برچسب ها
یکبار تعدادی از مردم، از شهرستان رفسنجان برای دیدار امام آمده بودند و به دلیل آشنایی که از قبل با پدرم داشتند، از طریق ایشان به ملاقات امام رفتیم.به گزارش سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com: علی جنتی از جمله افرادی است که قبل از انقلاب دروس حوزوی خود را آغاز کرد و به پایان برد و در سال‌های قبل از انقلاب به همراه شهید محمد منتظری به مبارزه مسلحانه علیه رژیم پهلوی روی آورد. وی به واسطه اینکه پدرش سال‌ها شاگرد حضرت امام خمینی (ره) بود از کودکی با امام آشنا شد. در ادامه یکی از خاطرات جنتی از امام خمینی نقل می‌کنیم: یکبار تعدادی از مردم، از شهرستان رفسنجان برای دیدار امام آمده بودند و به دلیل آشنایی که از قبل با پدرم داشتند، از طریق ایشان به ملاقات امام رفتیم. من نیز در این دیدار همراه آنها بودم. به یاد دارم به اتاقی در اندرونی خانه امام رفتم. امام آمدند و با دیدارکنندگان، گفت‌و‌گو کردند. یکبار دیگر، در تابستان 41، همراه آقای خزعلی و جمعی از مردم که از شهرستان آمده بودند، خدمت امام رسیدیم. ایشان در حیاط اصلی منزلشان فرشی پهن کرده، پشتی گذاشته بودند. در پایان دیدار، یکایک افراد دست امام را بوسیده، خارج شدند. وقتی رفتم تا دست امام را ببوسم، ایشان فرمودند: «پسر آقای خزعلی هستی؟» گفتم: «نه! پسر آقای جنتی هستم.» ایشان هم به بنده اظهار محبتی نمودند که به دلم نشست. فارس
کد خبر: ۵۵۸۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۱/۰۸

چون دوست دشمن است شکایت کجا برم؟/ کلیة اسناد و کپی چک‌های صادره که به قریب 170نفر از کاندیداهای مجلس هشتم پرداخت شده٬ در پرونده ثبت و ضبط است و همه آن به مصرف انتخابات رسید
کد خبر: ۵۵۷۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۱/۰۷

بعد از مدتی که ما ۴ تا را به سلول منتقل کردند کم کم سر و کله موش پیدا شد. موش ها زاد و ولد کرده بودند و چهارتا شده بودند. هر روز کار ما این بود که در می زدیم و می گفتیم این موش ها دائم در حال زیاد شدن هستند، یک فکری کنید. دانش آموز بود. دبیرستانی و با شور و حال، هفده ساله بود که انقلاب پیروز شد. سال ۵۹ بود که با حکم فرمانداری آبادان مسئول انتقال بچه های پرورشگاه خارج شهر شد. اما این داستان شروعی بر آغاز ۳ سال و چند ماه اسارت او بود. ماه هایی پر تلاطم که کمتر کسی فکر آن را می کند. چه آن موقع که اسیر شد و سرباز عراقی تا آرم فرمانداری را در نامه ای که دست معصومه دید، به بغداد بی سیم زد که ما ژنرال های زن ایرانی را گرفته ایم! و چه آن روزهایی که هیچ کس از آن ها خبر نداشت و در زندان الرشید عراق محبوس بودند ولی باز هم آن ها می ترسیدند و می گفتند شما بنت الخمینی هستید! سال ها از آن روزها گذشته و فقط رنگی از خاطره باقی مانده. خاطرات ی که در سی و یکمین نشست مجمع بانوان راوی دفاع مقدس توسط سرکار خانم معصومه آباد نقل شد و ما به ذکر گوشه هایی از رنگ و بوی آن روزها می پردازیم. خانم آباد که امروز عضو شورای شهر تهران است از دغدغه هایش می گوید. اینکه؛ اگر فکر کنیم حادثه ای در گذشته اتفاق افتاده و الان موقع نقل است و ما فقط آدم خاطره گوی هستیم کار خاصی انجام نداده ایم و آن رسالتی که به عهده داریم به گونه ای از زیر بارش شانه خالی کرده ایم چرا که این خاطرات در برهه و جغرافیایی خاص اتفاق افتاده که بنا به فرمایش آقا گنج است و باید از آن بهره برداری کرد. وی در ادامه می گوید: در جمع کسانی هستیم که ابزار زندگی شان کلمه است. یعنی شما با کلمه کار می کنید، تفریح می کنید و زندگی می کنید. به گونه ای همان چیزی که خداوند پیام آورش را معجزه داده، در دستان شماست و این اثر و معجزه کتاب است. ما در بخش دفاع مقدس یک منظومه ای به نام منظومه اسارت داشتیم که می گویم در قاموس ظالمان غریب ترین واژه اسارت است. اسارت بخشی از سرنوشت جنگ است و آن روزهای که بچه ها در اسارتگاه ها بودند در واقع سفیرانی بودند که فرهنگ امام، انقلاب، ایمان، شهادت وزندگی را منتقل می کردند.دشمن آنقدر برایش این فضا غیرقابل باور بود که حتی دربازجویی های خود هم آرمان، انگیزه ها و اندیشه های ما را زیر و رو می کرد تا انقلاب ما را به گونه ای تحلیل کند. بعد از مدتی که ما ۴ تا را به سلول منتقل کردند کم کم سر و کله موش پیدا شد. موش ها زاد و ولد کرده بودند و چهارتا شده بودند. هر روز کار ما این بود که در می زدیم و می گفتیم این موش ها دائم در حال زیاد شدن هستند، یک فکری کنید. رئیس زندان هم می گفت: من باور نمی کنم اینجا موش است فقط شما می گویید اینجا موش دارد. یکی را بگیرید تا باور کنم. نقاب زده بودند. با هم گشتیم تا جای نقب را پیدا کردیم. کمی نان جلوی سوراخ گذاشتیم اما فایده نداشت. به سلول کناری مورس زدیم و خبر دادیم. جواب رسید که محاصره اقتصادی شان کنید، پرسیدیم چطور؟ گفتند: همه چیزهای در دسترشان را بردارید. بالاخره با کلی تلاش یکی از موش ها را گیر انداختیم. وقتی موش آمد و رفت روی پتو، چهارنفری چهار گوشه پتو را گرفتیم و جمع کردیم. بعد هم چند بار محکم کوبیدیمش به دیوار. انقدر مشت زدیم به دریچه سلول تا نگهبان آمد. وقتی موش را انداختیم سرباز شروع به جیغ زدن کرد، سلول های کناریمان که در جریان قرار گرفته بودند شروع به خندیدن کردند.سرباز که فکر کرده بود دستمان در یک کاسه است افسران و نیروهای عراقی را خبر کرد، بعد از چند دقیقه چندین بعثی کابل به دست وارد سلول ما شدند. بعثی ها آمده بودند سلول و ما را می زدند، یکی از سربازها که هیکل دار هم بود فکر می کرد یک جورهایی آلن دولن است، که ما بهش آلن چولن می گفتیم، وقتی می آمد داخل فیگور می گرفت و شروع به زدن می کرد. صحنه عجیبی بود. یک لحظه همه توانم را جمع کردم. به وجود کتک خورده هر چهارتایمان فکر می کردم. خون از سر انگشت هایمان بیرون می زد یک دفعه بی آنکه بفهمم چطور، با زور کابل را از دست بیرون کشیدم  و شروع به زدن او کردم. ژنرال جا خورده بود. زود از سلول فرار کرد بیرون. حالا من بودم که به نفس نفس افتاده بودم. دیدم کسی جلویمان نیست. بچه ها هم گفتند تا دوباره نیامده اند زود این کابل را از دریچه بیانداز بیرون. نفهمیدیم که چطور کابل را بیرون انداختیم. دریچه باز بود و هیچ کس بیرون سلول نبود با انگشتانمان که قطره قطره از آنها خون می چکید روی در و دیوار  نوشتیم: «مرگ بر صدام» دردی حس نمی کردم، فقط خوشحال بودم که اگر ما را زده اند ما هم آن ها را بی نصیب نگذاشته ایم. رزمنده همدانی که بند انگشت اشاره اش را با تیغ برید در اردوگاهی که ما را منتقل کرده بودند رئیس آنجا فردی به نام سرهنگ محمودی بود که الان اگر کسی بخواهد او  را معرفی کند به نظرم نمی تواند. اصلاً نمی توان گفت از جنس کدام دسته افراد رذل و پست بود، فکر می کنم سال ۶۱ بعد از عملیات بود که تعدادی از اسرا را به اردوگاه ما منتقل کردند. یکی از برادرانی که اسیر شده بود اهل همدان بود. قد و قامتی رشید داشت، وارد اردوگاه که شد، دید بچه ها خیلی آرام و ساکت هستند. یک جورهایی شاید حسابگر شده اند. دیگر آن روح انقلابی که می خواستند با همه خشونت هایی که دشمن داشت حمله ور بشوند آن حالت را دیگر ندارند، به قولی ملاحظه کار شده بودند. از بچه ها سئوال کرده بود که چه شده؟ بچه ها گفته بودند: در این اردوگاه سرهنگ محمودی هست که ما هر چه بگوییم تو فقط یک چیزی شنیده ای، خیلی آدم عجیب و غریبی هست. بنده خدا گفته بود یعنی شما می ترسید؟ بچه ها گفته بودند بحث ترس نیست ما بیم این داریم که آسیبی به مجروحان و کم توان ها برسد. خیلی جالب بود، این برادرمان که حاج مرتضی همدانی بود  به یکی از سربازها که اسمش خمیز بود و البته ما به او خبیث می گفتیم گفته بود: من می خواهم فرمانده اردوگاه را ببنیم، با او کار دارم. بچه ها گفته بودند با این فرد چه کار داری؟ حالا بگذار برای یک وقت دیگر. تازه واردی بگذار چند هفته بگذرد. اما حاج مرتضی مُصر بود، سربازها هم از خدا خواسته سرهنگ محمودی را خبر کردند. محمودی فارسی را خیلی خوب حرف می زد. وقتی داشت از در اردوگاه وارد می شد با یک حالت خاصی داد می زد که  این حاج مرتضی کی هست؟مثل اینکه با من کار داره. حالا شما تصور کنید حدود ۲۰۰۰ اسیر یک طرف ایستاده اند و در طرف دیگر افسران و سربازان عراقی کابل به دست. این بنده خدا از جمع آمد بیرون و گفت: حاج مرتضی همدانی یک بسیجیه، من باهات کار داشتم. محمودی گفت: چه کار داری؟ حاج مرتضی جلو آمد و انگشت اشاره اش را بلند کرد و گفت: این انگشت را می بینی بهش می گویند انگشت حق، به هر کسی که اشاره کند خداوند در صحرای محشر به وحدانیت او گواه می دهد و انگشت اشاره را احضار می کند. من امروز می خواهم با این انگشت اشاره، همه این اسرا را گواه بگیرم.  بعد یک تیغ از جیب خود درآورد و بند انگشت را با تیغ شروع به بریدن کرد. وقتی این کار را کرد رو به سرهنگ محمودی گفت: دیدی این انگشت چطور از این هیکل جدا شد، اگر همه این هیکل را بند بند کنی، اگر همه این اسرا را بندبند کنی، از تک تک سلول های آنها صدا در می آید که «لبیک یا خمینی» این را که گفت سرهنگ محمودی کابلش را روی زمین انداخت، دور تا دور این اردوگاه می چرخید و می گفت: «کلهم عاشق، کلهم مجنون»، همه تان عاشق اید همه اتان دیوانه اید. چه چیزی می توانست روشن تر و عمیق تر از این درس برای محمودی باشد که برای همیشه تکلیف خود را با این بچه ها روشن کند؟ اسارت یعنی عشق، اسارت یعنی ایمان، اسارت یعنی بندگی، یعنی همه چیز را خوب دیدن و خوب فهمیدن و اینگونه شد که جنگ تمام شد و اینگونه شد که دنیا فهمید نمی توان بیش از این ادامه داد به گونه ای تکلیف ما با دنیا را همین رزمنده ها روشن کردند.   پارس ناز
کد خبر: ۵۴۶۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۰/۲۷

مسئولین رده های پایین مملکت و نمایندگان لر و مسئولین وقت استانی این هدیه ی بزرگ رهبر معظم انقلاب را با دید نگاه کلی به استان برنامه ریزی ننمودند و این طرح را تنها در محدوده جنوب استان اختصاص دادند،حال این که ...
کد خبر: ۵۴۶۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۰/۲۷

طبق آمار ارائه شده ایرانی ها سالانه 500 میلیارد تومان آدامس مصرف می کنند که 83 درصد آن از محل واردات تامین می شود و در حالی که 82 درصد مردم ایران آدامس می جوند و کشورمان از این لحاظ در رتبه نخست جهان قرار دارد، عربستان سعودی با 79 درصد و آمریکا با 59 درصد در رتبه های بعدی این جایگاه قرار دارند. سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com: ایرنا نوشت: پر شدن بازار تنقلات ایران از آدامس های خارجی سبب شده که دیگر نشانی از آدامس های ایرانی نماند و تنها از برخی نام ها فقط سایه روشنی در ذهن ها باقی مانده باشد. هرچند از بعضی از آنها خاطرات خوشی داریم و هنوز طعم آدامس عسلی پرستو زیر زبان ما مانده اما امروز حتی نمی دانیم کجا می توانیم یکی از آنها را پیدا کنیم اما علت شکست شرکت های ایرانی چیست؟ شاید باید علت آن را در قبضه شدن بازار توسط برند های خارجی جستجو کرد که البته عمده آن هم به صورت قاچاق و غیرقانونی وارد کشورمان می شود. امارات متحده عربی، لهستان و ترکیه کشورهای اصلی صادر کننده آدامس به ایران هستند. سهم لهستان در این واردات 75 درصد، ترکیه 21 درصد و امارات نیز چهار درصد است. عمده این واردات هم از شرکت آمریکایی orbit است که 14 کارخانه در نقاط مختلف دنیا دارد و آدامسی که می جویم از کارخانه لهستان این برند وارد ایران شده است. آدامس یکی از پرمصرف ترین جویدنی های مصنوعی امروزی در نقاط مختلف جهان است به نحوی که گردش مالی سالانه آن در دنیا 21میلیارد دلار برآورد شده و سهم ایرانی ها در مصرف این جویدنی همچنان رو به رشد است. براساس آمارهای اعلام شده، سالانه مبلغی بالغ بر 100 میلیارد تومان صرف واردات رسمی آدامس های بدون قند به کشور می شود. ** خاورمیانه بالاترین مصرف آدامس، غرب بزرگترین تولیدکننده آدامس یک گروه تحقیقاتی مهم انگلیسی در زمینه بازار و مارکتینگ اعلام کرد کشورهای خاورمیانه بالاترین میزان مصرف آدامس را دارند اگرچه بزرگترین کمپانی های تولید آدامس در غرب هستند. مصرف آدامس در ایران ظرف چهار سال صد برابر شده، به گونه ای که مصرف این جویدنی از 25 تن سال 84 به حدود 2 هزار و 463 تن در سال 88 رسیده است. با این وجود میزان تولید آدامس در کشور نسبت به میزان واردات آن بسیار ناچیز است. صنعت آدامس در مقایسه با سایر خوراکی های سرگرم کننده مثل شکلات روند روبه رشد کمتری دارد واز این قافله عقب مانده است. شاهد این مدعا وجود آدامس های رنگارنگ خارجی در سوپرمارکت هاست که عمدتا از امارات و ترکیه وارد کشور شده اند. افزایش قابل توجه واردات آدامس های خارجی با عرضه یک نوع آدامس الکلی به کشور همزمان شده که یک گرم از ترکیبات آن مربوط به قند الکلی است، با وجود این مسائل تولید آدامس با برند داخلی می تواند اعتماد بیشتری به مردم نسبت به کالاهایی که مصرف می کنند از نظر تضمین سلامت مصرف کننده با مسائل اخلاقی بدهد. در حال حاضر این خوراکی تمام نشدنی جای خود را در فروشگاه ها باز کرده و با بسته بندی های متنوع خریداران را ترغیب به خرید و مصرف می کند و حتی فروشندگان به عنوان باقی مانده پول از این جویدنی به مشتریان خود می دهند. ** خطر بروز بیماری های گوارشی با مصرف روزانه سه عدد آدامس شواهد عینی نشان می دهد، آدامس به یک جزء جدا نشدنی از کیف خانم ها و حتی برخی آقایان تبدیل شده است. براساس یک آمار تایید نشده، از هر 10 خانم شهرنشین، هفت نفر روزانه حداقل یک آدامس مصرف می کنند. این در حالی است که شاید تعداد افرادی که روزانه حداقل یک لیوان شیر مصرف می کنند به پنج نفر هم نرسد. دکترها بر این باورند که مصرف روزانه سه عدد آدامس در روز، فرد را به شدت در معرض بیماری های گوارشی قرار می دهد. با وجود این برخی از افراد به قدری به مصرف آدامس عادت می کنند، که این عادت به نوعی اعتیاد تبدیل می شود. البته اعتیاد به مصرف آدامس فقط مخصوص ما نیست چرا که از وقتی آدامس به شکل امروزی برای اولین بار از سوی یونانی های باستان از صمغ نوعی درخت تهیه و مصرف می شد، تا امروز که کارخانه های بزرگ دنیا آن را تولید می کنند و بازاری به وسعت 21میلیارد دلار برای آن دست و پا کرده اند، افراد زیادی گرفتار جویدن آدامس شده اند؛ تا جایی که چندی پیش یک سیاستمدار اهل کشور ترکیه، به دلیل مصرف آدامس در یک مراسم رسمی، سر از دادگاه درآورد. ** ترکیه و امارات عمده ترین صادرکننده آدامس به کشور براین اساس گمرک ایران اعلام کرد: 398 هزار و 510 کیلوگرم آدامس بدون قند به ارزش یک میلیون و 849 هزار و 348 دلار در 9 ماهه امسال از مرزهای رسمی وارد کشور شده است. این میزان آدامس از کشورهای ترکیه و امارات وارد کشور شده است. آدامس در طبقه بندی کالایی گمرک به نام آدامس بدون قند وارد کشور و تعرفه گمرکی آن به ازای هر کیلوگرم 50 درصد است که از تعرفه های بالای گمرکی محسوب می شود. به عبارتی میزان تعرفه واردات آدامس همانند خودرو 50 درصد است. این در حالی است که تعرفه واردات بسیاری از کالاها درگمرک حدود 15 درصد است. بنابه اظهارات مسوولان گمرک ایران، واردات آدامس باید با مجوز وزارت بهداشت انجام شود ضمن آنکه واردکنندگان آن باید سایر مجوز ها را نیز دریافت کنند. بالا بودن میزان تعرفه گمرکی سبب شده تا قاچاق آدامس در کشور و از مرز کردستان افزایش یابد. با توجه به آمارهای اعلام شده در بالا می توان گفت حمایت از تولید آدامسی با برند داخلی چقدر می تواند در کاهش این واردات بی رویه نقش داشته باشد. اما شرکت های داخلی در رقابت با آدامس های وارداتی به نظر می رسد با شکست مواجه شدند شاید هم تقصیر خود تولید کننده های داخلی است که هیچ ایده جدیدی را ارایه نمی کنند. هرچند شرکت صنعتی پارس مینو سعی کرد با تولید آدامسی با بسته بندی شبیه ریلکس با برند های خارجی رقابت کند، اما باز هم به نظر نمی رسد این برند هم در رقابت با خارجی ها توفیقی کسب کرده باشد. ** وزارت صنعت، معدن و تجارت؛ عاجز از ارایه آمار تولید با توجه به موضوع گزارش، وزارت صنعت، معدن و تجارت به عنوان متولی امر صنعت و تولید از ارایه هرگونه آمار و ارقام از میزان ظرفیت تولید، تعداد واحدهای تولیدکننده و همچنین برنامه های حمایت از تولید آدامس با برند داخلی خودداری کرد. با وجود پیگیری های مستمر خبرنگار ما با وزارت صنعت، معدن و تجارت، در نهایت این وزارتخانه از ارایه هرگونه اطلاعات و آمار عاجز ماند. همچنین از سوی دیگر با تماس با شرکت صنعتی پارس مینو به عنوان بزرگترین تولیدکننده آدامس در ایران، این شرکت نیز خبرنگار ما را به پروسه بورکراسی اداری هدایت کرد مبنی براینکه با ارسال نامه رسمی و ارسال سئوالات، منتظر نظر مساعد مدیرعامل برای انجام مصاحبه بمانید. به هر صورت حمایت از تولید داخلی برنامه و اراده ملی می خواهد و به طور قطع شانه خالی کردن از ارایه آمار نمی تواند معنای حمایت از تولید داخلی را داشته باشد. با این اوصاف معلوم نیست مصرف آدامس با این شیب تندی که در پیش گرفته، سال آینده چقدر می شود؟ معلوم نیست، تا سال آینده چند مدل آدامس دیگر راهی بازار ایران خواهد شد، بنابراین از همین حالا باید برای مقابله با واردات بی رویه و غیررسمی این محصول که توان تولید آن در داخل وجود دارد، به حمایت جدی از تولید داخلی برخاست.
کد خبر: ۵۴۲۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۰/۲۴

کسی که در فتنه دست داشته و زندان رفته‌ و محکوم شده و آقایی که مثل آفتاب روشن است کیست، نباید میراث شهدا را در اختیارش قرار دهیم
کد خبر: ۵۳۳۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۰/۱۲

