رییس جمهور کشورمان با بیان اینکه دولت و مردم در ایجاد فضای فیزیکی برای آموزش و پرورش در کنار هم فعال هستند، گفت: وقتی مردم در امور مهم فرهنگی با دولت شریک میشوند کارها بهتر و با کیفیت و همچنین نشاط بیشتری پیش میرود.
سایت تحلیلی خبری آوای دنا avayedena.com:
به گزارش خبرنگار سیاسی خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، حجتالاسلام والمسلمین حسن روحانی در مراسم افتتاحیه پروژههای آموزشی ، پژوهشی و ورزشی وزارت آموزش و پرورش در سراسر کشور که در آموزشگاه شهید مدنی برگزار شد، گفت: اکنون 671 پروژه آموزشی و پژوهشی در سراسر کشور به اذن پروردگار و اظهار ارادت به پیامبر (ص) و ائمه معصومین (ع) افتتاح میشود و شروع به کار 3500 کلاس درس را در این مقطع اعلام میکنیم.
وی با تبریک به مناسبت سالروز پیروزی انقلاب اسلامی، از خیرین مدرسهساز تشکر کرد و گفت: در طول سال بیش از 1600 پروژه آموزش و پرورش و بیش از 9 هزار کلاس درس تا به امروز افتتاح شده است.
روحانی خاطرنشان کرد: همه کسانی که در کار خیر مدرسهسازی سهیم میشوند تا روز قیامت تحت تأثیر این اقدام هستند و در ثواب آن سهیم میشوند.
رییس جمهور با اشاره به اینکه در دنیای امروز آموزش و پرورش بسیار پیچیده شده است، خاطرنشان کرد: باید در ایجاد فضای آموزش و پرورش کوشا باشیم تا فضایی همسان و استاندارد برای فرزندان خود فراهم کنیم. تا آنها در محیطی مطمئنتر و آرامتر در کنار معلمان باانگیزه به یادگیری و معلمان نیز به کار تعلیم و تربیت بپردازند.
روحانی افزود: خوشحالم در چهاردهمین روز از ماه بهمن توفیق افتتاح پروژههای آموزش و پرورشی را داریم که مردم ما در کنار مسئولین وزارتخانه آموزش و پرورش در این راستا اقدام کردهاند و ان شاءالله بتوانیم راه امام، انقلاب و شهدا را با هدایتهای مقام معظم رهبری به ثمر بنشانیم.
رییس جمهور با بیان اینکه در همه امور از جمله در امر آموزش و پرورش همواره بعد از خداوند متعال نیازمند حضور ملت بزرگمان هستیم، افزود: ملت ما در هر امری حاضر شوند باعث توفیق دولت میشوند.
وی تصریح کرد: در حوزه امور مربوط به آموزش و پرورش و ایجاد فضای فیزیکی و ساختمان و تجهیز مدارس زمینه را برای حضور بخش خصوصی و بخش عمومی غیردولتی آماده کردهایم و از خیرین دعوت میکنیم تا برای تکمیل ساختمانهای نیمه تمام آموزش و پرورش اقدام کنند.
رییس جمهور با اشاره به اینکه مجتمع آموزشی شهید مدنی به نام این شهید بزرگوار که اهل علم و تقوا بود و جزء شهدای محراب بود نامگذاری شد گفت: این مجتمع نیز نیمه تمام بود که با کمک دو نفر از خیرین تکمیل شد بدون اینکه نامی از آنها برده شود و این نشان میدهد که مردم ما نه برای نام، نه نشان و نه خودنمایی، بلکه فقط برای کار خیر در امر آموزش و پرورش پیشقدم میشوند و هر جا نیاز باشد میتوانیم زمین در اختیار خیرین مدرسهساز قرار دهیم و حتی تسهیلات بانکی در اختیارشان بگذاریم تا کار آموزش و پرورش در سراسر کشور تکمیل شود.
روحانی در ادامه به وظیفه و نقش خطیر معلمان در کشور اشاره کرد و گفت: مهمترین پل و بزرگترین رابط دولت و ملت آموزش و پرورش و معلمان هستند و در هر اثر مادی و معنوی در جامعه اثری از یک معلم را شاهد هستیم و حتی میتوانیم بگوییم اینکه در جامعه امروز ما روحیه اخلاق، فداکاری، ایثار و جهادی حاکم است، قدمهای اولیهاش در مدارس به دانشآموزان آموخته شده است و در این راستا باید از معلمان عزیزمان تشکر کنیم.
کد خبر: ۵۶۴۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۱/۱۴
مدیرکل دفتر آموزش متوسطه وزارت آموزش و پرورش، اظهارداشت: پایه اول تحصیلی دوره دوم متوسطه از سال تحصیلی آینده حذف می شود.
سایت تحلیلی خبری آوای دنا avayedena.com:
قربانعلی افشانی در گردهمایی معاونان آموزش متوسطه استان البرز، افزود: با توجه به اینکه سال سوم دوره اول متوسطه یا همان سال سوم راهنمایی امسال حذف شده است، سال تحصیلی آینده دانش اموز ورودی برای پایه تحصیلی سال اول، دوره دوم متوسطه نخواهیم داشت و این پایه تحصیلی حذف می شود.
وی گفت: با حذف این پایه، برنامه های وزارت آموزش و پرورش در حوزه ساماندهی نیروی انسانی و تعیین تکلیف کلاس بندی جدید آغاز می شود.
افشانی با اشاره به اجرایی شدن سند تحول بنیادین آموزش و پرورش کشور، گفت: این سند با برنامه ریزی دقیق و نگاه جامع به ابعاد مختلف تربیتی و آموزشی در مسیر برخورداری از نیروی انسانی متخصص، همدل و همراه با بسترسازی درست بر مبنای تعلیم و تربیت اسلامی طراحی شده است.
وی توجه جدی به فعالیت های پژوهشی را از محورهای مهم فعالیت وزارت آموزش و پرورش ذکر کرد و گفت : اختصاص 30 میلیارد دلار به 32 پژوهش سرای کشور و تجهیز بخش فناوری نانو درمدارس ازجمله فعالیت ها در حوزه گسترش فضای پژوهشی این وزارتخانه است.
مهر
کد خبر: ۵۵۶۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۱/۰۶
یک زن ۹۰ ساله کنیایی با ۶ تا از نوههایش در یک مدرسه ابتدایی هم کلاس شد تا پیرترین دانشآموز ابتدایی جهان شناخته شود.
سایت تحلیلی خبری آوای دنا avayedena.com:
به گزارش مهر، «پریسیلا سیتینی» زن ۹۰ ساله يك شهروند كشور كنيا است كه هر روز صبح لباس فرم مدرسهاش را به تن میکند و مشتاقانه در کلاس درس حاضر میشود. پریسیلا تکلیفهایش را به درستی انجام میدهد و از اینکه میتواند در این سن و سال به مدرسه برود بسیار خوشحال است.
این مادربزرگ نود ساله که نوههایش به زبان محلی «گوگو» (مادر بزرگ) صدایش میکنند در روستای محل زندگیاش به عنوان قابله شناخته میشود. او ۶۵ سال از زندگیاش را صرف به دنیا آوردن نوزادان روستا کرده است. شايد خندهدار باشد اگر بدانید بسیاری از هم کلاس یهای او در مدرسه همانهایی هستند که خود گوگو آنها را به دنیا آورده است.
گوگو در سن ۹۰ سالگی به کودکان جهان به خصوص دختران توصیه میکند که حتما برای علمآموزی به مدرسه بروند چون بهترین ثروت آنها در آینده خواهد بود. ثروتی که گوگو در ۹۰ سالگی سعی میکند آن را به دست بیاورد.
سردر مدرسه این روستا با خط درشت نوشته که برای آموزش دیدن هیچ محدوده سنی ندارد.
او دلیلش برای درس خواندن در این سن و سال را خواندن کتاب مقدس و الگوشدن برای کودکان روستایش بیان میکند. مخصوصا کودکانی یتیمی که پدرشان را از دست دادهاند. گوگو میخواهد با این کار به آنها امید دهد تا به مدرسه بیایند و فرصت سوادآموزی را از دست ندهند. حتی برخی از اهالی روستا سنشان را برای مدرسه رفتن زیاد میدانند و معتقدند این کار برایشان دیر شده. اما «پریسیلا سیتینی» ۹۰ ساله از مدرسه به آنها میگوید که در این سن و سال هم میشود درس خواند.
کد خبر: ۵۵۴۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۱/۰۴
«شماری از معلمان نقاط مختلف کشور در دو روز گذشته در اعتراض به وضع معیشتی خود از رفتن به کلاس های درس خودداری کردند./ معلمان از شائبه افزایش ۱۴ درصدی حقوقشان در سال ۹۴ نگراناند.»
سایت تحلیلی خبری آوای دنا avayedena.com:شماری از معلمان شهرهای اسلامشهر، رباط کریم، شهر قدس، کرج، شهریار، شیراز، شاهرود، سقز، بانه و مریوان در دو روز گذشته (سه شنبه ۳۰ دی و چهارشنبه ۱ بهمن) از رفتن به کلاس های درس خودداری کردند.
همچنین صدها معلم روز سه شنبه ۳۰ دی مقابل اداره آموزش و پرورش شاهرود و روز چهارشنبه ۱ بهمن مقابل اداره آموزش و پرورش مریوان تجمع کردند.
معلمان متحصن به وضع معیشتی خود، بودجه سال آینده وزارت آموزش و پرورش و خدمات ضعیف بیمه طلایی معترضاند.
در همین رابطه، یک فعال حقوق صنفی معلمان که نخواست نامش فاش شود به ایلنا گفت: معلمان از شائبه افزایش نزدیک به ۱۴ درصدی حقوقشان در سال ۹۴ نگراناند و به همین دلیل بودجه پیشنهادی دولت برای وزارت آموزش و پرورش را ناکافی میدانند.
او در عین حال گفت: در حالی که بودجه برخی نهادهای خاص در سال آینده بیش از ۶۰ درصد افزایش پیدا کرده است معلوم نیست دولت برای افزایش نزدیک به ۲۰ درصدی بودجه آموزش و پرورش چه توجیهی دارد.
منبع/ایلنا
کد خبر: ۵۵۲۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۱/۰۲
سایت تحلیلی خبری آوای دنا avayedena.com:
وزیر امور خارجه ایران یکی از وزرای دولت یازدهم بود که به دلایل مختلف بسیار مورد متوجه رسانهها و مردم قرار گرفت. دیروز سالگرد تولد ۵۵ سالگی محمدجواد ظریف بود و روزنامه ایران گفتوگویی با محمدجواد ظریف در سالروز تولد ایشان داشته که در ادامه می خوانیم.
* در آغاز بهتر است بدانیم که شما در چه سالی و در چه شهری متولد شدید؟– من در هفدهم دی ۱۳۳۸ در تهران متولد شدم. مادرم دختر مرحوم حاج میرزا علی نقی کاشانی از تجار بزرگ تهران و پدرم از تجار بهنام اصفهان بود.
* در کدام محله تهران زندگی میکردید؟– خانه ما بین خیابان کاشان و خیابان کمالی، پشت باغ شاه سابق بود؛ خانهای بزرگ و قدیمی که تا بعد از فوت پدرم آن را داشتیم. بعد از ایشان نگهداری آن خانه برای مادرم مشکل شد. در شش سالگی، چند ماهی به اصفهان رفتیم و من در دبستان کار مشغول شدم اما خیلی زود به تهران بازگشتیم و با آغاز سال تحصیلی بعد من به دبستان علوی رفتم. فکر میکنم کلاس دوم دبستان بودم که اولین سخنرانیام را در روز عید غدیر انجام دادم. این شد که از همان ابتدا به نوشتن متن و سخنرانی عادت کردم.
* پدرتان در چه سالی به رحمت خدا رفت؟– پدرم در سال ۱۳۶۳ مرحوم شدند. همسرم دو ماهه باردار بود که ایشان از دنیا رفتند. آن زمان من در آمریکا بودم و متأسفانه نتوانستم برای مراسم پدرم به ایران بازگردم.
* دوران کودکی شما مصادف با کدام تحولات سیاسی و اجتماعی در ایران بود؟– من در خانه تنها فرزند بودم و هیچ همبازیای نداشتم. از طرفی خانواده ما به شدت محافظهکار بودند.
* به لحاظ سیاسی؟
– از همه لحاظ. ما در منزلمان تلویزیون و رادیو نداشتیم. پدرم رادیو را در کمدی میگذاشت و در آن را قفل میکرد. فقط برای شنیدن دعای سحر ماه مبارک رمضان از آن استفاده میکرد.* با اینکه توان مالی خرید تلویزیون را داشتید.– بله. بیش از اینها توانایی مالی داشتند، اما به علت اعتقاداتی که داشتیم، تلویزیون خریداری نشده بود. فکر میکنم تا ۱۵ سالگی به سینما نرفتم. علاوه بر این روزنامهای هم در خانه ما پیدا نمیشد. پدر و مادرم اجازه رفت و آمد را نیز به من نمیدادند.
* با دوستان؟– اجازه رفت و آمد با هیچکس را نمیدادند. من فقط هر روز صبح به مدرسه میرفتم. حتی پدرم برای کنترل بیشتر، به باغبان خانه سپرده بود که مرا تا ایستگاه اتوبوس مدرسه همراهی کند. لذا در کودکی بسیار از جامعه دور بودم. البته به خاطر گرایشهای شخصی و مطالعه خودم، کم و بیش از اوضاع جامعه باخبر میشدم. مثلاً در آن زمان به تازگی حسینیه ارشاد افتتاح شده بود و مرحوم شریعتی در آنجا صحبت میکرد. من نیز برای بعضی سخنرانیهایم به هر طریق ممکن از کتابهای مرحوم شریعتی استفاده میکردم. در آن مقطع کتابهای زیادی میخریدم که خواندن بعضی از آنها نیز در آن زمان ممنوعیت داشت.
* در همان شرایط خانواده شما بیشتر به کدام طیف سیاسی گرایش داشتند؟ منتقدانی مانند جلال آلاحمد، مرحوم شریعتی، گروههای اسلامخواهی مانند حزب مؤتلفه اسلامی یا گروهها و جریانات ملی، همانند جبهه ملی ایران؟– هیچکدام. پدربزرگ من در زمان مرحوم مصدق از لحاظ اقتصادی به ایشان کمک میکرد. از طرفی ایشان با مرحوم کاشانی آشنا بود و رفت و آمد نزدیک داشت. اما من در مدرسه با کسانی که گرایشهای سیاسی داشتند، مانند چند نفر از فرزندان سردمداران حسینیه ارشاد ارتباط داشتم و در هر فرصتی از آنها کتاب میگرفتم و میخواندم. مرحوم آقای مطهری نیز به مدرسه علوی میآمدند، اما من هیچگاه سعادت دیدن ایشان را نداشتم. در مدرسه علوی دیدگاههای متدین را مطالعه میکردیم. همچنین کسانی که سیاسیتر بودند کتابهای مرحوم آقای طالقانی را میخواندند. به خاطر ندارم دیدگاههای ملیگرایان در آنجا رواج داشته باشد.
* گرایش شما بیشتر به کدام سمت بود؟– بنده کتابهای سنتی و انقلابی را همزمان مطالعه میکردم و از معدود شاگردان مدرسه علوی بودم که هم در جلسات حجتیه و هم در جلسات انقلابیون شرکت میکرد. در مدرسه دو طیف وجود داشت؛ یک طیف حجتیهای بودند و در جلسات مرحوم آقای حلبی که بعضاً در منزلشان تشکیل میشد، شرکت میکردند. بنده نیز به منزل ایشان میرفتم و از طرف دیگر در جلسات بچههای انقلابی نیز شرکت میکردم. بنابراین فکر میکنم قبل از سفرم به آمریکا با هر دو تفکر آشنایی پیدا کردم.
* چطور بحث سفر شما به آمریکا در خانواده مطرح شد؟– این عزیمت به اصرار من صورت گرفت. پدر و مادرم مخالفت میکردند و بیشتر آمادگی داشتند در صورت ضرورت مرا به انگلیس که به ایران نزدیکتر است، بفرستند. خاطرم هست که دعوای خیلی جدی هم بین ما پیش آمد، زیرا پدر و مادرم میگفتند کمی صبر کنم تا به لندن بروم. اما من نگران بودم که خیلی دیر بشود. آنجا بود که با رفتنم به آمریکا موافقت کردند. به یاد دارم در این میان با مرحوم پدرم خیلی تندی کردم. خدا از سر تقصیرات همه ما بگذرد.
* پس ایده سفر به آمریکا نظر خودتان بود؟– خارج شدن از ایران نظر بنده بود. در سه ماهی که در دبیرستان خوارزمی بودم روزی به مدرسه علوی رفتم تا دوستانم را ببینم. یکی از مربیان مدرسه مرا صدا کرد و گفت که از آنجا بروم، زیرا احتمال دارد برای خودم و مدرسه دردسر درست کنم. حتی یکی از معلمهای مدرسه خوارزمی بیرون از کلاس به بنده هشدار داد که بیشتر مواظب خودم باشم. من فقط شانزده سال داشتم و طبیعتاً این موارد باعث نگرانی او میشد. به همین خاطر برای رفتن به آمریکا به خانوادهام اصرار میکردم.
* یعنی دقیقا در ۱۷ سالگی از ایران خارج شدید؟– سال دوم نظری را تمام کرده بودم. سه ماه از سوم نظری را نیز در مدرسه خوارزمی تجریش گذراندم که در ژانویه ۱۹۷۷ و در زمان حکومت کارتر از ایران خارج شدم.
* چه سالی ازدواج کردید؟– در تابستان ۱۳۵۸ به تهران بازگشتم. با مادرم تماس گرفتم که میخواهم به ایران بازگردم و ازدواج کنم. به فاصله یک هفته به اصفهان رفتم تا خواهرم را که پانزده سال از من بزرگتر است، ببینم. ایشان نیز خواهر یکی از دوستان خودش را به عنوان دختری متدین و انقلابی، برای ازدواج معرفی کرد.
* و این اولین مراسم خواستگاری برای شما بود؟– بله؛ اولین و آخرین. اقامت بنده در ایران سه هفته به طول انجامید. در ماه مبارک رمضان بود که روزی خواهرم آنها را به خانه خود دعوت کرد. دو خانم جوان آمدند، اما من دقت نکردم و حتی متوجه نشدم منظورشان کدامیک از آنهاست. مادر و پدرم هنوز در تهران بودند. بنابراین با اجازه آنها همراه خواهر و شوهر خواهرم به خواستگاری رفتیم. ایشان همانطور که فکر میکردم، متدین و انقلابی بودند. به یاد دارم در آن جلسه کمی قرآن و حدیث خواندم که ایشان پسندیده بودند. زمانی که به خانه بازگشتیم به مادرم اطلاع دادم که برای تشریفات به اصفهان بیایند. نامزدیمان مصادف با شبهای احیا بود. در آن زمان ایشان ۱۷ سال داشتند و من ۱۹ ساله بودم که ازدواج کردیم. جالب اینکه پسرم نیز در سن ۱۹ سالگی و دخترم در ۱۷ سالگی ازدواج کردند.
* به لحاظ فرهنگی چگونه با آمریکاییها کنار آمدید؟– من در دوره دبیرستان به سانفرانسیسکو رفتم. آن زمان دوران اوج حضور ایرانیها در آمریکا بود؛ یعنی بیشترین تعداد دانشجوی خارجی در آمریکا را ایرانیان تشکیل میدادند. هر جایی که میرفتم، به خصوص در کالیفرنیا، آنقدر حضورشان پررنگ بود که خود را در همان محیط ایرانی حس میکردم. فارغ از گرایشهای مذهبی، در همان دبیرستانی که من ثبتنام کردم به اندازه کافی دانشآموز ایرانی وجود داشت.
* از ملیتهای دیگر هم بودند؟– چینیها هم بودند. عربها نیز به تازگی شروع به آمدن کرده بودند، اما ایرانیها جو غالب را تشکیل میدادند. در مجموع در طول دوران دانشجوییام تنها یک بار به همراه دوستان به منزل معلم دبیرستانمان دعوت داشتیم و یک بار نیز برای ناهار میهمان یکی از استادهای دانشگاه بودیم. به جرأت میتوانم بگویم که فقط همین دو بار بود که به محیط آمریکایی وارد شدم. نزد معلم دبیرستان سالاد خوردیم و نزد آن استاد دانشگاه نیز چون با فرهنگ اسلامی آشنایی داشت، مقداری پنیر خوردیم؛ چراکه سایر غذاها ذبح شرعی نشده بود.
* پس میدانستید ذبح اسلامی نشده بود؟– بله، به همین خاطر ارتباط محدودی با آمریکاییها داشتیم. پس از ازدواج نیز ارتباط محدودی داشتیم، تا زمانی که نماینده دائم ایران در سازمان ملل متحد در نیویورک شدم. به خاطر نوع کارم و اینکه باید با محیط آمریکا تعامل داشته باشم، من و همسرم سعی کردیم با آمریکاییها رفت و آمد کنیم. البته بنده حدود ۳۰ سال در این کشور زندگی کردم و فرهنگ این کشور را خوب میشناسم. جالب ایناست که اکثر ایرانیانی که در آمریکا زندگی میکنند، اسم غذاها و ادویهها را به انگلیسی میدادند اما من و هسمرم هنوز نمیدانیم.
* چون رستوران کم میرفتید؟– به رستوران مسلمانها میرفتیم یا به رستورانهایی که ماهی یا سبزیجات سرو میکردند. به خانه آمریکاییها رفت و آمد نداشتیم. به طور کلی حتی رفت و آمدمان در ایران نیز به هر دلیل محدود بوده است، شاید به خاطر اینکه چندان اجتماعی نیستیم.
* یعنی این تمایل، برخاسته از تضاد فرهنگ و نظام اجتماعی میان ایران و آمریکا در وجود شماست؟– نه الزاماً، زیرا افرادی هستند که خیلی راحت با محیط آمریکا ارتباط برقرار میکنند. شاید به خاطر این است که من از کودکی تنها بودهام و میل زیادی به شرکت در میهمانی و عروسی ندارم. حتی در مورد مجالس مذهبی نیز اگر در خانه به روضه گوش بدهم راحتتر هستم.
* رابطه شما با شعر، ادبیات و موسیقی و به طور کلی با عالم هنر و خیال چگونه است؟– سالی که من در دبیرستان سه و نیم نمره تا بیست کم داشتم، ۲ نمره آن از هنر بود. در مورد خط و نقاشی ذوقی نداشتم. هیچ وقت خطم خوب نبوده. به همین خاطر در آمریکا همیشه متنهایم را با کامپیوتر تایپ میکردم.
* در مورد شعر و ادبیات چطور؟– به شعر و ادبیات بسیار علاقهمند بودم. در مدرسه علوی به خاطر اینکه انشاء را خیلی خوب مینوشتم، سخنران شدم. از زمانی که مطالعه را شروع کردم، خیلی جدی کتاب خواندم. خدا پدرم را رحمت کند. طبع شعری داشت و برای ائمه شعر میگفت. به همین خاطر در خانواده ما علاقه به شعر و شاعری وجود داشت اما هنری مثل موسیقی در بین نبود، زیرا آن را حرام میدانستند. من تا ۱۵ – ۱۶ سالگی هیچ نوع موسیقیای نشنیده بودم. حتی اگر در تاکسی موسیقی پخش میشد، میگفتیم لطفاً خاموش کنید. اما بعد از آن کمی تغییر کردیم و حتی قبل از انقلاب موسیقی گوش میکردیم. برخلاف فرزندانم، هیچگاه خودم را متعلق به عالم هنر ندانستم. رشته دخترم طراحی داخلی است و پیانو مینوازد. پسرم نیز سنتور میزند.
* آیا شده که همسرتان با پدر و مادرتان گله کنند که این چه رشتهای بود که شما انتخاب کردید، مثلاً ایکاش کامپیوتر میخواندید و در شرکتی کار میکردید؟– الحمدالله چون نیاز مالی ندارم، از این جهت ناراحت نیستم، اما به طور کلی وقت زیادی را با کامپیوتر میگذرانم. اولین بار بنده کامپیوتر را به وزارت خارجه آوردم و اولین مسئول کامپیوتر وزارت خارجه توسط من با کامپیوتر شخصی آشنا شد. رشتهای که انتخاب کردم، مسئولیت بسیار سنگینی را برایم به دنبال داشته است. بسیار اتفاق افتاده که با خود فکر میکنم خسارت اشتباهاتی را که من و امثال من در حوزه سیاست خارجی مرتکب شدیم، در واقع ۷۰ میلیون ایرانی متحمل شدند. حتی به این فکر میکنم که با این وضعیت، چقدر به جای اجر و ثواب، نگرانی اخروی دارم. البته ناشکری نمیکنم؛ زیرا زندگی بسیار راحتی داشتم و به خاطر اموالی که از پدر و مادرم به من رسیده است هیچگاه مشکل مادی نداشتم. هیچ وقت نه نیاز داشتم و نه موقیعتش برایم فراهم شده که از عواید شغلم، چیزی به من برسد و جز حقوقم چیزی دریافت نکردهام. ماشین یا خانهای به خاطر کارم نگرفتم. خانه و هر چیز دیگری که دارم از ارث پدرم و بخشش مادرم است. از این ۲۵ سال کار، هیچ به دست نیاوردم، جز ناسزا؛ هم از طرف مخالفان که من را مانند دیگران میدیدند و هم از طرف دوستان خودمان.
* نمیدانم فیلم «حاجی واشنگتن» مرحوم علی حاتمی را دیدهاید یا نه؟ داستان فیلم مربوط به سفر اولین نماینده سیاسی ایران در عهد قاجار به ینگه دنیا با همان ایالات متحده آمریکاست. آیا شباهتها و تفاوتهایی با شخصیت حاجی واشنگتن در خود میبینید؟ میتوانید با آن شخصیت شباهتهایی داشته باشید یا برقرار کنید؟– شاید شباهتش این باشد که با وجود اینکه با کم و زیادش سی سال در آمریکا زندگی کردم، آداب و رسوم ایرانی و اسلامی خود را حفظ کردهام؛ گرچه امیدوارم نکات مثبتی هم از ظواهر فرهنگ غربی، مانند احترام به حقوق و وقت دیگران آموخته باشم. ولی در مجموع هنوز فرهنگ غرب برای بنده، یک فرهنگ بیگانه است.
* و تفاوتهای شما با حاجی واشنگتن؟– فکر میکنم بقیه ویژگیهای او، جزو تفاوتهایمان باشد.
* در پایان تمایل دارم بدانم تعریف شما از خود دیپلماتتان چیست؟ آیا خود را به فرض یک دیپلمات ایرانی شیعه انقلابی مدرن جهانی شده یا چیزی شبیه به این تعبیر میدانید؟– شما در انتخاب این عناوین صاحب اختیارید. البته چون بسیار سخاوتمندانه این عناوین را انتخاب کردهاید! گذشته از شوخی و بدون تعارف، من خودم را خدمتگزاری میدانم که تمام تلاشش را در حد توانش کرده، سعی کرده منافع کشور را فدای منافع خودش نکند و منافع دیگران را هم در نظر بگیرد. قضاوت در مورد نتایج تلاشهایم با مردم بلندنظر و پرگذشت است که امیدوارم کاستیهای مرا ببخشند و البته قضاوت نهایی با خداوند علیم و کریم است که بیش از هر چیز به مغفرت واسعه دل بستهام.
کد خبر: ۵۴۹۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۰/۳۰
وزارت آموزش و پرورش قصد دارد دويار مدارس را جهت تبليغات اجازه بدهد.... نظر شما چيست؟ / صدور اجازه درج تبليغات در مدارس چه اتفاقاتی را به دنبال خواهد شد؟سایت تحلیلی خبری آوای دنا avayedena.com: جهاننيوز نوشت: وزير آموزش و پرورش چندی پيش، در اقدامی عجيب سخن از اجاره فضای آموزشی مدارس برای تبليغات كرد و اين پيشنهاد سؤال برانگيز را مطرح نمود.
اگر چه یافتن راه خروجی از بن بست همیشگی بیپولی، مدیران آموزش و پرورش را در هر دورهای مجبور به چاره اندیشیهای مختلف ساخته و طرحهایی همچون تأسیس مدارس غیردولتی، واگذاری مدارس در نقاط دورافتاده، اجاره كلاسهای مدارس به دانشگاهها و آموزشگاههای خصوصی و همچنين واگذاری بوفه مدارس و... را پيش كشيده است اما حالا صحبت از درج تبلیغات تجاری روی دیوار مدارس است؛ تبليغاتی كه معلوم نيست قرار است، چه بر سر آينده فرزندانمان و آينده فرهنگی كشور بياورد!
آيا قرار است سيل تازهای از محصولات ضد فرهنگی را در مدارس شاهد باشيم؟
ديوار مدارس دخترانه و پسرانه در مقطع دبيرستان براي چه كسانی جذاب است؟
آيا جز اين است كه اين فضای تبليغاتی جولانگاه مؤسسات آموزشی خصوصی و كلاسهای تقويتی، آموزشگاههای زبان و موسيقی و .... ، توليدكنندگان بازیهای رايانهای و .... ، محصولات آرايشی و بهداشتی، تنقلات و خوراكیهای كم ارزش غذايی و ... خواهد شد؟
گذشته از اين، پرواضح است كه تبليغات در مدارس به رشد مصرفگرایی و دور شدن از فرهنگ بهرهوری میانجامد و هر نوع تبليغات تجاری (فارغ از مفيد يا غيرمفيد بودن محصول تجاری) در محيطهای آموزشی، لطمه اساسی به رسالت تعليم و تربيت وارد خواهد كرد.
نظر شما چيست؟ / صدور اجازه درج تبليغات در مدارس، چه اتفاقاتی را به دنبال خواهد شد؟
کد خبر: ۵۴۸۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۰/۲۸
در نخستین جشنواره جلوههای معلمی ۱۰ معلم فداکار ایران و ۳ نفر از همسران شهدای شاخص کشور تجلیل شدند.
سایت تحلیلی خبری آوای دنا avayedena.com:
به گزارش خبرنگار آموزش و پرورش خبرگزاری فارس، نخستین جشنواره جلوههای معلمی در سالن غدیر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان برگزار شد.
در این مراسم «علی بهادری» از استان اردبیل به دلیل اهدای نیمی از کبدش به دانشآموزش، «اکبر عابدی» از استان گیلان به دلیل نجات دانشآموزانش از آتش، «مرتضی اصغری» از آذربایجان شرقی به دلیل تدریس 5 سال متوالی به دانشآموز بیمارش در منزل، «معصومه خوشکام» از شهر تهران به دلیل حضور در کلاس درس بعد از عمل دیسک کمر بر روی تخت، «کاظم جعفری« از استان آذربایجان غربی به دلیل درمان دانشآموز سرطانی با هزینه شخصی، «احسان موسوی» از استان کرمان به دلیل پیگیری مداوای دانشآموزی که قادر به حرکت نبودهاست، «ثریا مطهرنیا» از استان کردستان به دلیل پیگیری مداوای 15 دانشآموز بیمار، «فرخنده جعفریپور» از استان قزوین به دلیل تقبل هزینه تحصیل دو دانشآموز و اهدای جهیزیه، خانواده مرحوم «فرزاد» از استان کهگیلویه و بویر احمد به دلیل اهدای اعضا به 7 بیمار نیازمند و خانواده مرحوم «صفرزاده» از استان لرستان به دلیل نجات دانشآموزان در حادثه سیل، تجلیل شدند.
در این مراسم همچنین خانم «بدیهیان» فرهنگی و همسر شهید «همت»، خانم «ارمغانی» فرهنگی و همسر شهید «زینالدین» و خانم «چهل ایرانی» فرهنگی و همسر شهید «باکری» تجلیل شدند.
به گزارش فارس، در این مراسم وزیر آموزش و پرورش، معاونان و مدیران آموزش و پرورش به همراه همسران خود حضور داشتند و معلمان فداکار نیز به همراه خانواده در این مراسم تجلیل شدند.
استاد کریمخانی مداح اهل بیت نیز در این مراسم قطعاتی در وصف حضرت محمد(ص) و امام حسین(ع) اجرا کرد.
کد خبر: ۵۳۸۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۰/۱۹
مهندس جاویدبخت: بدون مشارکت مردم و دستگاه های اجرایی امکان حفاظت از عرصه های منابع طبیعی وجود ندارد
کد خبر: ۵۳۴۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۰/۱۴
سایت تحلیلی خبری آوای دنا avayedena.com:
مردمان :چرا برخی خانمها لباسهای جذاب میپوشند، بدنشان را نمایان میکنند اما وقتی مردی به آنها نگاه میکند عصبانی میشوند؟این شاید سوال خیلی از شما آقایان باشد. در مصاحبهای نظر خانمها را دراینباره جویا شدیم.
پاسخ یکی از خانمها به این سوال این بود، «زنها لباس باز و جذاب نمیپوشند که مردها به آنها خیره شوند. اینکار را میکنند که حسادت زنان دیگر را جلب کنند.»
اما بیشتر خانمها بر این عقیده بودند که دوست دارند مردها به آنها نگاه کنند اما «نه بیشازاندازه».
فقط به این دلیل که آنها به دنبال توجه هستند به این معنی نیست که میخواهند مردها از آنها سوءاستفاده کنند.
این سوال را از ۴۹ دختر دانشگاهی، ۲۵ نفر از یک کلاس و ۲۴ نفر از کلاس ی دیگر پرسیدیم و از آنها خواستیم بین ۱ تا ۱۰ موافقت خود را اعلام کنند.
دختران هر دو کلاس تقریباً پاسخهای مشابهی ارائه کردند. بیشتر آنها گفتند که با پوشیدن لباسهای جذاب دوست دارند توجه دیگران را جلب کنند و احساس خوبی نسبت به خودشان پیدا کنند. دلیل آن میتواند این باشد که به اشتباه یاد گرفتهایم ارزشمان به ظاهرمان بستگی دارد.
اما آنها به دنبال توجه که هستند؟ برایشان مهم است که مردان به آنها چطور نگاه میکنند؟ زنان دیگر آنها را چطور میبینند؟ یا جامعه چه تصوری از آنها دارد؟
نظر این ۴۹ نفر تقریباً به طور مساوی هریک از این سه گزینه را انتخاب کردند. تقریباً یک سوم آنها نظر زنان دیگر برایشان مهم بود، یک سوم دیگر برای جلب نظر مردان لباسهای جذاب میپوشند و یک سوم بقیه به این دلیل چنین لباسهایی میپوشند که جامعه به زنان جذاب بها میدهد. سادهترین راه برای فهمیدن اینکه طبق استانداردهای جامعه جذاب به نظر میرسید یا نه این است که واکنش مردان آن جامعه را بسنجید.
آیا کسانی هم بودند که به این خاطر از لباسهای باز و جذاب استفاده میکنند که مردان با آنها مهربانتر رفتار کرده و به آنها خدمت کنند؟ بله تقریباً یک پنجم آنها چنین نظری داشته است. یک پنجم دیگر هم از اینکه با این روش میتوانستند با مردان بیشتری معاشرت کنند احساس خوشنودی میکردند.
و یک سوم از آنها هم برای جلب توجه یک نفر خاص لباسهای باز و جذاب را انتخاب میکنند.
وقتی از این خانمها سوال شد که آیا برای برانگیختن میلجنسی مردان لباسهای جذاب میپوشند یا نه، تقریباً همه آنها عدد «۱» را انتخاب کردند. این یعنی تقریباً هیچکدام از آنها به دنبال جلب توجه جنسی نیستند. تنها استثنا کسانی بودند که برای برانگیختن شهوت یک فرد خاص که دوستش دارند از چنین لباسهایی استفاده میکنند.
کد خبر: ۵۲۳۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۹/۲۹
دانش آموزان یک کلاس در گناوه به دلیل درس نخواندن، توسط مدیر مدرسه با لوله پولیکا تنبیه شدند که این اقدام منجر به عفونت دست یکی از دانش آموزان این کلاس شد
سایت تحلیلی خبری آوای دنا avayedena.com:
دانش آموزان یک کلاس در گناوه به دلیل درس نخواندن، توسط مدیر مدرسه با لوله پولیکا تنبیه شدند که این اقدام منجر به عفونت دست یکی از دانش آموزان این کلاس شد.
تنبیه بدنی دانشآموزان همواره از خطوط قرمز آموزش و پرورش محسوب شده و میشود؛ البته این موضوع در گذشته و پیش از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی کشورمان به گونه دیگری دنبال میشد؛ تنبیهبدنی و به اصطلاح فلک کردن دانشآموزان یک امر بدیهی در مدارس بود که اتفاقاً دولت آن زمان هم به این موضوع اصرار میکرد.
اما با گذشت سال های بسیار از آن روزهای وحشتآور در مدارس و پیشرفت تکنولوژی و وسایل ارتباطی دیگر تنبیه بدنی موضوع پذیرفته شدهای درون مدارس نیست و در سال های اخیر هم تمامی مدیران و مسئولان آموزش و پرورش به آن تأکید داشتهاند.
با این وجود شاهد هستیم در استان بوشهر و شهر کوچکی مانند گناوه در مدت کوتاهی دو بار اتفاقی ناگوار رخ می دهد که نه تنها اقدامی جهت جلوگیری آن صورت نمی گیرد، بلکه با ظاهرپوشانی بر گذار از این اتفاقات اهتمام ورزیده می شود.
تنبیه به نوبت!/ وقتی همه دانش آموزان یک کلاس در صف تنبیه می ایستند
ماجرا از این قرار است که در یکی از مدارس گناوه وقتی معلم در کلاس حاضر می شود تا ارزشیابی را از دانش آموزان صورت دهد، متوجه می شود که اغلب آنان در وضعیت مطلوب درسی قرار ندارند. همین دلیل کافیست تا معلم مربوطه –که مدیر مدرسه نیز است- همه دانش آموزان آن کلاس را به حیاط مدرسه ببرد و تک به تک آنان را تنبیه بدنی کند!
در پی این تنبیه حال یکی از دانش آموزان به شدت رو به وخامت می رود، طوری که اثرات آن روی دست های وی روز به روز نمایان تر می شود. طبق گفته یک منبع آگاه در گناوه، بعد از این حرکت ناپسند، دانش آموزان توسط معاون مدرسه در رابطه با مسئله ی پیش آمده مورد تهدید قرار می گیرند و در نتیجه این دانش آموز 15 ساله تا سه روز هیچ حرفی در رابطه با این ماجرا نمی زند!
عیادت مسئولان استانی و شهرستانی از مصدوم/ مدیرکل هزینه ها را تقبل کرد
به محض وقوع اتفاق مزبور، مدیریت آموزش و پرورش شهرستان گناوه تمام اهتمام خود را برای پیگیری و بررسی موضوع نشان داد و البته مدیرکل آموزش وپرورش استان و معاون و مشاور اداره کل به گناوه آمدند تا از نزدیک در جريان وضعیت دانش آموز و حادثه مزبور قرار بگیرند.
اعضای خانواده این دانش آموز از حضور مسئولان آموزش و پرورش تشکر و قدردانی کردند و اعلام نمودند که ما تا این لحظه هیچ گونه شکایتی نکرده ایم و در حال حاضر تنها سلامت و بهبودی فرزندمان برای ما مهم است.
خبر می رسد که اصغر حصیری در بیمارستان گناوه، از دانش آموز مصدوم گناوه ای عیادت کردند و تمام هزینه های درمان وی را تقبل نمودند. وی با مشاهده وضعیت بیمار، درخواست کرد که دانش آموز برای ادامه درمان به شیراز اعزام شود.
نظر پزشک معالج/ ممکن است به قلب دانش آموز صدمه وارد شود
این نوجوان مضروب که از شدت درد و عفونت حتی ممکن است به قلبش نیز صدمه وارد شود، تا روز پیش در بیمارستان امیرالمومنین گناوه بستری بود اما اکنون جهت مداوا به شیراز منتقل شده است.
گفتنی است که طبق تایید پزشک معالج، عفونت دست ناشی از ضربه لوله پولیکا بر دستان دانش آموز و در نتیجه قطع شدن رگ دست وی است. پزشک معالج این دانش آموز گزارشی از روند درمان ارائه کرد و از وضعیت عمومی این نوجوان اعلام رضایت نموده است.
واکنش فرهنگیان گناوه در خصوص تنبیه نوجوان 15 ساله با لوله پولیکا چه بود؟
در پی این اقدام نامتعارف و غیر قانونی، جمعی از فرهنگیان در نامه ای از مدیرکل آموزش پرورش استان بوشهر بدون اظهار نظر در مورد این حرکت مدیر خاطی، خواستار نرمش در برخورد با وی گردیده و برای دانش آموز مضروب آرزوی سلامتی کرده اند! لازم به ذکر است که یکی از معاونان آموزش و پرورش گناوه پیگیر جمع آوری این نامه شده و خود آن نامه را در فضای مجازی منتشر کرده است. به همین دلیل برخی از رسانه ها به اشتباه از آن به عنوان اطلاعیه آموزش پرورش یاد کرده اند در صورتی که این نامه هیچ رسمیتی ندارد.
این اتفاق واکنش ها و نظرات متفاوتی را به دنبال داشت و برخی فرهنگیان در فضای مجازی به بحث راجع به آن پرداختند. عده ای عنوان می کنند که تنبیه در هر صورت راهکار مناسب برای آموزش نیست و دسته ای دیگر نظر بر این داشتند که دانش آموز سالاری در حال رواج است و باید به هر نحوی از آن جلوگیری شود.
اگر چه سلامتی دانش آموز بسیار مهم به شمار می رود اما حفظ حیثیت حرفه ای معلم و مدیر آن مدرسه نیز اهمیت خاص خود را دارد که نباید با اقدامات نسنجیده با آبروی کسی بازی شود. در هر صورت سلامتی دانش آموزان اولویت اول جامعه فرهنگی است و خانواده ها از مسئولان انتظار دارند تا فضای آرام، پرنشاط و دور از خشونت جهت تحصیل فرزندانشان محیا شود.
منبع/تابناک
کد خبر: ۵۱۹۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۹/۲۳
درقالب نظام آموزشی6-3-3وبرای نخستین بار 548 کلاس نهم متوسطه با685دبیر تشکیل می شود
کد خبر: ۵۰۵۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۹/۰۹
به گزارش سایت تحلیلی خبری آوای دنا avayedena.com:
سوادآموز معلول سياهکلی در کلاس نهضت سوادآموزی با دندان مینويسد.
در ديدار از خانواده بابايی از اهالی روستای فشتال از توابع شهرستان سياهکل میتوان متوجه شد که يک انسان چگونه بايد فعل خواستن را صرف کند.
در اين خانواده 9 نفره، در سال 1372 دختری متولد شد که همگان از ديدن آن يکه خوردند. مادرش میگويد: "دختری متولد شده بود که از لحاظ جسمی دچار مسايل عديدهای بود. بعضیها پيشنهادهايی دادند، يکی گفت او را به بهزيستی بسپاريد، يکی گفت بگذاريدش سر راه،.... اما من گفتم که او يک هديه الهی است و بايد به وظيفه مادریام عمل کنم". نام او را طليعه نهاديم. طليعه؛ حتی اين نامگذاری نيز خود ميزان مهر مادری را نشان میدهد.
طليعه در بين پنج خواهر و يک برادر بزرگتر خود روزگار گذراند. يک انسان معمولی در اين شرايط دچار کمبودهای روانی و جسمی زيادی میشود، اما طليعه که میگويم پشتش دنيايی از واژگان و مفاهيم نهفته هست که هر کس خود بايد ببيند و دريابد.
طليعه دريايی از مقاومت، شور زندگی، آرزو و اميد و پشتکار است. طليعه اکنون 20 سال دارد. جثهاش به اندازه يک دختر 5 ساله است و نمیتواند دستها و بدن خود را تکان دهد، اين گونه بگويم، 20 سال است که نه حرکت کرده، نه دويده و نه راه رفته، باران را از روی صدايش میشناسد و برف را از روی سرمايش، تا به حال کسی را از بالا نگاه نکرده، آنگونه که اکثر ما اين کار را میکنيم.
راستش رفته بودم که آنجا خيلی حرفها بزنم اما، چنان درسی گرفتم که به قول حافظ " به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد".
طليعه 20 ساله از کودکی به قرآن علاقه داشت و وقتی نوشتن و مدرسه رفتن خواهران و برادرانش را ديد ذوق نوشتن پيدا کرد و حالا مدتی است با شرکت در دوره سواد آموزی با دندان مینويسد و با لبهايش کتابش را ورق میزند. از خيلیهايمان خوش خط تر و روانتر مینويسد و روانتر میخواند، با مدادهايی به اندازه همان مدادهای تمام شدهای که بابای مدرسه در زير ميز بچهها پيدا میکند.
او تواناست، آرزوهای بزرگ و قشنگی دارد. او میخواهد جراح شود.
منبع: ايسنا
کد خبر: ۵۰۵۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۹/۰۹
سایت تحلیلی خبری آوای دنا avayedena.com :
صدای کفشهایش توی سالن میپیچد. یک جفت گیوه سفید که به خاطر بارانی که از صبح یک ریز میبارد خیس و کمی هم گلی شده. آهسته و مرتب قدم برمیدارد.
وقت قدم برداشتن جوری به عصایش تکیه میدهد که انگار نه انگار روزگاری جوان بوده و برای رسیدن به زمین کشاورزی کل مسیر روستا را سرخوش و با پای پیاده طی میکرده. وارد کلاس میشود، روی نزدیکترین صندلی مینشیند. صدای پچ پچ بچهها توجهش را جلب میکند. به چهرههای معصومشان نگاهی میاندازد و لبخند محوی برلبانش مینشیند. لبخندی پر از حسرت. حسرت روزهایی که دیگر بازنمیگردند...
پیرمرد فارسی نمیداند. یکی از معلمان آذری زبان کنارش مینشیند و از او میخواهد داستانش را تعریف کند. داستانی که سالهای سال در کتاب فارسی سوم دبستان جا خوش کرده بود و برای بسیاری از کودکانی امروز خودشان پدرو مادر شدهاند، فداکاری را معنا میکرد. بله! جوانی که 54 سال پیش با از خودگذشتگی جان صدها نفر را از مرگ حتمی نجات داد، امروز در هشتاد و چهارمین پاییز زندگیاش کنار دانشآموزان دبستان قرآنی امام حسن مجتبی(ع) کرج نشسته تا یک بار دیگر داستانش را تعریف کند. داستان شبی که در آن با آتشزدن کت خود مانع از برخورد قطار با توده سنگی که از کوه فروریخته بود، شد و فرصت زندگی دوباره را به صدها نفر هدیه کرد.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، منطقه البرز، « ازبرعلی حاجوی» که به نام «ریزعلی خواجوی» شهرت یافته است نامآشنای همه ایرانیان است. فداکاری که در یک شب سرد سال 1341 جان صدها نفر را نجات داد و برغم کتک خوردن، از این ماجرا به عنوان بهترین خاطره زندگیش یاد میکند.
ریزعلی در توضیح داستان آن شب میگوید: این قصه به حدود 50 سال پیش و زمانی که حدود 31 ساله بودم بازمیگردد؛ یادم می آید اواخر پاییز بود که یک شب باجناغم میهمان من شده بود؛ ساعت هشت شب یکباره از زیر کرسی بلند شد و گفت که «الان یادم افتاد که فردا دوستانم برای فروش گوسفندانشان به تهران میروند و من هم باید بروم» و از من خواست که او را به ایستگاه قطار در حدود هفت کیلومتری منزلمان برسانم.
وی ادامه میدهد: هرچه به او اصرار کردم که «هوا سرد و بارانی است، امشب را بمان»، قبول نکرد که در نهایت با یک فانوس و تفنگ شکاری به راه افتادیم و او را به ایستگاه رساندم. در راه برگشت به خانه دیدم که فاصله میان دوتونل به خاطر ریزش کوه مسدود شده است. با دیدن این صحنه ابتدا به این فکر کردم که اگر بخواهم کاری انجام دهم بدون شک برایم دردسرساز میشود و با تصور سئوال پیچ شدن توسط ماموران قطار به سمت منزل قدم برداشتم. هنوز چند قدمی از ایستگاه دور نشده بودم که یادم آمد قطاری که به سمت توده سنگ پیش میآید پر از مسافر است!
پیرمرد اضافه میکند: با تصور چهره برخی از مسافرانی که در قطار مرگ آرام و بیخبر نشسته بودند، راه خود را به سمت ایستگاه تغییر دادم و با خودم گفتم «هر چه بادا باد».
قهرمان کتاب فارسی سوم دبستان ما میگوید: با توجه به این که قطار چند دقیقهای میشد که از ایستگاه حرکت کرده بود، برای این که بتوانم جلوی حرکت آن را بگیرم، چارهای جز آتش زدن کتم پیدا نکردم. بنابراین کتم را بر سر چوب بستم و نفت فانوس را بر روی آن ریختم و با کبریتی که همراه داشتم، آن را آتش زدم و دوان دوان بر روی ریل قطار حرکت میکردم و به راننده علامت میدادم.
خواجوی گفت: وقتی دیدم که راننده متوجه نمیشود، با تفنگ شکاری که همراهم بود یکی دو گلوله شلیک کردم که با صدای شلیک گلوله راننده متوجه شد و قطار را کم کم متوقف کرد.
قهرمان فداکار داستان درحالیکه چشمهای خیسش را با دستمال پاک میکند میگوید: با توقف قطار همه مأموران و مسافران با تصور این که من دزد هستم و یا قصد مردم آزاری دارم از قطار بیرون ریختند مرا تا جایی که می توانستند کتک زدند ولی بعد از آنکه جریان را برایشان توضیح دادم به شدت به شعف آمده بودند و به هر شکلی که می توانستند از من تشکر کردند.
وی ادامه داد: حالا بیش از نیم قرن از آن اتفاق میگذرد و من هر روز با خودم فکر میکنم که اگر آن شب باجناقم قصد سفر به تهران را نمیکرد و من تودههای سنگ ریخته شده بر روی ریل قطار را نمیدیدم چند خانواده داغدار میشدند؟؟
خواجوی در بخش دیگری از صحبتهای خود با گلایه از دو اشتباهی که در انتشار داستان وی در کتاب فارسی سوم دبستان رخ داده بود میگوید: در آن داستان اسم من «ریزعلی خواجوی» قید شده بود در حالی که اسم واقعی من « ازبرعلی حاجوی» است، دوم اینکه در آن کتاب نوشته شده بود که من پیراهنم را برای نجات جان مسافران در آورده و به آتش میکشم، این درحالی است که آن شب من پیراهن به تن داشتم و با بستن کتم بر روی چوب مشعل ساختم و جلوی حرکت قطار را گرفتم.
حذف کامل داستان دهقان فداکار از کتابهای درسی یکی دیگر از گلایهها خواجوی است و با ناراحتی دربارهاش توضیح میدهد: من نمیدانم چرا درس دهقان فداکار از کتابهای درسی حذف شده است؛ مسوولان به جای آنکه حمایت کنند بخشهای زیادی از آن ماجرا را از کتب درسی برداشتهاند و تنها به بخش کوچکی از آن در داستان فداکاران اشاره کردهاند.
وی در پاسخ به این سئوال که اکنون کجا زندگی میکند و منبع درآمدش از کجاست میگوید: من و خانوادهام چندین سال پیش از روستای «قالاچق» که از توابع شهرستان میانه است به کرج نقل مکان کردیم و از آن زمان تاکنون در منطقه حصارک کرج زندگی میکنیم و در خصوص منبع درآمدم نیز باید بگویم من 15 سال پیش به استخدام راه آهن درآمدم و درحال حاضر حقوق بگیر دولتم!
وی ادامه داد: هرچند زندگی برای من و همسرم در فضای یک زیرزمین بسیار دشوار است ولی چون خدا این را برایمان مقدرکرده شاکریم و گلایهای نداریم.
قهرمان دیروز اضافه میکند: خدا به من 43 نوه و 32 نتیجه داده که هرکدام اگر ماهی یک بار هم به منزلم بیایند مسلماً حقوق 600 هزار تومانی راه آهن حتی جوابگوی میوه و چای آنها هم نمیشود.
از او میپرسم اگر دوباره چنین اتقاقی بیفتد حاضر هستی برای نجات جان دیگران زندگی خودت را به خطر بیاندازی؟ ریزعلی قاطع جواب میدهد اتفاق آن شب خداوند به من نظر داشت؛ چراکه منی که اصلاً اهل سیگار نبودم شب آن حادثه به طور اتفاقی کبریت در جیب داشتم تا وسیلهای شود برای نجات جان مسافران قطار. تمام زندگی امتحان الهی است و من تلاش میکنم از این امتحانات سربلند بیرون بیایم.
ریزعلی درجواب این سوال که آن شب که میخواستی جان مسافران را نجات دهی آیا به شهرت و محبوبیت بعد از اتفاق فکر کردی جواب میدهد: به هیچ وجه، اتفاقاً از این میترسیدم که کارکنان راه آهن واکنش بدی نشان دهند و فکر این که ممکن است روزی اسمم در کتابهای درسی جای بگیرد و همه مرا بشناسند حتی به ذهنم هم خطور نکرد.
دهقان فداکار در پاسخ به این سوال که فداکارترین فردی که در زندگیت میشناسی چه کسی است نیز میگوید: حسین فهمیده فداکارترین فردی است که میشناسم چون علیرغم سن کماش آگاهانه و از روی انتخاب از جان خود گذشت و با رفتن به زیر تانک دشمن جان همرزمان خود را نجات داد.
وی در پایان به معلمان و کسانی که وظیفه پرورش دانش آموزان را به عهده دارند نیز توصیه کرد: با تمام توان برای تربیت مناسب دانش آموزان تلاش کنند؛ چراکه آینده مملکت اسلامی به دست آنها است.
داستانهای زیادی در کتابهای فارسی بود که شاید تا سالها از ذهن کسانی که با آنها سر و کار داشتند بیرون نرود؛ داستانهایی که نمیتوان آنها را فراموش کرد و به راحتی پذیرفت که دیگر بنا نیست بچهها آنها را بخوانند و یک سال تمام با هر کلمهشان زندگی کنند.
انگار قرار است خاطرات و نوستالژیهای مشترک نسلها از بین برود و آنها که «دهقان فداکار» میخواندند، همچون خود «ازبرعلی » کمکم نسلشان منقرض و داستانهای نوستالژیک دوران تحصیلشان به اعماق تاریخ سپرده شود.
با تمام این نامهربانیها باید خوشحال باشیم که هرچند که داستان کامل دهقان فداکار ایرانی دیگر از کتاب فارسی حذف شده، اما ریزعلی خواجوی همچنان زنده است و هر چند وقت یکبار داستان آن شب فراموش نشدنی را برای رسانهها تعریف میکند.
گزارش از: المیرا اگیر خبرنگار ایسنای منطقه البرز
کد خبر: ۴۹۹۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۹/۰۵
مدیر روابط عمومی آموزش و پرورش لرستان دلیل قتل معلم بروجردی را تشریح کرد.
به گزارش سایت تحلیلی خبری آوای دنا avayedena.com : مدیر روابط عمومی آموزش و پرورش لرستان دلیل قتل معلم بروجردی را تشریح کرد.
علی قربانی، درباره قتل معلم بروجردی توسط یک دانشآموز گفت: متأسفانه این دانشآموز در مقطع دبیرستان مشغول به تحصیل بوده و مرتکب این قتل شد.
وی با بیان اینکه متهم به قتل «م.ک»هماکنون متواری است، به دلیل قتل این معلم اشاره کرد و ادامهداد: این دانشآموز غیبتهای متوالی داشته و در درسهایش نیز ضعیف بوده که معلم وی خواستار حضور والدینش به مدرسه میشود.
قربانی تصریحکرد: پس از حضور والدین این دانشآموز «م.ک» به کلاس برمیگردد و معلم از او میخواهد که برای موجهکردن حضورش به دفتر مدرسه مراجعه کند که این دانشآموز با چاقو به جان معلم میافتد و وی را مجروح میکند.
وی یادآور شد: متأسفانه این معلم پس از انتقال به بیمارستان به علت خونریزی شدید، مرگ مغزی میشود.
کد خبر: ۴۹۶۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۹/۰۲
جناب دکتر خادمی،بارها در جمع دانشجویان از پیشانی تحولات اجتماع بودنشان گفتید از مهم بودن فکر و ایده شان ،پس این چه مهم بودنیه که ندای دانشجویان لنده را لبیک گویی نیست
کد خبر: ۴۹۳۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۸/۳۰
معاون آموزش ابتدايی وزارت آموزش و پرورش گفت: فرزندان فرهنگيان برای استخدام نيروهای مورد نياز آموزش و پرورش در اولويت هستند.
سایت تحلیلی خبری آوای دنا avayedena.com :
محمد ديمه ور ظهر دوشنبه در سومين جشنواره درس پژوهي دوره ابتدايي استان همدان اظهار داشت: در حال حاضر، مهمترين مشكلات پيش روي دوره ابتدايي در آموزش و پرورش نيروي انساني است كه مربوط به توانمندسازي و آموزش نيروي انساني تخصصي و آموزش مهارت هاي حرفه اي معلمان است.
وي با بيان اينكه در حوزه آموزش هاي تخصصي به معلمين دوره ابتدايي به طور جدي در حال برنامه ريزي و ابداع هستيم، ادامه داد: با اقدامات دانشگاه فرهنگيان براي تربيت و آموزش معلمان متخصص در سال هاي آينده بخشي از كمبود نيروي انساني در اين حوزه تامين خواهد شد.
معاون آموزش ابتدايي وزارت آموزش و پرورش با اشاره به اقدامات انجام شده براي ساماندهي نيروي انساني در كشور گفت: با توجه به توزيع نامتوازن نيروي انساني در برخي شهرستان هاي كشور در برخي مناطق با كمبود نيرو مواجه هستيم که اقدامات مناسبي نيز براي رفع اين مشكل در حال انجام است.
ديمه ور با اعلام اينكه دوره ابتدايي اساسي ترين دوره يادگيري و آموزش كل نظام آموزشي كشور است، افزود: از آنجاييكه بخشي از انگيزه شغلي مربوط به انگيزه معيشتي است، در آستانه ارائه بودجه سال ۹۴ به مجلس شوراي اسلامي، از دولت و نمايندگات تقاضا داريم نسبت به تقويت انگيزه هاي شغلي و حرفه اي در دوره ابتدايي اقدام کنند.
تهیه كتاب هاي كمك درسي براي آموزش قابل تاييد نيست
وي با بيان اينكه كتاب هاي درسي براساس اهداف آموزشي و منبطق بر محتواي آموزشي و منابع اصلي تدريس هستند، عنوان كرد: آنچه از سوي موسسات مختلف با عنوان كتاب هاي كمك درسي به ظاهر براي آموزش و با هدف تجارت و فعاليت هاي اقتصادي ارائه مي شود قابل تاييد نيست و فعاليت هاي مكمل بر اساس و منطبق با منابع اصلي دروس در گروه هاي آموزشي داخل سازمان و با خلاقيت معلمان ظرفيت سازي مي شود.
معاون آموزش ابتدايي وزارت آموزش و پرورش اظهار داشت: در سال تحصيلي جاري تعداد دانش آموزان مقطع ابتدايي ۲۰۰ هزار نفر نسبت به سال گذشته افزايش يافته كه از هفت ميليون و ۱۸ هزار نفر به هفت ميليون و ۱۹۰ هزار نفر رسيده و پيش بيني مي شود كه اين تعداد به هفت ميليون و ۲۲۰ هزار نفر يرسد.
ديمه ور گفت: بخش قابل توجهي از بودجه آموزش و پرورش در حدود ۹۹ درصد صرف پرداخت حقوق و مزاياي پرسنل اين سازمان مي شود و تنها يك درصد از آن به توقعات ديگر در اين سازمان اختصاص مي يابد كه در نتيجه آن، توجه و كيفيت آن مطلوب نخواهد بود.
وي با بيان اينكه مجلس، دولت و خانواده ها بايد در طرحهای مشاركتي فعال آموزش و پرورش را ياري دهند، افزود: خانواده ها بايد تقويت و توانمندسازي فعاليت هاي آموزش و پرورش را به عنوان يك نياز در سبد هزينه هاي خانوار خود بگنجانند تا در مدارس براي ارائه خدمات آموزشي و تربيتي فضاسازي لازم ايجاد شود.
معاون آموزش ابتدايي وزارت آموزش و پرورش با بيان اينكه بودجه آموزش و پرورش براي كل كشور ۲۰ هزار ميليارد تومان بوده، ادامه داد: از اين ميزان ۲۵ ميليارد تومان به كيفيت بخشي آموزش ابتدايي كل كشور اختصاص يافته كه تا كنون بخشي از آن دريافت شده است.
ديمه ور عنوان كرد: دانشگاه فرهنگيان معبر اصلي تربيت معلم و نيروي مورد نياز آموزش و پرورش كشور است، اما در شرايطي كه آموزش و پرورش با كمبود نيرو مواجهه باشد، از طريق برگزاري آزمون از بين فارغ التحصيلان دانشگاهي و برگزاري دوره يكساله براي قبول شدگان اين آزمون، نيروي مورد نياز خود را جذب مي کند.
وي با اشاره به اينكه براي استخدام نيروهاي مورد نياز آموزش و پرورش، فرزندان فرهنگيان در اولويت هستند، ادامه داد: در آزمون هاي استخدامي آموزش و پرورش همه افراد واجد الشرايط مي توانند شركت کنند و در اين باره تبعيضي بين فرزندان فرهنگيان با ديگران نيست، اما اين افراد از امتياز خاصي برخوردار و در اولويت هستند.
عده ای از معلمين در كلاس هاي درس توانمند و متخصص نيستند
معاون آموزش ابتدايي وزارت آموزش و پرورش با اشاره به ورود افراد غيرمتخصص به عنوان معلمان ابتدايي در آموزش و پرورش در دوره هاي قبل، افزود: متاسفانه عده اي از معلمين در كلاس هاي درس توانمند و متخصص نيستند و تمام تلاش بر اين است كه با بهره گيري از ظرفيت هاي توانمندسازي از جمله درس پژوهي، اقدام پژوهي و برگزاري كارگاه هاي آموزشي براي معلمين سطح توانمندي آنها را افزايش دهيم.
ديمه ور با اعلام اينكه استان همدان در برگزاري توانمندسازي ها در اين حوزه پيشگام بوده است، افزود: با توجه به اينكه سومين دوره درس پژوهي ابتدايي در حال برگزاري در استان است درصدديم آموزش ها با تراكم دوره هاي آموزشي در راستاي رفع اين مشكلات افزايش يابند.
وي گفت: ۱۵ هزار معلم تربيت بدني تنها در دوره ابتدايي سازماندهي شدند و تقريبا در تمام مدارس كشور ر دوره ابتدايي درس تربيت بدني با معلم تربيت بدني به دانش آموزان آموزش داده مي شود.
معاون آموزش ابتدايي وزارت آموزش و پرورش افزود: سازمان پژوهش و برنامه ريزي كشور كه وظيفه برنامه ريزي و تاليف كتب درسي را برعهده دارد، در حال تدوين جداول و عناوين دوروس ابتدايي است كه تا پايان سال تغييرات لازم نسبت به آن صورت خواهد گرفت و تمام تلاش در اين است كه تغييرات حداقلي و متناسب با نيازهاي روز و ابزار جديد ي يدگيري و شرايط مدارس كشور باشد.
ديمه ور افزود: سال گذشته حدود ۱۵۶ هزار نفر از دانش آموزان ترك تحصيل كرده بودند که تعداد بسيار توجهي از آنان از طريق ستادهاي انسداد بيسوادي جذب شده و اخيرا با وزارت رفاه تفاهم نامه اي براي تقويت ورود دانش آموزان به مدارس در نظر گرفته شده است.
منبع/مهر
کد خبر: ۴۹۰۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۸/۲۶
انجمن اسلامی دانشجویان مستقل علوم پزشکی یاسوج در واکنش به اظهارات منتجبنیا :ای کاش، سخنران مصداق این بیت «واعظان کینگونه جلوه در محراب و منبر میکنند/چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند» نمیشد و برای دقایقی حرمت دیگران و یا حتی حرف خود را نگه میداشت
کد خبر: ۴۹۰۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۸/۲۵
شب ها در این خانه سخت تر از همیشه می گذرد «من هر شب سرباز عراقی اسیر می شوم برای همسرم و عین یک نمایشنامه تا صبح برنامه داریم. صبح که دارویش را می خورد و آرام می شود، دست و پای من را می بوسد و می گوید ببخشید خانم».
به گزارش آوای دنا به نقل از فارس، این تنها شرح یک شب از سی و چند سال زندگی پرغصه همسران جانبازان اعصاب و روان است؛ زنان رنج کشیده و صبوری که سال ها بعد از به پایان رسیدن جنگ، درگیر جنگی بی سر و صدا و فرساینده در خانه های خود هستند.
نگهداری از جانباز اعصاب و روان آسان نیست. عملا دیگر نمی توان به چشم «همسر» به او نگاه کرد. بیمار است و بیشتر از همسر، پرستار می خواهد. اما کدام پرستار است که شب تا صبح نقش اسیر عراقی را بازی کند، با حمله های عصبی و عوارض ناشی از آن، مثل کتک و ناسزا و شکستن اثاث خانه و ... کنار بیاید، به دنبال داروهایش تا مرز اسرائیل برود و دم هم نزند و در ازای این همه؟ هیچ. شاید گاهی تقدیری از سوی بنیاد شهید، شهرداری یا نهادهای دیگر که آن هم باعث دلخوشی این رزمنده های واقعی است.
آنقدر به بیمارستان رفتم تا خودم هم مریض شدم52 ساله است. اما بیشتر از سنش به نظر می رسد. سختی های زندگی با جمشید، جانباز اعصاب و روان و شیمیایی در 27 سال گذشته پیرش کرده. 27 سال پیش، عملیات فاو، سلامتی همسرش را از او گرفت و حالا همسرش است که جنگ را به جای او ادامه می دهد «مشکلات خیلی زیاد است، به خصوص بیمارستان رفتن ها آنقدر زیاد شد که دیگر خودم هم روانه بیمارستان شدم». می گوید به خاطر اجر ثوابش این سال ها را تحمل کرده.
اما یک بار نزدیک بوده طاقتش تمام شود و آن وقتی بوده که جمشید از خانه خارج شده و به قم رفته و به خاطر حواس پرتی سه روز در قبرستان ها خوابیده «وقتی پیدایش کردیم، فرقی با یک مرده نداشت. از طریق جهاد ساوه پیدایش کرده و تحویل کلانتری داده بودند. روزی که پیدا شد، من در حال خودم نبودم. یک بچه کوچک هم داشتم و بدترین لحظه ام بود وقتی او را در آن حالت دیدم. همه برایم سر تکان می دادند. گمشده داشتن خیلی سخت است»
سه فرزند دارد. دو تا قبل از مجروح شدن پدرشان به دنیا آمده اند و یکی بعد از آن. اما از جمشید کاری برای تربیت آنها ساخته نیست «شوهر من مثل یک تکه گوشت است و کاری برای کمک به بزرگ کردن بچه ها از دستش برنمی آید. ریه هایش هم ناراحت است و نمی تواند کار کند».
خسته ام، اما به خاطر خدا و بچه ها تحمل می کنممحمود 49 ساله است، سال 62 در عملیات مجروح شده و شیمیایی است، اما به نظر همسرش، جانباز اعصاب و روان هم هست. زن 42 ساله ای که هنوز جوان است، اما دلش از سختی های زندگی و مبارزه یک تنه با این همه مشکل بدجوری پر است «در بیمارستان بستری نیست، اما فرقی با یک بیمار بستری ندارد. تنگی نفس دارد. عروسی نمی آید، در مراسم عزا زود می گوید بلند شو برویم، اینجا هوا آلوده است و اعصابش به هم می ریزد».
محمود پدر سه فرزند است «یکی از بچه ها بعد از جانباز شدن پدرش به دنیا آمده است. بچه ها می گویند باید با وی کنار آمد، چون مریض است. اما همه مان از این وضعیت به تنگ آمده ایم. وقتی دختر من می خواست ازدواج کند، بارها تقاضا و التماس کردم تا برای تهیه جهیزیه او کمکمان کنند، اما هیچ فایده ای نداشت».
این تنها مشکل همسر محمود نیست. دارو و درمان بزرگترین مشکل اوست «هزینه های درمان را بیمه می دهد، اما داروهایش گیر نمی آید. علاوه بر این باید در بیمارستان در بخش مغز و اعصاب و مشاوره بستری باشد».
وضعیت محمود از بقیه قدری بهتر است، چون می تواند به سر کار برود، اما... «در هوای گرم و آلوده نمی تواند کار کند. در جهاد کشاورزی کار می کند».
با این حال هیچ چیز بیشتر از بی اعتنایی های جامعه دلگیرش نمی کند؛ جامعه ای که محمود به خاطر امنیت و آسایش آنها به این روز افتاد «یک شب که حالش بد شد و خواستم او را به دکتر ببرم، نزدیک ولیعصر پلیس جلویم را گرفت تا جریمه ام کند. گفتم همسرم جانباز است، حالش بد شده و می خواهم او را به بیمارستان ببرم. پلیس خندید و گفت ما از این کلک ها زیاد دیده ایم! گفتم کارت شناسایی دارد و پلاک ماشین هم مشخص است، همسرم خودش هم بلند شد و با حال نزارش قدری تند با افسر پلیس صحبت کرد، پلیس هم گفت تو برو و فکر کن ما را گول زده ای! وقتی به بیمارستان رسیدم، دکتر گفت حالش خیلی بد است، چرا او را اینقدر دیر آورده ای؟ گفتم فقط یک ربع پلیس من را نگه داشت».
کیست که بتواند یک روز از این زندگی را تاب بیاورد؟ «خسته ام، دیگر بریده ام، اگر دارم تحمل می کنم، به خاطر بچه هایم و به خاطر رضای خدا است. فکر می کنم در کنار او دارم ایثار می کنم».
جنگ در خانه جانبازان ادامه داردشب ها در این خانه سخت تر از همیشه می گذرد «من هر شب سرباز عراقی اسیر می شوم برای همسرم و عین یک نمایشنامه تا صبح برنامه داریم. صبح که دارویش را می خورد و آرام می شود، دست و پای من را می بوسد و می گوید ببخشید خانم».
همسرش روزی 48 نوع دارو می خورد. با این حال، درصد جانبازی او را کاهش هم داده اند «دکترها می گویند وضعیت او از یک جانباز شصت درصد هم بدتر است، اما درصد جانبازی او را از 24 درصد به 10 درصد رسانده اند. کمیسیون پزشکی بنیاد شهید می خواهد مرتب جانبازان را زیر دستگاه ببرد، در حالی که این کار برای سلامت آنها مضر است».
فرزندش او را درک نمی کند. می گوید «جنگ تمام شده، اما در خانه جانبازان جنگ ادامه دارد. ما فراموش شده ایم، اما ما نفس می کشیم و خدا شاهد است که ما هم زنده ایم».
از نهادهای مسئول دل پری دارد «من تعجب می کنم اگر مسئولان سراغی از ما بگیرند. اما بد نیست گاهی برای ما یک تجلیل بگذارند. ما افسرده ایم و جمعی را هم افسرده می کنیم».
هر جا می روم، اول درصد می پرسند!انگار درد و رنج جانبازی و مشکلات جسمانی کم است که مشکلات مالی هم به آن اضافه شود! «دختر بزرگ من دانشجوی ترم 5 عکاسی است و من نمی توانم برایش حتی یک دوربین بخرم. افسرده شده و روزی 38 تا قرص می خورد و بارها خواسته انصراف بدهد که من مانع شده ام. دو دختر سادات دارم، اما سقفی بالای سر نداریم. یک حاج آقای نیکوکار که رئیس یک درمانگاه است، با دیدن وضعیت ما دلش به رحم آمد و برایمان خانه ای گرفت، اما اگر فردا بگوید بلند شو، جایی را ندارم که بروم».
گلایه های فراوانی از مقررات خدمات رسانی به جانبازان بر اساس درصد جانبازی دارد «روزی که جنگ شد، نگفتند که قرار است درصد تعیین کنند، اما امروز به هر جا که برای طلب کمک می روم، اول درصد جانبازی همسرم را می پرسند!»
مسائل مالی این روزها جزو مصائب زندگی خیلی هاست، چه برسد به کسانی که هزینه های بستری و دارو و درمان هم دارند و نان آورشان هم قادر به کار کردن نیست. همسر رنج کشیده دیگری می گوید «در هشت سال دولت قبلی قرار بود حقوق جانبازان را زیاد کنند، اما این اتفاق نیفتاد. اکنون ماهی 2 میلیون و 300 هزار تومان حقوق می گیرم و زندگی 5 نفر و هزینه تحصیل دو فرزند دانشجویم را با این پول تامین می کنم».
زنگ در و تلفن مساوی است با حمله چاقویی!یک تلفن یا صدای زنگ در هم کافی است تا فرامرز را به هم بریزد و وقتی این اتفاق می افتد، زن و بچه اش از هیچ چیز، از کتک گرفته تا حمله با چاقو مصون نیستند «همسرم 48 ساله است. سرباز بوده و چهار سال در منطقه حضور داشته. هم شیمیایی است و هم جانباز اعصاب و روان. درخواست کردم او را برای وضعیت ریه اش به خارج اعزام کنند، اما گفتند ما جانبازان اعصاب و روان را اعزام نمی کنیم. برای همین درخواست کردیم پروفسور مهاجر و سمیعی در بیمارستان خاتم وی را درمان کنند.
یک میلیون و 400 هزار تومان از بنیاد شهید حقوق می گیرد که 400 هزار تومان آن برای حق پرستاری است، با این حال معتقد است جانبازان دستگاه های دیگر وضعیت بهتری دارند و قوانین درصد جانبازی دست و پای مسئولان را برای کمک به آنها بسته است.
برای داروهای همسرم تا مرز اسرائیل رفتممی توانی تصورش را کنی که برای تهیه داروهای همسرت مجبور شوی به هشت کشور و از جمله به داروخانه ای دورافتاده در مرز اسرائیل بروی؟ اگر نمی توانی، باید بگویم همسر محمدرضا این کار را کرده است «همسر من در سال62 در عملیات خیبر در جزیره مجنون شیمیایی شد؛ عملیاتی که شهردار تهران فرمانده آن بود. جانباز شیمیایی 70 درصد است. 15 سالش بوده که از بسیج رفته به جبهه و وقتی مجروح شد، بعد از مداوا در بیمارستان صحرایی به اهواز و بعد مشهد فرستاده شد و بعد به ارتش پیوست. اکنون ناخدا 2 نیروی دریایی است و همین مهرماه بازنشسته شد».
از رسیدگی ارتش راضی است «همه امور مربوط به همسرم را ارتش انجام می دهد و هزینه دارو و بیمه جانبازان را هم می پردازد. اما داروهای خاص را بنیاد شهید به ما می دهد یا در تهیه آنها کمکمان می کند». با این حال خودش هم از پا نمی نشیند و دنبال دارو تا کجاها که نمی رود «داروهای شوهرم را از آمریکا آورده ام و خودم هشت کشور را به دنبال دارو رفته ام و حتی دو بار به لبنان تا مرز اسرائیل رفته ام! چون در آن زمان، یعنی سال های 78- 79 در ایران دارو گیر نمی آمد و می گفتند فلان دارو تنها در داروخانه ای در مرز اسرائیل پیدا می شود. بسیاری از داروهایی که وارد ایران شد، به نام شوهر من وارد شد». می گوید در طول این سال ها، بیشترین سختی را برای تهیه دارو کشیده است «گاهی ساعت 3 نصفه شب از تهران به بوشهر می رسیدم تا یک دارو را بگیرم. از فرودگاه که بیرون می آمدم، جایی را نداشتم بروم و در وسط خیابان سرگردان می ماندم تا صبح فردا دارو را بگیرم و باز با پرواز برمی گشتم و ساعت یک نصفه شب به تهران می رسیدم و آن موقع شب هیچ کسی نبود که در فرودگاه به دنبالم بیاید».
از سیستم جدید رسیدگی پزشکی به جانبازان راضی نیست «قبلا هر نوع جانبازی یک پزشک خاص داشت، اما اکنون بر اساس مناطق تعیین شده، همه جانبازان باید به یک پزشک عمومی مراجعه کنند. این در حالی است که کمتر جانبازی شرایط همسر من را دارد که با 70 درصد شیمیایی، جانباز اعصاب و روان هم هست».
موقع حمله های عصبی محمدرضا، وضعیت همسر و فرزندش مثل خانواده بقیه جانبازان اعصاب و روان اسفبار است «همسرم من و بچه ها را بسیار کتک زده، اما من اصلا از این مسائل ناراحت نشده ام. اذیت های همسرم را به پای بیماری می گذارم. اما وقتی دکتر همسرم را جواب کرد و گفت او زیر چادر اکسیژن است و درمان ها رویش جواب نمی دهد و او را به خانه ببرید، یکی از سخت ترین لحظه هایم بود. در تمام این لحظه ها تنها بودم و هیچ کسی نبود که مرا حمایت کند. شب هایی را که من تا صبح بیدارم، کسی نمی بیند. همین چند شب پیش از خواب بلند شد و نفسش بند آمد. اما من از این رسیدگی ها ناراحت نیستم، این کارها را برای خودم کرده ام و فردای قیامت دلم خوش است که من همه تلاشم را کرده ام».
او یک پرستار دلسوز واقعی است، تا جایی که حتی در بیمارستان هم دلش نمی آید رسیدگی به همسرش را به پرستاران بسپارد «شوهرم از سال 70 تا 78 مرتب در بیمارستان ساسان بستری بود و تنها برای مرخصی به خانه می آمد. من هم همیشه یا در ناصرخسرو بودم یا از 6 صبح تا 10 شب به بیمارستان می رفتم تا شوهرم معتاد مورفینی نشود، زیرا پرستاران با اینکه دلسوز هستند، اما بالاخره انسان هستند و از نگهداری این گونه مریض ها خسته می شوند و راحت یک مورفین تزریق می کنند تا ساکتش کنند. به پرستار می گفتم اگر می خواهی غر بزنی، به من بزن، به شوهرم هیچ نگو و من همه کارهایت را انجام می دهم».
سخت تر از رسیدگی تمام وقت به کسی که کتک می زند و حمله می کند، تربیت فرزندی شایسته با وجود این مشکلات است و این کاری است که او به خوبی از پسش برآمده «پسرم بسیار صبور است. پدرش بارها شیشه آب را به سمت او پرتاب کرد و یک بار چنان موبایلش را به سمت بچه پرت کرد که به گونه اش خورد و اگر قدری بالاتر می خورد، بچه ام کور می شد. اما او هیچ نگفت».
«از بچگی وقتی به بچه ام می گفتیم می خواهی در چه رشته ای درس بخوانی؟ می گفت پزشکی تا بتوانم مراقب پدرم باشم. اکنون نیز در تهران پزشکی می خواند و یکی از بهترین دانشجویان و مراقب حال پدرش است. از کلاس 12 نفره آنها در پیش دانشگاهی که 11 نفرشان فرزند شاهد و ایثارگر بودند، فقط دو نفر در رشته پزشکی قبول شدند: پسر من و آن یک نفری که سهمیه ای نبود. اما هنوز دوستان فرزندم نمی دانند پدر او جانباز است، چون از بس مسائل در رسانه ها بد منعکس شده، همه فکر می کنند جانبازان عده ای سودجو هستند که کیسه دوخته اند. این در حالی است که اگر تنها به کمک سهمیه وارد دانشگاه شده، چطور الان هم بهترین نمرات را دارد؟!»
خانه ای را تصور کن که در آن نمی توانی بوی غذا یا عطر راه بیندازی، سروصدا کنی، شامپو یا صابون عطری بزنی و ... «ما الان یک نیمرو هم می خواهیم درست کنیم، نباید بویش دربیاید، چون برای همسرم بد است. وقتی به حمام می رود، نباید شامپو و صابون عطری استفاده کند، چون برایش بد است. بچه من وقتی می خواهد از خانه بیرون برود، باید دم در ادوکلن بزند تا بوی آن به پدرش نخورد، چون برایش بد است. لباس های شیمیایی ها باید نخی باشد، رژیم غذایی خاص دارند و سرخ کردنی و فست فود و خیلی چیزهای دیگر را نمی توانند بخورند».
به جز دارو، شیمیایی ها تنها به یک چیز دیگر بسیار نیاز دارند: آرامش. «جانبازان شیمیایی نمی توانند زیاد از خانه بیرون بروند، چون گرما، سرما، گردوغبار و آلودگی اذیتشان می کند. شوهرم گاهی هفته ای یک بار هم از خانه بیرون نمی رود. البته حق پرستاری به ما می دهند، اما من الان بیش از ده سال است که با بچه ام نتوانسته ام به پارک بروم.اما یک سری امکانات درمانی هست که به بهبود سلامتی آنها کمک می کند، مثلا آب درمانی، استخر و امکانات ورزشی که به وضعیت ریه آنها بهبود می بخشد. ما در خانه برای شوهرم جکوزی زده ایم و از وقتی این کار را کرده ایم، فیزیوتراپی و ماساژ ریه او بسیار راحت شده است».
همسر محمدرضا دبیر است، 21 سال سابقه کار دارد و با وجود مشکل قلبی، دلش نمی خواهد بازنشسته شود «خیلی ها به من می گویند خودت را بازنشسته کن، اما همین قدر که برای کار هم از خانه بیرون می روم، باعث می شود حال و هوایم عوض شود. زیرا می بینم بقیه هم مشکلات خاص خود را دارند و باعث می شود خدا را شکر کنم. ما همه مشکلاتی را که مردم دارند، داریم و این مشکل هم روی آن، البته من این را مشکل نمی دانم، بلکه نعمتی در خانه است که تنها قدری دست و پای ما را بسته است».
و در آخر؟ لبخندی معنی دار می زند و می گوید «هشت سال جنگ تمام شد، اما ما در خانه مان هر روز خاطره جنگ را داریم».
کد خبر: ۴۸۴۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۸/۱۷
صدایش با 8 سال دفاع مقدس گره خورده است و از ان روزها تا به امروز همیشه با صدایش خاطره داشته ایم. از طنین «با نوای کاروان» تا نوحه های محرمی امروز همگی جوری در تاروپود بدن انسان نفوذ می کند که نمی توان مانع از جریان اشک ها شد.
سایت تحلیلی خبری آوای دنا avayedena.com :
به گزارش مجله شبانه باشگاه خبرنگاران،صدایش با 8 سال دفاع مقدس گره خورده است و از ان روزها تا به امروز همیشه با صدایش خاطره داشته ایم. از طنین «با نوای کاروان» تا نوحه های محرمی امروز همگی جوری در تاروپود بدن انسان نفوذ می کند که نمی توان مانع از جریان اشک ها شد. حاج صادق آهنگران بعد از پایان دوران جنگ با رویه ای جدید به سراغ مداحی رفت. او حال از نوحه خوان های جدید و سبک مداحی امروزی با ایران 7 می گوید.
صدای حاج صادق آهنگران، در آن روزها، صدای عشق و جذبه بود. صدای نسلی که در دوران دفاع مقدس شکفت و شناسنامهدار شد. حالا بعد از این همه سال، از آن دوران چه دارید بگویید؟
عزیزانی که با عرفا در ارتباط هستند یک روایتی دارند، میگویند، کنار علما زانو بزنید؛ چرا که اینها باطن پاکی دارند، این باطن پاک عرفا، اولیای خدا و افرادی کنار آنها مینشینند، دل به آنها میبندند، شیفتهشان میشوند، اثر میکند. غیر از کلام، با سخن، کلام و رفتارشان شخصی که شیفتهشان شده، متحولش میکنند، دیناش را قوی میکنند، اعتقادش را محکم میکنند، شجاعت و بصیرت به او میدهند.
بنده، کنار همچون بزرگانی نشستم. امام (ره) فرمودند « اینها ره صدساله را یک شبه طی کردند». من در کنار بسیجیانی که اسمشان روی دیوارها و تصاویرشان در بنرهاست، مثل مهدی باکری، حاج همت، حسین علم الهدی، مجید وفایی، علی هاشمی و. . . خیلی از بچههایی که اسمی از آنها نیست و گمنامند، فقط در محله، شهر، روستاهایشان اسمهای آنها بر زبان اهالی در شهرهایشان جاری است، اسم چندانی ندارند، اما در پیش خدا قرب دارند، نشستم، پس باطن اینها در بنده و صدایم اثر کرد. از سوی دیگر اولین شعری که با آن شهرتی پیدا کردیم و مسیر زندگی ما را تغییر داد، در محضر امام (ره) بود، گویا ایشان هم یک نظر باطنی به بنده داشتند. تا الان هم نوکری امام حسین (ع) و نوکری شهداست، که صدای ما را اثرگذار کرد.
وارد ایام محرم شدهایم اما به نظر میرسد حضورتان در مجامع نوحه خوانی و مراسم مذهبی کمرنگتر شده است. محرم امسال چکار میکنید؟
از همان ایام جنگ که بسیجیها از روضه خوانی و حماسه خوانی استقبال کردند، به حرم حضرت امام رضا(ع)رفته و از ثامن الحجج خواستم این لیاقت را به من بدهد تا موقعی که زندهام تا آخر در خانه امام حسین(ع) و شهدا و اهل بیت (ع) باشم. الحمدلله میبینیم این خواسته به اجابت رسیده و تا الان کار اصلیام نوحه خواندن است، تلویزیون هم برنامههای مرابخصوص در ایام دفاع مقدس و هفته بسیج و ... پخش میکند.
البته کارهای فرعی مثل مشاور صدا و سیمای خوزستان و عضو هیأت امنای هیأت رزمندگان اسلام هم هستم، یک مؤسسهای فرهنگی هم داریم که بیشتر در رابطه با امام حسین (ع)، اهل بیت (ع) و دفاع مقدس وکارهای فرهنگی فعالیت میکند.
آیا سبک و سیاق نوحهخوانی شما، همان سبک دفاع مقدس است یا تغییر کرده؟
از آن سبک فاصله نگرفتهام، چون ما را با آن چهره میشناسند، البته نمیتوانم بگویم سبک مال خودم است، سبک خوزستانی است، اخیراً هم در اجلاس پیر غلامان اهل بیت(ع) که در اهواز برگزار شد، ثبت ملی کردند. سبک خوزستانی و جنوبی خوب مطرح نشده و من آن را مطرح کردم، بنابراین به نام من تمام شد و مرا به نام سبک خوزستانی و آهنگران میشناسند، وجوانها به خاطر ضرورت وضعیت امروز، سبکهای دیگر را از من نمیپذیرند، مثلاً یک سری شعرها را نمیتوانستم با سینه زنی بخوانم. اشعار حماسی، مثل مرگ بر امریکا را با موسیقی حماسی خواندم، «کربلا منتظر ماست بیا تا برویم» بخصوص برای ولایت و رهبری خواندم که اثرگذار باشد ولی اعم کار من همان سنتی خواندن و در راستای اهل بیت (ع) و شهداست.
