برچسب ها
به گزارش پایگاه خبری آوای رودکوف، حسین پناهی دژکوه در ۶ شهریور ۱۳۳۵ (یا به روایتی ۱۳۳۹) در روستای دژکوه از توابع شهر سوق (شهرستان کهگیلویه) در استان کهکیلویه و بویراحمد متولد شد. پس از اتمام تحصیل در بهبهان به توصیه و خواست پدر برای تحصیل به مدرسه ی آیت الله گلپایگانی رفته بود...   و بعد از پایان تحصیلات برای ارشاد و راهنمایی مردم به محل زندگی اش بازگشت. چند ماهی در کسوت روحانیت به مردم خدمت می کرد. تا اینکه زنی برای پرسش مساله ای که برایش پیش آمده بود پیش حسین می رود.از حسین می پرسد که فضله ی موشی داخل روغن محلی که حاصل چند ماه زحمت و تلاش ام بود افتاده است، آیا روغن نجس است؟ حسین با وجود اینکه می دانست روغن نجس است، ولی اینرا هم می دانست که حاصل چند ماه تلاش این زن روستایی، خرج سه چهار ماه خانواده اش را باید تامین کند، به زن گفت نه همان فضله و مقداری از اطراف آنرا در بیاورد و بریزد دور،روغن دیگر مشکلی ندارد. بعد از این اتفاق بود که حسین علی رغم فشارهای اطرافیان، نتوانست تحمل کند که در کسوت روحانیت باقی بماند. این اقدام حسین به طرد وی از خانواده نیز منجر شد. حسین به تهران آمد و در مدرسه ی هنری آناهیتا چهار سال درس خواند و دوره بازیگری و نمایشنامه نویسی را گذراند. پناهی بازیگری را نخست از مجموعه تلویزیونی محله بهداشت آغاز کرد. سپس چند نمایش تلویزیونی با استفاده از نمایشنامه های خودش ساخت که مدت ها در محاق ماند.با پخش نمایش دو مرغابی درمه از تلویزیون که علاوه بر نوشتن و کارگردانی خودش نیز در آن بازی می کرد، خوش درخشید و با پخش نمایش های تلویزیونی دیگرش، طرف توجه مخاطبان خاص قرار گرفت. به دلیل فیزیک کودکانه و شکننده، نحوه خاص سخن گفتن، سادگی و خلوصی که از رفتارش می بارید و طنز تلخش بازیگر نقش های خاصی بود. اما حسین پناهی بیشتر شاعربود. و این شاعرانگی در ذره ذره جانش نفوذ داشت. نخستین مجموعه شعر او با نام من و نازی در ۱۳۷۶ منتشرشد،این مجموعه ی شعر تا کنون بیش از شانزده بار تجدید چاپ شد و به شش زبان زنده ی دنیا ترجمه شده است.وی در ۱۴ مرداد ۱۳۸۳ و در سن ۴۹ سالگی بر اثر ایست قلبی درگذشت. برای آشنایی بیشتر با شخصیت بزرگ و ناشناخته حسین پناهی  چند کلامی با آنا پناهی دختراین هنرمند هم استانی که در نمایشگاه کتاب یاسوج حضور یافته بود هم صحبت شدیم که در زیر می خوانید: 1- لطفا خودتان را معرفی کنید وبگویید چه رشته ایی درس خواندید ؟ودرحال حاضرکجا شاغل هستید؟ آنا پناهی هستم و متولد 1359 و فلسفه ی غرب خواندم.و در صدا و سیمای تهران مشغول به کار هستم. 2ـ حسین پناهی را در یک جمله خلاصه کنید؟ " مردی که هیچ کس نبودو تو گویی اگر نمی بود جهان قادر به حفظ تعادل خود نبود چون آن درختکه زیر باران ایستاده استنگاهش کن " 3ـ بسیاری عقیده دارند حسین پناهی بعداز مرگش شناخته شد و معلوم شد چه گوهر گرانبهایی را در عرصه ی فرهنگ و هنر از بین ما رفته ، نظر شما چیست؟   به نظر من حسین پناهی همیشه حسین پناهی بوده ولی این ماییم که بر طبق عادتی غلط انسان ها را بعد از مرگشان مورد توجه قرار می دهیم . حسین پناهی قبل از مرگش بیشتر به عنوان یک بازیگر شناخته شده بود تا یک شاعر. بازیگری با بازی های خاص و شخصیتی گنگ و پیچیده . من فکر میکنم دلیل همین پیچیدگی و گنگ بودن داشتن پشتوانه ایی شاعرانه و نگاهی عمیق و فلسفی است. وجهه ی شاعرانه او بعد از مرگش بیشتر مورد توجه قرار گرفت به خاطر چاپ آثاری بیشتری از او. آنا پناهی 4-ـنظر شما در مورد نمایشگاه کتاب یاسوج که شما هم در آن حضور داشتید چیست؟و چه شد که با نام آنا پناهی و آثار حسین پناهی در این نمایشگاه حضور یافتید با توجه به عدم حضور شما در نمایشگاه های قبلی ؟ قبل از هر چیزدرمورد نمایشگاه استانی باید بگویم که قبل از اینکه در نمایشگاه حضور پیدا کنیم در مورد اینجا از چند ناشری که سالهای قبل حضور داشتند سوال کردیم و آنها از استقبال و حضور خوب هم استانی هایم گفتند و این برای من خیلی مهم و خوشحال کننده بود . اسم انتشارات ما "آناپنا" است و در حیطه ی شعر و ادبیات کار می کند. من ناشر آثار حسین پناهی نیستم و فقط دوست دارم در حفظ و نشر و اشاعه ی اندیشه ی حسین پناهی کاری بکنم. ولی طبیعتا توقع دیگران هم این خواهد بود که وقتی به غرفه ای مراجعه می کنند که مربوط به دختر حسین پناهی بتوانند همه ی آثار ایشان را از آنجا تهیه کنند. و من هم همه ی آثار پدرم را از دیگر ناشران  و در غرفه ی آناپنا داشتم. 5ـ استقبال مردم در کشور و استان کهگیلویه و بویر احمد از آثار حسین پناهی چگونه است ؟ استقبال مردم از آثار حسین پناهی چه دراستان و چه در کل کشور همیشه خوب بوده و پدرم همیشه و همیشه ازاین استقبال و شور و شوق مردم در مورد آثارش به عنوان پشتوانه ایی با عشق یاد می کرد. 6ـآنا پناهی یکی از اشعار پدرش را برای ما بخواند و برداشتش از مفهوم این شعر را بیان کند؟سلام  خداحافظچیز تازه اگر یافتیدبر این دو اضافه کنیدتا بل باز شود این در گمشده بر دیوارشما را یاد چه چیزی می اندازد؟اینکه امروزه خیلی از ارتباطات ما در حد سلام و خداحافظی کوتاه خلاصه می شود و بدتر اینکه ازهیچ های سوء تفاهم برای خود و بین خود و دیگران دیواری ساختیم که گشودنش کار آسانی نیست چون نمی خواهیم . 7ـ به نظر شما چی باعث شد تا مردم اینگونه با حسین پناهی ارتباط برقرار کنند؟ اینکه حسین پناهی همیشه خودش بود و اینکه حسین پناهی همیشه روح سادگی و صداقت روستای اش را حفظ کرده بود  و خودش را تافته ی جدا بافته نمی دانست. خودش را از مردم می دانست و همیشه به نظر آنها نهایت احترام را می گذاشت و برایش بسیار بسیارمهم بودند. 8ـ کدام اثر حسین پناهی را بیشتر دوست دارید؟  همه آثار پدرم را دوست دارم . چون می دانم و دیدم که به خاطر اعتقاد داشتن به نوشته هایش چقدر رنج کشید و هیچ چیز و هیچ کس نتوانست روی او تاثیر بگذارد و او همیشه حسین پناهی بود و ماند. ولی تئاتر دو مرغابی در مه را خیلی دوست دارم چون در شخصیت  الیوت این نمایشنامه سردرگمی و سرگشتگی و تنهایی و خاص بودن حسین پناهی را به وضوح می توان دید و اینکه چطور حسین پناهی در شخصیت الیوت با تمام سادگی و صداقتش و انباشتی از دانسته گی، جهان پیرامونش را تحلیل می کرد. آنا پناهی وهمسرش به همراه آقای طاهری از پیشکسوتان فرهنگی استان در نمایشگاه کتاب یاسوج  9ـ اگر حسین پناهی زنده بود الان به او چی می گفتید که دوستش دارید ؟ حرفهای زیادی برای گفتن و درد دل های فراوانی دارم.که به شما هم نمی توانم بگویم ترجیح می دهم فقط با پدرم دردل کنم . 10-چند تا فرزند دارید؟و همسر شما اهل کجاست؟ یک فرزند پسر دارم به نام مانی که 9 سال دارد.همسرم اهل کهگیلویه هستند. 11ـ حرف پایانی ؟ " دنیا زشتی کم نداردزشتی های دنیا بیشتربوداگر آدمی بر آنها دیده بسته بوداما آدمی چاره ساز است" ایل بانو
کد خبر: ۹۰۶۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۱۲/۲۳

یکی از عموهای «فیتیله‌ای» در پی حاشیه‌های اخیر بوجود آمده که باعث توقف این برنامه شده است، گفت: علی‌رغم 11 هزار کامنت فحش و ناسزا که در طول این مدت به من و دوستانم داده شد، من دست بچه‌های پاک سرشت تمام کشورم به ویژه خطه آذربایجان را می‌بوسم. به گزارش پایگاه تحلیلی خبری آوای رودکوف avayerodkof.ir به نقل از ایسنا  حمید گلی، محمد مسلمی، علی فروتن، کریم خودسانی (سرپرست نویسندگان) و علیرضا آقایی (تهیه‌کننده) در برنامه‌ی تلویزیونی «شما و سیما» که شامگاه گذشته 28 آبان ماه از تلویزیون پخش شد از مردم بابت اشتباهشان که ناخواسته باعث توهین به مردم آذری زبان کشورمان شده بود بود، عذرخواهی کردند. بابت اشتباهمان عذرخواهی می‌کنیم حمید گلی(بازیگر) با بیان اینکه ما می‌پذیریم که اشتباه کرده‌ایم، توضیح داد: اتفاقی افتاده و اشتباهی صورت گرفته است و اصلا بحث سر این نیست که بگوییم ما این اشتباه را انجام نداده‌ایم بلکه بابت اشتباهمان عذرخواهی می‌کنیم تا این ناراحتی و کدورت برطرف شود. اما سوال اینجاست که مگر می‌شود بین اقوام کشورمان که سازنده یک بدنه هستند جنگ باشد؟ً! اگر این اتفاق بیفتد ما به کسانی که در خارج از کشور استقلال، اتحاد و یکرنگی‌مان را دوست ندارند، اجازه دخالت داده‌ایم. او در ادامه کشور ایران را همچون رنگین‌کمانی از زبان، قومیت، ادبیات، فرهنگ و هنر دانست و گفت:‌ ما نمی‌توانیم بخشی از این رنگین‌کمان را جدا کنیم و نسبت به آن بی‌اعتنا باشیم و به بخشی دیگر اهمیت بدهیم. همان‌طور که می‌دانید ما روحیه طنزپردازی در تمام اقوام کشورمان داریم. هر کسی که به گویش و لهجه یک منطقه واقف باشد، متوجه می‌شود که هنرمند چه منظوری داشته است. این هنرمند با بیان اینکه زبان طنز کمک می‌کند تا زودتر به سرشاخه مشکلات برسیم، افزود: اینکه خدایی ناکرده بخواهیم با زبان طنز به کسی توهین کنیم، عُرفا، شرعا و اخلاقا پسندیده نیست. کاملا مشخص است که به واسطه خُرد کردن لهجه، قوم و زبانی چیزی نصیب هنرمند نخواهد شد. گلی خاطرنشان کرد: مجموعه آذربایجان و آن چیزی که اکنون به عنوان گویش زبان آذری و ترک در استان‌های گوناگون کشور می‌بینیم، نشر فرهنگ کشورمان است. اگر از نظر سیاسی و دلاوری این مرز و بوم را مورد بررسی قرار دهیم از باقرخان و ستارخان گرفته تا شهید باکری از دلاوران این خطه حساب می‌شوند. همان‌طور که می‌دانید در زمینه‌های ورزشی، هنری، شعر و ادبیات نیز چهره‌های سرشناسی در این خطه وجود دارند. این هنرمند خطاب به آذری زبان‌های کشورمان گفت:‌ من همین جا به تمام آذری زبانان چه مرا دوست داشته باشند و چه نداشته باشند، می‌گویم هم خودتان، هم خطه‌تان و هم فرهنگ و زبان‌تان دوست‌داشتنی است. بیشترین آمار فرهنگی و هنری ما در طول این سال‌های برنامه‌سازی در خطه آذربایجان بوده است. با توجه به این سابقه آیا می‌توان گفت که ما نسبت به پرچم و کشورمان بی‌اهمیت هستیم و اینکه آیا می‌توان به ما گفت که متخاصم؟ اشتباه در هر زمانی و برای هر کسی امکان‌پذیر است گلی با بیان اینکه پس از اشتباهی که انجام داده‌ایم راجع به آن تحلیل‌هایی صورت گرفت که با کم لطفی و بی‌مهری همراه بوده است، ادامه داد: آن کسی که هیچ وقت اشتباه نمی‌کند تنها خداوند و معصومین هستند. اشتباه در هر زمانی و برای هر کسی امکان‌پذیر است. ما نباید اجازه دهیم تا دیگران وارد این جریان شوند، آن را سیاسی و آن را به نفع خودشان تمام کنند. کارنامه ما گواه ماست، ما برای بچه‌های این مرز و بوم تلاش می‌کنیم و فرقی نمی‌کند که چه زبانی، چه رنگی و چه قومی باشند. این هنرمند در پایان سخنانش با تأکید دوباره بر اینکه گروه «فیتیله» قصد توهین، سرزنش و تحقیر خطه آذربایجان را نداشته است، اظهار کرد:‌تلاش می‌کنیم تا این اشتباهمان را جبران کنیم. علی‌رغم 11 هزار کامنت فحش و ناسزا که در طول این مدت به من و دوستانم شد، من دست بچه‌های پاک سرشت، تمام کشورم را به ویژه خطه آذربایجان را می‌بوسم. هیچ عمدی در کار نبوده است در ادامه محمد مسلمی کارگردان و بازیگر برنامه «فیتیله» با اشاره به برنامه‌ای که در آن ناخواسته به آذری زبانان کشورمان توهین شده بود، گفت: در آن برنامه متنی نوشته شد، برای اینکه بچه‌ها فرق بین مسواک کوچک و بزرگ را متوجه شوند. همانند