کد خبر: ۸۳۴۰
تاریخ انتشار: ۲۳ دی ۱۳۹۴ - ۱۰:۴۰
منصور نظری :به مناسبت بازگشت غریبانه  93 کبوتر خونین بال دفاع مقدس مثنوی «رهسپاران بلا،عاشقان کربلا» تقدیم به  مادران معظم و معزز شهدای کربلای ایران

 پایگاه خبری آوای رودکوف avayerodkof.ir،

منصور نظری:

کاروانی می‌رسد از اشک و آه - یوسف گُم‌گشتهمی‌آید ز راه

غرقه در خون نوجوان‌هامی‌رسند -تکه‌پارهاستخوان‌هامی‌رسند

رهسپاران بلا بازآمدند   -عاشقانِ کربلا بازآمدند

گَشته پرپر لاله‌هابازآمدند -گُم‌شده یاران به اعزازآمدند

عاشقی را شُهره مفقود الجسد - کُشتۀِ الله و اکبر می‌رسد

استخوانی و پلاکیمی‌رسد - بهر مادر مُشت خاکی می‌رسد

مادرا این کشتۀِ دور از وطن   - مُشت خاک و استخوانِ در کفن

تازه‌دامادِ تو است اِی دیده داغ آورندَش بر سَرِ دست از عراق

های مادر نوجوانتمی‌رسد -آنتمامِ روح و جانتمی‌رسد

های مادر تازه‌دامادت رسید -یارِ شیرین،کُشتهفرهادت رسید

ای کمان قامت زغم،یارت رسید -آنفراقش کرده بیمارت رسید

ای کمان قامت زغم برخیز و بین-نوجوانتآمد از میدانِ مین

های مادر بی‌قراریبَس دگر - یوسفِگم‌گشتهآمد از سفر

خانه را کن آب و جار و مادرش - در کفن پوشیده‌ آید پیکرش

نوجوانتمی‌رسد مادر بخیز -   بر سر او نُقلِ دامادی بریز

تازه‌دامادت به اعزازآمده یوسف گُم‌گشته‌اتبازآمده

های مردم حجله‌ها برپا کنید  - یاریِ این مادر تنها کنید

اندکی غوغای دنیا بس کنید - کوچه‌هارا آب‌وجارو پس کنید

های مردم دیده بارانی کنید شهرِدل‌ها را چراغانی کنید

رفته از خاطر عزیزان می‌رسند های مردم شب ستیزانمی‌رسند

های مردم لاله رویان می‌رسند -لاله‌ها الله گویان می‌رسند

عاشقانی بوده عمری بی‌نشان - بویِ زهرا می‌دهدتابوتشان

حجله‌ها را بهرشان آذین کنید   -اسب دامادی‌ِشان را زین کنید

شانه بر گیسویِ غرقه خون زنید عطر گل‌ها بر تَنِ مجنون زنید

استخوان‌هایشحنابندان کنید - پیشِ پایش خاطره قربان کنید

بر سَرِ دست آورید این کُشته را - این به خونِسُرخِ خود آغشته را

های مردم حجله‌ها برپا کنید - استخوان‌ها در کفن‌ها جا کنید

بر سَرِ دوش آورید این ماه را - با گلاب و گُل زنید این راه را

آنکفن پوشیده بر مَه پیکرش   - سفرۀِ عقدی بچینید از برش

نوعروسش را بگو یارت رسید -   استخوانِعاشقِزارت رسید

نوعروسش کو کجایی او رسید - غرقه در خون گَشته آن گیسو رسید

نعشِفرهادتز جنگ آورده‌اند -   از تو شیرین، دل به تنگ آورده‌اند

رخت دامادی به تن آورده‌اند استخوانی در کفن آورده‌اند

کِل زنید ای مردمان داماد را - یادِ شیرین باید این فرهاد را

کرده بر تن تازه‌دامادیکَفَن - غرقه در خون آورندش در وطن

رخت دامادی به تن هاشان کنید - گیسوی خونینشان، افشان کنید

غرقه در خون جانماز آورده‌اند- های مردم لاله بازآورده‌اند

یوسف گم‌گشتهبازآورده‌اند   -عاشقانِسَرفَرازآورده‌اند

در کفن پیچیده تن دامادها  - ای‌دریغا گر روند از یادها

مژده دارم مادر چشم‌انتظار     - ای همیشه بی‌قرار،آمد قرار

خوش‌نمادِل،مادرِ قامت کَمان - بر سر دست آورندَت نوجوان

یوسفَت، آن شهره مفقودُالجسد-تازه‌دامادت ز غُربتمی‌رسد

مادرا چشمِ دلت روشن ز نور تازه‌دامادت رسد از راه دور

از شلمچه بوی رودَتمی‌رسد - کُشتۀِیاسِکبودتمی‌رسد

در کفن پیچیده تن دامادها  - ای‌دریغا گر روند از یادها

ای‌دریغا کربلا برپا شود   - در بلا مولای ما تنها شود

عهد و پیمان‌ها دریغا بشکنیم - تار دنیا گِرددل‌هامانتَنیم

با ولایت عهدمان این بود و هست - آن بلای گفته بر حُکمِالست

ما اسیر بند دنیا نیستیم   - با ولی تا پای جان می‌ایستیم

گو زِهُشامان جهان لبریزتر - حَلقِ ما را خنجرِ کین، تیزتر

از بلا کِیمی‌هراسد مرد عشق - رهسپارِکربلاییم از دمشق

تا که ما را پیرِ حق سید علیست - آفتاب عاشقی ما را جلیست

به امید ظهور حضرت یار....

چهارشنبه 23 دی‌ماه 1394 منصور نظری

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
* نظر: