پایگاه خبری آوای رودکوف avayerodkof.ir،
منصور نظری:
کاروانی میرسد از اشک و آه - یوسف گُمگشتهمیآید ز راه
غرقه در خون نوجوانهامیرسند -تکهپارهاستخوانهامیرسند
رهسپاران بلا بازآمدند -عاشقانِ کربلا بازآمدند
گَشته پرپر لالههابازآمدند -گُمشده یاران به اعزازآمدند
عاشقی را شُهره مفقود الجسد - کُشتۀِ الله و اکبر میرسد
استخوانی و پلاکیمیرسد - بهر مادر مُشت خاکی میرسد
مادرا این کشتۀِ دور از وطن - مُشت خاک و استخوانِ در کفن
تازهدامادِ تو است اِی دیده داغ –آورندَش بر سَرِ دست از عراق
های مادر نوجوانتمیرسد -آنتمامِ روح و جانتمیرسد
های مادر تازهدامادت رسید -یارِ شیرین،کُشتهفرهادت رسید
ای کمان قامت زغم،یارت رسید -آنفراقش کرده بیمارت رسید
ای کمان قامت زغم برخیز و بین-نوجوانتآمد از میدانِ مین
های مادر بیقراریبَس دگر - یوسفِگمگشتهآمد از سفر
خانه را کن آب و جار و مادرش - در کفن پوشیده آید پیکرش
نوجوانتمیرسد مادر بخیز - بر سر او نُقلِ دامادی بریز
تازهدامادت به اعزازآمده– یوسف گُمگشتهاتبازآمده
های مردم حجلهها برپا کنید - یاریِ این مادر تنها کنید
اندکی غوغای دنیا بس کنید - کوچههارا آبوجارو پس کنید
های مردم دیده بارانی کنید – شهرِدلها را چراغانی کنید
رفته از خاطر عزیزان میرسند– های مردم شب ستیزانمیرسند
های مردم لاله رویان میرسند -لالهها الله گویان میرسند
عاشقانی بوده عمری بینشان - بویِ زهرا میدهدتابوتشان
حجلهها را بهرشان آذین کنید -اسب دامادیِشان را زین کنید
شانه بر گیسویِ غرقه خون زنید –عطر گلها بر تَنِ مجنون زنید
استخوانهایشحنابندان کنید - پیشِ پایش خاطره قربان کنید
بر سَرِ دست آورید این کُشته را - این به خونِسُرخِ خود آغشته را
های مردم حجلهها برپا کنید - استخوانها در کفنها جا کنید
بر سَرِ دوش آورید این ماه را - با گلاب و گُل زنید این راه را
آنکفن پوشیده بر مَه پیکرش - سفرۀِ عقدی بچینید از برش
نوعروسش را بگو یارت رسید - استخوانِعاشقِزارت رسید
نوعروسش کو کجایی او رسید - غرقه در خون گَشته آن گیسو رسید
نعشِفرهادتز جنگ آوردهاند - از تو شیرین، دل به تنگ آوردهاند
رخت دامادی به تن آوردهاند– استخوانی در کفن آوردهاند
کِل زنید ای مردمان داماد را - یادِ شیرین باید این فرهاد را
کرده بر تن تازهدامادیکَفَن - غرقه در خون آورندش در وطن
رخت دامادی به تن هاشان کنید - گیسوی خونینشان، افشان کنید
غرقه در خون جانماز آوردهاند- های مردم لاله بازآوردهاند
یوسف گمگشتهبازآوردهاند -عاشقانِسَرفَرازآوردهاند
در کفن پیچیده تن دامادها - ایدریغا گر روند از یادها
مژده دارم مادر چشمانتظار - ای همیشه بیقرار،آمد قرار
خوشنمادِل،مادرِ قامت کَمان - بر سر دست آورندَت نوجوان
یوسفَت، آن شهره مفقودُالجسد-تازهدامادت ز غُربتمیرسد
مادرا چشمِ دلت روشن ز نور –تازهدامادت رسد از راه دور
از شلمچه بوی رودَتمیرسد - کُشتۀِیاسِکبودتمیرسد
در کفن پیچیده تن دامادها - ایدریغا گر روند از یادها
ایدریغا کربلا برپا شود - در بلا مولای ما تنها شود
عهد و پیمانها دریغا بشکنیم - تار دنیا گِرددلهامانتَنیم
با ولایت عهدمان این بود و هست - آن بلای گفته بر حُکمِالست
ما اسیر بند دنیا نیستیم - با ولی تا پای جان میایستیم
گو زِهُشامان جهان لبریزتر - حَلقِ ما را خنجرِ کین، تیزتر
از بلا کِیمیهراسد مرد عشق - رهسپارِکربلاییم از دمشق
تا که ما را پیرِ حق سید علیست - آفتاب عاشقی ما را جلیست
به امید ظهور حضرت یار....
چهارشنبه 23 دیماه 1394 – منصور نظری
عضویت در خبر نامه