سایت تحلیلی خبری آوای دنا avayedena.com:
به نوشته روزنامه جمهوری اسلامی، در تشييع جنازه «صباح» خواننده زن 87 ساله لبناني كه در بيروت برگزار شد، هواداران وي يكي از ترانههاي او را پخش كردند و با رقصاندن تابوت حاوي جنازه در ميان جمعيت، تعدادي از آنها از زن و مرد به رقص و پايكوبي زير جنازه پرداختند. شبكههاي اجتماعي كه اين صحنه را به عنوان يك پديده عجيب نشان دادهاند، درصدد هشدار دادن نسبت به چنين هنجارشكنيهايي در كشورهاي اسلامي برآمدند كه ميتواند الگوي غلطي باشد.
کد خبر: ۵۰۷۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۹/۱۱
ستايش خدا صلوات بر محمد(ص )، قبل از دعا و درخواست است ، چنانكه يكى از شماها وقتى كه نزد شخصى براى حاجتى مى رود، آن شخص دوست دارد كه قبل از عرض درخواست ، سخن خوشى در ميان آيد.سایت تحلیلی خبری آوای دنا avayedena.com:
به گزارش فرجام، عصر رسول خدا(ص) بود، روزى پيامبر(ص) در مسجد ديد: مرد ى وارد مسجد شد دو ركعت نماز خواند و بعد از نماز، دست به دعا برداشت و دعا كرد.پيامبر(ص) فرمود: ((اين بنده در دعا و درخواست خود از خدا، شتاب كرد)) (و قبل از ثناى الهى دعا نمود).سپس مرد ديگرى وارد مسجد شد و دو ركعت نماز خواند، پس از نماز، ثناى بجا آورد (يعنى خدا را به اوصافش ياد كرد) و بعد بر محمد(ص ) و آل اش، صلوات فرستاد، آنگاه دعا كرد.پيامبر (ص) (روش دعا كردن او را پسنديد، نزد او رفت و) به و فرمود:سل تعط:((درخواست كن كه به تو داده شود)) (دعا كن كه دعايت به استجابت مى رسد).در روايت ديگر، پس از نقل مطلب فوق ، آمده : امام صادق (ع) فرمود:((در كتاب على (ع) آمده : ستايش خدا صلوات بر محمد(ص)، قبل از دعا و درخواست است ، چنانكه يكى از شماها وقتى كه نزد شخصى براى حاجتى مى رود، آن شخص دوست دارد كه قبل از عرض درخواست ، سخن خوشى در ميان آيد))
منبع:جام
کد خبر: ۵۰۲۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۹/۰۷
ارائه مشاوره های ژنتیکی و انجام تست های تشخیصی قبل از لانه گزینی و...، به زوجین کمک می کند از تولد نوزادانی با مشکلات ژنتیکی پیشگیری کنند.
به گزارش سایت تحلیلی خبری آوای دنا avayedena.com:
دکتر سعید رضا غفاری متخصص ژنتیک پزشکی و مسئول کلینیک سلامت مادر، جنین و نوزاد مرکز درمان ناباروری ابن سینا، با بیان اینکه خانواده ها علاوه بر آنکه می خواهند نابارور نباشند، تمایل به داشتن فرزند سالم دارند، گفت: علم ژنتیک به واسطه مشاوره ژنتیک به هر دو موضوع مرتبط است. یعنی ما، در ژنتیک یک روش ثابت و قابل تکرار برای همه افراد و مشکلات نداریم و علم ژنتیک، علمی بسیار پیچیده است و انسان نیز یک موجود با ارگانیسم بسیار پیچیده می باشد که در اینجا وظیفه علم ژنتیک این است که به زوجین و خانواده ای که خواستار داشتن فرزند و آن هم فرزندی سالم هستند و از طرفی با علم پیچیده ژنتیک نیز آشنا نیستند، کمک نماید.
وی با اشاره به اینکه شجره نامه، سابقه رسم شده ازدواج ها و تولدها، بیماری و حالات و صفات خاص در یک خانواده در چند نسل متوالی است، افزود: در شجره نامه، صفات غیر طبیعی، ناهنجاری های ژنی و بیماری ها ثبت می شوند. اگر در این مرحله مشکل زوج، مرتبط با ژنتیک تشخیص داده شود، انجام آزمایش ژنتیک پیشنهاد می شود که نوع آزمایش درخواستی با توجه به علایم و یافته های شجره نامه متفاوت می باشد.
مسئول کلینیک سلامت مادر، جنین و نوزاد مرکز درمان ناباروری ابن سینا با بیان اینکه ژنتیک با دو روش بر روی افراد تأثیر می گذارد عنوان کرد: ژنتیک یا مستقیماً بر روی ناباروری افراد تأثیر می گذارد مثل زمانیکه یک کروموزوم X در خانمی کم و یا در مرد ی اضافه می شود و منجر به عدم تولید اسپرم در آن مرد و یا عدم تولید تخمک در خانم می شود و نهایتاً سبب ناباروری آنها می گردد و در اینجاست که ژنتیک این مشکل را تشخیص می دهد و مواقعی نیز وجود دارد که افراد واقعاً نابارور نیستند، یعنی توانایی فرزندآوری را دارند اما دارای مشکلی هستند که می توان از طریق ژنتیک آن را تشخیص داد که در اینجا همه افراد خانواده، گذشته، شواهد بیماری و سلامت افراد در یک شجره نامه رسم و ثبت می شود.
این متخصص ژنتیک پزشکی با اشاره به اینکه شجره نامه حداقل در سه نسل ثبت و رسم می شود خاطر نشان کرد: ممکن است فرد مراجعه کننده جهت دریافت مشاورۀ ژنتیک در ظاهر سالم باشد اما بخش هایی از بیماری نسل های قبل از خود را به صورت نهفته با خود به همراه داشته باشد که خود فرد از آن بی اطلاع است، بنابراین نیاز به رسم شجره نامه توسط مشاوره ژنتیک و تحلیل آن ضرورت می یابد.
وی در ادامه افزود: اکثر بیماری ها به این صورت می باشند که هر صفتی که در ما انسان ها وجود دارد ما به نوعی آن را از نسل قبل از خود گرفته ایم که یا به صورت مستقیم و روشن در ما بروز می کند و یا به صورت نهفته در ما وجود دارد که ما خود، آن را به صورت مستقیم مشاهده نکرده ایم و در موارد کمی نیز صفتی در ما وجود دارد که به صورت خود به خود و برای بار اول در ما ظهور پیدا کرده است و صفتی جدید می باشد.
غفاری با تأکید بر استفاده از مشاوره ژنتیک برای برخی افراد گفت: اگر در خانواده ای سالم، تولد فرزندی معلول وجود دارد و این معلولیت یک یا چند بار تکرار شده است، اگر سابقۀ معلولیت در خود فرد به صورت عمده و یا خفیف وجود دارد و یا سابقه تکرار یک بیماری معمولی که به شکلی غیر معمول در خانواده دیده می شود همچون کم شنوایی که در افراد بالای ۶۰ و ۶۵ سال امری طبیعی و در یک کودک و یا نوجوان امری غیر طبیعی به شمار می رود، همگی نیازمند انجام مشاورۀ ژنتیک و تشخیص از این طریق می باشند.
مسئول کلینیک سلامت مادر، جنین و نوزاد مرکز درمان ناباروری ابن سینا، تصریح کرد: در برخی موارد، افراد دچار مشکل ژنتیکی هستند و این اختلال ژنتیکی در آنها به قدری شدید است که قادر به تولید مثل نمیستند و گاهی اوقات این معلولیت ها علاوه بر ایجاد معلولیت های ذهنی و حرکتی در تولید مثل هم سبب اختلال می شوند و شاید بتوان گفت که سیستم بیولوژیک آنها به گونه ای طراحی شده است تا بیماری ژنتیکی را به نسل بعد از خود منتقل نکنند.
وی در ادامه خاطر نشان کرد: در این میان برخی بیماری های ژنتیکی وجود دارند که شدت آنها آنقدر بالا نیست که در ظاهر، سیستم تولید مثل را دچار اختلال کنند اما اگر این تولید مثل اتفاق بیفتد، منجر به بروز معلولیت می شود.
غفاری ضمن اشاره به هدف علم ژنتیک در کمک به فرد نابارور یا زوجی که دارای مشکل می باشند، افزود: ما با تشخیص ژنتیکی قبل از لانه گزینی جنین و با استفاده از روش های کمک باروری، میان جنین هایی که تشکیل می شوند، بررسی ژنتیکی انجام داده و جنین مبتلا را کنار می گذاریم و آن جنینی را که هم از نظر ژنتیکی سالم است و هم قرار نیست سقط شود را انتخاب می کنیم و به این صورت از طریق علم ژنتیک به نوعی با یک میانبر، مسیر را کوتاه کرده و به خانواده این فرصت داده می شود تا امکان بارداری و فرزند سالم را داشته باشد.
وی با بیان اینکه در جابه جایی های کروموزومی، امکان سقط مکرر به میزان مساوری برای زن و مرد وجود دارد، گفت: به طور مثال مرد ی جابجایی کروموزومی دارد و بالطبع همسر وی جنین را سقط می کند، زیرا از این جابه جایی کروموزومی، جنین غیر طبیعی تشکیل می شود، یا منجر به ناباروری، سقط مکرر و یا تولید فرزند معلول می شود که در اینجا می توان گفت،عامل مرد انه در این امر دخیل بوده است.
غفاری با تأکید بر اینکه از لحاظ بیماری های کروموزومی میان کشور ما و سایر کشورهای دنیا تفاوت چندانی وجود ندارد تشریح کرد: در کشور ما، آمار بیماری های کروموزمومی همچون سندرم دان و جابه جایی های کروموزومی مشابه به آمار جهانی است یعنی بیماری های کروموزومی ژنتیکی هستند اما ارثی نمی باشند و می توان گفت چیزی در بدن فرد بیماری کم و زیاد شده است اما از پدرد و مادر و نسل قبل از وی به ارث نرسیده است.
وی افزود: گروهی از بیماری ها هستند که بیماری های تک ژنی می باشند که در آزمایشگاه مولکولی تشخیص داده شده و به دو دسته غالب و مغلوب تقسیم می شوند که نوع مغلوب اینگونه بیماری ها در کشور ما از شیوع بالاتری برخوردار بوده که از جمله آنها می توان به بیماری هایی چون تالاسمی، ناشنوایی و نابینایی های ارثی و بیماری هایی از این دست اشاره کرد.
مسئول کلینیک سلامت مادر، جنین و نوزاد مرکز درمان ناباروری ابن سینا در پایان با ابراز امیدواری از وجود ابزارها و روش های جدید ژنتیکی در کشور گفت: با و جود امکانات و روش های جدید ژنتیکی موجود در کشور در درمان ناباروری حتی اگر ازدواج فامیلی هم صورت بگیرد، ما می توانیم از آنها مراقبت کنیم، پس چنانچه زوجی، ازدواج فامیلی انجام دادند، توصیه ما این است که قبل از اقدام به بارداری، حتماً یک مشاورۀ ژنتیک انجام دهند.
کد خبر: ۵۰۱۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۹/۰۷
انجمن اسلامی دانشجویان مستقل علوم پزشکی یاسوج در واکنش به اظهارات منتجبنیا :ای کاش، سخنران مصداق این بیت «واعظان کینگونه جلوه در محراب و منبر میکنند/چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند» نمیشد و برای دقایقی حرمت دیگران و یا حتی حرف خود را نگه میداشت
کد خبر: ۴۹۰۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۸/۲۵
من دختري بودم که شبها روياهاي زيادي ميديدم و صبح آن را زير خاک مدفون مي کردم...دنيا را خائني ميديدم که هيچ وقت از من حمايت نميکرد، نقشههايم را ميخواند و لو ميداد...
کد خبر: ۴۸۹۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۸/۲۵
اعضای بدن نوجوان روستایی که در سانحه تصادف مرگ مغزی شده بود پس از پیوند به 6 بیمار نیازمند، جان دوبارهای به آنها بخشید.
سایت تحلیلی خبری آوای دنا avayedena.com :
این نوجوان 17 ساله که« محمد احمدی» نام داشت وقتی همراه پسرخالهاش سوار بر موتور به مراسم عروسی یکی از بستگان میرفتند بر اثر انحراف به چپ یک خودرو جان باختند.
اهالی روستای گنجهای بزرگ شهرستان بویر احمد در تکاپوی برگزاری عید بزرگ قربان بودند. ساعتی بعد خبر تصادف دو نفر از جوانان اهالی روستا همه را نگران کرده بود. خبر دهان به دهان چرخید و مشخص شد محمد نوجوان 17 ساله روستا که به همراه پسرخالهاش سوار بر موتور به یکی از روستاهای اطراف برای شرکت در مراسم عروسی میرفتند با یک خودرو تصادف کردهاند.صفدر احمدی پدر محمد که اهدای اعضای بدن پسرش را کاری پسندیده در راه خدا میداند از روز حادثه و رضایت برای اهدای اعضای بدن محمد اینگونه میگوید: «خدا به من و همسرم 7 فرزند عطا کردهاست، محمد فرزند سوم ما بود. راننده تاکسی هستم و با مسافرکشی خرج زندگی را تأمین میکنم. محمد پسر باهوشی بود و سعی میکرد با درس خواندن و کسب نمرات عالی زحمات من را جبران کند. همیشه دوست داشت به دیگران کمک کند و اهالی روستا روز مراسم خاکسپاری او از کمکها و محبتهای پسرم تعریف میکردند، روز حادثه وقتی اهالی روستا خبر تصادف محمد را به من دادند سراسیمه خود را به بیمارستان شهید بهشتی یاسوج رساندم؛ چند نفر از اهالی، پسرم و پسرخالهاش را به بیمارستان رسانده بودند. هنوز در شوک شنیدن این خبر بودم که متوجه شدم پسرخاله محمد همان لحظه اول تصادف کشته شده است. محمد و پسرخالهاش قرار بود به جشن عروسی یکی از بستگان بروند و در بین راه خودروی پرایدی پس از انحراف با آنها برخورد کرده بود. پسرم را به اتاق عمل برده بودند و من و همسرم دست به دعا برداشته بودیم، چند ساعت بعد یکی از پزشکان بیمارستان به ما گفت تلاشها بینتیجه است و محمد مرگ مغزی شده است. تا به آن روز با مرگ مغزی آشنایی نداشتم و احساس میکردم نفس کشیدن پسرم دلیل زنده بودن او است. این واقعیت تلخ را نمیتوانستیم بپذیریم تا اینکه مسئول پیوند اعضای دانشگاه علوم پزشکی یاسوج با تشریح مرگ مغزی پسرم از ما خواست تا اعضای بدن او را به بیماران نیازمند اهدا کنیم.» مرد با یادآوری لحظات دشوار تصمیمگیری برای اهدای اعضای بدن پسرش گفت: «تصمیم بسیار سختی بود اما وقتی در بیمارستان بیمارانی را دیدم که به خاطر از کار افتادن عضو حیاتی بدنشان سالها با سختی زندگی میکردند تصمیم گرفتم تا سهمی در زندگی بخشیدن به آنها داشته باشم. روز عید قربان بود و همه در تدارک جشن عید و قربانی کردن در راه خدا بودند، من چیزی نداشتم تا قربانی کنم و تصمیم گرفتم پسرم را در راه خدا بدهم. داستان حضرت ابراهیم(ع) را بارها از زبان پدرم شنیده بودم. او به فرمان خدا تصمیم داشت تا اسماعیلاش را قربانی کند، احساس کردم لحظه امتحان من هم فرارسیده است و باید از این امتحان بزرگ سربلند بیرون بیایم. با همسرم موضوع را مطرح کردم و گفتم روز عید قربان با اهدای اعضای بدن محمد میتوانیم به چند بیمار نیازمند عیدی دهیم، همسرم پذیرفت و همه اعضای بدن او را به بیماران نیازمند بخشیدیم، از اینکه سهم کوچکی در زندگی بخشیدن به چند بیمار نیازمند داشتیم خوشحالیم اما جای خالی محمد هیچگاه برای ما پر نخواهد شد.
