پایگاه خبری آوای رودکوف -موسی مرادی:موگرمون منطقه ای است با پتانسیل و جاذبه های گردشگری و تفریحی و طبیعتی بکر، و محیطی است مطلوب برای دامپروری و زمینهایی مستعد برای کشاورزی .
این منطقه در فاصله ۷کیلومتری شهرستان لنده در استان کهگیلویه و بویراحمد واقع شده و در بین چهار تا کوه زیبا:کوه سمهر و کوه سیاه و کوه سفید و کوه شیرین بادام قرار گرفته است.
مسافرین و گردشگران و رهگذرانی که به این منطقه میروند به محض قرار گرفتن در ورودی موگرمون منظره زیبایی از کوه و رودخانه و دره های زیبا و طویل و تپه های پی درپی(که درنوع خودش کم نظیر است)و منظره ای بسیار زیبا جلوی چشمانشان نقش می بندد که مزارع شالیکاری و درختان بلوط زیبایی را دوچندان کرده و ذهن بیننده را مشغول و معطوف زیباییهای آفریدگار میکند.
از همه ی این ها زیباتر رودخانه جن که در جنوب قرار گرفته و درختان مورد و بید که از سرچشمه تا آخرین نقطه خروجی(تنگ دارکی) مثل یک رفیق شفیق و یا یک سایبان رودخانه را همراهی می کنند تا هم زیبایی رودخانه را دو چندان کنند و هم بتوانند سایبانی از خودشان برای استراحتگاه و خوشگذرانی بازدیدکنندگان به نمایش بگذارند و بوی زیبا و مطبوع دلنشین شان را چنان به شامه گردشگر خوشایند کنند که گردشگر بعد از گذشت چند روز مجددأ دلش هوای «چشمه و رود و بید و مورد »نماید .
اما جاذبه های منطقه تنها به اینجا منتهی نمی شود ودر شمال موگرمون کوه سرد و زیبای سیاه که تابستان با درخت ها و درختچه ها وپوشش گیاهی مانند : بن و کلخنگ وچویل و جاشیر و زالزالک و انجک و تره یکدست سبز پوش شده، و در زمستان بوسیله برف یکدست سفیدپوش شده ، هیچ کم وکسری از یک طبیعت بکر را در ذهن گردشگر خالی نگذاشته، و وجود عشایر صادق و کوچک نشین طایفه تاماه ولی و ایل بهمعی در این کوه صفای خاصی برای همنشینی و گپ زدن و تعریف کردن گذشته ها با اون گویش زیبا و قشنگ برای گردشگران بوجود می آورد.
ودر قسمت روبروی کوه سیاه و شمال غربی جاهایی دست نخورده زیبایی مثل کندل و شنگوک و یه شوه و دلی مهرجان ....بالاتر از روستای گرده کلات قرار گرفته که متأسفانه بعلت صعب العبور بودن و بدی مسیر کمتر کسی از آن مناطق بازدید میکند و تنها از چنین جاهایی همین عکس های فضای مجازی ما را اقناع کرده و هرگز نتوانسته ایم یکبار در اوایل بهار از آن مسیر گذر کنیم و روحی تازه کنیم، در مشرق نیز کوه زیبای سمهر قرار دارد که بمانند قطاری ایستاده است و روستاهای دشت ناصری و قسمتی از نهضت و راوک را پایین خود جای داده که کوهپایه و درختچه ها و انجیرهای کوهی و دشت زیبای ناصری در کوهپایه در نوع خود زیباست.
اما آنچه مرا برآن داشت تا امروز در صدد نوشتن این متن برآیم نه تبلیغ این ناحیه زیبا برای خواننده است، و نه پرکردن صفحه.
من دغدغه ای در سر دارم و غصه ای راجع به این منطقه مسکونی تفریحی و گردشگری دارم که سال ها با این غصه زندگی کردم و شب ها با این غصه سر به بالین نهادم و صبح ها با سودای آن بلند شدم ،
من فرزند موگرمونم
من درموگرمون زاده شدم و در موگرمون بزرگ شدم و در موگرمون زیستم
من یک نفر نیستم، من صدای نهصد نفر هزار نفر و شاید بیشتر از این ها هستم.
