پایگاه خبری آوای رودکوف : شاعر ارزشی کشورمان " استاد محمدرضا جعفری " در وصف مادر فومنی که در حین دستفروشی از دستان مأمور شهرداری سیلی می خورد، شعری را سروده اند که در ادامه با هم می خوانیم :
مادری نان آور
از جنسِ دردهایِ خُفته در میهن
قطره اشکی شده ست
در چشم هایِ غُباریِ فومن ...
مفهومِ شیونِ او را
می شود دوباره هم فهمید
از نسیمِ آن دیاری که
می درخشد چو قامتِ خورشید ...
باید از بلندیِ او گفت
شعری از سلاله یِ ایثار
که تاوانِ کارهایِ ما را او
داده با نجابتش دشوار ...
..........
م جعفری
عضویت در خبر نامه
قلبم آتش گرفت
دینی که ما به پیروی از آن افتخار می کنیم، دین زیبایی و مهربانی است که انسان ها را به وحدت و مودت دعوت کرده است. شهرداری و شورای اسلامی شهر فومن باید در قبال این حرکت صراحتا پاسخگو بوده و از اتفاق مجدد این حرکت ناپسند و غیرانسانی جلوگیری کند تا شهرستان فومن که فرهنگ را به دنیا صادر کرده، چهره اش بابت بی تجربگی و بی توبیری افرادی خاص، کدر نشود. پیامبر اعظم (صلی الله علیه وآله و سلم) در سفارش به مسئولان نیز اینگونه فرمودند: «کلکم راع و کلکم مسؤول عن رعیته» به راستی که همه شما حافظ و سرپرستید و همه شما جوابگوی مردم زیردست خود هستید.»خانم مسنی که همیشه در کنار فرزند نوجوانش که در یکی از مسجد های فومن مکبر نمازگزاران است، امروز در وسط شهر فومن و در جلو چشم ده ها مرد و زن سیلی خورد تا قلب همشهریانش جریحه دار شود.دست رنج این بانو دستفروش فومنی که با فحاشی و ضروب و شتم فرش خیابان شهر شد، شاید درآمد حاصل اش، تمام امید یک پسر بچه ای بود که در کنار مادرش به انتظار فروخته شدن باقلی و سبزی ها نشسته بود.
بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
دینی که ما به پیروی از آن افتخار می کنیم، دین زیبایی و مهربانی است که انسان ها را به وحدت و مودت دعوت کرده است. شهرداری و شورای اسلامی شهر فومن باید در قبال این حرکت صراحتا پاسخگو بوده و از اتفاق مجدد این حرکت ناپسند و غیرانسانی جلوگیری کند تا شهرستان فومن که فرهنگ را به دنیا صادر کرده، چهره اش بابت بی تجربگی و بی توبیری افرادی خاص، کدر نشود. پیامبر اعظم (صلی الله علیه وآله و سلم) در سفارش به مسئولان نیز اینگونه فرمودند: «کلکم راع و کلکم مسؤول عن رعیته» به راستی که همه شما حافظ و سرپرستید و همه شما جوابگوی مردم زیردست خود هستید.»خانم مسنی که همیشه در کنار فرزند نوجوانش که در یکی از مسجد های فومن مکبر نمازگزاران است، امروز در وسط شهر فومن و در جلو چشم ده ها مرد و زن سیلی خورد تا قلب همشهریانش جریحه دار شود.دست رنج این بانو دستفروش فومنی که با فحاشی و ضروب و شتم فرش خیابان شهر شد، شاید درآمد حاصل اش، تمام امید یک پسر بچه ای بود که در کنار مادرش به انتظار فروخته شدن باقلی و سبزی ها نشسته بود.
بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
دینی که ما به پیروی از آن افتخار می کنیم، دین زیبایی و مهربانی است که انسان ها را به وحدت و مودت دعوت کرده است. شهرداری و شورای اسلامی شهر فومن باید در قبال این حرکت صراحتا پاسخگو بوده و از اتفاق مجدد این حرکت ناپسند و غیرانسانی جلوگیری کند تا شهرستان فومن که فرهنگ را به دنیا صادر کرده، چهره اش بابت بی تجربگی و بی توبیری افرادی خاص، کدر نشود. پیامبر اعظم (صلی الله علیه وآله و سلم) در سفارش به مسئولان نیز اینگونه فرمودند: «کلکم راع و کلکم مسؤول عن رعیته» به راستی که همه شما حافظ و سرپرستید و همه شما جوابگوی مردم زیردست خود هستید.»خانم مسنی که همیشه در کنار فرزند نوجوانش که در یکی از مسجد های فومن مکبر نمازگزاران است، امروز در وسط شهر فومن و در جلو چشم ده ها مرد و زن سیلی خورد تا قلب همشهریانش جریحه دار شود.دست رنج این بانو دستفروش فومنی که با فحاشی و ضروب و شتم فرش خیابان شهر شد، شاید درآمد حاصل اش، تمام امید یک پسر بچه ای بود که در کنار مادرش به انتظار فروخته شدن باقلی و سبزی ها نشسته بود.