شفا انلاین
کد خبر: ۴۸۳۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۸/۱۵
امیدوارم مرد م استان کهگیلویه و بویراحمد به عنوان بیعت با امام حسین(ع) بشقاب های سمی بالای پشت بام خانه ها که مظهر بی غیرتی هستند پایین بیاورند.
سایت تحلیلی خبری آوای دنا avayedena.com :ستار هدایتخواه شب گذشته در جمع عزاداران حسینی در مصلی یاسوج، با بیان اینکه کسی که غیرت دارد با گناه و فساد مبارزه می کند، اظهار کرد: افرادی که به دین و ارزش های اسلامی دهن کجی می کنند نباید توسط مرد ان غیرتمند بی پاسخ بماند.
وی با اشاره به اینکه دومین نشانه برای داشتن غیرت دینی انجام فریضه امر به معروف و نهی از منکر است، عنوان کرد: یکی از مهمترین اهداف امام حسین(ع) همین فریضه مهم بود به طوری که این موضوع اینقدر ارزش دارد که این امام بزرگ و عزیز جانش را فدا کند.
هدایتخواه افزود: امام علی(ع) می فرماید بهره مندی هر یک از شما از حیات، امر به معروف و نهی از منکر شماست ولی متاسفانه ما توجهی به این مهم نداریم به طوری که در روز صدها منکر می بینیم ولی عین خیالمان نیست.
نماینده ادوار هفتم و هشتم مجلس شورای اسلامی مقابله با بدعت ها را از دیگر نشانه های غیرت دینی برش مرد و تصریح کرد: آوردن یک روش غلط و باب کردن آن به نوعی نشان دهنده ضعف غیرت دینی فرد می باشد به طور مثال فردی که اولین بار در مراسم عروسی اورگ آورد و باب شد یک بدعت است.
هدایتخواه خاطرنشان کرد: براعت از کفار و مشرکان نیز از دیگر خصوصیات داشتن غیرت دینی است زیرا انسان با غیرت نمی تواند با کفار بسازد و از دشمنان بی زاری می جوید.
وی دفاع از ارزش های جامعه از جمله حیا، حجاب و عفت را نشان غیرت دینی عنوان کرد و گفت: قران می گوید با کسی که دین شما را مسخره می کند نباید دوست شوید.
هدایتخواه با اشاره به اینکه امام علی(ع) می فرماید آدم غیرتمند هیچ وقت زنا نمی کند، افزود: فردی که نسبت به ناموس خودش غیرت دارد به ناموس مرد م نگاه نمی کند و به غیرت همچون حصاری خانواده را از آسیب ها حفظ می کند.
این فعال فرهنگی ابراز کرد: تقویت باورهای دینی، تقویت معرفت دینی، هم نشینی با انسان های غیرتمند و تجلیل از آنان از جمله عوامل تقویت غیرت دینی است.
هدایتخواه با بیان اینکه اگر غیرت جنبه افراطی به خودش بگیرد مذموم است، عنوان کرد: اجازه ندادن به همسر و دختر برای حرف زدن با فردی برای امر ضروری، زنده به گور کردن دختران در گذشته، نبردن نام همسر با این نیت که نامحرم اسمش را نشنود، مخالفت با ازدواج زن و یا مرد بیوه از مصادیق غیرت منفی است.
وی اظهار کرد: سوء ظن نسبت به همسر و مدام تعقیب کردم آن و همچنین چک کردن تلفن و پیامک هایش نیز از مصادیق منفی غیرت دینی می باشد به طوری که در برخی مواقع تاثیر عکس می گذارد.
هدایتخواه گفت: غیرت ناموسی باید مثبت باشد یعنی به طور مثال راضی نباشی همسرت با پوشش نامناسب به طوری که برخی از اعضای بدنش نمایان باشد با نامحرم صحبت کند.
این فعال فرهنگی با بیان اینکه اگر خانواده ای بداند که دختر و یا پسرشان با جنس مخالف دوست هستند و بی تفاوت باشد این عین بی غیرتی است، افزود: متاسفانه در این زمینه فضای ماهواره ای تاثیراتی گذاشته است.
هدایتخواه تصریح کرد: مرد ان نباید اجازه دهند زنانشان شغلی را انتخاب کنند که با حیا و عفت سازگار نیست و یا آرایش کرده از خانه بیرون بروند.
سخنگوی کمیسیون فرهنگی مجلس هشتم شورای اسلامی با بیان اینکه فرهنگ غرب فرهنگ بی غیرتی است، گفت: در غرب یک زن همسر قانونی فردی می باشد ولی از دوستش باردار می شود هرچند خودش می داند که به چه بلای گرفتار هستند ولی با شبکه های ماهواره ای دنبال ترویج این مسائل مذموم در جوامع اسلامی هستند.
هدایتخواه اظهار کرد: همنیشینی با افراد بی غیرت، اعتیاد، خوردن گوشت خوک و دیدن فیلم های مبتذل نیز سبب بی غیریتی می شود که شیعیان امام علی(ع) باید در این زمینه هوشیار باشند.
وی با اشاره به اینکه عشق های مثلثی و مربعی ترفند برنامه دشمنان برای رخنه در جوامع اسلامی بویژه ایران قدرتمند است، ابراز کرد: غرب با تئوریزه کردن غیرت که مربوط به قدیمی هاست دنبال رسیدن به اهدافش است.
این فعال سیاسی و فرهنگی افزود: یکی از دوستانم که در دوران جنگ به افتخاری جانبازی نائل شد برای معالجه به کشور آلمان رفت وقتی دکتر از ایشان پرسیدند که چرا جنگ می کنید پاسخ داد اگر یک خروسی از دیوار همسایه وارد حیاط خانه ای شود خروس خانه با خروسی که وارد حیاط شده جنگ می کند و ما نیز همین کار را کردیم.
هدایتخواه با تاکید بر اینکه برخی افراد به اندازه خروس هم غیرت ندارند، تصریح کرد: برخی ها به عنوان کارشناس در شبکه های ماهواره ای بیان می کنند خیانت به شوهر و دوست شدن با فرد دیگری طبیعی است و زیاد به خودتان سخت نگیرید و دارند تجاورز را برایش فلسفه می تراشند.
وی با طرح این پرسش که مگر می شود شیعه علی(ع) و دوستدار امام حسین(ع) نسبت به سیره و روش ائمه بی تفاوت باشند، گفت: ماهواره یکی از مهمرتین عوامل رواج بی غیرتی در خانواده ها می باشد و به طور حتم هیچ فرد غیرتمندی اجازه نمی دهد این ترفند دشمن برای نابودی جوامع اسلامی در خانه اش وجود داشته باشد.
هدایتخواه با اشاره به واقعه کربلا و حساسیت امام حسین(ع) در زمینه خیمه زنان، خاطرنشان کرد: امام بزرگوار آخرین پیامش به آل سفیان این بود که من هنوز زنده ام و به خیمه زن ها تعرض نکنید.
وی اظهار کرد: وقتی ارزش های دینی مورد دهن کجی قرار می گیرد نباید بی تفاوت باشیم زیرا دشمن در جنگ سخت توسط مرد م ولایتمدار و دین باور سرجایش نشانده شد ولی امروز با جنگ دشوار نرم به میدان امده است.
نماینده مرد م شهرستان های بویراحمد و دنا در مجالس هفتم و هشتم مجلس شورای اسلامی گفت: کسانی که دم از سازش در مقابل امریکا می زنند به تعبیر مقام معظم رهبری بی غیرت هستند زیرا رئیس جمهور امریکا به صراحت گفتند که باید ریشه ایران را بخشکانیم.
هدایتخواه خاطرنشان کرد: امیدوارم مرد م استان کهگیلویه و بویراحمد به عنوان بیعت با امام حسین(ع) بشقاب های سمی بالای پشت بام خانه ها که مظهر بی غیرتی هستند پایین بیاورند.
منبع/تسنیم
کد خبر: ۴۸۲۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۸/۱۳
امیر حاج رضایی می گوید در فوتبال ما هدف،وسیله را توجیه می کند.
سایت تحلیلی خبری آوای دنا avayedena.com :
امیر حاج رضایی، یکی از پیشکسوتان و صاحبنظران خوشنام فوتبال ایران است که صحبتهای کارشناسی او، همواره قابل توجه بوده است. حاج رضایی به عنوان یک فرد صاحبنظر، به صحبت درخصوص معضلات و کاستیهای فرهنگی فوتبالمان پرداخت و به توهینهایی اشاره کرد که در دیدار با تراکتورسازی تبریز، صنعت ساری و پرسپولیس، علیه مهدی رحمتی سر داده شد.
توهينها را باور نميكردم
ما شاهد هستيم بازيكن به دليل توهين به داور، گرفتن اخطار يا فريب داور، از طرف هواداران «هو» ميشود يا عليه او سوت ميزنند و چيز ديگري وجود ندارد.
من اين را ابتداي صحبتم بگويم كه حرف من، حرف فردي نيست و قصد دفاع از يك فرد را ندارم زيرا اكثر اهالي فوتبال مورد اين لطف معكوس قرار گرفتهاند. من ميخواهم يك بحث كلي و تربيتي را مطرح كنم. ما سعي ميكنيم در ماه محرم، خيلي مسائل را رعايت كنيم و به حرمت اين ماه، پيراهن مشكي به تن ميكنيم. باور كنيد برخي توهينهايي كه به مهدي رحمتي نسبت دادند را من حتي زمزمه هم نميتوانم بكنم. 90 دقيقه تمام، در ديدار پيكان با تراكتورسازي و پرسپوليس، عليه دروازهباني شعار سر داده شد كه 80 بازي ملي دارد، دروازهباني كه از سادات است، آن هم در ماه محرم. من اين توهينها را ميشنيدم اما باور نميكردم. متأسفانه يك نقاب دروغين روي فوتبال ما وجود دارد كه زير آن نقاب، برخي براي رسيدن به منافع شخصي دست به هر اقدامي ميزنند. خب اگر با كسي مشكل دارند، با زبان درست و انساني حرف بزنند و رفتار كنند، نه اين طور غيرانساني. ما نبايد فراموش كنيم كه يك نفر چقدر براي فوتبالمان زحمت كشيده است.
تن ندادن به بندگي
اگر مشكل كلاهبرداري از پسر من نبود، هرگز به فوتبال برنميگشتم، دلم نميخواست به هيچ ورزشگاهي قدم بگذارم. يك لفظ مؤدبانه روي برخي اشخاص گذاشته شده به نام ليدر و خود همان افراد، در بازي پيكان و پرسپوليس هواداران را رهبري ميكردند كه به رحمتي توهين شود و در تبريز هم اين اتفاق به صورت خيلي بدتر افتاد. من بحث فردي ندارم. الان بحث مهدي رحمتي است و حتي سرمربي كنوني استقلال هم مورد هتاكي شديد در يكي از ورزشگاهها قرار گرفت كه من از ورزشگاه خارج شدم. همه عزت يك مرد ، شرافت او است و اگر شرافت او لكهدار شود، ديگر چيزي از آن مرد باقي نميماند. با محمد مايليكهن مقابل فرزندش اين اتفاق افتاد و ... ما ميخواهيم مسائل تربيتيمان را با يك سري كارهاي دمدست حل كنيم و دليلش اين است كه مرد اني كه براي فوتبالمان تصميم ميگيرند، آدمهاي كوچكي هستند و تصميمات كوچك ميگيرند. اين موضوع فقط به هواداران خلاصه نميشود و شما ميتوانيد مشاجرههاي مديران و ادبياتي كه در فوتبالمان هست را ببينيد، رفتارهاي اجتماعي را هم ببينيد. آلبركامو، جملهاي گفته بود كه فكر ميكنم رعايت آن براي مربيان واقعي الزامي است. كامو گفته دو وظيفه مهم برعهده نويسنده است: «1- پشت كردن به دروغ 2- تن ندادن به بردگي» كه من اين گفته را در مورد مربي بيان كردم.
با شكستهاي فني شكستهاي اخلاقي هم از راه ميرسد
متأسفانه به موازات شكستهاي سريالي فني، شكستهاي اخلاقي هم از راه ميرسد و به عنوان نمونه، اتفاقي كه براي يكي از مسئولان تيم المپيك در كره جنوبي رخ داد و اين براي همه ايرانيها بد است. شكست هرگز شرافت كسي را لكهدار نميكند، بلكه اين بياخلاقي است كه شرافت را زيرسؤال ميبرد. اين حرفها خيلي زده شده و مثل بازار مسگرها، صدا به كسي نميرسد اما ما وظيفه داريم بگوييم. وقتي زيدان رفت پيش رئيسجمهور فرانسه، از او پرسيد چرا در فينال جامجهاني با سر به سينه بازيكن ايتاليا زدي كه پاسخ داد: «بدون آن حركت، فوتبالم نيمهكاره ميماند.» من 60 سال با فوتبال زندگي كردم و وظيفه خودم ميدانم اين صحبتها را انجام دهم.
در فوتبال ما هدف، وسيله را توجيه ميكند
من هر دو دوره قبل و بعد از انقلاب را ديدهام و مرد ان شريفي داشتيم كه براي فوتبالمان كار ميكردند. به عنوان مثال، بعد از انقلاب صفاييفراهاني را داشتيم و محمد دادكان. به جز اين دو نفر، چه كسي را داشتيم كه مديريت فرهنگي فوتبال را بر عهده بگيرد؟ در واقع همه تابع بودند، زيرا منافع شخصي داشتند. فوتبال، ورزش شريف و بزرگي است و آدم بزرگ ميخواهد. الان وضعيتي پيش آمده كه فوتبال ما را سيل دارد با خود ميبرد. جدا از مباحث فني، در مباحث فرهنگي هم هر كدام از ما ميتوانيم حداقل 10 قصه تعريف كنيم، از ديدهها و شنيدههايمان. من يك زمان ميگفتم فوتبال ما ناپاك است، الان ميگويم فاسد است. اين را هم بگويم كه استاديوم، يك جامعه كوچك از كل جامعه است و بخشي از ناهنجاري ورزشگاهها، ريشه در بيرون دارد. براي پول، برخي تن به هر كاري ميدهند. ما مسلمان هستيم و ميگوييم يك مسلمان بايد شرافت داشته باشد اما فوتبال ايران، فوتبال ماكياوليستي است و هدف، وسيله را توجيه ميكند و از هر وسيلهاي براي هدفشان استفاده ميكنند. من خيلي چيزها را ميشنوم كه نميشود به آن استناد كرد. مثلاً اين كه برخي رؤساي هيأتها پاداش نقدي يا غيرنقدي ميگيرند كه رأي بدهند. اينها قابل اثبات نيست اما در صحبتهاي مرد م هست.
در جذب مرد ان كوچك، فدراسيون ما اول است
امام حسين (ع) به ما آموخت اگر دين نداريد، آزاده باشيد. اين پيراهن مشكي در ماه محرم، به ما ياد نميدهد آزاده باشيم؟ بايد به يك دروازهبان با 80 بازي ملي اين همه توهين و ناسزا گفته شود؟ خدا را شكر كه تلويزيون بازي را پخش نكرد. حرف من، به صورت كلي است و ميگويم شرايط فرهنگي ما در فوتبال، در واقع ضدفرهنگي است. پاكسازي اين شرايط هم فقط به فدراسيون معطوف نيست اما ميگويم در جذب مرد ان كوچك، فدراسيون ما در دنيا اول است. در فوتبال ايران، آدم سالم مجرم است. من سال بعد 70 ساله ميشوم و انرژي و علاقهاي براي پست گرفتن در فدراسيون ندارم. دوران من سپري شده و الان نوبت جوانهاست. مشكلات فقط به فدراسيون معطوف نيست و جدا از فدراسيون، باشگاهها نيز كه بدنه فدراسيون هستند، مقصر هستند. اما اگر بپرسيد چطور ميشود اين مسائل را حل كرد، من جوابي ندارم زيرا فقط سرمان از اين مرد اب بيرون مانده است.
لكه ننگ فوتبال است كه مايليكهن به زندان برود
جدا از اتفاقي كه ميان علي دايي و محمد مايليكهن افتاده؛ اگر انسان شريفي مثل مايليكهن به زندان برود، لكه ننگي براي فوتبالمان است. من هيچ قضاوتي ندارم كه كدام طرف راست ميگويد. اگر مايليكهن به زندان برود، براي فوتبال ما شرمآور است و تنش بين اين دو بزرگ فوتبال بايد از بين برود. همواره به مايليكهن گفتهام كه حيف از انسان شريفي مثل تو كه از ادبيات بهتري استفاده نميكند.
منبع/خبر انلاین
کد خبر: ۴۸۱۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۸/۱۲
داستان اينقدر واضح و نكاتش اينقدر محسوس والبته عظيم هست كه نياز به تفسير نداشته باشد
کد خبر: ۴۸۰۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۸/۱۰
مداح اهل بیت(ع) گفت: از طرف من بنویسید ای بزرگواران قدر رهبر خود را بدانید و هیچگونه نگذارید دشمن بین شما لانه کند و همیشه متحد باشید تا بتوانید پرچم را به پرچمدار بسپارید.
سایت تحلیلی خبری آوای دنا avayedena.com :
محرم آن سال همه ایران داشتند این نوا را میخواندند. آن قدر دلچسب و در عین حال حزین بود که هر تیپ آدمی با آن ارتباط برقرار کند و "انا مظلوم حسین" را زیر لب زمزمه کند؛ قطعهای که شبکه سه از حسینیهای در کربلا پخش میکرد و یک مرد جوان عرب با عرقچین و چفیه و دشداشه عربی داشت آن را میخواند و همه مرد م هم با میخواندند و سینه میزدند. استقبال از آن قطعه آن قدر فوق العاده بود که اربعین آن سال، "نزار القطری" که اتفاقا فارسی هم بلد بود و از قضا اصالتاً برای لارستان استان فارس بود، برای اولین بار در ایران مرثیهسرایی کند، مراسمی که از فرط حضور جمعیت، اتفاق عجیب و غریبی به حساب میآمد.... و همه اینها یعنی "نزار القطری" شد یک مداح دوستداشتنی در ایران. مداحی که میداند است چطوری بخواند و چه طوری دل ایرانی ها را با خودش همراه کند.در ادامه گفت و گوی ما با نزار القطری را میخوانید: * یادتان هست اولین باری که در یک جمع مداحی کردید چه زمانی و کجا بود؟ الان دقیقا چند سال است برای امام حسین(ع) میخوانید؟سلام برحسین و یارانش، سلام بر شما و شیعیانش. میتوانم بگویم از هشت سالگی مداحی میکنم. الآن هم که ۴۳ ساله هستم یعنی ۳۵ سال است که مداحی میکنم. اولین بار هم در یکی از حسینیههای قطر بود. * شما قطر به دنیا آمدید؟ الان کجا زندگی میکنید؟آره در قطر به دنیا آمدم و تا ۲۸ سالگی آنجا زندگی میکردم. بعد نزدیک پنج سال در لندن بودم اما الآن کارم منتقل شده به کویت و به همین دلیل الان کویت زندگی میکنم. * و محرم امسال هم لندن برنامه دارید؛ درست است؟آره من خیلی کشورها برای عزاداری رفته ام. امسال هم لندن هستم. اما تعیین کننده مجالس خود حسین بن علی علیه السلام است. اصلا چیزی دست ما نیست. * مرد م ایران شما را با قطعه معروف "انا مظلوم حسین" میشناسند؛ ماجرای آن قطعه را برای ما میگویید؟ شاعرش کیست، چه شد که این قطعه را خواندید؟ اولین بار کجا آن را اجرا کردید؟ کمی در این مورد صحبت کنید...می توانم بگم تقریبا ۳۵ سال است که دارم آن را میخونم؛ نه من سیر شدم نه سینه زنها.من همیشه مجلس را به همین نوحه ختم می کنم و بهش میگم ختم مجلس. چون باید همه مجالس به ذکر مصیبت ابی عبد الله ختم بشود.این نوحه شاعر معینی نداره؛ خیلی از مقاطع عربیش زبان قال امام حسین هست و خیلی از مقاطع زبان حال؛ بعضی از مقاطع از صامت بروجردی نقل شده و بعضی مقاطع را توی کتابها دیده ام که نوشته ناشناس؛ ولی اینها مهم نیست؛ چون شاعرش پیش امام حسین آشناست. * خاطره جالبی هم درباره برخورد مرد م با این قطعه دارید؟بله ... الحمدلله من تقریبا هرساله میروم حج؛ یکی از سالها در منطقه جمرات به علت مریضی شدید من غش کرده بودم و افتاده بودم؛ وقتی چشمهایم را باز کردم خودم را در آمبولانس دیدم؛ چیزی یادم نیست فقط یادم هست که آنهایی که مرا بلند کرده بودن و به آمبولانس تحویل داده بودند؛ چند نفر از مرد مان شریف ایران بودند؛ چون فقط صدایشان را میشنیدم که میگفتند: « این همون مداحیه که آنا مظلوم حسین میخونه!» * اتفاقا همان سال، شما اربعین به ایران آمدید و مرد م ایران استقبال بسیار پرشوری از شما کردند؛ درباره آن سفر که "انا مظلوم حسین" را برای نخستین بار در ایران خواندید، برایمان توضیح میدهید؟آن سال یکی از سالهای بسیار پربرکت برای من بود؛ من به دعوت صدا و سیما و برخی از دوستان مذهبی و بسیجی به ایران آمدم و برای اولین بار در مسجد بلال تهران توانستم مداحی بکنم و صدای لبیک یا حسین را از حنجرههای مرد م ایران بشنوم. * آن مراسم خیلی هم مورد استقبال مرد م قرار گرفته بود...بهیاد ماندهترین مجلس عمرم بود واقعا. تا آبد از یادم نمیرود. * آن مراسم چرا انقدر خاطره انگیز شد به نظرتان؟خب اولین بار بود که در ایران میخواندم؛ به خصوص بعد از قطعه انا مظلوم حسین... * تا به حال ایام محرم برای اجرای به ایران امده اید؟ دوست دارید یک بار دهه اول محرم در ایران مداحی کنید؟نه خیر تا حالا نیامدم. اما خیلی دلم میخواهد عزاداری دهه اول آنجا داشته باشم. * کلا قطعات چند زبانه از شما زیاد شنیده ایم. چرا روی این کار اصرار دارید؟دلیل اصرار داشتن من این است که به خیلی از کشورها سفر میکنم و با مرد مان مختلفی ملاقات میکنم؛ همه از من میخواهند که به زبانهای مختلف نوحههایم را اجرا کنم؛ آخر امام حسین مال همه هست خب! * اتفاقا می خواهم مسیر بحث را ببرم سمت نوحه خوانی. در سالهای اخیر شاهد هستیم که در جامعههای مختلف شیعی، درباره عزاداری امام حسین تحریفهایی به وجود امده. مثلا استفاده از ملودیهای آهنگهای اروپایی (که در بین بعضی از مداحان جوان ایران اتفاق میافتد) یا برخی کارهایی که در عزاداری باعث سوء استفاده رسانههای ضد اسلامی میشود. نظرتان در باره این کارها و تأثیر منفی آنها روی موضوع عزاداری امام حسین و جامعه شیعه چیست؟ببینید برادران عزیز این کشتی، کشتی بزرگی است و مرد مان زیادی سوار این کشتی هستند. حالا بعضیها با فرهنگ بالا و برخی سطح فرهنگشان پایین تر از بقیه. برخی هم سوار شده اند برای ایرادگیری و سوراخ کردن این کشتی؛ اما ما یک ناخدا داریم و یک سرور و یک ولی؛ برای در امان بودن از مشکلاتی که برخی مرد م بوجود میآورند و این مشکلات شکافهایی به بدنه کشتی مینشاند؛ باید به ناخدا مراجعه کرد باید به سرور و ولی مراجعه نمود؛ ما بحمد الله ولی فقیه داریم و تا ولی فقیه داریم همیشه در امانیم وکسی نمیتواند جرأت صدمه زدن به کشتی را بکند.مقام معظم رهبری ملاقاتهای زیادی با مداحان داشتند که در این ملاقاتها مطالبی فرمودند که درمان همه این دردهاست؛ وباید همه مداحان از فرمایش ایشان استفاده نمایند تا هیچکس از جاده حق و از صراط مستقیم خارج نشود. * یک مقدار راجع به وقایع اخیر جهان اسلام صحبت کنیم. همین جنگ آفرینیهایی که جبهه النصرة و داعش انجام داده اند و مسلمانان زیادی را آواره کرده و این همه بلا سر مرد م بی گناه آورده اند. از طرفی هم مقامات دولتی و مراجع دینی سنی و شیعه بارها بر حفظ وحدت میان مسلمانان تاکید کرده اند...هیچ تردیدی نیست که این جنگها توسط آمریکا و بعضی از وابستگانشان در خاورمیانه پیاده شده و همچنین شکی در آن نیست که زبانه ی این آتشها به خودشان برمیگردد؛ آتشهایی که توسط رژیم صهیونیستی در فلسطین برافراشته شد؛ الآن دود این آتشها به چشمان شان میخورد؛ ناگفته نماند که این آتشها تحت حمایت آمریکا و بسیاری از کشورهای اروپایی و متأسفانه بعضی از کشورهای عربی برافراشته شده است.داعش و نصره و غیره هم همین وضع را دارند خیلی واضح و نمایان است رجوع داعش به مهد اولیه خود؛ این روزها صحبتهای زیادی در رسانهها وجود دارد درباره برگشت داعش بر علیه سران اصلی خود.و ما مسلمانان باید به وظیفه خود عمل کنیم؛ همیشه متحد باشیم و همیشه بیدار باشیم و سنگرهایمان را رها نکنیم چون دشمن کینههای فراوانی برای ما مسلمانان در دل دارد. چه در حال جنگ وچه در حال صلح باید وحدت بین مسلمین را حفظ کرد.یک مثال بزنم؟ همنی آمرلی عراق. بهترین دلیل برای شما میتوانم مرد م شهر آمرلی عراق را مثال بزنم که خودم با چشم خودم دیدم که چگونه مرد م این شهر توانستند در مقابل داعشیها مقاومت کنند و نگذارند یک وجب از شهرشان بدست آنها بیفتد با اینکه عددشان کم و سلاحشان جز چند قطعه سلاح سبک چیزی دیگری نبود أما بزرگترین سلاحشان وحدت و همبستگی بین مرد مان شهر بود. * یه ذره هم از ارادت تان به حضرت امام و حضرت آقا و اصل ولایت فقیه صحبت کنیم...چه بگویم که وقتی حرف از حضرت امام است زبانم لال میشود. اما به موضوعی اشاره کنم که شما مرد م ایران قدر امام خمینی و مقام معظم رهبری را بدانید؛ تا حالا به وضع انقلابهایی که در منطقه خاورمیانه رخ داده است فکر کرده اید؟ دلیل ویرانی و نا بسامانی این انقلابها را میدانید؟ آیا میدانستید که دلیل به ثمر نرسیدن تمام این انقلابهایی که در کشورهای شمال افریقا مثل تونس و لیبی و مصر رخ داده است؛ نبودن یک رهبر مقتدر و مدبر است؟یقین داشته باشید که این انقلابها (هرچند بوی انقلاب مرد می میدهد) به هیچ وجه به پیروزی نخواهند رسید. بدلیل نبودن رهبری همچون حضرت امام (ره) وحضرت آیت الله خامنه ای دام ظله؛ انقلابهایی که به پیروزی خواهند رسید و رسیده اند انقلابهایی است که امتدادشان از انقلاب ماست؛ امتدادشان از خط حسین بن علی میباشد و میتوانم با تمام افتخار بگویم انقلاب أهل یمن یکی از انقلابهایی است که رابطه مستقیم با انقلاب حسین ابن علی علیه السلام دارد همانگونه که انقلاب اسلامی ایران امتدادی از انقلاب کربلا بود.