سایت تحلیلی خبری آوای دنا avayedena.com
سعید سلمانی در این خاطرات جالب که نسخه ای از آن در اختیار «آوای دنا »قرار گرفت نوشت:
* مقصد، مجتمع غنیسازی نطنز و فردو و هدف سفر افشاندن عطر سنت و سیره رضوی در فضای ایران اسلامی در قالب کاروان زیر سایه خورشید، بود. سه تن از خدام خوشمشرب حرم امام رضا(علیهالسلام) و بنده حقیر بهعنوان رابط، اعضای کاروانی بودیم که توفیق شد در دهه کرامت سال 91 به یکی از مراکز علمی خاص دنیای اسلام سفر کنیم.
* با هواپیما به تهران رفتیم و بافاصلهای چندساعته با خودرو به مجتمع غنیسازی نطنز رسیدیم. بر سر در این مکان که فضای داخلیاش بهواسطه خاکریزها بهراحتی برای خودروهای عبوری قابلمشاهده نیست، نوشتهشده «مجتمع غنیسازی مهندس شهید مصطفی احمدی روشن». سایت نطنز پس از شهادت مصطفی به دلیل نقشآفرینی ویژه او در راهاندازیاش، به نام این شهید مزین شد.
* مراسمی برای استقبال از خادمان با نوای رضاجان، رضا جان و عطر اسپند تا محل نمازخانه و مزار شهدا برگزار شد. نماز را که خواندیم، افراد یکییکی میآمدند و التماس دعا میگفتند. مردی محاسن دار با پیراهنی روی شلوار جلو آمد و سلامی عرض کرد و لبخندی زد. گفتند او مدیر مجتمع و از دوستان نزدیک مصطفیست.
*مسئولان مجتمع از خدام خواستند که بچههای زیرزمین و فضای سالن غنیسازی را هم به پرچم و نوای رضوی متبرک کنند. ما هم ازخداخواسته گفتیم چشم! . همراه آقای رئیس به سالن غذاخوری رفتیم. در بین نهار یکی از کارمندان حفاظت به مدیر مجتمع گفت حالا که میخواهیم پرچم متبرک را به زیرزمین ببریم، با دوربینهای آژانس چه کنیم؟ او گفت اشکالی ندارد، پرچم را مقابل دوربینها باز میکنیم. با خودم گفتم چرا باید دوربین آژانس بر پرچم لاالهالاالله ما هم نظارت کند؟
*در این روزهای پساتوافق، متوجه شدم آقای رئیس یکی از آن سهنفری است که توانستند همراهِ مصطفی احمدی روشن، جمهوری اسلامی ایران را در زمره کشورهای دارای غنیسازی 20 درصد قرار دهند. جالب است که بدانید این دانشمند هستهای با کلید تدبیر دولت یازدهم هماکنون بهعنوان کارمند شرکت آب و فاضلاب یک استان محروم مشغول فعالیت است!!!
*برای عزیمت به سالن اصلی غنیسازی، از جلوی درب اتاق معاونت بازرگانی عبور کردیم. گفتند این اتاق، محل کار مصطفی بوده است. چند ماهی بیشتر از شهادتش نگذشته بود. بر روی کفشهامان پوششی را کشیدیم و از یک سالن دراز، وارد سالنی دیگر شدیم. چرخ سانتریفیوژها مشغول چرخش بود. در حین اینکه از کنار دستگاهها عبور میکردیم با خودم فکر میکردم بدنم هستهای نشود!
همانطور که با خدام زیر لب ذکر میگفتیم و دچار استرسی ناشی از هیجان خاصی بودیم، به اتاق کنترل غنیسازی رفتیم. عدهای جوان هم سن و سال خودم در آنجا مشغول کار بودند. تعداد زیادی میز، که بر روی آن مانیتورهای بزرگی قرار داده بودند دیده میشد. هر از چندگاهی صدای آژیر مانندی از آن حوالی درمیآمد و متصدیاش سریعاً خود را به آنجا میرساند. خدام با تکتک بچهها دست دادند و خداقوت گفتند. مداح کاروان شعر زیبای «ای صفای قلب زارم» را خواند و بچهها با ماسکهایی روی صورت شروع به زمزمه کردند. اشک در چشمان برخی هاشان حدقه زده بود.
بعد از آنکه عکس یادگاری گرفتیم و خواستیم برویم، دانشمندان جوان التماس دعا میگفتند و میخواستند برایشان در حرم دعا کنیم.
*روحانی مستقر در مجتمع از تعبیر زیبایی استفاده کرد که خیلی به دلم نشست. او میگفت اینجا مرکز اقتدار علمی جهان اسلام و شیعه است و حضرت حجت بن الحسن(عجل الله) به اینجا و افرادش نگاه خاصی دارد.
* آنقدر مسئولینشان اصرار کردند که پرچم متبرک رضوی را به عنوان یادگاری در مجموعه غنی سازی نطنز نگه دارند که ما شرمنده شدیم. گفته بودند نباید پرچم در جایی بماند.
* * *
* بعدازظهر آن روز، اتوبان قم تهران را طی کردیم. به نزدیکی یک پمپبنزین که رسیدیم وارد یک جاده فرعی بینامونشان شدیم. اگر اشتباه نکنم حدود 10، 15 کیلومتر جلو رفتیم تا از دور، کوه و سولههایی پیدا شد. چند حلقه پدافند هوایی بر روی کوهها برای اطمینان خاطر از حماقت نکردن آمریکاییها مستقر بود.
* کارمندان و بچههای شاغل در مجتمع غنیسازی شهید علیمحمدی فردو صفکشیده بودند تا برسیم و از ما استقبال کنند. بعد از دیدهبوسی و... مراسمی نُقلی در سوله نمازخانه برگزار شد و آخرش آبپرتقال دادند. نماز را خواندیم و برای صرف نهار به سولهای دیگر که سالن غذاخوری بچهها بود رفتیم. در حین نهار، اخبار ساعت 14 ماجرای خرابکاری چند روز پیش در کابلهای برقرسانی فردو را تحلیل میکرد. بد نیست بدانید که قطع شدن یکباره برق در یک مجتمع غنیسازی باعث آسیب جدی به دستگاههای سانتریفیوژ میشود.
*به سمت خودرویی رفتیم که باید ما را به محل تأسیسات غنیسازی میرساند. بهیکباره جوانکی که بعید میدانم سنش به 30 میرسید پشت فرمان نشست. گفتند که او مدیر مجتمع فردو است. خودش ما را با احترام به سمت تأسیسات برد. از خدام خواست قبل از اینکه به زیرزمین برویم، سری به قسمت تأسیسات خنککننده که در قسمت بالاتر از ورودی بود بزنیم. اطاعت امر کردیم و رفتیم. همانطور که خدام در حال خوشوبش با متصدی تأسیسات خنککننده بودند، به ذهنم زد که همینالان نشان «یا علی بن موسیالرضا» را به سینه رئیس مجتمع و معاون متواضع و بیآلایش او بزنیم.نشان را از جیبم درآورده و به یکی از خدام دادم. در حالت غافلگیرانهای به این دو دانشمند جوان نشان متبرک به نام امام رضا(علیهالسلام) هدیه کردیم و بر روی لباسشان چسباندیم. هر دو نفرشان بغض کردند و زدند زیر گریه و در بغل خادم امام رضا(علیهالسلام) آرام گرفتند.
*سپس به سمت در ورودی زیرزمین رفتیم. پس از تحویل دادن گوشیها و عبور از گیت بازرسی باید حدود 30، 40 متری به عمق زمین میرفتیم. من ترجیح دادم با عده ای از همراهان از میان تونل، با پای پیاده بروم. تونل بهگونهای نبود که در یک جاده مستقیم به درب اصلی برسد بلکه 2 یا 3 بار انحراف 90درجهای در مسیر به وجود میآمد که همراهان دلیل آن را محافظت از تأسیسات در مقابل حملات نظامی میدانستند. تجربه جالبی بود پیاده روی در تونل یک مرکز غنی سازی!
* درب فولادی بزرگی، محل ورود به مجتمع غنیسازی 20درصد بود. هر نفر که میخواست وارد مرکز شود باید خواسته یا ناخواسته پرچم نقاشی شده رژیم منحوس صهیونیستی را لگد کند. معاون آنجا تعریف میکرد که وقتی کارمندان آژانس بینالمللی انرژی اتمی برای بازرسیها به اینجا میآیند چارهای ندارند جز اینکه از روی این پرچم رد شوند. برخی از آنها برای رعایت حال صهیونیستها، در مقابل دوربینهای آژانس، پاورچینپاورچین از روی پرچم عبور میکنند!. نمی دانم الان هم این پرچم هست یا که سیاست تنش زدایی، مدیران جدید را بر آن داشته است تا پاکش کنند!
* اینجا جالبتر از نطنز بود. عکس مصطفی احمدی روشن، پرچمهای یا حسین و... بر درودیوار آن نقش بسته است. این بار لباس خاص، کلاه و دمپایی پوشیدیم. صدای سانتریفیوژهایی که میچرخیدند نوای زیبایی را طنینانداز کرده بودند. یکی از خدام پرچم متبرک حرم را از کنار آنها عبور داد. احساس میکردم آن مکان و دستگاههایش متبرک شدند . یاد جملهای افتادم که پشت ماشینها مینویسند: بیمهاش کردم به نامت یا علی بن موسیالرضا(علیهالسلام)! .
* معاون مجتمع برای ما چرخه کامل غنیسازی را توضیح میدهد. میگفت که چندین بار عملیات خرابکاری نرمافزاری و ویروسی برای از کار انداختن سانتریفیوژها انجامشده است. اغراق نمیکنم مسنترین فردی که در تمام این مجتمع دیدم شاید به 40سال نمیرسید. همه اکثراً جوانهای 20 تا 30 سال بودند.
* درباره بازرسیها میپرسم. میگفت وقتی وسیلهای را میخواهیم وارد مرکز کنیم باید مقابل دوربینهای آژانس نشان دهیم. حتی وقتی میخواهیم زبالهها را از مجموعه خارج کنیم باید در مکانی نگهداری شود که مأمور آژانس در بازرسیهای ماهانه یا هفتگی آنها را چک کند، و بعد آنها را بیرون بریزیم. او به من سفارش کرد که برو به همه بگو که اینگونه سختگیری میکنند!
* در اینجا هم به اتاق کنترل مرکز رفتیم و پس از خوشوبش دانشمندان جوان و مؤمن، مداح کاروان دلهای آنها را به حرم برد و از آنها خواست که در این فضای کاری سخت، دعا کنند. یکی از همراهان میگفت که اینها چندین ساعت در این زیرزمین بهسختی مشغول کار هستند. برخی از آنان ممکن است به دلیل تشعشعات، عقیم میشوند اما مردانه ایستادهاند و برای اقتدار علمی کشورشان و بلکه جهان اسلام کار میکنند.
سعید سلمانییکی از فعالان فرهنگی مشهدمقدس به مناسبت دهه کرامت و میلاد حضرت رضا(علیه السلام) خاطرات حضور کاروان خدام رضوی را به مجتمع غنی سازی نطنز و فردو و مشاهدات میدانی از فضای این مراکز را به رشته تحریر درآورده است.
در ادامه، این خاطرات جالب که نسخه ای از آن در اختیار «قاصدنیوز» قرار گرفته است، میآید:
* مقصد، مجتمع غنیسازی نطنز و فردو و هدف سفر افشاندن عطر سنت و سیره رضوی در فضای ایران اسلامی در قالب کاروان زیر سایه خورشید، بود. سه تن از خدام خوشمشرب حرم امام رضا(علیهالسلام) و بنده حقیر بهعنوان رابط، اعضای کاروانی بودیم که توفیق شد در دهه کرامت سال 91 به یکی از مراکز علمی خاص دنیای اسلام سفر کنیم.
* با هواپیما به تهران رفتیم و بافاصلهای چندساعته با خودرو به مجتمع غنیسازی نطنز رسیدیم. بر سر در این مکان که فضای داخلیاش بهواسطه خاکریزها بهراحتی برای خودروهای عبوری قابلمشاهده نیست، نوشتهشده «مجتمع غنیسازی مهندس شهید مصطفی احمدی روشن». سایت نطنز پس از شهادت مصطفی به دلیل نقشآفرینی ویژه او در راهاندازیاش، به نام این شهید مزین شد.
* مراسمی برای استقبال از خادمان با نوای رضاجان، رضا جان و عطر اسپند تا محل نمازخانه و مزار شهدا برگزار شد. نماز را که خواندیم، افراد یکییکی میآمدند و التماس دعا میگفتند. مردی محاسن دار با پیراهنی روی شلوار جلو آمد و سلامی عرض کرد و لبخندی زد. گفتند او مدیر مجتمع و از دوستان نزدیک مصطفیست.
*مسئولان مجتمع از خدام خواستند که بچههای زیرزمین و فضای سالن غنیسازی را هم به پرچم و نوای رضوی متبرک کنند. ما هم ازخداخواسته گفتیم چشم! . همراه آقای رئیس به سالن غذاخوری رفتیم. در بین نهار یکی از کارمندان حفاظت به مدیر مجتمع گفت حالا که میخواهیم پرچم متبرک را به زیرزمین ببریم، با دوربینهای آژانس چه کنیم؟ او گفت اشکالی ندارد، پرچم را مقابل دوربینها باز میکنیم. با خودم گفتم چرا باید دوربین آژانس بر پرچم لاالهالاالله ما هم نظارت کند؟
*در این روزهای پساتوافق، متوجه شدم آقای رئیس یکی از آن سهنفری است که توانستند همراهِ مصطفی احمدی روشن، جمهوری اسلامی ایران را در زمره کشورهای دارای غنیسازی 20 درصد قرار دهند. جالب است که بدانید این دانشمند هستهای با کلید تدبیر دولت یازدهم هماکنون بهعنوان کارمند شرکت آب و فاضلاب یک استان محروم مشغول فعالیت است!!!
*برای عزیمت به سالن اصلی غنیسازی، از جلوی درب اتاق معاونت بازرگانی عبور کردیم. گفتند این اتاق، محل کار مصطفی بوده است. چند ماهی بیشتر از شهادتش نگذشته بود. بر روی کفشهامان پوششی را کشیدیم و از یک سالن دراز، وارد سالنی دیگر شدیم. چرخ سانتریفیوژها مشغول چرخش بود. در حین اینکه از کنار دستگاهها عبور میکردیم با خودم فکر میکردم بدنم هستهای نشود!
همانطور که با خدام زیر لب ذکر میگفتیم و دچار استرسی ناشی از هیجان خاصی بودیم، به اتاق کنترل غنیسازی رفتیم. عدهای جوان هم سن و سال خودم در آنجا مشغول کار بودند. تعداد زیادی میز، که بر روی آن مانیتورهای بزرگی قرار داده بودند دیده میشد. هر از چندگاهی صدای آژیر مانندی از آن حوالی درمیآمد و متصدیاش سریعاً خود را به آنجا میرساند. خدام با تکتک بچهها دست دادند و خداقوت گفتند. مداح کاروان شعر زیبای «ای صفای قلب زارم» را خواند و بچهها با ماسکهایی روی صورت شروع به زمزمه کردند. اشک در چشمان برخی هاشان حدقه زده بود.
بعد از آنکه عکس یادگاری گرفتیم و خواستیم برویم، دانشمندان جوان التماس دعا میگفتند و میخواستند برایشان در حرم دعا کنیم.
*روحانی مستقر در مجتمع از تعبیر زیبایی استفاده کرد که خیلی به دلم نشست. او میگفت اینجا مرکز اقتدار علمی جهان اسلام و شیعه است و حضرت حجت بن الحسن(عجل الله) به اینجا و افرادش نگاه خاصی دارد.
* آنقدر مسئولینشان اصرار کردند که پرچم متبرک رضوی را به عنوان یادگاری در مجموعه غنی سازی نطنز نگه دارند که ما شرمنده شدیم. گفته بودند نباید پرچم در جایی بماند.
* * *
* بعدازظهر آن روز، اتوبان قم تهران را طی کردیم. به نزدیکی یک پمپبنزین که رسیدیم وارد یک جاده فرعی بینامونشان شدیم. اگر اشتباه نکنم حدود 10، 15 کیلومتر جلو رفتیم تا از دور، کوه و سولههایی پیدا شد. چند حلقه پدافند هوایی بر روی کوهها برای اطمینان خاطر از حماقت نکردن آمریکاییها مستقر بود.
* کارمندان و بچههای شاغل در مجتمع غنیسازی شهید علیمحمدی فردو صفکشیده بودند تا برسیم و از ما استقبال کنند. بعد از دیدهبوسی و... مراسمی نُقلی در سوله نمازخانه برگزار شد و آخرش آبپرتقال دادند. نماز را خواندیم و برای صرف نهار به سولهای دیگر که سالن غذاخوری بچهها بود رفتیم. در حین نهار، اخبار ساعت 14 ماجرای خرابکاری چند روز پیش در کابلهای برقرسانی فردو را تحلیل میکرد. بد نیست بدانید که قطع شدن یکباره برق در یک مجتمع غنیسازی باعث آسیب جدی به دستگاههای سانتریفیوژ میشود.
*به سمت خودرویی رفتیم که باید ما را به محل تأسیسات غنیسازی میرساند. بهیکباره جوانکی که بعید میدانم سنش به 30 میرسید پشت فرمان نشست. گفتند که او مدیر مجتمع فردو است. خودش ما را با احترام به سمت تأسیسات برد. از خدام خواست قبل از اینکه به زیرزمین برویم، سری به قسمت تأسیسات خنککننده که در قسمت بالاتر از ورودی بود بزنیم. اطاعت امر کردیم و رفتیم. همانطور که خدام در حال خوشوبش با متصدی تأسیسات خنککننده بودند، به ذهنم زد که همینالان نشان «یا علی بن موسیالرضا» را به سینه رئیس مجتمع و معاون متواضع و بیآلایش او بزنیم.نشان را از جیبم درآورده و به یکی از خدام دادم. در حالت غافلگیرانهای به این دو دانشمند جوان نشان متبرک به نام امام رضا(علیهالسلام) هدیه کردیم و بر روی لباسشان چسباندیم. هر دو نفرشان بغض کردند و زدند زیر گریه و در بغل خادم امام رضا(علیهالسلام) آرام گرفتند.
*سپس به سمت در ورودی زیرزمین رفتیم. پس از تحویل دادن گوشیها و عبور از گیت بازرسی باید حدود 30، 40 متری به عمق زمین میرفتیم. من ترجیح دادم با عده ای از همراهان از میان تونل، با پای پیاده بروم. تونل بهگونهای نبود که در یک جاده مستقیم به درب اصلی برسد بلکه 2 یا 3 بار انحراف 90درجهای در مسیر به وجود میآمد که همراهان دلیل آن را محافظت از تأسیسات در مقابل حملات نظامی میدانستند. تجربه جالبی بود پیاده روی در تونل یک مرکز غنی سازی!
* درب فولادی بزرگی، محل ورود به مجتمع غنیسازی 20درصد بود. هر نفر که میخواست وارد مرکز شود باید خواسته یا ناخواسته پرچم نقاشی شده رژیم منحوس صهیونیستی را لگد کند. معاون آنجا تعریف میکرد که وقتی کارمندان آژانس بینالمللی انرژی اتمی برای بازرسیها به اینجا میآیند چارهای ندارند جز اینکه از روی این پرچم رد شوند. برخی از آنها برای رعایت حال صهیونیستها، در مقابل دوربینهای آژانس، پاورچینپاورچین از روی پرچم عبور میکنند!. نمی دانم الان هم این پرچم هست یا که سیاست تنش زدایی، مدیران جدید را بر آن داشته است تا پاکش کنند!
* اینجا جالبتر از نطنز بود. عکس مصطفی احمدی روشن، پرچمهای یا حسین و... بر درودیوار آن نقش بسته است. این بار لباس خاص، کلاه و دمپایی پوشیدیم. صدای سانتریفیوژهایی که میچرخیدند نوای زیبایی را طنینانداز کرده بودند. یکی از خدام پرچم متبرک حرم را از کنار آنها عبور داد. احساس میکردم آن مکان و دستگاههایش متبرک شدند . یاد جملهای افتادم که پشت ماشینها مینویسند: بیمهاش کردم به نامت یا علی بن موسیالرضا(علیهالسلام)! .
* معاون مجتمع برای ما چرخه کامل غنیسازی را توضیح میدهد. میگفت که چندین بار عملیات خرابکاری نرمافزاری و ویروسی برای از کار انداختن سانتریفیوژها انجامشده است. اغراق نمیکنم مسنترین فردی که در تمام این مجتمع دیدم شاید به 40سال نمیرسید. همه اکثراً جوانهای 20 تا 30 سال بودند.
* درباره بازرسیها میپرسم. میگفت وقتی وسیلهای را میخواهیم وارد مرکز کنیم باید مقابل دوربینهای آژانس نشان دهیم. حتی وقتی میخواهیم زبالهها را از مجموعه خارج کنیم باید در مکانی نگهداری شود که مأمور آژانس در بازرسیهای ماهانه یا هفتگی آنها را چک کند، و بعد آنها را بیرون بریزیم. او به من سفارش کرد که برو به همه بگو که اینگونه سختگیری میکنند!
* در اینجا هم به اتاق کنترل مرکز رفتیم و پس از خوشوبش دانشمندان جوان و مؤمن، مداح کاروان دلهای آنها را به حرم برد و از آنها خواست که در این فضای کاری سخت، دعا کنند. یکی از همراهان میگفت که اینها چندین ساعت در این زیرزمین بهسختی مشغول کار هستند. برخی از آنان ممکن است به دلیل تشعشعات، عقیم میشوند اما مردانه ایستادهاند و برای اقتدار علمی کشورشان و بلکه جهان اسلام کار میکنند.
عضویت در خبر نامه