« آواي رودکوف» خود را به اخلاق حرفه‌اي روزنامه‌نگاري پايبند مي‌داند و مبناي فعاليت اين سايت بر سه اصل « بيطرفي » ، «دقت » و « انصاف » استوار است.

      
کد خبر: ۵۸۱۹
تاریخ انتشار: ۰۴ اسفند ۱۳۹۳ - ۰۵:۰۴
همسرش تعريف مي‌كرد كه يك ماه قبل از مرگش، در تلويزيون برنامه‌اي پخش شد از اهداي اعضاي فردي. او هم همان موقع گفت خدا كاش مي‌شد من هم اعضاي بدنم را اهدا كنم

سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com:

شكرعلي فرزاد، معلم كهگيلويه و بويراحمدي، مدير يكي از هنرستان‌هاي شبانه روزي كه آذرماه امسال براثر سكته مغزي جان خود را از دست داد و با رضايت اعضاي خانواده ٩ عضو بدن وي به هفت بيمار نيازمند اهدا شد. گرچه او ديگر در ميان ما نبود اما برادرش توانست درباره خصوصيات اخلاقي‌اش و در پاسخ به اعتماد گفت:

وقتي از دنيا رفتند، چند سال داشتند؟

٣٦ سال.

چه اتفاقي باعث مرگ‌شان شد؟

مدير هنرستان فني حرفه‌اي شهر قلعه رييسي از توابع كهگيلويه و بويراحمد بود. در مدرسه كه بوده، سرش درد مي‌گيرد. وقتي به دكتر مي‌رود دكترها تشخيص غلط مي‌دهند و فكر مي‌كنند مسموم شده. سكته مغزي‌اش را دير تشخيص مي‌دهند و او فوت مي‌كند.

چند فرزند دارد؟

شش بچه دارد، دو پسر و چهار دختر كه بزرگ‌ترين فرزندش، پسر ١٦ ساله اوست و كوچك‌ترين، دو ساله.

از نظر مالي الان مشكلي ندارند؟

چون برادرم فرهنگي بوده، از نظر مالي تامين هستند ولي درد يتيمي بد دردي است.

كارش را دوست داشت؟

بله، خيلي زياد. آنقدر كه هيچ‌وقت از كارش خسته نمي‌شد. مي‌دانست دانش‌آموزان روستاهاي محروم چه مشكلاتي دارند و هميشه سعي مي‌كرد مشكلات‌شان را كمتر كند. هميشه سعي مي‌كرد سراغ محروم‌ها برود تا محروميت‌شان را كمتر كند. در ايام جواني حتي در جاده‌هاي صعب‌العبور هم براي تدريس مي‌رفت و شب‌ها برمي‌گشت. آن اوايل، هفت سال فقط رياضي و حسابداري درس مي‌داد. بعد به‌خاطر تلاشش، معاون مدرسه و بعد از آن نيز مدير مدرسه شد.

خانواده شكايتي نداشتند؟

گاهي فرزندانش مي‌گفتند چرا اينقدر كم كنار ما هستي؟ مي‌گفت شما مادرتان را داريد كه بالاي سر شما باشد اما اين بچه‌ها نه پدر بالاي سرشان است، نه مادر. پس من بايد كنارشان باشم.

بي‌سرپرست بودند؟

نه ولي در مدرسه شبانه‌روزي درس مي‌خواندند. هميشه نگران آموزش و زندگي معيشتي بچه‌هاي مدرسه‌اش بود.

پس بچه‌ها خيلي دوستش داشتند...

خيلي زياد. اصلا مراسم خاكسپاري‌اش بي‌نظير بود در كل استان. خيلي شلوغ شده بود و خيلي‌ها برايش آمده بودند.

چطور تصميم گرفتيد اعضايش را اهدا كنيد؟

به گفته همسرش خودش هم اين طور دوست داشته. همسرش تعريف مي‌كرد كه يك ماه قبل از مرگش، در تلويزيون برنامه‌اي پخش شد از اهداي اعضاي فردي. او هم همان موقع گفت خدا كاش مي‌شد من هم اعضاي بدنم را اهدا كنم. ما هم تصور كرديم اهداي اعضا آرزوي قلبي او بوده براي همين اين راه را انتخاب كرديم.

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
* نظر: