حسن قشقاوی با بیان اینکه موضوع ربایش رکنآبادی تنها در حد گمانهزنی است، گفت: به نظر شخصی من، شرایط در آن زمان به گونهای نبود که افراد توسط برخیها ربوده شوند، چون امکان کشته شدن خود رباینده نیز در آن حادثه وجود داشت.
پایگاه تحلیلی خبری آوای رودکوف avayerodkof.ir
حسن قشقاوی با بیان اینکه موضوع ربایش رکنآبادی تنها در حد گمانهزنی است، گفت: به نظر شخصی من، شرایط در آن زمان به گونهای نبود که افراد توسط برخیها ربوده شوند، چون امکان کشته شدن خود رباینده نیز در آن حادثه وجود داشت.
معاون کنسولی، پارلمانی و حقوق ایرانیان خارج از کشور وزارت امورخارجه در تشریح آخرین اقدامات صورت گرفته برای پیگیری وضعیت غضنفر رکنآبادی سفیر سابق جمهوری اسلامی ایران در لبنان، گفت: وزارت خارجه با جدیت تمام در حال پیگیری وضعیت رکنآبادی در عربستان است، زیرا وی یک شخصیت شناخته شده در منطقه بوده و این وزارتخانه همچون بقیه مفقودان حادثه منا، پیگیر وضعیت این دیپلمات ایرانی است.
وی با اشاره به موضوعات مطرح شده درباره احتمال ربایش رکنآبادی در خاک عربستان و انتقال آن به اراضی اشغالی، افزود: این مسائل تنها در حد گمانهزنی است، ولی نمیتوان به صورت قطعی این ادعا را رد یا تأیید کرد.
وی ادامه داد: اما من که به شخصه از نزدیک محل وقوع حادثه منا را مشاهده کردم، به نظر شخصی من، شرایط در آن زمان به گونهای نبود که افراد توسط برخیها ربوده شوند، چون امکان کشته شدن خود رباینده نیز در آن حادثه وجود داشت.
قشقاوی افزود: به لحاظ موقعیت مکانی، زمانی و شرایط و اظهارات افرادی که قبل از مفقود شدن با رکنآبادی بودهاند، احتمالا ربایش را تأیید نمیکنند، البته شاید مفقودشدگان باقی مانده، جزء جانباختگان یا مجروحان حاضر در بیمارستانهای عربستان باشند و حتی احتمال بازداشت شدن برخی از زائران وجود دارد.
وی گفت: وضعیت میدانی اینگونه نشان میدهد، که به هر میزان زمان بیشتر میگذرد، امید به زنده بودن افراد کمتر میشود.
غضنفر اصل رکن آبادی دیپلمات ایرانی بود که از ۱۳۸۹ تا اردیبهشت ۱۳۹۳سفیر ایران در لبنان بود.
منبع/خانه ملت
کد خبر: ۷۳۹۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۷/۱۳
تاجگردون: برجام واقعیت رهایی از بن بستهاست ما ایستادیم تا پذیرفتند که هستهای شدن حق مسلم ماست
کد خبر: ۷۳۸۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۷/۱۲
پایگاه تحلیلی خبری آوای رودکوف avayerodkof.ir
منصور نظری:بسم ربَّ العشق، ربِّ مِهر و ماه - یوسفِ گُم گشته میآید زِ راه به مناسبت فرارسیدن عید غدیر خُم ، مثنویِ عاشقانۀِ «شورِ شرابِ عاشقی» تقدیم به تمامیِ عاشقان امام عارفان، علی علیهالسلام
گوشه نشینِ خلوتِ، چشمِ خُمارِ لَمیَزل - می کِشَد از لبِ علی، در خُمِ عاشقی عسل پُرشده خُم زِ بادۀِ، لعلِ لبِ علی نِشان - قوم وِلا رود بَسی، بر سَرِ باده جانِشان میرسد از مِنا زِ غم، پیرِ دیارِ عاشقی - در سَحَرِ نگاهِ او، سر زده صبحِ صادقی آمده دورِ غم به سَر، تا شب او شود سَحَر - قصدِ سپیده کرده آن، فاطمه را به غم سِپَرچشم و چراغِ فاطمه، نرگسِ باغ ِفاطمه - بسته به ناقه خونجگر، بارِ فراقِ فاطمه آیه به آیه عاشقی، دستِ نبی نوشته خَط - این سفرِ درازِ او، میرسد آخَر عاقبت آمده تا وداعِ غم، با دلِ لالهها کند - از غم و دردِ فاطمه، شِکوِه به نالهها کند آمده تا که بَر علی، حُکم ولایتش دهد - فاطمه را ز عشق او، رنجِ بغایتش دهدگرچه به عینه داند او، قوم سقیفه را به سَر - حق ز علی بگیرد و، فاطمه را کُشَد به در آمده پیرِ عاشقی، زنده غدیرِ خُم کند - تا که نه بعد از او کسی، ره به شریعه گُم کندتا بنهد ز خود بهجا، باده و ساغر و سبو - باده به عاشقان دهد، چشم علی ز بعد از او بُرده دل از خدا رُخَش، او به طریقِ دلبری - کُشته به تیغ ابرویش، حور و ملک زِ بربریبسته به سَر سپیده وُش، زُلفِ تر از پیمبری - آمده تا که خُم کند، پر زِ شرابِ حیدری تا که بنا کند به خُم، دولتِ عشقِ حیدری - میرسد از ره فلَق، خَتمِ رهِ پِیمبَری مه به دوپاره میرسد، او به اشاره میرسد - بوسه زنان به مقدَمش، قومِ ستاره میرسد زلفِ دو تا به سَر مَهی، عِطرِ خوشِ سحرگهی - حکم سپیده میزند، بَهرِ علی شهنشهی شورِ شرابِ عاشقی، در سَرِ لاله میرود - در طلبِ غدیرِ خُم، دل به حواله میرود عطرِ نسیمِ عاشقی، کرده جهان دوباره پُر - پَر ز فرشتهها نِگر، بارِ جهازِ هر شُتردر طلبِ لقایِ او، حور و ملک ستیزه جو - بارِ شِکَر بریزد از، لعلِ علی به گفتوگوشَه بنشسته کَج کُلَه، او که کند دوپاره مَه - در پی او ز عاشقی، فوجِ مَلَک فِتاده رَهمیشِکند سَر از خُم او، باده دهد به مردم او قوم سپیده را کند، مِهر علی تَحَکُّم او غنچه حجاب تن دَرَد، در تبِ اشتیاقِ او - لاله به کربلا زند، سَر ز شُکوهِ باغِ اوسرو و صنوبرِ سَهی، سجده کند به درگَهی سِکّه سپیده میزند، نام علی شهنشهیسبزه به خون نشسته از، ژالۀِ چشمِ لالهها - ناوک ِ چشم یاسَمَن، کرده نشان، غزالههاتِشنه لبِ نگاهِ او، صورتِ قُدسیِّ مَلَک - شانه به موی او زند، ماه خمیدۀِ فدکصبحِ غدیرِ عاشقی، سر زند از پگاهِ حق - میزند آسمان صَلا، هرچه بهجُز علی، زَهَقزلفِ بنفشه میدهد، بوی خوشِ تو را علی - بر دلِ خونِ لالهها، نقشِ غمِ تو یا علی وز لب او خورَد ملک، بادۀِ حق سبو سبو - رازِ درونِ پرده را، جز به علی که گوید او ژاله چکد ز چشم او، وقت سَحَر سپیده را - سرمۀِ عشقِ فاطمه، کِشته حصارِ دیده رالاله به اقتدایِ او، نقشِ سقیفه بر دِلَش -اشکِ خدا چکیده تا، خاک علی کند گِلَشساقیِ آب سَرمَدی، مستِ میِ محمدی – بانگ الستِ عاشقی، از لب او درآمدیدل به فریبِ چشم او، رفته به دامِ فتنهها- او که نداده جز خدا، فاطمه را به خون بها کرده به پا قیامتی، قامت او صنوبری - او که به یک نظر کند، فتحِ قُلاع خیبری سر زده شمس عاشقی، نورِ خدا از او جلی - مِی ز الستِ عاشقی، میچکد از لب ِعلی کعبه ز هم شکافد از، مُعجزِ مرتضی علی - گشته زمین و هم زمان، مست سبویِ یا علیسر به عَدَم نِهَد هرآن، ره زِ علی جُدا کند - میسِزَد عاشقی اگر، بهر علی خدا کندخِیلِ مَلَک به گِردِ او، مستِ طوافِ عاشقی - شَهپَر کرده خانه در، قُلۀِ قافِ عاشقصافِ شرابِ او خورَد، هرکه به جامِ عاشقی - سر زند از نگاهِ او، لاله و یاس و رازقی یوسفِ رویِ او بَرَد، دل ز قبیلۀِ ملک - بر سر دوش او روان، عرش و سماء و نه فلکاو که دریده کعبه را، وقتِ سپیده پیرهَن - میچکد از نگاه او، اشکِ زُلالِ نسترن باده چکد ز چشم او، از خُمِ کُهنۀ غدیر - دشتِ بنفشه میکند، چشم پر آبِ او کویرقامتِ او کمانِ از، بارِ فراقِ فاطمه -مانده به شهر غم رها، چشم و چراغ فاطمه کرده تمام هستیاش، مهر و صِداقِ فاطمه - جان به خدا نمیبرد، او به فراقِ فاطمه بر سر او چه رفته تا، مرگِ خود آرزو کند - با همه قومِ اشعری، مانده که تا، چه او کندلشکرِ رو کشیده او، غارتِ دیده تا کند - محشرِ عاشقی به پا، جلوۀِ مرتضی کنددل ز خدا نمیبَرَد، جز رخِ مرتضا علی - باده خدا نمیخورد، جز به سبوی یا علی تیغ دودِم به کف جز او، بَر دلِ ما نمیزند – غیر علیِ مرتضا، ره ز خدا نمیزند هرکه چشیده جرعهای، از خُمِ بادۀِغدیر- در خَمِ زلفِ حیدری، تا به همیشه او اسیر خاک مرا به یک نظر، چشم علی چو زَر کند - دیده کِشَم به آتش او، جُز به علی نظر کند لیلیِ چشم نازِ او، محرم رنج و رازِ او – میبَرَد از خدا یقین، دل به سَرِ نمازِ او مِی ز غدیرِ عاشقی، هرکه خورد سبو سبو - خنجر کینهاش برد، تشنه لب از قَفا گلو هرکه ندارد این توان، تا که به سر کشد سبو - خون بنگر که میچکد، چون ز شقایق از گلو او که سپیده مست او، خلق جهان ز ِهست او - بیعتِ کربلا کند، دستِ علی به دست اووالیِ وادیِ ولا، مورثِ ارث ِکربلا - بر غم و دردِ عاشقی، تا به همیشه مبتلا تاج ولا به سر نهد، مِی زِ خُمی دگر دهد - او که شمیم زلف او، بویِ خوشِ سَحَر دهدهست علی نشانه تا، گم نشود رهِ ولا - مرد رهی تو هم اگر، خیز و بیا به کربلا تا زِخُمِ غدیر او، باده سبو سبو زنی - بر سرنیزه بایَدَت، غرقه به خون گلو زنی عیدِ غدیر او بُوَد، اوَّلِ را هِ عاشقی - نور ولا زند سَر از، خُم به پگاه عاشقی تا که به کربلا کِشَد، او تو به ماهِ عاشقی - سر زِ قَفا تو را بُرَد، هَم زِ گناه ِعاشقی دعویِ حُبّ بر علی، تا بدهد تو را اثر - شیعۀِ حیدری اگر، بر سَرِ نیزه کن تو سَر وعدۀِ و ما و فاطمه، بر سَرِ نیزه کربلا - هرکه ندارد این به سر، کی بُوَد عاشقِ ولا از یَمنم صدا زند، غرقه به خون مُنوَری - از چه بهجا نشستهای؟ شیعه تو گر به حیدری بوده همیشه شیعه را، رسم و رهِ شقایقی - داغ یمن به سینهها، هست نشان عاشقی - تا به کجا به سینهها رنجِ فراقِ او بَسی - ای شبِ سردِ بیکَسی، میشودَم به سَر رَسی تا شِکُفد به دشتِ دل، یاس و بنفشه، اطلسی – تا که بیاید از فلق، همچو علی مُقدَّسی بار دگر بیامده، جمعۀِ دیگری وَلی - زلفِ سحر نمیدهد، بوی خوشِ گُلِ علی منتظرم که آید او، در سحری ز آسمان - در قدمش فدا کنم، روح و تن و جهان و جان تا به کُجا به عاشقان، جور و جفایِ اَشقیا - یوسف گُم زِ چشم ما، فاطمه را قسم بیا داغ مِنا به سینهها، شور دوباره کرده پا - میرسد از رهِ سَحَر، موکبِ سرخِ– کربلا بوی بنفشه میدهد، زلفِ سحر به شوقِ او - میرسد از ره آخر آن، گرمِ خدا به گفتُگوبه امید ظهور حضرت یا رجمعه دهم مهرماه 1394 – منصور نظری
کد خبر: ۷۳۶۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۷/۱۰
پایگاه تحلیلی خبری آوای رودکوف avayerodkof.ir
دکتر اسلام بابانژاد:
بسمه تعالیره آورد سفر دولت تدبیر و امید به استان مازندران چه باشد؟در آستانه سفر ریاست محترم جمهوری به استان مازندران مسئولین استان چه تدبیری اندیشیده اند تا از حضور دولت تدبیر و امید به استان سر سبز مازندران در جهت توسعه این استان بیشترین بهره را ببرند. یا اینکه انتظار چه ره آوردی از سفر وجود دارد؟ یقیناً یکی از مطالبات منطقی استان بخصوص پنج شهرستان ساری، میاندورود، نکاء، بهشهر و گلوگاه که در فاصله کمی از بندر امیر آباد قرار دارند تبدیل این منطقه ویژه به منطقه آزاد اقتصادی-تجاری می باشد که این مطالبه نه یک خواسته منطقه ای بلکه یک رویداد ملی و بلکه بین المللی است که علاوه بر استان مازندران، کل کشور از آن منتفع و بهره مند خواهد گردید. شاید بتوان گفت قبل از آنکه مسئولین محلی نسبت به آن حساسیت داشته باشند یا مسئولین ارشد استانی بخواهند پیگیر آن باشند باید یکی از اهداف مهم دولت محترم در این سفر باشد.
