کد خبر: ۹۰۷۷
تاریخ انتشار: ۲۵ اسفند ۱۳۹۴ - ۰۸:۴۲
آوای رودکوف:منصور نظری شاعر معاصر کشورمان به سبک شاعرانه از سردار عاشقان، علمدار صحرای دمشق،  گلایه کرده است که در ادامه شاهد این گلایه عاشقانه از سردار قاسم سلیمانی هستیم

پایگاه تحلیلی خبری آوای رودکوف avayerodkof.ir

 منصور نظری شاعر انقلابی کشورمان به سبک خودش از سردار عاشقان، علمدار صحرای دمشق،  گلایه کرده است که در ادامه شاهد این گلایه عاشقانه از سردار قاسم سلیمانی هستیم:

ماهی علم حق را به دوش – می‌آید از ره پرخروش
دُل‌دُل سواری حیدری – شیر اوژن جنگاوری

آن قاسمِ حیدر وقار – بگرفته در کف ذوالفقار
تا یاری زینب کند – تا جنگ با مرحب کند

تا ریشۀِ داعش زند – طومار او در هم تند
جانم فدایت میر عشق – عباس زینب در دمشق

عیسی نفس موسای ما – پیر خلیل آسای ما
ای نور جاری از لبت – ای عشق زهرا مذهبت

طوفان شکن، ای نوح ما – ای راحتیِ روح ما
ای مُنجیِ شهر دمشق –فرّ سلیمانیِ عشق

ای کربلا را در سفر – ما را بیا با خود ببر
رسم وفا را وامنه – ما را چنین تنها منه

ای کُشتۀِ در راه عشق – ای مَحرمِ درگاه عشق
پیر علمدار ظهور – ما را ببر با خود به نور

ای قاسمِ عیسی نفس – ما را رها کن از قفس
بگذار بال‌ و پر زنیم – خوش پردۀِ آخر زنیم

بر عشق زهرا مبتلا – نوشیم از آن جام بلا
نوش از مِیِ کوثر کنیم – مستانه ترکِ سر کنیم

جان آمد از این غم به لب – دور از دمشقیم و حلب
در سینه دل پر می‌زند – بر این در آن در میزند راهی

بیابد تا به عشق – بهر شهادت در دمشق
بر هرکسی آورده رو – با صد هزاران آرزو

آوارۀِ هر هفته‌ایم – هر جا بگویی رفته‌ایم
بیت و بسیج و هم سپاه – هر جا که ما را بود راه

اما دریغ و درد و داغ – بستند بر ما دربِ باغ
راندندمان از بی‌کسی – در حسرت و دلواپسی

سردار، جان فاطمه – بر کربلا ما را همه
ای محرم درگاه عشق – ما را ببر با خود دمشق

از غم لبالب گشته‌ایم – دل‌تنگ زینب گشته‌ایم
ما را ببر آنجا که اوست – آنجا که شهر آرزوست

شهر شهیدان شهر عشق – غمخانۀِ زینب دمشق
ای ساربانِ غافله – ما از تو داریم این گِله

شاکی تو راییم ای امیر – از این غم و درد کثیر
آخر چرا ای مرد عشق – داری دریغ از ما دمشق

از ما چرا در این طریق – داری شهادت را دریغ
ای اشتر و عمار حق – سید علی را یار حق

ای از تبارِ سادگی – اُسطورۀِ آزادگی
ای رستم و ای زال ما – ای عشق و شور و حال ما

ای باده‌نوش بزم نور- قاسم، علمدار ظهور
ای مرد شورانگیز ما -سردارِ سحرآمیز ما

تو ذوالفقار حیدری – تو قاسم نام‌آوری
سردار، جان فاطمه – دِه رنج ما را خاتمه

در صف نما مردان عشق – ما را ببر با خود دمشق
از عشق زینب جان به لب -از عاشقانت جان طلب

خط کن سپاه شیعه را – بر کن ز داعش ریشه را
ای برده دل‌ها را ز کف – عمری شهادت را هدف

تو بوی زهرا می‌دهی – تو مَحرم آن درگهی
ای رهسپار کربلا – با خود ببر ما را علا

ما را پذیرا شو به عشق – با خود ببر ما را دمشق
تا بهر زینب جان دهیم –بر خاک‌پایش سر نهیم
به امید ظهور حضرت یار
سه‌شنبه ۲۵ اسفندماه ۱۳۹۴ منصور نظری

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
* نظر: