سایت تحلیلی خبری آوای دنا avayedena.com:
هشت سال دفاع مقدس پر است از امدادهای غیبی و لحظههایی که در شرایط سخت ائمه اطهار (ع) به رزمندگان کمک میکردند و بسیاری از مشکلات را آسان میساختند و موانعی بود که به جزء از این راه برداشته نمیشد.
در همین خصوص حاجفتاح محمدی معاون سیاسی امنیتی استاندار کهگیلویه و بویراحمد که چند سال از عمر خود را در زندانهای مخوف رژیم بعث عراق سپری کرده است در جمع دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی یاسوج خاطرهای از این امدادهای غیبی و کمک ائمه اطهار (ع) به آزادگان سرافراز بیان کرد.
این آزاده دفاع مقدس اینگونه روایت کرد که در زندانهای رژیم بعثی عراق سختیها موجب شده بود تا آزادگان خود را با آن وفق داده و پیشرفتهایی در زمینههای مختلف داشته باشند که در بیرون از زندان چنین چیزی محال بود.
وی گفت: برای مثال یکی از آزادگان با هر دشواری که بود در آن سالها به سه زبان زنده دنیا مسلط شده بود؛ همه این توفیقات به دلیل تلاشی بود که در زندان و در عین سختی و مشقت صورت میگرفت.
محمدی ادامه داد: یکبار یکی از آزادگان تصمیم گرفت به یکی دیگر از برادران که تقریباً بیسواد بود خواندن و نوشتن بیاموزد وقتی عراقیها متوجه این موضوع شدند از آنجا که این کار را تخلف میدانستند این برادر آزاده را در سلولی انفرادی با بدترین شرایط حبس کردند.
این آزاده هشت سال دفاع مقدس ادامه داد: در این سلول بلایی نبود که بر سر این آزاده نیاورند به گونهای که در سرمای سوزان آب زیر پایش گرفته بودند و از آب و غذا هم محروم شده بود.
محمدی به اقدام ابتکاری سایر آزادگان برای رساندن آب به این آزاده محبوس در سلول اشاره کرد و گفت: از لابهلای سوراخ قفل درب سلول، لولهای پلاستیکی به داخل سلول میفرستادیم و از این سمت یک سر آن را داخل یک پیاله میگذاشتیم تا برادر آزاده ما آب را به این وسیله بمکد و تشنگی بر وی غلبه نکند که عراقیها پس از اینکه این موضوع را فهمیدند این راه را نیز بر ما بستند.
این آزاده هشت سال دفاع مقدس در ادامه به مراحل حساس این روایت اشاره کرد و گفت: وقتی بعد از چندین روز دیگر این آزاده از سلول آزاد شد و به جمع ما برگشت حال و احوالش را جویا شدیم که بیان آن بسیار شیرین اما تکاندهنده است.
محمدی از زبان آن آزاده روایت کرد که وقتی سرباز عراقی وارد سلول میشد به جای این که آب را برای نوشیدن به دستم بسپارد آن را در صورتم میریخت و تحقیرم میکرد که از ته دل آهی کشیدم و گفتم ای فاطمه زهرا تو خودت بهفریاد من برس که دیگر تحمل تحقیر این سرباز عراقی را ندارم.
وی گفت: روز بعد سرباز عراقی وارد شد و پیاله آب را تعارف کرد اما میدانستم که میخواهد همان کار قبلی را انجام دهد که سرم را بالا نگرفتم و گفتم آب نمیخواهم اما سرباز عراقی مرا به فاطمه زهرا قسم داد که آب را از دستش بگیرم که باز هم نگرفتم، اما سرباز عراقی که مصر شده بود به خوابی که مادرش دیده بود اشاره کرد و گفت: مادرم با من تماس گرفت و گفت که در زندان با دوستداران فاطمه زهرا چه کردهای که در خواب از تو و کارهایت گلایه کرده است لذا باید برای خشنودی قلب حضرت زهرا (س) کار بدت را اصلاح کنی.
فارس/
عضویت در خبر نامه