« آواي رودکوف» خود را به اخلاق حرفه‌اي روزنامه‌نگاري پايبند مي‌داند و مبناي فعاليت اين سايت بر سه اصل « بيطرفي » ، «دقت » و « انصاف » استوار است.

      
کد خبر: ۱۸۹۲۷
تاریخ انتشار: ۰۴ مرداد ۱۳۹۶ - ۲۲:۰۸
آوای رودکوف
انتشار یاداشتی از استاد محمد رضا جعفری با عنوان :«آری ؛ اینها لایق شهادت بودند و اکنون .........! »در پایگاه خبری آوای رودکوف باعث شد تا کاربران زیادی با کامنت‌های خود زیر این یاداشت، نسبت به موضوع طرح شده واکنش نشان دهند.
پایگاه خبری آوای رودکوف: انتشار یاداشتی از استاد محمد رضا جعفری شاعر و نویسنده متعهد کشورمان با عنوان :«آری ؛ اینها لایق شهادت بودند و اکنون .........! »در پایگاه خبری آوای رودکوف باعث شد تا کاربران زیادی با کامنت‌های خود زیر این یاداشت، نسبت به موضوع طرح شده واکنش نشان دهند. در زیر یاداشت فوق را بازنشر و  برخی از این کامنت‌ها را می‌خوانید:

پایگاه خبری آوای رودکوف: استاد محمد رضا جعفری در یاداشتی نوشت: شهید مهدی باکری ، شهردار ارومیه بود ، یک شب باران شدیدی بارید ، به طوری که سیل جاری شد . ایشان همان شب ترتیب اعزام گروه های امداد را به منطقه سیل زده داد و خودش هم با آخرین گروه عازم منطقه شد . پا به پای دیگران در میان گل و لای کوچه ها که تا زیر زانو می رسید ، به کمک مردم سیل زده شتافت .

در این بین ، آقا مهدی متوجه پیرزنی شد که با شیون و فریاد ، از مردم کمک می خواست . تمام اسباب و اثاثیه پیرزن در داخل زیر زمین خانه آب گرفته بود . آقا مهدی ، بی درنگ به داخل زیرزمین رفت و مشغو ل کمک به او شد .

کم کم کارها رو به راه شد . پیرزن به مهدی که مرتب در حال فعالیت بود نزدیک شد و گفت : خدا عوضت بدهد مادر ! خیر ببینی . نمی دانم این شهردار فلان فلان شده کجاست تا شما را ببیند و یک کم از غیرت و شرف شما را یاد بگیرد آقا مهدی خنده ای کرد و گفت : راست می گویی مادر ! ای کاش یاد می گرفت .

آری
اینها لایق شهادت بودند و اکنون .........!


در مسیرِ گرمسیرِ خستگان
می دمد روزی گُلی با تشنگان
قطره قطره آب ها شرمنده اند
از نفیرِ سازِ این برجستگان
.....................................

کامنتها:
** السلام ای عشق
خدایا در برابر شهدا شرمنده نشویم

** با سلام
بنده محمد حضرت پور شهردار کنونی ارومیه هستم
خدا را شاهد می گیرم با خواندن این متن به لرزه افتادم دعا کنید تا من هم بتوانم شهرداری پیرو این شهید باشم .


8* وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ /...........الَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِلَّهِ وَالرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ مَا أَصَابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَاتَّقَوْا

** شهیدان بر گردن همه ما حق دارند و با این خاطره اشکم درامد

** تکان خوردم وقتی این مطلب و شعر را خواندم از دل شهیدان زنده اند الله اکبر

** ﺧﺪﺍیا تو را به حق این شهد
ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺎﺷﺪ
ﻣﻲ ﮔﻮﻳﻨﺪ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻳﻦ ﺷﮑﺴﺖ، ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ
ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺷﮑﺴﺖ ﻧﺨﻮﺭﻡ
ﻣﻦ ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﻗﺎﺿﻲ ﺍﻟﺤﺎﺟﺎﺕ ﻣﻲ ﺧﻮﺍﻧﻢ، ﺣﺘﻲ ﺍﮔﺮ ﻫﻤﻪ ﺍﻟﺘﻤﺎﺱ ﻫﺎﻳﻢ ﺭﺍ ﻧﺎﺩﻳﺪﻩ ﺑﮕﻴﺮﻱ

