پایگاه خبری آوای رودکوف avayerodkof.ir،
منصور نظری:
بـِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ و الصِّـدیقیــن
میزَند در سینه دل پَر یار را - ژاله جاری دیدۀِ اَسحار را
میرسد دل را خبر هر دَم فراق - از دمشق و زاریا تا از عراق
بویِ خاکِ خورده باران میرسد - غرقه در خون جسمِ یاران میرسد
هر سحرگاهی رسد ما را نوید - میرسد از شام شیدایی شهید
جان فدایِ عشقِ زینب میرسد - کرده از داغِ علی تَب میرسد
باز شهرِ غرقه در گردابِ دود- میکُند حِس، عاشقی در تاروپود
شهر دودآلود، امیر آوردهاند - کُشته دامادی به تیر آوردهاند
زُلفِ او را خون ، خضاب آورده ناز – در حنابندانِ پرسوزوگداز
در کفنپوشیده تن، دامادِ نور - تا رَوَد در حجلۀِ سبزِ حُضور
بسته بر سَر نامِ زیبایِ حسین – تازهدامادی به مادر نورِ عِین
بسته او را در کفن میآورند – یوسفِ دور از وطن میآورند
های مردم لاله باز آوردهاند - عطرِ محرابِ نماز آوردهاند
های مردم، بویِ سیب آوردهاند -جسمِ عیسی بر صلیب آوردهاند
از دلِ آتش، خلیل آوردهاند – کُشته موسی را زِ نیل آوردهاند
های مردم، نعش هابیل است این – میرسد کَز وادیِ عینالیقین
غرقه در خون رویِ ناز آوردهاند - بر سر نِی، مَه فراز آوردهاند
کُشتۀِ کرب و بلا آوردهاند - پارههایِ جانِ ما آوردهاند
رختِ دامادی به تن آوردهاند – عاشقی گُلگونکفن آوردهاند
این قمر رویانِ قومِ آفتاب - بسته با خون، گیسوانِ خود خَضاب
در شبِ بزمِ عروسیشان به عشق - میرسند اما، کفنپوش از دمشق
کفزنید و کِل کشید ای کورها - رقص دار است و سَرِ منصورها
دل هزاران پاره دارم سینه را - با که گویم غربتِ آدینه را
میکَنَد جان شهرِ بی یادِ شهید - در تنش باید که جانی نو دمید
باز باید غرقه خونها سَر رسند - باز باید لالهها پرپر رسند
بازگردید اِی کفنپوشان پاک – کرد ما را حُبِ این دنیا هلاک
کَس نمیگوید اذانِ عشق باز - طعمِ دنیا میدهد ما را نماز
بی شما اِی لاله رویانِ دمشق - شهر ما دیگر ندارد بویِ عشق
بازگردید اِی هزاران پارهها - در دمشقِ عاشقی آوارهها
ما زِ دل یاد شهیدان بردهایم – بس که از مُردارِ دنیا خوردهایم
بی شما، ما ای شهیدان مردهایم - بیشکوهِ عشقتان افسردهایم
شیعه مردان، ای کفنپوشانِ عشق- کربلا را کرده برپا در دمشق
ای به شیرینِ بلا فرهادها - ای کفنپوشیده تن، دامادها
یادتان شد جاودان در ثبتِ عشق – لالههایِ پرپرِ دشتِ دمشق
شاهدِ بزمِ عروسیتان لَحَد -داغِتان بر سینۀِ ما تا اَبَد
رهسپارانِ دیارِ کربلا - نوشِتان باشد مِیِ وصلِ ولا
هر که در سر عشقِ زهرا باشدش - بر سر نیزه سر او بایدش
غرقه در خون تا نخواند کَس نماز -کربلا را او نداند رمز و راز
کربلا یعنی شکوه و فَرّ عشق - کربلا یعنی شهادت در دمشق
هان بخیز اِی تکسوارِ دشتِ عشق – ای امیرِ دل پریشانِ دمشق
در شب دامادیات شوری بِساز – با اذانِ لالهها میخوان نماز
ای عروسِ عاشقی بگرفته بَر - وه چه زیبا کردهای بر نیزه سَر
ای دلاور مردِ اهلِ شور و شِین -- می رسان از ما سلامی بر حسین
با شما این شهر دود آلوده وار - میدهد یکبارِ دیگر بویِ یار
بویِ مهدی میرسد از سمتِ عشق - میچکد خون از سر زُلفِ دمشق
دل پریشانم خدایا نور کو- آن سفرکرده به راه دور کو
تا کجا تا کِی فراق و انتظار؟ - این خزان را کِی، کُجا آید بهار
قرهالعینِ تمام انبیا - جانِ زهرایت بیا مهدی، بیا
ظلمتِ اسکندریها کُشتمان - خنجر دشمن فرو بر پُشتمان
ای امیرِ مُنتقم بر رنجِ یاس -کِی کُنی از درد و غم ما را خلاص
به امید ظهور حضرت یار.....
هفتم دیماه 1394منصور نظری
عضویت در خبر نامه