سایر کارهایمان قالب و طرحی را برای آن در نظر گرفتیم. این اشتباه در نمایش اتفاق افتاد اما هیچ عمدی برای انجام آن در کار نبود. من خودم آذری زبان هستم و به همین خاطر هیچ وقت نمی‌آیم همچین موردی را به همشهریان خودم نسبت بدهم. او با بیان اینکه مردم ایران را همانند خانواده خودم می‌دانم، خاطر نشان کرد: ما تمام عمرمان را برای مردم گذاشته‌ایم. از خانواده و سلامتی‌مان گذشتیم تا بتوانیم در کنار شما مردم عزیز باشیم. از کودکان بخواهید ما را قضاوت کنند او با بیان اینکه نمایش‌های ما برای کودک است، افزود: از آنجایی که مخاطبان ما کودکان هستند، از آن‌ها بخواهید تا ما را قضاوت کنند. گاهی ممکن است نگاه بزرگ‌ترها با کودکان متفاوت باشد. حواس‌مان باشد که اگر یک اشتباه را آنقدر بزرگ کنیم برای بچه‌ها این سوال بوجود می‌آید که مگر چه اتفاق مهمی افتاده و اینکه آیا در دین ما بخشش وجود ندارد؟! مسلمی با بیان اینکه وجود اقوام مختلف در برنامه‌های ما نشان‌دهنده اتحاد ملی است، ادامه داد: از طرفی عده‌ای که می‌خواهند به این نظام و مردم آسیب برسانند، به این جریان پیش آمده دامن می‌زنند تا سوءاستفاده خودشان را بکنند. او در پایان اظهار کرد: امیدوارم که مردم محترم خطه بزرگ آذربایجان ما را به خاطر اشتباهمان ببخشند و نگذارند حق عمومی بچه‌های این سرزمین به خاطر اشتباه یک نفر نادیده گرفته شود. همچنین علی فروتن(بازیگر) با بیان اینکه ما هم اکنون در دهه سوم کارمان هستیم، اظهار کرد: ما تلاش کرده‌ایم تا تمام آموزش‌هایی را که از اقوام گوناگون کشورمان داشته‌ایم، در برنامه‌های فیتیله اعمال کنیم و تا الان چند سال است بدون هیچ مشکلی جمعه‌ها مهمان خانه‌های مردم بوده‌ایم. در طول این برنامه‌ها موقعیت‌های متفاوتی را با استفاده از اقلیم‌ها و اقوام ایران برای کودکان ایجاد کرده‌ایم. او با بیان اینکه ما سال‌هاست که در برنامه‌هایمان به انواع حیوانات تبدیل شده‌ایم، افزود: ولی هیچ وقت فرزندانم از این موضوع ناراحت نبودند و برعکس افتخار می‌کردند که پدرشان باعث شده تا همکلاسی‌هایشان یکی از ضرب‌المثل‌های این مرز و بوم را یاد بگیرد. ما سال‌هاست زحمت کشیده‌ایم و برخی از مهمترین لحظات زندگی‌مان را از دست داده‌ایم و این‌ها فقط به خاطر عشق‌مان به مردم بوده است. این هنرمند با تأکید بر اینکه من نمی‌خواهم به کودکان دروغ بگویم، گفت: بعد از سال‌ها برنامه‌سازی باید به این نکته توجه کرد که اشتباه اجتناب‌ناپذیر است. هیچ وقت نویسنده ما آنقدر بی‌ادب نیست که بخواهد به یک قومی توهین کند. بزودی به آذربایجان می‌آیم و در آنجا برنامه اجرا می‌کنیم فروتن خطاب به پدر و مادران کودکان اظهار کرد: من خواهش می‌کنم به کودکان‌مان تفکر و نگاه عمیق به مسائل را یاد بدهیم. ایران برای ماست. آذری، لر، بلوچ، گیلک و... هر جای ایران که قدم بگذاریم باید احساس کنیم که در خانه‌مان قدم گذاشته‌ایم و مطمئن باشید که به زودی به آذربایجان می‌آیم و در آنجا برنامه اجرا می‌کنم. مسولیت حرفه‌ای این اشتباه برعهده‌ی من است به گزارش ایسنا،در ادامه علیرضا آقایی تهیه کننده برنامه «فیتیله» اظهار کرد: مسئولیت حرفه‌ای این اشتباه بر عهده من است. این اشتباه اتفاق افتاد به این دلیل که یک واژه‌ای در کنار یک لهجه‌ای قرار گرفت که ترکیب این دو با هم باعث پدید آمدن یک سوءتعبیر شد. او با بیان اینکه این یک اشتباه بزرگی بود که رخ داد، خاطر نشان کرد: اما این اشتباه به بازیگران و کارگردان برنامه «فیتیله» برنمی‌گردد، چرا که در برنامه ضبط شده این تهیه‌کننده است که موظف است از نگاه دیگری به برنامه نگاه کند. متأسفانه این موضوع از نگاه من به دور ماند و من تا همیشه بابت این موضوع از مردم کشورم عذرخواهی می‌کنم. آقایی با بیان اینکه دوست دارم مردم کشورم بداند که من متوجه اشتباه پیش آمده هستم، افزود: این اشتباه تنها به آذری زبانان کشورمان برنمی‌گردد و شامل همه مردم می‌شود که باید از همگی آن‌ها عذرخواهی کرد. تهیه‌کننده برنامه «فیتیله» یادآور شد: مسئله قومیت‌ها همیشه از محورهای اصلی این برنامه محسوب می‌شده است. طبیعتا برای اینکه بتوانیم راجع به دغدغه‌های کشورمان صحبت کنیم، باید به اقوام گوناگون آن بپردازیم. همان‌طور که می‌دانید مخاطبان ما کودکانی هستند که آینده کشور در دست آن‌هاست پس باید بدانند که اصل و ریشه کشورشان در کجاست و چه اقوامی در تاریخ کشور تلاش کردند و شهید دادند تا امروز ایران اسلامی سرافزار باشد. همچنین در این برنامه کریم خودسانی سرپرست نویسندگان برنامه «فیتیله» با بیان اینکه "ایران رنگین‌کمان اقوام گوناگون است" اظهار کرد: کنار هم بودن این اقوام باعث ایجاد این رنگین‌کمان شده است. باید به این نکته توجه کرد که گروهی همانند «فیتیله» که همیشه تأکیدشان بر این بوده که ایران فقط تهران نیست و هدفشان آشنایی بیشتر کودکان این مرز و بوم با فرهنگ و رسوم کشورشان بوده، چطور می‌توانند به یکی از رنگ‌های این رنگین‌کمان توهین کنند؟!
کد خبر: ۷۷۷۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۸/۲۹

سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com: وزیر امور خارجه ایران یکی از وزرای دولت یازدهم بود که به دلایل مختلف بسیار مورد متوجه رسانه‌ها و مردم قرار گرفت. دیروز سالگرد تولد ۵۵ سالگی محمدجواد ظریف بود و روزنامه ایران گفت‌وگویی با محمدجواد ظریف در سالروز تولد ایشان داشته که در ادامه می خوانیم. * در آغاز بهتر است بدانیم که شما در چه سالی و در چه شهری متولد شدید؟– من در هفدهم دی ۱۳۳۸ در تهران متولد شدم. مادرم دختر مرحوم حاج میرزا علی نقی کاشانی از تجار بزرگ تهران و پدرم از تجار به‌نام اصفهان بود. * در کدام محله تهران زندگی می‌کردید؟– خانه ما بین خیابان کاشان و خیابان کمالی، پشت باغ شاه سابق بود؛ خانه‌ای بزرگ و قدیمی که تا بعد از فوت پدرم آن را داشتیم. بعد از ایشان نگهداری آن خانه برای مادرم مشکل شد. در شش سالگی، چند ماهی به اصفهان رفتیم و من در دبستان کار مشغول شدم اما خیلی زود به تهران بازگشتیم و با آغاز سال تحصیلی بعد من به دبستان علوی رفتم. فکر می‌کنم کلاس دوم دبستان بودم که اولین سخنرانی‌ام را در روز عید غدیر انجام دادم. این شد که از همان ابتدا به نوشتن متن و سخنرانی عادت کردم. * پدرتان در چه سالی به رحمت خدا رفت؟– پدرم در سال ۱۳۶۳ مرحوم شدند. همسرم دو ماهه باردار بود که ایشان از دنیا رفتند. آن زمان من در آمریکا بودم و متأسفانه نتوانستم برای مراسم پدرم به ایران بازگردم. * دوران کودکی شما مصادف با کدام تحولات سیاسی و اجتماعی در ایران بود؟– من در خانه تنها فرزند بودم و هیچ هم‌بازی‌ای نداشتم. از طرفی خانواده ما به شدت محافظه‌کار بودند. * به لحاظ سیاسی؟ – از همه لحاظ. ما در منزلمان تلویزیون و رادیو نداشتیم. پدرم رادیو را در کمدی می‌گذاشت و در آن را قفل می‌کرد. فقط برای شنیدن دعای سحر ماه مبارک رمضان از آن استفاده می‌کرد.* با اینکه توان مالی خرید تلویزیون را داشتید.– بله. بیش از اینها توانایی مالی داشتند، اما به علت اعتقاداتی که داشتیم، تلویزیون خریداری نشده بود. فکر می‌کنم تا ۱۵ سالگی به سینما نرفتم. علاوه بر این روزنامه‌ای هم در خانه ما پیدا نمی‌شد. پدر و مادرم اجازه رفت و آمد را نیز به من نمی‌دادند. * با دوستان؟– اجازه رفت و آمد با هیچ‌کس را نمی‌دادند. من فقط هر روز صبح به مدرسه می‌رفتم. حتی پدرم برای کنترل بیشتر، به باغبان خانه سپرده بود که مرا تا ایستگاه اتوبوس مدرسه همراهی کند. لذا در کودکی بسیار از جامعه دور بودم. البته به خاطر گرایش‌های شخصی و مطالعه خودم، کم و بیش از اوضاع جامعه باخبر می‌شدم. مثلاً در آن زمان به تازگی حسینیه ارشاد افتتاح شده بود و مرحوم شریعتی در آنجا صحبت می‌کرد. من نیز برای بعضی سخنرانی‌هایم به هر طریق ممکن از کتاب‌های مرحوم شریعتی استفاده می‌کردم. در آن مقطع کتاب‌های زیادی می‌خریدم که خواندن بعضی از آنها نیز در آن زمان ممنوعیت داشت. * در همان شرایط خانواده شما بیشتر به کدام طیف سیاسی گرایش داشتند؟ منتقدانی مانند جلال آل‌احمد، مرحوم شریعتی، گروه‌های اسلام‌خواهی مانند حزب مؤتلفه اسلامی یا گروه‌ها و جریانات ملی، همانند جبهه ملی ایران؟– هیچ‌کدام. پدربزرگ من در زمان مرحوم مصدق از لحاظ اقتصادی به ایشان کمک می‌کرد. از طرفی ایشان با مرحوم کاشانی آشنا بود و رفت و آمد نزدیک داشت. اما من در مدرسه با کسانی که گرایش‌های سیاسی داشتند، مانند چند نفر از فرزندان سردمداران حسینیه ارشاد ارتباط داشتم و در هر فرصتی از آنها کتاب می‌گرفتم و می‌خواندم. مرحوم آقای مطهری نیز به مدرسه علوی می‌آمدند، اما من هیچ‌گاه سعادت دیدن ایشان را نداشتم. در مدرسه علوی دیدگاه‌های متدین را مطالعه می‌کردیم. همچنین کسانی که سیاسی‌تر بودند کتاب‌های مرحوم آقای طالقانی را می‌خواندند. به خاطر ندارم دیدگاه‌های ملی‌گرایان در آنجا رواج داشته باشد. * گرایش شما بیشتر به کدام سمت بود؟– بنده کتاب‌های سنتی و انقلابی را همزمان مطالعه می‌کردم و از معدود شاگردان مدرسه علوی بودم که هم در جلسات حجتیه و هم در جلسات انقلابیون شرکت می‌کرد. در مدرسه دو طیف وجود داشت؛ یک طیف حجتیه‌ای بودند و در جلسات مرحوم آقای حلبی که بعضاً در منزلشان تشکیل می‌شد، شرکت می‌کردند. بنده نیز به منزل ایشان می‌رفتم و از طرف دیگر در جلسات بچه‌های انقلابی نیز شرکت می‌کردم. بنابراین فکر می‌کنم قبل از سفرم به آمریکا با هر دو تفکر آشنایی پیدا کردم. * چطور بحث سفر شما به آمریکا در خانواده مطرح شد؟– این عزیمت به اصرار من صورت گرفت. پدر و مادرم مخالفت می‌کردند و بیشتر آمادگی داشتند در صورت ضرورت مرا به انگلیس که به ایران نزدیک‌تر است، بفرستند. خاطرم هست که دعوای خیلی جدی هم بین ما پیش آمد، زیرا پدر و مادرم می‌گفتند کمی صبر کنم تا به لندن بروم. اما من نگران بودم که خیلی دیر بشود. آنجا بود که با رفتنم به آمریکا موافقت کردند. به یاد دارم در این میان با مرحوم پدرم خیلی تندی کردم. خدا از سر تقصیرات همه ما بگذرد. * پس ایده سفر به آمریکا نظر خودتان بود؟– خارج شدن از ایران نظر بنده بود. در سه ماهی که در دبیرستان خوارزمی بودم روزی به مدرسه علوی رفتم تا دوستانم را ببینم. یکی از مربیان مدرسه مرا صدا کرد و گفت که از آنجا بروم، زیرا احتمال دارد برای خودم و مدرسه دردسر درست کنم. حتی یکی از معلم‌های مدرسه خوارزمی بیرون از کلاس به بنده هشدار داد که بیشتر مواظب خودم باشم. من فقط شانزده سال داشتم و طبیعتاً این موارد باعث نگرانی او می‌شد. به همین خاطر برای رفتن به آمریکا به خانواده‌ام اصرار می‌کردم. * یعنی دقیقا در ۱۷ سالگی از ایران خارج شدید؟– سال دوم نظری را تمام کرده بودم. سه ماه از سوم نظری را نیز در مدرسه خوارزمی تجریش گذراندم که در ژانویه ۱۹۷۷ و در زمان حکومت کارتر از ایران خارج شدم. * چه سالی ازدواج کردید؟– در تابستان ۱۳۵۸ به تهران بازگشتم. با مادرم تماس گرفتم که می‌خواهم به ایران بازگردم و ازدواج کنم. به فاصله یک هفته به اصفهان رفتم تا خواهرم را که پانزده سال از من بزرگتر است، ببینم. ایشان نیز خواهر یکی از دوستان خودش را به عنوان دختری متدین و انقلابی، برای ازدواج معرفی کرد. * و این اولین مراسم خواستگاری برای شما بود؟