اوای دنا-سید مجید خرمی:---------الهام گرفتم از خوابپیشامد روزگار خود راشاید به گمان که اینچین بادتدبیر زمانه ای که داریمبادی است وزیده برخلقبایک وزش مدام و سنگینیک دسته پرنده آسمان راگویا به گمان که غاز باشندپوشیده و دسته دسته افتنداز باد که سخت می وزیده استانگار که کارگاهی استآنجا که چنین فتاده است بادمن پشت دری نشسته ،امااین درهم و برهمی ببینممردم پی غاز های افتاندرحال دوان ،ولی پریشانهرغاز دوباره برخاستاز روی زمین به آسمانشآن کارگران بینواراترسی است به دل که آشنا نیستمن دیده تجمع همه بادکز شرق به غرب می وزیده است
آخر به كام
مرگ خواهد رفت