آخرش از قول من بنویسید: ای مرد م شریف ایران قدر مقام معظم رهبری را بدانید. * حتما. خدا کند که مرد م یمن به زودی پیروز شوند انشالله. باز هم برگردیم به خودتان. شما از آن دسته مداحانی هستید که آلبومهایی با مضمون اسلامی و اهل بیت و با استفاده از موسیقی هم منتشر کرده اید. چه شد که این کار کردید؟ دلیل اصلی این کار شما چه بود؟نخیر هیچگاه از موسیقی در آلبومهایم استفاده نکرده ام. نواهایی که بعضا با آنها کار کرده ام موسیقی نیست. آن هم بدلیل اینکه ریتمها وآهنگهایی که استفاده میشود گاهگاهی با آهنگهای نامرغوب برخورد میکند. فقط از موسیقی برای کودکان استفاده کرده ام چون خیلی از محیط آهنگهای نامرغوب دور است. * یه مقدار از فعالیتهای اجتماعی تان برای ما بگویید. چون میدانم علاوه بر مداحی اهل بیت، کارهای مفید اجتماعی دیگری را هم انجام میدهید...چرا من؟ ما شاالله این همه مرد م خیّر در جامعه دارند فعالیت میکنند؛ فعالیتهای من چیزی نیست در برابر بقیه. لکن هم به خودم و هم به برادران و خواهرانم نصیحت میکنم که همیشه دستشان به صدقه باز باشد و سعی کنند در کارهای خیر شرکت کنند؛ هرچند کوچک باشد بدانید که اثرش در جامعه وهمچنین در فرزندانتان بزرگ میباشد. * فکر میکنم فعالیتهای شما درباره کودکان خیلی پررنگ تر و وسیع تر است. تا جایی که فعالیتهای زیادی را در تلویزیون دارید و برنامههایی جذاب و شاد برای تربیت اسلامی کودکان مسلمان تولید میکنید. مقداری در این باره برایمان توضیح میدهید؟ چه شد که وارد این موضوع شدید؟بعد از به دنیا آمدن فرزند اولم (کوثر) و بعد از آن پسرم (حسین) احساس کردم که جنگ بسیار بزرگی علیه این کودکان وجود دارد که ما سالهاست از آن غافل بودیم و هنوز هم مرد مان بسیار زیادی از آن غافلند؛ این جنگ، جنگ نرمی است که از طرف غرب علیه کودکان بپا شده است. یک "جنگ فرهنگی" تمام عیار. برای همین هم بر خود واجب دانستم که نه فقط از کودکانم بلکه تا میتوانم از کودکانی که هدف این جنگ قرار گرفته اند دفاع کنم؛ خوب حالا شما بگویید آیا میشود به غیر از سلاح کارهای فرهنگی به جنگ فرهنگی رفت؟ * طبیعتا نه...به همین دلیل شروع به کارهای فرهنگی کردم. مخصوصا کارهای فرهنگی مرتبط به کودکان. چه ساختن فیلم و کارتون، چه کلیپ و چه برنامههای مختلف دیگر.نا گفته نماند که هنوز جنگ ادامه دارد و پیشرفتی که غرب کرده است. صدها برابر بالا تر از پیشرفت ماست. آن هم بدلیل نبودن امکانات و همچنین تنها بودن در این سنگر سرد. * در میان ائمه هدی صلوات الله علیهم اجمعین قلباً به کدامیک از ائمه ارادت دارید؟ یا مثلاً در میان اصحاب و اولاد امام حسین علیهم السلام مانند حضرت علی اکبر، حضرت زینب، حضرت عباس، حضرت رقیه به کدامیک از ایشان بیشتر ارادت قلبی دارید؟همیشه ارادت خاصی به أم البنین داشتم وخواهم داشت؛ آخر کسی که حاجتم را یک بار براورده کنه حتما مقامش بزرگه؛ حتما پیش خدا وجاهت دارد؛ باز هم میروم سراغش؛ همیشه بهش رو می اندازم؛ نوکرش هم میشوم... * راستی مداحیهای مداحان ایرانی را هم دنبال میکنید؟بله حتما... * و کدوم را بیشتر میپسندید؟همشون دارن خدمت میکنند. هرکس مخلص تر باشد عمل ش هم بیشتر به دل مینشیند. یک جورهایی شبیه عطر خوشبو. عطر خوشبو که دیگه نیاز به تعریف ندارد! * درست است که از این سئوال زیرکانه رد شدید اما این دلیل نمیشود که من به رابطه نزدیک شما با حاج صادق آهنگران اشاره نکنم...!من از کودکی به ایشان ارادت خاصی داشتم. ایشان استاد من است. استادی که هرگز در کلاسش حضور نداشتم ولی همسنگرش بودم. أیام جنگ که در قطر بودیم جز رادیو چیز دیگری نبود که أخبار جنگ را بشنویم؛ با شنیدن مداحیه ای استادم میفهمیدم که سربازان اسلام پیشرفت کرده اند و با نوحههایش و نالههایش میدانستم که بچهها شهید شده اند. هنوز یادم هست که نوحههای ایشان را بلافاصله به عربی مبدل میکردم و در هیأتهای قطر شبانه میخواندم. خداوند عمر پر برکت وبا عزت به ایشان عطا نماید. * در آخر، اگر نکته یا صحبت خاصی مد نظر دارید بفرمایید...صحبت خاصی نیست ولی از طرف من بنویس: ای بزرگواران قدر رهبر خود را بدانید و هیچگونه نگذارید دشمن بین شما لانه کند و همیشه متحد باشید تا بتوانید پرچم را به پرچمدار بسپارید.
منبع/خبرگزاری دانشجو
کد خبر: ۴۷۵۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۸/۰۵
مکان مطالعه باید مخاطب پذیر باشد جذبه داشته باشد به نحوی که وقتی یک نفر وارد آن فضا و آن سالن شود احساس آرامش خاطر نماید
کد خبر: ۴۷۵۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۸/۰۵
تخت فولاد اصفهان، همچون گنجينه اي است كه گوهرهاي نايابي را در دل خود نگه داشته است و اسرار مگو در باب اين گوهرهاي ناياب بسيار دارد!
سایت تحلیلی خبری آوای دنا avayedena.com :
به گزارش رويش نيوز، تخت فولاد دركنار قبرستان بقیع مدینه، ابوطالب مكه و وادی السلام نجف اشرف از مهمترین و متبرك ترین مرقدهای جهان اسلام به شمار می رود. تا آنجایی كه برخی معتقدند تخت فولاد به واسطه قبور متبرك آن، دومین قبرستان جهان اسلام است.
در جاي جاي اين تكه از بهشت معنوي كه قدم مي گذاري عظمت هاي عرفاني و علمي زيادي مدفون است. يكي از اين ذخاير عظيم، عارف وارسته و عالم برجسته حضرت علامه آقا محمد بيدآبادي هستند و امروز - اول محرم - سالروز رحلت ايشان است.
نگاهی گذرا بر زندگینامه علاّمه بیدآبادی
آقامحمّد ـ که به خاطر سکونت در محلّه بیدآباد اصفهان،به بیدآبادی شهرت یافت، در خانواده ای علمی و مذهبی دیده به جهان گشود، پدرش ملاّ محمّد رفیع گیلانی، که نسبش به شیخ زاهد گیلانی (درگذشته 700 ق) می رسد، دانشمندی محقق و زاهد و مجتهد بوده است. آقا محمّد رفیع، از زادگاه خود، گیلان، به اصفهان مهاجرت و در محله بیدآباد اصفهان سکونت کرد و از این رو،به ملاّ محمّد رفیع گیلانی بیدآبادی مشهور شد.
ایشان در دامان پدری فرزانه و زاهد و در بستر علمی و مذهبی حوزه علمیه اصفهان، که در آن روزگار بزرگ ترین حوزه علمی تشیع به شمار می رفت، به تحصیل علم و کمالات پرداخت و با ذهن و روان حق جویش، از محضر فقیهان، محدثان، حکیمان و عارفان بزرگ بهره برد و با دستیابی به درجه های بالای علم و کمال از جمله بزرگان و نام آوران تشیع،در آن زمان گردیدalt.
اوایل عمر حضرت علامه بیدآبادی مقارن با پایان صفویه و غائله افغانها است. وی از شاگردان سید قطب الدین محمد نیریزی شیرازی (صاحب منظومه فصل الخطاب) و آخوند ملا اسماعیل خواجویی (م 1173 ق) بود. گفته شده که علامه بیدآبادی محتملا از سید حیدر آملی و او از فیض کاشانی و او از ملا صدرا حکمت را یاد گرفته است.
افزون بر آن، آقا محمّد که مربّی بسیاری از بزرگان در سیر و سلوک گردید، به منزل ها و مرحله های بالایی در «سلوک الی الله» دست یافت و به ویژه، در مرتبه «خوف» به جایگاه بلندی رسید.
«خوف» و «رجاء» دو مرحله سیر و سلوک است. در اثر خوف، انسان خود را از انجام دادن کارهای حرام و ناپسند و رفتارهای بد و برداشتن گام های خطرناک باز می دارد و از تماس با کارهای نهی شده دوری می کند و رجاء و امیدواری، انسان را به سوی امور حلال و پسندیده سوق می دهد.
آقا محمّد بیدآبادی، علاوه بر جامعیت در علوم عقلی و نقلی و چیرگی بر دانش های متداول زمان خود، در دانش های غیر رسمی و به اصطلاح، «علوم غریبه»، از جمله «کیمیا» نیز مهارت بسيار ویژه ای داشته اند.
حضرت علامه بیدآبادی در اول محرم 1198 وفات یافت و پیکر مطهر او را بنا به وصیت خودش در تخت فولاد اصفهان کنار قبر میر معصوم خاتون آبادی، که قبر پدرش هم در همانجا قرار داشت، دفن نمودند. مقبره او در صحن شرقی تکیه خوانساری قرار دارد. مرحوم محمدکاظم واله در قطعه شعری که اکنون بر سنگ مزار او حک شده است ماده تاریخ وفات او را اینچنین به نظم آورده است:
کرد واله از پی تاریخ او بیتی رقم تا بود هر مصرعی بر سال فوتش رهنمون
قبلهی ارباب علم آقا محمد شد ز دهر برگزیده عارفی عالم شد از دنیای دون
علامه بیدآبادی وصیت کرده بودند که بر بالای قبر وی گنبد و بارگاهی ساخته نشود.و بر طبق همین وصیت قبر وی تا حدود 120 سال بعد از وفاتش بدون گنبد و بارگاه بوده است.تا اینکه مرحوم میرزا سلیمان خان رکن الملک که نایب الحکومه اصفهان و از اولاد خلف بیک بود،عمارت چهار طاقی بر بالای قبر وی ایجاد نمود.بر مزار وي سنگي بسيار نفيس و ارزشمند قرار دارد كه اشعار آقا محمد كاظم واله به خط بسيار زيباي نستعليق بر روي آن حك شده است. يكي از كرامات مشاهده شده در تخت فولاد مربوط به ايشان است . مرحوم مهدوي نقل مي كنند كه هنگام دفن ميرزا حسين ناييني در كنار قبر آقا محمد بيدآبادي ، به قبر ايشان راهي باز شد و جسد مطهر آقا محمد بيدآبادي سالم بود و هيچگونه تغييري نكرده بود در حالي كه 127 سال از فوت ايشان مي گذشت.
ویژگی های اخلاقی و رفتاری آقا محمّد
عارف بید آبادی، با اینکه مورد مراجعه بیشتر مرد م بود و نیازهای همگان را برطرف می ساخت، هیچ گاه از کسی درخواستی نکرد. او مصداق حقیقی «کن فی الناس و لا تکن معهم؛ در میان مرد م باش و با آنها نباش» بود. روح توکل و اعتماد او به پروردگار جهان و علوّ مرتبه شخصیت انسانی اش، به او اجازه نمی داد، دست نیاز به سوی دیگران دراز نماید.
آقامحمّد کارهای شخصی، از جمله خرید لوازم ضروری زندگی و حمل و نقل آنها و…را خودش انجام می داد و یاری کسی را نمی پذیرفت.
صاحب رسم التواریخ در این مورد می نویسد:مرحوم آقا محمّد بیدآبادی،خودش به در دکان خبّاز و بقال و قصاب و سبزی فروش می آمد و آذوقه و مایحتاج خود را به دوش گرفته و به خانه خود می برد.
قناعت و بی نیازی
پادشاهان و فرمانروایان وقت، احترام بسیاری برای آقامحمّد قائل بودند. وزیران و امیران به خدمتش می رسیدند و از او کسب فیض می کردند، آنها آرزو داشتند، علامه از ایشان بخواهند کاری برایش انجام دهند و آنها با انجام آن خواسته، ارادت خود را به وی نشان دهند، ولی او از آنها هیچ چیزی نمی خواست.
از جمله آنها علی مراد خان زند، چهارمین پادشاه از خاندان زندیان بود که یک روز، با کمال فروتنی به دیدنش آمد. آن ذات مقدّس، آن سلطان را در مجلس خود، با فقیرانی که در آنجا حاضر بودند، هم ردیف و همنشین نمود. سلطان هفت هزار تومان پول نقد از مال خالص حلال خود را که از زراعت به دست آورده و برابر با قیمت بیست هزار خروار غله بود، نزدش گذارد و عرض کرد که این پول را میان نیازمندان قسمت نما.
آقا محمد فرمود: من مستحق نمی شناسم، مستحق شناس خدا می باشد، این مال را به رعیت ها بده. علی مراد خان گفت، من با رعیت ها به زراعت پرداختیم و بنابر عدالت آنها بهره خود را بردند و من هم بهره و سود خود را.
فرمود: اگر چنین است «ای بنده خدا» به تدریج من فقیر و مستحق پیدا می کنم و با نوشته ای نزد تو می فرستم. تو به دست خود پول را به آنها بده، زیرا طبق روایت، اگر تو به دست خود یک دینار به ایشان انفاق کنی، بهتر از آن است که من مال تو را به اذن خودت هزار دینار انفاق نمایم….
وقتی حضرت بیدآبادی(ره) قلب زن رقاص و اشرار را از شیطان تخلیه کرد
در كتاب کرامات و حکایات عاشقان خدا جلد اول، آمده است كه روزی جمعی از اشرار اصفهان که مرتکب هرگونه خلافی شده بودند،تصمیم می گیرند کار جدیدی و سرگرمی تازه ای برای آن روز خود بسازند.پس از شور و مشورت با یکدیگر،به این فکر می افتند که یک نفر روحانی را پیدا کرده و سر به سر او گذاشته و به اصطلاح خودشان(تفریحی) بکنند!
به همین خاطر در خیابان و کوچه به دنبال یک روحانی می گردند که از قضا چشم آنان به عارف بالله و سالک الی الله مرحوم حضرت آیت الله حاج شیخ بیدآبادی(رضوان الله علیه)
می افتد که در حال گذر بودند.گروه اراذل و اوباش به محض دیدن این عالم گرانقدر نزد ایشان رفته و دست آقا را می بوسند و از ایشان تقاضا می کنند که جهت ایراد خطبه عقد به منزلی در همان حوالی بروند و از تجرد درآورند.ایشان نگاهی به قیافه شیطان زده آنان نمود و در هیچ کدام اثری از صلاح و سداد نمی بینند ولی با خود می اندیشند که شاید حکمتی در آن کار باشد،به همین دلیل دعوت را قبول نموده و به همراه آنان به یکی از محله های اصفهان می روند.سرانجام به خانه ای می رسند و آنان از ایشان دعوت می کنند که به آن مکان وارد شوند.
به محض ورود ایشان،زنی سربرهنه و با لباس نامناسب و صد قلم آرایش صورت،از اتاق بیرون آمده و خطاب به مرحوم حضرت آیت الله بیدآبادی(نور الله قبره)می گوید: به به!حاج آقا خوش آمدی،صفا آوردی!!
ایشان متوجه قضایا می شوند و قصد مراجعت می کنند که جمع اوباش جلوی ایشان را گرفته و می گویند:چاره ای نداری جز این که امروز را با ما بگذرانی!!!
آن عالم سالک در همان زمان متوجه دسیسه آن گروه مزاحم می شوند و به ناچار داخل اتاق می شوند.آن جماعت گمراه به ایشان دستور می دهند که در بالای اتاق بنشینند، و سپس همان زن که در ابتدا به ایشان خوش آمد گفته بود،در حالی که دایره ای یا تنبکی به دست داشته،وارد اتاق می شود و شروع به زدن و رقصیدن نموده و به دور اتاق می چرخد!!
جماعت اوباش نیز حلقه وار دور تا دور اتاق نشسته و کف می زنند.زن مزبور،در حال رقص گهگاه به آن عالم ربانی نزدیک شده و در حالی که جسارتی به آن بزرگوار نیز
می نماید،این شعر را خطاب به ایشان خوانده و مکرر می گوید:گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را!!!!!
پس از دقایقی که آن گروه گمراه غرق شعف و شادی و سرگرمی خود بودند و ایشان سر به زیر افکنده بودند،ناگهان سر بلند کردند و خطاب به آنان می فرماید: تغییر دادم.........
به محض آن که این دو کلمه از دهان عالم سالک خارج می شود،آن جماعت به طرف ایشان به سجده می افتند و از رفتار و کردار خود عذرخواهی نموده و بر دست و پای آن ولی الهی بوسه می زنند و ایشان نیز حکم توبه بر آنان جاری می نماید.
در ارتباط با این حادثه خود آن بزرگوار فرمودند: در یک لحظه قلب آنان را از تصرف شیطان به سوی خداوند بازگرداندم.....
alt
نحوه برخورد با مخالفین
از جمله ویژگی های اولیای خدا، بردباری و گذشت است و در فضیلت این دو ویژگی، همان بس که خداوند متعال با این دو صفت خودش را در قرآن توصیف کرده است.
إنَّهُ کان حلیماً غفور
در داستانی نقل کرده اند: یکی از بدخواهان حکیم متأله بیدآبادی -که ظاهراًشاگرد ایشان هم بوده است- در غیاب معظم له نسبت های ناروا به ایشان می دهد و زبان به بدگویی از علاّمه باز می کند. عارف بیدآبادی که به راستی، عالمی حلیم و برخوردار از صفات پسندیده کریم بود، بدون هیچ گونه واکنشی منفی، تنها نامه ای برای تنبه و آگاهی این فرد می نویسد. بیدآبادی که عابد و سالکی زاهد و اهل ریاضت و مجاهدت بود، با شنیدن این ناسزاها و بدگویی ها نه تنها ناراحت نشد، بلکه تحمل این نوع دردها را موجب تذکر و فرو رفتن بیشتر در خود و نیز دستیابی به مقامات عرفانی و معنوی بیشتر می دانست.
داستاني از علم كيمياي علامه بيدآبادي
بيدآبادي همچنين در علم كيميا مهارت داشت و تبديل فلزات پست به طلا را عملاً در اصفهان انجام مي داد و چندين رساله و كتاب در اين خصوص از خود بجاي گذاشته است. در رستم التواريخ آمده است كه:«آن مرحوم نزديك وفات خود به ديدن جناب قدسي آداب،ميرزا محمد علي ولد ميرزا مظفر خليفه سلطاني آمد و خواست علم كيميا را تعليمش نمايد، آن كروبي قريحه قبول ننمود و فرمود اين بار بسيار گران است و مرا تاب و طاقت و توانايي برداشتن اين بار گران نيست و اگر متحمل اين بار گران بشوم تكليف بر من شاق مي شود و در اين باب صلاح خود را نمي دانم پس مرحوم آقا محمد چون غير آن پاك فطرت از براي اين علم شريف سزاوار با اهليتي نيافت، چه از اولاد خود چه از ديگران،پس ناچار اين امانت خدايي را مانند درّ مكنون در گنجينه دل به خاك برد و آن را به هيچ كس نسپرد.»
نکوهش دنیا و دنیا داران و عُزلت
عارف بید آبادی درباره ی اهل دنیا -به معنای نکوهیده آن- و خوبی کناره گیری از آنها می فرماید: پس اگر خواهی که نفس خالص به دست آوری و این قلب قلاّبی به جا بگذاری، از این دنیا در نفست نفرین کن و گوشه گیری و عزلت از این دنیا بکن و از رفت و آمد مرد م روزگار خود، چه خواص و چه عوام بپرهیز….
در حکایتی زیبا و شنیدنی، می توان، دیدگاه عارف بیدآبادی را در مورد دنیا و دنیاداران دریافت. یکی از عمّال دیوان، به آقا محمّد بیدآبادی ـ که از علماء العارفین است ـ گفت که تو مرد خدایی و من مرد دنیایم. آقا محمد هم دو دست بلند کرده بر مغز او اشاره کرد که خاک بر سرت که تو دنیا نیز نداری، دنیا آن بود که نمرود و شدّاد و فرعون داشتند
.
ساده زیستی
آقا محمّد، با اینکه در زمان خود از نامداران و مورد توجه همگان بود، به گونه ای که صاحب منصب های حکومتی آن زمان در تلاش برای نزدیک شدن به او بودند، زندگی ساده و بی پیرایه و سختی را انتخاب کرده بود. همین زهد و سخت زیستی و روی گردانی از دنیا، وجود او را شایسته پذیرش فیوضات ربانی گردانید. بیدآبادی، حقیقت زهد را یافته و در خود پیاده کرده بود، البته نه زهد به معنای رهبانیت و ترک دنیا که اسلام با آن مخالف است، بلکه زهد اسلامی که آدمی، برای بهتر انجام دادن همه مسئولیت های فردی و اجتماعی، سادگی و دوری در آلایش های زندگی، شیوه خود قرار دهد و نسبت به زرق و برق زندگی بی توجه باشد، از گرم و سرد زمانه ترسی نداشته باشد. زهد اسلامی با ریاست داشتن و مال و زن و فرزند و غیره مغایرتی ندارد، چنان که همه اینها، در حدّ اعلا برای آقا محمّد بیدآبادی فراهم بود.
این عارف بزرگوار، خود می فرمود: طالب عقبی باید، به دل از جاه و مال دنیا بی رغبت باشد، نه آنکه به زبان و گفتگو زاهد و به دست و پا ودندان چنگ به دنیا بزند….
می گفتند: منزل شخصی آقا محمّد در محلّه بیدآباد و دارای درب کوتاه و کوچکی بود. روزی به وی پیشنهاد کردند تا درب خانه اش را تغییر بدهد و بلند سازد، او پاسخ داد: «پس از این، کسی که در آن ساکن شود، درب منزل را تغییر خواهد داد»، یعنی بزرگ کردن درب خانه مربوط به مالک بعدی این خانه خواهد بود.
حاضران تعجب کردند، ولی به احترام شخصیت آقامحمد و نیز به خاطر اطمینان به گفته های او، که از روی دانش و آگاهی پیشگویی می کرد، ساکت شدند و سخنی نگفتند. طولی نکشید که پس از وی، منزل در اختیار سید حجت الاسلام شفتی قرار گرفت و چنانچه آقا محمّد پیش بینی کرده بود، حجت الاسلام، وضع منزل را تغییر داد و درستی گفتار آن عارف بر همگان آشکار گردید.
از دیگر ویژگی های آقا محمّد این بود که با همه احترامی که فرمانروایان و زمامداران وقت، به او می گذاشتند، ساده زیستی و فروتنی او به گونه ای بود که از سوار شدن بر چهارپا و بیرون رفتن با آن ابایی نداشت، آن هم سوار شدن بر یک الاغ رعیتی با پالان معمولی؛ و با همان حال، مسافت های دوری را می پیمود.
در مورد خوراک او می نویسند: در ماه، یک مرتبه گوشت می خورد و پیش از استفاده از این گوشت، صد رأس گوسفند قربانی می کرد و میان نیازمندان و مستمندان تقسیم می نمود.
در مورد پوشاک و حرفه وی نیز چنین نوشته اند:«و جامه های وی کرباس و پشمینه کم بها بود و به کسب تکمه چینی اشتغال داشت و خط شکسته را خوب می نوشت…»
در مورد محل تدریس و تربیت او گفته اند که بسیار ساده و بی ریا بوده است:و در حجره ی نشیمن خاصش که دانش آموزان بسیار، از ارباب علم و حکمت در آنجا فراهم می آمدند، فرش بوریا و در اطراف و حواشی اش پوست گوسفند گسترده بود و بر آنها می نشستند«
دستوري از علامه بيدآبادي
در كتاب فيض حضور آمده است، مرحوم حاج محمد حسن شرکت يكي از علما و عرفاي اصفهان نقل می کنند كه آیت الله بیدآبادی 5 سفارش مهم داشتند و همیشه می فرمودند که افراد ملتزم به آن باشند:
(1) همیشه با طهارت (وضوء) باشید.
(2) نماز اول وقت اقامه شود.
(3) بیداری سحر از دست نرود.
(4) غسل جمعه فراموش نشود.
(5) مهمتر از همه: همیشه خود را در حضور حضرت ولی عصر ارواحنا فداه ببینید(دائم الحضور بودن)
فهرست کلی مکتوبات و آثار علامه بیدآبادی عبارتند از:
1.آثار در زمینه تفسیر قرآن
2.آثار در زمینه علم کیمیا
3.آثار در سبک عرفای متاله
4.نوشتهها در زمینه حکمت و کلام
بیدآبادی به عربی و فارسی آثاری از خود برجای نهاده است که عبارت اند از:
1.تفسیر قرآن به عربی
2.رساله ای به فارسی با عنوان فی علم التوحید علی نهج التجرید که در منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران چاپ شده است.
3.رساله حُسن دل به فارسی، تحقیق و تصحیح علی صدرایی خویی و محمدجواد نورمحمدی
4.«رساله در سیر و سلوک» در پاسخ میرزای قمی به عربی که همراه با ترجمه فارسی در مجله پیام حوزه 1372ش به چاپ رسیده است.
5.«رساله در سیر و سلوک» در پاسخ سید حسین قزوینی که مکرراً چاپ شده است.
6.«فصلی در آداب تخلیه و تحلیه»
رساله ای با عنوان سیر و سلوک نیز منسوب به علامه بیدآبادی است که همراه با شرح میر سیدحسین مدرس هاشمی در 1377 ش منتشر شده است. نراقی نیز دستورالعملی از او در سیر و سلوک نقل کرده است.
اهمیت ویژه حضرت علامه محمد بیدآبادی در انتقال فلسفه غنی اصفهان عصر صفوی به روزگار بعد از خودش بود زیرا با انقراض سلسله صفویه فلسفه در حوزهی اصفهان دستخوش نابودی و فراموشی بود ولی آقا محمد بیدآبادی با تربیت شاگردان بزرگی همچون ملا علی نوری توانست فلسفه ملاصدرا و علم حکمت را به نسل بعد منتقل کند.
در عین حال مرحوم بید آبادی بیشتر در عرفان بروز و ظهور کرده است. بیدآبادی در عرفان، مرید سیّد قطب الدین نیریزی (1100ـ1173)، از ارکان سلسلة ذهبیّه بود و پس از مرگ او قطب این سلسله شد. گفته اند سلسلة عرفانی برخی عارفان متشرع ساکن نجف و کربلا، مانند سید احمد کربلایی سیّد مرتضی کشمیری، ملا فتحعلی سلطان آبادی، ملا حسینقلی همدانی و سید مهدی بحرالعلوم به بیدآبادی متصل است.
رسائل عرفانی بسیار ارزشمند و جذاب او روح آدمی را مخاطب ساخته و به آن هشدار میدهد تا پرده غفلت را کنار زند. چنانکه مینویسد: «مرگ را دایم در نظر دار تا همه کارهای دشوار بر تو آسان شود. بلکه مشتاق آن گرد تا به شیرینی بمیری نه به تلخی، یعنی با گریه و زاری و سوگواری از برخورداری:
آنچه نوشته شد، تنها شمّه ای از زندگانی حکیم بیدآبادی بود.
کد خبر: ۴۷۴۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۸/۰۵
متنی که در زیر آمده، دلنوشته مرحوم سیداحمد خمینی است که چند سال پس از شهادت برادرش، درباره او نوشت.
سایت تحلیلی خبری آوای دنا avayedena.com:
به گزارش ایسنا، جماران با انتشار این یادداشت آورده است: در تاریخ 26 مهرماه 1359 و در آستانه چهارمین سال شهادت آیتالله سیدمصطفی خمینی، فرزند رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران و همزمان با شهادت خواهران و برادران مسلمان در جبهههای جنگ، این بیانیه از سوی سیداحمد خمینی به شرح زیر انتشار یافت:
«بسم الله الرحمن الرحیم
از من خواستهاند تا درباره برادرم، استادم و مرادم مطلبی بنویسم. در شرایط کنونی چه چیز میتوان نوشت؟ من او را از هیچیک از شهدای انقلاب بالاتر نمیدانم، زیرا شهید با ایثار خون خویش به چنان مرحلهای میرسد که برای او بود و نبود، دانش و بینش، امتیازی نیست. شهادت مقامی است که دیگر اوصاف شهید را تحتالشعاع قرار میدهد. شهید با ایثار خون خویش به مقامی دست مییابد که ذکر دیگر اوصاف جمیل انسانی برای او بیهوده است، آنچه شهید را شاهد اجتماع میگرداند وجود حالتی است که از عمق جان او برمیخیزد. دیگر فلسفه، عرفان، فقه، اصول و ادب و به طور کلی همه علوم و فنون، چنان زبون و محو به آن حالت الهی است که نامشان عارمان است. خون شهید راهگشای اجتماعی است که در علوم و فنون غرق و گمراه شده است.