سال 88 یادآور مشکلات و مصائب سیاسی زیادی است که زخم عمیقی بر پیکره انقلاب برجای گذاشت درمیان فتنه گران و جاسوسان زنانی نیز بودند که ایفاگرنقش های مخوفی بودند، یکی از این زنان کلوتیلدریس فرانسوی، جاسوسی است که بعداز فعالیت های بسیار سیاسی آزاد شده و به عنوان یک قهرمان وارد کشورش شد. به گزارش سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com: فتنه 88 هیچگاه از خاطر مردم ایران محو نشده و همچنان یادآور خاطرات تلخی است که دشمنان قسم خورده انقلاب بانی آن بوده و هستند. سال 88 باردار حوادث سیاسی زیادی بود که گاهی تلخ و گاهی افتخار آمیز بود به طور مثال حماسه 9دی که نشان از غیرت مردم و در صحنه بودن آنان داشته و مهر تائیدی بر مبارزه توامان مردم در مقابل رخنه گران است. حامیان فتنه که سالهاست در صدد ضربه زدن به انقلاب بوده و هستند هیچگاه از تربیت جاسوسانی که اوضاع سیاسی کشور را تحت الشعاع قرار دهند فروگذار نکرده اند این درحالی است که نقش جاسوسان کشورهای حامی فتنه در طول این سالها انکارناپذیر بوده و همواره یادآور دشمنی دیرینه آنان است. وفور دادگاه های سیاسی سال 88 مبرهن نشان از تلاش سرسختانه کسانی است که آزادانه در کشور به کسب اطلاعات اجتماعی مردم پرداخته و برنامه ریزی های سیاسی خودرا با روسای خود در میان می گذاشتند. یکی از این افراد کلوتیلد ریس فرانسوی است که با گذاشتن تنها یک وثیقه آزاد شده و با استقبال رئیس جمهور کشور خود مواجه شده و تقریبا قهرمان ملی کشور خود شد. کلوتیلدریس که فوق لیسانس روابط بین الملل بوده و ماه ها در دانشگاه صنعتی اصفهان به تدریس زبان فرانسه پرداخته است، هیچگاه از تحقیقات خود در زمینه روابط اجتماعی ایران دست نکشیده و به طور مرتب به مبادله اطلاعات با مقامات مافوق خود می پرداخته است. وی بعداز شروع اعتشاشات با دردست داشتن دوربین به تهران سفر کرده و با شرکت در تظاهرات  به عکاسی و فیلمبرداری و تهیه گزارش از تظاهرات و ارسال آن به کشورفرانسه اقدام نموده است اما در نهایت هنگام مراجعه به کشور خود با ممانعت ماموران مواجه شده و به عنوان جاسوس به دادگاه انقلاب معرفی می شود. کلوتیلد ریس که از طرف کشور خود مبری از هرگونه اتهامی معرفی می شود به آشکار به سرقت اطلاعات اجتماعی کشور مبادرت کرده و با همکاری در برنامه ریزی های سیاسی ایام خاص آن دوران کمک شایانی به دشمنان انقلاب نموده است اما در کمال تعجب با یک وثیقه آزاد شده و در سفارت فرانسه اقامت می کند. سوالی که پیش می آید این است که چگونه فردی 24 ساله و تحصیل کرده روابط بین الملل که به خوبی به زبان فارسی مسلط است بدون هیچ سوءظنی به راحتی در یکی از بهترین دانشگاه های کشور تدریس می کند؟ براستی فیلتر هایی که برای تعیین صلاحیت علمی و سیاسی اساتید دانشگاه استفاده می شود مناسب است؟ در نهایت با رای دادگاه ایران کلوتیدریس آزاد شده و به کشور خود باز می گردد اما به طرزی کاملا غیرعادی مورد استقبال قرار می گیرد. نکته جالب توجه این است که سارکوزی رئیس جمهور وقت شخصا به استقبال یک محقق ساده که چندماهی را در کشوری دیگر به سر می برد رفته و اذعان می کند که وی جاسوس نبوده و یک فرد عادی است! باکمی تامل به سادگی می توان دریافت که یک فرد عادی نمی تواند هوش سیاسی عمیقی داشته و به ارسال اطلاعات سیاسی یک کشور بدون داشتن انگیزه های تهاجمی بپردازد چراکه چنین اقداماتی نیاز به جسارت زیادی داشته و از عهده یک فرد عادی برنمی آید. کلوتیدریس که چندماهی را در بخش تحقیقاتی سازمان انرژی اتمی فرانسه کارکرده و در مورد روابط سیاسی ایران تحقیقاتی را انجام داده است. وی به طور مکرر در همایش های اجتماعی و سیاسی ایران شرکت کرده و تمام انرژی خودرا به کسب اطلاعاتی در مورد ایران به کار بسته است، بنابراین چگونه می توان وی را یک فرد عادی که تنها به قصد تدریس زبان فرانسه به ایران آمده است درنظر گرفت؟! این درحالی است که فتنه 88 با تمام وقایع تلخی که به همراه داشت باعث بیدار شدن هوش سیاسی مردم شده و رخنه دوباره مفسدانی که افراد خودفروخته زیادی را اجیر خود کرده اند را سخت تر از قبل نموده است. این درحالی است که کشور به طور مداوم در جریان نوسانات سیاسی تزریق شده توسط دشمنان انقلاب قرار دارد و مردم کشور همواره در خط مقدم جبهه ای قدم می زنند که روزی با خون هزاران جوان جان برکف بدست آمده است و نباید اجازه نفوذ عوامل دست نشانده ای که از هرعنوانی برای نفوذ به جامعه ما استفاده می کنند بدهیم. جاسوسانی که در فتنه 88 فعالیت های کثیف سیاسی کردند اگرچه درکمین نشسته اند تا دوباره حوادثی را به بار آورند اما مردم بیدارتراز گذشته به آنان فرصت نفوذ نخواهند داد.
کد خبر: ۵۲۸۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۰/۰۵

حوزه هنری کودک و نوجوان، درگذشت استاد مرتضی احمدی را به خانواده محترم آن مرحوم، جامعه هنری و علاقمندان پرشمارش تسلیت گفت. سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com:به گزارش روابط عمومی حوزه هنری کودک و نوجوان، در این پیام آمده است: إنا لله و إنا إلبه راجعون. زنده‌ياد استاد مرتضي احمدي از هنرمنداني است که بخشي از خاطرات شيرين چندين نسل از فارسي‌زبانان را ساخت. او در عمر طولاني و پرثمر خود، براي شادي هر يک از پدران، مادران و کودکان اين مرز و بوم هنرآفريني کرد و نتيجه اين محبت بي‌شائبه را نيز از مردم ديد. آن چنان که به قول خودش، تنها هنرپيشه‌اي است که در مرز نود سالگي با روايت مجموعه پويانمايي شکرستان، چندين برابر مشهورتر شد. حوزه هنري کودک و نوجوان به پاس سال‌ها تلاش و کوشش استاد مرتضي احمدی در شاد نمودن دل کودکان و نوجوانان ایرانی، آمرزش و رحمت خداوند بخشنده مهربان را براي روح ايشان مسئلت مي‌دارد و به خانواده آن مرحوم و جامعه هنري کشور، اين درگذشت را تسليت مي‌گويد. همچنين حوزه هنري کودک و نوجوان از همه بزرگترها و کوچکترهايي که مخاطب هنر او شده‌اند، درخواست مي‌کند با حضور در آيين بدرقه پيکر اين هنرمند پيشکسوت، گوشه‌اي از محبت خويش را به ايشان، نمايش دهند. گفتني است آیین تشییع‌ پیکر این هنرمند پیشکسوت سینما، تئاتر و تلویزیون ساعت 9 صبح روز چهارشنبه سوم دی‌ماه 1393، از مقابل تالار وحدت آغاز خواهد گشت و در قطعه هنرمندان بهشت زهرا(س) پايان مي‌پذيرد.
کد خبر: ۵۲۵۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۰/۰۱

بدون شک دکتر محمود احمدی نژاد در هشت سال دوره ریاست جمهوری خود رکورد دار سفرهای خارجی و شرکت در محافل بین المللی می باشد. با این وجود در سال های گذشته تلاشی برای جمع آوری و نقل خاطرات سفرهای خارجی ایشان در رسانه ها نشده است. این در حالی است که حسب اخلاقیات شخصی ایشان، نکات قابل توجه و مهمی در تعاملات دکتر احمدی نژاد با افراد مختلف می باشد که از نقاط قوت ایشان و دولتمردان دولت گذشته بوده است. نکات قوتی که برخی ها از آن به عنوان پوپولیسم یاد می کنند؛ اما در واقع این نقاط قوت چیزی نیست جز خدمت به ملت و احترام به انسان و جایگاه او که باعث شده ایشان به طور خاص با اطرافیان خود ارتباط برقرار کرده و رفتار کند. میدان ۷۲ در جهت تدوین و انتشار بخشی از خاطرات سفرهای بی نظیر دکتر محمود احمدی نژاد، به سراغ محمد کدخدایی مترجم زبان چینی و دانشجوی ترم آخر دکترای ادبیات تطبیقی در دانشگاه زبان و فرهنگ پکن رفته است. محمد کدخدایی یکی از مترجمانی بوده که در خلال چهار روز سفر دکتر احمدی نژاد به چین و شرکت ایشان در اجلاس شانگهای، شب و روز و لحظه به لحظه با ایشان همراه بوده و خاطرات جالب و قابل توجهی از این همراهی روایت می کند. گفتنی است میدان ۷۲ خاطرات محمد کدخدایی از همراهی با دکتر احمدی نژاد در سفر چین را در چند بخش منتشر خواهد کرد. بخش چهارم خاطرات ایشان را در ادامه می خوانید: رییس جمهوری که چمدانش را خودش حمل می کرد یک خاطره جالبی که من همیشه برای دوستانم تعریف می کنم این است که خب محل اقامت خود رییس جمهور جایی بود که روسای جمهور همه کشورهای شرکت کننده در اجلاس شانگهای در آن اقامت داشتند و به هر کشوری یک ساختمان یا قسمتی از ساختمان را می دادند که رییس جمهور و همراهانش اقامت داشته باشند. با توجه به قدیمی بودن ساختمان هتل که در محل محافظت شده ای از چین وجود داشت تا اتاق آقای رییس جمهور پله های نسبتا زیادی داشت که برای رسیدن به اتاق باید از آن پله ها بالا می رفتیم. من دیدم که آقای احمدی نژاد یک چمدان نسبتا بزرگی را خودشان از این پله ها بالا می کشند، بلافاصله به محافظان اعتراض کردم و گفتم مگه شما محافظ نیستید؟ پس چرا ایستادید و رییس جمهور چمدان را خودش بالا می برد. محافظ ها در جواب گفتند ابن چمدان شخصی آقای رییس جمهور هست و ایشان اجازه نمی دهند ما کارهای شخصی ایشان را انجام دهیم و من دیدم اصلا این مساله برای محافظ های ایشان کاملا عادی هست. این رفتار آقای احمدی نژاد برای خدمتکاران و محافظان چینی که آنجا بودند خیلی عجیب بود که یک رییس جمهور جمهور خودش وسایل شخصی خود را حمل کرده و و از پله ها بالا ببرد. مطالعه نصف شب رییس جمهور حدود ساعت یک بعد از نصف شب بود که آقای رییس جمهور چراغ مطالعه ای برای مطالعه درخواست کردند. ما از اینکه آقای احمدی نژاد در این ساعت از شب می خواهند مطالعه کند و هنوز نخوابیدند خیلی تعجب کردیم. آنهم با توجه به اینکه ایشان از صبح اول وقت مشغول کار می شوند و بدون وقفه و استراحت مشغول هستند و تازه یک نصف شب به مطالعه می پردازند. این مساله حداقل بر روی خود ما که دانشجو بودیم بسیار تاثیر داشت و به خودمان می گفتیم که ما که دانشجو هستیم  و امکانات زیادی برایمان فراهم شده اگر در روز اینهمه کار می کردیم دیگر ساعت یک نصف شب به مطالعه نمی پرداختیم. وقتی همسر رییس جمهور فقط قرآن می خواند البته این خاطره مربوط به خودم نیست و خودم شاهد این مساله نبودم اما من از یکی از خانم هایی که به عنوان مترجم همسر رییس جمهور قرار داده شده بود شنیدم. در کشور چین به همسر روسای جمهور و وزرا امکانات خوبی و تقریبا در حد خود رییس جمهور داده می شود که به راحتی به بیرون رفته و به تفریح و خرید بپردازند و معمولا اغلب همسر روسای جمهور در زمان حضور در چین به تفریح و گردش و خرید می پردازند، اما مترجم همسر آقای احمدی نژاد می گفتند که ایشان تمام وقت در محل استراحت خود مشغول تلاوت قرآن کریم بودند و از امکاناتی که در اختیارشان گذاشته بودند استفاده نکردند.
کد خبر: ۵۰۸۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۹/۱۱

سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com : صدای کفش‌هایش توی سالن می‌پیچد. یک جفت گیوه سفید که به خاطر بارانی که از صبح یک ریز می‌بارد خیس و کمی هم گلی شده. آهسته و مرتب قدم برمی‌دارد. وقت قدم برداشتن جوری به عصایش تکیه می‌دهد که انگار نه انگار روزگاری جوان بوده و برای رسیدن به زمین کشاورزی کل مسیر روستا را سرخوش و با پای پیاده طی می‌کرده. وارد کلاس می‌شود، روی نزدیک‌ترین صندلی می‌نشیند. صدای پچ پچ بچه‌ها توجهش را جلب می‌کند. به چهره‌های معصومشان نگاهی می‌اندازد و لبخند محوی برلبانش می‌نشیند. لبخندی پر از حسرت. حسرت روزهایی که دیگر بازنمی‌گردند... پیرمرد فارسی نمی‌داند. یکی از معلمان آذری زبان کنارش می‌نشیند و از او می‌خواهد داستانش را تعریف کند. داستانی که سال‌های سال در کتاب فارسی سوم دبستان جا خوش کرده بود و برای بسیاری از کودکانی امروز خودشان پدرو مادر شده‌اند، فداکاری را معنا می‌کرد. بله! جوانی که 54 سال پیش با از خودگذشتگی جان صدها نفر را از مرگ حتمی نجات داد، امروز در هشتاد و چهارمین پاییز زندگی‌اش کنار دانش‌آموزان دبستان قرآنی امام حسن مجتبی(ع) کرج نشسته تا یک بار دیگر داستانش را تعریف کند. داستان شبی که در آن با آتش‌زدن کت خود مانع از برخورد قطار با توده سنگی که از کوه فروریخته بود، شد و فرصت زندگی دوباره را به صدها نفر هدیه کرد. به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، منطقه البرز، « ازبرعلی حاجوی» که به نام «ریزعلی خواجوی» شهرت یافته است نام‌آشنای همه ایرانیان است. فداکاری که در یک شب سرد سال 1341 جان صدها نفر را نجات داد و برغم کتک خوردن، از این ماجرا به عنوان بهترین خاطره زندگیش یاد می‌کند. ریزعلی در توضیح داستان آن شب می‌گوید: این قصه به حدود 50 سال پیش و زمانی که حدود 31 ساله بودم بازمی‌گردد؛ یادم می آید اواخر پاییز بود که یک شب باجناغم میهمان من شده بود؛ ساعت هشت شب یکباره از زیر کرسی بلند شد و گفت که «الان یادم افتاد که فردا دوستانم برای فروش گوسفندانشان به تهران می‌روند و من هم باید بروم» و از من خواست که او را به ایستگاه قطار در حدود هفت کیلومتری منزلمان برسانم. وی ادامه می‌دهد: هرچه به او اصرار کردم که «هوا سرد و بارانی است، امشب را بمان»، قبول نکرد که در نهایت با یک فانوس و تفنگ شکاری به راه افتادیم و او را به ایستگاه رساندم. در راه برگشت به خانه دیدم که فاصله میان دوتونل به خاطر ریزش کوه مسدود شده است. با دیدن این صحنه ابتدا به این فکر کردم که اگر بخواهم کاری انجام دهم بدون شک برایم دردسرساز می‌شود و با تصور سئوال پیچ شدن توسط ماموران قطار به سمت منزل قدم برداشتم. هنوز چند قدمی از ایستگاه دور نشده بودم که یادم آمد قطاری که به سمت توده سنگ پیش می‌آید پر از مسافر است! پیرمرد اضافه می‌کند: با تصور چهره برخی از مسافرانی که در قطار مرگ آرام و بی‌خبر نشسته بودند، راه خود را به سمت ایستگاه تغییر دادم و با خودم گفتم «هر چه بادا باد». قهرمان کتاب فارسی سوم دبستان ما می‌گوید: با توجه به این که قطار چند دقیقه‌ای می‌شد که از ایستگاه حرکت کرده بود، برای این که بتوانم جلوی حرکت آن را بگیرم، چاره‌ای جز آتش‌ زدن کتم پیدا نکردم. بنابراین کتم را بر سر چوب بستم و نفت فانوس را بر روی آن ریختم و با کبریتی که همراه داشتم، آن را آتش زدم و دوان دوان بر روی ریل قطار حرکت می‌کردم و به راننده علامت می‌دادم. خواجوی گفت: وقتی دیدم که راننده متوجه نمی‌شود، با تفنگ شکاری که همراهم بود یکی دو گلوله شلیک کردم که با صدای شلیک گلوله راننده متوجه شد و قطار را کم‌ کم متوقف کرد. قهرمان فداکار داستان درحالی‌که چشم‌های خیسش را با دستمال پاک می‌کند می‌گوید: با توقف قطار همه مأموران و مسافران با تصور این که من دزد هستم و یا قصد مردم آزاری دارم از قطار بیرون ریختند مرا تا جایی که می توانستند کتک زدند ولی بعد از آن‌که جریان را برایشان توضیح دادم به شدت به شعف آمده بودند و به هر شکلی که می توانستند از من تشکر کردند. وی ادامه داد: حالا بیش از نیم قرن از آن اتفاق می‌گذرد و من هر روز با خودم فکر می‌کنم که اگر آن شب باجناقم قصد سفر به تهران را نمی‌کرد و من توده‌های سنگ ریخته شده بر روی ریل قطار را نمی‌دیدم چند خانواده داغدار می‌شدند؟؟ خواجوی در بخش دیگری از صحبت‌های خود با گلایه از دو اشتباهی که در انتشار داستان وی در کتاب فارسی سوم دبستان رخ داده بود می‌گوید: در آن داستان اسم من «ریزعلی خواجوی» قید شده بود در حالی که اسم واقعی من « ازبرعلی حاجوی» است، دوم این‌که در آن کتاب نوشته شده بود که من پیراهنم را برای نجات جان مسافران در آورده و به آتش می‌کشم، این درحالی است که آن شب من پیراهن به تن داشتم و با بستن کتم بر روی چوب مشعل ساختم و جلوی حرکت قطار را گرفتم. حذف کامل داستان دهقان فداکار از کتاب‌های درسی یکی دیگر از گلایه‌ها خواجوی است و با ناراحتی درباره‌اش توضیح می‌دهد: من نمی‌دانم چرا درس دهقان فداکار از کتاب‌های درسی حذف شده است؛ مسوولان به جای آنکه حمایت کنند بخش‌های زیادی از آن ماجرا را از کتب درسی برداشته‌اند و تنها به بخش کوچکی از آن در داستان فداکاران اشاره کرده‌اند. وی در پاسخ به این سئوال که اکنون کجا زندگی می‌کند و منبع درآمدش از کجاست می‌گوید: من و خانواده‌ام چندین سال پیش از روستای «قالاچق» که از توابع شهرستان میانه است به کرج نقل مکان کردیم و از آن زمان تاکنون در منطقه حصارک کرج زندگی می‌کنیم و در خصوص منبع درآمدم نیز باید بگویم من 15 سال پیش به استخدام راه آهن درآمدم و درحال حاضر حقوق بگیر دولتم! وی ادامه داد: هرچند زندگی برای من و همسرم در فضای یک زیرزمین بسیار دشوار است ولی چون خدا این را برایمان مقدرکرده شاکریم و گلایه‌ای نداریم. قهرمان دیروز اضافه می‌کند: خدا به من 43 نوه و 32 نتیجه داده که هرکدام اگر ماهی یک بار هم به منزلم بیایند مسلماً حقوق 600 هزار تومانی راه آهن حتی جوابگوی میوه و چای آنها هم نمی‌شود. از او می‌پرسم اگر دوباره چنین اتقاقی بیفتد حاضر هستی برای نجات جان دیگران زندگی خودت را به خطر بیاندازی؟ ریزعلی قاطع جواب می‌دهد اتفاق آن شب خداوند به من نظر داشت؛ چراکه منی که اصلاً اهل سیگار نبودم شب آن حادثه به طور اتفاقی کبریت در جیب داشتم تا وسیله‌ای شود برای نجات جان مسافران قطار. تمام زندگی امتحان الهی است و من تلاش می‌کنم از این امتحانات سربلند بیرون بیایم. ریزعلی درجواب این سوال که آن شب که می‌خواستی جان مسافران را نجات دهی آیا به شهرت و محبوبیت بعد از اتفاق فکر کردی جواب می‌دهد: به هیچ وجه، اتفاقاً از این می‌ترسیدم که کارکنان راه آهن واکنش بدی نشان دهند و فکر این که ممکن است روزی اسمم در کتاب‌های درسی جای بگیرد و همه مرا بشناسند حتی به ذهنم هم خطور نکرد. دهقان فداکار در پاسخ به این سوال که فداکارترین فردی که در زندگیت می‌شناسی چه کسی است نیز می‌گوید: حسین فهمیده فداکارترین فردی است که می‌شناسم چون علی‌رغم سن کم‌اش آگاهانه و از روی انتخاب از جان خود گذشت و با رفتن به زیر تانک دشمن جان همرزمان خود را نجات داد. وی در پایان به معلمان و کسانی که وظیفه پرورش دانش‌ آموزان را به عهده دارند نیز توصیه کرد: با تمام توان برای تربیت مناسب دانش‌ آموزان تلاش کنند؛ چراکه آینده مملکت اسلامی به دست آنها است. داستان‌های زیادی در کتاب‌های فارسی بود که شاید تا سال‌ها از ذهن کسانی که با آنها سر و کار داشتند بیرون نرود؛ داستان‌هایی که نمی‌توان آنها را فراموش کرد و به راحتی پذیرفت که دیگر بنا نیست بچه‌ها آنها را بخوانند و یک سال تمام با هر کلمه‌شان زندگی کنند. انگار قرار است خاطرات و نوستالژی‌های مشترک نسل‌ها از بین برود و آنها که «دهقان فداکار» می‌خواندند، همچون خود «ازبرعلی » کم‌کم نسلشان منقرض و داستان‌های نوستالژیک دوران تحصیلشان به اعماق تاریخ سپرده شود. با تمام این نامهربانی‌ها باید خوشحال باشیم که هرچند که داستان کامل دهقان فداکار ایرانی دیگر از کتاب فارسی حذف شده، اما ریزعلی خواجوی همچنان زنده است و هر چند وقت یک‌بار داستان آن شب فراموش نشدنی را برای رسانه‌ها تعریف می‌کند. گزارش از: المیرا اگیر خبرنگار ایسنای منطقه البرز
کد خبر: ۴۹۹۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۹/۰۵