– بله؛ اولین و آخرین. اقامت بنده در ایران سه هفته به طول انجامید. در ماه مبارک رمضان بود که روزی خواهرم آنها را به خانه خود دعوت کرد. دو خانم جوان آمدند، اما من دقت نکردم و حتی متوجه نشدم منظورشان کدام‌یک از آنهاست. مادر و پدرم هنوز در تهران بودند. بنابراین با اجازه آنها همراه خواهر و شوهر خواهرم به خواستگاری رفتیم. ایشان همانطور که فکر می‌کردم، متدین و انقلابی بودند. به یاد دارم در آن جلسه کمی قرآن و حدیث خواندم که ایشان پسندیده بودند. زمانی که به خانه بازگشتیم به مادرم اطلاع دادم که برای تشریفات به اصفهان بیایند. نامزدی‌مان مصادف با شب‌های احیا بود. در آن زمان ایشان ۱۷ سال داشتند و من ۱۹ ساله بودم که ازدواج کردیم. جالب اینکه پسرم نیز در سن ۱۹ سالگی و دخترم در ۱۷ سالگی ازدواج کردند. * به لحاظ فرهنگی چگونه با آمریکایی‌ها کنار آمدید؟– من در دوره دبیرستان به سانفرانسیسکو رفتم. آن زمان دوران اوج حضور ایرانی‌ها در آمریکا بود؛ یعنی بیشترین تعداد دانشجوی خارجی در آمریکا را ایرانیان تشکیل می‌دادند. هر جایی که می‌رفتم، به خصوص در کالیفرنیا، آنقدر حضورشان پررنگ بود که خود را در همان محیط ایرانی حس می‌کردم. فارغ از گرایش‌های مذهبی، در همان دبیرستانی که من ثبت‌نام کردم به اندازه کافی دانش‌آموز ایرانی وجود داشت. * از ملیت‌های دیگر هم بودند؟– چینی‌ها هم بودند. عرب‌ها نیز به تازگی شروع به آمدن کرده بودند، اما ایرانی‌ها جو غالب را تشکیل می‌دادند. در مجموع در طول دوران دانشجویی‌ام تنها یک بار به همراه دوستان به منزل معلم دبیرستانمان دعوت داشتیم و یک بار نیز برای ناهار میهمان یکی از استادهای دانشگاه بودیم. به جرأت می‌توانم بگویم که فقط همین دو بار بود که به محیط آمریکایی وارد شدم. نزد معلم دبیرستان سالاد خوردیم و نزد آن استاد دانشگاه نیز چون با فرهنگ اسلامی آشنایی داشت، مقداری پنیر خوردیم؛ چراکه سایر غذاها ذبح شرعی نشده بود. * پس می‌دانستید ذبح اسلامی نشده بود؟– بله، به همین خاطر ارتباط محدودی با آمریکایی‌ها داشتیم. پس از ازدواج نیز ارتباط محدودی داشتیم، تا زمانی که نماینده دائم ایران در سازمان ملل متحد در نیویورک شدم. به خاطر نوع کارم و اینکه باید با محیط آمریکا تعامل داشته باشم، من و همسرم سعی کردیم با آمریکایی‌ها رفت و آمد کنیم. البته بنده حدود ۳۰ سال در این کشور زندگی کردم و فرهنگ این کشور را خوب می‌شناسم. جالب ایناست که اکثر ایرانیانی که در آمریکا زندگی می‌کنند، اسم غذاها و ادویه‌ها را به انگلیسی می‌دادند اما من و هسمرم هنوز نمی‌دانیم. * چون رستوران کم می‌رفتید؟– به رستوران مسلمان‌ها می‌رفتیم یا به رستوران‌هایی که ماهی یا سبزیجات سرو می‌کردند. به خانه آمریکایی‌ها رفت و آمد نداشتیم. به طور کلی حتی رفت و آمدمان در ایران نیز به هر دلیل محدود بوده است، شاید به خاطر اینکه چندان اجتماعی نیستیم. * یعنی این تمایل، برخاسته از تضاد فرهنگ و نظام اجتماعی میان ایران و آمریکا در وجود شماست؟– نه الزاماً، زیرا افرادی هستند که خیلی راحت با محیط آمریکا ارتباط برقرار می‌کنند. شاید به خاطر این است که من از کودکی تنها بوده‌ام و میل زیادی به شرکت در میهمانی و عروسی ندارم. حتی در مورد مجالس مذهبی نیز اگر در خانه به روضه گوش بدهم راحت‌تر هستم. * رابطه شما با شعر، ادبیات و موسیقی و به طور کلی با عالم هنر و خیال چگونه است؟– سالی که من در دبیرستان سه و نیم نمره تا بیست کم داشتم، ۲ نمره آن از هنر بود. در مورد خط و نقاشی ذوقی نداشتم. هیچ وقت خطم خوب نبوده. به همین خاطر در آمریکا همیشه متن‌هایم را با کامپیوتر تایپ می‌کردم. * در مورد شعر و ادبیات چطور؟