بنی آدم اعضای یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
او در حالی که تمایل چندانی به یادآوری روز حادثه نداشت، درباره جزییات آن گفت: «آن روز دو نفر از ماموران سد معبر شهرداری فومن از من خواستند که سبزیها و ترشی هایم را جمع کنم. من هم وسایلم را کنار درختی که در پیادهرو بود، چیدم اما آنها چند دقیقه بعد دوباره به شکل شخصی برگشتند و شروع به فحاشی کردند و به وسایلم لگد زدند. (ظروف) ترشیهایم را شکستند و سبزیهایم را در وانتشان انداختند. وقتی داشتم مقاومت میکردم، یکی از آنها با سیلی به صورتم زد. البته مامور دیگری که در فیلم مشخص نیست به او دستور داد که مرا بزند.»
«آغاز درگیری با فحاشی مامور شهرداری» در حالی از زبان این زن بیان میشود که مامور خاطی نیز با انتشار کلیپ، این ادعا را در قبال زن مطرح کرده و با وجود عذرخواهی گفته است که پس از آن که زن به پدر مرحوم او فحش داده است، کنترل خود را از دست داده و به او سیلی زده است. زن دستفروش اما با رد این موضوع گفت: «من هفت سال است که در خیابان محل حادثه سبزی و ترشی میفروشم. من و پسرم آن روز هیچ فحشی به مامور ندادیم. این حرفها دروغ است و همه چیز در فیلم معلوم است. آنهایی هم که در محل بودند شهادت دادند که درگیری را خود ماموران سد معبر شروع کردند.»
او با بیان این که آن روز «شخصیتش زیر سوال رفت»، ادامه داد: «آنها من را کتک زدند و وسایلم را شکستند و با خودشان بردند. من شکایت کردم اما از نتیجهاش خبر ندارم. اما اینها برای من کمتر اهمیت دارد. آن روز شخصیت من با آن سیلی ضربه خورد. چند روز پیش تعدادی هنرمند آمدند خانه من، گفتند: اگر اجازه بدهید، دکانی برای شما بگیریم که بتوانید همان جا کاسبی کنید اما من قبول نکردم و گفتم که با این کارها آبروی من برنمیگردد.»
«سد معبر و مزاحمت برای شهروندان» موضوع دیگری است که برخی از مسئولان شهری فومن از آن به عنوان ریشه درگیری یاد کردهاند. این زن اما با رد آن گفت: «من کنار خیابان بساط میکنم و پیادهرو هم از آن جداست. جلوی مردم را نگرفتم و هیچ مزاحمتی هم برای آنها نداشتم.»
او همچنین بازاری که در فومن برای ساماندهی دستفروشها ساخته شده را برای خود نامناسب خواند و افزود: «مسئولان بازاری درست کردهاند که خیلی از محل کاسبی من دور است. اگر زنی بخواهد به آنجا برود نمیتواند شب به راحتی برگردد و کلا نمیتواند کاسبی کند.»
اکنون چند روز از این حادثه میگذرد. زن دستفروش دوباره به همان محل رفته و فروش محصولاتش را پی گرفته است. میگوید: «حتی اگر من را بکشند هم جای دیگری نمیتوانم بروم. پس از آن اتفاق، باز هم رفتم و برای چند ساعت، وسایلم را همانجا فروختم و برگشتم. پس از حادثه مریض شدهام و بیشتر در خانه میمانم اما دوباره به محل کارم برمیگردم. نان من آنجاست و من باید همانجا کاسبی کنم.
قرآن ! من شرمنده توام اگر ترا از یک نسخه عملی به یك افسانه موزه نشین مبدل كرده ام . یكی ذوق می كند كه ترا بر روی برنج نوشته، یكی ذوق میكند كه ترا فرش كرده ، یكی ذوق می كند كه ترا با طلا نوشته ، یكی به خود می بالد كه ترا در كوچك ترین قطع ممكن منتشر كرده و ... ! آیا واقعا خدا ترا فرستاده تا موزه سازی كنیم ؟
قرآن ! من شرمنده توام اگر حتی آنان كه ترا می خوانند و ترا می شنوند ،آنچنان به پایت می نشینند كه خلایق به پای موسیقی های روزمره می نشینند. اگر چند آیه از ترا به یك نفس بخوانند مستمعین فریاد می زنند " احسنت ...! " گویی مسابقه نفس است ...
نباید بنشینم ،
سال هاست ، از آن لحظه که پر بر اندامم رویید
و از آشیان ، از بام خانه پرواز کردم
همچنان می پرم. هرگز ننشسته ام ،
و دیگر سری نیز به سوی زمین و به شواد پلید شهرها
و بام های کوتاه خانه ها بر نگرداندم ،
چشم به زمین ندوختم ،
پروازی رو به آسمان ،
در راه افلاک
و هر لحظه دورتر و بالاتر از زمین
و هر لحظه نزدیک تر به خدا !