در هر دوره عارف و فیلسوف، فقیه اصولی، ادیب، همه و همه از آدم تا ما جیرهخواران، قطره قطره خونهایی هستند که برای خدا و راه او بر زمین میریزد و متأسفانه هنوز ره گمکردکان راه هدایت در حوزههای دینی و دانشگاهی به مناسبت جو حاکم بر محیط تنگشان که سالیان دراز به درازای جهان ماده، به الفاظی مشغولند که شهید هر لحظهای با عنوان کردن شهادتش از محتوای همه آنها گذشته و با خدا یکی شده است. افسوس که به مناسبت کاری که در اینجا به عهدهام است، نمیتوانم غلام حلقه به گوش خاک کف پای برادران و خواهران در جبهه باشم. همین مقدار بدانند که نه تنها قلب تاریک من که قلب بزرگ و نورانی امام برای یکایک آنان میتپد. برادرم همچون یکی از شهدای قبل از پیروزی انقلاب به دست عوامل شاه مسموم شد. از خصوصیات بارز این مرد خدا دشمنی پر و پا قرص با شاه و رژیم او و جهتدار بودنش در مبارزه و صراحتش در برخورد با مسائل اصولی و آشتی ناپذیریاش در مقابل سازشکاران بود. خوب نیست شهیدی را بیشتر از شهید دیگر ستود که همه در پیش خدا یکسانند.»
کد خبر: ۴۷۳۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۸/۰۲
آل سعود بداند در صورت هر گونه اقدام در خصوص اعدام شیخ نمر پاسخی خواهند شنید که پشیمانی را به همراه خواهد داشت
کد خبر: ۴۷۱۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۲۹
سایت تحلیلی خبری آوای دنا avayedena.com:
تخت فولاد اصفهان، همچون گنجينه اي است كه گوهرهاي نايابي را در دل خود نگه داشته است و اسرار مگو در باب اين گوهرهاي ناياب بسيار دارد!
به گزارش رويش نيوز، تخت فولاد دركنار قبرستان بقیع مدینه، ابوطالب مكه و وادی السلام نجف اشرف از مهمترین و متبرك ترین مرقدهای جهان اسلام به شمار می رود. تا آنجایی كه برخی معتقدند تخت فولاد به واسطه قبور متبرك آن، دومین قبرستان جهان اسلام است.
در جاي جاي اين تكه از بهشت معنوي كه قدم مي گذاري عظمت هاي عرفاني و علمي زيادي مدفون است. يكي از اين ذخاير عظيم، عارف وارسته و عالم برجسته حضرت شيخ محمد صادق تخت فولادي است.
قدوه السالکین مرحوم حاج محمد صادق مشهور به تخت فولادی از عرفای بزرگ قرن سیزدهم و استاد سیر و سلوک مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی معروف به نخودکی رحمة الله علیه است كه در اواخر سلطنت فتحعلیشاه قاجار زندگی می کرده اند. در اوایل جوانی به کار رنگرزی اشتغال داشته و به کمک چند شاگرد کارگاه رنگرزی را اداره می کرده اند. عادت آن مرحوم در جوانی این بود که با وجود ناامنی حاکم به شهر هر روز عصر با شاگردان برای تفریح از شهر اصفهان خارج می شدند.
آشنایی با بابا رستم
روزی به هنگام غروب که از دروازه شهر به طرف شهر باز می گشتند، در بین راه در قبرستان تخت فولاد از دور چشمشان به پیر مرد ی می افتد که سر بر زانوی تفکر نهاده و در خود فرو رفته بود مرحوم حاجي (تخت فولادي) به شاگردان خود می گویند: هنوز تا غروب وقت زیادی است برویم و قدری با این پیر شوخی و مزاح کنیم پس از فرا رسیدن غروب به شهر باز می گردیم . به پیر مرد نزدیک می شوند و سلام می کنند پیر مرد سر برداشته جواب سلام می دهد و دوباره سر به زانو می گذارد. می پرسند اسم شما چیست؟ از کجا آمده اید؟ چکاره هستید؟ پیر جوابی نمی دهد، مرحوم حاجی با ته عصایی که در دست داشته به شانه پیر مرد می زنند و می گویند: انسانی یا دیوار که هر چه با تو صحبت می کنیم جوابی نمی دهی؟ باز هم جوابی نمی شنوند. لاجرم ایشان به همراهان می گویند برگردیم برویم ایستادن بیش از این نتیجه ای ندارد. چند گامی که از پیر مرد دور می شوند آن مرد بزرگ سر بر میدارد و به مرحوم حاج محمد صادق می فرماید: عجب جوانی هستی، حیف از جوانی تو! و دیگر حرفی نمی زند. مرحوم حاج شیخ محمد صادق با شنیدن این کلمات دیگر خود را قادر به حرکت نمی بیند، می ایستد و کلید دکان را به شاگردان می دهد. سپس خود برمی گردد و در خدمت پیر می نشیند. تا سه شبانه روز پیر سخنی نمی گوید جز اینکه هر چند ساعت یکبار بر سبیل استفهام می فرماید: اینجا چه کار داری؟ برخیز و به دنبال کار خود برو.
بعد از سه شبانه روز پیر روشن ضمیر به مرحوم حاجی می فرماید: شغل شما چیست؟ می گوید رنگرزی، پیر می فرماید: پس روزها برو به کسب خود مشغول باشد و شبها اینجا نزد من بیا.
مرحوم حاجی به دستور پیر عمل می کند روزها به شغل رنگرزی مشغول بوده و شبها با درآمد روزانه خود به خدمت پیر که نامش (بابا رستم بختیاری) بود می آمده است. آن پیر بزرگوار نیز وجوه مزبور را کاملا به فقرا ایثار می کرد. حتی اعاشه مرحوم حاج محمد صادق نیز از قبل مرحوم بابا رستم تأمین می گردید. پس از یکسال مرحوم بابا رستم می فرماید دیگر رفتن شما به دکان رنگرزی ضروری نیست، همین جا بمانید. مرحوم حاجی در آن محل که امروز به نام تکیه مادر شازده در قبرستان تخت فولاد اصفهان معروف می باشد، می ماند. مدت یکسال تمام شبها را به تهجد و عبادت و روزها را به ریاضت می گذراند.
پس از یکسال در روز عید قربان مرحوم بابا به مرحوم حاجی می فرمایند: امروز به شهر بروید. به منزل فلان شخص مراجعه کنید و جگر گوسفندی را که قربانی کرده اند بگیرید. بعد در ملا عام هیزم جمع کنید، و با جگر گوسفند اینجا بیاورید.
شخصی را که مرحوم بابا رستم نام برده بودند کسی بود که مرحوم حاجی محمد صادق با ایشان از قبل میانه خوبی نداشتند. به این علت مرحوم حاجی جگر گوسفندی را از بازار خریداری می کنند. قدری هیزم هم از نقاطی خلوت جمع آوری می کنند و با خود می برند. چون به خدمت بابا می رسند، ایشان با تشدد می فرمایند: هنوز اسیر هوی و هوس خود هستی و خلق را می بینی جگر را خریدی و هیزم را از محل خلوت جمع نمودی.
سالی دیگر می گذرد یک روز که مرحوم حاجی برای انجام حاجتی به شهر می روند در راه مقداری کشمش خریده و می خورند. پس از مراجعت مرحوم بابا با تغیر و تشدد می فرمایند: هنوز هم گرفتاری هوای نفسی.
مرحوم حاجی می فرمایند آنگاه تصمیم گرفتم چند ساعتی از نزد ایشان دور شوم بلکه غضب مرحوم بابا فرو نشیند. ولی به محض آنکه راه افتادم از اطراف بر من سنگ باریدن گرفت ناگاه مرحوم بابا با صدای بلند فرمودند: دو سال است زحمت تورا کشیده ام کجا می روی؟ برگشتم و فهمیدم که غضب ایشان بر حسب ظاهر خشم و غضب است ولی در باطن جز رحمت و محبت چیزی نیست.
یک روز مرحوم بابا رستم به مرحوم حاجی می فرمایند: بروید شهر مقداری ماست بخرید و بیاورید، مرحوم حاجی طبق دستور عمل می کنند. در مراجعت با یکی از سوارهای حکومتی برخورد می کنند. سوار از ایشان می خواهد که لباسها و اسبش نگهداری کنند تا او در رودخانه شنا کند، مرحوم حاجی می فرمایند وقت ندارم و باید بروم آن مرد جاهل با دسته تازیانه به سر حاجی می زند طوری که سر ایشان می شکند و ماستها می ریزد مرحوم حاجی با سکوت در کنار رودخانه خود را تمیز می کنند. مجددا ماست می خرند و مراجعت می نمایند. مرحوم بابا علت تأخیر را جویا می شوند مرحوم حاجی قضیه را شرح می دهند. مرحوم بابا سؤال می کنند شما چه عکس العملی نشان دادی؟ مرحوم حاجی می گویند: هیچ نگفتم و جزای عمل او را به خدا واگذار نمودم. می فرمایند: کار خوبی نکردی، برای اینکه او سر شما را شکسته به خدا واگذارش نمودی. فورا با عجله برگرد و با او تغیر و تشدد نمامرحوم حاجی فورا برمی گردند. ولی هنگامی که کار از کار گذشته و اسب او را بر زمین زده و هلاکش کرده بود.
حضرت «محمد صادق تخت فولادي» چند سالى در خدمت حضرت «بابا رستم»، به رياضتِ خود ادامه داده شبها را تا صبح بيدار و به عبادت مشغول بوده است. خودِ ايشان فرموده است : «هر زمان كه خواب بر من غلبه مىكرد، حضرت «بابا» مى فرمود : صادق اينجا محل خواب نيست ، اگر مى خواهى بخوابى به خانه خود برگرد.»
حضرتِ «تخت فولادي» فرموده بود: پاى حضرت «بابا» بر اثر زياد ايستادن، جهتِ عبادت و نماز از قدرت افتاده بود، به طورى كه در موقع حركت مى شَليد و به سببِ بيدارى مداوم نيز يك چشمشان ديد خود را از دست داده بود. لذا ايشان به لهجهي بختيارى با خداوند مناجات و عرض ميكرده است: «خدايا شلم كردى، كورم كردى ديگر از من چه مى خواهى؟»
مرگ بابا رستم
اين وضع ادامه داشته تا بعد از چند سال كه روزى حضرت بابا به حضرتِ «حاج محمد صادق» مى فرمايد: آرزو دارم به سفر حج مشرَّف شوم ولى استطاعت بدنى و قدرت راه رفتن ندارم. «حاج محمد صادق»، مى فرمايد: من شما را به پشت مى گيرم و به مكه مىبرم. حضرتِ «بابا» مىپذيرد. از «اصفهان» لباسِ احرام تهيه مىكند و حضرتِ «محمد صادق» ايشان را بر پشت مى گيرد و به عزمِ سفرِ خانهي خدا راه مىافتند. وقتى كه به «شاه رضا» كه 14 فرسنگ با «اصفهان» فاصله دارد مىرسند، حضرت «بابا» مى فرمايد: عمر من به پايان رسيده است. امشب من خرقه تُهى خواهم كرد. مرا غسل دهيد و با اين لباس احرام مرا كفن و دفن كنيد سه شبانه روز بر قبر من بيتوته و قرآن تلاوت كنيد و بعد برگرديد.
حضرت حاج محمد صادق مطابق دستور عمل مىكند و بعد از انجام مراسم به اصفهان باز ميگردد و سال ديگر به نيابت حضرتِ «بابا» به قصدِ زيارت خانهي خدا از «اصفهان» حركت مىكند.
طی کردن شبی سرد در زمستان با ذکر خدا
شخصى كه با ايشان همسفر بود نقل كرده است كه: نزديكِ «شيراز» در كاروانسرايى فرود آمديم. هوا سرد و برفى بود. حضرتِ «محمد صادق تخت فولادي» روىِ سكوىِ دربِ ورودىِ كاروانسرا، پوست را افكندند، و نشستند. ساير كاروانيان عرض كردند هوا سرد است و اينجا گذرگاهِ حيوانات درنده است. بهتر است كه به داخل كاروانسرا تشريف بياوريد. ولى ايشان در جواب فرموده بودند: «در داخلِ كاروانسرا آب نيست» و به جوى آبى كه در خارج از كاروانسرا جريان داشت اشاره فرموده و گفته بودند «اينجا براى من بهتر است». هنگامِ غروب، صاحبِ كاروانسرا به مسافرين مىگويد كه ما معمولاً سرِ شب دربِ كاروانسرا را مىبنديم و تا صبح باز نمىكنيم. اگر ايشان بيرون بمانند احتمال دارد سرما و حيوانات درنده به ايشان آسيب برسانند. مسافرين از راه محبّت تصميم مىگيرند كه عليرَغْمِ مخالفتِ حضرتِ «حاج محمد صادق» دستهجمعى گوشههاى پوستِ تخت را بگيرند و ايشان را به داخل كاروانسرا منتقل كنند. ولى همسفرِ مزبور كه به احوالِ ايشان آشنا بوده است مىگويد ايشان از اشخاص معمولى نيستند و اگر بر خلافِ ميلِ ايشان حركتى كنيم كه عصبانى و ناراحت شوند حتماً صدمه خواهيم خورد و خود مجدداً به خدمتِ «حاج محمد صادق» ميرسد و عرض مىكند كه: «اين مرد م شما را نمىشناسند و به احوالِ شما وارد نيستند و از راه محبّت و نوعدوستى قصد دارند كه عليرغمِ ميلِ شما، شما را به داخل ببرند. من مىدانم كه بر اثر اين عمل صدمه مىخورند، پس شما خودتان لطف كنيد و به داخل كاروانسرا تشريف بياوريد و راضى نشويد افرادى كه باطناً نيّتى جز خيرخواهى ندارند صدمه ببينند». حضرتِ «محمد صادق» مى پرسند: «نگرانيشان از چيست؟» عرض مىكند: «يكى سردى هوا است كه ممكن است شما را از بين ببرد و ديگر وجودِ حيوانات درنده است كه در اين نواحى مختلف وجود دارد». حضرت «محمد صادق» به آن همسفر مىگويد: «دستت را به سينه من نزديك كن». آن همسفر گفته است: «به محضِ اينكه دستم را به سينه ايشان نزديك كردم گوئى به ديگ جوشانى دست كردهام و از شدت حرارت احساس تألُّم كردم». حضرتِ «محمد صادق» فرمود : «به اينها بگو آيا ذكرِ خداوند به اندازه ده سير زغال گرمى ندارد! اما در مورد حيوانات درنده هم تا خواست خداوند نباشد زيانى نمى رسانند. هرچه بشود به اذنِ حق و به ارادهي او است. من در زمين و آسمانها از حيوانات نمى ترسم.»