من صدای جوانان مهاجر موگرمونی هستم که اکنون به جبر روزگار مجبوریم دور از دیار خود برای یک لقمه نان گرما و شرجی و گرد و خاک بوشهر و خوزستان را تحمل کنم تا از گرسنگی نمیرم.
من اشک های مادر ایلیاتی هستم که وقتی اسباب و اثاث منزل فرزند مهاجر خود را بر بالای سایپا می بیند گیسو (پل) میبرد و صدای« رودم رودم هایش» با گوش خدا می رسد .
من جمعی از تحصیل کرده ها ی موگرمونی هستم که بخاطر نبودن امنیت شغلی و حتی جانی از کار در منطقه ابا اجدادی مان(موگرمون) مهاجرت کرده ایم .
من گوسفند و دام و گاو بز و دامپروری و ماست و دوغ وکره را دوست داشتم.
من گاوخیش و داس و علف و کاه و جو باغ و سیفی و گوجه را دوست داشتم.
من به شالیکاری و«جوروفون»و «یوسه یوسه» های تولکی عشق می ورزیدم.
من هر بار که« کمباین» را به پای خرمنم می بردم لذت می بردم .
من هنگام بلوط چینان در دلم« هلهله و لوله ای»برپا میشد که هرگز در تالار عروسی دختر شاه پریون شنیده نمیشد.
من تمام سالم را بیست روز بیست روز کرده بودم و برای هر« بیسته ام»نامی برگزیده بودم( علف چینون، جوچینون، خرمن زنون، تیم کنون، تولک زنون، برنج سه پرون، برنج چینون، بلی چینون، خیش کنون وووو).
من گدایی مال بووم(وطنم) را بهتر از پادشاهی می دانستم.
با من چه کرده ای؟؟؟؟؟؟.
برای من چکار کرده ای؟؟؟؟؟
چگونه به خودت اجازه داده ای خاطراتم را ، عشقم را، علاقه ام را، شغلم را، نانم را، دلخوشیهایم را ، صدای «بع بع »بره هایم را، صدای «مع مع»کهره هایم را ، یار یار های غله چینانم را ازم بگیری؟؟؟؟؟.
من هنوز نتوانستم از زیباییهای لباس قری زنان روستایم دل بکنم و به آلاچیق های پارک شغاب دل ببندم.
قلب من و تن من هنوز به کولر های دو تیکه«سامسونگ»عادت نکرده و بی محابا هوس باد شمال دارد!.
خدا ازت نگذرد ای آنکه امنیت و آرامش موگرمون را بهم زدی!
اما شما ای مسؤل امنیت من سالها پیش به شما پناه آورده بودم و عرض حال می کردم و از شکستن شیشه ها شکوه کردم و از مسموم کردن حیوانات شکوه کردم و از سوختن خرمن ها شکوه کردم و از سوختن خانه ام شکوه کردم و دزدیدن سیم برق ها شکوه کردم و از پر کردن چاه های آب شرب شکوه کردم و از سوختن کپر های کوه سیاه شکوه کردم و از دست دزد ها شکوه کردم و از ناامنی ها شکوه کردم !
هیچگاه اکیپی یا گروهی یا شخصی را نفرستادید تا ریشه عوامل فتنه شرارت موگرمون را بخشکانی .کارهای انجام دادید اما نه در حد انتظار یک کشاورز و دامدار و یک سرمایه گذار و یک گ دشگر.
آیا شما تا بحال شیون و زاری یک زن دامدار را برلاشه مردار گوسفندان مسموم شده اش دیده اید؟
آیا شما تاحالا نگاه معصومانه کشاورز خرمن سوخته را به شعله های آتش خرمنش دیده اید؟
آیا شما تاحالا دست های در گریبان پیرمردی را دیده اید که صبح زود به مزرعه شالیکاریش رفته و محصولات برنجش ریخته شده؟
آیا تا بحال ناله و آه سرد فرهاد موحدی را (هنگامیکه ماهیان مسموم شده خودرا جلوی چشمانش تماشامیکرد)دیده بودیدکه با هزاران خون دل یک طرح ماهی را در موگرمون برپا شده کرده بود تا هم برای۵۰ نفر ایجاد اشتغال کند هم خانواده اش را به نان و نوایی برساند؟
آیا میدانید الآن روستاهای متروکه موگرمون شبانگاهان محل جولان اراذل و اوباش و معتادان و دزدان شده؟
آیا میدانید یک شخصی که عصر جمعه از بهبهان میکوبد تا به رودخانه زیبای موگرمون برود باید با چه افراد جور واجوری برخورد کند و نصف راه برگرددو قید تفریح را بزند و دیگر یادی از آن منطقه نکند ؟
آیا میدانید چه جوانانی الآن برای ایجاد امنیت موگرمون و برگشتن به موگرمون و کشاورزی در موگرمون و تفریح در موگرمون ثانیه شماری میکنند؟
سر انجام من ماندم و غربت و آه سرد و شما ماندی و منطقه ای متروکه .!
نه منطقه متروکه بی کاربرد شما دیگر شکوه و تماشاییست، نه ما در اینجا دلخوش.
باشد که این نوشته ام به دست مسؤلین شهرستان لنده برسد و چاره ای به حال نا امنی های موگرمون اندیشیده شود تا در سایه امنیت کشاورزی و دامپروری و گردشگری موگرمون احیاء شود .......
امیدوارم !امیدوارم! امیدوارم!
---------------------------------------------------------
*مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های مخاطبین "آوای رودکوف" است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست شما می توانید با ارسال یادداشت خود، این مطلب را تأیید یا نقد کنید.
عضویت در خبر نامه
کاش مسئولین موگرمون را می فهمیدند. مسئولین بحث آلودگی رودخانه و طبیعت موگرمون را باید جدی بگیرند.
یک هفته پیش رفته بودم سی سخت برای ورودی چشمه میشی 3500 تومن از هر سواری عوارض میگرفتند ولی روخانه موگرمون کجا و چشمه میشی کجا!!
چرا که عامل بدبختی مردم خودشون هستند
مسولین.... شهرستان لتده از فضا که نیومدن بچه همون مرز و بوم هستند
از این جهت گفتم خودشون عامل بدبختی خودشون هستند که جلو پدر و بردار خود واسه رای دادن به افراد بی سواد و کوتا نگر رو به رو هم چوب و چماق میکشند حاصلش میشود لنده جولانگاه مسولین چرامی
ایا لنده تحصیل کرده ندارد ؟
از اون طرف واسه شواری شهر چه کسایی کاندید و رای میارن
در جامعه تعصبی و غیرت نا اگاهانه جز این نباید پیامدی داشته باشه
خودتون روی صندوق رای بودین پس مردمی که سرشون زیر برف هست و واسه چه کسایی یقه پاره میکنند شایسته فقر و مرحومیت هستن
من با متنت موافقم حدود 80 درصد مردم موگرمون بر اثر همین کارهایی از قبیل آتش گرفتن خرمن هایشان سم خوردن حیواناتشان دعوای همسایه ب همسایه و عواملی مشابه اینها باعث ترک دیار خودشان شدند اگر واقعا این منطقه امنیت داشته باشه ب نظر من حدود 3 درصد از کوچ کنندگان ب دیار خودشان بر میگردند و همین 3 درصد کافیست تا دیگران بفهمند موگرمون بهشت گمشده ست و هیچ جایی زادگاه خود آدم نمیشود ای کاش فقط یک روز از روزهای سال 1380 تکرار شود تا هیاهو و شادی های کودکی هایم را تماشا کنم چقد خوب بود ولی صد حیف که روستای دشت قنبری الان فقط نصف خانوارها ب جای ماندند و نیمی دیگر ترک دیار کردند به سوی شهرستان لنده
هنوز هم دیر نشده اگر مسولین رسیدگی کنند میتوان موگرمون را زنده کرد امیدوارم ک رسیدگی کنند به دل نوشته های شما ک از زبان من و همه ی موگرمونی های عزیز نوشته شده است