یادم هست روزی که آزادگان سر افراز به میهن بر گشتند و شور و شوق وصف ناپذیری شهرلنده را در بر گرفته بود چند آزاده بزرگوار و عزیز یکی پس از دیگری وارد خاک مادریشان می شدند اشک شوق و نقل و شیرینی و مانور موتوری و تعطیلی مدارس و تجمع جلو سپاه و دست زدن و پایکوبی مردم را خوب به یاددارم ، وقتی آن عزیزان بر پشت بام می ایستادند و دست تکان می دادند، شهید موسوی نسب و شهید جرنده که اکنون به جمع همرزمانشان در سرای باقی رفتند از جمله آزادگان لنده بودند ، شلوغی جمعیت وصف ناپذیر بود ، مادر شهید جرنده وقتی پسر را به آغوش کشید و می گریست ، علی آقا به عربی حرف می زد و خنده های مهربانش را ارزانی آغوش پرمهر و محبت مادر می کرد و غبار انتظار را از سیمای مادر می زدود .
یاد آن روزها و آن محبت ها بخیر ، علی آقا فرهنگی بود و مردمی زندگی می کرد و اهل ریا و خودنمایی نبود چهره ای فرهنگی و مهربان داشت بسیار فعال و دوست داشتنی بود ، بارها وقتی در فضای صمیمی و دوستانه می نشستیم و می خواستم از او و خاطراتش بنویسم می گفت دایی جان ریا می شود ، هرچه می گفتم خبرنگارم و باید بگویم چه بر سرتان آمد تا بدانند این انقلاب به چه کسانی مدیون است می گفت ما که برای تعریف و تمجید جبهه نرفتیم ما با خدا معامله کردیم و خودش همه چیز را می داند ، همیشه در جمع جوانان ورزشکار و هنرمند و مذهبی و هیئتی ها بود.
کاندید شورای شهر شد و چز منتخبین شد به یاد دارم روزی برای تهیه خبر صداو سیما رفتم و دیدم جلو ماشین آلات جاده سازی شلوغ است و دیدم شهید جرنده جلو آنها نشسته بود و هر کاری می کردند بلند نمی شد و اسرار داشت تا راه موگرمون کوه سیاه را اول تسطیح کنند می گفت :من به عنوان خادم مردم در شورای شهر وظیفه دارم از حقوق مردم دفاع کنم گفتند:اینجا که شهر نیست روستاست و او خدمت را درانحصار مرزها نمی دانست ، با همه مهربان بود و خنده هایش را به هرآنکس سلامش می گفت هدیه می داد .یکبار هم که برای تهیه خبر گارگروه آموزش و پرورش در موگرمون رفتم وبعد از کار،علی آقا همراه همکارانش در آب شنا می کردند و شوخی داشتند و هر کاری می کردند تیشرت را از تن درنمی آورد و با توسل به زور چند نفر بالاخره تیشرت که از او جدا شد سکوتی سنگین برهمه حاکم شد و خنده بر لبان همه خشکید و سر شهید جرنده پایین رفت و لباسش را دادند تا پوشید وقتی بعد از آن همه سال که از برگشت آزادگان می گذشت ولی جای باطوم ها و ضربات شلاق بر بدن او درشتی می کرد و نمی خواست کسی آنان را ببیند .
هرگز نشنیدم و یاد ندارم جایی از خودش تعریف کند ، یکبار که برای سالروز بازگشت آزادگان خدمتشان رسیدم تا از خاطراتش بگوید با شرط نهادن اینکه اسمی از من نباشد تا بگویم و به اصرار و خواهش که صداوسیما خبرمستند میخواهد قانعش کردم که برای خیلی ها ارزش و حفظ آرمان است تا مصاحبه داد.گفت:ما جز اسرایی بودیم که آمارمان را صلیب سرخ نمی دانست و اگر همه ما را می کشتند هم کسی نمی فهمید هرروز خوراک ما تونل باطوم بود که عراقی ها در دو صف روبروی هم اما صفهای طویل می ایستادند و ما باید عبور می کردیم و صبحانه مان باران باطوم بود و فوش و تی پایی و لگد و چند نفر از دوستانمان هم جان دادند ، آسایشگاهمان آنقدر کوچک بود که مجبور بودیم نصفمان سر پا بایستیم تا نصف دیگر بخوابند نه شب هایمان معلوم بود و نه روزمان .غذایمان شکم هایمان هم احساس وارد شدن غذا را نمی کرد ، گاهی هم که برنج بودصابون داخلش می ریختن و و کف آسایشگاهمون مثل غذا دادن به مرغها می ریختند برامون در روز یک نهایتا دوبار حق دسشویی رفتن داشتیم و از آنجایی که موادشیمایی اسهال و استفراق را به همراه داشت مجبور بودیم با پتوهای مان دسشویی داخلی درست کنیم و در همان ظرفی که همیشه غذامی خوردیم و بعد فقط با آب و گل یا آب و ماسه میشستیم و باز غذایمان در همان حلبی جا روغنی بود، اشک در چشمان جمع شد وقتی ناتوان از جبران ایثار این بزرگواران وتحمل سختیهایشان بودم و زبان و روان و مغزم واژه ای را یافت نمی کرد که تشکر کنم .
اومی گفت و اشک می ریخت و یاد دوستانش می افتاد و آنقدر گریست که قراررا از من هم گرفت ،بنا به اختلافات قومی و فامیلی مجبور بود باعده ای ارتباط نداشته باشد ولی دوست مشترکی داشتیم که علی آقا به او پول و خوراکی و لباس می داد تا به خانواده های فقیر و نیاز مند انهت بدهد و نگوید چه کسی داده که رد نکنند.اسم زیبایشان الگویی چون امام علی داشتن چنین آدمهایی می سازد که هنوز داغش برای مردم دیارش تازه است و درب اولین منزلش بوسگاه مادرش علی جرنده های بسیار داریم و در کنارمان هستند و نمی بینیم، خاکی اند و بی ادعا و مردمی وقتی نتیجه انتخابات شورای شهر لنده در حالی که علی آقا سفر حج بود و جلسه و باند و سخنرانی نداشت مردم در غیابش اورا نفر اول انتخابات کردند و رای اعتماد دادند نشان داد که او بر دلها حکومت می کرد یادش گرامی باد.
زیارتگاه این شهید آزاده در گلزار شهدای شهرستان لنده است ، شادی روح شهداصلوات
عضویت در خبر نامه
واقعا خیلی مردمی بود
همیشه میگفت فقط برای خدا کار کنید
ا