آوای دنا: شعر "دلبر" از سعید یونسی شاعر لنده ای :
ای نسیم رهگذر که از دیار دلبرم گذشته ای
دلبر مرا ندیده ای؟
حال او چگونه بود
مشکلی نداشت؟
نامه ای، نوشته ای برای من نداده است؟
نگفته ای که پیر زار ناتوان خسته دل
سالها و سالها
منتظر نشسته است
تا به گوشه ی لبی، اشاره ای
شور دیگری در او بیفکنی
نگفته ای که روزهای عمر را
مثل برگهای یک کتاب کهنه ای
باد صرصری وزید و برد
نگفته ای یکی به انتظار تو
دسته دسته پونه از بهشت
قطره قطره شبنم از بهار
فرش راه تو نموده است
تا خدا کند به سر رسد
دشت سرخ بیکران انتظار
نگفته ای که خوانده ام به یاد او
بارها و بارها
مثنوی، غزل، ترانه ای
با صدای نی لبک، با گلوی بلبلی
ای نسیم رهگذربه دلبرم بگو بیا مرا ببر
به آسمان، به کهکشان
به روی بال های آن فرشته ای
که بوسه می زند به زیر پای مادران
خلاصه گفته ام دست من بگیر و با خودت ببر
تا شبی ستاره ای شوم
چون ستاره ی سهیل دیگری در آسمان
عضویت در خبر نامه