چرا که بندر امیر آباد یکی در دو مبداء ورودی کریدور شمال-جنوب به ایران در جنوب دریای خزر می باشد. مبادی ورودیکریدور به ایران در جنوب دریای خزر در استان گیلان از بندر انزلی شروع می گردد که چند سال قبل تبدیل به منطقه آزاد گردید و در استان مازندران از بندر امیر آباد بهشهر شروع می شود که آن هم منطقاً باید تبدیل به منطقه آزاد می گردید.
در ادامه تحولات کریدور های ارتباطی اروپا و آسیا وزرای حمل و نقل کشور های اروپایی در اجلاس کمیسیون اروپا هلسینکی، در سال 1993 مسیر جدید ارتباط تجاری قاره های آسیا و اروپا را تحت عنوان کریدور شمال-جنوب معرفی کردند که این کریدور کشور های شمال اروپا، اسکاندیناوی و روسیه را از طریق ایران با کشور های حوزه اقیانوس هند، خلیج فارس و جنوب شرقی آسیا مرتبط می سازد. موافقتنامه کریدور شمال-جنوب در سپتامبر2000 میلادی(شهریور1379) در سنپترزبورگ به امضای وزرای حمل و نقل سه کشور ایران، هند و روسیه رسید. در واقع این سه کشور به عنوان موسسان کریدور شمال-جنوب شناخته میشوند. سپس کشورهای قزاقستان، تاجیکستان، بلاروس و عمان به عضویت این کریدور درآمدند. بعدها ارمنستان، بلغارستان، ترکیه و سوریه درخواست عضویت داده اند. این کریدور با توجه به کوتاهی مسیر و در نتیجه کاهش هزینه حمل و نقل برای دو قاره آسیا و اروپا و حتی آفریقا از اهمیت بسیار زیادی برخوردار میباشد. باتوجه به اهمیت این کریدور و اقبال زیاد کشورها در آینده به عنوان یک پیمان منطقه ای در خواهد آمد.که با فعال شدن آن میتوان به اهداف زیادی از جمله توسعه مناسبات حمل و نقل، افزایش دسترسی به بازارهای جهانی، ایمنی و حفظ محیط زیست، ایجاد فرصتهای اشتغال، تدوین قوانین و مقررات لازم، هماهنگ سازی سیاستهای حمل و نقل بین کشورها، توسعه مناسبات سیاسی و اقتصادی، ارتقاء سطح امنیت منطقه و.... دست یافت. کریدور شمال جنوب که در حال حاضر مناسب ترین حلقه ترانزیت کالا بین آسیا و اروپا به شمار می رود، این مسیر در مقایسه با مسیرهای سنتی 40درصد از نظر مسافت و زمان و همچنین 30 درصد از نظر هزینه به صرفه تر میباشد.که بخش مهمی از آن از خاک ایران می گذرد. برای کشور و بخصوص سه استان مازندران و گیلان در شمال و هرمزگان در جنوب باید فرصتی مهم تلقی کرد و استفاده مناسب و بهره برداری کافی از این فرصت نمود. این کریدور در حال حاضر از اقیانوس هند (بندر بمبئی) آغاز و از طریق دریا به بندر عباس در جنوب متصل می گردد. در داخل خاک ایران کالا به وسیله حمل و نقل ریلی یا جاده ای به بنادر شمال کشور (بندر امیر آباد بهشهر و بندر انزلی) انتقال می یابد. سپس از طریق دریای خزر به بنادر آستارا خان ولاگان روسیه و از طریق ولگا یا از طریقریلی به اروپا حمل میگردد. آنچه که مهم و درخور اهمیت است نگاه ملی دولت مردان به این مسیر ترانزیتی است که باید تقویت گردد ، در سطح منطقه ای نیز نگاه ویژه مسئولین استانی به این امر بسیار مهم است. که به نظر میرسد در استان مازندران این امر مغفول مانده است. در استان گیلان بندر انزلی به عنوان یک مبداء ورودی این کریدور به ایران از چند سال قبل به عنوان منطقه ی آزاد فعالیت می نماید. لیکن در استان مازندران این امر تاکنون محقق نگردید. با توجه به سفر ریاست محترم جمهوری به استان امید است مسئولین ارشد استان بدور از هر گونه کشمکش سیاسی و بخشی نگری، با نگاه منافع ملی و منطقه ای پیگیری لازم در جهت تصویب منطقه آزاد تجاری بندر امیر آباد بهشهر به عنوان مبداء ورودی کریدور شمال جنوب در مازندران بعمل آورند. فرصت سوزی و سوء تدبیر مسئولین یقیناً خسارات جبران ناپذیری بر پیکره اقتصادی استان وارد خواهد داشت. همانگونه که همه واقفیم در بین بنادر شمال کشور منطقه ویژه اقتصادی بندر امیر آباد دارای شرایط خاص و منحصر به فرد است که هیچیک از دیگر بنادر از این موقعیت برخوردار نیستند. برخی از این شرایط عبارتند از:
1) مسیر جاده ای کریدور شمال – جنوب از بندر امیر آباد شروع و از طریق دامغان، یزد و ... به بندر عباس ارتباط می یابد که بخش اعظمی از این مسیر درحال بهره برداری میباشد.2) این بندر توسط راه آهن به تهران، مشهد، سرخس، بندر عباس، بندر ماهشهر، بندر خرمشهر و دیگر نقاط ایران و همچنین به کشور آسیای میانه و... ارتباط دارد.3) این بندر در حد فاصل دو فرودگاه بین المللی ساری و گرگان با فاصله ای کوتاه قرار دارد.4) محوطه بندر برای سرمایه گذاری در بخش های تولیدی، صنعتی و ... از فضای فیزیکی و زمینهای لم یزرع کافی برخوردار بوده که نیازی به از بین بردن زمین های زراعی نیست.5) بندر خارج از محدوده مسکونی قرار داشته و حجم بالای تردد جاده ای مزاحمتی برای ساکنین در بر نخواهد داشت.6) در جوار بندر محیطهای اقتصادی دیگر نظیر پایانه نفتی، کشتی سازی صدرا، نیروگاه شهید سلیمی نیز قرار دارند.7) در سطح بین المللی یک بندر کاملاً شناخته شده و مهم به شمار می رود و قابلیت پهلو گیری کشتی های باری بزرگ را دارد.8) تمامی ظرفیت ها و زیر ساخت های لازم مهیا بوده و نیازی به هزینه اضافی از قبیل احداث جاده، ایجاد ریل، آزاد سازی زمین های اطراف و ... انجام شده است.9) ........
با توجه به موارد گفته شده و موارد متعدد دیگر امیدواریم مسئولین استانی دولت تدبیر و امید نیز با تدبیر ویژه این فرصت ویژه را مغتنم بشمارند و برای یک بار هم شده در ارتباط با توسعه و پیشرفت استان تصمیم منطقی بگیرند که فقر و عقب ماندگی حق مازندران سر سبز نیست. برای یکبار هم شده مازندران را در یابیم و احساسی عمل نکنیم و در حسرت پیشرفت استان نسوزیم.
برای یکبار هم که شده دست در دست هم دهیم و آثار بی توجهی یا کم توجهی به این استان را در طی سالیان گذشته بزداییمو یادگاری از دولت تدبیر و امید را در این استان ماندگار نماییم . و یکبار برای همیشه دغدغه مقام معظمرهبری در مورد استان را که فرمودند«فقر زیر برگ های سبز درختان مازندران پنهان شده است» را دغدغه خود نیز بدانیم و تصمیمی علمی، عقلانی، اثر بخش و پایدار در جهت ایجاد منطقه آزاد با هدف فقر زدایی و توسعه استان اتخاذ نماییم.
امید که در سطح استان مسئولین ارشد استانی اقدام و پیگیری لازم درجهت تبدیل بندر امیر آباد به منطقه آزاد اتخاذ نمایند و در صورتیکه در استان این همت و همیت وجود نداشته باشد ، در سطح ملی دولت مردان با کلان نگری، بدور از تاثیر پذیری از شانتاژهای محلی و سهم خواهی های سنتی غوغاسالارانه این فرصت را برای استان و کشور فراهم سازند.
دکتر اسلام بابانژاد عضو شورای اسلامی شهر بهشهرمهر ماه 1394
کد خبر: ۷۳۵۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۷/۰۹
لب ز لبت واکنی کرب و بلا میشود / جانِ همه عاشقان، بر تو فدا میشود لب ز لبت واکن ای، پیرِ خُراسانیَ ام / اِذنِ جهادم بده، سید نورانیَ ام
کد خبر: ۷۳۵۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۷/۰۹
پایگاه تحلیلی خبری آوای رودکوف avayerodkof.ir
منصور نظری:بسم رَبّ العشق، رَبّ الفاطمه - بر دلِ ما، عشقِ او بی خاتمهبه مناسبت میلاد مسعود امام علی النقی الهادی علیه السلام، مثنوی عاشقانه «عطرِ ولا» تقدیم به ساحت مقدس و نورانیِ این امام هُمام
بویِ وَلا میرسد؛ از درِ باغِ بُلور- کُلبۀِ اَحزان شده؛ روضۀِ جشن و سُرورغُلغُلهای گشته پا؛ بر سَرِ میلادِ نور - باده مَلک میزند؛ از قدحِ شعر و شور خاک ِ وَلا تَرکند؛ نمنمِ بارانِ عشق - باغِ فدک را رسد؛ فصل بهارانِ عشقنور، تغزُّل کند؛ شاخِ وَلا، گُل کند - شور، به پا محشری؛ بر لبِ بلبل کند سجده ملک میکند، بر دَرِ درگاهِ عشق - حیدرِ ثانی مگر؛ میرسد از راهِ عشق او که ز لعلِ لبش، گشته روان سَلسَبیل - حلقه به گوش آمده، بر درِ او جبرئیل کوکبۀِ او روان، بر سر دوشِ ملک - فاطمه را میرسد وارثِ باغِ فَدَکلاله رَدا پوش او، حور قدح نوش او - دلبر آیینه رو، تشنۀِ آغوش او یوسف گم گشته را، خونِ جگر، خورده او - وَز مُژه خون، از غمِ، فاطمه افشُرده اوعارفِ پشمینه پوش، شاهدِ حیدر خروش - فاطمه را حلقۀِ؛ عشق و ولا کرده گوش خرقۀِ احمد به دوش جام بلا کرده نوش - فاطمه را میرسد بادۀِ کوثر فروش میرسد امشب زِ ره، لاله رخی چون علی - آیِنۀ دیدهها، از رخِ او صِیقَلیجان جهان میرسد؛ فاطمه بو را جواد - باد صبا میدهد؛ زُلفِ علی را به بادعطرِ ولا بُرده از؛ حور و مَلک، عقل و هوش - می رسد از ره گُلی، خِرقۀِ احمد به دوش فاطمه را میرسد، بادۀِ کوثر فروش - وز لبِ لعل علی، بادۀِ لا کرده نوش دشتِ دل آشفته از بندِ خزان میرهد - باغِ گَلِ لالهها، بویِ اذان میدهد نسترن آید کنون؛ غرقه نگاهش به خون - سِحرِ ولا میکُند، چشمِ شقایق فسون باده طربناکِ او، سینۀِ غم، چاکِ او - بویِ علی میدهد، دیدۀِ نمناکِ او آن ز خُمارِ لبش، جانِ غزل، مستِ او - آید و میخانه وُ باده به پیوستِ او خطِّ ولا را از او، تا به علی امتداد - روشَنِ از رویِ او؛ خانۀِ چشمِ جوادعطرِ ولا کرده پُر، عالمِ شش طاق را بَسته ملک زیبِ گل، طرۀِ آفاق را سرورِ سرخیلِ نور؛ هادیِ موسی به طور- می رسد امشب ز رَه؛ ساقیِ آبِ ظُهوربُرجِ غمِ شیعه را، ماهِ سَخا می رسد - پادشَهِ وادیِ، اَرض و سَما می رسدچهچه خوش میزند، مرغِ خوش آوازِ حق - شمسِ ولا میزند، سر زِ نگاهِ فلق فاطمه را میرسد، شوقِ سحرگاهِ عشق - تاجِ ولا مینهد، بر سرِ خود، شاهِ عشقدف زند آسیمه سر، پردۀِ پُر شور و شَر - رختِ وَلا کرده بَر پیکرِ خورشیدِ زَربا مژه روبَد ملک، تابه سحر، راه را - پا مگر او تا نهد، چشمِ سحرگاه را آن مُتبسِّم به نور، ساقیِ آبِ حضور - از لبِ لعلش روان، بادۀِ نابِ طُهورطوطیِ شکر شکن، فاطمه را در چمن - ثالثِ نامِ حسن، رختِ ولا کرده تن بوسه ملک میزند، خاک ِ کفِ پایِ او - بویِ علی میدهد، زُلفِ چلیپای اوطَیِّبِ اثنا عشر، هادیِ جنُّ و بشَر - می رسد آن وارثِ، فاطمه بر چشمِ تر آیِنهای میرسد، جلوۀِ زهرا نَما - شب زدگان را رسد، هادیِ راهِ سَماء فاطمه را بشکفد، غنچۀِ شادیِ عشق - در بِگُشاید سَحَر، خوش به اَیادیِّ عشق شیرۀِ شیرین چکد، از لبِ فرهادِ او - فاطمه را می رسد، طَیِّبِ اولادِ او ماه، تمام آمده، دیده به دام آمده - بر لقبِ عسکری، اوَّل امام آمده ماهِ مسیحا نفس، طورِ ولا را قَبَس - فاطمه را میرسد، عاشقِ حیدر هوسبسته به سر حِیدری، زلفِ خود از دلبری - وارثِ انگشترِ سَبزِ علی، عسکری پیرِ خراباتِ عشق، قبلۀِ حاجاتِ عشق - هادیِ قوم بشر، بر همه حالاتِ عشق تا که خموش آورد، فتنۀِ غُلّات را - کرده علم بِیرقِ، سبز اشارات را دل زِ غمِ فاطمه، رنگِ شَفَق میرسد -زنده زِ انفاسِ او، مکتبِ حق می رسد زائرِ بانویِ غم، در ملکوتِ دمشق - میرسد آیینهای، کرب و بلا را به عشق پادشهِ خرقۀِ، سبزِ وَلا را به دوش - وز لب او عاشقان، باده و مِی، کرده نوش می رسد از ره کنون، خیمۀِ حق را سُتون - هم سفرِ کربلا، سالِکِ عشق و جنونکرده مَلک را فُسون، سِحرِ لبش از جنون - تُخمِ غزل بشکفد، بر لبِ او آبِرون دلبر خورشید رو، حیدری آن بسته مو - وز لبِ لعلش روان، بادۀِ کوثر چو جو حلقه به در میزند، حور و ملک تا سحر - بو که کند هادیِ، فاطمه را یک نظر بسته مَلک زیبِ گُل، بر سر بُستانِ عشق - فاطمه را میرسد، طفلِ دبستانِ عشق غُلغُلهای در جهان، کرده به پا شورِ او - فاطمه را میرسد، هادیِ منصورِ اوفاطمه را یوسفِ غالیه مو میرسد - وارثِ آن تشنۀِ، پاره گلو میرسد عنبر و مشک آورد، حور و ملک، بیخته - تا کند از عاشقی، در قدمش ریختهبوی خوشِ عاشقی، را به سحر میدهد - بر دل آلاله او، نقشِ نظر مینهد دل شده دلتنگِ آن، یوسفِ رو در نهان - او که بود شیعه را، قبلۀِ جان و جهان دلبرِ ابرو کمان، یوسفِ کنعانِ جان - لاله از او میدهد، بر سرِ مشرق، اذان ماذنه ها، خون جگر، دیدۀِ آلاله، تَر – منتظرِ هر سَحَر، آمدن او را خبر خون به جگر مثنوی، از غم و درد مِنا - ضَجّه غزل میزند، کو سحری آشِنا؟ در غمِ دوریِ آن، دلبرِ ساغَر کِشان - دل ز همه عاشقان، گشته شقایق نشان چشمِ شقایق به دَر، منتظران، خون جگر - می رسد اما سَحَر، دورِ غم آید به سَر میدهد آهِ یمنِ، بویِ خوشِ آمدَن - رختِ سفر کرده آن، یوسفِ زهرا به تن بسته به محمل سَحَر، عِطرِ خوشِ زُلفِ تَر – می رسد از ره شبیِ، موکبِ خورشیدِ زَر میدهد این مژده را، حالِ خرابِ دَمِشق - «صبحِ ظهور آمده، ای همه اصحابِ عشق»از یمن و از مِنا، بویِ وَلا می رسد - غرقه به خون موکبِ، کرب و بلا میرسد منتظران را بگو، هرکه هوس دارد او –بهرِ ظهورش کند، هر سحری آرزودستِ دُعا را بگو، دامن او وا مَنِه - خرمن دل را بزن، شعله به آتشزَنِه مست بلا تا شوی، از میِ نابِ اَلَست - آتش او در فِکَن، بر همه ذراتِ هست
به امید ظهور حضرت یار.....
ششم مهرماه 1394 – منصور نظری
کد خبر: ۷۳۳۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۷/۰۷
یک حقوقدان با اشاره به پیگیری حقوقی جنایت فاجعه منا گفت: چنانچه فردی یا افرادی مسبب رخداد چنین حادثه ای باشند، تقصیر و قصور این عمل به عهده آنها است، اما از نظر حقوقی، واقعه ای که در مکه اتفاق افتاد، حادثه ای بود که در اثر ازدحام جمعیت رخ داد.
پایگاه تحلیلی خبری آوای رودکوف avayerodkof.ir
نعمت احمدی در گفتگو با خبرنگار سایت انتخاب خبر افزود: پیگیری حقوقی و قضایی نه تنها از سوی جمهوری اسلامی ایران، بلکه به دلیل عمق فاجعه که فرا سرزمینی است، سایر کشورهایی که جزو قربانیان حادثه بوده اند نیز قادر به پیگیری حقوقی این مسئله خواهند بود.
وی با بیان این که متأسفانه حکومت عربستان به مناسک حج به چشم یک سفر نگاه می کند، تصریح کرد: از یک سو دولت عربستان قصد آن را داشته که مسافران در ایام حج لحظات خوشی را تجربه کنند، اما از سوی دیگر، نگاه آنها به ایجاد تغییرات و انجام ساخت و سازها در محدوده مراسم حج به صورت فرقه ای تعریف شده است.
این وکیل دادگستری ادامه داد: تنها فرقه ای که با مقابر، مشاهیر و بارگاه، مخالف بوده و دیدگاه حذفی به آن ها داشته، فرقه وهابی است؛ مثلاً وهابی ها معتقد به داشتن سنگ قبر نیستند و ایجاد بارگاه را ممنوع اعلام می کنند و یا پیش از این، منزل پیامبر و یا کوچه بنی هاشم را تخریب کرده اند.
احمدی تصریح کرد: این در صورتی است که دولت عربستان باید این موضوع که مکه و مدینه اگر چه در خاک عربستان قرار دارد، اما متعلق به عربستان نیست و بلکه متعلق به یک میلیارد و نیم مسلمان سراسر جهان است که روزی چندین بار به سوی خانه خدا سجده می کنند، توجه داشته باشد، لذا باید در نظر داشت هر تغییری که در ساختار مناسک حج انجام می گیرد باید با نگاه همه مسلمانان باشد نه با نگاه وهابی ها.
وی با بیان این که تغییرات عمده ای که وهابی ها در جغرافیای حج و در محل مناسک حج ایجاد می کنند و انجام می دهند موجب بروز اینگونه حوادث می شود، اظهار داشت: ماجرای سقوط جرثقیل و یا ماجرای دلخراش منا در زمره تغییرات ایجاد شده در مراسم حج توسط وهابی ها بود.
این حقوقدان همچنین با اشاره به وقوع حوادث سال های گذشته در جریان برگزاری مراسم حج گفت: در سالهای گذشته نیز از این دست حوادث بارها اتفاق افتاد؛ به عنوان مثال در سال 54 در صحرای منا و یا عرفات، چادرها دچار آتش سوزی شد و بسیاری از زائران جان باختند و یا زمانی که تونل هایی برای نزدیک شدن مسیرها ساخته شده بود، به دلیل خاموشی تهویه ها بسیاری از حجاج جان باختند و یا اتفاقی که در سال 73 در رمی جمرات رخ داد.
وی در تشریح حادثه رمی جمرات در سال 73 گفت: مطابق با اعتقادات دینی شیعیان و یا حتی فرقه مالکی ها، بهترین زمان برای شرکت در رمی جمرات، صبح است، و به همین دلیل بیشترین تلفات را هم کشور شیعه ای مانند ایران و یا نیجریه که مالکی ها در آن حضور دارند، داشتند.
احمدی با اشاره به برگزاری مراسم مذهبی مشابه در سایر کشورها خاطرنشان کرد: مراسم مذهبی زیادی در سراسر دنیا بدون هر گونه حادثه ای برگزار می شود؛ مثلاً در ایام اربعین سال گذشته در کربلا و نجف جمعیتی بالغ بر 2 میلیون نفر حضور داشتند و این درحالی بود که داعش و القاعده، زائران را تهدید کرده بودند و یا مراسم اعیاد مختلف که در واتیکان برگزار می شود، در حالی است که خود واتیکان 800 نفر جمعیت دارد اما در زمان انجام مراسم چند میلیون نفر در این شهر حضور پیدا می کنند.
وی تصریح کرد: به این ترتیب می توان نتیجه گرفت که نوع مدیریت صعودی ها در مراسم حج دچار ضعف های جدی است و به نظر می رسد برگزاری مراسم حج باید زیر نظر یک شورای اسلامی که نمایندگان کشورهای اسلامی در آن حضور دارند، باشد و حتی ساخت و سازهایی که در دو شهر مقدس مدینه و مکه انجام می گیرد نیز باید زیر نظر این شورا باشد تا همه جوامع اسلامی سهمی در آن داشته باشند و به راه و رسم آنها احترام گذاشته شود.
این حقوقدان اما مقصر وقوع حوادث این چنینی را تنها متوجه دولت عربستان ندانست و قصور مدیران کاروان ها در ایران را نیز از دلایل ایجاد حادثه اخیر برشمرد و گفت: البته نمی توان همه مسئولیت رخداد فاجعه اخیر منا را به عهده دولت و حکومت عربستان دانست، چون مدیران کاروان ها و سوء مدیریت آنها نیز در وقوع این حادثه، نقش داشته است.
نعمت احمدی تأکید کرد: اگر این مدیران با رانت خواری و انجام پارتی بازی، مدیریت کاروان ها را به دست نگرفته بودند و آموزش های لازم را دیده بودند، به طور حتم می توانستند بر روی کاروان ها و برنامه های مراسم حج، اشراف داشته و با یک برنامه ریزی دقیق، قادر بودند بهترین زمان بندی را برای رفت و آمد حجاج و انجام مناسک آنها انتخاب کنند.
کد خبر: ۷۳۱۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۷/۰۵
مثنوی « مِنا ؛ قربانگاه عشق» تقدیم به خانوادههای داغدار و چشم انتظار قربانیانِ قربانگاهِ مِنا/از چشم منا چکد ستاره -در ماتم محنتی دوباره
کد خبر: ۷۳۱۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۷/۰۵
خطیبان جمعه کهگیلویه و بویراحمد در آیین سیاسی عبادی نماز جمعه این هفته ، حوادث مرگبار رخ داده برای حجاج بویژه حادثه دوم مهر 94 را نشانگر بی کفایتی متولیان و مسوولان آل سعود دانستند
کد خبر: ۷۳۰۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۷/۰۳
در شروع غمبار آدینهای دیگر و در انتظار ظهور حضرت یار، مثنوی «به سوگ منا» تقدیم به منتظران راستین آن حضرت
کد خبر: ۷۳۰۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۷/۰۳
پایگاه تحلیلی خبری آوای رودکوف avayerodkof.ir
فشین علاء در انتخاب خبر نوشت: حج خونین امسال مهر تأییدی بر بی کفایتی حاکمان عربستان در اداره این کنگره باشکوه و عظیم الهی زد. سخن نه از اختلاف موهوم شیعه و سنی است، نه رقابت منطقه ای ایران وعربستان؛ بحث جان انسانهای مؤمن و بیگناهی است که غالباً پس از سالها انتظار و آرزو، و با صرف هزینه گزاف، عاشقانه خود را به سرزمین وحی می رسانند. برفرض از تسلط آشکار فرقه وهابیت بر افکار حاکمان حجاز و حمایت دولت این کشور از گروه های تکفیری و حمله به ملت مظلوم یمن و... هم صرف نظر کنیم، آیا سپردن جان صدها هزار زائر بیت الله به چنین کسانی رواست؟
آیا زمان آن نرسیده است که دولتهای اسلامی ادعای به حق ایران را مبنی بر واگذاری امور حج به کمیته ای شامل نمایندگانی از همه جهان اسلام جدی بگیرند؟ بنظر می رسد باید دولت آقای روحانی از محبوبیت جهانی خود جهت حفظ جان مسلمانان استفاده کند و برای نجات حرم امن الهی دست بکار شود.
ضرورتی که اهمیتش از پرونده هسته ای اگر بیشتر نباشد کمترهم نیست! حکام حجاز هم باید بدانند حرمین شریفین متعلق به حجاز و هیچ خاک زمینی نیست. این حریم آسمانی را به اهلش بسپارید.
کد خبر: ۷۲۹۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۷/۰۲
پایگاه تحلیلی خبری آوای رودکوف avayerodkof.ir
منصور نظری :بـِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ و الصِّـدیقیــنزندگی زیباست اما شهادت از آن زیباتر است، سلامت تن زیباست اما پرنده عشق تن را قفسی میبیند که در باغ نهاده باشند (شهید آوینی)مثنوی «شهر عشق» تقدیم به ساحت نورانی شهدای والامقام کربلای ایران، خرمشهر
مثنوی «شهر عشق»
میرسد از طَرفِ خرمشهر عشق - اهل عالم را خروشِ نَهرِ عشقنهرِ جاری اندر او خونِ شهید - عارفانی برتر از هر بایزیدغرقه در هر موجِ او صد نوحِ مَست – اندر این دریا هر آن کشتی، شکست میزند ما را جَرَس فریادِ عشق - تا زِ خاطرها مگردد یاد ِعشقپردۀ غم مینوازد اَرغَنون -یادِ شهر تا همیشه رنگ خون شهر سرسبزِ جهان آرای نور – خاک ِ ایران را علمدارِ غرورشهر شبگردان عاشق، شهرِ یار – شهر منصوران مستِ سر به دار شهر اَشک و شهر آه و شهر خون - شهرِ مردانی سراپا لاله گون وادیِ سرهای از تنها جُدا - مقتل مردانِ عاشق بر خدا شهر مردانِ مسیحایی نفَس - بر شهادت عاشقانی پُرهوسکوچههایش بوی یاران میدهد - بویِ خاک ِ خورده باران میدهد غرقه در خون گرچه، برپا مانده عشق - بر در و دیوار او جامانده عشق مقتلِ عُشّاق سر مست وَلا - تکهای از دشتِ سرخِ کربلاوادیِ شیداییِ فهمیدهها - سِرُّ الاسرارِ وَلا را دیدهها مَقتل مردانِ دیده رویِ یار - میدهد بویِ خدا را این دیارکوچههایش بوی قران میدهد - بویِ همت، بویِ چمران میدهد از شلمچه، از دوعیجی، خاک ِ عشق - از دو کوهه، مَعبر افلاکِ عشقغرقه در خون میرسند آلالهها - در میانِ اشک و آه و نالههاکاروانی میرسد از راهِ نور - در لَوایِ پرچمِ سبزِ ظُهوربویِ مستی میرسد چَزّابه را - شاهدانِ غرقه در خونابه راشعلهور از آتشِ آه علی - مَقتلِ هِمَّت، قدمگاهِ علیدشتِ مجنون بویِ لیلا میدهد - بویِ مست از بادۀِ لا میدهد فَکّه بوی کربلا را میدهد - داغِ غم بر سینۀ ما مینهدقتلگاهِ عاشقانِ فاطمه - کربلایی تا ابد بی خاتمهفَکه یعنی کلُ ارضٍ کربلا - در اِلای او شدن مستانه لامیرسد از قتلگاه فکه باز - با شقایق خوانده در خونی نمازبسته قامت در میان خاک و خون - داده سر، شوریده تکبیر از جنونمیرسد الله و اکبر زادهای - چون علی بر فاطمه دل دادهایکربلا را لاله رویی میرسد - خورده از کوثر سبویی میرسداز میِ حق تَر گلویی میرسد - غرقه در خون روی و مویی میرسدیادگارِ روزگار نور و نار - میرسد بویِ فریبایِ بهاربویِ زهرا میرسد خوش بر مشام - غرقه در خون عاشقانی لاله فامسرو رعنا از چمنزار وَلا - غرقه در خون میرسد از کربلاکرده عشق آسان در اوَّل کارشان - میرسد آن پیکر خونبارشانکرده خصم فاطمه کشتارشان - تِکهتِکه کرده آتشبارشان دیده در مستی حقایق را بهعِین - مست ذکر ایُّها السّاقی حسینقاف حق را رفته با پیر خمین - سالکان وادیِ بدر و حُنِینماهیانِ زندهزنده گشته خاک - گشته در سودای زهرایی هلاکمیرسند از وادیِّ کشف و شهود - عارفانی غرقه در دریای جودبسته بر سر، یا علی، سر بندهها - سر بهپای فاطمه افکندههامست ذکر یا حسینِ بن علی - سینهها از داغ زهرا مشعلیاین چه سودا و چه شور است و چه شین؟ - قوم بر سر بسته را نام حسیناین چه اشک است و چه آه است و فغان؟ - گشته درهم، عالم و کو ن و مکاناین چه سحر است و چه افسون و چه راز؟ - بر سر نیزه سری خواند نمازاین چه محشر این چه غوغا کرده باز؟ - این سرِ بُبریدۀِ بر نی فرازدر غم زهرا چه سِرّی شد نهان؟ - کین چنین درهم بر آشفته جهاناین فرا سر کرده او بر نیزه کیست؟ - کز غمش چشم خدا هم خون گریستکربلا را این چه سِرّ است و چه راز؟ - بر سر نی تار غم را تکنوازاین چه سوز است و چه داغ است و گداز؟ - با اذان خون، سحر خواند نمازبا که بتوان گفتن این سر عظیم؟ - چون دو روحی گشته در یک تن مقیمکرده رخ پنهان حقیقت در مجاز - کس نداند پاسخ این کهنه رازکه ین سر بر نی اذان سر داده کیست؟ - مست بی جامِ شراب و باده کیست؟این شقایق زادۀِ آزاده کیست؟ - ماهِ بر خاک ِ بلا افتاده کیست؟این که باشد بر سَرِ نی جلوه گر؟ - در ره دیدار دلبر داده سرتا همیشه بیرقِ در اهتزاز - این سر بُبریدۀِ بر نی فرازاین به خون آغشتۀ صدپاره تن - این غریبِ کُشتۀِ دور از وطناو که لب تشنه سرش از تن جُدا - کس نداند سِرِّ او را جز خداکس نفهمد کُنه اسرار هدی - ازچه جاری بر زمین خون خدا؟او که آمد شهره ثارالله را - تا گشاید سوی دلبر راه راآن بریده از قفا او را گلو - کس نفهمید و نفهمد سِرِّ اوکس نداند پاسخ این اسرار را - ره نباشد اندر او پندار رابا سر بُبریده بر نی در نماز - آنچه را نادیده او بیند به رازاو حسین است آن قلم پردازِ عشق - فاش مستی کرده بر نی رازِ عشقچشمۀ خونش بجوشد تا ابد - صاحبِ اسرارِ اللهُ الصَّمدکربلا در کربلا تکرار او - جاودانه قصّۀِ خونبار اوهر کجا ریزد زمین خون شهید - کلُ ارضٍ کربلا آید پدید سر زند آلاله از آن خاک پاک - هر شهیدی خفته در خون سینه چاککربلا دروازۀ شهر وَلاست - عرشیان را قبلۀ جان کربلاستکربلا دنبالۀ لا در اِلاست - کربلا آیینۀِ دل را جلاستکربلا افسانۀِ یک خاک نیست - عاشقان را قبله گاه عاشقیست کربلا رمز است و راز است عشق را - غرقه خون، خواندن نمازَست عشق را...به امید ظهور حضرت یار -این جا کربلا، در سرچشمۀ جاذبه ایی که عالم را به محور عشق نظام داده است اول مهرماه 1394-منصور نظری
کد خبر: ۷۲۸۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۷/۰۱
از یمن آید شمیم بوی یار / اندکاندک میرسد ما را بهار میرسد آخَر به پایان انتظار /بیقراران، میرسد ما را قرار
کد خبر: ۷۲۸۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۷/۰۱
آیین رژه نیروهای مسلح شهرستان لنده روز سه شنبه به مناسبت هفته دفاع مقدس در جلوی سپاه پاسداران این شهر برگزار شد
کد خبر: ۷۲۷۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۶/۳۱
«مدير اداره آموزش و پرورش شهرستان بهمئي»در نشست شوراي اداري اين شهرستان ، گفت :همدلی و همزبانی مردم و مسئولین بیشترین نمود را در آموزش و پرورش و پیشبرد اهداف آموزشی و پرورشی دارد
کد خبر: ۷۲۶۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۶/۲۹
پایگاه تحلیلی خبری آوای رودکوف avayerodkof.ir
بـِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ و الصِّـدیقیــنمنصور نظری :به مناسبت سالروز شهادت جانگداز پنجمین اختر تابناک آسمان امامت و ولایت امام محمد باقر علیهالسلام مثنوی «سوگِ عشق» به ساحت نورانی و مقدس این امام همام تقدیم میگردد :
سوگِ عشق
هَم گُداز آهِ زینب در دَمشق - کربلا را میسُرایم سُوگِ عشق
قد کمان و دل پریش و رو کبود - میدهد گیسویِ زهرا بویِ دود
دست بر پهلویِ خون آلودِ خویش - از غم و دردِ علی، دل را پریش
در میانِ اشک و آه و سوز و ساز - تا سحر بنشسته میخواند نماز
چَشمِ باران گشته خیس از اشکِ عشق - میکِشد بر دوش ،زهرا مَشکِ عشق
میکِشد بر دوشِ تنهاییِ خویش - مَشکِ درد و رنجِ زهراییِ خویش
مانده جای زخمِ کُهنه بر تَنَش - تَر شده از خونِ دل، پیراهنش
بَس که میگیرد ز خونِ دل وُضو - گَشته سجاده ز خون، رنگین از او
آن خدا را بسته چشمانش قُنوت - بیصدا میگرید او شب را سکوت
میچکد خونش به خاک ِ کوچه باز - با قَدِ خَم گَشته میخواند نماز
محشری بر پا به عرش حق شُدَست - میزند بر سر ملک شوریده دَست
عرشیان بر سینه و بر سَر زنان - از غمِ زهرا به لب آورده جان
آسمان از داغ او از پا نشست - غرقه در خون جسمِ زهرا گشته است
میزند بر سر ملک شوریده دَست - که ین مه در خون نشسته فاطمه َست ؟!!
وین به خاک کوچهها افتاده کیست؟ - کَز غمش باید خدا را خون گِریست ؟
ضَجه زهرا میزند در پُشتِ دَر - خاک ِ ماتم میکند حیدر به سر
بینِ دیوار و دری جا مانده عشق - در میانِ کوچه تنها مانده عشق
پهلویِ زهرا به میخ در شِکَست - کربلا در کوچهها بر پا شُدَست
اسمان خواهد بیفتد بر زمین - لرزه افتاده به ارکانِ یقین
دست و بازو بسته و تنها، وَلی - میچکد خون از تنِ یاسِ علی
میزند سَر از دِلِ حیدر شَرَر - میکند بر مرگِ زهرایش نظر
زان شَرارِ در دلِ تفتیدهاش - اشکِ آتش میچکد از دیدهاش
گَشته پرپر یاسِ تنهای علی - غرقه در خون گشته زهرایِ علی
شب چراغانیِ چشمِ خیسِ او - بغضِ غم، ره بسته او را بر گلو
بَستۀِ خون، چشمِ غَرقه شَبنَمَش - در بغل بگرفته زانویِ غَمَش
بر غمِ عشقِ علی آن مبتلا - قامتش خم گشته از بارِ بلا
خانۀِ خاک یِ او درگاهِ عشق - مُلکِ دل را او که شاهنشاهِ عشق
در شبِ تارِ علی او ماهِ عشق - شد علی را جان فدا در راهِ عشق
هم گُدازِ سوزِ آه و نالهاش –قومِ عاشق در طوافِ هالهاش
آتش و میخِ در و ضربِ لَگد - کربلا را نقش خون بر چهره زَد
با لگد تا دربِ خانه باز شد - ماجرایِ کربلا آغاز شد
بر زمین، خونِ دلِ زهرا چکید - کربلا زان ماجرا آمد پدید
کربلا آمد چنین آغازِ عشق - فاشِ خون شد بر سرِ نی، رازِ عشق
رویِ زهرا شد ز سیلی تا کبود -این چنین آمد بلا اَندر وجود
قلب زینب اینچنین شد پُر شَرار - بر دمشقِ عاشقی شد رهسپار
زآسمان چشمِ زینب در دمشق - تا همیشه میچکد بارانِ عشق
حُبِّ دنیا سینهها بیتاب کرد - ظلم بر اولاد زهرا باب کرد
در دلِ آن کوچۀ آتش فِشان - ابتدایِ کربلا آمد نشان
از لهیب جور ضحاکان دون -- زان سپس شد فرقِ حیدر غرقه خون
کُشته شد آن شاهِ بیهمتای دین - شد روان، مینای خونش بر زمین
تیغِ کین آمد علی را تا فُرو - شد روان، خونِ خدا از فرقِ او
باده نوش فُزتُ ربَّ الکعبه مَست - رهسپارِ وادیِ دورِ اَلَست
سِرُّ الاَسرار وَلا او را عَیان - او شد او تا من نباشد در میان
چون علی را آمد آخر دُورِ دَرد - بارِ تنهایی چو قَدَّش تا بِکَرد
دورِ غم را نوبت آمد بر حَسَن - تا کند شولای غربت را به تن
بیکس و بییار و یاور چون علی - نورِ زهرایی ز رخسارش جَلی
وانهادندش به میدانهای دَرد - در شب دِیجور غمها ،کوچه گرد
آن غریبِ شهرِ تنهاییِ خویش - کربلایِ بیکسی را سر بهپیش
بیکس و تنهاترین سردارِ عشق - میکِشَد مستانه سر بر دارِ عشق
در بقیع عاشقی بر خاک ِ آه - خُفته ماهِ فاطمه بیسرپناه
از فریب و فتنۀِ بَد روبهان - لختهلخته خون برونش از دهان
وز لبانش خورده احمد انگبین - پارهپاره شد جگر او را ز کین
چون هلاک آمد علی را نورِ عِین - عاشقی را نوبت آمد بر حُسین
عاشقی را مُنتَها آمد پدید - نوبتِ بر کربلایِ او رسید
غرقه در خون شد پگاهِ عاشقی - بر سر نی شد اِلهِ عاشقی
شد روان خون خدا بر خاک ِ عشق - کربلا شد مرکزِ افلاک ِعشق
زان سپس شد دورِ زینُ العابِدین - ساقیِ میخانۀ عینُُالیَقین
آن جگرخونِ غم و دردِ حُسین - زنده او را کربلا از شور و شین
داغ و دردِ کربلا را دیده او - خون دل از چشم تر باریده او
شاهد بزم بلا در روزِ هست - خط نویس دفترِ سرخِ الَست
بر سر نی سِرِّ حق را دیده فاش - چهرۀِ آیینهها را غم خراش
از تبار فاطمه، سجادِ عشق - پیرِ زینب در خراباتِ دمشق
ساربانِ کاروانِ اشک و آه -بر شبِ تارِ غریبان گَشته ماه تازیانه خورده تن او را بَسی - آن امیر کاروان بیکسی
دست و پا در بند و زنجیر و اسیر - از غمِ شام ِغریبان گَشته پیر
آن قَتیلِ گریه و سوز و گداز - خوانده بر سجادۀِ آتش نماز
بر سر نی دیده حق را رمز و راز - اَرغَنون کربلا را غم نواز
دل به درد عشق زهرا مبتلا - سینهاش ماتم سرایِ کربلا
آن لبالب دیدهاش از ژالهها - هم نشین اشک و آه و نالهها
روضه خوانِ مجلسِ داغِ حسین - سروِ قَد، خَم گشتۀِ باغِ حسین
غم سُرایِ ساقی و دستان و مَشک - شب نشینِ مجلسِ غمبارِ اَشک
ما رایتُ فی البَلا الِّا جَمیل - زهرِ کین آخر نمود او را قَتیل
نینوا را راویِ عشق و وَلا - مانده جا از کاروانِ کربلا
آن به داغ و درد و محنت مبتلا - دورِ او هم شد به پایان در بَلا
آن به آب، آتش گرفته سینهاش -غرقه باران دیدۀ آیینهاش
خرقۀِ سبز ولا را لاله پوش - از مِیِستان ولا مِی کرده نوش
آخر افکندش زِ پا زهرآبِ کین - کُشته شد لب تِشنه زینُ العابدین
دورۀِ سجاد و غمها شد به سر - کربلا شد نوبتِ ماهی دگر
زان فریبا غنچههایِ یاس عشق - سهم باقر شد فَدَک، میراثِ عشق
وارث حیدر به علم و فَهم او - خرقۀ سبز ولا شد سَهم او
از حسین و از حسن او را تبار - از گناه عشق زهرا سر به دار
یاد زهرا داده قلبش را جَلا - بر دلش داغ کبود کربلا
دیده اشک و آه زینب را عیان - قصۀِ سرخ ولا را غم بیان
پنجمین شمس فروزان ولا - وارث میراث سرخ کربلا
بی ضریح و گنبد و بی بارگاه - وارث زهرا به اشک و سوز و آه
حیدری دیگر به شهر کوفه باز - غرقه سوز و گریه میخواند نماز
راویِ غمنامۀِ ساقیُ و مشک - کربلا را قصه گویِ آه و اشک
نورِ چشمان تر سجادِ عشق - داده زُلفِ غرقه خون، بر بادِ عشق
آن قدح نوشِ شرابِ حیدری - آن علی را وارثِ انگشتری
کرده زهر کین جگر خونش به درد - میکشد از سینه پُر غم، آهِ سرد
خِرمنِ زهرا به آتش کِشته باز – پردۀِ دل میزند شوریده ساز
در بقیع عاشقی، ای گَشته خاک - ای به زهرِ کینِ نامردان هلاک
بر تو ای مولای تنها اَلسَّلام - بر دلت ای داغِ زهرا اَلسَّلام
بر بقیع و غُربت و دردَت سلام - بر غزلنوشانِ شبگردت سلام
بر جگر، خون گَشته از زَهرَت سلام - بر وجود نادِرِ دَهرَت سلام
بر تن رنجورِ بیمارت سلام - بر دو چشمِ خیسِ غمبارت سلام
بر حسن بر باقر و صادق سلام - هرکه را بر فاطمه عاشق سلام
ای اسیر بند و زندانِ دمشق - ای شهیدِ کربلای شور و عشق
اَلسَّلام ای باقرِ اولادِ یاس - اَلسَّلام ای با محمد هَم جِناس
از دَمَت ای زنده اسلام آمده - ای ز عِلمَت شیعه را نام آمده
تشنه لب ای کُشته، بر کامَت سلام - بر گُلِ یاسِ علی، مامَت سلام
بر حسین آن جَدِّ مظلومت سلام - بر دل تنهای مغمومت سلام
میچکد خونِ جگر از چشمِ ماه - میکند زهرا پریشانش نگاه
باقر علم نبیین کشته شد - زهر کین را قلب او آغشته شد
نور چشمِ خیسِ زین العابدین -سینهاش پر تاب و تب از زهرِ کین
شیعه را هستی به یغما میرود - فاخِرِ اولادِ زهرا میرود
میرود تا کربلاییتر شود - در شهادت وارث حیدر شود
میرود تا زنده ماند نام عشق - تا به مرگ خود کند اکرام عشق
اینچنین باشد سر انجام وَلا - تشنه لب جان دادنِ در کربلا
به امید ظهور حضرت یار.....29 شهریور ماه 1394 منصور نظری
کد خبر: ۷۲۶۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۶/۲۹
اگر شما هم دختر نوجواني در خانواده داشته باشيد، حتما ميدانيد که دختران نوجوان به دليل ويژگيهاي جسمي خاصي که دارند و نقشهايي که قرار است در آينده ايفا کنند، از نظر سلامت آسيبپذيرتر از پسرها هستند.
از آنجا که همين دخترها قرار است در سالهاي بعدي مادر شوند بايد از همين حالا به فکر اين باشيم که پايههاي سلامت شان را به شکل درست و محکمي بنا کنيم و مراقب باشيم در آينده، زنان جوان کشورمان با بيماريهايي مختلفي مثل پوکي استخوان، کمخوني و سوءتغذيه دست و پنجه نرم نکنند. متاسفانه به سلامت رواني دختران معمولا توجه چنداني نميشود؛ در حالي که اگر دختران نوجوان ما از سنين بلوغ در شرايط امنيت رواني رشد نکنند، در آينده احتمال ابتلاي آنها به انواع اختلالات رواني بيشتر ميشود.
چيزي که نوجواني را از بقيه مراحل عمر متمايز ميکند، بلوغ است. دختران نوجوان در سنين 10 تا 16 سالگي بلوغ جسمي را تجربه ميکنند که تمام عملکردهاي جسمي و روانيشان را متحول ميکند. در اين دوران تغييرات فيزيکي موجب ميشوند که دختران از نظر رواني هم آسيبپذيرتر شوند چون در آستانه يک تغيير جدي يعني گذار از مرحله کودکي به بزرگسالي قرار ميگيرند.
ميل به گوشهگيري، حساسيت نسبت به انتقاد ديگران، نوسان در خلق و خو، بيقراري، بيثباتي، کاهش اعتماد به نفس، نافرماني از والدين، صرف توجه بيش از حد به ظاهر و تمايل بيش از حد به داشتن ارتباط نزديک با گروه دوستان و همکلاسيها از ويژگيهاي رفتاري دختران در سنين بلوغ است.
از طرف ديگر، بلوغ زودرس و ديررس يکي از عوامل ناهنجاريهاي رواني در بعضي از نوجوانهاست. بلوغ چه بهصورت زودرس اتفاق بيفتد و چه با تاخير همراه باشد، نگرانيها و مشکلاتي را براي نوجوان به همراه خواهد داشت. هرچند عواقب آن هم براي دختر و هم براي پسر وجود دارد اما بلوغ زودرس اغلب براي دختران و بلوغ ديررس بيشتر براي پسران مشکلآفرين است. البته اين مشکلي است که با تشخيص والدين و مراجعه به پزشک و روانشناس به راحتي قابل حل است.ولي به طور کلي، در مقابل تغيير خلقيات دختران نوجوان اگر رفتار درستي از طرف والدين صورت نگيرد، احتمال بروز بعضي از اختلالات رواني در آنها بيشتر ميشود.
آمارها نشان ميدهد که 3 درصد از دختران 12 تا 16 ساله، در مقابل 6 درصد از پسران هم سنوسال خودشان، دچار اختلالات شديد رواني ميشوند. افسردگي و اضطراب بيشتر از ساير اختلالات بين دختران نوجوان ديده ميشود. براي مثال، تحقيقي که بين سالهاي 1987 تا 2006 روي دختران 15 ساله اسکاتلندي انجام شده، نشان ميدهد که نزديک به 43 درصد آنها داراي مشکلات احساسي و 27 درصد از آنها داراي مشکلات رواني مانند افسردگي حاد و مزمن بودهاند. افسردگي و ساير اختلالات رواني در صورت شناخت مناسب والدين از فرزندانشان و مشاهده دقيق اعمال و رفتار آنها به سادگي قابل تشخيص بوده و اگر به موقع به روان پزشک مراجعه شود به راحتي قابل درمان نيز هست.
هيولاي لاغري
شايد باورتان نشود ولي تبليغات گسترده لاغري يکي از عوامل تهديد کننده سلامت رواني و جسماني دختران است. بي اشتهايي رواني يکي از بيماريهايي است که به خصوص در دوره نوجواني، بين دختران ديده ميشود. تيترهاي وسوسه انگيز مجلات و الگوهايي که رسانههاي غربي به عنوان اندام متناسب تبليغ ميکنند، دختران نوجوان را دچار وسواس بيمارگونه نسبت به ظاهر خودشان کرده است. مطالعات نشان ميدهد در بين دختران دبيرستاني که اين مقالات را ميخوانند احتمال تلاش براي کاهش وزن از راه نخوردن غذا و يا حتي مصرف سيگار دو برابر بيشتر از ساير دختران است.
نتايج اين بررسيها نشان داده که فقط ?? درصد پسرها در مقابل ?? درصد از دختران اين مقالات را به طور مداوم مطالعه ميکنند. به علاوه اين مقالات روي رفتارهاي تغذيهاي پسراني که اين مقالات را ميخواندند به اندازه دختران تاثير ندارد. در اين ميان بعضي از آنها به رژيمهاي خطرناک و غير اصولي روي ميآورند و بعضي ديگر دچار بياشتهايي رواني ميشوند. يعني ميل و رغبت خود را به غذا از دست ميدهند و بهرغم گرسنگي و نياز شديد از خوردن غذا اجتناب ميکنند.بي اشتهايي رواني موجب عوارض بسيار مخربي مثل پوکي استخوان، مشکلات گوارشي، ريزش مو و توقف قاعدگي ميشود. در اين ميان بعضي از دختران به بيماري خطرناکتري به اسم «آنورکسيا نوروزا» مبتلا ميشوند. اين افراد که نميتوانند به اشتهاي بيش از حد خودشان نسبت به غذا غلبه کنند، بعد از خوردن غذا با انگشت يا وسيلهاي که اغلب يک مسواک است، حلق خود را تحريک ميکنند و همه غذاي خورده شده را بالا ميآورند.اين بيماري ممکن است اوايل از چشم خانواده دور بماند ولي بعد از مدتي با عوارضي مثل خشکي و پوسته پوسته شدن ناخن و پوست و ريزش مو و حالت تهوع و اختلالات گوارشي بروز پيدا ميکند. اين بيماريها که در مرز مشترک اختلالات رواني و جسماني حرکت ميکنند، ميتوانند عوارض جدي و جبران ناپذيري روي سلامت دختران بگذارند.
يک دو سه، حرکت!
آن طرف طيف تمايل شديد به لاغري، چاقي بيش از حد قرار دارد. اضافه وزن يکي ديگر از مشکلاتي است که سلامت دختران نوجوان امروزي را مورد تهديد قرار ميدهد. به خاطر تغذيه نامناسب و تحرک ناکافي، دختران نوجوان بيشتر از پسران در معرض اضافه وزن و چاقي هستند.چاقي در سنين نوجواني ميتواند تا بزرگسالي هم تداوم داشته باشد و سبب تجمع چربيهايي شود که بدن را نسبت به بيماريهاي قلبي عروقي و ديابت آسيبپذير ميکند. يکي از دلايل اصلي چاقي دختران نوجوان در اين سن، همانطور که اشاره شد، نداشتن تحرک بدني است. با توجه به اين که دانشآموزان روزانه چند ساعت در کلاس درس روي نيمکت مينشينند، احساس خستگي و کسالتي در آنها به وجود ميآيد که پسرها اکثرا اين مشکل را با فوتبال بازي کردن در کوچه و خيابان يا ورزشگاهها حل ميکنند ولي براي دخترها به دليل اعتقادات فرهنگي جامعه امکانات کمتري وجود دارد.
آمار نشان ميدهد که در مقابل 61 درصد دانشآموز پسري که در تيمهاي ورزشي بازي ميکنند فقط 50 درصد دختران در تيمهاي ورزشي شرکت ميکنند و در حالي که 4/3 پسران در فعاليتهايي شرکت ميکنند که باعث ميشود براي 20 دقيقه يا بيشتر و سه روز در هفته يا بيشتر عرق کنند و تند نفس بکشند، فقط نيمياز دختران اين وضعيت را دارند. در حالي که ورزش براي دختران بسيار ضروري است و کمک ميکند که استخوانها، عضلات و مفاصلشان ساخته و حفظ شوند، وزنشان کنترل شود و وقوع فشارخون بالا در ميانسالي به تعويق بيفتد. در حقيقت ميزان ورزش دختران نوجوان بين 12 تا 18 سال يک عامل مهم در پيشگيري از شکستگي لگن در سنين ميانسالي است.پس بهتر است دختران خود را به فعاليتهاي بدني مثل پيادهروي منظم، شنا وعضويت در تيمهاي ورزشي و باشگاهي تشويق کنيد تا از اين آسيبها در امان باشند.
همه چيز بخور
کمبودهاي تغذيهاي يکي ديگر از مشکلات عمده سلامت دختران است. شايد به نظر بعيد بيايد که بعد از اين همه اطلاعرساني در جامعه هنوز هم افرادي باشند که درعين داشتن تمکن مادي از سوء تغذيه رنج ميبرند. ولي واقعيت اين است که دختران خانوادههاي متوسط هم ممکن است به فقر پنهان برخي مواد غذايي مثل آهن و روي و کلسيم دچار باشند. برخي از آمارها نشان ميدهند که تنها 20 درصد دختران دبيرستاني، روزانه 5 واحد ميوه و سبزي ميخورند و 3 ليوان شير مينوشند.اين يعني 80 درصد دختران نوجوان ما به اندازه کافي به املاح و ويتامينها دسترسي ندارند و يا بر اثر بيتوجهي خود و والدينشان از خوردن اين مواد مغذي غفلت ميکنند. از سوي ديگر دختران به دليل قاعدگي آهن زيادي از دست ميدهند و لازم است که بيش از پسران آهن مصرف کنند. کمبود روي هم يکي ديگر از کمبودهاي تغذيهاي رايج بين دختران ايراني است که دليل اصلي آن نبود روي کافي در خاک ايران و بعد مصرف نکردن منابع غذايي روي به مقدار کافي است.
در حالي که دختران در سن نوجواني سريعترين رشد را دارند و بايد روزانه همه ويتامينها و املاح معدني را به اضافه 2200 کالري مصرف کنند. مصرف مکرر نوشابه در اين سنين خيلي خطرناک است و در آينده به پوکي استخوان منجر ميشود، پس بهتر است نوشابههاي گازدار را از برنامه غذايي خانواده حذف کنيد. ضمن اينکه دختران خود را تشويق کنيد از همه مواد غذايي به ميزان کافي مصرف کنند.
salamat.com
کد خبر: ۷۲۴۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۶/۲۶
به مناسبت فرا رسیدن ماه مهر و هفته دفاع مقدس مثنوی یاد یاران به دلیر مردان 7 سال دفاع مقدس تقدیم میگردد
کد خبر: ۷۲۳۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۶/۲۵
پایگاه تحلیلی خبری آوای رودکوف avayerodkof.ir
منصور نظری: بـِسـم ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ و الصِّـدیقیــن به مناسبت شهادت جانسوز و غریبانۀِ امام جود و رحمت، امام جواد سلام الله علیه، مثنوی سُلالۀ نور به ساحت مقدس و نورانی این امام همام تقدیم میگردد:سلالۀ نوروَز لبش جاری چو کوثر آبِ عشق - بر شب تارِ رضا مهتاب عشقروشنای چشم زهرا، نورِ حق - چون علی شیر اوژنی منصورِ حقشُهرهْ شَهرِ عشقِ زهرا را جواد - خط سرخ کربلا را امتداددل پریشانِ غمِ یاسی کبود - سینهاش را غُصّه میسوزد چو عودقامتش خم از غم آن یاسِ عشق - جاریِ چشم ترش، الماسِ عشقاز تبارِ بیکسی، اولادِ یاس - بر گناهِ عاشقی او را قِصاصچون علی آزاده ای از نسل نور - وارثِ آن کُشتۀِ سر در تنورخفته در خاک بلا خورشیدِ حق - کرده زَهر کینه او را بیرمقحُجَّت حق را هلاکش کردهاند - غرقه در خون قلب پاکش کردهاندضَجه زهرا میزند بارِ دِگَر - پارهپاره یوسف او را جگرمیزند بر سینه و بر سَر، سُروش - نه فلک را بینم از غم در خروشاشک و آه و ناله میآید به گوش- نور چشمانِ رضا هم، شد خموشآن رضا را راحت روح و روان - بر لبش آورده زهر کینه، جانآن غریبِ کربلای کاظِمِین - تشنه لب جان میدهد همچون حسینیوسف زهرا وجودش کرده تب - زهر کین، آورده جانش را به لبدست و پا مولا به بَستر میزند - آسمان از غُصه بر سر میزندکربلا را وارث دست و علم - همنشین فاطمه در کوی غَمزهر کینه کرده او را خون جگر - آسمان را خون چکد از چشم ترآن جگر گوش رضا از زهر کین - خون دل جاری زچشمش بر زمیناین چنین باشد سر انجام ولا - تشنه لب جان دادن در کربلا ای شه مدفون به خاک کاظِمِین - وارث تنهایی و رنج حسینزهر کینِ معتصم نوشیدهای - لاله گون بر تن کفن پوشیدهایای غریبه در میان شهر خویش - هم چو جَدَّت کربلا داری بهپیششمع غم سوز شبستان بقیع - عاشقی را جلوۀِ ناب و بدیعای تقی و ای جوادِ فاطمه - ای دلت خونین یادِ فاطمهیوسف زهرا به چاه بیکَسی - میدهی جان در شب دلواپسیعشق زهرا ای تو را در تار و پود - نو حِ کشتیبانِ در دریای جُوداز رخت نور ولایت منجلی - مانده تنها شَهرِ غم را چون علیقبلۀِ دلهایِ عاشق، کوی تو - عالمی گُم در خَم گیسوی تووَه چه تنهایی به شهر اشک و آه - چون علی گویی غم دل را به چاهای به شهر رنج و غمها کوچه گرد - میشوی امشب خلاص از دست دردکینۀِ زهرا به دل پَروَردِهها - غرقه در خون قلب حیدر کَردههادر کمین قتل صبح صادقی - میکِشَندَت سر به دار عاشقیبر دل و جان رضا آرامِ عشق - نرگس چشمِ تر تو جامِ عشقای شقایقهایِ عاشق را امام - بر لب عطشانِ تو ما را سلامای به شمسِ مُلک دلها نورِ عین - ساقیِ میخانۀِ چَشمِ حُسینباده ریز از آن خم حیدر نشان – تا بگردد سینهها آتش فِشانسَرشکن آن خُم که مَهدی دارد او - تا به پایان انتظارم آرد اوشیعه را کُن این شب ظلمت سحر - جلوه کن بر چشم عاشق یک نظرغرقه در نور ولایت کن حِراء - می فرست آن یوسف گم گشته راکُشته ما را درد و رنج انتظار - میکِشَد هر دم بَلا ما را به دارطاقت ما گشته از این غُصِّه طاق - خون چکد از دیده ما را وَز فراقطعنه ما را میزند دشمن دُرُشت - مهدیا! هجران تو ما را بِکُشتدیده بر دَر، بس تو را در راه ماند - پا بهپایِ اشکِ چشمم، آه ماندسینه میسوزد ز داغِ اشتیاق - بس کن آقا شیعه را دیگر فراقای سبب ساز غم آدینهها - ای نهاده داغ غم بر سینههامهدی صاحب زمان، خورشید حق - وقت آن شد تا زنی سر از شفقجِلوِه کن بر ما، سحرگاه ظهور - تا نمایی نه فلک را غرقه نورجان به لب آمد خدا را بی تو، آه - کَم نگردد از تو ما را یک نگاهمهدیا دلتنگ بویت گشتهایم - قوم آواره به کُویَت گشتهایمرحمتی آور به عُشاقت وَلی - لحظهای روی مهت را منجلیاز شفق غوغای نورت میرسد - از یمن بوی ظُهورت میرسدغُلغُلِه اندر جهان افکنده عشق - گشته عالم شاه ما را بَنده عشقاندکاندک میرسد، سَر انتظار - میرسد ما را شمیم نوبهاردریمن در شام و لبنان و عراق - گشته بر پا کربلایِ اشتیاقمیرسد ما را سحرگاه وِثاق - رو به پایان میرسد شام فراق بوی مهدی میرسد از سمت نور - اندکاندک میرسد وقت ظهوراندکاندک دور مستان میرسد - یوسف زهرا پرستان میرسدشام عزلت رو به پایان میرسد - بر تن ما شیعیان جان میرسددر قدومش جان فدا باید کنیم - یاریاش در کربلا باید کنیمآه اگر تنها نهیمش در میان - ای دریغا گر شویم از کوفیانپیر تنهای خراسانی من - ای تو نوحِ قلب طوفانی مندل به تنگ آمد خدا را از ستم - پرچم سبز وَلا را کن علمظلم و بیدادِ سکندرهای پست - تا کجا باید دل ما را شکستبیکس و تنها میانِ شهر درد - تا کجا تنها به ظلم شب نبردیاری ما کن ای علم بردار عشق - یا بِکش ما را تو خود بردار عشقای به زندانِ نگاهت دل اسیر - دادِ ما را از سِکندرها بگیربیهراسم بند و زندان را ولی - دل به تنگ آمد ز تنهایی، علیجان فدای روی همچون حیدرت - اشعریها را بِتاران از بَرَتای دلت رنجور درد و داغِ یاس - زِاِبنِ مُلجِم ها تو را دارم هراسدل پریشانم تو را از فتنهها - تا به دشت کربلا گردی رهامیهراسم اَشعری را خرقه پوش - آن رَدای فتنه را افکنده دوشزین تَسلسُلهای بیپایان دور - میهراسم از فساد و ظلم و جورحیدری ای بسته گیسو را به سر - دل پریشانم تو را زین بوم و بَرآهِ مظلومان اگر گیرد شرر - آتشِ حق جُمله سوزد خشک و تَرریشه کَن کُن ظالمان را بیخ زور - سینۀ شب را شکاف از تیغ نوراذنِ ماده بر جهادِ با فساد - تا مگیرد رونق دین را کِسادای خراسانی تو را جان بر کفیم -بهر جانبازی به اول در صفیمآبروی دین نیاید تا به باد - ریشه کن باید شود ما را فسادوَر نه چون قوم ثمود و قوم عاد - ریشۀ ما را بسوزاند فسادپیش ظلم ظالمان کردن سکوت - افکند ما را به دام عنکبوتکربلا ما را چنین دارد پیام - پیش ظلم ظالمان باید قیاماین بود فریاد سرخ کربلا - نهی از منکر بود معروف مابا ولی تا پای جان میایستیم - از تبار کوفیان ما نیستیمظلم ظالم را کجا گردن نَهیم - عاشقانه کربلا را در رَهیمصد هزاران کربلا مارا به پیش -بگذریم از خان و مان و جان خویش تشنه کامِ انتقامِ خونِ یاس - از سِکَندرها کجا ما را هراس شور و شوق کربلا دارد سرم - سر به دار عشق زهرا آورم «از تبار سر به دارانیم ما - کربلا را جا نمی مانیم ما »به امید ظهور یار ...22 شهریور ماه 1394 - تهران - منصور نظری
کد خبر: ۷۲۱۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۶/۲۲
مثنوی عاشورایی «قتیل عشق» تقدیم میگردد به فدائی حضرت زینب، مدافع حرم اهل بیت، شهید والا مقام مهدی عزیزی و تمامی شهدای مدافع حرم اهل بیت علیهمالسلام
پایگاه تحلیلی خبری آوای رودکوف avayerodkof.ir
منصور نظری:بـِسـم ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ و الصِّـدیقیــن «قتیل عشق» تقدیم به شهید مهدی عزیزیمیگشایم کربلا را باب عشق - قبلۀ شش گوشۀِ اصحاب عشقمینویسم آن قتیل عشق را - باده نوشِ سلسبیلِ عشق را کوچه گرد عشق زینب در دمشق - غرقه شد در عمق اقیانوسِ عشقبیسر و سامان عشق فاطمه - شد نصیبش کربلا در خاتمه در سرش شور وَلا دیدی چه کرد - با وجودش کربلا دیدی چه کرد دل پریشانِ غمِ بانویِ آه -- خیمههای زینبی را شد پناه وز خُم کوثر سبوی باده خورد - در دمشقِ عشقِ زینب، جان سِپُرد سینه ها را تا گذارم داغ عشق - نقش مهدی میکشم بر طاق عشقاو که بودش کربلا را آرزو - مینویسم غصۀِ جانسوز او مینگارم بر سر نی لاله را - خونِ دل بر چشمِ زینب، ژاله رادر دمشقِ عشقِ زینب کوچه گرد - مینویسم غِصۀِ آن اهل دردتا حدیث عاشقی را بشنوی - میسُرایم کربلا را مثنوی مینویسم غصۀِ محبوب را - آن مسیحای به نی مصلوب راغرقه در خون بر سر نی ماه را - پارهپاره نعش ثارالله رادر غروب کربلا، اشراق را - چون شقایق، سینه ها، پُرداغ را بر سر نی مینگارم نور را - کرده اعجاز قَبَس در طور راکربلا را لالهها از اشتیاق - دم به دم نو میشود بر سینه داغ کربلا را این چه داغ است و چه سوز - دم به دم نو میشود هر شام و روزاین چه آتش بر دل شوریده است - گشته جاری سیل خون از دیده استتا ابد بنهاده بر دل، داغ چیست -سر جدا بر نیزه را اشراق چیستاشکِ خون از دیده میبارد قلم - بر زمین افتاده ساقی بی علمغرقه در خون بر زمین افتاده ماه - آسمان را سینه میسوزد ز آهآنکه دریا بر لبش دارد عطش - نقش زهرا میزند خون بر لبشبر لب دریا به خون آغِشته عشق - نقش زیبای خدا را کِشته عشقساقی و دست و سبو، بی باده مست - بر زمین آیینهای افتاده مستاو که خونش میزند سر از گلو - نقش زیبای خدا پیدا در او وه چه زیبا بر زمین افتاده عشق - کرده مست آیینه را بی باده عشقکِشته خود را از غم زهرا به دار - اندر او پیدا چه زیبا نقش یار سر حق را بر سر نی فاش عشق - نقش ساقی میکشد نقاش عشق از لب ساقی تراود آب نور - میزند بر نیزه سر، مهتاب نورآن لب دریا عطشناکِ لبش - عاشقی بر روی زهرا مذهبشعشق زهرا برده تاب و توش او - بیرق سبز ولا بر دوش اوچون شقایق کرده بر تن او لباس - میشود قربانیِ چشمانِ یاسساقی و جام و سبو غرقاب خون - بر زمین جاری شراب لاله گونبیسر و بیپا و دستی میرسد - ساقی زینب پرستی میرسدبر سر نی میدرخشد ماه عشق - جان فدایی گشتۀِ الله عشق قدسیان سرمست عطر و بوی او - بوی زهرا میدهد گیسوی او بسته بر سر نام یا زهرا مهی - سِر حق را چون علی دل آگهیفاتح و سردار دشت کربلا - عشق زهرا کرده او را مبتلایاور و پشت و پناه زینب او - عاشقی را کرده بر پا مذهب اوروبه سوی قبله گاه یاس عشق - پا به مقتل مینهد عباس عشقعشق زهرا بیقرارش کرده باز - سر به روی نیزه میخواند نمازآن تَیَمُم کرده با خاک ولا - غرقه خون گوید اذان کربلابا شقایقها سراید بانگ عشق - کربلا را تا زند ششدانگ عشققامت خون تا ببندد لاله مست - بانگ الا هو زند بر هرچه هستهم نماز او همه بود و نبود - قبله شش گوشه را دارد سجودآن ولا را قبلۀِ شش گوشه دار - کرده جان عاشقان را بیقراربر الستش عرشیان مست بلا - هر طرف برپا ز عشقش کربلا از دمشق و از عراق و از یمن - میتراود عطر آن گلگون کفنکُلُ ارضٍ کربلا آورده عشق - اشک زینب کرده تر خاک دمشقچون شقایق قوم عاشق بر علی - بر الست زینبی مست بلیکرده ترک خان و مان و جان و تن - لالههای پرپر گلگون کفنداده سر گلبانگ عشق یاس را - کرده بر تن جوشن عباس رابیسروسامان عشق فاطمه - کربلا را بر گزیند خاتمهعاشقی این است و عشق آخر چنین – رَدِ سرخ خون عاشق بر زمینهرکه در سر شور مستی دارد او – اندر این ره گو قدم بگذارد اوهمچو مهدیِ عزیزی مست عشق - برگزیند کربلا را در دمشقنام یا زهرا کند سر بنده نقش - غرقه در خون پا نهد بر فرش و عرشدر دمشق عاشقی شبگرد نور - باده نوشد از مِیِستان حُضورتا شود سرمست و شهر آشوب عشق - بر بلندای بلا مصلوب عشقدر دمشق عاشقی از التهاب - وز خُم زهرا بنوشد دُردِ ناب تا شود مست آن شرابِ خاص را - سِرّ بداند کلنا عباس را کربلا، پایان و هم آغازِ عشق - کلنا عباس، رمز و رازِ عشق کلنا عباس یعنی او همه - جان و روح و تن فدای فاطمهاز غم زینب غریق اشک و آه - سینهها سوزانِ از حُرمِ نگاهتا بگیریم انتقام خون یاس - شیعهایم و کلنّا مجنون یاس شعلهور از آتش احساس عشق - شیعهایم و کلنّا عبّاس عشقچون شقایق اهلِ وادیِ بلا - پاسبان خیمههای کربلاگشته بر گِرد حرم آیینه ها - داغِ عشقِ فاطمه بر سینه هاتا حرامی منگرد ناموس عشق - غرقه طوفان گشته اقیانوس عشقسینهها را قلزم خون پرخروش - بیرق سرخ حسینی را به دوشکلُّنا در تاب و تب از داغ یاس - بر حریم خیمههای او بهپاسکلُّنا در کف گرفته تیغ عشق - نوش کوثر کرده از اِبریق عشقکلُّنا دست و سر و پا را قلم - کلُّنا حیرانِ در وادیِ غمجان فدای زینب و درد و غمش - جان فدای قامت از غم خَمشجان فدای درد و رنج و ماتمش - جان فدای اشک و آهِ هر دمشچشم خون پالای غرقه شبنمش - آن مسیحا بر نیِ، دل مریمشکلنا عباس یعنی این حدیث - در دمشق عاشقی با چشم خیس گو قلم گردد ز تن ما را دو دست – ظلم شب گیرد ز ما هر آنچه هستگو دوتا فرقم شود همچون علی - خون دل از روی من گردد جلیگو به نیزه سر به دارم آورند - سر جدا از جسم زارم آورندتیر و ترکش بر تنم بارد بسی - نیزه بر تن کوبدم گو هر کسیتا مرا در تن بود یکذره جان - تا به تن باشد مرا روح و روانبر حریم حُرم زینب روز و شب – خیمهها را میدهم پاس از ادبتا نگیرد چشم زینب رنگ اشک - میکشم او را به دندان بار مشکگو جدا گردد دو دست از تن مرا - گو شود شامِ بلا مدفن مراگو بُرَند از تن سرم را تشنه لب - غرقه گردم در دل بحر تَعَبکربلا را جمله سر بردار عشق - با علی در نهروان عمّار عشقای دریغا گر که زینب وا نهیم - یاس زهرا را دمی تنها نهیمبا ولایت عاشقانِ راستین - عهد کجباف و عزیزیهاست این ای دلت خون از غم مستوریَ اش - ای فریدونی مَنال از دوریَ اشدل قوی دار ای دلت آشوب عشق - اندکاندک میرسد آن خوب عشقظلم اسکندر نمییابد دوام - میرسد ما را سحرگاه قیام یوسف زهرا عزیز مصر جان - میدهد ما را سحرگاهی اذاناندکی دیگر تحمل خوب عشق - میرسد آن شاه شهر آشوب عشقاز یمن بانگ ولا آید به گوش - میرسد آن خرقۀ احمد به دوش چون علی دلدل سواری میرسد - یوسف زهرا تباری میرسد میرسد شهزادهای از ملک حق - آفتاب حق زند سر از شفق گرد کویاش آن ملائک در طَواف - بسته محمل، ناقه را آن شب شکاف کِشته دلها عاشقان را بر صلیب - میرسد ما را سحرگاهی قریب آن مسیحا را به پی آورده باز - مینماید پرچم حق را فراز میتراود از لبانش بوی سیب - میشود ما را ظهور او نصیبروشنای چشم زهرا میرسد - آن عزیز مانده تنها میرسدمیرسد آری خدا را میرسد - یوسف گم گشته ما را میرسدشیعه را پایان شب غم میرسد - آن زلال چشم شبنم میرسدمیرسد ما را سحرگاه ظهور - شام ظلمت را شکافد تیغ نورحیدری آن روی و مو آید میان - پا نهد بر تارک افلاکیانسینه ما را بر ظهورش پرهوس – یوسفی آید مسیحایی نفس آید از ره شهسواری چون علی - وَز رُخَش نور ولایت منجلی شیعه را سر میرسد این انتظار - میرسد آن یوسف زهرا تبار آخر آید این زمستان را بهار - چشم ما روشن شود از روی یاربر شب ظلمت سحرگاهی رسد - از شبستان علی ماهی رسدبه امید ظهور یار ....20 شهریور 1394- تهران – منصور نظری
کد خبر: ۷۱۹۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۶/۲۰