« آواي رودکوف» خود را به اخلاق حرفه‌اي روزنامه‌نگاري پايبند مي‌داند و مبناي فعاليت اين سايت بر سه اصل « بيطرفي » ، «دقت » و « انصاف » استوار است.

      
برچسب ها
سیدهادی محقق کارگردان فیلم "او خوب سنگ می زند" در نشست جشنواره ای اثرش گفت: در این کار از زنده یاد حسین پناهی الهام گرفته ام.به گزارش اوای دنا به نقل از مهر، نشست پرسش و پاسخ فیلم "او خوب سنگ می زند" با حضور سید هادی محقق کارگردان، ابراهیم اصغری تهیه کننده، حسن ایوبی تدوینگر، ستاد اورکی آهنگساز، قربان نجفی بازیگر، ریحانی مدیر فیلمبرداری و محمدرضا شهیدی فرد مجری در برج میلاد برگزار شد.در ابتدای این نشست محقق کارگردان فیلم گفت: شما امروز فیلم 40 نفر را دیدید زیرا این فیلم فقط فیلم من نیست. همه اتفاقات از برنامه هفت سال گذشته شروع شد. شبی پای این برنامه نشسته بودم و با خودم عهد کردم که اگر خدا لطفی کند در جشنواره سال دیگر حضور پیدا کنم.این کارگردان توضیح داد: من ایده فیلم را از مدت ها قبل در ذهنم داشتم و ایده آن اتفاقی بود که برای برادرم رخ داده  بود. بعد از مدتی این ایده را با ابراهیم اصغری در میان گذاشتم.وی درباره پرداختن به قوم لر در این فیلم افزود: من خودم یک لر هستم و این عقبه همراه من است و فکر کردم این فیلم می تواند باعث شود مخاطبان نیز با این قوم بیشتر آشنا شوند.محقق ادامه داد: من در این فیلم از حسین پناهی خیلی الهام گرفتم و حتی در سکانسی زادگاه تولد وی را نمایش می دهم. من 14 سال در سینمای ایران دستیاری کردم و چند تله فیلم و فیلم مستند ساخته ام. اصغری یکی از آثار مستند من را دید و این موضوع باعث همکاری ما شد.اصغری تهیه کننده فیلم "او خوب سنگ می زند" عنوان کرد: امیدوارم از فیلم راضی باشید. من برعکس محقق ارتباطی با لرستان ندارم. این فیلم نمودی از حضور یک مشهدی در سرزمین لرستان است زیرا بازیگر نقش شهید برونسی نیز در این فیلم با ما همکاری می کند.وی افزود: جامعه امروز سینمای ما خیلی درگیر فیلم های شهری با فضاهای بسته شده است و این فیلم می تواند نمایش خوبی از یک فضای روستایی با مفاهیم بومی باشد.اصغری ادامه داد: من در سالهای پیش به ساخت فیلم های جنگی مشغول بودم و برایم جالب بود چنین تجربه ای داشته باشم. "او خوب سنگ می زند" ارتباطی به سینمای دفاع مقدس ندارد ولی این گونه فیلم ها هم ارزششان کمتر از آثار دفاع مقدس نیست.در ادامه قربان نجفی بازیگر این فیلم گفت: من به هادی محقق برای ساخت این فیلم خوب تبریک می گویم. امیدوارم این فیلم در اکران حمایت شود زیرا اکران عمومی در سینمای ایران قصه عجیب و غریبی دارد. فکر می کنم نقش من در این فیلم بیشتر از این جای بازی نداشت.ستار اورکی آهنگساز فیلم نیز گفت: من حدود یک ماه و نیم روی موسیقی این فیلم با کارگردان کار کردم. تلاش کردم موسیقی فیلم فقط یک محیط را در برنگیرد و در اختصاص یک منطقه نباشد. بیشتر از آوای علی مومن استفاده کردم.در ادامه حسن ایوبی تدوینگر این فیلم افزود: یکی از نکات مثبت فیلم "او خوب سنگ می زند" برای من این بود که در این چند سال اخیر بیشتر ما با فیلم های شهری، مدرن و فضاهای بسته روبرو هستیم و "او خوب سنگ می زند" می تواند یک کار متفاوتی در این زمینه باشد.وی عنوان کرد: "او خوب سنگ می زند" مبتنی بر کادر بسته نیست. ما سکانس هایی از این فیلم را به ناچار در تدوین حذف کردیم که ارزش آنها البته کمتر از صحنه هایی که شما امروز دیدید، نبود. با توجه به پتانسیل قصه باید برخی از سکانس ها را حذف می کردیم.ریاحی مدیر فیلمبرداری "او خوب سنگ می زند" نیز بیان کرد: وقتی فضای فیلم بکر است و ما با نابازیگر روبرو هستیم، قصه می طلبید تا از قاب بسته استفاده شود اما در این شکل باید در ابتدا به درام و بعد به قاب توجه کنیم. من تلاش کردم قاب ها درست باشد که البته شاید کارت پستالی هم به نظر برسد.
کد خبر: ۱۳۶۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۱/۱۱/۱۲

اوای دنا:در بخشی از «کتاب آهنگران» خاطره جالبی از مرحوم حسین پناهی درج شده است و عکسی از وی نیز در مراسم عروسی صادق آهنگران منتشر شده است «کتاب آهنگران» شامل خاطرات صادق آهنگران مداح و حماسه‌خوان دوران جنگ است که به تازگی منتشر شده است و شامل ناگفته‌های بسیاری از دوران دفاع مقدس است.کتاب آهنگران با هدایت و نظارت صادق آهنگران تالیف و تنظیم شده است و حاوی ۲۲۰ صفحه از خاطرات و متن بیش از ۵۰۰ نوحه اجرا شده از سال ۱۳۵۸ تا رحلت حضرت امام خمینی(ره) است.در بخشی از این کتاب خاطره جالبی از مرحوم حسین پناهی درج شده است و عکسی از وی نیز در مراسم عروسی صادق آهنگران منتشر شده است که در ذیل می‌ِآید:نفر سوم از چپ مرحوم حسین پناهی هنرپیشه سینما و تلویزیون می‌باشد که آن شب تئاتر اجرا کرد. او اهل اهواز اما اصلیتش کهگیلویه و بویراحمدی بود. اویل انقلاب به عضویت سپاه پاسداران اهواز درآمد، اما بعد از حمله عراق به ایران گفت من اصلا روحیه این مسائل را ندارم، به همین جهت به تهران آمد و به عرصه هنرپیشگی پانهاد. منبع/فارس
کد خبر: ۱۲۵۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۱/۱۰/۰۶

اوای دنا:تابستان 8 سال پيش در چنين روزي همه ايران يک نام را زمزمه ‌کرد، براي يک نام بغض کرد، براي يک نام اشک ريخت و شعر خواند؛ حسين پناهي. مردي که کودکي‌اش را 48 سال تمديد کرد.حسين پناهي خود درباره رسالتي که در زندگي داشت به وضوح گفته بود که «رسالت من چنين است، تا دو استکان چاي داغ را از ميان دويست جنگ خونين به سلامت بگذرانم، و در شبي باراني، چشم در چشم با خداي خود نوش کنم!»به گزارش هنرآنلاين، هشتمين تابستان است که او به آن سوي پنجره‌ها کوچ کرده، آنقدر زود گذشت که ما از آن روز تا امروز و احتمالا تا هميشه، مرثيه‌خوان روزهايي هستيم که بودنش را نفهميديم و چه حيف! حسين پناهي، يک بازيگر يا شاعر به معني صرف کلمه نبود ولي هرچه بود، جهان غريب پناهي، همان قدر جلوي دوربين سينما عيان مي‌شد که روي سن تئاتر، که بر دفتر شعر و اين را با زبان شرح دادن، محال!حسين پناهي دژکوه، در سال 1335، در روستاي دژکوه شهر سوق از توابع شهرستان دهدشت در استان کهگيلويه و بويراحمد متولد شد. پس از اتمام تحصيل در بهبهان به توصيه و خواست پدر براي تحصيل به مدرسه آيت‌الله گلپايگاني رفت و بعد از پايان تحصيلات براي ارشاد و راهنمايي مردم به محل زندگي‌اش بازگشت.چند ماهي در کسوت روحانيت به مردم خدمت ‌کرد. و پس از مدتي نتوانست در کسوت روحاني باقي بماند.حسين به تهران آمد و سر از آکادمي علوم هنري آناهيتا درآورد و تحت آموزش مستقيم دکتر مصطفي اسکويي، با عناصر و تکنيک بازيگري به روش استانيسلافسکي که اسکويي و همسرش بنيانگذار اين سبک در ايران بودند، با تئاتر کلاسيک نوع اروپايي به بهترين نحو آشنا شد و يکي از شعرهاي معروف خود را با نام”براي آناهيتا" در آن زمان سرود و به استادش تقديم کرد.پناهي بازيگري را نخست از مجموعه تلويزيوني”محله بهداشت" آغاز کرد. سپس چند نمايش تلويزيوني با استفاده از نمايشنامه‌هاي خودش ساخت که مدت‌ها در محاق توقيف ماند تا بالاخره با پخش تله‌تئاتر”دو مرغابي در مه" از تلويزيون که علاوه بر نوشتن و کارگرداني خودش نيز در آن بازي مي‌کرد خوش درخشيد و با پخش نمايش‌هاي تلويزيوني ديگرش، توجه مخاطبان خاص و عام را به خود معطوف کرد. (نمايش‌هاي”دو مرغابي در مه" و”يک گل و بهار" که پناهي آنها را نوشته و کارگرداني کرده بود، بنابه درخواست مردم به دفعات از تلويزيون پخش شد.)در دهه شصت و اوايل دهه هفتاد او يکي از پرکارترين و خلاق‌ترين نويسندگان و کارگردانان تلويزيون بود. به دليل فيزيک کودکانه و شکننده، نحوه خاص سخن گفتن، سادگي و خلوصي که از رفتارش مي‌باريد و طنز تلخش بازيگر نقش‌هاي خاصي بود. اما حسين پناهي بيشتر شاعر بود و اين شاعرانگي در ذره‌ذره جانش نفوذ داشت. تا اينکه نخستين مجموعه شعرش با نام”من و نازي" در 1376 منتشر شد. (اين مجموعه شعر تاکنون 17بار تجديد چاپ شد و به 6 زبان زنده دنيا ترجمه شده است.)کار هنري از زبان پناهيدر کودکي نمي‌دانستم که بايد از زنده بودنم خوشحال باشم يا نباشم. چون هيچ موضع‌گيري خاصي در برابر زندگي نداشتم. فارغ از قضاوت‌هاي آرتيستيک در رنگين کمان حيات ذره‌اي بودم که مي‌درخشيدم. ديدن پرواز دور از دسترس و افسانه‌هاي عقاب‌ها، حمله ساليانه ميليون‌ها ملخ و… همه اينها براي من، عجيب، موثر و جالب بود. بعد از مدتي ديدم مثل جاروبرقي تمام آن تصاوير و اتفاقات را در ذهنم جمع کرده‌ام و حالا در کارهاي نيمه هنري که انجام مي‌دهم، نشانه‌هايي شده‌اند که نمي‌گذارند يا نمي‌خواهند از گذشته‌ام جدا شوم.سينما، شعر، هنر از زبان پناهيعلاقه شماره يک من، شعر است، بعد به سينما گرايش پيدا کردم که همسايه ديوار به ديوار شعر است. شعر، سينما را نگه داشته‌است وگرنه در حد گرايش‌هاي مستند يک‌بار مصرف مي‌ماند. کسي که براي نخستين بار طرح پاپوشي به اسم کفش را طراحي مي‌کند اسم کارش هنر است. اين بارها تکرار شده که”من اگر مي‌توانستم شعر بگويم هيچگاه فيلم نمي‌ساختم." اين گفته خالق فيلم‌هاي ايثار، نوستالژيا، و آيينه است، تارکوفسکي پيام‌آور سينما. من هم وقتي از سينما مي‌گويم، منظورم آثاري است که جرقه‌اي از خلاقيت سازنده را در آن مي‌بينم. من سعي کردم روشنايي شعر را با خودم در سينما حفظ کنم. نه شعر خودم را بلکه شعري را که در دنيا مطرح است. اين شعر را در نظر بگيريد:”کوه‌ها در دور دست مي‌درخشند در چشم سنجاقک…"اين يک هايکوي ژاپني است.