودیم. اما او در استخدام کلمات استاد بود و من شاگردی مبتدی. واژه هایی که پیرزن بر زبان می آورد اصیل بودند، ساده، وسیع، باشکوه ! می رقصیدند، شیون می کردند، عطرشان پخش می شد. واژه های من بدلی ناشیانه از این شاهکارها بودند. .
از نصیر _ نوه اش _ پرسیدم که رفیق دوران مدرسه ام بود. صورتش یکمرتبه هزار حالت مختلف را یکجا به خود گرفت. لبخند، نگرانی، دلشوره، تلخی، غم، دلواپسی و... تضاد احساس ها تابلوی غریبی ساخته بود.
_ اَ نصیر چه خَوَر؟ ( از نصیر چه خبر ؟ )
_ ای رورُم، چه سیت بِگُم؟ زینه ش " بِیزارنومشه بسی که اومه.
( پسرم چی بهت بگم؟ زنش بیزارنامه اش را برایش فرستاد )
نگران و دلواپس " نصیر " شدم و اولش معنی " بیزارنومه " رو نفهمیدم. به کسر " ب" و سکون " ی " تلفظش می کرد. هی با خودم می گفتم بیزارنومه. چند بار که تکرارش کردم فهمیدم منظورش " بیزارنامه " است. بیزارنامه. به جای نامه درخواست طلاق، می گفت بیزارنامه !
و چه کلمه ای بجای بیزارنامه می تواند تلخی تصویر طلاق را به ذهن متبادر سازد ؟!
دستش را بوسیدم، صورتم را بوسید و آن تابلو غریب را از سیمای من آویزان کرد
حس های مختلف در من جا گرفتند. دلواپسی، نگرانی، خوشحالی، ترس، عصبانیت، دلتنگی، شور و...همه با هم سراغم آمده بودند ! خوشحال بودم از اینکه برای اولین بار این واژه را شنیدم. احساس غرور کردم از اینکه پیشینه ای با چنین واژه های باشکوهی دارم. ناراحت بودم که چرا تا امروز این واژه و هزاران واژه اصیل دیگر را که نیاکانم به کار می بردند نشنیده و یا شنیده و بی توجه به شکوهی که دارد به آسانی از کنارشان گذشتم ! حسرت خوردم بر اینکه چرا امروز دیگر اثری از این کلمه و هزاران کلمه اسطقص دار صمیمی دیگر در دیالوگ های مردم حتی در دهات هایمان دیده نمی شود؟! ترسیدم از اینکه چند سال دیگر، فرزندم حتی همین اندک واژه های اصیل لری ای که من به کار می گیرم را هم بر زبان نراند. خجالت کشیدم از اینکه امانتدار خوبی برای حفظ این میراث گرانبها نبوده ایم !
دغدغه رهایم نمی کرد. احساس می کردم آتشی که به جان فرهنگ های فولکلور افتاده ویرانگرتر از آتشی است که میان بلوط و بن هایمان می چرخد و زبان تمسخرش را به ما و جنگل هایمان نشان می دهد. تصمیم گرفتم تا جایی که می توانم واژه های اصیلی را که روزی بر زبان نیاکانم جاری بودند، از دهان آتش بگیرم و به فرزندم هدیه دهم. گنجینه ای از واژه های رو به زوال بومی برایش به یادگار بگذارم. به او یاد دهم که به فرهنگ، ادبیات و گویش اجدادش افتخار کند. به او نامه ای خواهم نوشت که مقدمه اش جمله هاینریش بل باشد: فرزندم، وقتی می بینی کسی لهجه دارد معنی اش این است که یک زبان از تو بیشتر می داند.
کهگیلویه و بویراحمد
عضویت در خبر نامه
خداوند فرهنگ و آیین و دین
درود و سپاس
چه زیباست که واژگان کهن جایگاه راستین خویش را در سخن پیدا کنند، و این خویشکاری هر فرهنگ دوستی را خواستار است.
واژه ها بخش بزرگی از زبان را تشکیل می دهند و از آنجایی که زبان بیانگر فرهنگ هر ملت و هر قومی است، می توان گفت که واژه ها داستان زندگی هر ملت و در تبع آن هر قومی را بازگو می کنند و بیانگر سیمای راستین مردم هستند. چنانچه شاهنامه درس زندگی است و واژگانش فرهنگ پربار ملت ایران را نمایان می سازد بر هر ایران منش و میهن دوستی بایسته و شایسته است که این کتاب فرهنگ ساز را مرور کند و از دل آن واژگان کهن را برگزیند و با توجه به بار معنایی که دارند آنها سرمشق زندگی خویش قرار دهد. همچنین شایسته است که با نگاه و بکارگیری واژگان کهن هر قومی که ریشه در زبان های باستانی دارند آنها را از خطر نابودی رهایی داد. گویش لری از گروه زبان های جنوب غربی است که در پیوند با گویش های دیگر قرار دارد و سهم بزرگی در پویایی زبان ملی(زبان فارسی) دارد. به امید آنکه در جان پناه زبان فارسی، گویشوران گرامی در پاسداری از گنجینه واژگان کهن، زبان فارسی را جانی تازه بخشند.