قسم خورده بوديم دوستي ما پاک و صادقانه بماند و تا آخر عمر به هم وفادار باشيم ولي خيلي زود اين رابطه، مخفيانه رنگ و بوي ديگري گرفتو عشق ما تبديل به نفرت شد ؛ نمي دانم به كدام گناه زندگيم تباه شد .
سایت تحلیلی خبری آوای دنا:
مريم 32 ساله ،مدت زندگي مشترک 2 سال ،محسن 38 ساله شوهر مريم
روايت طلاق هميشه روايتي تلخ بوده اما بعضي وقتها جدا شدن بهتر از يک عمر تحمل کردنه؛ اين جملات آغازين مريم بود .
بعد از اينکه درسم تمام شد،ازطريق يکي ازدوستانم با يک شرکت خدمات الکترونيک آشنا شدم ودر آنجا شروع به کار کردم.اما ازآنجا که اين شرکت تازه تاسيس شده بود ،هنوزکار خيلي جدي براي انجام دادن نداشتم واگرهم کاري بود، وقت چنداني نميگرفت.
براي اينکه حوصلم سر نره وارد اينترنت شده و به همه جا سرک مي کشيدم تا اينکه ايميل هاي عاشقانه اي از يک پسر جوان توجه ام را جلب کرد .
اولين ايميل ، اولين جواب ... دومين ايميل و ايميل هاي دوستانه و عاشقانه بعدي و .... به اين ترتيب روابط ايميلي ما ادامه پيدا کرد ؛ هر روز با ارسال مطالب مختلف راجع به زندگي مشترک همديگر را نقد مي کرديم و نظرمان را نسبت به نوشته هاي همديگر ميگفتيم. تنها اطلاعاتي هم که از هم داشتيم رشته هاي تحصيلي مان بود و اينکه من تهران هستم و اون مشهد .........
پس از 2هفته ما همديگر را در يک پارک ديديم
بعد از آن ديدن؛ارتباط اينترنتيمان بيش تر شد و گاهي هم تلفني ادامه پيدا کرد...بعضي وقتها که دلم گرفته بود يکدفعه توي اينترنت پيداش مي شد ، چت مي کرديم و دلم کلي باز ميشد.
در ديدار هاي بعدي ؛ محسن ؛ با حرف هاي عاشقانه مرا شيفته و دلباخته خودش کرد و تقريبا هر روز با موتور سيکلت دنبالم مي آمد و با هم به اين طرف و آن طرف مي رفتيم .
چند ماه بعد ........
او با خانواده اش به خواستگاري ام آمد، اما از همان لحظه اول، والدين من مخالفت شديد خود را با اين ازدواج اعلام کردند ولي ما هر دو غرق در روياها شده بوديم و تصميم گرفتيم براي رسيدن به هم هر کاري که از دستمان بر مي آيد انجام دهيم و اگر لازم باشد چند سال صبر کنيم. با اين که قسم خورده بوديم دوستي ما پاک و صادقانه بماند و تا آخر عمر به هم وفادار باشيم ولي خيلي زود اين رابطه، مخفيانه رنگ و بوي ديگري گرفت.
آري همان موضوع هميشگي ؛ خيانت همسرش
سفره ي دلم را كه وا كنم
همه سير مي شوند
از چه بنويسم؟
از آرزوهايي که نشکفته خزان زده شده اند؟
يا از تمام احساساتم
که زير پاشنه هاي هوس تو...
تکه تکه شد؟
افسوس که او هيچ وقت درک نکرد اولين و مهم ترين خواسته يک زن جوان از شوهرش نگاه عاشقانه و توجه بي ريا و صميمانه است و من اعتراف مي کنم که تشنه محبت و توجه شوهرم بودم ولي او محبت هاي خود را با ريا رنگ زده بود .
زن جوان قطرات اشک را از روي گونه هايش پاک کرد و افزود: مدتي بود رفتار همسرم با من تغيير كرده بود، اما دوست نداشتم باور كنم كه او به من خيانت ميكند. همسرم را با عشق انتخاب كرده بودم و دوستش داشتم.
هرروز صبح زود سركار ميرفتم و تلاش ميكردم تا زندگي بهتري را براي خانوادهام بسازم، اما همسرم به من خيانت كرد؛ هر چه در توانم بود در سالهاي زندگي مشتركمان انجام دادم تا همسرم خوشبخت باشد.
بعد از اينكه متوجه شدم خيانتي در کار است با او صحبت كردم. او به من گفت كه هركس در اينباره چيزي گفته دروغ بوده و مرا عاشقانه دوست دارد و هركس در اين باره صحبت كرده فقط براي برهم زدن زندگي من بوده است.
متاسفانه باور كردم و با خودم گفتم اگر هم همسرم به من خيانتي كرده ، ديگر اين كار را تكرار نميكند. با اينكه هنوز به آرامش روحي نرسيده بودم، تصورم اين بود كه او ديگر كارش را تكرار نميكند. آزرده شده بودم ، با اين حال ميخواستم كه با او زندگيكنم و او را ببخشم.
وليکن يک روز که خسته بودم و زودتر از هميشه به خانه آمدم در برابر چشمان بهت زده ام همسرم را با زني ديگر مشاهده کردم و ...
بعد از يك سال :
هيچ صحبتي با هم نداشتيم , مي دونستم که مي دونست چه بلايي بر سر عشق مون آورده ؛ اما چرا؟ .....
حربهاي ديگر جز به اجرا گذاشتن مهريهام نداشتم، او به دنبال هوسراني بود و به هيچ عنوان تمايلي به من نداشت و........
گوشه هاي يک ازدواج اينترنتي و دالان هاي تنگ دادگاه پايان تمام آرزوهاي دختر و پسري است که به خاطرشان سر سفره عقد بله گفتند.
اين خلاصه اي از سرگذشت دهها زوجي است که هر روز به مجتمع قضائي خانواده مي آيند، وقتي با آنها صحبت مي کني يک حرف آخر دارند آن هم سکوت و گم شدن در زندگي بر باد رفته شان .
تهيه و تنظيم : خاكپور كارشناس اجتماعي پليس .