به نظر من بازيگري که نقشي را در مقابل دور بين بازي مي‌کند، عمده بار بازيگري‌اش بر نکات و انديشه‌اي است که در ذهن دارد و تماشاگر نمي‌بيند. شما از کجا مي‌دانيد که در ميان يک ديالوگ، چنين ذهنياتي مثل اين هايکو نباشد؟ چنين فرضيات ذهني، هميشه تاثيرگذارتر از امکانات در دسترس است، مثل ديالوگ يا حرکت. آن فرضيات بازيگر است که با خود مي‌گويد اگر فلان لحظه را اينطوري عکس‌العمل نشان بدهم، بهتر است. نمي‌خواهم بگويم همه بازيگران با شعر سر و کار دارند بلکه هرکس به فراخور حالش فرضيات ذهني براي کار خود کنار مي‌گذارد.بازي در نقش افراد مجنون و کودکانقبلا هم گفته‌ام باز هم مي‌گويم، بعد از مرگم متوجه خواهيد شد که چرا در چنين نقش‌هاي کودکانه‌اي ظاهر مي‌شوم و اين حرف بين برخي از دوستان سوءتعبير شده‌است. منظورم اين نبوده که من نابغه‌اي هستم که بعد از مرگم به وجود نازنينم پي مي‌برند. نه، مي‌خواستم بگويم بعضي چيزها تا وقتي آدم هست، حالا هر کسي، نمي‌شود در مورد آن حرف زد. چون اگر بگويي، پر مي‌شوي از”من".مي‌خواستم بگويم کليد گم گمشده‌هاي ما در جيب دل بچه‌هاست (و در جيب هر کس که شبيه بچه‌هاست)؛ بقيه به قدرت، بازيگرند. اگر براي ارائه اين شخصيت‌ها دنبال الگو بگرديم در جامعه فراوان به چشم مي‌خورد، افرادي که فقط از حيث جسماني بزرگ شده‌اند و گاهي دست به اعمالي مي‌زنند که هيچ ربطي به منطق و دو دو تا مي‌شود چهارتاهاي حسابگرانه ندارد.کودکي از زبان پناهياز زماني‌ که دوران کودکي را از دست دادم در اين انديشه بودم، ما ايلياتي بوديم شب‌ها پهنه‌اي به وسعت آسمان، زمينه روياهاي دور و درازمان بود. شب‌ها آنقدر به آسمان نگاه مي‌کرديم تا خوابمان ببرد. در آن پهنه، ذهن ما به جايي نمي‌رسيد اما مي‌توانستيم ستاره‌اي را انتخاب کنيم و دلخوش آن شويم. ما به سياهچاله‌ها فکر نمي‌کرديم، شايد به اين خاطر که دوران کودکي، دوران حيرت است.بعد از اين دوره بزرگترين مسئله‌ام”مرگ" بود. هميشه اين بودن يا نبودن، برايم سوال غليظ و پيچيدهاي بوده و هست و هميشه هم بي‌جواب مانده؛ آيا مرگ، پاسخ بزرگي به زندگي ماست؟ چرا بار آگاهي بر گرده انسان گذاشته شد؟ يا ما چرا مي‌بينيم؟ ما چرا مي‌پرسيم؟ هميشه اينها براي من معماهاي لاينحل بوده‌است. درگير شدن ذهن با مرگ، هميشه با آرزوي ديرينه انسان براي رسيدن به دستاويز عشق، ارتباط تنگاتنگ داشته‌است.