از حال و هوای هیأتهای امروزی برایمان بگویید؛ چه تفاوتی با هیأتهای دوران دفاع مقدس دارد؟
تفاوتهایی کرده، ولی من باهمان سبک و سیاق زمان جنگ و دوران دفاع مقدس میخوانم، به خاطر استقبالی که جوانها از روضههای امام حسین (ع)، سینهزنی و سنتی خوانی میکنند، که آثار آن در جنگ و پیروزی انقلاب مشخص شد و همه اثر داشتند در پیروزی انقلاب و هشت سال دفاع مقدس و الان که با سینه ستبر در مقابل دشمن ایستاده ایم، دشمن برنامهریزی کرده همان طوری آیتالله سید احمد خاتمی در مجلس خبرگان گفتند، از سازمان سیا مدارکی بدست آمده که در هیأتها و مداحان میخواهند ورود پیدا کنند، این به خاطر اثرگذاری و اهمیت کار مداحان است، لذا شروعش بیحکمت هم نیست. مثلاً مسائلی در سبک و سیاقها واردشد و اثر گذاشت و سبکهای غربی را وارد کردند، بدون اینکه جوانها حواسشان به این قضیه باشد، شعرهای ضعیفی وارد کردند. در بعضی هیأتها به شکلی هیأتداری و سینهزنی و عزاداری میکنند که واقعاً در شأن اهل بیت (ع) نیست. ضعف و بهانه به دست دشمن میدهند؛ دشمنی که میلیاردها دلار هزینه میکند تا بتواند بین مذاهب و ادیان و شیعه و سنی تفرقه بیندازد. سبکها را به شکلی وارد میکنند که تفرقه برانگیز است. مشخص است دشمن با حساب و کتاب کار میکند. از یک طرف، میخواهد شیعه را با قمه زنی، زخمی کردن خود با زنجیرهای سه خار، یا راه رفتن روی آتش و ... خشن نشان بدهند تا کسانی که به طرف تشیع و اسلام میآیند، آنها زده بشوند. باید مواظب باشیم چون هیچ مکتبی به جز تشیع، رسانه وسیع مداحی امام حسین (ع) را ندارد که این چنین جمعیتی را جمع کند که اثراتش مکرر در تمام دوران انقلاب و دفاع مقدس، دیده شده است، دشمن خیلی در این زمینه فعالیت میکند، شبکههای ماهوارهای چگونه از انگلیس هدایت میشوند؟ خیلی از رهبران این شبکهها که مرکزشان انگلیس است، از آنها خط میگیرند و به گونهای عمل میکنند که بین اهل تسنن و تشیع تفرقه بیندازند، سفارشم به مداحان این است وقتی که آقا میگوید این کارها حرام است، باید از این جلسه بیرون بیایند و اعتراض کنند تا این فرهنگ شکل نگیرد و دشمن نتواند بهره ببرد و در این مرحله هم شکست بخورد.
به نظر شما مداحی چه نقشی در رشد فرهنگ عاشورایی دارد؟
مقام معظم رهبری جمله بسیار جالبی دارند که میگویند: «یک بیت شعر کار چندین سخنرانی را میکند»، چون یک مداح میتواند چندین هنر را با هم ارائه دهد. شعر که یک هنر است، صدای خوب و مجلس گردانی همچنین محتوای قوی و اعتقادی را در شعر جا دادن و ربط به روضه دادن نیز یک هنر است. چندین هنر در مداح نهفته شده که قطعاً اثرش بیشتر از یک سخنران است. یک مداح میتواند کار سخنران و شاعر را انجام دهد، چه بهتر که بتواند اعتقادات را تحکیم بخشد. مداحان میتوانند وقتی مستمع تمام حواسش به مداح است و دارد اشک میریزد و تمام عاطفهاش را به مداح داده نوایشان را توأم با احساس، معرفت بخشی و بصیرت کنند. این میتواند اعتقادات را همراه با حماسه و پیام به عمق تاروپود مستمع نفوذ دهد.
بهترین خاطرهای که از محرم و تاسوعا و عاشورا دارید، چیست؟
یک بار شب تاسوعا در دزفول بودم. آن زمان بعثیها موشکهای 12 متری به دزفول میزدند، شهر خالی از سکنه شده بود. ما شب تاسوعا با بسیجیها، در سنگر بودیم. مردم شبها به شهرکهای اطراف میرفتند و روز، بازمیگشتند، آن شب شهید حسین علم الهدی با چند نفر از بچههای بسیجی و سپاهی آنجا بود. عزاداری دزفولیها در تاسوعا و عاشورا معروف است. شهیدحسین علم الهدی گفت: امشب، شب تاسوعاست. اینجا باید غوغایی میشد و سینه زنی در خیابانها راه میافتاد. برای امام حسین (ع) باید بیرون بیاییم تا شهر اینگونه خاموش نشود و بسیجیها و مردمی که بیشتر برای دفاع از شهر مقاومت میکردند، روحیه بگیرند.
4، 5 نفری بیرون آمدیم و من شروع به نوحه خوانی کردم. خیابانها خلوت بود، فکر نمیکردم اشخاص زیادی بیایند. یواش یواش جمعیت به ما ملحق شد، نفرات آنقدر زیاد شد که صدایم به جمعیت نمیرسید و با بلندگوی دستی شروع به خواندن کردم. مجلس بسیار حماسی و تبدیل به خاطره شد. بعدها، از این ماجرا الهام گرفته و هیأت رزمندگان تشکیل شد که هم اکنون 640 شعبه در تمام کشور دارد.
چگونه به مداحی علاقه مند شدید؟ این استعداد را از کودکی در خود احساس میکردید؟
صدایم را از پدرم به ارث بردم، البته صدای حزین مادرم هم در خانواده معروف بود، به نظرم صدایم را بیشتر از خانواده پدری به ارث بردهام، این علاقه و استعداد صدا در تمام خانواده ما وجود دارد، یکی از عموهایم مداح و یکی قاری قرآن است، ولی علاقه من به نوحه خوانی در خانواده بیشتر از همه بود، در سه سالگی برای روضه خوانی یک روحانی به منزل ما میآمد که نابینا بود، با توجه به علاقهای که به روضه خوانی داشتم جلوی او مینشستم و از او تقلید میکردم، این علاقه همین طور ماند تا اینکه بزرگ شدم، اینقدر این مسأله با من عجین شده بود که در کلاس اول و دوم دبستان، سر کلاس هم میخواندم، چون خانوادهام مذهبی بودند، پدرم مرا به مسجد محل میبرد، درشبهای احیا مابین دو نماز جوشن کبیر میخواند و من هم در این فضا پرورش یافتم و مداح شدم.
تاسوعا و عاشورا، در دزفول خیلی شلوغ میشد 7، 8 ساله که بودم آرزو میکردم در یکی از هیأتها بخوانم. یادم میآید در یک بلندی مینشستم و به هیأتهای عزاداری نگاه میکردم که رد میشدند، نمیدانستم که خدا به من این توفیق را میدهد که در دزفول عصر تاسوعا و عاشورا این گونه زمزمه کنم. من از کوچکی دوست داشتم بخوانم و اکنون این دعای من مستجاب شده است.
شما درنوحه خوانی از چه کسی الگو میگیرید؟ آیا آموزشی هم دراین باره دیدهاید؟
الگو گرفتن من بیشتر از سبکهای جنوب، بخصوص دزفولی است. نوحهها و شعرهای حماسی که در زمان جنگ خواندم همه از سبکهای قدیمی دزفول بود، یادم هست، سال 59 که جنگ شروع شد، یک سبکی حاج حبیب الله معلمی که شاعر دفاع مقدس بود، نوحههای جنگی و حماسی میخواند، «حرخطا کارم، پشیمانم» و من اول جنگ آن را میخواندم. میگفت این مال 15 سال قبل است که من سال 59 با خواندن آن سبک قدیمی دوباره آنرا زنده کردم.
البته درمورد آموزش هم باید بگویم که من به طور مستقیم نزد کسی آموزش ندیدم، بیشتر سبک مداحان را ضبط کرده و از روی نوار، سبکشان را تقلید میکردم.
بحثها و نقدهای زیادی درباره مداحیهای امروز در جریان است. جایگاه مداحی را در کشور چگونه ارزیابی میکنید و چه پیامی برای نوحهخوانها دارید؟
طبق روایات پیامبر (ص) هر سال که میگذرد، حرارت عشق و محبت امام حسین (ع) در قلوب مؤمنین بیشتر میشود. مداحان جایگاه بسیار مهمی دارند که جدا از سخنرانی و مداحی، میتوانند بصیرت بخشی کنند. غیر از شور، شعور را هم انتقال بدهند، صفات امام حسین (ع) را بیان کنند، همه این هنرها را مداحها میتوانند انجام دهند، متأسفانه کسانی را داریم که میگویند شما غیر از بحث روضه و امام حسین (ع) وارد بحث دیگری نشوید. مداحان جایگاه بسیار مهمی دارند، چندین هزار نفر پای منبر مداحان مینشینند. مداحان باید حواسشان باشد که این جایگاه را خداوند به آنها داده و بهترین موقع بهرهبرداری و استفاده علیه دشمن است، دشمن از همین محرم و صفر ضربه خورده، همانگونه که امام (ره) فرمودند، باید این جایگاه را حفظ کنند و بتوانند از آن بهترین بهره را ببرند.
رمز دلنشین بودن صدای خود را در چه میدانید؟
جز اینکه اهل بیت (ع) منتی بر من گذاشتند، نمیدانم سببش چه بوده است. خودم را نگاه میکنم، واقعاً چنین لیاقتی را نداشتم، جز این که بگویم بر من منت گذاشتند «تا یار که را خواهد و میلش به که باشد» این میل و لطف را به ما کردند، من جوانیام را در کنار اولیای خدا، مثل مهدی باکری، کاوه، دستواره، حاج همت و یا بسیجیانی که گمنام شهید شدند گذراندم که اکنون در میان ما نیستند، اینها به صدا، درون و حنجره ام اثر کردند.
یکی دیگر از نعمتها را وجود پربرکت سپاه میدانم، چون عضو سپاه بودم، جناحها نتوانستند به خاطر سپاهی بودنم، مرا به طرف خودشان بکشند، جز بحث ولایت که بحث اعتقادی است که همه ما باید سینه چاک ولایت باشیم.
بنابراین صدایی که ما داشتیم به نظرم صفای امام (ره)، دعای پدر و مادر و خانواده شهدا بود که اثرگذار و ماندگار شد.
یکی از نوحههایی که شما در دوره دفاع مقدس خواندید«ای شهیدان به خون غلتان خوزستان درود» بود که خیلی در روحیه رزمندگان اثرگذار بود، این نوحه را چه زمانی خواندید؟
شعر «ای شهیدان به خون غلتان خوزستان درود» که ما را مشهور و رسانهای کرد، اولین شعری است که از معلمی گرفتم. یعنی اولین نوحهای بود که شعر آن توسط پسرش به دست من رسید، این نوحه را قبل از اینکه خدمت امام (ره) بروم، برای نیروهای هویزه که میخواستند عملیات کنند به واسطه حسین علمالهدی، خواندم. وقتی هم بود که عشایر را خدمت امام (ره) برده بودند، آن موقع رژیم بعث شایعه کرده بود، عربهای اهواز با صدام هستند و علم الهدی میخواست بابردن عشایر پیش امام، نشان دهد که چنین چیزی نیست، تصور نمیکردم که فضای اینجوری پیش بیاید، ولی به عشق زیارت امام آمدم، وقتی عشایر را به جماران بردیم و آنجا خواندم، آن روز سه باراز تلویزیون پخش شد، اولین شعر از معلمی و نخستین اجرایم برای کسانی بود که جز 4، 5 نفر آنها همهشان شهید شدند، اجرای بعدی در محضر امام (ره) بود و همه اینها دست به دست داد تا این شعر زندگی ما را عوض کند و مسیر زندگیام همین بشود که دارم.
چه پیامی برای نوحه خوانها دارید؟
به دقت سفارشات مقام معظم رهبری را بخوانند و به آن عمل کنند؛ اگر این سفارشات را اجرا کنند مداح موفقی خواهند شد و مورد رضایت اهل بیت (ع) و امام زمان (عج) واقع خواهند شد. همه سفارشات در پیام آقا هست و چیزی کم و کسر ندارد.
امسال در تهران هم برنامه دارید؟
محرم امسال تهران نخواهم بود، البته چند وقت پیش دو شب در مهدیه و در هیأت خوزستانیهای مقیم مرکز بودم، محرم امسال در شهرهای مختلف خوزستان مثل بهبهان، دزفول، شوشتر و اندیمشک و ... خواهم بود.
کد خبر: ۴۷۹۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۸/۰۸
حقیقتا شهر لنده را باید دارالمساجد بدانیم و بنامیم چرا که اولین مسجد استان در این شهر ساخته شده و طبق اطلاعات موثق بیش از صد سال است که در شهر لنده روضه بوده که نشانگر سابقه فرهنگی مذهبی می باشد
کد خبر: ۴۷۳۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۸/۰۲