دکتر فرید براتیسده:
خانواده سالم، خانوادهای است که در آن بین پدر و مادر و کودک مرزهای روشن و قاطعی وجود داشته باشد. در چنین خانوادهای نوعی تعادل و توازن میان صمیمیت و نزدیکی و استقلال وجود دارد که در نتیجة آن آزادی شخصی کودک در کنار تعلق او به خانواده حاصل میشود.
به یقین شما هم برای تربیت فرزندانتان کتابهای روانشناسی را خواندهاید یا پای صحبتهای روانشناسها در تلویزیون و رادیو نشستهاید و از آموزشهای آنها بهره بردهاید. شاید همواره این نکته برایتان سؤالانگیز بوده که بالاخره چطور باید با بچهها رفتار کرد؟ آیا باید آنطور که بعضی از روانشناسها میگویند بچهها را آزاد گذاشت تا هرکاری که میخواهند انجام دهند و هرچه میخواهند برایشان مهیا شود یا باید آنها را محدود کرد و اصلاً هم به خواستههایشان توجهی نداشت؟
امروزه در کشور ما دیدگاه دوم چندان جایی ندارد؛ اما دیدگاه اول هم متأسفانه نتیجه و عاقبت خوشی نداشته است. بارها در جلسات مختلف شاهد شکوه و شکایت والدینی بودهام که از خودسری و به اصطلاح رفتارهای بیحساب و کتاب فرزندشان گلایه داشتهاند. یکی از آنها این وضعیت را نوعی "فرزندسالاری" در خانوادههای ایرانی توصیف کرد و گفت این شرایط تا حدی ناشی از ناآگاهی از شیوة تربیت صحیح فرزند است. این گفتهها تا میزان زیادی درست است. امروزه در کشور ما والدین به نوعی دربارة تربیت فرزندانشان از زیر بار مسئولیت شانه خالی کردهاند و آن را بر عهده دیگران گذاشتهاند. آنها اقتدار خود را از دست دادهاند و این اولین و مؤثرترین ضربه به تربیت بچههاست؛ البته این شیوه در تاریخ روانشناسی غرب سابقه دارد. دهها سال پیش، یک متخصص تربیت کودکان به نام "دکتر اسپاک" گفت: «بگذارید کودکان آزاد باشند و هر طور که خواستند بار بیایند. در تربیت بچهها دخالت نکنید؛ چون استقلالشان را از آنها سلب میکنید.» جالب است بدانید که بعدها نظرات اسپاک بر خلاف اصول تربیت کودک شناخته شد و روشهای او به تدریج منسوخ و متروک شد؛ اما به نظر میرسد که پس از چندین دهه اکنون صدای دکتر اسپاک و آموزههای او به گوش والدین ایرانی رسیده است!
در این میان نباید از نقش روانشناسان غافل شد. روانشناسی که اقتدار والدین را معادل استبداد در نظر میگیرد، هیچگاه نخواسته برای مخاطبانش بگوید که شرط یک تربیت موفق، ترسیم مرزهای بین خود و کودک است و این وظیفه والدین است. خانواده سالم، خانوادهای است که در آن بین پدر و مادر و کودک مرزهای روشن و قاطعی وجود داشته باشد. در چنین خانوادهای نوعی تعادل و توازن میان صمیمیت و نزدیکی و استقلال وجود دارد که در نتیجة آن آزادی شخصی کودک در کنار تعلق او به خانواده حاصل میشود. در این خانواده، مرزهای مشخص تربیتی به کودک یاد میدهد که برای رشد و بالیدن فرصتی ناب در اختیار دارد همچنان که والدین فرصتهایی خاص خود دارند و قرار نیست فرزند حریم والدین را مخدوش سازد. در خانوادههای بیمرز یا به تعبیر بهتر بیبندوبار، اغتشاش مرزها، حریمهای شخصی را از هم دریده است. طبیعی است که اغتشاش در مرزهای تربیتی حاصلی جز اغتشاش در مرزهای ذهنی و فکری و رفتاری ندارد.
یک ویژگی دیگر اقتدار والدین، علاوه بر تعلّق و تعیین مرزهای مشخص، نوعی دیدهبانی یا به تعبیر بهتر کنترل غیر مستقیم است.
وجود مرزها در عین حال که به فرزند اجازه دخالت در حریم والدین را نمیدهد، به والدین این فرصت را میدهد تا با ظرافتی خاص و به شکل غیرمستقیم و نامحسوس فرزند را در راهی که مطلوب است، هدایت کنند؛ به طور مثال، چنین پدر و مادری در عین حال که برای فرزندش دستگاه کامپیوتر میخرد ولی برای او مرزی را تعریف میکند تا او فقط در ساعاتی خاص و در کنار والدین از آن استفاده کند و نه در اتاقی دربسته و تنها، چرا که این کار ممکن است به او آسیب برساند. با ذکر مثالی زنده و واقعی این بخش را به پایان برسانیم: از مدتی پیش سریالی در سیما پخش میشود که به ظاهر قرار است که افراد زیر 16 سال آن را نبینند. همگان میدانیم که بسیاری از کودکان ما هم به تماشای این فیلم نشستهاند؛ تا جایی که حتی کسانی به اعتراض فریاد برآوردند. چرا چنین شد؟ به نظر میرسد این موضوع به دو علت روی داد: اول آنکه والدین نمیدانستند چگونه باید بچههایشان را از تماشای این فیلم بازدارند؛ چرا که خانوادههای ایرانی به خوبی مرزهای بین فرزند و والدین را ترسیم نکردهاند، در حالی که این فیلم مختص والدین و بزرگترها بود نه افراد زیر 16 سال. دوم آنکه خانوادهها در این میان هیچ تقصیری نداشتند؛ چراکه آنان تاکنون هیچ آموزشی در این باره ندیدهاند. آیا شما تاکنون از روانشناسها شنیدهاید که چطور باید بچهها را از دیدن فیلمهایی با این شرایط بازداشت؟
پس در یک کلام، در خانوادههای ایرانی، اقتدار حلقة مفقوده تربیت فرزند است. رویکرد یک خانواده مقتدر (و نه مستبد) مراقبت همراه با آموزش و نظارت غیر مستقیم و تعیین حد و مرزهای مشخص است. اینکه راهکارهای چنین اقتداری چیستند و چگونه میتوان به آنها دست یافت، نیازمند همفکری همکاران روانشناس است تا وضعیت موجود را که به جرئت میتوان گفت شایستة روانشناسی ایران و خانوادههای ما نیست، اصلاح کنند.
عضویت در خبر نامه