علی جنتی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در برنامه شناسنامه حضور یافت. در ابتدای این برنامه گزیده‌ای از بیوگرافی علی جنتی به این صورت مطرح شد: «برنامه شناسنامه امروز شناسنامه مردی را ورق می زند که از کارگزاران انقلاب اسلامی است و به ظاهر شاید آقازاده هستند اما از آن نوع آقازاده‌هایی نیست که به پدر و خانواده‌اش متکی باشد بلکه ایشان همیشه بر روی پای خود ایستاده و عرصه‌های مختلف انقلاب و سختی‌های پر فراز و نشیب انقلاب اسلامی و نظام را طی کرده است؛ می‌توان گفت سختی‌های عرصه‌های مختلفی که برای هر فردی قابل تحمل نیست را پشت سر گذاشته است و طی مسیر کرده است.وی پیش از انقلاب مبارزات خارج از کشور را ساماندهی کرد و به سمت مبارزات مسلحانه رفت، بعد از انقلاب نیز در حساس‌ترین شرایط در جنوب صدا و سیمای خوزستان، شورای سرپرستی صدا و سیما خوزستان و همچنین استانداری خوزستان را در سه سال پایانی جنگ را تجربه کرده است.وی اکنون نیز سکاندار وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است و البته که با عرصه فرهنگ نیز غریبه نیست.» به گزارش آوای دنا ،متن زیر شرح گفت‌وگوی محمدحسین رنجبران سردبیر و مجری برنامه شناسنامه با علی جنتی است. شناسنامه: شما روحانی هستید، در سال ۵۲ از معمم بودن خارج شدید که به خارج از کشور رفتید و در سال ۵۸ هم که برای تبلیغ حزب جمهوری اسلامی به کرمانشاه رفتید معمم شدید. بعد از آن چه زمانی دیگر لباس بر تن نکردید؟ علت چه بود؟جنتی: ابتدای سال ۵۹ که قرار شد به عنوان مدیر صدا و سیمای مرکز اهواز خدمت کنم؛ با شرایطی که در آن زمان صدا و سیما داشت و وضعیت خاصی که داخل صدا و سیما حاکم بود، مناسب نبود که با لباس طلبگی به آن جا بروم. لذا به وضعی که امروز هست درآمدیم. شناسنامه: در بحث‌های طلبگی هنوز حضور دارید؟جنتی: متاسفانه فرصت پیدا نمی‌کنم؛ در دهه ۶۰ در تهران گاهی در درس‌های مختلف اساتید شرکت می‌کردم ولیکن از آن تاریخ به بعد به خصوص زمانی که به استانداری خراسان رفتم، و بعد هم به حوزه بین‌الملل وزارت ارشاد متأسفانه دیگر فرصت پرداختن به این مقوله را نداشتم. شناسنامه: شاگرد بزرگوارانی همچون پدر بزرگوارتان، شهید بهشتی، آیت الله خزعلی و آیت‌الله مقتدایی بودید و از شاگردان مدرسه شهید حقانی. فعالیت سیاسی خود را هم از مدرسه حقانی شروع کردید؟جنتی: بله؛ عزیزان دیگری هم چون آیت الله جوادی آملی، آیت‌الله آذری قمی، آیت‌الله گرامی و آیت‌الله شهید مفتح و بسیاری دیگر از بزرگان نیز از اساتید ما بودند. مبارزات ما از سال ۴۷ آغاز شد؛ اولین بار که توسط ساواک شناسایی شدیم سال ۴۷ بود؛ تعدادی اعلامیه به شخصی سپرده بودیم که به اصفهان ببرد و تحویل شخص مورد نظر ما دهد.این فرد نتوانسته بود فرد مورد نظر ما را در اصفهان بیابد، ناگزیر بازگشته بود و در قم دستگیر شد. شناسنامه: آقای کفعمی؟جنتی: بله، ایشان لو داد از چه کسی این‌ها را گرفته است و از همان زمان ما تحت تعقیب قرار گرفتیم؛ به تدریج بر پرونده ما در ساواک افزوده شد.شناسنامه: ساواک هم در نهایت نتوانست شما را دستگیر کند؛ من ‌خوانده‌ام که مطالعات بسیار عمیقی هم در باب مسائل انقلاب و کارهای فرهنگی نیز داشتید. از همان نوجوانی سرکلاس امام(ره) شرکت داشتید و سخنرانی‌های بزرگ امام مانند کاپیتولاسیون را درک کرده بودید.در کتاب خاطرات تان خواندم. دکتر شریعتی اثرگذاری خوبی در قشر فرهیخته و دانشجو ایجاد کرده بود. در جایی اذعان داشتید غذای فکری که شریعتی به جوانان ارائه می داد، غذای ناب و خالصی نبوده است و برخی انحرافات در آن وجود داشت؛ چطور می شود ایشان نگرش سطحی به اسلام داشته باشد و بتواند این چنین جوانان را جذب کند؟ جنتی: شعارهایی که شریعتی مطرح می کرد، شعارهای انقلابی بود؛ در آن زمان، فضا، فضای انقلابی بود آن زمان که عناصر چپ و مارکسیست در دانشگاه‌ها نفوذ داشت و فعالیت‌های تبلیغاتی انجام می‌داد؛ در چنین شرایطی فردی که به نام اسلام علم مبارزه و مقابله با رژیم را مطرح می کند، به طور طبیعی جاذبه‌هایی خواهد داشت.شریعتی بیشتر جامعه شناس بود، نمی‌توان گفت اسلام شناس به معنای کامل بود؛ به طور طبیعی ضعف‌هایی در گفتار و برداشت‌های وی از اسلام وجود داشت؛ برخی نکاتی که از سوی وی مطرح می‌شد همانند نکاتی که در رابطه با مرحوم مجلسی مطرح کرد، این گونه تلقی می‌شد که تمام روحانیت را زیر سوال می‌برد؛ در حالی که وی روحانیونی که اهل مبارزه نبودند را بیشتر مورد انتقاد قرار می‌داد.زمانی که مرحوم شهید محمد منتظری تمام کتاب‌های شریعتی را به حضرت امام (ره) دادند و ایشان مورد مطالعه قرار دادند، حضرت امام (ره) از نوع برخورد شریعتی با مرحوم مجلسی در زمان صفویه اظهار ناراحتی کرده بودند؛ شریعتی هر کسی را که شاهان سابق را به نوعی تائید می‌کردند، مورد نقد قرار داده است که مرحوم مجلسی نیز از جمله این افراد هستند. شناسنامه: نکته حضرت امام (ره) در این مورد چه بود؟جنتی: نکته حضرت امام (ره) این بود که شخصیت مرحوم مجلسی شخصیتی والا و وارسته بود و خدمات وی به اسلام و تشیع بسیار ارزنده است؛ این شخصیت از سوی شریعتی در بحث تشیع صفوی و تشیع علوی مورد نقد قرار گرفته است. شناسنامه: بعد از فوت مرحوم شریعتی، آقای ابراهیم یزدی برای دانشجویان خارج از کشور پیامی از حضرت امام (ره) بگیرد و تلاش داشت حضرت امام (ره) شریعتی را شهید خطاب کند که حضرت امام (ره) این کار را انجام ندادند؛ شما هم در دیداری که با حضرت امام (ره) داشتید نقدی کردید اگر این کار انجام می‌شد اثر بهتری می گذاشت.جنتی: نقد که نبود، ایشان در پیامشان فقد شریعتی یاد کرده بودند و این در بین دانشجویان مسلمان اروپا تأثیر منفی گذاشته بود، اثر بدی گذاشته بود آن‌ها می گفتند اگر کسی هم که در راه خدا مهاجرت کرده است و آن جا از دنیا رفته است شهید محسوب می‌‍شود. لذا من عنوان کردم اتحادیه دانشجویان ایرانی مقیم اروپا اندکی از پیام شما دلگیر هستند و انتظار داشتند به عنوان شهادت از مرگ شریعتی یاد می‌کردید؛ حضرت امام (ره) روی ترش کردند و فرمودند مگر من همانند روشنفکرها هستم که بگویم شهادت، شهادت. شهادت شرایطی دارد. شناسنامه: شما هم چیزی نگفتید.جنتی: من جرات نکردم دیگر حرفی بزنم. شناسنامه: چطور شد به فکر مبارزه مسلحانه افتادید؟جنتی: سال ۵۰ که حرکت مسلحانه آغاز شد، در ابتدا توسط چریکی‌های فدایی‌های خلق بود که بزرگ‌ترین عملیات آن‌ها در سیاهکل بود و محکوم به شکست شد که رژیم آن‌ها را محاصره کرد و تعداد زیادی از آن‌ها کشته شدند. مجاهدین خلق نیز از سوی دیگر کار خود را شروع کردند و مبارزه آن‌ها نیز مسلحانه بود.قبل از آن‌ها نیز حزب ملل اسلامی نیز حرکتی مسلحانه را آغاز کرده بودند، که حدود ۵۵ نفر بودند که همه نیز دستگیر شدند. در روحانیت و محیط حوزه این حرکت دیده نمی‌شد؛ در آن زمان به همراه جمعی از دوستان حوزوی به این فکر افتادیم که حرکت مسلحانه‌ای را آغاز کنیم؛ به طور طبیعی به دلیل نداشتن تجربه در این زمینه تلاش می‌کردیم خود را به مجموعه مجاهدین خلق نزدیک سازیم تا از تجربیات آن‌ها بهره ببریم.برادر من که یک بار به دلیل پخش رساله حضرت امام (ره) دستگیر شده بود و ۶ ماه محکوم شده بود در زندان با برخی از این عناصر آشنایی پیدا کرده بود و از آن جا به مجموعه مجاهدین خلق وصل شده بود و هنوز هم عضویت پیدا نکرده بود اما با آن‌ها ارتباط داشت، با آقای عزت‌الله شاهی که بعدا به عزت مطهری اسمش را عوض کرد.یکسری نوشته‌ها و دست‌نوشته‌های مجاهدین خلق را در زمینه اقتصاد، درباره نهج البلاغه و برداشت از قرآن، سوره محمد(ص) را دریافت می‌کردیم و به تدریج به دنبال تهیه سلاح رفتیم. در این گروه شاید یک قبضه سلاح هم بیشتر به دست ما نیامد اما در هر صورت به دنبال این امر بودیم؛ تصور می‌کردیم از طریق مبارزه مسلحانه باید راه را ادامه دهیم. شناسنامه: در ادامه به سمت رفتن به خارج از کشور کشیده شدید؛ برای رفتن به خارج از کشور با آقای رفسنجانی و مقام معظم رهبری مشورت کردید.جنتی: بله؛ در آن شرایط اخوی بنده هم دستگیر شده بودند، برخی از دوستان نیز مانند محمد حسین طارمی دستگیر شده بودند.بعدش آقای محمدی عراقی دستگیر شده بودند و دو سه نفر هم بیشتر از گروه نمانده بودیم. همه دوستان هم پیشنهاد کردند که بروید به خارج از کشور. بهترین گزینه برای ما خروج از کشور بود چرا که سرانجام کسی که دستگیر می‌شد یا اعدام یا حبس ابد بود؛ در نتیجه تصمیم به خروج از کشور گرفتم؛ در آن زمان در ابتدا به ذهن من رسید که با مقام معظم رهبری در این خصوص صحبت کنم و از این ایشان که در مشهد بودند استمداد بطلبم تا ایشان با توجه به آشناهایی که به منطقه سیستان و بلوچستان داشتند یک نفر را معرفی کنند تا کمک کند من به آن طرف مرز بروم که ایشان فرمودند من الان کسی را نمی شناسم. بعد خدمت آقای هاشمی رفسنجانی آمدم که ایشان فردی را معرفی کردند و از طریق آن ما رفتیم زاهدان و از آن جا هم قاچاقی را پیدا کردند ما را به آن طرف مرز بردند. شناسنامه: با شهید محمد منتظری بسیار محشور بودید؛ در مبارزات خارج از کشور نیز در سوریه و لبنان دو نفر اصلی یکی شما بودید و یکی ایشان؛ از ایشان برای ما بگوئید.جنتی: شهید منتظری بعد از یک دوره ۳-۲ ساله زندان، در حوزه به تدریس اقتصاد پرداخت. تعدادی از طلبه‌های جوان هم در دوره ایشان جمع شدند. این که در حوزه اقتصاد تدریس شود امری نو بود؛ ایشان در زندان آموخته بود. بعد هم کتابی را شروع کرد. بعد از شدت گرفتن اوضاع به خارج از کشور رفتند و در نجف مستقر شدند؛ بعد از نجف بلافاصله در سوریه و لبنان بود و گاهی هم به افغانستان، پاکستان و گاهی در حوزه خلیج فارس سفر می‌کرد.عمدتا نیز به فعالیت‌های مبارزاتی مشغول بودند و پیام‌های حضرت امام (ره)، کتاب‌های ایشان، را منتقل می‌کردند و با شخصیت‌های مختلف نیز در تماس بودند. شهریور سال ۵۴ مصادف شد با اختلافات درونی سازمان مجاهدین خلق؛ این اختلافات ایدئولوژیک بود که جمعی از آن‌ها مارکسیست شده بودند و بسیاری از عناصر مسلمان که در داخل سازمان مجاهدین خلق ارتباطشان با سازمان قطع شد و عمدتا به خارج از کشور آمدند و بیشتر به پاکستان می آمدند.تلاش شد این عناصر حفظ شوند و در راه مبارزه قرار گیرند؛ این‌ها از پاکستان به دمشق منتقل می‌شدند که در این میان آن‌ها که پرونده سنگین داشتند آن جا ماندند و ابتدا آموزش‌های نظامی و سیاسی دیدند و بعد هم به تدریج برای افرادی که وضعیت عادی داشتند مربی می‌شدند. شناسنامه: از افراد سرشناس چه کسانی به سوریه و لبنان آمدند؟جنتی: در طول نزدیک به ۴ سال که ما آن جا بودیم بیش از ۶۰ نفر برای آموزش به خارج از کشور آمدند؛ شهید محمد بروجردی از جمله آن ها بود که در جنوب لبنان هم نزدیک مرز اسرائیل که رفتیم ایشان هم بودند. شهید مهدی باکری آمدند، سردار سرلشگر رحیم صفوی به همراه دوستش آقای احمد فضائلی بودند که این دو هم دست پر برگشتند زیرا مقداری اسلحه هم با خود به ایران آوردند، آقای یونسی (وزیر سابق اطلاعات)بودند، آقای غرضی از جمله افرادی بودند که ثابت ماندند و آموزش‌های سیاسی می‌دادند. چون یک قسمت هم آموزش سیاسی بود که در این زمینه آقای غرضی بیشترین نقش را داشتند. شناسنامه: جایی اشاره کردید که با فلسطینی‌ها بده و بستان داشتید به طوری که آن‌ها آموزش‌هایی برای ما می‌گذاشتند و ما هم به نوعی گاهی افرادی را برای آن‌ها به اسرائیل میفرستادیم. از تبادلاتی که بین ایران و فلسطین بود نیز صحبت بفرمائید.جنتی: در اردوگاه‌هایی که فلسطینیان در اطراف دمشق داشتند، آموزش‌ها در آن انجام می شد؛ آموزش تکمیلی که آموزش استفاده از مواد منفجره بود یعنی با استفاده از مواد دسترسی مواد منفجره را می‌ساختند. بیشتر این آموزش‌ها هم در لبنان داده می‌شد. افراد آن جا می آمدند و شرکت می کردند و آموزش می‌دیدند و بر می گشتند.خانم دکتر زهرا پیشگاهی فرد به همراه همسر خود آقای شریف خانی به آن جا آمدند در حالی که بچه شیرخواره‌ای نیز همراهشان بود. تحت آموزش‌های مختلف در سوره لبنان قرار گرفتند و برای ورود به فلسطین اقدام کردند؛ اعلام آمادگی برای ورود به اسرائیل کردند. ما با مقام‌های فلسطینی صحبت کردیم و آن ها پیام‌های لازم و نقشه‌هایی را که لازم بود به داخل منتقل شود دادند و این‌ها بردند این پیام‌ها و بعد از گشت و گذاری هم که داشتند برگشتند شناسنامه: سال ۵۵ با لباس مبدل و پاسپورت کویتی به ایران آمدید؛ در این سفر علاوه بر دیدارها مختلف با افرادی از جمله شهید بهشتی، ازدواج هم کردید؛ ماجرای ازدواج خود را تعریف کنید.جنتی: در سال ۵۵ تصمیم گرفتم برای دریافت کمک‌های مالی و مشورت‌ها به ایران آمدم. البته پاسپورت کویتی نداشتم، پاسپورت یکی از کشورهای حوزه خلج فارس بود؛ آمدیم کویت و از سفارت ایران در این کشور ویزا گرفتم و به عنوان تبعه خارجی وارد ایران شدم و بعد که وارد ایران شدم تغییر لباس داده و به جای لباس عربی لباس عادی خودمان را پوشیدم.در این فرصت با شهید بهشتی، آقای هاشمی رفسنجانی و شهید قدوسی دیدار داشتم که مشورت‌های لازم و کمک‌های مالی را دریافت کردم. مقداری کمک‌های مالی هم نیاز داشتیم که از مرحوم حاج تقی حاج ترخانی گرفتم که از قبل هم با ایشان در ارتباط بودیم.من نمی دانستم که تا چه مدتی در خارج از کشور خواهم ماند و از طرفی علاقه مند بودم که از ایران و با یک ایرانی ازدواج کنم منتهی مشکل این بود که نمی‌توانستم هیچ جا خود را معرفی کنم.با توجه به شناختی که نسبت به برخی دوستان در زمانی که تحت تعقیب بودم، پیدا کردم و در سونقر کلیایی بودند به شهر کرمانشاه بیشتر رو آوردم تا در کرمانشاه موردی را برای ازدواج پیدا کردیم؛ بعد از این که دسترسی پیدا کردیم و برای ازدواج اقدام کردم دیدم که فرد مورد نظر آمادگی هر گونه فداکاری را دارد و همراه من خواهد بود؛ من از اول هم به ایشان گفتم که اگر با من ازدواج کنید ممکن است تا آخر نتوانید به داخل ایران بیایید. قبول کردند اما نمی توانستیم پدر و مادر ایشان توجیه کنیم؛ در نتیجه یکی از دوستان، استاد موسی موسوی که نماینده مقام معظم رهبری در کردستان بودند، در این امر وارد شدند و خواستگاری کردند و هر چه که پدر و مادر دختر می‌گفتند که پدر و مادر ایشان که هستند و این در حالی بود که پدر و مادر من در اسد آباد همدان تبعید بودند، اما گفتند که پدر و مادر ایشان در خارج از کشور هستند و خودم را نیز به عنوان دانشجویی در بیروت معرفی کردیم؛ خانواده همسرم از روی اعتمادی که به آقای موسوی داشتند قبول کردند؛ مراسم عقد در جمع بسیار کوچکی خوانده شد و ما به سرعت از کشور خارج شدیم و بعد همسرم به من ملحق شد.شناسنامه: چند فرزند دارید؟جنتی: ۳ تا فرزند دارم.یک پسر و دو دختر. شناسنامه: کجا به دنیا آمدند؟جنتی: پسر اول من در سال ۵۷ در دمشق به دنیا آمد. شناسنامه: حاج خانم از اوضاع خواستگاری گلایه نمی کنند؟جنتی: نه. در خاطرات من این ماجراها بیان شده است. شناسنامه: بعد از تبعید حضرت امام (ره) به پاریس سفری به لیبی داشتید تا با قذافی ملاقات داشته باشید. در این خصوص توضیحی بفرمائید.جنتی: شهروندان ایرانی در فرانسه در بدو ورود اقامت ۳ ماهه داشتند، ترس این وجود داشت که بعد از ۳ ماه نیز دولت فرانسه به حضرت امام (ره) برای خروج از فرانسه فشار آورد و به طور قانونی می‌توانستند که اخراج کنند؛ باید برای این امر فکری می شد؛ به دلیل این که افکار و سخنان حضرت امام (ره) در دنیا منتشر شده بود امکان این وجود داشت که هیچ کشوری حاضر به اجازه اقامت ایشان در آن کشور نشود.از طرفی بسیاری از کشورها با شاه هم ارتباط داشتند و نمی خواستند روابطشان را به هم بزنند. به این دلیل تصمیم گرفتیم تا با برخی از کشورها صحبت کنیم که من به همراه آقای غرضی تصمیم گرفتیم با مقامات لیبی صحبت کنیم.یک هفته ای برای ملاقات با قذافی ما را معطل کردند؛ در آخرین لحظات بازگشت به فرانسه، در زمانی که در فرودگاه بودیم، اجازه ملاقات داده شد؛ اما ما دیگر مهر خروج از لیبی بر روی پاسبورتمان خورده بود و نمی خواستیم با این وضعیت برویم زیرا همین اتفاق برای امام موسی صدر هم افتاده بود که او را از فرودگاه و زمانی که مهر لیبی بر پاسبورتش خورده بود برگردانده بودند. با نگرانی به ملاقات با قذافی رفتیم چرا که امام موسی صدر در گذشته در آن کشور ناپدید شده بود به خصوص این که مهر خروج از لیبی بر پاسپورت‌های ما خورده بود.این وضعیت بسیار نگران کننده بود و ترس این وجود داشت که به سرنوشت امام موسی صدر دچار شویم؛ ما را به پادگانی که قصر قذافی در آن بود، بردند و بعد از چند لحظه ای قذافی آمد و مسئله مطرح شد؛ قذافی از این ورود حضرت امام (ره) استقبال کرد و گفت اصلا لزومی ندارد که این مدت هم تمام شود ما از همین زمان آمادگی داریم که پذیرای ایشان باشیم. اعلام آمادگی هم کرد که ما هم می توانیم به شما پول و هم اسلحه بدهیم که ما اعلام بی نیازی کردیم و گفتیم احتیاجی نداریم. شناسنامه: از امام موسی صدر چیزی نپرسیدید؟جنتی: نه؛ امکان طرح چنین مسئله ای در آن شرایط وجود نداشت؛ با این گزارش و با خوشحالی به پاریس خدمت حضرت امام (ره) رسیدیم؛ حضرت امام (ره) با بی اعتنایی بیان کردند قذافی قابل اعتماد نیست. تعبیر صحبتشان به این مضمون بود که با طناب قذافی نمی‌شود به چاه رفت. سخن حضرت امام (ره) همانند آب سردی بر بدن ما بود چرا که با تمام تلاش‌هایی که صورت گرفت و سختی‌ها که تحمل شد، با چنین پاسخی از سوی حضرت امام (ره) مواجه شدیم؛ البته حضرت امام (ره) آینده‌ای را می دیدند که بر ما پوشیده بود. شناسنامه: در ابتدای انقلاب رئیس صدا و سیمای خوزستان شدید؛ چطور این پیشنهاد به شما شد؟جنتی: آقای غرضی استاندار خوزستان شده بود. آقای غرضی به شورای سرپرستی آن زمان که آقای دکتر هادی، موسوی خوئینی‌ها و اقای حداد عادل وآقای غضنفرپور بودند پیشنهاد داد که من مدیر صدا و سیمای خوزستان شوم؛ به این دلیل که پدر من نیز در اهواز در دادگاه انقلاب فعالیت می کردند علاقمند به حضور در کنار ایشان بودم، در نتیجه این پیشنهاد را پذیرفتم. شناسنامه: ماجرای نماز جمعه را پدر بزرگوار شما تعریف کردند؛ اعلام از طریق رادیو و تلویزیون از طریق شما انجام شد؟جنتی: بله؛ در زمانی که ایشان می‌خواستند نماز جمعه را در دانشگاه برگزار کنند خبر رسید که گروه‌های چپ و مارکسیست‌ها در دانشگاه سنگر بندی کردند تا نمازگزاران را مورد هجوم قرار دهند؛ نزدیک به زمان ظهر بود که مستقیم به استودیو رفتم.شناسنامه: خودتان پشت میکروفن رفتید؟جنتی: بله،این امر را اعلام کردم و از مردم خواستم در دانشگاه حضور پیدا کنند و با این افراد مقابله کنند؛ جمعیت بسیار عظیمی به سوی دانشگاه به راه افتادند؛ با حضور مردم اقدام آن‌ها ناموفق شد و افراد فرار کردند. شناسنامه: بعد از این عضو شورای سرپرستی صدا و سیما شدید؛ شما از طرف شهید بهشتی، از طرف شورای عالی قضایی به همراه اقای شیبانی معرفی شدید. دکتر حسن روحانی از مجلس و آقای غفاری و طارمی هم از دولت. در دیداری که با حضرت امام (ره) داشتید، ایشان به طور ویژه در زمینه موسیقی به شما تذکر می دهند که نظارت و توجه ویژه داشته باشید. که شما ذکر کرده بودید شاید امام نظر خاصی هم داشتند اما امام می‌فرمودند که صدای علمای بلاد درنیاید. در این خصوص صحبت کنید.جنتی: این سوالی بود که از سوی ما مطرح شد؛ مسئله موسیقی از جمله مسائلی بود که در ابتدای انقلاب بسیار مطرح بود؛ امام (ره) حدود این مسئله را مطرح نکردند ولیکن اذعان داشتند که به گونه ایی عمل نشود که سر و صدای علمای بلاد برخیزد. شناسنامه: حتی یک جا بیان کردید که یک میان برنامه پخش کردید که کمی موسیقی‌اش تند بوده سریع حاج احمد آقا زنگ زدند.جنتی: بله. معلوم بود که امام(ره) برنامه‌ها را رصد می‌کردند.حالا با این اوضاع فکر می کنید آن زمان که شما در شورای سرپرستی بودید کسی جرأت داشت درباره تک خوانی زنان با حضور امام و با این تأکیدات امام(ره)حرف بزند و چیزی پخش کند؟جنتی: آن زمان اصلا چنین بحثی مطرح نبود. به ذهن هم نمی‌آمد کسی بیاید و چنین چیزی را مطرح کند. شناسنامه: الان چه طور است که علی آقای جنتی می گویند تک خوانی زنان اگر مفسده‌ای نداشته باشد ایراد ندارد، با توجه به این که این تجربیاتی که شما دارید هرکسی ندارد. بالاخره شما از زبان امام شنیدید حتی می‌گویید شاید امام خودشان هم نظراتی داشته‌اند اما برای این که صدای علما درنیاید گفته‌اند این کارها نشود. چه طور شما در سال ۹۲ این حرف را می‌زنید؟جنتی: اینجا هم که من مستقیما انگیزه‌ای برای بیان این مطلب نداشتم. بعد هم دیگر ما به دلیل برخی از همین ملاحظات اصلا تا به حال اجازه تک خوانی به خانم‌ها در جمع آقایان که مطلقا داده نشده است. به هیچ وجه در این یک سال و اندی علی رغم شایعاتی که انجام شده اجازه داده نشده است. دو مورد گروه‌های خانم ها بوده است که در بین آن نیز خواننده زن بوده است فقط این دو مورد برای خانم‌ها اجرا شده است. شناسنامه: یعنی اصلا برای غیرخانم‌ها اجرا نشده است؟جنتی: نخیر اجرا نشده. شناسنامه: سال ۶۶-۶۳ استاندار خوزستان شدید؛ در زمانی که جنگ بود پذیرش این مسئولیت بسیار سخت بود؛ این مسئولیت را به دلیل دوستی با آقای ناطق پذیرفتید؟جنتی: با آقای ناطق رفاقت و روابط دوستانه داشتیم و ایشان نسبت به من محبت داشتند ولیکن با توجه به شناخت من نسبت به استان خوزستان و آمادگی برای حضور در منطقه جنگی و کمکی در جهت پشتیبانی از جبهه این مسئولیت را پذیرفتم؛ این مسئولیت بسیار سنگین بود؛ از طرفی همانند باقی استانداران کشور باید مسائل و مشکلات مردم استان را حل می کردیم در کنار این نیز جایی بود که منطقه جنگی بود و از این استان جنگ آغاز شده بود.بمباران های زیادی که می شد. برخی از شهرها مانند دزفول مرتب بمباران می شد و باید از نزدیک می‌رفتیم و تفقدی از آسیب دیدگان صورت می گرفت. خود رزمندگان مرتب مکان‌هایی را برای فعالیت خود می‌خواستند. شناسنامه: نخستین تجربه شما در زمینه وزارت ارشاد بعد از پایان استانداری خراسان معاون بین الملل وزارت ارشاد بود؛ در زمان آقای خاتمی بود؟جنتی: نه؛ در زمان آقای لاریجانی بود؛ در ابتدای حضور آقای لاریجانی در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی من به عنوان معاون بین الملل شروع به کار کردم. شناسنامه: در وزارت ارشاد آقای مهاجرانی نیز همکاری داشتید؟جنتی: بله؛ از سال ۷۱ تا ۷۷ در وزارت ارشاد بودم؛ ۳سال ابتدایی را به عنوان معاون بین الملل وزارت ارشاد فعالیت می‌کردم؛ بر اساس پیشنهادی که خدمت مقام معظم رهبری داده شد، قرار بر این شد تمام دستگاه‌های خارج از کشور که فعالیت فرهنگی دارند مثل مجمع تقریب مذاهب، مثل مجمع اهل بیت، مثل سازمان تبلیغات اسلامی حوزه بین المللی‌شان، با معاونت بین الملل ارشاد یکی شود تا از پراکنده کاری جلوگیری شود.از سال ۷۴ سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی از ادغام نهادهای مختلف با معاونت بین الملل تشکیل شد؛ از آن زمان که آیت‌الله تسخیری رئیس سازمان شدند من به عنوان قائم مقام و معاون انتشارات تبلیغات سازمان فعالیت می کردم؛ در آن دوره نیز من بیشتر در شورای معاونین وزارت ارشاد شرکت داشتم. شناسنامه: بعد از خارج نشین شدن آقای مهاجرانی با وی در ارتباط بودید؟جنتی: نه؛ به هیچ وجه ارتباط نداشتم.شناسنامه: نظر شما در خصوص وی بعد از این که به خارج رفتند چیست؟جنتی: آقای مهاجرانی در دوره ابتدای فعالیت خود با توجه به توصیه‌های مقام معظم رهبری مسیر را طی می کرد؛ به تدریج آقای مهاجرانی با نوع سیاست‌هایی که در حوزه فرهنگ از سوی مقام معظم رهبری ابلاغ می شد، زاویه پیدا کرد؛ این امر سبب شد شخص مقام معظم رهبری نسبت به وزارت ارشاد مسئله پیدا کردند؛ در ادامه به تدریج نمایندگان مجلس این زاویه را احساس کردند.شناسنامه: در سال ۷۶ ستاد آقای ناطق یا آقای خاتمی بودید؟جنتی: در ستاد کسی نبودم؛ در روزهای آخر با آقای ناطق نوری همراهی داشتم. شناسنامه: به ایشان رای دادید؟ فکر می کردید رای نیاورند؟جنتی: بله؛ فکر نمی کردم رای نیاورند.شناسنامه: چطور شد که سفیر ایران در کویت شدید؟ مدت طولانی هم بودید. دو دوره.جنتی: بله. با توجه به این که در حوزه بین الملل فعالیت می‌کردم و با وزارت خارجه مانوس بودم، در زمان دکتر کمال خرازی این پیشنهاد به من شد؛ با توجه به آشنایی که از قبل از انقلاب با کویت داشتم این مسئولیت را پذیرفتم و حدود ۴ سال در این مسئولیت در کویت بودم، تا سال ۸۱. که دوره بعدش از سال ۸۵ باز مجددا نزدیک به ۴ سال رفتم.شناسنامه: سال ۸۴ به چه کسی رای دادید؟جنتی: به آقای هاشمی رای دادم. شناسنامه: چطور شد که معاون سیاسی وزارت کشور دولت آقای احمدی نژاد شدید با توجه به این که اصولا کسانی در این پست قرار می گیرند که رای آن‌ها به رئیس جمهور باشد؟جنتی: در آن زمان در ستاد آقای هاشمی فعالیت می کردم؛ اعتقاد قلبی من این است که بعد از انتخابات هر کسی رئیس جمهور شود، چه من به او رای داده باشم و چه نداده باشم، نیاز به وجود من باشد باید کمک کنم؛ در آن زمان آقای پور محمدی به عنوان وزیر کشور انتخاب شد و این پیشنهاد را وی داد و با آقای احمدی نژاد نیز هماهنگ شده بود. چون بر اساس دستور العمل که آقای احمدی‌نژاد ابلاغ کرده بود همه وزرا باید معاونینشان را هماهنگ می کردند ان هم معاون سیاسی که مهم هم بود.بعد که آقای احمدی نژاد فهمید ما با آقای هاشمی همراهی داشتیم بر آقای پور محمدی فشار فوق العاده‌ای وارد کرد که ما را کنار بگذارد؛ آقای پور محمدی تا یک سالی مقاومت کردند ولیکن من راضی به فشار بر آقای پور محمدی نبودم و خود قبول کردم که کنار بروم. شناسنامه: مگر امکان دارد آقای احمدی نژاد از ابتدا خبر نداشته باشد که در ستاد آقای هاشمی فعالیت داشتید؟جنتی: ممکن است اطلاع نداشته باشند؛ به هر حال بعد از انتصاب ما حساسیت نسبت به ما ایجاد شد در حالی که طول آن مدت، تمام سخنرانی‌های من دفاع از مواضع دولت بوده است.شناسنامه: دوباره به کویت رفتید؛ گفته می‌شود در سیستم وزارت خارجه مرسوم نیست که سفیری که دو دوره یک جا بوده دوباره دور سوم بفرستند. اما شما را فرستادند.جنتی: اکنون این گونه نیست البته ما خیلی کارهای خلاف عرف بین المللی انجام می دهیم که یکی نیز این امر است که تعدادی از سفرا دو یا سه بار به یک ماموریت در کشور فرستاده شدند؛ ممکن است یک نفر به عنوان کارشناس یا نفر دوم در یک کشوری باشد و در دوره بعد به عنوان سفیر برود و هیچ مشکلی هم ندارد و کاملا متعارف است ولی در دوره دوم که قرار شد من بروم آقای احمدی نژاد اصرار بر رفتن من به کویت بود؛ در حالی که با توجه به اشرافی که به برخی دیگر از کشورهای حوزه خلیج فارس داشتم، با اصرار آقای احمدی نژاد به کویت رفتم. شناسنامه: سال ۸۸ نیز کویت بودید؟جنتی: بله؛ تا سال ۸۹ کویت بودم. شناسنامه: در انتخابات ۸۸ به چه کسی رای دادید؟جنتی: در این انتخابات رای مخفی بود؛ قرار بود رای‌ها عنوان نشود.شناسنامه: در باقی انتخابات نیز رای مخفی بود ولی بیان کردید.جنتی: به آقای احمدی نژاد رای ندادیم. شناسنامه: فتنه بزرگ سال ۸۸ شما را هم نگران کرد؟جنتی: اخباری از گوشه و کنار دنیا می شنیدیم که در مقابل سفارت خانه‌ها تجمع کردند؛ در مقابل سفارت خانه ایران در کویت نیز این تجمع وجود داشت؛ ما چند روز درگیر این وضعیت بودیم و همواره با مقامات امنیتی در تماس بودیم که افرادی که اعتراضی دارند نیایند به سفارت نزدیک شوند. پلیس کویت نیز همکاری و هماهنگی لازم را داشت.در انتخابات آن دوره از بین ۱۹ هزار نفر ایرانی که در کویت بودند و در این انتخابات شرکت کردند ۱۱ هزار نفر به اقای احمدی نژاد رای دادند؛ به هر حال افرادی که آقای موسوی رای داده بودند معترض بودند. شناسنامه: به دلیل ارتباطی که در گذشته با آقای موسوی داشتید تلاشی برای آرام کردن فضا نکردید؟جنتی: ارتباطی با داخل کشور به آن معنا نداشتیم. شناسنامه: در سال ۸۹ خبری مبنی بر کشف شبکه جاسوسی ایران در کویت منتشر شد؛ هم زمان با پایان دوره سفارت شما بود؛ این مرتبط با دوره سفیری شما بود؟جنتی: ارتباطی نداشت. خبرهایی که در ویکی پدیا در خصوص زندگی نامه من وجود دارد به اشتباه نوشتند که من را بازگرداندند؛ اصلا این گونه نبوده است؛ ماموریت‌های من معمولا در دوره‌های اخیر در وزارت خارجه ۳ ساله بوده است و گاهی بر حسب انتخاب فرد جایگزین تمدید می‌شد؛ من مدت ۶، ۷ ماه هم مدتم را آقای متکی تمدید کرده بودند. شناسنامه: آن جریان شبکه جاسوسی چه بود؟جنتی: این معمولا جریاناتی هستند که تلاش دارند دولت کویت را بترسانند که ایران دارد در آن جا دخالت می‌کند ؛ تا کنون چندین بار اتفاق افتاده است که برخی اتباع خود را بازداشت می‌کنند و بعد عنوان می‌کنند با برخی عناصر در داخل ایران مرتبط بودند و جاسوس هستند؛ کویت مطبوعاتی دارد که همواره مخالف ایران قلم می‌زدند و این مطبوعات به این قضایا دامن می‌زدند؛ تا امروز نیز تمام موارد ثابت شده است که ایران دخالتی نداشته است؛ مقامات کویتی نیز به این امر اعتراف دارند. شناسنامه: چه شد که آقای روحانی شما را برای این سمت انتخاب کرد؟جنتی: زمانی که آقای روحانی به عنوان رئیس جمهور انتخاب شدند و به دنبال انتخاب اعضای کابینه خود بودند، افراد متعددی برای وزارت خانه‌های مختلف از جمله وزارت ارشاد مطرح بودند؛ به دلیل این که ۱۲-۱۰ سال در وزارت امور خارجه فعالیت می کردم، علاقه داشتم به عنوان یک کارمند یا مدیر در وزارت امور خارجه ادامه فعالیت کنم با این که بازنشسته بودم و در مرکز تحقیقات کار پژوهشی و تحقیقاتی آن هم در حوزه سیاست خارجه به خصوص خاورمیانه و کشورهای عربی انجام می‌دادم.در نهایت اقای روحانی بعد از بررسی‌های مختلف با افراد متعدد به من وزارت ارشاد را پیشنهاد کردند و من نیز به شدت ابا و امتناع داشتم چرا که کم و بیش با مشکلات و حاشیه های این وزارت خانه آشنا بودم؛ آقای روحانی بر پذیرش این سمت از سوی من اصرار فوق العاده داشتند.به آقای روحانی گفتم که حاضر به پذیرش مسئولیت در برخی وزارت‌خانه‌های دیگر هستم. شناسنامه: کجاها را گفتید؟جنتی: مثلا وزارت کشور ولیکن آمادگی برای حضور در وزارت ارشاد نداشتم ولیکن تنها گزینه آقای روحانی بعد از بررسی‌ها من بودم. شناسنامه: قبل از شما با چه کسانی در خصوص پذیرش این مسئولیت صحبت شد؟جنتی: با افراد دیگری صحبت شده بود، شاید ضرورت نداشته باشد در این برنامه عنوان شود. شناسنامه: ارتباط با مجلس چگونه است؟جنتی: ارتباط ما خوب است و مشکلی با مجلس نداریم. شناسنامه: یعنی ارتباط آن‌ها خوب نیست؟جنتی: نه؛ برخی از دوستان در مجلس بر برخی نکات بحث دارند که همواره اعلام آمادگی کردیم و به کرات در کمیسیون فرهنگی حضور یافتیم. شناسنامه: برخی از روزنامه‌ها که حالا طرفداران و هم نظر با دولت هستند، هر از چند گاهی بحث استیضاح شما را کلید می‌زنند؛ قصد دارند شما را از موضع استیضاح دور نگه دارند یا می‌خواهند وضعیت مجلس و دولت را تیره نشان دهند.جنتی: از هدف آن‌ها اطلاع ندارم؛ بالاخره بر اساس برخی اظهارات این امر را بیان می کنند؛ اخیرا یکی از نمایندگان مجلس اظهار کرده بودند که قرار است فردا استیضاح فلانی را تقدیم هیات رئیسه کنیم؛ این امر منشا پرداختن برخی مطبوعات به این مطلب شده بود. حالا یکی بیاید بگوید امضاکنندگان به حد نصاب رسیده است یکی بگوید نرسیده. یکی بگوید مطرح نیست. شناسنامه: آیا دفاع و اشاعه ارزش‌های انقلاب را در برنامه خود دارید؟جنتی: قطعا این گونه است؛ هم در برنامه‌ای که به مجلس ارائه دادم و هم در سخنرانی که در مجلس انجام دادم و هم در تمام اظهارات و مصاحبه‌های خود به این امر اذعان دارم؛ من همواره به این نکته پای فشرده‌ام که نسبت به ارزش‌های انقلاب و باورهای انقلابی خود نگاه عمیق داریم؛ به خصوص در حوزه فرهنگ اعتقاد عمیق دارم که سیاست‌های مقام معظم رهبری در حوزه فرهنگ در بخش های مختلف بیان کردند باید دقیق اجرا کنیم.‌آقای روحانی نیز بر این نکته تاکید دارند که ممکن است مقام معظم رهبری نسبت به برخی از وزارت خانه ها نظر خاصی نداشته باشند ولیکن نسبت به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و مساله فرهنگی عنایت خاص دارند بنابراین تمام توجهات ایشان باید مورد توجه قرار گیرد. شناسنامه: چه روش‌هایی را پیش روی دارید؟ زیرا این حرف در مقام صحبت آسان است. شما هم که فرد بسیار باتجربه هستید.جنتی: مقام معظم رهبری این را تبیین کردند؛ ایشان بارها فرموده‌اند که ما جبهه فرهنگی انقلاب داریم که باید از این عناصر مومن و پایبند به ارزش های انقلاب در این زمینه بهره ببریم به خصوص نیروهای جوانی که وارد این صحنه می شوند حالا چه در حوزه سینما چه هنرهای نمایشی این افراد باید از سوی وزارت خانه مورد حمایت قرار گیرند.برخی در آن طرف قرار دارند که ممکن است با انقلاب زاویه داشته باشند، ایشان با این که این افراد کار خود را بکنند بحثی ندارند ولیکن روی این که ما جبهه‌ای را که با انقلاب زاویه دارند حمایت کنیم بحث است. که آن را هم طبق سیاست‌هایی که ایشان ابلاغ می‌کنند دنبال می‌کنیم.ما در حوزه سینما مواردی که در سال ۸۹ مقام معظم رهبری در دیدار با مدیران حوزه سینما مطرح کردند، تمام را به سازمان امور سینمایی ابلاغ کردیم که دقیقا در حوزه‌های متخلف و بخش‌ها عمل کنند؛ در حوزه هنرهای نمایشی همین است. در حوزه کتاب نکاتی که ایشان در طول دو دهه مطرح فرموده‌اند و همه نیز تدوین شده است دقیقا مورد توجه است ممکن است گاهی اشکالی جزئی در کتابی پیدا شود. وقتی در سال ۹۲، شصت و شش هزار عنوان کتاب چاپ می کنیم که بیش از ۵۰ درصد آن چاپ اول هستند ممکن است در ۵ تا کتاب هم مشکلی بوده که از زیر دست ویراستار یا بررسی کننده در برود. این ها به نظرم قابل اغماض است. شناسنامه: به نظر خود در این مدت در این مسیر موفق بودید؟جنتی: اقدامات فوق العاده خوبی صورت گرفته است؛ در حوزه کتاب قبل از ما حدود۴-۳ سال هیئت نظارت بر کتاب نداشتیم؛ در طول این دوره ۲۱ نفر از شخصیت‌های علمی، فرهنگی و فرهیخته به شورای عالی انقلاب فرهنگی معرفی و تائید شدند تا در این زمینه شروع به فعالیت کنند.شورای پروانه ساخت فیلم، شورای پروانه نمایش فیلم و در تمام حوزه‌ها افراد اهل نظر تعیین شدند؛ من کار را به اهل آن واگذار کردم همان گونه که در سخنرانی خود در مجلس برای رای اعتماد این امر را متذکر شدم. در حوزه معاونت‌ها و چه در حوزه مدیران معمولا کسانی هستند که هم دارای فکر خاص هستند و هم بدون گرایش خاصی وهم اهل نظر هستند شناسنامه: در جایی اذعان کردید فرهنگ باید از مسائل سیاسی و امنیتی جدا شود؛ می‌دانید که عرصه نظامی و امنیتی در عرصه فرهنگی متمرکز شدند و در این زمینه فعالیت می‌کنند؛ صحبت شما را چگونه می‌توان معنا کرد؟جنتی: به یاد ندارم چنین تعبیری کرده باشم. من هیچ جا یادم نمی‌آید. اما این که نباید به مسئله فرهنگ نباید نگاه امنیتی داشته باشیم را بیان کردم؛ باید بر اساس معیارهای ارزشی که مسئله فرهنگ دارد به این مسئله نظر شود.شناسنامه: تا چه میزان به تهاجم فرهنگی معتقد هستید؟جنتی: در سخنرانی خود در مجلس در جریان رای اعتماد داشتم این مسئله را مطرح کردم؛ تهاجم فرهنگی را یک توهم نمی‌دانیم بلکه یک واقعیت است. مقام معظم رهبری نیز بیش از دو دهه بر این مسئله تاکید دارند؛ این امر جزء باورهای ما است و امری است که به آن عمل می شود و به دنبال مقابله با آن هستیم.در طی این مدت کتاب‌های بسیاری برای مجوز انتشار وارد شدند که احساس کردیم در این چارچوب می گنجد، در نتیجه مجوز چاپ به آن‌ها داده نشد. شناسنامه: در خصوص ممیزی کتاب دو نقل قول متفاوت از شما عنوان شده است؛ ممیزی قبل از نشر باید به ممیزی بعد از نشر منتقل شود و بعد از چند روز عنوان کردید بردن ممیزی به بعد از نشر صلاح نیست؛ کدام یک از این دو نظر اشتباه بوده است؟جنتی: گفته نشده است صلاح نیست. در ابتدای ورودم به وزارت ارشاد بر اساس بعضی از اظهارنظرهایی که آقای روحانی هم در دوران مبارزات انتخاباتی‌شان داشتند من بیان کردم ممیزی قبل از نشر را می توانیم حذف کنیم و به دست ناشرین سپرده شود؛ ناشرین بر اساس قوانین نشر ممیزی کنند؛ بعد از نشر در وزارت ارشاد ممیزی شود؛ فرد به دلیل آگاه بودن از قوانین رعایت ضوابط را انجام می دهد تا بعد از چاپ از سوی وزارت ارشاد گفته نشود فلان صفحه حذف شود و فلان قسمت باید تغییر کندو ناشران این امر را نپذیرفتند و برخی اذعان داشتند که وزارت ارشاد قصد دارد سانسور را از خود به ناشران منتقل کند؛ در نتیجه ما خود طبق ضوابط نشر خودمان وظیفه داریم این کار را بکنیم . و هیئت نظارت که ما به شورای انقلاب فرهنگی معرفی کردیم برای این بود این وظیفه را انجام دهد. بعد از ۲ ماه اعلام کردیم تمام ضوابط ممیزی نشر را قبول داریم و بر طبق قانون اعمال می کنیم و تا کنون نیز به این نحو اعمال شده است. شناسنامه: راه حل همان راه حل قدیمی است که انجام میشود؟جنتی: بله؛ همان راه حلی که در گذشته انجام می شد؛ البته هیات نظارت بر کتاب مباحثی را درون خود داشتند؛ باید به برخی از نهادها که شناخته شده هستند، مجوز داده شود تا خودشان اگر شورای کتاب دارند که مورد اعتماد هستند آن شورا اگر تصویب کرد تصویب وزارت ارشاد تلقی شود. شناسنامه: چندین بار از فهرست ممنوع القلم‌ها صحبت کردید در دوره دولت قبل. معاون فرهنگی شما اعلام کرده است سند مکتوبی در این زمینه وجود ندارد و این امر شفاهی بوده است؛ این اذعان درست است؟جنتی: منظور از مکتوب این است که جایی نوشته نشده است که لیست کرده باشند بگویند این مثلا ۷۰، ۸۰ تا آدم هر چه کتاب آوردند نباید بپذیریم. چنین لیستی نبوده است. ما آن را که بحث کردیم گفتیم بله ما آن را قبول داریم یک سری از افراد هستند که این ها آدم‌های بدنام و وابسته به رژیم گذشته هستند و شخصیت‌هایی هستند که مورد تأیید نیستند اما این که شما بیایید یک مجموعه را فقط به خاطر اسمش رد کنیم مورد قبول نیست کتاب را بررسی می کنیم؛ اگر محتوا مورد قبول ما باشد، تائید می شود. شناسنامه: الان مثلا داریم کسانی را که بر اساس ضوابط، نهادهای امنیتی این افراد را به شما ابلاغ کرده باشند جنتی: بله؛ وجود دارد. منتهی سیاست کلی این است که محتوای کتاب بررسی شود لذا بسیاری از کتاب هایی که در گذشته تنها به دلیل نام مولف یا ناشر رد شده بود، مورد بررسی قرار گرفت و برخی با اصلاحات و برخی بدون اصلاحات مورد تائید قرار گرفته است و اجازه چاپ داده شده است. شناسنامه: مجوز به دفن دو فردی که موسیقی زیرزمینی کار می‌کردند در دوره شما خبرساز شد؛ ماجرا چه بود؟جنتی: بارها در این باره توضیح دادیم ولیکن برخی هم چنان بر حرف خود پافشاری می کنند؛ دو فرد این گروه برادر بودند که با فرد ثالثی گروه موسیقی تشکیل دادند و نام گروه را سگ‌های زرد گذاشتند؛ اختلافاتی با هم پیدا کردند و نفر ثالث به این دو نفر تیراندازی کرده بود و این دو برادر را کشته بود.بحث انتقال جنازه این دو به ایران مطرح شد. نهاد غیر دولتی در خارج کشور تحت عنوان انجمن قربانیان خشونت هزینه حمل جنازه این افراد را پرداخت کرده بود و به ایران آوردند؛ ما را متهم کردند که ۱۰۰ هزار دلار برای حمل این جنازه‌ها به ایران هزینه کردیم که ما از این امر بی خبر بودیم.در دوران وزرای گذشته توافقی با شهرداری تهران شده بود مبنی بر این که قطعه ای به هنرمندان اختصاص داده شود؛ این که چه کسانی هنرمند شناخته می شود و باید در این قطعه دفن شود شورای شهر با وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی هماهنگ می کردند؛ این افراد را از وزارت ارشاد استعلام کردند.این افراد قربانی خشونت بودند و والدین این دو مقتول از افراد مورد تائید وزارت ارشاد و سینماگر بودند،اعلام شد می توانند در قطعه هنرمندان دفن شوند؛ دخالتی دیگری در این داستان نداشتیم و باقی سخنان اتهامات ناروا است. شناسنامه: پس صدور مجوز دفن آن‌ها در قطعه هنرمندان بیشتر به خاطر پدر آن‌ها بود؟جنتی: خود این خانواده هنرمند بوده است و این که داغدیده بودند، در نتیجه مجوز دفن این جنازه در قطعه هنرمندان صادر شد. شناسنامه: این که از پدر شما در برخی محافل و مطبوعات نوشته می‌شود، چه حسی پیدا می کنید؟جنتی: خود ایشان معمولا با سعه صدر برخورد می‌کنند. من از این جهت که پدر من است ناراحت می شوم. با این که واکنشی نشان نمی دهم ولیکن آدمی بر اساس علایق عاطفی خود دوست ندارد درباره پدر و یا برادرش از این صحبت ها بشنود. شناسنامه: تا چه اندازه با پدر اختلاف نظر دارید؟جنتی: بسیار اندک؛ برخی گمان می کنند اختلاف سلیقه ما بسیار است ولیکن در واقعیت این گونه نیست؛ گاهی در برخی مسائل سیاسی اختلاف نظر وجود داشته است، مربوط به الان هم نیست مثلا در دو دهه گذشته ممکن است اختلافاتی وجود داشته است. در کمال احترامی که من نسبت به پدر دارم و محبتی که پدر نسبت به من دارند این اختلاف نظر وجود داشت.شناسنامه: چه اندازه پدر را دوست دارید؟جنتی: این واضح است؛ جدای از این که پدر بنده است، از نظر معنوی مربی من هستند؛ اگر چیزی داشته باشم بخش عمده آن مرهون تربیت پدر است؛ زهد، تقوا، ورع و ساده زیستی و خصلت‌های والای اخلاقی ایشان برای من قابل لمس و مشاهده است بنابراین برای ایشان احترام بسیاری قائل هستم با توجه به این که اختلاف سلیقه هایی در برخی مسائل سیاسی یا فرهنگی وجود دارد. شناسنامه: آخرین توصیه ایشان به شما چه بود؟جنتی: به یاد ندارم؛ شاید زمانی به من گفتند به گونه ای عمل نکنید که بهانه دست کسی بدهید؛ این نکته ای بود که به یاد دارم به من گوشزد کردند. شناسنامه: پدر بزرگوارتان اذعان داشتند در بحث های شما و پدر، والده از ما طرفداری می‌کنند.جنتی: ما به طور مرتب هفته ای یک بار خدمت پدر می رسیم و مباحث مختلف اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و... مطرح می‌شود. شناسنامه: تلاشی برای بازگشت اخوی به مسیر انجام دادید؟جنتی: بله؛ در دومین دفعه دستگیری و ورود به زندان، به عنوان عضو سازمان مجاهدین خلق دستگیر شد؛ در زندان عملا همراه این سازمان بود، وقتی او از اعضای سازمان فاصله گرفته بود حتی زندانیان وی را بایکوت کرده بودند ؛ این طور هم برای او می‌شد زندان در زندان. بعد از آزاد شدن از زندان، او را به عنوان عضوی از سازمان مجاهدین خلق می شناختند که تفکر آن‌ها را دنبال می کرد.در اواخر ۵۷ و بعد سال ۵۸ با وی رفت و آمد داشتم، یک مدت هم که بیشتر در اصفهان بود و در یک دوره کاندید سازمان مجاهدین خلق بود؛ کاندید جنبش مجاهدین بحث می کردم با ایشان منتهی روش وی و برخی دوستان ما که بعد به این سازمان پیوستند، این بود که بعد از بحث طولانی مدت پاسخی از سوی آن ها نمی شنیدید؛ برادر من نیز این گونه بود؛ اصولا استدلالی نداشتند و پاسخی نمی دادند. در قم مثلا از جمله افرادی که با من هم پرونده بود و جز گروهی بود که تشکیل داده بودیم، او هم زندان بود و بعد پیروزی انقلاب آزاد شد. یک بار در قم با ایشان صحبت کردم و گفتم در خارج زندان این حوادث گذشته مجاهدین خلق این برخوردها را داشتند اخرش گفت فرمایشی ندارید و رفت. شناسنامه: ایشان از شما کوچکتر بودند؟جنتی: حدود سه سال کوچکتر بودند.
کد خبر: ۴۸۳۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۸/۱۶

سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com: ایسنا - اکرم احقاقی: تمایلی برای مطرح‌شدن در رسانه‌ها ندارند، افکار عمومی با وجود اینکه همسرانشان را به خوبی می‌شناسد، از آن‌ها تصویری در ذهن ندارد. خواسته یا ناخواسته، پشت پرده، نقش‌های سیاسی و اجتماعی‌شان را ایفا می‌کنند، با این حال نقش اصلی‌شان، همان‌ نقش سنتی همسری دلسوز و مادری مهربان است. همتایان آن‌ها در عالم سیاست در برخی کشورها به عنوان «بانوی اول» تلاش می‌کنند نقشی متفاوت از قبل داشته باشند و مستقل از همسرانشان شخصیت حقوقی متمایزی برای خود ایجاد کنند، اما در عرف سیاست ایران این جایگاه تعریف نشده و شاید خود این افراد هم چندان تمایلی برای کسب آن ندارند.  با این حال ، همسران روسای جمهور ایران اگرچه از الگوی کشورهای غربی در کسب جایگاه بانوی اول پیروی نکرده‌اند، اما قطعاً همواره در کنار همسرانشان، آنها را در پیشبرد کارها یاری داده‌اند.  صاحبه عربی  اطلاعات چندانی از خانم «صاحبه عربی» و فرزندانش در فضای مجازی منتشر نشده است؛ به نحوی که در برخی از گزارش‌های خبری در مورد خانواده‌ حسن روحانی در دوران انتخاب نیز، به این موضوع اشاره شده است.  اما بر اساس آنچه در کتاب خاطرات حسن روحانی نوشته شده «صاحبه در سال 1333 در سرخه‌ی سمنان در یک خانواده‌ مذهبی و سنتی به دنیا آمده و پدرش عبدالعظیم عربی راننده‌ مینی‌بوس بوده که بین سرخه و سمنان تردد می‌کرده است».   صاحبه عربی همسر حسن روحانی  او که فرزند اول خانواده است، دارای سه خواهر به نام سعید‌ه، جمیله و ربابه و چهار برادر به نام حسن‌، حسین ‌،عباس و مسعود است.  14 سالش بود که در سال 1347 با مهریه «دو دانگ منزل مسکونی پدر و مادر داما‌د، مقداری زمین‌، آب و چند مثقال طلا» به عقد پسرخاله‌ی 20 ساله‌اش حسن روحانی درآمد.  مراسم ازدواجشان را در شهریور 1348 در یک فضای سنتی و مذهبی برگزار کردند. حاصل ازدواج صاحبه و حسن که به پیشنهاد پدر روحانی و با وساطت زن‌دایی زوجین (روشن پیوندی) انجام شد‌ پنج فرزند (سه دختر و دو پسر) است.  صاحبه که داغدار فوت نابهنگام یکی از پسرانش است، در طول این سال‌ها بیشتر در قالب یک بانوی خانه‌دار نقش ایفا کرده؛ چنانچه در زمان تبلیغات انتخابات ریاست‌جمهوری، خانواده روحانی نیز در کنار خانواده‌های جلیلی و ولایتی از حضور در برنامه‌ تلویزیونی «خانواده‌های کاندیداهای انتخابات ریاست‌جمهوری» که قرار بود برای اولین بار از شبکه 2 سیما پخش شود استقبال نکردند.  البته نام «صاحبه عربی» بعد از پیروزی روحانی در انتخابات ریاست‌جمهوری یازدهم بیش از گذشته مطرح شد. او به اقتضای همسر رئیس‌جمهور بودن در برخی مراسم رسمی حضور پیدا می‌کند . خانم عربی در بهمن ماه سال 92 به همراه جمعی از همسران مقامات دولتی و سفرای خارجی مقیم تهران در مراسم افتتاحیه‌ بازارچه‌ خیریه‌ای که در برج میلاد برگزار شده بود شرکت کرد و در پایان بازدید از برج میلاد در دفتر یابود آن که به نام «صاحبه روحانی» امضا کرده بود نوشت «امروز از برج میلاد دیدن نمودم. خیلی جالب و دیدنی بود‌، امیدوارم که موفق باشید.»  اما آنچه اخیرا نام او را بیش از هر زمان دیگری رسانه‌ای کرد، انتشار خبری در خبرگزاری فارس بود با عنوان «ضیافت همسر رئیس جمهور برای زنان در کاخ (سعدآباد)». این خبرگزاری منتقد دولت در خبر خود مدعی شد که تالار حافظیه سعدآباد در شب میلاد حضرت زهرا(س) محل برپایی جشن همسر رئیس‌جمهور برای همسران وزرا‌، سفرای خارجی مقیم تهران و زنان دولتی بوده و این مهمانی زنانه‌ با رقص دختران و شوی لباس همراه بوده است.  البته این خبرگزاری در خبر اولیه خود که بعد آن را از روی خروجیش حذف کرد مدعی شده بود که به هر یک از شرکت‌کنندگان در این جشن سکه‌هایی نیز اهدا شده است.  انتشار این خبر در اواخر فروردین امسال با واکنش‌های متفاوتی از سوی حامیان و منتقدان دولت روبرو شد؛ تعدادی از شرکت‌کنندگان از جمله هنرمندانی که در این مهمانی حضور داشتند به تکذیب محتوای این خبر پرداختند و اسحاق جهانگیری معاون اول رئیس‌جمهور نیز در صفحه‌ی شخصی‌اش در فیس‌بوک به نقل از همسرش که در این جشن حضور داشت روایتی کاملا متفاوت منتشر کرد.   صاحبه عربی همسر حسن روحانی   از سوی دیگر برخی از نمایندگان مخالف دولت در مجلس از جمله اعضای جبهه پایداری از طریق تریبون این نهاد قانونگذاری به روحانی به علت برگزاری چنین جشنی از سوی همسرش تذکر دادند و آن را نمادی از اشرافی‌گری عنوان کردند و در ادامه «تعدادی از بانوان تهرانی» نیز در مقابل نهاد ریاست‌جمهوری تجمعی را که گفته شد «خودجوش» است برگزار کردند.  اما ماجرای انتشار این‌ اخبار که بسیاری آنها را «جهت‌دار و حاشیه‌ای» خواندند، به همین جا ختم نشد. از آنجا که برخی رسانه‌های منتشرکننده این اخبار به برخی نهادهای امنیتی وابسته هستند، این بار سرلشگر فیروزآبادی رئیس ستاد کل نیروهای مسلح وارد میدان شد. او روز دوشنبه 29 اردیبهشت در مراسم اعطای دانش‌نامه به دانش‌آموختگان دوره دکتری دانشگاه عالی دفاع ملی در موضع‌گیری کم‌سابقه‌ای اظهار کرد: متاسفانه یک مقدار بازی‌های رسانه‌ای موجب تشویش اذهان عمومی می‌شود. مدیران رسانه‌ها باید جلوگیری کنند از اخباری که موجب تشویش اذهان مردم، تضعیف دولت و تخریب برخی از اقدامات می‌شود... .بعضی اخبار بی‌ارزش و تفرقه‌انگیز هستند، بعضی‌ها هم شایعه، تهمت و بی‌مبنا هستند. من خطی و سیاسی عرض نمی‌کنم، حتی رسانه‌هایی که به نوعی به نیروهای مسلح مرتبطند، خطا می‌کنند و برابر مشی و منویات رهبری حرکت نمی‌کنند. باید روششان را اصلاح کنند، والا ما با آنها برخورد می‌کنیم."  و البته پس از آن هم از ارائه گزارشی توسط وزارت اطلاعات در این زمینه که باز هم علیه رسانه‌های مذکور بود، اخباری منتشر شد و برخی نیز از تذکر مقامات عالی کشور نسبت به رویه این رسانه‌ها خبر دادند.  آخرین خبری که در مورد «صاحبه عربی» یا روحانی در رسانه‌ها منتشر شده، مربوط به عیادت وی از آیت‌الله مهدوی کنی رئیس مجلس خبرگان در بیمارستان بهمن است.   اعظم‌السادات فراحی  همسر «محمود احمدی‌نژاد» در سال 1337 در منطقه رسالت تهران در خانواده‌ای متوسط به دنیا آمد. او پدر و مادری با اصلیتی مشهدی دارد که او را برای تحصیل به دانشگاه علم و صنعت فرستادند؛ دانشگاهی که زمینه‌ساز ازدواج او با رئیس دولت‌های نهم و دهم شد.   اعظم‌السادات فراحی همسر احمدی‌نژاد  «اعظم» و «محمود» در تاریخ 22 خرداد 1359 دو سال بعد از انقلاب با یکدیگر ازدواج کردند. خواهر داماد (پروین احمدی‌نژاد) در مورد وصلت این دو که خود زمینه‌ساز آن بود می‌گوید: « هر دوی آنها در آن زمان دانشجوی علم و صنعت بودند و ما هم در رفت و آمدی که به دانشگاه داشتیم خانم فراحی را می‌دیدیم . در مورد ایشان با برادرم صحبت کردم، دیدم نظرشان مثبت است. بعد آدرس گرفتیم و رفتیم خواستگاری. ازدواج آن‌ها به سادگی برگزار شد؛ چون هر دو دانشجو بودند ، پدرم برای آن‌ها خانه‌ای در حوالی محله رسالت اجاره کرد تا رفت و آمدشان به دانشگاه راحت‌تر باشد.»  حاصل ازدواج این دو، دو پسر به نام مهدی و علیرضا و یک دختر به نام فاطمه است. مهدی احمدی‌نژاد پس از رئیس‌جمهور شدن پدر با « طیبه مشایی» دختر « اسفندیار رحیم مشایی» یار دیرین احمدی‌نژاد ازدواج کرد و حاصل این ازدواج دختری به نام زهرا است.  علیرضا احمدی‌نژاد پسر دوم نیز با خواهرزاده شهید محمود کاوه ازدواج کرده که حاصل این ازدواج نیز یک پسر است و فاطمه احمدی‌نژاد دختر خانواده که دارای مدرک مهندسی الکترونیک و مخابرات است هم با «مهدی خورشیدی» پسر سردار احمد خورشیدی با مهریه 14 سکه ازدواج کرده که حاصل ازدواج آنها زهرا خورشیدی است.  اعظم فراحی هم مانند دیگر همتایان سابق و اسبق خود تعامل چندانی با رسانه‌ها نداشت؛ گرچه طی هشت سال دولت نهم و دهم در بسیاری از سفرهای داخلی و خارجی همراه با همسرش حضور داشت و در جریان سفرهای استانی از برخی از موسسات خیریه و بهزیستی نیز بازدید می‌کرد.  او در جریان حملات رژیم صهیونیستی به غزه در سال 1387 نامه‌ای به «سوزان مبارک» همسر حسنی مبارک، دیکتاتور سابق مصر در ارتباط با اهمیت رفع حصر غزه ، تلاش در راستای کمک به مردم فلسطین و بازکردن گذرگاه رفح جهت جلوگیری از وقوع یک فاجعه‌ انسانی نوشت؛ نامه‌ای که در سایت ریاست جمهوری در 29 دی ماه منتشر شد.  اعظم‌سادات فراحی در جریان انتخابات ریاست‌جمهوری دهم تلاش کرد نقش موثرتری نسبت به قبل داشته باشد و در برخی از برنامه‌های تبلیغاتی احمدی‌نژاد شرکت می‌کرد؛ موضوعی که در جریان انتخاب ریاست‌جمهوری نهم سابقه نداشت؛ گرچه برخی، فضای به وجود آمده در برنامه‌های تبلیغات انتخاباتی آن سال و حضور همسران رقبای دیگر در این برنامه‌ها را عامل فعالیت‌های انتخاباتی بیشتر فراحی می‌دانند.  اعظم‌سادات فراحی در‌ آذرماه 1388 در اجلاس «همسران سران جنبش عدم تعهد» که در ایتالیا با موضوع « امنیت غذایی و نقش زنان در تلاش جهانی برای مقابله با گرسنگی» برگزار شده بود هم شرکت و سخنرانی کرد. او در جریان این سفر با همسران روسای جمهور برخی کشورهای شرکت‌کننده در این اجلاس از جمله همسران روسای جمهور سنگال ، عراق‌، پاکستان و... نیز دیدار داشت.  برخی از نزدیکان وی معتقدند او نقش موثری در ترغیب همسرش در جهت استفاده از زنان در کابینه دولت دهم داشته است؛ چنانچه احمدی‌نژاد در لیست پینشهادی‌اش به مجلس هشتم در راستای تشکیل دولت دهم سوسن کشاورز ، فاطمه آجرلو و مرضیه وحید دستجردی را به عنوان وزرای پیشنهادی برای وزارتخانه‌های آموزش و پرورش، رفاه و بهداشت معرفی کرد.   اعظم‌السادات فراحی همسر احمدی‌نژاد  فراحی مدتی نیز به پیشنهاد «منیره نوبخت» مسئول سابق شورای فرهنگی اجتماعی زنان، به جمع زنان تصمیم‌گیرنده در این شورا که زیر نظر شورای عالی انقلاب فرهنگی فعالیت می‌کند پیوست.  او در شانزدهمین اجلاس سران جنبش غیر متعهدها که در تابستان سال 91 در تهران برگزار شد، میزبان همسران برخی از مقامات شرکت‌کننده در این اجلاس بود. او در تالار آینه وزارت خارجه برای همتایان خود ضیافت ناهار ترتیب داد و به همراهی آن‌ها از نمایشگاه صنایع دستی که در برج میلاد برگزار شده بود بازید کرد و با تعدادی از آنها هم دیدارهای دو‌جانبه‌ داشت.  فراحی به طور معمول در دیدارهای رئیس دولت نهم و دهم با زنان که به مناسبت‌های مختلف برگزار می‌شد حضور پیدا می‌کرد. احمدی‌نژاد نیز در تعدادی از این دیدارها در تقدیر از مادر و همسرش سخنانی را بیان می‌کرد. او در همایش پنج هزار نفری «بانوی بصیر» که در تالار بزرگ وزارت کشور برگزار شد در مورد تعامل خود و همسرش گفت: «من بقیه مردها را نمی‌دانم‌، اما بنده اگر یک روز همسر خود را نبینم می‌میرم. حاضرم همه‌ این دنیا را برای دیدن لبخند مادر و همسرم بدهم.»  اعظم فراحی در سال 91 به همراه مرضیه دستجردی (وزیر بهداشت) از سوی خبرگزاری (وفا) به عنوان یکی از 10 زن خبرساز کشور در سال 90 معرفی شد.  در پایان عمر دولت دهم نیز احمدی‌نژاد به نمایندگی از دیگر اعضای هیات دولت لوح تقدیری را به پاس تلاش‌ها و حمایت‌های فراحی از دولت و رئیس‌جمهور به وی اهدا کرد.  زهره صادقی  همسر «سیدمحمد خاتمی» سال 1329 در قم در خانواده‌ای اصیل، ریشه‌دار و شناخته شده به دنیا آمد. مادرش خواهر امام موسی صدر و پدرش دکتر حجت‌الاسلام والمسلمین علی اکبر صادقی بود، پدر اهل علمی که 38 سال سابقه تدریس در دانشگاه شهید بهشتی را داشت و فروردین امسال دار فانی را وداع گفت.   زهره صادقی همسر سیدمحمد خاتمی  زهره صادقی که دختر خاله فاطمه طباطبایی (همسر مرحوم حجت‌الاسلام و المسلمین سیداحمد خمینی) و سیدصادق طباطبایی است در سال 1353 با سیدمحمد خاتمی ازدواج کرد؛ ازدواجی که خاتمی در مورد آن می‌گوید: « در سال 1353 با خانواده‌های معتبر و ریشه‌دار صدر و صادقی پیوند خوردم و از نعمت‌های بزرگ این خانواده به این کوچک‌، ازدواج با زنی با فضیلت‌، صبور و مهربان از خانواده‌ مهم صدر و صادقی است.»  حاصل وصلت آنها، دو دختر به نام‌های لیلا و نرگس و یک پسر به نام عماد است؛ فرزندانی که علاقه چندانی برای حضور در عرصه‌ سیاست ندارند.  لیلا در سال 1354 به دنیا آمده و دارای مدرک دکتری است و اکنون به همراه همسرش در خارج از کشور زندگی می‌کند. دختر کوچکتر آن‌ها شش سال بعد (1360) به دنیا آمد و اکنون در مقطع دکترا درحال تحصیل است. او نیز به همراه همسرش در خارج از کشور اقامت دارد، عماد تنها پسر این خانواده نیز در فرودین ماه سال 1367 به دنیا آمده و اکنون دانشجوی دوره کارشناسی ارشد مطالعات منطقه‌ای است و به همراه همسرش در تهران زندگی می‌کند.  زهره صادقی اگرچه در خانواده‌ای فرهنگی و سیاسی بزرگ شده، اما هیچ وقت به صورت جدی وارد فعالیت‌های سیاسی نشده و ترجیح داده بیشتر در کارهای اجتماعی و امور خیریه مشارکت داشته باشد.   زهره صادقی همسر سیدمحمد خاتمی  او در سال 78 به همراه تعدادی از همسران اعضای دولت وقت، موسسه خیریه‌ «به‌آفرین فردا» را تاسیس کرد؛ موسسه‌ای که مختص دانش‌آموزان دختر مقاطع تحصیلی راهنمایی و دبیرستان است و عضویت و حمایت از فرزندان ایتام از اولویت‌های اصلی آن.  زهره صادقی در زمان ریاست‌جمهوری سید محمد خاتمی به اقتضای جایگاهی که داشت در برخی از سفرها همسرش را همراهی می‌کرد. او در سال 87 در جریان حملات رژیم صهیونیستی به غزه در پاسخ به نامه‌ همسر امیر وقت قطر خواستار فراخوان دولت‌ها و ملت‌ها برای حمایت از مردم مظلوم فلسطین شد.  عفت مرعشی  «عفت مرعشی» در سال 1314 در خانواده‌ حجت‌الاسلام سید محمد صادق مرعشی به دنیا آمد. او که عضوی از فامیل بزرگ خانواده مرعشی و از نوادگان آیت‌الله سیدکاظم طباطبایی است، در سال 1337 با مهریه «مقداری باغ پسته» به همراه «آب» با علی‌اکبر هاشمی رفسنجانی ازدواج کرد.   عفت مرعشی همسر هاشمی رفسنجانی  عفت مرعشی که شاید بتوان او را از بین همسران روسای جمهور بعد از انقلاب، خبرسازترین و سیاسی‌ترین فرد در سال‌های اخیر دانست در کتاب خاطرات ش که با عنوان «پا به پای سرو» از سوی دفتر نشر معارف انقلاب منتشر شده خود را این گونه معرفی می‌کند: «من، عفت مرعشی، همسر عالم مجاهد، روحانی وارسته، سیاستمدار نامی ایران زمین، تربیت‌یافته مکتب اهل بیت (ع)، انسان شریف و بزگوار حضرت آیت‌الله آشیخ اکبرهاشمی رفسنجانی هستم. مردم عزیز مرا اغلب با دو حادثه و دو روایت می‌شناسند. اول حادثه ترور همسرم در سال 1358 که در نجات معجزه‌وار ایشان صاحب نقش بودم و دوم حوادث تلخ بعد از انتخابات ریاست‌جمهوری در سال 1388 و صحنه‌ رای دادن در حسینیه جماران که جملاتی از من در رسانه‌ها انتشار یافت و بهانه‌ای برای تخریب همسر و فرزندانم توسط تندروها شد.»  عفت مرعشی در بیان خاطرات ش از ازدواج با هاشمی رفسنجانی که در سالنامه سال 92 روزنامه اعتماد بازنشر شده می‌نویسد: "خواستگار زیاد داشتم، هم از فامیل و هم از غریبه، اما پدرم با همه‌ آنها مخالفت کرده بود. پدرم برای دیدن آمیرزاعلی (پدر هاشمی رفسنجانی) به نوق (یکی از بخش‌های شهرستان رفسنجان در کرمان ) رفته بود. بعد از بازگشت با مادرم صحبت کوتاهی کرد و پس از مدتی نیز مادرم من را صدا کرد و گفت بیا اتاق کارت دارم. نگران شدم ، حدس زدم که موضوع درباره‌ ازدواج من است. «خانم جون» گفت: عفت جان ! حاج آقا که به نوق رفته بود آمیرزاعلی برای پسرش اکبر از تو خواستگاری کرده است. حاج آقا هم همان جا جواب قبول داده است. خشکم زده بود، دستپاچه شدم ، نمی‌دانستم چه جوابی بدهم ، سپاهی از افکار پریشان به یکباره به ذهنم هجوم آورد .خانم جون حرف‌هایش را تکرار کرد با دست اشاره کردم سکوت کند و خیلی خونسرد بدون ذره‌ای عصبانیت گفتم خانم‌جون یعنی چه همان‌جا جواب قبول داده ؟ چرا به من چیزی نگفته است؟ مگر زندگی من نیست ؟ مگر برای عذرا ، اقدس و نصرت با خودشان مشورت نکرد؟ برای چی قبل از این که نظر من را بپرسد‌، قبول کرده است؟ مگر من روی دست شما مانده‌ام که این جوری برخورد می‌کنید؟ مادرم گفت: عفت جان ‌، حرف تو درست است، اما پدرت را که می‌شناسی. کاری را بدون دلیل و مصلحت انجام نمی‌دهد. حتما دلیل خود را دارد. پسر سیدآمیرزاعلی باسواد است. 10 سالی است که در قم درس می‌خواند. می‌دانی که پدرت اهل علم را دوست دارد. حتما به خاطر همین موضوع بوده. تو هم لجبازی نکن و اگر نظر دیگری داری، با آقاجون صحبت می‌کنم که به نحوی موضوع را منتفی کند. خودت می‌دانی که او چقدر در مورد داماد سختگیر است. حتما خیری در این کار بوده که جواب مثبت داده و....»  همراهی عفت مرعشی در جریانات مبارزات قبل از انقلاب و فعالیت‌های بعد از انقلاب هاشمی رفسنجانی به خوبی در خاطرات هاشمی رفسنجانی نمود دارد؛ به نحوی که او در کتب خاطرات ش بارها در جریان رخدادها و حوادث گوناگون به این نقش و نام (عفت) اشاره می‌کند.  حاصل ازدواج عفت مرعشی و هاشمی رفسنجانی پنج فرزند به نام‌های فاطمه‌،محسن‌،فائزه‌، محمد و یاسر است . دو دختر او با دو پسر آیت‌الله لاهوتی اشکوری امام جمعه سابق رشت و از دوستان هاشمی رفسنجانی در دوره زندان، ازدواج کردند. از بین فرزندان او فائزه هاشمی به صورت رسمی وارد سیاست و در مجلس پنجم به عنوان نماینده مردم تهران با رای بالایی مشغول به فعالیت شد.   عفت مرعشی همسر هاشمی رفسنجانی    صحبت‌های جنجالی وی در آن زمان در ارتباط با ورزش بانوان از جمله دوچرخه‌سواری آنها با واکنش‌های متفاوتی رو به رو شد. او در مجلس ششم هم کاندیدا شد ولی برخلاف مجلس پنجم با استقبال مواجه نشد . فائزه در زمان اصلاحات روزنامه «زن» را منتشر کرد که بعد از مدتی توقیف شد.  اولین عکسی که از عفت مرعشی به صورت رسمی منتشر شده مربوط به سال 1360 است؛ زمانی که وی به همراه همسرش که در آن زمان ریاست مجلس را برعهده داشت به کره شمالی رفتند و با «کیم ایل سونگ» رهبر وقت کره شمالی و پدر بزرگ رهبر فعلی این کشور عکس یادگاری گرفتند.  مرعشی، همسری است که هاشمی حفظ جانش را به نحوی مدیون اوست؛ چنان‌که در شب ‌4 خرداد 1358 در حالی که دو نفر از اعضای گروهک فرقان تلاش می‌کردند هاشمی را به رگبار گلوله ببندند مانع از کار آنها شد و جان شوهرش را از مرگ حتمی نجات داد.  آن‌چه باعث شد طی سال‌های اخیر بار دیگر نام عفت مرعشی در رسانه‌ها و افکار عمومی پررنگ‌تر شود سخنان وی بعد از رای دادن در حسینیه جماران در انتخابات ریاست‌جمهوری دهم در سال 88 بود. عده‌ای از اصول‌گرایان سخنان وی در مورد نتایج انتخابات را تحریک‌آمیز عنوان کردند.  اعضای خانواده عفت مرعشی و هاشمی رفسنجانی بعد از انتخابات 88 با چالش‌های زیادی روبه رو شدند؛ به نحوی که دو فرزند آن‌ها فائزه و مهدی هاشمی به علت اتهاماتی که علیه آنها مطرح بود مدتی را در زندان اوین به سر بردند و همچنان پرونده‌هایی علیه مهدی و فاطمه هاشمی در دادگاه انقلاب مفتوح است، اما عفت مرعشی در طول این مدت همواره سعی کرده در کنار آنها باشد و حتی به همراه آنها چندین بار به دادگاه رفته است.  منصوره خجسته باقرزاده  «منصوره خجسته باقرزاده» در سال 1326 در خانواده‌ای مذهبی، سنتی و بازاری متولد شد. پدرش حاج محمداسماعیل خجسته باقرزاده از کاسبان دین دار و باسواد مشهد بود.  منصوره توسط خدیجه میردامادی (مادر مکرمه رهبر معظم انقلاب) به «سیدعلی» معرفی شد و در نهایت در پاییز 1343 در حالی که 17 سال بیشتر نداشت توسط آیت‌الله میلانی به عقد سیدعلی خامنه‌ای درآمد.  در کتاب "شرح اسم "که به بیان زندگی مقام معظم رهبری در سال‌های قبل از انقلاب 1357-1318 پرداخته است در ارتباط با ازدواج ایشان نوشته شده: «مدتی از بازگشت به مشهد نمی‌گذشت. بانو خدیجه که در اندیشه ازدواج پسر دومش بود، دست به کار شد و دختری را که در خانواده‌ای سنتی و با علایق مذهبی پرورش یافته بود به او پیشنهاد کرد. همو پا پیش گذاشت و مقدمات خواستگاری را فراهم نمود. همان راهی که چهار پنج سال پیش برای سیدمحمد ( برادر بزرگتر) رفته بود، این بار برای سیدعلی پیمود. حاج محمداسماعیل خجسته باقرزاده، پدر عروس، از کاسبان دین‌دار و باسواد مشهد بود. او پذیرفت که دخترش به عقد طلبه تازه از قم برگشته‌ای درآید که تصمیم دارد در مشهد ساکن شود، آیت‌الله میلانی و دیگر بزرگان اهل علم مشهد او را می‌شناسند و تأیید می‌کنند و به او علاقه دارند. هزینه ازدواج، آن بخش که طبق توافق به عهده داماد بود، توسط آیت‌الله حاج سیدجواد خامنه‌ای تأمین شد که مبلغ قابل توجهی نبود. مخارج عقد را گذاشتند به عهده خانواده عروس که حتما قابل توجه بود. «آنها مرفه بودند، می‌توانستند و کردند» اوایل پاییز 1343 سیدعلی خامنه‌ای و خانم خجسته پیوند زناشویی بستند، خطبه عقد توسط آیت‌الله میلانی خوانده شد. از این زمان، همدم، همسر و همراهی تازه که هفده بهار بیشتر از عمرش نگذشته بود، پا به دنیای ‌آیت‌الله خامنه‌ای گذاشت که در همه فرودهای سرد و سخت زندگی سیاسی و شاید تک‌فرازهای آن در آن روزگار، یاری غمخوار و دوستی مهربان بود. کارت دعوت را سفارش دادند و روز جشن را که در خانه پدر عروس در پایین خیابان برگزار می‌شد، تعیین کردند. پس از عقد و پیش از هم‌خانه شدن، نوعروس خامنه‌ای باخبر شد که شوی 25 ساله‌اش پای در میدان مبارزه دارد.»  خانم خجسته که خواهر حسن خجسته باقرزاده است آن طور که در کتب و رسانه‌ها آمده نقش زیادی در همراهی و پشتیبانی آیت‌الله خامنه‌ای در شرایط سخت و دشوار زندان و بازداشت‌ها در پیش از انقلاب داشته است.  خجسته باقرزاده در سال 72 در زمانی که چهار سال بود آیت‌الله خامنه‌ای از سوی مجلس خبرگان رهبری به عنوان رهبر جمهوری اسلامی ایران انتخاب شده بود در مصاحبه‌ای با مجله انگلیسی زبان «محجوبه» که از سوی بنیاد اندیشه اسلامی وابسته به سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی منتشر می‌شود به بیان خاطرات ی از زندگی خود با آیت‌الله خامنه‌ای پرداخته است.  در این مصاحبه که متن کامل آن در منابع اینترنتی وجود ندارد و در آرشیو بنیاد اندیشه اسلامی در حال حاضر نسخه‌ای از آن در دست نیست، باقرزاده در پاسخ به این سوال که شما چگونه همسرتان را در مبارزاتشان یاری می‌کردید می‌گوید: « فکر می‌کنم بزرگترین نقش من حفظ جو آرامش خانه بود؛ طوری که ایشان بتوانند با خیال راحت به کارشان ادامه دهند. من سعی داشتم تا ایشان را از نگرانی در مورد خود و فرزندانم دور نگه دارم. البته من نیز در زمینه‌های مختلف نظیر پخش اعلامیه‌ها، حمل پیام‌ها، اختفای اسناد و نظیر آن فعالیت داشتم. ولی فکر می‌کنم اصلا قابل ذکر نیستند؛ در آخرین‌ ماه‌های مبارزه در رابطه با پیام‌های تلفنی امام خمینی (ره) از پاریس، من آنها را برای تکثیر و توزیع به مراکزی در مشهد و دیگر شهرها ارسال می‌نمودم و اخبار را از مشهد و دیگر شهرهای خراسان جمع‌آوری نموده و به پاریس مخابره می‌کردم.»  وی در این مصاحبه که توسط خانم شیلا مالکی دیزجی به فارسی برگردانده شده و بخش‌هایی از آن در ماهنامه خبری و فرهنگی «ره‌آورد دانشگاه» بازنشر داده شده می‌گوید: «هیچ مسئولیت رسمی بخصوصی ندارم و همسرم بیش از هر چیز دیگری انتظار دارند که محیط خانوادگی آرام، شاد و سالم باشد.»  حاصل ازدواج آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای و منصوره خجسته باقرزاده، چهار پسر و دو دختر است که بنا به گفته خانم خجسته پسرانش قبل از انقلاب و دخترانش بعد انقلاب اسلامی به دنیا آمده‌اند. مصطفی بزرگترین فرزند آیت‌الله خامنه‌ای است که بیشتر در مطالعات حوزوی مشغول است. او با دختر مرحوم آیت‌الله عزیزالله خوشوقت ازدواج کرده است.  فرزند دوم خانم خجسته (سیدمجتبی خامنه‌ای) از دیگر فرزندان این خانواده در عرصه رسانه‌ای و سیاست کشور مطرح‌تر است. او داماد غلامعلی حداد عادل رئیس سابق مجلس و نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی است.  مسعود فرزند دیگر خانم خجسته باقرزاده و آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای است. او با دختر آیت‌الله سیدمحسن خرازی نماینده مردم تهران در مجلس خبرگان رهبری و عضو جامعه مدرسین ازدواج کرده است و با کمال و صادق خرازی رابطه خویشاوندی دارد.  گفته می‌شود حجت‌الاسلام سیدمسعود خامنه‌ای در دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب مشغول به فعالیت است.  آخرین پسر این خانواده حجت‌الاسلام سیدمیثم خامنه‌ای است که با دختر محمود لولاچیان از بازاریان مذهبی تهران ازدواج کرده است. او نیز مانند سیدمسعود با دفتر حفظ و نشر آثار رهبر معظم انقلاب همکاری دارد.  بشرا دختر اول خانواده با حجت‌الاسلام والمسلمین محمدجواد گلپایگانی پسر حجت‌الاسلام والمسلمین محمدی گلپایگانی رئیس دفتر مقام معظم رهبری ازدواج کرده است.  فرزند آخر این خانواده هدی خامنه‌ای نیز با مصباح‌الهدی باقری کنی فرزند آیت‌الله باقری کنی عضو مجلس خبرگان رهبری و قائم مقام دانشگاه امام صادق (ع) و برادرزاده آیت‌الله مهدوی کنی رئیس مجلس خبرگان رهبری ازدواج کرده است.  از همسر رهبر معظم انقلاب، تاکنون تصویری در رسانه ها منتشر نشده است. گرچه او در مراسم رسمی و سیاسی حاضر نمی‌شود و علاقه‌ای نیز برای شناخته شدن ندارد، اما به طور معمول به دیدار خانواده‌های شهدا می‌رود؛ چنانچه در مستندی که در مورد شهدای هسته‌ای چندی پیش از تلویزیون پخش شد همسر شهید رضایی‌نژاد یکی از شهدای هسته‌ای به حضور چندین‌باره منصوره خجسته باقرزاده در منزلش اشاره کرد.  عاتقه صدیقی (پوران رجایی)  «عاتقه صدیقی» یا «پوران رجایی» تنها همسر رئیس جمهوری است که در عرصه سیاسی کشور به صورت رسمی در قالب نماینده مجلس شورای اسلامی و عضویت در احزاب فعالیت کرده است.  پوران در سال 1322 در قزوین در خانواده‌ای متدین متولد شد، او در سال 1341 با شهید رجایی که نسبت فامیلی با او داشت ازدواج کرد.   عاتقه صدیقی همسر شهید رجایی  پوران که در گذر فعالیت‌های سیاسی نام خود را به عاتقه صدیقی تغییر داد، در مبارزات قبل از انقلاب به همراه شهید رجایی در فعالیت‌های سیاسی مخفی شرکت داشت.  در سال 1354 که شهید رجایی دبستان دخترانه رفاه را اداره می‌کرد در امور فرهنگی مدرسه فعال بود و علوم دینی و قرآن تدریس می‌کرد. در آستانه ورود امام(ره) همکاری‌هایی با شهید رجایی در ستاد استقبال از حضرت امام داشت. او پس از شهادت شهید رجایی، در انتخابات میان‌دوره‌ای مجلس شورای اسلامی که همزمان با سومین دوره انتخابات ریاست‌جمهوری برگزار شد از طرف مردم تهران با یک میلیون و 842 هزار و 746 رأی موفق شد به مجلس راه پیدا کند. او چهارمین نماینده زن در این مجلس بود. او توانست در دو دوره بعد هم به عنوان منتخب مردم تهران به مجلس شورای اسلامی راه پیدا کند. او در چهارمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی هم کاندیدا شد، ولی از سوی شورای نگهبان رد صلاحیت شد.  عاتقه صدیقی سال‌ها از اعضای شورای مرکزی انجمن اسلامی معلمان بود و اکنون نیز همچنان عضو این انجمن است. او طی این سال‌ها از منتقدان سرسخت احمدی‌نژاد بود و معتقد بود که او نام رجایی را مصادره کرده است.   عاتقه صدیقی همسر شهید رجایی  حاصل ازدواج 20 ساله عاتقه صدیقی و شهید محمدعلی رجایی دو دختر و یک پسر است. کمال رجایی که بیشتر ترجیح می دهد در عرصه ی عمومی از نام خانوادگی مادرش استفاده کند، در سال 87 در گفت‌وگویی با شماره 61 مجله «شهروند امروز» اظهار کرد بعد از شهادت رجایی، خواستگاری‌هایی سیاسی از دختران رئیس‌جمهور شهید صورت گرفت، ولی عاتقه رجایی تلاش کرد بعد از فوت شوهرش، «این دو دختر را به آقازاده‌ها ندهد و خانواده را حفظ کند.»  عذرا حسینی یا عذرا بنی‌صدر  «عذرا حسینی» هنگامی که در سال‌های آخر دبیرستان بود با «ابوالحسن بنی‌صدر» که بعدها به عنوان اولین و بحث‌برانگیزترین رئیس جمهور ایران بعد از انقلاب، انتخاب شد، ازدواج کرد.  بنی‌صدر در کتاب دو جلدی "درس تجربه" که انعکاس‌دهنده خاطرات وی است و در آبان‌ماه 1380 در آلمان به چاپ رسیده در مورد ازدواجش می‌گوید "درصدد ازدواج بودم که خواهرم به من گفت در همدان در همسایگی‌مان که خانواده همسر کنونی‌ام در آنجا اقامت داشتند و من هم با برادر ایشان با هم به مدرسه می‌رفتیم دختری است و... . به رسم ایران خواستگاری شد و ترتیب عروسی و ازدواج داده شد. عقد در همدان صورت گرفت ولی در تهران عروسی کردیم".  ابوالحسن بنی‌صدر و همسرش در 7 شهریور 1340 با یکدیگر ازدواج کردند و در پاییز 1342 برای ادامه تحصیل و زندگی به پاریس رفتند و سپس همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی به تهران برگشتند.   عذرا حسینی همسر بنی‌صدر  حاصل ازدواج ابوالحسن بنی‌صدر و عذرا حسینی دو دختر و یک پسر است که یکی از دختران آنها به نام فیروزه در 24 مهرماه 1361 در حالی که 18 سال داشت با مسعود رجوی، سرکرده منافقین، که در آن زمان هم‌پیمان پدرش بود و مدتی بود که همسر قبلی‌اش اشرف ربیعی کشته شده بود، ازدواج کرد.  در مورد این ازدواج که گفته می‌شود بنی‌صدر چندان با آن موافق نبوده و به اصرار فیروزه و موافقت عذرا حسینی صورت گرفته، بنی‌صدر در کتاب خاطرات خود می‌گوید: " یک روزی که دخترم آمد پیش من، این موضوع مطرح شد. به او گفتم: « بهتر است کسی دیگری را پیدا کنیم برای ازدواج. این فرد، همسر مناسبی برای شما نیست.» او از من پرسید: «پس شما جرا با آنها در یک میثاق هستید؟» گفتم: «این میثاق، این طوری بوده، وضعیت کودتای خرداد 1360 پیش آمد و باید مقاومت از موضع آزادی انجام می‌گرفت. اگر آنها به سراغ من نمی‌آمدند، من به سراغ آنها می‌رفتم، اما ازدواج یک مسأله دیگری است و تنها سیاسی نیست. این موضوع، زندگی مشترک است. مضافا" من الان خودم توی تجربه هستم. بیشتر از این نمی‌توانم جلو بروم»."  البته ازدواج این دو چندان دوام پیدا نکرد و پس از مدتی مسعود رجوی و فیروزه بنی‌صدر از یکدیگر جدا شدند و مسعود رجوی با مریم قجر عضدانلو ازدواج کرد. ابوالحسن بنی صدر و عذرا حسینی همسر بنی‌صدر که در روز 30 خرداد 1360 بازداشت شد، در مورد بازداشت و نحوه آزادی‌ خود روایات متفاوتی را نقل می‌کند. ولی آیت‌الله موسوی اردبیلی چند سال پیش در جلسه‌ای که محمدرضا بهشتی فرزند شهید بهشتی نیز در آن حضور داشته در بیان خاطرات ش در مورد دستگیری همسر بنی‌صدر و آزادی‌اش می‌گوید: « بعد از ماجرای پنهان شدن بنی‌صدر و فرار او مسأله‌ای پیش آمد. کمیته‌های انقلاب اسلامی سودابه سدیفی (همسر یکی از نزدیکترین یاران بنی‌صدر) را به اتفاق همسر بنی‌صدر شناسایی و دستگیر کرده بودند. من از این قضیه مطلع نبودم. اما علی‌الظاهر شهید بهشتی مطلع شده بودند و با وجود همه آن سوابق دوستانه و عمیقی که بین ما وجود داشت، آقای بهشتی بر سر من فریاد کشیدند و گفتند که شنیده ام که شما همسر بنی‌صدر را دستگیر کرده‌اید، ما با بنی‌صدر اختلافاتی داریم و اگر خطاهایی هم کرده باشد هنوز به خطاهای او یک دادگاه صالح رسیدگی نکرده است، اما حتی اگر آن دادگاه صالح رسیدگی کند و بنی‌صدر را مجرم بداند هم هیچ‌کس در ایران حق جسارت و تعرض به حقوق همسر ایشان را ندارد. ایشان فرمودند که مگر قرار است ما دوباره مناسبات ساواک را اینجا بازسازی کنیم؟!»  آن‌طور که سایت خبر آنلاین روایت کرده است، آقای موسوی اردبیلی در این جلسه ادامه می‌دهد: «شهید بهشتی به من مهلت دادند و گفتند که ظرف کمتر از 24 ساعت همسر بنی‌صدر باید آزاد بشود.»  وی همچنین از قول شهید بهشتی نقل کرده است که «ایشان فرمودند من می‌خواستم مستقیماً و رأساً این کار را بکنم اما چون همیشه به قانون احترام می‌گذارم و این ابتدا در حیطه اختیارات دادستان کل است و اگر آنجا تعللی پیش آمد رئیس دیوان عالی کشور باید مداخله کند، این اخلاق را رعایت کردم و ابتدا با شما در میان می‌گذارم و از شما می‌خواهم که پیگیری کنید ولی اگر کوچکترین تعللی بشود خودم شخصاً این کار را خواهم کرد.»  ابوالحسن بنی‌صدر در مصاحبه‌ای که با بی‌بی‌سی فارسی در خرداد 88 انجام داد در مورد فعالیت‌های همسرش در مدت 16 ماهی که او به عنوان رییس‌جمهور ایران مشغول به کار بوده می‌گوید: «همسر من در فعالیت سیاسی به شکل جداگانه و شخصی حضور نداشت و در حال حاضر هم فعالیت سیاسی ندارد.»  بنی‌صدر، 5 بهمن 1358 به ریاست جمهوری رسید، 20 خرداد 1360 با حکم امام از فرماندهی کل قوا برکنار شد، اول تیر 1360 به دنبال تصویب طرح عدم کفایت سیاسی در مجلس شورای اسلامی و به حکم امام خمینی(ره) از ریاست جمهوری عزل شد و هفتم مرداد 1360 به همراه مسعود رجوی حدود یک هفته پس از انتخاب محمدعلی رجایی به سمت ریاست جمهوری، با یک فروند هواپیمای بوئینگ 707 به خلبانی سرهنگ معزی، خلبان ویژه شاه، از ایران فرار کرد.
کد خبر: ۴۷۰۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۲۷