– به شعر و ادبیات بسیار علاقه‌مند بودم. در مدرسه علوی به خاطر اینکه انشاء را خیلی خوب می‌نوشتم، سخنران شدم. از زمانی که مطالعه را شروع کردم، خیلی جدی کتاب خواندم. خدا پدرم را رحمت کند. طبع شعری داشت و برای ائمه شعر می‌گفت. به همین خاطر در خانواده ما علاقه به شعر و شاعری وجود داشت اما هنری مثل موسیقی در بین نبود، زیرا آن را حرام می‌دانستند. من تا ۱۵ – ۱۶ سالگی هیچ نوع موسیقی‌ای نشنیده بودم. حتی اگر در تاکسی موسیقی پخش می‌شد، می‌گفتیم لطفاً خاموش کنید. اما بعد از آن کمی تغییر کردیم و حتی قبل از انقلاب موسیقی گوش می‌کردیم. برخلاف فرزندانم، هیچ‌گاه خودم را متعلق به عالم هنر ندانستم. رشته دخترم طراحی داخلی است و پیانو می‌نوازد. پسرم نیز سنتور می‌زند. * آیا شده که همسرتان با پدر و مادرتان گله کنند که این چه رشته‌ای بود که شما انتخاب کردید، مثلاً ای‌کاش کامپیوتر می‌خواندید و در شرکتی کار می‌کردید؟– الحمدالله چون نیاز مالی ندارم، از این جهت ناراحت نیستم، اما به طور کلی وقت زیادی را با کامپیوتر می‌گذرانم. اولین بار بنده کامپیوتر را به وزارت خارجه آوردم و اولین مسئول کامپیوتر وزارت خارجه توسط من با کامپیوتر شخصی آشنا شد. رشته‌ای که انتخاب کردم، مسئولیت بسیار سنگینی را برایم به دنبال داشته است. بسیار اتفاق افتاده که با خود فکر می‌کنم خسارت اشتباهاتی را که من و امثال من در حوزه سیاست خارجی مرتکب شدیم، در واقع ۷۰ میلیون ایرانی متحمل شدند. حتی به این فکر می‌کنم که با این وضعیت، چقدر به جای اجر و ثواب، نگرانی اخروی دارم. البته ناشکری نمی‌کنم؛ زیرا زندگی بسیار راحتی داشتم و به خاطر اموالی که از پدر و مادرم به من رسیده است هیچ‌گاه مشکل مادی نداشتم. هیچ وقت نه نیاز داشتم و نه موقیعتش برایم فراهم شده که از عواید شغلم، چیزی به من برسد و جز حقوقم چیزی دریافت نکرده‌ام. ماشین یا خانه‌ای به خاطر کارم نگرفتم. خانه و هر چیز دیگری که دارم از ارث پدرم و بخشش مادرم است. از این ۲۵ سال کار، هیچ به دست نیاوردم، جز ناسزا؛ هم از طرف مخالفان که من را مانند دیگران می‌دیدند و هم از طرف دوستان خودمان. * نمی‌دانم فیلم «حاجی واشنگتن» مرحوم علی حاتمی را دیده‌اید یا نه؟ داستان فیلم مربوط به سفر اولین نماینده سیاسی ایران در عهد قاجار به ینگه دنیا با همان ایالات متحده آمریکاست. آیا شباهت‌ها و تفاوت‌هایی با شخصیت حاجی واشنگتن در خود می‌بینید؟ می‌توانید با آن شخصیت شباهت‌هایی داشته باشید یا برقرار کنید؟– شاید شباهتش این باشد که با وجود اینکه با کم و زیادش سی سال در آمریکا زندگی کردم، آداب و رسوم ایرانی و اسلامی خود را حفظ کرده‌ام؛ گرچه امیدوارم نکات مثبتی هم از ظواهر فرهنگ غربی، مانند احترام به حقوق و وقت دیگران آموخته باشم. ولی در مجموع هنوز فرهنگ غرب برای بنده، یک فرهنگ بیگانه است. * و تفاوت‌های شما با حاجی واشنگتن؟– فکر می‌کنم بقیه ویژگی‌های او، جزو تفاوت‌هایمان باشد. * در پایان تمایل دارم بدانم تعریف شما از خود دیپلماتتان چیست؟ آیا خود را به فرض یک دیپلمات ایرانی شیعه انقلابی مدرن جهانی شده یا چیزی شبیه به این تعبیر می‌دانید؟– شما در انتخاب این عناوین صاحب اختیارید. البته چون بسیار سخاوتمندانه این عناوین را انتخاب کرده‌اید! گذشته از شوخی و بدون تعارف، من خودم را خدمتگزاری می‌دانم که تمام تلاشش را در حد توانش کرده، سعی کرده منافع کشور را فدای منافع خودش نکند و منافع دیگران را هم در نظر بگیرد. قضاوت در مورد نتایج تلاش‌هایم با مردم بلندنظر و پرگذشت است که امیدوارم کاستی‌های مرا ببخشند و البته قضاوت نهایی با خداوند علیم و کریم است که بیش از هر چیز به مغفرت واسعه دل بسته‌ام.
کد خبر: ۵۴۹۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۰/۳۰