کد خبر: ۹۱۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۱/۰۵/۱۶

اوای دنا:حسين پناهي را با "محله بهداشت" در پس ذهنمان گاهي خاطره بازي ميکنيم اما اگر غبار زمانه روي آن محله با آدمهاي با صفايش نشسته "آژانس دوستي" و "دزدان مادربزرگ" با آشفتگي ها و دغدغه ها و عصيانش پررنگ در ذهنمان عبور ميکند.اما حسين پناهي بيشتر شاعر بود. و اين شاعرانگي در ذره‌ذره جانش نفوذ داشت.اينجا در دنياي من گرگ ها هم افسردگي مفرط گرفته اند ديگر گوسفند نمي درند به ني چوپان دل مي سپارند و گريه ميکنند...مي داني … !؟ به رويت نياوردم …! از همان زماني که جاي ” تو ” به ” من ” گفتي : ” شما ”فهميدم پاي ” او ” در ميان است …اجازه … ! اشک سه حرف ندارد … ، اشک خيلي حرف دارد!!!مي خواهم برگردم به روزهاي کودکي آن زمان ها که : پدر تنها قهرمان بود . عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه ميشد بالاترين نــقطه ى زمين، شــانه هاي پـدر بــود …بدتـرين دشمنانم، خواهر و برادر هاي خودم بودند . تنــها دردم، زانو هاي زخمـي ام بودند. تنـها چيزي که ميشکست، اسباب بـازيهايم بـود و معناي خداحافـظ، تا فردا بود…!اين روزها به جاي” شرافت” از انسان ها فقط” شر” و ” آفت” مي بيني !دنيا را بغل گرفتيم گفتند امن است هيچ کاري با ما ندارد خوابمان برد بيدار شديم ديديم آبستن تمام دردها يش شده ايمراســــــتي، دروغ گـــــفتن را نيــــــــز، خـــــــــوب ياد گـــرفتــه ام…! "حــــال مـــن خـــــــوب اســت” … خــــــوبِ خــــوبمي‌دوني”بهشت” کجاست ؟ يه فضـاي ِ چند وجب در چند وجب ! بين ِ بازوهاي ِ کسي که دوسـتش داري…وقتي کسي اندازت نيست دست بـه اندازه ي خودت نزن…ين روزها "بــي” در دنياي من غوغا ميکند! بــي‌کس ، بــي‌مار ، بــي‌زار ، بــي‌چاره بــي‌تاب ، بــي‌دار ، بــي‌يار ، بــي‌دل ، بـي‌ريخت،بــي‌صدا ، بــي‌جان ، بــي‌نوا ، بــي‌حس ، بــي‌عقل ، بــي‌خبر ، بـي‌نشان ، بــي‌بال ، بــي‌وفا ، بــي‌کلام ،بــي‌جواب ، بــي‌شمار ، بــي‌نفس ، بــي‌هوا ، بــي‌خود،بــي‌داد ، بــي‌روح ، بــي‌هدف ، بــي‌راه ، بــي‌همزبانبــي‌تو بــي‌تو بــي‌تو……ماندن به پاي کسي که دوستش داري  قشنگ ترين اسارت زندگي است !مي کوشم غــــم هايم را غـــرق کنم اما بي شرف ها ياد گرفته اند شــنا کنند …مي داني يک وقت هايي بايد روي يک تکه کاغذ بنويسي "تـعطيــل است" و بچسباني پشت شيشه ي افـکارت بايد به خودت استراحت بدهي دراز بکشي دست هايت را زير سرت بگذاري به آسمان خيره شوي و بي خيال ســوت بزني در دلـت بخنــدي به تمام افـکاري که پشت شيشه ي ذهنت صف کشيده اند آن وقت با خودت بگويـيبگذار منتـظـر بمانند !!!مگه اشک چقدر وزن داره…؟که با جاري شدنش ، اينقدر سبک مي شيم منبع:برترینها
کد خبر: ۷۸۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۱/۰۳/۱۸

اوای دنا-اسدا... رباني مهر:درابتداسال نووعيدسعيدباستاني رابه همه هم استاني هاي عزيزم ازپاتاوه وسي سخت تادهدشت ازباشت ودهدشت تا ممبي ولنده وبالاخص ساكنين اندك امابزرگوارزادگاهم روستاي چلي تبريك مي گويم وآرزوي بهترين هارادارم. بهار، جلوه‌گاه واقعي شكوه پروردگار است و با بهار روحي تازه در كالبد طبيعت دميدن مي‌گيرد و پنجره‌اي تازه به زندگي باز مي‌شود و زندگي جديدي شروع مي‌شود، شروعي كه دل‌ها را از غبار پاييزي به طراوت بهاري صفا مي‌بخشد و تولد دوباره‌اي را نويد مي‌دهد و بايد با اين تولد دوباره و بهار تازه، راهي به سوي خدا يافت تا بيشتر به خدايمان نزديك شويم تا بهتر بتوانيم خلقت‌هاي زيباي پروردگار را به تماشا بنشينيم ، چون غير از اين نمي‌تواند راهي به سعادت بگشايد و به قول سعدي شيرين سخن: با مدادي كه تفاوت نكند ليل و نهار خوش بود دامن صحرا و تماشاي بهار آفرينش هم تنبيه خداوند دل است دل ندارد كه ندارد به خداوند اقرار اين همه نقش و عجب بر در و ديوار وجود هر كه فكرت نكند نقش بود بر ديوار هركه امروز نبيند اثر قدرت او غالب آن است كه فرداش نبيند ديدار جهان طبيعت در حال تغيير است و چه خوب است كه ما خود را به جريان طبيعت بسپاريم، تازه شويم، بيدار شويم، نوعدوستي و محبت را در دل‌ها زنده كنيم، از گذشته درس عبرت بگيريم و خطاهاي گذشته را مرتكب نشويم، به الگو و افتخار مسلماني‌مان علي (ع) بيشتر اقتدا كنيم و بيشتر علوي باشيم، همان علي كه به گفته شعراي عرب هم لقب (بكاء) يعني گريان مي‌گيرد و در برابر خدا بيشترين تواضع را دارد و هم با دوستان آنچنان خوش برخورد و خندان است كه به او لقب (ضحاك) يا خندان مي‌دهند و حتي دشمنان وقتي قصد تخريب او را دارند و عليه او تبليغ مي‌كنند مي‌گويند: حاكم بايد عبوس و خشمگين باشد اما علي خندان است. عمر زمستان است و گذر عمر آفتاب تموز، روزها يكي پس از ديگري سپري مي‌شود، البته بعضي ميگن يكسال ديگر پير شده‌ايم، اما ما مي‌گوييم يكسال گذشت تا تجربه‌اي براي سال‌هاي ديگر و براي بهتر شدن باشد و بايد .. چون دنيا فاني و زودگذر است و نبايد فريب اين سقف‌هاي كاذب و زندگي ماشيني را خورد كه به قول سهراب سپهري: (شهر پيدا بود/ رويش هندسي سيمان/ آهن/ سنگ/ سقف و ...) يا به قول مرحوم حسين پناهي هم اكنون فهميديم كه قند شهر دروغي بيش نيست. پس بيايم تا فرصت هست خود را پيدا كنيم و فريب هياهوهاي دنيا را نخوريم چون اين‌ها همه هيچ است و تلاش كنيم در جاده لغزنده زندگي با زنجير ايمان، نوعدوستي و محبت حركت كنيم تا در سر بالايي و سراشيبي زندگي سقوط نكنيم و به سنگ نخوريم. يادمان باشد قدر فرصت‌ها را بدانيم چون تا بخواهيم جبران خطاهاي گذشته كنيم و املاي زندگي را به پايان ببريم، فرياد مي‌زنند ورقه‌ها بالا و ديگر مجالي براي اصلاح نيست و اين فرصت كمياب است و به قول مرحوم قيصر امين‌پور: (حرف‌هاي ما هنوز ناتمام/ تا نگاه مي‌كني/ وقت رفتن است/ باز هم حكايت هميشگي/ پيش از آنكه با خبر شوي لحظه عزيمت تو ناگزير مي‌شود/ آي دريغ و حسرت هميشگي/ ناگهان/ چقدر زود دير مي‌شود) و اين يعني زندگي را قبل از پايان با خوبي با سربريم، آذوقه‌اي براي آن دنيا ذخيره كنيم، عيب‌جويي ديگران نكنيم كه به قول مولانا: چون خدا خواهد كه پوشد عيب كس كم زند در عيب معيوبان نفس چون خدا خواهد كه پرده كس دارد ميلش اندر طعنه پاكان برد پس بياييم از همين سال جديد، همگام با طبيعيت تغيير كنيم، بهتر شويم، متحول شويم و نويد زندگي بهاري را از زمزمه مستانه قناري و چكاوك‌ها باور كنيم و به گفته مولانا: گفت پيغمبر به اصحاب كبار تن مپوشانيد از باد بهار آنچه با برگ درختان مي‌كند با تن و جان شما آن مي‌كند پس فراموش نكنيم كه هر روزي در آن ياد خدا باشيد عيد است و هر روز كه از خدا غفلت كنيم آن روز پائيز است، سياه است و ظلماني است و به قول شاعر: بي روي تو هركس گذرد ليل و نهارش دلگيرتر از فصل خزان است بهارش بهتر كه همه عمر زهم باز نگردد چشمي كه نشد باز دمي بر رخ يارش در آخر دعا براي فرج آقا، يادمون نرده، بگوييم آقا جان! عيد كه ميشه با همه بدي‌ها به ديدار بزرگترها مي‌رويم و آن‌ها ما را مي‌پذيرند پس تو هم ما را بپذير، با همه خوبي‌ها و بخشش‌هاي تو و همه تقصيرات و گناهاني كه ما داريم... مهدي جان! دست ما كوتاه قامتان اين سوي ديوار را بگير تا راه را گم نكنيم، به بيراهه نرويم و در هياهوي دنياي مادي خود را خوب باشيم و بد نشويم. دعا كنيم كه در خانه دلمان محبت خدا باشد و به فرموده امام صادق (ع) دلمان را به غير خدا مشغول نكنيم: (گروهي كه شيريني محبت خداوند با آن‌ها عجين شده باشد به غير خدا مشغول نمي‌شوند) (اصول كافي ص 30، ج 2) به اميد اينكه عيد براي همه سرشار از خاطره‌هاي شيرين باشد. (شهدا را فراموش نكنيم به ياد آن‌ها صلوات)
کد خبر: ۵۸۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۰/۱۲/۲۴

اوای دنا : در ادامه برنامه های انتخاباتی دکتر فیاض بخش ایشان وارد شهر سوق شد و مورد استقبال بی نظیر هواداران خود قرار گرفت. دکتر فیاض بخش صحبتهای خود را با درود برشهدا وامام شهدا آغاز واز تاثیر روحانییت  درآگاهی مردم بویژه روحانیت سوق سخن گفت واز آنها به نیکی یاد کرد .ایشان با تشکر از حضرت حجت الاسلام میر احمد تقوی وآقایان مژدهی پور وشیخ نظری و یزدانی و نریمانی از زحمات موحدهم  در این 20سال تشکر  وایشان را چهره ملی دانست .دکتر در ادامه ی صحبتهایش به تبیین ونقش نماینده در کشور جمهوری اسلامی پرداخت وخصوصیات یک نماینده ی کارآمد را برشمرد.استاد دانشگا ونامزد نهمین دوره ی مجلس شورای اسلامی انسجام ووحدت مردم را تا رسیدن به اهداف نهایی نیز ستود وبه آنها تبریک گفت .دکتر فیاض بخش شعار انتخاباتی خود ((چتری برای همه و انتخاب آگاهانه  و تحول مدیریتی )) را توضیح وتفسیر وگفت این متعلق به یک تیم کارشناسی ونخبه های دانشگاهی است وامید است تحقق یابد .ایشان درصحبتهایش از محرومییت شهرسوق  ونخبه های موجو د سخن گفت  و گفت شهر سوق ومردمش پتانسیلهای زیادی دارند وداشتند اما در دور های گذشته از آنها استفاده نشده است .دکتر فیاض بخش یاد مرحوم حسین پناهی این شاعر وبازیگر تلویزیون را هم گرامی داشت .قبل از صحبتهای دکتر فیاض بخش دوتن از فرهنگیان و همچنین حجت الاسلام ولایتی به ایشان خیرمقدم ومطالبی ایراد کردند./بهرام پارسا
کد خبر: ۵۱۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۰/۱۲/۰۸

نماینده معاون وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی روز گذشته و در ادامه برنامه سفر خود از استان کهگیلویه و بویراحمد با هنرمندان بخش لنده دیدار کرد.
کد خبر: ۱۲۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۰/۰۸/۲۴

معاون هنری وزیر با حضور بر آرامگاه حسین پناهی ضمن قرائت فاتحه یاد وخاطره این هنرمند فقید تئاتر و سینما را گرامی داشت +تصویر...
کد خبر: ۱۲۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۰/۰۸/۲۴