شنیدیم امریکایی ها در سفررئیس جمهور به نیویورک خیلی پیغام وپسغام می دادند که روحانی و اوباما با هم دست بدند وبه گذشته ها صلوات بفرستند وشتردیدی ندیدی. روحانی هم گفته خوب در عوضش چی می دید امریکایی ها پاسخ دندون گیری ندادند. سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com : به گزارش عصر امروز، در صرفا جهت اطلاع این هفته روحانی آمریکایی ها رو فرستاد ته صف ، یکی آماده باش انتخاباتی داد و فرزاد حسنی هم قشون کشی کرد . اما تدریس فلسفه و جامعه شناسی به کودکان از همه جالب تر بود. شنیدیم برخی مسئولان از صرفا دل خوشی ندارند البته ما از اولین برنامه صرفا یعنی از حدود سه سال پیش به این نگاه عادت داریم .اما به این مسئولان محترم می گویم "صرفا جهت اطلاع" ؛ صرفا یک برنامه طنزاست با این هدف که در دنیای سخت و پرکشمکش سیاست لبخندی رو برلبان مردم بنشونه .لطفا سخت نگیرید و شما هم همراه مردم با دیدن این برنامه و یا خواندن متن آن ، صرفا لبخند بزنید. همین. فعلا برید ته صف شنیدیم امریکایی ها در سفررئیس جمهور به نیویورک خیلی پیغام وپسغام می دادند که روحانی و اوباما با هم دست بدند وبه گذشته ها صلوات بفرستند وشتردیدی ندیدی. روحانی هم گفته خوب در عوضش چی می دید امریکایی ها پاسخ دندون گیری ندادند... شنیدیم رئیس جمهور هم که خدا رو شکر حواسش جمع بوده به زبون بی زبونی گفته پس فعلا برید ته صف بگذارید بقیه بیان جلو. نشان مردونگی هفته نشان مردونگی هفته رو می دیم به داورکبدی بازی تیم بانوان ایران که وقتی در بین بازی مقنعه یکی از بازیکنان ایران کنار می ره کتش رو حجاب دختر ایرونی کرد تا چشم دوربینها بهش نیافته. درکنار این صحنه دربازیهای آسیایی کره شاهد ناداوری های فراوانی برعلیه ورزشکاران ایران بودیم از جمله ناداوری کشتی عبدولی که ناجوانمردانه آن رو بازنده اعلام کردند. مسئول مورد نظر مشغول است خانم مولاوردی معاون امورزنان رئیس جمهور از دیروز به همه زنان آماده باش انتخاباتی داده. آماده باش برای انتخابات اسفند سال آینده یعنی یک سال ونیم دیگر . با این حساب خانمهای عزیز خیالشون راحت باشد حداقل تا یک سال ونیم دیگه آبی از این اجاق گرم نمی شه چون سرکار معاون مشغول امور انتخاباتی هستند و طبیعیه که وقت وفرصتی برای حل مشکلات زنان نداشته باشند. خانمهای محترم لطفا صبور باشید واخم وتخم نکنید انشاالله وقتی مجلسی مطابق سلیقه ایشون وهم فکرهاشون تشکیل شد نوبت بررسی وحل مشکلات شما هم می رسد. قشون کشی فرزاد حسنی وقتی که یک تهیه کننده برای افراد مورد نظرش ویتامین ث تجویز می کند. موضوع از این قرار که فرزاد حسنی مجری تلویزیون در برنامه ویتامین ث شبکه سه با وجود اینکه مهمان برنامه بود گویا قشون کشی کرده بود و پدر و مادر و برادران و عروس خانواده اش را هم آورده بود و مردم هم مجبور بودن این خانواده رو نیم ساعت تحمل کنند . فرزاد حسنی هم در این برنامه حسابی از خجالت تهیه کننده در آمد. ما کاری نداریم که بقول یک ظریفی این برنامه نیم ساعته فقط یه مخاطب خاص داشته یا نه ، اما اگر برای مردم نون نداشت ، برای تهیه کننده واقعا آب داشت ، چون بدون هیچ زحمتی نیم ساعت برنامه داد روی آنتن ودقیقه ای خدادتومن همینطورهی کنتورانداخت. لطفا چشمش رو کور نکنید شنیدید میگند اومد ابروشو درست کنه زد چشمشو کور کرد؟ در ابتکاری زیست محیطی قرار شده آب سدهای منطقه دریاچه ارومیه رو ببرندبریزند توی دریاچه ارومیه شاید احیا بشود . یک نفر می گفت پدر آمرزیده ها ،اون سدها برای کشاورزی وباغداری منطقه زده شده. می خواهید دریاچه رو احیا کنید نکنه بزنید پدر کشاورزی منطقه رو دربیارید . فلسفه ، جامعه شناسی و حقوق... برای کودکان در یک همایش بزرگ داشت روز جهانی کودک که صدها کودک میهمان این همایش بودند ، سخنرانان این همایش رو با روز جهانی بزرگسال اشتباه گرفته بودند و با سنگین ترین مباحث کارشناسی و جامعه شناسانه داشتند این طفلان معصوم را با حقوق خود آشنا می کردند.مثلا سخنران اول وزیرآموزش و پرورش بود که احادیث رو بزبان عربی می خوند و میهمانان بعدی که معاون رئیس جمهور در امور زنان و وزیر دادگستری هم از پیمان نامه جهانی حقوق کودک و ایجاد بانک جامع ملی و سند جامع حقوقی کودکان گفتند . وجالب اینجا بود که این طفلیا همه یا خواب بودن یا در حال بازی در سالن بودند. اعتیاد با نرخ رشد ثابت فرمانده نیروی انتظامی به تازگی در یک سخنرانی درباره تعداد معتادان کشوردر ۳۵ سال گذشته گفت : تعداد معتادان از اول انقلاب تغییر چندانی نکرده فقط در سن اعتیاد و نوع مصرف تغییر حاصل شده است. البته معتادان هفته پیش خیلی خوشحال شدند که اژه ای گفت: بعد از اصلاح قانون در سال۸۹ معتاد را نمی شود تحت تعقیب قرار داد ومجازات کرد . البته خدا رو شکر این هفته اصلاح کرد ونگذاشت معتادان عزیز بیشتر از این از حرفهای ایشون حال ببرند واعلام کرد معتادان متظاهر مجرم محسوب می شوند. فهرستی که آب رفت سرپرست وزارت علوم در پاسخ به سوال خبرنگار واحد مرکزی خبر درباره ۳۷۰۰ بورسیه غیر قانونی در دانشگاهها ‌که گفته می شد گفت : دوهزارو صد نفرشون، مشکلی از لحاظ ادامه تحصیل ندارند ، هزار و صد نفر می ماند که از اینها چهارصد و پنجاه نفر تکلیفشون روشن شده و می ماند ششصد و پنجاه نفر که هنوز بهشون رسیدگی نشده . یعنی از اون آمارو ارقام سه هزار و هفتصد نفری که با آب و تاب میدادین به رسانه ها مونده فقط ششصد و پنجاه نفری که هنوز به پروندشون رسیدگی نشده؟ خب پدرآمرزیده تکلیف آبروی اون بنده های خدایی که اسامیشون منتشر شد چی میشود ؟ تازه درحد دویست سیصد تا که درهمه چهار دولت سابق هم نظر کرده بورسیه ای داشتیم . نداشتیم ؟ اسامی خیلی هاشون تو برخی کتابهای خاطرات هست. الهی العفو حسام الدین آشنا سرپرست مرکز بررسیهای استراتژیک ریاست جمهوری یک جلسه ترتیب داده وگفته این جلسه برای ضرورت توبه برگزار شده . توبه برخی مسئولین ؟..چه شود...-حالا توبه از چی ؟ این مسئول اشنا گفته باید به خاطرموردی دیدن مسائل ملی - بی توجهی به استانداردهای ملی وبی توجهی به اینده تمدن ایرانی توبه کنیم . ما هم با رئیس مرکز استراتژیک ریاست جمهوری کاملا موافقیم امابا اجازه ایشون چند مورد دیگه رو هم برای توبه برخی مسئولان وفعالان سیاسی پیشنهاد می کنیم . توبه از درگیریهای بیهوده جناحی - توبه ازکم توجهی به ارمانها وارزشهای انقلاب - توبه ازسیاه نمایی -توبه از فراموش کردن مردم میان کشمکش های سیاسی وچندین وچند توبه دیگه .مراسم توبه برخی مسئولان واقعا دیدنیه.
کد خبر: ۴۶۲۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۱۸

ديگر اين حرف به ضرب‌المثل تبديل شده است كه «تا عروس و داماد نباشي و با كفش آهنين نيفتيد دنبال كارها و خريد‌هاي عروسي نمي‌فهميد كه چه مي‌گذرد دور و برتان. » انگار ديگر دور شده‌ايم از آن زمان‌هايي كه به قول قديمي‌ها، جشن عروسي شب شيرين وصال بود. ديگر كمتر اين حرف به گوش‌تان مي‌رسد كه «ان‌شاءالله در عروسيت جبران مي‌كنم». سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com :به گزارش پارسینه به نقل از اعتماد، در اين سال‌هاي اخيردر جشن‌هاي عروسي آنقدر بريز و بپاش مي‌شود و آنقدر هزينه‌هاي چندصد ميليوني بابت يك شب مراسم خرج مي‌شود كه هركس از دور به اين ماجراها نگاه كند، انگشت به دهان خواهد ماند. جشن‌هاي عروسي، به نوعي تبديل به ميدان محك زدن مهماناني شده است كه دعوت شده‌اند تا حسابي شگفت‌زده صفر‌هايي شوند كه قرار است يك عمر عروس و داماد به پاي آن پير شوند. شگفتي‌هايي مانند تالارهايي با ورودي چندصد هزار توماني، ماشين‌هاي آخرين سيستم و حتي هلي‌كوپتر، هواپيما و بالن‌هايي كه عروس و داماد را مي‌خواهد به خانه بخت ببرد. لباس عروس، آرايشگاه و فيلمبرداري كه براي ثبت خاطرات مي‌آيند، انگار به نوعي فرياد از خودبيگانگي تجملاتي مي‌زنند اما كجاست گوش شنوا؟ خودروي عروسي ۳۰۰ ميليوني، فيلمبرداري و عكاسي ۲۵ ميليوني آن هم در كوير دوبي و سواحل تركيه، گل آرايي‌هاي ميليوني، ورودي‌هاي ۳۰۰هزار توماني براي هر نفر در سالن‌هاي عروسي و... از جمله امكاناتي هستند كه در همين تهران خودمان همه روزه هزينه مي‌شود تا يك شب به قول خودشان به يادماندني را ثبت كنند. در اين گزارش به سراغ برخي آرايشگاه‌ها، سالن‌هاي برگزاركننده مراسم، آتليه‌هاي فيلمبرداري، كرايه وسيله نقليه مراسم عروسي و... رفته‌ايم تا سر از كار اين هزينه‌هاي چندصد ميليوني دربياوريم. با تخفيف آرايش عروس ۸ميليون تومانبرخي آرايشگاه‌ها آنقدر اسم و رسم در كرده‌اند كه ديگر كمتر كسي است نام آنها را نشنيده يا سري به آنجا نزده باشد. آرايشگاه‌هايي كه با تبليغ‌هاي متنوع از جمله اينكه فلان بازيگر و شخصيت مطرح كشور به آن آرايشگاه مي‌رود يا از فلان وسايل و فلان آرايشگر از فلان كشور استفاده مي‌كنند، باعث شده است كه هر روز بر ميزان مشتري‌هايشان اضافه شود. از طرف ديگر به همين نسبت به ميزان دستمزدشان هم بيفزايند. به سراغ يكي از اين آرايشگاه‌هاي مطرح رفتيم. با شنيدن قيمت و كارهايي كه انجام مي‌دادند حيرت كرديم. حيرت‌مان از زماني آغاز شد كه مدير آرايشگاه درمورد خدماتي كه براي عروس‌هايش ارايه مي‌داد، شروع به صحبت كرد: «از چند ماه قبل از عروسي بايد پوست عروس آماده ميك آپ بشود. ماساژ و تقويت پوست صورت، پاك‌سازي و شفاف‌سازي پوست، بوتاكس، گريم شبيه‌سازي عروس به داماد، ميك آپ وي‍ژه عروس به سبك اروپايي، ماسك و تقويت و آماده‌سازي مو براي رنگ كردن، رنگ و مش، شينيون، مانيكور و طراحي ناخن، تتو و طراحي بدن و... از جمله كارهايي است كه براي عروس انجام مي‌دهيم.» او در ادامه تضمين هم مي‌دهد كه آرايش صورت عروس تا پايان شب هيچ تغييري نخواهد كرد. براي بازار گرمي هم كه شده وقتي به سر قيمت مي‌رسيم، مي‌گويد: زماني آمده‌ايد كه به تخفيف ويژه‌مان خورده‌ايد: «پكيج ويژه عروس كه همه اين آيتم‌ها را شامل مي‌شود، يك عدد تاج شكيل عروس و آرايش ويژه پاتختي هم به عنوان هديه تقديم عروس خانم مي‌شود كه روي هم هشت ميليون تومان براي شما تمام خواهدشد.» ۷۰۰ مهمان، نفري ۳۰۰ هزار تومانسالن‌ها و باغ‌هايي كه مراسم عروسي در آنها برگزار مي‌شود، روز به روز مثل قارچ از هر كوي و برزني سر در مي‌آورند. اما يكسري باغ و سالن‌هاي عروسي اسم و رسم‌دار، آنقدر شهرت به هم زده‌اند كه خيلي از عروس و دامادها يكي از آرزوهايشان است كه بتوانند مراسم عروسي‌شان را در اين سالن‌ها برگزار كنند. وقتي پا به يكي از همين سالن‌هاي معروف شهر گذاشتيم، منوي غذايي روبه‌روي‌مان قرار دادند كه تصور اول‌مان اين بود كه اين غذاها براي هفت شب و هفت روز است چون هرچقدر حساب كرديم همه آنها در يك شب خورده نمي‌شدند. در اين منو، نام غذاهايي بود كه بعضي از آنها اصلا به گوش‌مان نخورده بود و توانايي تلفظ كردن آنها را هم نداشتيم. غذاهايي مانند پلوي مكزيكي با ميگو، كوكتل ميگو با سس تارتار، سالاد فرانسوي، خوراك زبان با سس ترخون، چيكن فينگر، بره درسته با سس گريوي، ماهي درسته با تزيين مخصوص، چيكن آلاشريمپ به روش فرانسوي، استرفراي سبزيجات، كباب مكزيكي از فيله گوساله، سيني قرقاول با تزيينات ويژه، بوقلمون درسته با تزيين آناناس، شيرين پلو با مرغ، سوفله كلم، لازانيا، بيف استروگانف، رولت گوشت، و بيش از ۱۰ نوع خورشت و انواع سالاد و اردور مثل سالاد فصل، سالاد امريكايي، سالاد كلم روس، سالاد ماكاروني، قارچ سرخ شده، بوراني اسفناج يا ماست و خيار، سالاد براكلي، سالاد سيب زميني و پيازچه، سالاد فرانسه، سيني سبزيجات پخته ايراني و فرنگي، انواع ترشي و دسرهاي مختلفي مثل پلمبير، كرم قهوه، كرم كارامل، ژله ميوه، موس ليموترش، موس شكلات، شارلوت ميوه و... اينها قرار است بر سر ميز شام قرار بگيرد. در طول مراسم هم انواع ميوه‌هاي چهار فصل، كمپوت‌هاي خارجي، بستني، معجون و آبميوه‌هاي طبيعي براي پذيرايي مهمانان در نظر گرفته شده است. بعد از خواندن منوها مسوول اين بخش به ما گفت: «منوها بر اساس طيف غذاها، خوراك‌ها و دسر‌ها طراحي شده، البته اگر عروس و داماد بخواهند، مي‌توانيم منوهاي تركيبي هم طراحي كنيم ولي هزينه‌اش متفاوت است.» بعد از تمام اين صحبت‌ها وقتي قيمت اين سالن با منوي رنگارنگش به ميان آمد، به حالت عادي كه انگار رقم‌ها را به ريال مي‌گويد، ادامه داد: «هزينه اين سالن براي هر نفر از مهمانان با احتساب سرويس و ماليات به طور متوسط نزديك ۳۰۰ هزار تومان تمام مي‌شود. » بعد از گفتن اين قيمت خودمان را از تك و تا نينداختيم تا ادامه صحبت‌هايش را بگويد كه صحبت از ظرفيت و صف رزرو به ميان مي‌آيد: «ظرفيت سالن‌هاي اين تالار از ۷۰۰ نفر شروع مي‌شود يعني تعداد مهمانان در كمترين حالت ممكن مي‌تواند ۷۰۰ نفر باشد. اگر شما مي‌خواهيد براي مراسم، اين سالن را انتخاب كنيد متاسفانه بايد بگويم هر چهار تالار پذيرايي تا سه ماه آينده رزرو شده است و فقط مي‌شود در صورت پرداخت كامل هزينه‌ها براي سه ماه آينده براي شما سالني را درنظر بگيريم.» لباس عروس، با پارچه‌يي از طلا، ۶۰ميليون تومانلباس شب عروسي از آن دسته لباس‌هايي است كه فقط يك بار مي‌شود آن را بر تن كرد. مثل كت و شلوار دامادي نيست كه آقا داماد بعد از مراسم عروسي‌اش بارها و بارها بتواند از آن استفاده كند. اما حساسيتي كه براي خريد لباس عروسي وجود دارد، براي هيچ نوع لباسي نمي‌توانيد پيدا كنيد. به همين خاطر مزون‌هاي زيادي با تبليغات وسيع، لباس‌هاي عروس خاص و منحصر به فردي را طراحي مي‌كنند تا مشتري‌هاي بيشتري به سمت خود جذب كنند. يكي از اين مزون‌هاي معروف تهران كه كمتر كسي به خاطر قيمت بالاي آن مي‌تواند به سراغش برود، در يكي از برج‌هاي فرمانيه قرار دارد. براي رفتن به آنجا بايد از چند هفته قبل وقت گرفته باشيد. يكي از ويژگي‌هايي كه اين مزون دارد وقت‌هاي تعيين شده‌اش را تكي مي‌دهد و به هيچ عنوان نبايد با عروس‌هاي ديگر تداخل پيدا كند. اين مزون در يك برج بلند بالا با آسانسوري مجزا قرار دارد؛ براي اينكه از روي مدل‌هاي لباس عروس كپي‌برداري نشود، تدابير امنيتي زيادي انديشيده شده، به عنوان مثال عروس خانم يا بايد به تنهايي يا نهايتا با آقا داماد براي ديدن و انتخاب لباس عروس حضور داشته باشند. با صاحب اين مزون كه صحبت مي‌كنيم مي‌گويد: «ما فقط با برند‌هاي معروف مانند «...» كار مي‌كنيم و تمام سفارش‌هاي‌مان مستقيم از خود كمپاني ارسال مي‌شود. اما براي فيكس نهايي اندازه‌ها و از همه مهم‌تر انحصاري‌بودن برند طراح كمپاني، با هزينه سفارش‌دهنده كه همان عروس و داماد هستند، براي دو هفته به ايران مي‌آيد و بعد از طراحي و الگو‌برداري به اسپانيا برمي‌گردد. يك ماه بعد سفارش لباس عروس فرستاده خواهدشد. البته باز هم قيمت مدل‌هاي انتخابي نسبي هستند. يعني بستگي به جنس پارچه و تور دارد. قيمت پارچه حرير، ابريشم يا ساتن... با هم متفاوت است. همين‌طور سنگ دوزي روي كار هم بسته به قيمت روز سنگ‌ها و جواهرات محاسبه خواهدشد.» او در ادامه مي‌گويد: «البته هستند عروس‌هايي كه مي‌خواهند واقعا از همه عروس‌ها خاص‌تر و متمايزتر باشند. براي همين درخواست مي‌كنند جنس پارچه لباس عروس‌شان زربافت باشد يا در آن از الياف طلا استفاده بشود. طلاي كار شده در لباس، باعث درخشندگي و زيبايي بي نظيرو خيره كننده‌يي مي‌شود.» از قيمت‌ها كه مي‌پرسيم در جواب مي‌گويد: «تمام لباس عروس‌هاي اين مزون به اضافه دستمزد، پارچه، لوازم مصرفي و هزينه رفت و برگشت طراح اسپانيايي به طور ميانگين از ۶۰ ميليون تومان شروع مي‌شود و سقف گران‌ترين لباس هم معلوم نيست. چون بايد به نرخ روز محاسبه شود.» ثبت خاطرات با ۲۵ ميليون تومانعكس و فيلم از جمله به يادماندني‌ترين يادگاري‌هايي است كه سال‌ها بعد از مراسم عروسي براي زوج‌ها باقي مي‌ماند. براي همين، حساسيت نسبت به فيلمبرداري و عكاسي بالا مي‌رود و افراد دوست دارند به بهترين شكل ممكن شب خاطره انگيزشان ثبت شود. ما هم به سراغ يكي از آتليه‌هاي معروف تهران رفتيم كه در آنجا مراسم افراد مطرح كشور از طريق دوربين‌هاي آنها به ثبت رسيده است. وارد آنجا كه شديم با كمي گردش در سالن آتليه با هرگونه نما، دكور و صحنه‌هايي كه فكرش را مي‌كرديم براي عكاسي، مواجه شديم، از سنتي تا كلاسيك، از پيانو وميز بيليارد گرفته تا كمانچه و گرامافون. عكس‌هاي روي در و ديوار هم مناظر فوق‌العاده زيبايي را نشان مي‌داد. ساحل‌هاي بكر، درياچه، جنگل، كوه‌هاي برفي، كوير، باغ‌هاي مجلل، خانه‌هاي سنتي و.... . خلاصه هر جايي كه فكرش را بكنيد، عروس و دامادهاي روي در وديوار، آنجا عكس گرفته بودند. شهرت آتليه به اين بود كه بسياري از عكاسي‌هاي آنها در مكان‌هاي خارج از كشور صورت مي‌گيرد و بسياري از بازيگرها و فوتباليست‌ها براي عكاسي، اين آتليه را انتخاب مي‌كنند. بعد از اينكه كمي به عكس‌ها نگاه مي‌كنيم، نوبت آن مي‌شود تا از كارهايي كه انجام مي‌دهند و پولي كه مي‌گيرند بگويند: «دو آلبوم ۴۰ در ۶۰ با ۲۰ برگ عروسي باغ لواسان چاپ دو رو پلكسي، آلبوم ۴۰ در۶۰ با ۲۰ برگ عروسي كوير چاپ دو رو پلكسي، حالا بسته به انتخاب خودتان دارد، مي‌توانيد كويرهاي ايران را انتخاب كنيد يا دوبي يا حتي قطر و... كليپ اين عكس‌ها هم، شب مراسم از طريق ويدئو پروجكشن پخش مي‌شود. ساخت كليپ اسپرت و آشنايي مخصوص عروس و داماد، فيلمبرداري يك الي ۵ دوربينه با كيفيت Full HD، فيلمبرداري‌ها با استفاده از ريل - كرين - پروجيپ - اس تي دي كم وتجهيزات پيشرفته ديگر انجام مي‌شود. نورپردازي سينمايي و حرفه‌يي محل مراسم براي بالا بردن كيفيت تصاوير، شاسي عكس يك در ۵/۱ پنج عدد به اضافه شاسي هديه، ژورنال كوچك چاپ پلكسي سفيد از دو آلبوم براي عروس و داماد وژورنال كوچك عكس‌هاي عروسي براي والدين عروس و داماد و ليت يادگاري كه به تعداد مهمان‌ها نيز به شما داده خواهد شد.» مي‌گويند هر كدام از اين خدماتي كه گفتند، مي‌توانند اضافه و كم كنند كه در اين صورت روي هزينه نيز تاثير خواهد داشت. وقتي به قيمت‌ها مي‌رسيم، مي‌گويد: «اگر تمام اين امكانات را بخواهيد و بخواهيد خارج از ايران هم عكس‌هاي‌تان انداخته شود بين ۱۵ تا ۲۵ ميلون تومان خرج برمي‌دارد. اگر هم بخواهيد در داخل ايران عكس‌هاي‌تان را بيندازيد قيمت بين ۱۲ تا ۱۵ ميليون تومان مي‌شود.» در آسمان‌ها پرواز كن و به خانه بخت بروبماند آنهايي كه وضع مالي خوبي دارند و مي‌توانند عروسي‌هاي چند صدميليوني بگيرند. خودشان بالاترين مدل ماشين‌ها را هم سوار هستند و شب عروسي همان ماشين‌ها را تبديل به ماشين عروس مي‌كنند. اما باز هم هستند كساني كه براي داشتن يك ماشين خاص و كمياب مثلا ماشين‌هاي كلاسيك و قديمي يا ماشين‌هايي كه در ايران به تعداد انگشتان دست هم نمي‌رسند، حاضرند هزينه‌هاي هنگفتي بپردازند. حتي به خاطر بودن چنين افرادي، شغلي به همين منظور نيز به وجود آمده است كه ماشين‌هاي خاص و گرانقيمت را براي يك شب به عروس و دامادها كرايه مي‌دهند. كرايه ماشين‌هاي عروس هم بسته به اينكه به چه مدت، چه مدل از ماشين، گل‌زده يا ساده مي‌خواهند، متفاوت است. مي‌تواند از شبي ۵۰۰ هزارتومان شروع بشود و تا پنج ميليون تومان و حتي بالاتر هم برسد. البته چون باز عده‌يي از همين عروس و دامادهاي خاص هستند كه نمي‌خواهند با چهار چرخ به خانه بخت بروند، براي آنها هم راهكارهايي در نظر گرفته شده است. مثلا درشكه با چهار اسب، هواپيماي دونفره و حتي بالن در خدمت اين عروس و دامادها هستند تا آنها را به خانه بخت بفرستند. البته كرايه يك شب اين وسايل سر به فلك مي‌كشد و حتي به ۱۰ ميليون تومان به بالا هم مي‌رسد. نقش خاطره مي‌زند عروسي‌هاي قديميشايد به ياد داشته باشيد عروسي‌هايي را كه براي راه‌اندازي‌اش تمام اهل فاميل، دوست و آشنا دست به دست هم مي‌دادند و گوشه‌يي از كار را مي‌گرفتند. آنقدر كارها به سرعت پيش مي‌رفت كه هيچ كاري روي زمين نمي‌ماند. عروسي‌ها در يك خانه خشتي برگزار مي‌شد. اين خانه‌ها در شب عروسي پر مي‌شد از صندلي‌هاي فلزي معمولي بدون حرير و گل آرايي. آقايان در حياط و خانم‌ها در خانه مي‌نشستند. سفره عقدي هم در يك اتاق كوچك بود با همان وسيله‌هاي محدود و سنتي كه در هر خانه‌يي پيدا مي‌شد. ميوه و شيريني و يك نوع غذا كه ديگش را هم در همان حياط پشتي بار مي‌گذاشتند. عروس و داماد هم به كمك همسايه و فاميل آماده مي‌شدند. يك نفر نيز مرامي، ماشين عروس را گل مي‌زد و ديگري ريسه وصل مي‌كرد و... اين سبك عروسي را ديگر تنها مي‌توان در فيلم‌ها و سريال‌هاي تلويزيون ديد و در واقعيت بايد آنها را به دست فراموشي بسپاريد. معادله پيچيده و عجيبي است. اين روزها خيلي‌ها در اوج جواني به ازدواج تن نمي‌دهند، چون پول كافي براي برگزاري جشن ازدواج شان در فلان تالار و خريد طلا و ماشين مدل بالا را ندارند. سال‌ها تلاش مي‌كنند و زحمت مي‌كشند تا شايد بتوانند بخشي از اين هزينه را تامين كنند و در نهايت زماني كه ديگر خبري از شوق جواني و ازدواج نيست با يك هزينه نسبي، عروسي مجللي برگزار مي‌كنند. اما با اين حال كساني را مي‌توانيد پيدا كنيد كه به راحتي آب‌خوردن بابت اين جور مراسم هزينه مي‌كنند و روزبه‌روز به خاطر بالا رفتن تقاضا، به مشاغلي براي برگزاري عروسي‌هاي خاص و گرانقيمت نيز افزوده مي‌شود.
کد خبر: ۴۶۱۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۱۷

شب را در شیراز خوابیدیم. صبح زود راه افتادیم. کارشناس راه را با مدیران راه جنوب عازم کرده و قرارمان را دو راهی باشت گذاشتیم. برای جنوب کشور و منطقه من جاده شیراز اهواز خیلی مهمه. سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com : وبلاگ درخید رستم ممسنی نوشت:غلامرضا تاجگردون نماینده مردم شهرستان های گچساران و باشت در مجلس شورای اسلامی در وبگاه  خود گزارشی از عملکرد خود در تعطیلات سه هفته ای مجلس نوشته است که بخشی ازآن به شهرستان های ممسنی و رستم ارتباط داشته و لذا جهت اطلاع مردم فهیم و آگاه رستم و ممسنی به آن اشاره می کنیم و از این کار دو هدف داریم.1- مقایسه عملکرد یک نماینده فعال در مجلس شورای اسلامی چون تاج گردون با نماینده منفعل ممسنی و رستم2-اوضاع نابه سامان ممسنی و رستم در شرایط کنونی کشور. ((هفته اول تعطیلاتم را با دعوت از چهار گروه از مرکز آغاز کردم. مدیران مرتبط با بخش آب، راه، طرحهای ورزش و جوانان از نفت و حوزه تخصصی بودجه شرکت نفت. مدیریت این چهارگروه به شکل همزمان کار ساده ای نبود چون میخواستم با چهارگروهش باشم و طرحها را ببینیم. شب در شیراز خوابیده و صبح زود راه افتادیم. کارشناس راه را با مدیران راه جنوب عازم کرده و قرارمان را دو راهی باشت گذاشتیم. برای جنوب کشور و منطقه من جاده شیراز اهواز خیلی مهمه. بد نیست مردم بدانند از شیراز تا بابامیدان نه پیمانکار مشغول کارند و کل اعتبار این قطعات فقط ١٠ میلیارد تومان است آن هم در شرایطی که فقط پیمانکار یک قطعه ٥میلیارد تومان طلبکار هست. جالب این بود کارشناس مسئول تامین بودجه راهها تاکنون این مسیر رو نیامده بود و باور نمیکرد این حجم ترافیک در این مسیر وجود داشته باشه. با بقیه افراد گروه دعوت شده به راه افتادیم تا در منطقه ممسنی از محل طرح سد شیو که داره کارای مقدماتی مناقصه اش انجام میشهبازدید کنیم. بازدید ازمحل داشتیم و تعدادی از مردم شریف ممسنی هم جمع شده بودند ولی به دلیلی نخواستیم در جمع مردم حضور پیدا کنیم چون توقعاتی بوجود میاد که شاید درست نباشه و اصولا چون نماینده محترم ممسنی حضور نداشت حضور در بین آن مردم چندان درست به نظر نمی رسید.))  اینک چند نکته در خور توجه : 1- بودجه جاده شیراز تا بابامیدان فقط 10میلیارد تومان این پروژه نه پیمانکار دارد که یکی از این پیمانکاران 5میلیارد تومان طلبکار است. این را مقایسه کنید با بودجه قطعاتی از جاده گچساران -بابامیدان در استان کهگیلویه و وبراحمد در همین سال که 14میلیاردتومان برای آن تامین اعتبار شده  و بسیار کوتاهتر از مسیر شیراز -بابامیدان است . قبلاً در همین سایت به آن اشاراتی داشته ایم. 2- کارشناس مسئول تامین بودجه راهها تاکنون این مسیر رو نیامده بود. در این خصوص چیزی ندارم بگویم جزاینکه: وای به حال مردم ممسنی و رستم با این محرومیت گسترده و این نماینده پرکار و توانا! 3- چون نماینده محترم ممسنی حضور نداشت حضور در بین آن مردم چندان درست به نظر نمی رسید. آیا پروژه ای با اهمیت تر و بزرگ تر از ساخت یک سد در شهرستان رستم برای این منطقه و مردم آن وجود دارد که نماینده ممسنی و رستم نباید همراه مدیران مرتبط با بخش آب کشور بر روی سد مذکور حضور یابد و از سهم شهرستان محروم رستم دفاع نماید!؟ منبع :حرف ناب
کد خبر: ۴۶۰۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۱۶

دانش‌آموزان‌ دبیرستان فرودسی تبریز بعد ‌از 40 سال غیبت، دوباره ‌سر کلاس درس ‌حاضر شدند.سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com : در روزهای آغازین سال تحصیلی جدید در یک اقدام کم‌نظیر، جمعی از فارغ‌التحصیلان سال 53 دبیرستان فردوسی تبریز ‌به همراه جمعی از معلمان موی سپید خود، بار دیگر در محل تحصیل خود گرد آمده و یاد و خاطره ایام به یاد ماندنی و شیرین نوجوانی و تحصیلی آن زمان خود را گرامی داشتند. در این گردهمایی که به همت و تلاش خود این عزیزان و با برنامه‌ای از پیش تعیین‌شده و با هماهنگی مدیریت دبیرستان تدارک دیده شده بود‌، این همکلاسی‌ها و معلمانشان با حضور در محل تحصیل خود در یک فضای پر از شور و شعف که از شدت شوق سر از پا نمی‌شناختند همدیگر را به آغوش کشیده و ساعت‌ها به پای صحبت‌های همدیگر نشسته و بار دیگر خاطرات شیرین ایام تحصیلی و همشاگردی 40 سال پیش خود را تداعی کرده و به همدیگر تعریف کردند. این فارغ‌التحصیلان که از صنف‌ها و مشاغل مختلف (‌اعم از معلم‌، ‌دکتر‌، مهندس، بازاری و ..) و از اقصی نقاط کشور و از کشورهای خارجی از جمله کانادا، استرالیا، ترکیه و .... گردهم آمده بودند ضمن بازدید از بخش‌های مختلف مدرسه و حضور در همان کلاس 40 سال پیش خود، با خلق لحظاتی به یا ماندنی پروانه‌وار دور شمع وجود معلمان خویش گرد آمده و شادی روح کسانی که در میانشان نبوده، فاتحه‌ای قرائت کردند. فارس
کد خبر: ۴۵۸۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۱۴

روز حادثه با خودم قرآن به همراه برده بودم و برایش قرآن خواندم. به همان قرآن هم قسم خوردم که رابطه و احساسی نسبت به همسرش ندارم و دارد اشتباه می‌کند...
کد خبر: ۴۵۲۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۰۹

به همت بنیاد شهید و امور ایثارگران و اداره ارشاد اسلامی شهرستان لنده محفل شعر و قلم دفاع مقدس برگزار شد
کد خبر: ۴۴۹۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۰۷

معاون دادستان کل کشور که حدود یک سال قبل وزیر دادگستری دولت دهم بود در دوران دفاع مقدس 23 ماه سابقه حضور در جبهه دارد و می گوید که آر پی جی زن و حتی تیرانداز هم بوده است. سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com :  سید مرتضی بختیاری وزیر 60 ساله وزارت دادگستری دولت دهم امروز در حالی بر صندلی معاون امنیتی دادستان کل کشور تکیه زده که نخستین کار اجرایی خود را از ساختمان شهرداری فیض آباد مه ولات از توابع خراسان رضوی آغاز کرده است. این چهره خوش نام دستگاه قضایی کشور معاونت فرمانداری تربت حیدریه، جانشینی دادستان کاشمر، دادستان بیرجند، معاون دادستان مشهد، قائم مقامی دادگستری خراسان، ریاست دادگستری فارس و استانداری اصفهان را در کارنامه کاری خود دارد. زمان جنگ شهردار منطقه فیض آباد مه ولات بودم سید مرتضی بختیاری متولد 20 آذر 1331 در خانواده ای روحانی است و 2 دختر و 3 پسر دارد. وی که سابقه ای 23 ماهه در دوران دفاع مقدس را هم در کارنامه زندگی اش ثبت کرده در گفتگو با خبرنگار مهر در مورد روزهای جنگ، گفت: در آغاز جنگ شهردار منطقه محروم فیض آباد مه ولات از توابع خراسان رضوی بودم. البته فرماندهی بسیج شهر هم برعهده من بود و بعد هم مسئول بسیج شهرستان تربیت حیدریه شدم. آن روزها تمام تلاش ما این بود تا بتوانیم نیروهای داوطلب را جذب و بعد از آموزش راهی جبهه ها کنیم. و من هم مانند تمامی داوطلبان مشتاق حضور در جبهه ها بودم. با شهید کاوه همرزم بودم وی افزود: سال 1360 وقتی جانشین دادستان انقلاب در کاشمر بودم از طریق جهادسازندگی در بخش پشتیبانی وارد مناطق جنگی سومار شدم. از سال 63 دادستان بیرجند شدم و بعنوان بسیجی از طریق گردان امام علی(ع) تحت نظر تیپ ویژه شهدا وارد منطقه شدم. آن دوران فرمانده گردان شهید الله یار جابری و فرمانده تیپ هم شهید کاوه بود. البته با این شهید بزرگوار هم هم سخن بودیم و از نزدیک شاهد دلاوری های این بزرگ مرد بودم. هرچند در فیلم سینمایی شور شیرین زحمت زیادی برای به تصویر کشاندن واقعیت جنگ و شهید کاوه انجام شده بود اما هنوز جای کار دارد چراکه نمی توان معنویت این فرمانده بزرگ را سینمایی کرد. جهادگر، فرمانده و رزمنده دوران جنگ تحمیلی به نقل از شهید صیاد شیرازی گفت: شهید صیاد شیرازی می گفت من در عملیات قادر برای نخستین باز این جوان را دیدم و به نبوغ و ابتکار در عملش را دیدم. برای حضور در عملیات ها از قوه قضائیه مرخصی می گرفتم بختیاری در مورد حضورش در مناطق جنگی، اظهارداشت: من در طول جنگ در بیشتر عملیات ها حضور داشتم. اما چون دادستان هم بودم قوه قضائیه اجازه نمی داد و می گفت اینجا ماندن واجب تر است. من هم از مرخصی های استحقاقی و تشویقی خودم استفاده می کردم و به دوستان گفته بودم هر وقت عملیات است زودتر بگویید تا عازم جبهه شوم. البته در دو عملیات کربلای 4 و 5 حدود 10 ماه مستمر در مناطق جنگی بودم. بچه های خراسان در شجاعت اول بودند معاون دادستان کل کشور که در دوران جنگ معاون و یا فرمانده گردان بود، گفت: بیشتر با بچه های خراسان بودیم. نیروهای بسیجی هر قسمت از مناطق خراسان ویژگیهای خاصی داشتند و می توان گفت که برو بچه های خراسان در شجاعت حرف اول را می زدند و همیشه خط شکن بودند. نمونه آن هم این است که نیشابور بیشترین شهید دوران دفاع مفدس را داشته است. بختیاری در پاسخ به اینکه آن زمان شما دادستان انقلاب بودید و آیا در دوران جنگ در مناطق جنگی قضاوت می کردید، افزود: قضاوت نمی کردم و بیشتر یک رزمنده بودم. 32 ساله بودم / آرپی جی هم می زدم معاون دادستان کل کشور اظهارداشت: همیشه بعنوان فرمانده یا معاون گردان با اسلحه کلاش تردد می کردیم و حمل آن آسانتر بود اما در طول جنگ آر پی جی هم زده ام. در مورد روزهای جنگ و خانواده هم از بختیاری سئوال کردیم و او گفت: همسرم خواهر 2 شهید است و از رفتن من به جبهه ناراحت نبودند و خیلی هم مرا تشویق به حضور می کردند ومن آن موقع 32 سال داشته و فرزند هم داشتم. کربلای 5 شیمیایی شدم وی که از رزمندگان عملیات خیبر بود گفت که برای حضور در مناطق عملیاتی که شیمیایی شده بود تا مرحله هلی برد هم رفتیم اما گفتند آلودگی شیمیایی زیاد است و اعزام نشدیم. و ما وقتی تصاویر را در تلویزیون عراق دیدیمباورمان نمی شد که چگونه بچه ها شیمیایی شدند. اما در کربلای 5 آلوده به شیمیایی شدم. می خواهم خاطرات جنگ را بنویسم وزیر دادگستری دولت دهم افزود: فضای در جنگ طوری انسان را پرورش می داد که دیگر پیدا نمی شد حتی روحیه معنویت جنگ را در کار خودم بعنوان دادستان حس می کردم. به اعتقاد من باید این نگاه و این معنویت همچنان در کارهای روزمره هم قابل مشاهده باشد. آن وقت این اندیشه بسیجی موجب تحول اداری خواهد شد. گاهی دعا می کنم زودتر بازنشسته شوم و بتوانم خاطرات جبهه را به رشته تحریر در آورم. لب مرز شهادت/ روایت معجزات جنگ بختیاری در مورد برخی رخدادهای و اتفاقات دوران دفاع مقدس، گفت: در کربلای 5 یادم هست اسلحه کلاش همراه داشتم و مجبور بودیم در آب دراز کشیده و آرام آرام جلو برویم و آنجا مجروح شدم. (گلوله به شانه ام خورده بود) یکی از رزمندگان من را به پشت خاکریز برد و به چشم خودم دیدم که امدادگران یک به یک شهید می شدند تا جان زخمی ها را نجات دهند. یادم هست در همان عملیات که مجروح شده بودم در منطقه شلمچه خواستم خود را به بیمارستان صحرایی برسانم و تنها یک آمبولانس تویوتا بود. من و یک نفر دیگر جلو نشستیم وعقب هم پر از مجروح بود. بعد از طی مسافتی راننده توقف کرد تا کاری انجام دهد که یک مرتبه خودرو شروع به حرکت کرد. بعد از 50 متر خودرو ایستاد و وقتی عقب را نگاه کردیم همان جای قبلی خودرو یک توپ اصابت کرد. یعنی اگر خودرو حرکت نمی کرد قطعا همگی شهید می شدیم. آر پی جی زن گردان رفتگر شد! معاون دادستان کل کشور در بیان خاطرات خود از دوران جنگ تحمیلی، گفت:در کربلای یک دسته ادوات و تامین گردان نیامدند و باید عملیات انجام می شد. هر گردانی وظیفه خاصی داشت. یادم هست یکی از رزمندگان گردان آنقدر آر پی جی زده بود که لوله های آر پی جی سرخ شده و از گوشش خون می آمد و آر پی جی دو نیم شد. یکبار در شهر قائن بودم که در مسیر یک مردی از دوچرخه پیاده شد و گفت: آقای بختیاری من را می شناسی؟ گفتم نه... گفت من در عملیات یک با شما بودم! و من فهمیدم این همان رزمنده آر پی جی زن بود... و واقعا خوشحال شدم و کلی گپ زدیم. وقتی از شغلش سوال کردم گفت: رفتگر شهرداری هستم! و من از ته دل گریستم. خیلی متاثر شدم و با شهردار تماس گرفتم و گفتم: بنده به عنوان دادستان بیرجند خاک پای این رزمنده شجاع هستم تا اینکه کمی این رزمنده گمنام ارتقا یافت و مسئول پارک شد. اما واقعا برخی بسیجی های جنگ گمنام هستند. منبع/مهر
کد خبر: ۴۴۹۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۰۶

سنندج آرام و مردم در حال گذر زندگی بودند که ناگه سایه شوم هفت بمب افکن عراقی آسمان شهر را تیره وتارکرد وستونهای دود وآتش از 18 نقطه شهر به هوا برخواست،راکت،موشک وبمب سینه شهر را دریده بود..
کد خبر: ۴۴۲۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۶/۳۰