صبحِ روز بعد كه دربِ كاروانسرا را باز مىكنند مىبينند برفِ فراوانى باريده است، ولى در جلوي سجادهي حضرتِ «محمد صادقِ تخت فولادي» برف نيست. ظاهراً حيواناتى كه در طولِ شب جلوي سجاده نشسته بودهاند مانع شدهاند كه برف در آن قسمت به زمين بنشيند. آثارِ پاهاى حيوانات نيز بر روى برفها مشاهده مىگرديد. حضرتِ «محمد صادق تخت فولادي» فرموده بودند: «شب گذشته شيرى با بچههاى خود اينجا آمد، تا صبح همين جا بود. به او گفتم اگر مأموريتى دارى، من تسليم هستم. ولى معلوم شد مأموريت ندارد. تا صبح اينجا بودند. قبل از رفتن مقدارى از آش را خوردند و بعد همگى رفتند.»
پس از زيارتِ خانهي خدا و انجام اعمالِ شرعي، حضرتِ «محمد صادق تخت فولادي» به اصفهان بازميگردد و در همان محلِ «تكيهي مادرِ شازده» اقامت مى كند. يك سالِ تمام، هر روز صبح، به كوهى به نام «چشمه نقطه» مىرفت كه در آن كوه غارى و چشمهي آبى بود و غروب به تكيه بازمىگشت. مكتبدارى كه در آن حوالى زندگى مىكرد، هر روز يك سير «سنگينك» (دانهاى مانند نخود) را براى ايشان مى پخت تا شب را با آن افطار كنند. همان چند دانه سنگينك تنها غذاى ايشان تا شبِ ديگر بود.
روباهی که همخواب مرغ ها شد
در يك زمستانِ سخت كه برفِ زيادى باريده بود؛ يك شب به حضرت «محمد صادق تخت فولادي» عرض مىكنند : «روباهى، پاى ديوارِ تكيه، ايستاده و از سرما مىلرزد». مىفرمايد : «گوش او را بگيريد و بياوريد اينجا»، مىروند و روباه را مىآورند. حضرت خطاب به روباه مىفرمايد : «در اينجا اطاقى هست كه چند مرغ و خروس از ما در آنجا است، تو هم مىتوانى شبها بيايى و در آن اطاق با آن حيوانات بمانى و صبح كه شد دنبال كارت بروى»، سپس به خدمتكارشان مىفرمايد: «روباه را ببريد در اطاق مرغها جاى دهيد». از آن پس، روباه هر شب مىآمد و مستقيم به اطاق مرغها مىرفت و تا صبح پهلوى آنها بود. صبح كه ميشد، از تكيه بيرون مىرفت. بعد از مدتى يك شب يكى از مرغها را مىخورد و صبح زود هم طبق معمول از تكيه خارج مىگردد. اما شب كه برمىگردد، ديگر داخل تكيه نمىشود و بيرونِ تكيه، پاى ديوار مىخوابد. جريان را به حضرت «محمد صادق» عرض مىكنند مىفرمايد : «برويد روباه را بياوريد». روباه را مىآورند. حضرت رو به او كرده مىفرمايد : «تو تقصير ندارى، طبعِ روباهىِ تو غلبه كرد و برخلافِ تعهّدت عمل نمودى، حالا برو جاى هر شب بخواب ولى شرط كن ديگر خطا نكنى». مى فرمودند دو ماهِ ديگر روباه هر شب مىآمد و صبح مىرفت، بدونِ اينكه آن روباه، صدمهاي به مرغها برساند، تا اينكه زمستان تمام شد.
آثار و شاگردان
از آثار حاج محمدصادق تخت فولادی بیشتر باید به آثار عملی ایشان در جهت تربیت شاگردان اشاره نمود که از معروفترین شاگردان او شیخ حسنعلی اصفهانی معروف به نخودکی است که به حق وارث عرفان عملی استاد خود بوده است و اثر دیگر ایشان، تاثیر عملی است که بر جامعه گذاشته و عمر خود را صرف خدمت به خلق کردهاند.
آتفاقات زمان مرگ
مرحوم حاجی قریب ۶۳سال عمر کردند و تا آخر عمر ازدواج ننمودند. در شب دوشنبه نیمه ذیالقعده سنه ۱۲۹۰قمری داعی حق را لبیک گفته و به سرای باقی میشتابند.
نقل کردهاند که آن بزرگوار در شب فوتشان دستور میدهند قبری در محل سکونتشان در تکیه –مادر شاهزاده –حفر نمایند سپس در آن قبر میخوابند پس از چند لحظه بلند شده میفرمایند این محل قبر من نیست دستور میدهند نقطه دیگری را در همان جا که در حال حاضر مدفن ایشان است حفر نمایند و میفرمایند قبر من اینجا است.
وصیت نموده بودند که مرحوم حاج شیخ محمد باقر نجفی که از علمای معروف اصفهان و مرید ایشان بود مرا غسل و کفن و دفن ایشان را انجام دهد و روز فوت ایشان برف زیادی باریده بود. مرحوم آقا نجفی را خبر کردند و ایشان را همراه جمعیت کثیری از شیفتگان مرحوم حاجی و مریدان خودش به سرعت به تخت فولاد آمده مشغول تغسیل و تکفین گردیدند. پس از دفن مرحوم آقا نجفی رو به جمعیت کرده میگوید سالها باید بگذرد تا درویش واصلی و مرد کاملی مثل مرحوم حاج محمد صادق پیدا شود که تمام افعال و حرکات و سکنات او مطابق شرع مطهر و سنن مقدس حضرت سید المرسلین خاتمالنبیین (ص) باشد. گفتني است كه مدفن پدر و مادر مرحوم آيت الله شيخ حسنعلي نخودكي اصفهاني، در كنار قبر پرفيض آيت الله محمد صادق تخت فولادي است.
کد خبر: ۴۷۰۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۲۷
فرزدق به امام حسین (ع) گفت: چگونه به سوی کوفه می روی و نسبت به مرد م آن امید بسته ای در حالی که همین ها بودند که مسلم بن عقیل پسر عموی شما را به شهادت رساندند.
سایت تحلیلی خبری آوای دنا avayedena.com:
کاروان امام حسین علیه السلام پس از یک شبانه روز اقامت در "خزیمیه" در مورخ 20 ذی الحجة سال 60 هجری قمری به "شقوق" وارد شدند.در این منزلگاه امام (ع) مرد ی را دید که از جانب کوفه می آمد و از او درباره مرد م کوفه سئوال نمود. آن مرد پاسخ داد: " مرد م عراق در مخالفت با شما متحد و هماهنگ کرده اند و برجنگ با شما هم پیمان شده اند."
امام حسین (ع) در پاسخ فرمود: "امور[بندگان]، به دست خدای متعال است، هرچه را که بخواهد انجام می دهد و پروردگار ما هر روز اراده ای دارد، اگر قضای الهی بر ما نازل شد، ما خدا را بر نعمتهایش حمد کرده و از برای شکرش از او مدد می جوییم و اگر قضای الهی میان ما و آرزوهایمان فاصله انداخت، آن که نیّت او خالص است و بر پایه حق استوار، از رحمت او دور نیست."
در کتاب ابن عثم کوفی آمده است که : "فرزدق در این منزل نیز با امام حسین(ع) ملاقات داشته است. سید بن طاووس نیز نقل کرده است که امام حسین(ع) اشعاری را در پاسخ سؤال فرزدق بیان نمود. فرزدق گفت: چگونه به سوی کوفه می روی و نسبت به مرد م آن امید بسته ای در حالی که همین ها بودند که مسلم بن عقیل پسر عموی شما را کشتند؟!"
امام حسین(ع) اشک از چشمانش جاری شد و فرمود: "خداوند مسلم را رحمت کند؛ مسلم به سوی رحمت و رضوان الهی شتافت و آنچه برعهده او بود انجام داد، [اما] آن مسئولیتی که برعهده ماست، همچنان باقی مانده است."
کد خبر: ۴۶۷۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۲۳
نشریه 'دابق' وابسته به گروه داعش خبر اسارت و فروش زنان ایزدی عراق را تایید کرده است و همزمان، با ادامه جنگ در کوبانی نقش زنان در رویارویی با داعش روزبه روز پررنگتر میشود و اکنون بیش از 5000 زن درحال نبرد با داعش هستند.به گزارش فاکس نیوز، مجله 'دابق' در شماره روز یکشنبه (دیروز) خود، از فروش خانواده های ایزدی خبر داد و نوشت: 'زنان و فرزندان ایزدی میان رزمندگانی که در عملیات سنجار شرکت داشتند، تقسیم شده اند'. در بخشی از این مجله، 'محمد العدنانی' سخنگوی داعش با تهدید کسانی که حکومت این گروه را نمیپذیرند، نوشته است 'ما رومِ شما را تسخیر خواهیم کرد، صلیب هایتان را خواهیم شکست و زنانتان را به غنیمت خواهیم گرفت'. سازمان دیده بان حقوق بشر نیز به تازگی از خرید و فروش زنان ایزدی در عراق خبر داده است. یک عضو این سازمان می گوید: شاهد فروش دختران نوجوان ایزدی توسط گروه داعش به قیمت یک هزار دلار بوده است.
5000 زن در کوبانی با داعش میجنگندبا ادامه جنگ در کوبانی نقش زنان در رویارویی با داعش روزبه روز پررنگتر می شود و اکنون بیش از 5000 زن درحال نبرد با داعش هستند که از این تعداد 500 تن در خط مقدم نبردهای کوبانی حضور دارند.
به گزارش ایسنا، به نقل از روزنامه الشرق الاوسط، طبق گفتههای میسا عبدو، رهبر یگانهای حمایت از زنان از یگانهای مرد می کردهای سوریه، 500 زن در این یگانها در کنار مرد ها در شهر کوبانی سوریه میجنگند و در شدیدترین نبردهایی که علیه ساکنان این منطقه شکل گرفته، برای دفاع از شهرشان حضور دارند. عبدو گفت: این نبرد به ما تحمیل شده ولی ما دسته بسته نیاستادهایم و در خانهها ننشستیم تا برادران و همسرانمان از ما دفاع کنند.
وی ادامه داد: زن کرد در وطن پرستی از زنان عرب و به ویژه زنان فلسطینی کمتر نیست. ما نه به اسم قوم گرایی یا نژاد پرستی بلکه برای دفاع از انسانیت در مقابل دشمن مشترک اعراب، کردها و ترکها میایستیم. این زن سی ساله که با نام مستعار نارین عفرین شناخته میشود، افزود: ما پیش از اینکه کرد باشیم اهل کشور سوریه هستیم و آنچه ما به دنبال آن هستیم این است که سوریه یک کشور آزاد و دموکرات باشد.
به گفته عبدو، تعداد زنانی که در خط مقدم جبهههای کوبانی در حال مبارزه هستند به 500 تن میرسد. به همین تعداد هم زنانی در اردوگاههای آموزشی حضور دارند. تعداد زنانی کردی که در یگانهای حمایت از زنان در مناطق کردنشین سوریه حضور دارند، بیش از 5000 تن است. طی 25 روز اولیه آغاز نبرد کوبانی 30 زن کشته شدند اما وخامت این درگیریها به حدی است که امکان جمع آوری آمار و اطلاعات دقیقی از تعداد مبارزان زنی که در این نبردها کشته شدهاند، ممکن نیست.
عبدو اظهار داشت: مرد و زن در جبهه نبرد همچون دورههای آموزشی در استفاده از انواع سلاح سبک و سنگین مساوی هستند. وی تاکید کرد: تیری که زنان کرد شلیک میکنند بیش از تیر اندازی مرد ان، داعشیها را میترساند چرا که آنها بر این باورند که اگر به دست زنان کرد کشته شوند به جای بهشت به جهنم می روند!
وی ادامه داد: من مشکلی برای تعامل و آموزش دوستان مبارز خود در گروههای مرد ان نمیبینم همه ما در یک جبهه و برای یک هدف میجنگیم. یگانهای حمایت از زنان در نیمه سال 2012 تشکیل شد و شورای نظامی برای اداره این یگانها متشکل از 31 مبارز تشکیل شد. میسا عبدو در کنار 3 تا 5 عضو دیگر از فرماندهان اصلی یگانهای حمایت از زنان هستند. این یگانها به سه نوع تقسیم میشوند: نیروهای حرفهای، نیروهای مقاومت و نیروهای بومی. بر اساس سیستم داخلی تشکیلات کردها در سوریه و عراق باید نسبت زنان در یگانهای حاکمیتی و نظامی حداقل به 40 درصد برسد و این نسبتی است که با یگانهای حمایت زنان که تعداد اعضای آنها بیش از این نسبت است، مطابقت دارد.
کد خبر: ۴۶۵۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۲۱
یک زن جداشده از گروه تکفیری داعش، مشاهده های هولناک خود را از اقدامات وحشیانه این گروه تشریح کرد.
سایت تحلیلی خبری آوای دنا avayedena.com:
به گزارش واحد مرکزی خبر به نقل از شبکه تلویزیونی سی ان ان، آروه دیمون خبرنگار ارشد بین المللی این رسانه آمریکایی توانسته در ترکیه با یکی از مبارزان گروه موسوم به دولت اسلامی عراق و شام (داعش) دیدار کند که از این گروه ناراحت است. دیمون می گوید: این زن زمانی کارهای کثیفی را برای این گروه ستیزه جو انجام می داد. وی پس از مشاهده وحشیگری های بسیار زیاد و بسیار گسترده داعش از این گروه فرار کرد. سی ان ان به صورت اختصاصی با این زن داعشی به گفتگو پرداخته است.آروه دیمون درباره این زن داعشی می گوید: در زیر برقعی که این زن به سر و صورت دارد، چهره یک زن جوان است که سختی هایی را مشاهده کرده است. چشمان وی مملو از گناه و آشوب است. این زن بیست و پنج سال نام دارد و نامش خدیجه است. البته این نام واقعی او نیست. وی قبلا معلم مدرسه ابتدایی بود. اما بعدا به یکی از اعضای تیپ ترسناک زنان داعش تبدیل شد که در منطقه رقعه سوریه فعالیت می کرد.این زن داعشی با شوق و اشتیاق از زمان شروع انقلاب سوریه سخن می گوید که تصور می کرد بخشی از یک تحول بزرگ باشد اما بعدا خشونت به سوریه کشیده شد و درنتیجه آن، خانواده وی چندین بار آواره شدند.این زن جوان از طریق شبکه های اینترنتی گروه داعش با اعضای این گروه آشنا شد. مرد ی که وی با او آشنا شده بود گفت که به رقعه می آید و آنها حتی می توانند با هم ازدواج کنند. به همین علت، این زن جوان، خانواده اش را متقاعد کرد تا به این شهر در سوریه برود. ام عبدالله که دخترعموی این زن جوان است قبلا با یکی از اعضای داعش ازدواج کرده بود و یکی از اعضای تیپ زنان داعش بود.مشاهده تصویر وحشتناک یک جوان به صلیب کشیده شده به اتهام تجاوز به عنف، ذهن این زن جداشده از داعش را پریشان کرد. البته فقط این تصویر اینترنتی نبود که رویاهای او را نقش بر آب کرد. این برای اولین بار است که این زن داعشی، سرنوشت خودش را بیان می کند. او درست پیش از آغاز حملات هوایی به رهبری آمریکا علیه مواضع داعش فرار کرد. خانواده او نیز از رقعه فرار کردند اما هنوز در داخل سوریه هستند. او به شدت می خواهد به زندگی گذشته خود بازگردد.
این زن داعشی به خبرنگار سی ان ان گفت: من در ابتدا خوشحال بودم. سلاح در دست داشتم که برایم تازگی داشت و قدرت داشتم. فکر نمی کردم با این ظاهرم، دیگران را می ترسانم. اما بعدا از خودم پرسیدم من کجا هستم و به کجا می روم. احساس می کردم امواج مرا به سمت و سویی زشت می برد.ما در خیابانها گشت زنی می کردیم. اگر می دیدیم زنی پوشش مناسب شریعت اسلامی ندارد، آنها را دستگیر می کردیم و برخی مواقع آنها شلاق زده می شدند.همه چیز اطراف ما به هم ریخته بود. عناصر ارتش آزاد سوریه، نیروهای رژیم سوریه، بمبهای بشکه ای، حملات هوایی، زخمی ها، کلینک ها، خون و همه و همه در اطراف ما بود. ما میخواستیم خودمان را از این وضع رها کنیم. ما به دنبال یافتن جایی بودیم که به آنجا برویم. اما مشکل من این بود که از این وضع به وضعی فرار کردم که بدتر بود. من به سمت افرادی رفتم که تونسی بودند و مرا فریب دادند تا به دولت اسلامی (داعش) ملحق شدند.
ام عبدالله مرا به مقر اصلی تیپ زنان داعش در یکی از هتلهای شهر رقعه برد و مرا به فرمانده این گروه معرفی کرد. وی شخصیتی بسیار قوی و تاثیرگذار داشت. او با رفتارش به گونه ای نشان می داد که رهبر است و نه اینکه زنی معمولی باشد.خبرنگار سی ان ان در ادامه افزود: فردی که این زن جوان از آن سخن می گوید تونسی است. البته در تیپ زنان داعش یک زن دیگر به نام ام حمزه نیز وجود دارد که مسئولیت اجرای احکام شلاق را برعهده دارد و سوری است.خدریجه می گوید: ابوحمزه زن است اما زن عادی نیست. او هیکل بزرگی دارد. سلاح کلاشینفک و شلاق و قمه دارد. با همه این اوصاف، او هم نقاب به صورت دارد.
خبرنگار شبکه سی ان ان افزود: دفتر اصلی تیپ زنان داعش امور مربوط به ازدواج های برنامه ریزی شده مبارزان خارجی داعش را نیز انجام می دهد. در بسیاری از موارد این ازدواجها اجباری هستند.زن جداشده از داعش می گوید: خارجی هایی که عضو داعش هستند رفتار بسیار وحشیانه ای با زنان دارند حتی با زنانی که ازدواج می کنند. درمواردی شماری از زنان داعشی ها به علت خشونتهای جنسی به مراکز اورژانس انتقال داده می شدند.اما بدترین چیزی که مشاهده کردیم گردن زده شدن یک مرد درست در مقابل چشمانم بود. آن وقت بود که با خودم گفتم دیگر بس است. درمقابل همه چیزهایی که دیده بودم، سکوت کرده بودم و با خود می گفتم اوضاع درست خواهد شد اما وقتی کار به اینجا رسید گفتم دیگر بس است و باید بروم.زن جداشده از داعش گفت: می خواهم همانند گذشته دختری شاد باشم که عاشق زندگی و خنده باشد. می خواهم دوباره به چنین زندگی ای برگردم.
کد خبر: ۴۶۴۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۲۱
عید غدیر خم یکی از اعیاد بزرگ و باشکوه مسلمانان است. روزی که در آن دین کامل شد و پیامبر اکرم صلواتاللهعلیه در جمع کمنظیری از مسلمانان، علی علیهالسلام را ولی پس از خود معرفی کردند.
سایت تحلیلی خبری آوای دنا avayedena.com: در این اجتماع عظیم، آنچنان که ابن جوزی نقل کرده، ۱۲۰ هزار نفر حاضر بودهاند و آنچنان که در میان اهل سنت مشهور است، ۴۰ هزار نفر حضور داشتهاند «مَن کُنتُ مولاه فَهذا علیّ مولاه أللهم والِ من والاه و عادِ من عاداه»، عصاره خطبه غدیر است که در آن پیامبر اسلام صلواتاللهعلیه به مومنان ابلاغ میکند که هر که او را مولای خویش میدانسته، از این پس علی بن ابیطالب را مولا و رهبر خویش بداند و به پیشگاه خداوند دعا میکند که پیروان و دوستداران او را یاری کند و دشمنان او را دشمن دارد.
آنچه پیامبر اکرم فرمودند، پس از آن روی داد که پس از پایان مناسک حج در سال دهم هجری و در میانه راه مکه و مدینه، در سرزمینی به نام غدیر خم، بر پیامبر خدا وحی شد که «ای پیامبر! آن چه را از سوی پروردگارت بر تو نازل شده [به مرد م] برسان. اگر این کار را نکنی، رسالت الهی را به انجام نرساندهای و خداوند از مرد م نگاهت خواهد داشت.»
مهاجر و انصار، سفید و سیاه
پس از آن پیامبر برای مسلمانان خطبه خواند و فرمود: «ای مرد م! بدانید که خداوند علی را ولی و امام شما قرار داده و اطاعت او را بر مهاجران و انصار و کسانی که به نیکی از آنان پیروی کنند، و بر شهری و روستایی و عجم و عرب و آزاد و مملوک و بزرگ و کوچک و سفید و سیاه واجب کرده است.»
آیه مبارکه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِينًا» پس از خطبه پیامبر اکرم نازل شد و خداوند با این آیه دین را تمام کرد و کافران را از دین اسلام ناامید نمود.
آنچنان که در منابع مختلف اسلامی آمده است، آیین بیعت مسلمانان با پیامبر و علی بن ابیطالب علیهمالسلام، ۳ روز به طول انجامید و حتی زنان با قرار دادن دست در ظرف بزرگ آبی که در سوی دیگر آن دست امام علی علیهالسلام بود، بیعت خود را اعلام کردند.
غدیر در بیان ۱۴ معصوم
پیامبر اکرم و ائمه معصوم صلواتاللهعلیهم همواره اهمیت فراوانی به واقعه غدیر و اعلام ولایت امیرالمومنین علیهالسلام نشان دادهاند تا حقیقت غدیر بر مومنان پوشیده نماند و راه از بیراهه متمایز گردد.۱شیخ صدوق در کتاب «امالی» از امام محمد باقر علیهالسلام نقل کرده است که روزی پیامبر اکرم به امیرالمومنین فرمود: ای علی! خداوند آیه «یا أیها الرسول بلغ ما أنزل الیک من ربک» را درباره ولایت تو بر من نازل کرد.» پیامبر در ادامه خطاب به علی علیهالسلام فرمود: ای علی! من جز سخن خدا نمیگویم.۲از امام علی علیهالسلام نیز نقل شده است که خطاب به مهاجر و انصار فرمود: ای مسلمانان و مهاجر و انصار! آیا نشنیدید که رسول خدا صلواتاللهعلیه روز غدیر خم چنین و چنان فرمود. سپس تمام چیزهایی که پیامبر در آن روز فرموده بود به مرد م یادآوری کرد. همگی گفتند: آری.۳ابن عقده در کتاب خود «الولایة» از محمد بن اُسید نقل میکند که از حضرت زهرا سلاماللهعلیها پرسیدند آیا پیامبر پیش از رحلت خود درباره امامت علی بن ابیطالب چیزی فرمود؟ دختر پیامبر پاسخ داد: «وا عجبا! انسیتم یوم غدیر خم»؛ شگفتا! آیا روز غدیر خم را فراموش کردید؟!۴از امام حسن مجتبی علیهالسلام نیز نقل شده است که هنگامی که میخواست با معاویه صلح کند، به او فرمود: امت مسلمان از پیامبر شنیدند که درباره پدرم فرمود: انه منی بمنزلة هارون من موسی. امام حسن علیهالسلام پس از آن فرمودند: همچنین دیدند که پیامبر وی را در غدیر خم به عنوان امام نصب فرمود.۵آنچنان که سلیم بن قیس نقل کرده، امام حسین علیهالسلام، قبل از مرگ معاویه خانه خدا را زیارت کرد و سپس بنیهاشم را جمع کرده و فرمود: آیا میدانید پیامبر اکرم صلواتاللهعلیه، علی را در روز غدیر خم نصب کرد؟ همگی گفتند: آری.۶ابن اسحاق در سیره امام سجاد علیهالسلام آورده است: به علی بن حسین گفتم «من کنت مولاه فعلیّ مولاه» یعنی چه؟ حضرت فرمود: «أخبرهم انه الامام بعده»؛ یعنی به مرد م خبر داد که علی امام بعد از اوست.۷ابان ابن تغلب از امام باقر علیهالسلام نقل میکند که درباره «من کنت مولاه فعلیّ مولاه» فرمود: «ای اباسعید! پیامبر فرمود امیر مومنان در میان مرد م جانشین من خواهد بود.»۸زید شحام از امام جعفر صادق علیهالسلام نقل کرده است که زمانی در محضر امام صادق علیهالسلام بود و مرد ی معتزلی از ایشان درباره سنت پرسید. امام علیهالسلام در پاسخ فرمود: هر چیزی که فرزند آدم به آن نیاز دارد، حکم آن در سنت خدا و پیامبر صلواتاللهعلیه وجود دارد و اگر سنت نبود، خداوند هرگز بر بندگان احتجاج نمیکرد. مرد پرسید: خداوند با چه چیزی بر ما احتجاج خواهد کرد؟
امام صادق علیهالسلام در پاسخ به مرد معتزلی فرمود: با «الیوم اکملت لکم دینمکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا» ولایت را تمام گردانید و اگر سنت یا فریضه تمام نبود، خدا به آن احتجاج نمیکرد.۹عبدالرحمن بن حجاج از امام موسی بن جعفر علیهالسلام درباره نماز در مسجد غدیر خم پرسید، ایشان فرمودند: صل فیه فإن فیه فضلا و قد کان ابی یأمر بذلک؛ یعنی نماز بخوان. به درستی که در آن، فضل فراوان است و پدرم به آن امر کرد.۱۰محمد بن ابی نصر بزنطی نقل میکند که در خدمت امام رضا علیهالسلام بود و جمعیتی فراوان مشغول گفتگو درباره غدیر بودند و برخی منکر این واقعه بودند. امام فرمود: «پدرم از پدرش روایت کرد که روز غدیر در میان اهل آسمان مشهورتر است از اهل زمین.»
امام سپس رو به ابی نصر بزنطی کرد و فرمود: «خداوند گناه ۶۰ سال را از مرد ان و زنان مومن و مسلم میزداید و دو برابر آنچه در ماه رمضان از آتش دوزخ میرهاند، در این روز آزاد میکند.»۱۱ابن ابی عمیر از امام جواد علیهالسلام روایت کرده است که درباره آیه «یا ایها الذین آمنو اوفوا بالعقود» فرمود: پیامبر گرامی در ۱۰ مکان به خلافت اشاره کرده است و پس از آن این آیه نازل شد. (و از بندگان خود خواست به عهدهای خود وفا کنند).۱۲شیخ مفید در کتاب شریف ارشاد زیارت امیر مومنان علیهالسلام را از امام حسن عسکری و آن امام از پدر خویش امام هادی علیهالسلام نقل میکند و میگوید: در روز عید غدیر حضرت علی علیهالسلام را در روز عید غدیر زیارت کرد و فرمود: «اشهد انک المخصوص بمدحة الله المخلص لطاعة الله»؛ یعنی شهادت میدهم که مدح خدا به تو اختصاص دارد و در طاعت او مخلصی.» سپس شیخ مفید نقل میکند که امام هادی علیهالسلام داستان غدیر را نقل فرمود.۱۳حسن بن ظریف به امام حسن عسکری علیهالسلام نامه نوشت و پرسید: «من کنت مولاه فعلی مولاه» یعنی چه؟ امام یازدهم فرمود: خداوند اراده فرمود که این جمله نشان و پرچمی باشد تا اهل خدا هنگام اختلافها با آن شناخته شود.۱۴در دعای شریف ندبه که بنابر اسناد روایی منسوب به امام زمان عجلاللهتعالی فرجه است، آمده است: «فلما انقضت ایامه اقام ولیه علی بن ابیطالب صلواتک علیهما و آلهما هادیا اذ کان هو المنذر و لکل قوم هاد فقال و الملأ امامه من کنت مولاه فعلیّ مولاه.» امام دوازدهم علیهالسلام به صراحت به شهادت پیامبر در برابر مرد م اشاره میکند که در برابر جمعیتی از مسلمانان بر ولایت امام علی علیهالسلام بر مسلمانان پس از خود حکم کرد.(مهر)
کد خبر: ۴۶۴۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۲۱
سایت تحلیلی خبری آوای دنا avayedena.com :
در زمانهای قدیم، پادشاهی تخته سنگی رو در وسط جاده گذاشت
و برای اینکه عکسالعمل مرد م رو ببینه خودش رو جایی مخفی کرد.
بعضی از بازرگانان و ندیمان ثروتمند پادشاه بیتفاوت از کنار تخته سنگ میگذشتن.
تعداد زیادی غرولند میکردن که این چه شهریه که نظم نداره؟ حاکم این شهر عجب مرد بیعرضهایه !!!!!!!
با وجود این هیچکس تخته سنگ را از وسط راهبرنمیداشت.
نزدیک غروب یه روستایی که پشتش بار میوه و سبزی بود نزدیک سنگ اومد
و بارهاشو زمین گذاشت و با هر زحمتی که بود تخته سنگ رو از وسط جاده برداشت و کناری گذاشت. ناگهان کیسهای رو دید که وسط جاده و زیر تخته سنگ قرار داره.
کیسه رو باز کرد و داخل اون سکههای طلا و یه یادداشت پیدا کرد.
پادشاه توی اون یادداشت نوشته بود :
« هر سدی و مانعی میتوونه یه شانس برای تغییر زندگی انسان باشه. »
کد خبر: ۴۶۱۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۱۷