** من یک اعتقاد دارم و این است که هر کسی برای خدا کار کند خدا به او در دنیا و آخرت پاداش می دهد چون حکمت خداست .

** ای خدا چقدر گریه کردم من کجا و این شهیدان کجا

** به یاد شهید باکری صلوات بفرستیم

**سلام بر شهیدان و امام شهیدان
این مطلب را که خواندم خیلی به حال خودم گریه کردم

*یکی از کارمندان شهرداری اورمیه می گفت:تازه ازدواج کرده بودم و با مدرک دیپلم دنبال کار می گشتم.از پله های شهرداری می رفتم بالا که یکی از کارکنان شهرداری را دیدم و ازش پرسیدم آیا اینجا برای من کار هست؟تازه ازدواج کردم و دیپلم دارم.کاغذی از جیبش درآورد و امضاء کرد و داد دستم گفت بده فلانی، اتاق فلان.رفتم و کاغذ را دادم دستش و امضاء را که دید گفت چی می خوای؟

گفتم :کار. گفت : فردا بیا سرکار، باورم نمی شد فردا رفتم مشغول شدم . بعد از چند روز فهمیدم اون آقایی که امضاء داد شهردار بود. چند ماه کارآموز بودم بعد یکی از کارمندان که بازنشسته شده بود من جای اون مشغول شدم. شش ماه بعد جناب شهردار استعفاء کرد و رفت جبهه.

بعد از اینکه در جبهه شهید شد یکی از همکاران گفت :توی اون مدتی که کارآموز بودی و منتظر بودیم که یک نفر بازنشسته بشه تا شما را جایگزین کنیم، حقوقت از حقوق جناب شهردار کسر و پرداخت می شد. این درخواست خود شهید بود.”


** بسم رب الشهدا والصدیقین
شهید باکری به سال 1333 ه.ش در شهرستان میاندوآب در یك خانواده مذهبی و باایمان متولد شد. در دوران كودكی، مادرش را – كه بانویی زندگی نامه شهید باکری باایمان بود – از دست داد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در ارومیه به پایان رسانید و در دوره دبیرستان (همزمان با شهادت برادرش علی باكری به دست دژخیمان ساواك) وارد جریانات سیاسی شد.

پس از اخذ دیپلم با وجود آنكه از شهادت برادرش بسیار متاثر و متالم بود، به دانشگاه راه یافت و در رشته مهندسی مكانیك مشغول تحصیل شد. از ابتدای ورود به دانشگاه تبریز یكی از افراد مبارز این دانشگاه بود. او برادرش حمید را نیز به همراه خود به این شهر آورد.

شهید باكری در طول فعالیتهای سیاسی خود (طبق اسناد محرمانه بدست آمده) از طرف سازمان امنیت آذربایجان شرقی (ساواك) تحت كنترل و مراقبت بود.

پس از مدتی حمید را برای برقراری ارتباط با سایر مبارزان، به خارج از كشور فرستاد تا در ارسال سلاح گرم برای مبارزین داخل كشور فعال شود.

شهید مهدی باكری در دوره سربازی با تبعیت از اعلامیه حضرت امام خمینی(ره) – در حالی كه در تهران افسر وظیفه بود – از پادگان فرار و به صورت مخفیانه زندگی كرد و فعالیتهای گوناگونی را در جهت پیروزی انقلاب اسلامی نیز انجام داد.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی
بعد از پیروزی انقلاب و به دنبال تشكیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عضویت این نهاد در آمد و در سازماندهی و استحكام سپاه ارومیه نقش فعالی را ایفا كرد. پس از آن بنا به ضرورت، دادستان دادگاه انقلاب ارومیه شد. همزمان با خدمت در سپاه، به مدت 9 ماه با عنوان شهردار ارومیه نیز خدمات ارزنده‌ای را از خود به یادگار گذاشت.

ازدواج شهید مهدی باكری مصادف با شروع جنگ تحمیلی بود. مهریه همسرش اسلحه كلت او بود. دو روز بعد از عقد به جبهه رفت و پس از دو ماه به شهر برگشت و بنا به مصالح منطقه، با مسئولیت جهاد سازندگی استان، خدمات ارزنده‌ای برای مردم انجام داد.

شهید باكری در مدت مسئولیتش به عنوان فرمانده عملیات سپاه ارومیه تلاشهای گسترده‌ای را در برقراری امنیت و پاكسازی منطقه از لوث وجود وابستگاه و مزدوران شرق و غرب انجام داد و به‌رغم فعالیتهای شبانه‌روزی در مسئولیتهای مختلف، پس از شروع جنگ تحمیلی، تكلیف خویش را در جهاد با كفار بعثی و متجاوزین به میهن اسلامی دید و راهی جبهه‌ها شد.

** آری
شهید مهدی باکری برادر علی باکری و حمید باکری، فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا بود.

مهدی باکری یک‌سال بعد از برادرش حمید باکری، در عملیات بدر شهید و پیکرش در دجله گمنام ........................


کهگیلویه و بویراحمد
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
* نظر: