آوای دنا:گام به گام با افتاب/شعری از استاد صمد غلامشاهی در وصف امام خمینی:
تازگي مست تماشاي جمالش بوديم
سرخوش از رايحه ي جام وصالش بوديم
دل به او داده و سرگشته ي رويش بوديم
بي خيال از همه جا، ساكن كويش بوديم
غِفلَتِش كرديم و او كاسه زهر اي نوشي
با دل مطمئني رخت رَهتن اي پوشي
« بلبلي خون دلي خورد و گلي حاصل كرد
باد غيرت به صدش خار پريشان دل كرد»
« شربتي از لب لعلش نچشيديم و برفت
روي مه پيكر او سير نديديم و برفت»
ناگهاني خور حادثه هر جا پيچِس
بار شيون و غم ، من سر مو اي ريسِس
پَل بروني كه نديدي و نبيني، كِرديم
و عزاي تو سر و صورت خيني كِرديم
در و ديوار دلل سي تو سياپوش هني
غنچه ي سوز گلل سيت سياپوش هني
ما هني هم كه هني يه سر فرمون تنيم
تا م سينه ي نفسي هه سرپيمون تنيم
عهد بَسيم كه و تهَ گَپتَ فراموش نكنيم
غير او چي كه تو گفتي و كسي گوش نكنيم
يه كِري جي ت نشسه كه كسي چيش د نيد
حتي شيطون گَپُو قيد همه چينه دَ زيد
اي به خال لب دلدار گرفتار به خواب
همچو منصور خريدار سر دار بخواب
اي بجان آمده و شهر هي بازار بخواب
با دل مطمئن و قلب اميدوار بخواب
سَر مو هم كه بِريَ يار وفاداريم ما
همچو منصور خريدار سرِ داريم ما
« وَ خميني و كِرِش » ذكر قسم ها مونه
عاشق او شده و درهمه جا بامونه
سي و اندي است كه اين ره پر از سرباز است
و اميرالحج اين قافله ، يك جانباز است
ما سر ودس و دل و هر چه كه خواس وش داديم
سي پنج ساله كه مردونه وپاش وايساديم
او به عزت و آزادگي ايمان داد
مرده بوديم و چو عيساي مسيحا جان داد
خسته بوديم و به ما روح طراوت بخشيد
شربتي از لب لعلش به حلاوت بخشيد