وکتاب هایی هست برای ننوشتن ومن اکنون رسیده ام به آغاز چنین کتابی که باید قلم را بشکنم و دفتر را پاره کنم و جلدش را به صاحبش پس دهم وخود به کلبه بی در وپنجرهای بخزم و کتابی را آغاز کنم که نباید نوشت.
جلد سوم ،جلد مشکلی است،ازهمه ی راه ها وبی راهه هایی که تا کنون آمده ام صعب تر وسخت تر است …باید خود را برای آغاز چنین سفری آماده کنم قدرت تحمل وصبرم را افزون تر سازم وپس از همه ی کوشش ها وتمرین ها از خداوند نیز یاری توفیق بخواهم.
و شما ای مردم ! ای دوست من ، خویشاوند من ، ای خواننده ی عزیز نوشته های من ! ای که سال ها است چشم به نوک این قلم دوخته اید تا از آن سخن بشنوید ، تا، نگاه تان قدم به قدم ، کلمه به کلمه رفتن آن را دنبال کند و از هر جا می گذرد ، به هر جا می رود پا بر جای پای آن بنهد وهمه جا را بدرقه کند ، شما از یک تصویر ، تصویر در قالب گرفته ی بر دیوار چه می خواهید ؟ قابی که بر حرم دیوار میخکوب شده است ، چشمی که بر سنگ قبر شهید گمنامی برای ابد ثابت مانده است ؟
وشما ای گوش هایی که تنها گفتن های کلمه دار را می شنوید از این جز سکوت سخنی نخواهم گفت وشما ای چشم هایی که تنها صفحات سیاه را می خوانید پس از این جز سطور سپید نخواهم نوشت .
وشما ای کسانی که هرگاه که حضور دارم بیشترم تا آنگاه که غایبم، پس از این مرا کمتر خواهید دید…
دلبسته راز دل طوفانی خویشم
چون زلف شکن در شکن یار
در پیچ و خم غصه پنهانی خویشم
از بخت بدم نیست دگر سوز و گدازی
من سردتر از بخت زمستانی خویشم
مجروحم و دلخسته به پرواز شب تار
در حیرت کوچ از دل ظلمانی خویشم
آرام دل و مطمئنم از سفر خویش
تا در ره آن یار جمارانی خویشم
یاد امام حسین علیه السلام فقط مخصوص یک روز ، یک دهه و یک اربعین نیست
یک زندگی، او را در قلب و ذهنت داشته باش
بگذار پیام و عطرابن گل سرخ بی نظیر ، یک عمر معطرت کند ...
” فراق نزدیک شده و بازگشت به سوى خداوند است. نزدیک است فراخوانده شوم و دعوت حق را اجابت نمایم و من دو چیز گران در میان شما مى گذارم و مى روم: کتاب خدا و عترتم، و خداوند لطیف و آگاه به من خبر داد که این دو هرگز از یکدیگر جدا نشوند تا کنار حوض کوثر برمن وارد شوند. پس خوب بیندیشید چگونه با آن دو رفتار خواهید نمود.”
در حجه الوداع در هنگام رمى جمرات فرمود: “مناسک خود را از من فرا گیرید، شاید بعد از امسال دیگر به حج نیایم و هرگز مرا دیگر در این جایگاه نخواهید دید.”
روزى به آن حضرت خبر دادند که مردم از وقوع مرگ شما اندوهگین و نگرانند. پیامبر در حالى که به فضل بن عباس و على بن ابیطالب (ع) تکیه داده بود به سوى مسجد رهسپار گردید و پس ازدرود و سپاس پروردگار، فرمود: “به من خبر داده اند شما از مرگ پیامبر خود در هراس هستید. آیا پیش از من، پیامبرى بوده است که جاودان باشد؟! آگاه باشید، من به رحمت پروردگار خود خواهم پیوست و شما نیز به رحمت پروردگار خود ملحق خواهید شد.”
روزی دیگر پیامبر (ص) با کمک علی (ع) و جمعی از یاران خود به قبرستان بقیع رفت و برای مردگان طلب آمرزش کرد .
سپس رو به علی (ع) کرد و فرمود: ” کلید گنجهای ابدی دنیا و زندگی ابدی در آن، در اختیار من گذارده شده و بین زندگی در دنیا و لقای خداوند مخیر شده ام، ولی من ملاقات با پروردگار و بهشت الهی را ترجیح داده ام.”
در چند روز آخر از زندگى رسول اکرم (ص) آن بزرگوار در مسجد پس از انجام نماز صبح فرمود:
“اى مردم! آتش فتنه ها شعله ور گردیده و فتنه ها همچون پارههاى امواج تاریک شب روى آورده است. من در روز رستاخیز پیشاپیش شما هستم و شما در حوض کوثر بر من در می آئید.
بر کور و کر، ار نکته نگیری، مردی
مردی نبود فتاده را پای زدن
گر دست فتاده ای بگیری، مردی
متاسفم برای مردانی که از دامن پاک مادران زجر کشیده قد کشیدن و اسم خود را گذاشتن مرد؟