برچسب ها
ی! «ما رایت الا جمیلا». بزرگ‌ترین اجتماع همه تاریخ. این از حماسه خون خدای ما. این از اربعین حسین‌(ع) ما. این از زینب(س) و عباس‌(ع) ما. این از بین‌النهرین و بین‌الحرمین ما. کدخدا هم اگر قادر است جمعیت خود را رو کند! اصلا مانده برایش بشریتی؟ که حتی در خود آمریکا هم «مرگ بر آمریکا» می‌گویند! محبوبیت که داشت؛ به قدرت کل هم رسیده! حسین‌بن‌علی‌(ع) را می‌گویم! حضرت خون خدا را! حاکم بلامنازع قلب آدم. آن هم چه قدرتی! چه جمع و جماعتی! چه جمعیتی! سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com: حسین قدیانی:‌… آری! «ما رایت الا جمیلا». بزرگ‌ترین اجتماع همه تاریخ. این از حماسه خون خدای ما. این از اربعین حسین‌(ع) ما. این از زینب(س) و عباس‌(ع) ما. این از بین‌النهرین و بین‌الحرمین ما. کدخدا هم اگر قادر است جمعیت خود را رو کند! اصلا مانده برایش بشریتی؟ که حتی در خود آمریکا هم «مرگ بر آمریکا» می‌گویند! محبوبیت که داشت؛ به قدرت کل هم رسیده! حسین‌بن‌علی‌(ع) را می‌گویم! حضرت خون خدا را! حاکم بلامنازع قلب آدم. آن هم چه قدرتی! چه جمع و جماعتی! چه جمعیتی! عجیب در دست گرفته سیدالشهدا نبض حوادث جهان را. سلسله موی دوست، حلقه دام بلاست. آن از عاشورا، این هم از اربعین… و البته که همه جا کربلاست. اینک خون خدا حاکم بلامنازع جهان است. اگر بپرسی چه کسی بر جهان حکومت می‌کند، جواب می‌دهم مسبب حماسه بی‌نظیر دیروز. دیروز، روز همان روز بود اما روزگار، روزگار دیگری بود! سیلی به این سرخی، هرگز کدخدا نخورده بود از خون خدا! دیروز، شمر زمانه… این جلاد تحریم فهمید که همچنان با غیرت و غرور اباالفضل‌(ع) طرف است؛ آن هم درست در محل منازعه! محل مبارزه! محل جنگ! بین‌الحرمین مگر رها می‌کند گریبان شمر را؟ دنیا اگر شمر دارد اما از وجود حسین‌(ع) هم خالی نیست! و شب اگر سیاهی و ظلمت دارد، لیکن از وجود ماه هم خالی نیست! دیروز حضرت سیدالشهدا با اربعین خود، فقط یک چشمه نشان داد! جانم! جانم از مناسک حج خون. مشعر عاشورا. منای کربلا. و اگر بپرسی عرفات قیام حسینی کجاست، من همین اربعین را نشانت می‌دهم! آدمی که در حج، نسبت به خدا و خود معرفت می‌یابد، در اربعین، به شناخت خون خدا می‌رسد. اینجا اما خبری از وقوف نیست که سراسر باید در هروله باشی. حرکت. جوش و خروش. اینجا همه چیز وقف رفتن است؛ رفتن و نایستادن! اینجا خیمه برپا نمی‌کنی، بلکه به سمت خیمه می‌روی… تا افق. تا آفتاب. تا نور. اینجا به تمنای آب، پای بر زمین کوبیده نمی‌شود، بلکه مراد، خون خداست. اینجا قصه هاجر نیست! داستان هجرت است! هجرت، نه از یک شهر به شهر دیگر، که از عصر غیبت به دوران ظهور. اینجا هجرت، مهاجرت از زمانی است به زمان دیگر… و آن چشمه اصل کاری که حسین‌(ع) به اذن خدا برای دنیا رو خواهد کرد «حضرت منتقم» است. راهپیمایی اربعین را در حرکت از شهر نجف به شهر کربلا نبین! این هروله‌ای است از غدیر تا عاشورا… از علی‌(ع) تا حسین(ع)… از آدم(ع) تا خاتم(ص)… از همه دیروز تا همه فردا… و از همه ازل تا همه ابد… در این منظومه، آن که از همه حی و حاضرتر است، منتقم خون سیدالشهداست. حقا که در این عرفات حسینی نیز می‌توان چشم بر یوسف زهرا(س) گشود… و جرعه‌ای از نور چشید. این فقط راه قدس نیست که از کربلا می‌گذرد! راه قدسی ظهور نیز از کرب و بلا می‌گذرد. حال که اینچنین تکیه داده مهدی فاطمه(س) بر خون خدا، دیر نیست آن روز که شاهد تکیه منتقم خون حسین‌(ع) بر دیوار کعبه نیز باشیم. چشم ما روشن است! به پشتوانه حضور اربعین، چشم ما به جمال ظهور روشن است. اگر تا عاشورا شناخته نشود، ظهور محقق نخواهد شد، اینک به مدد اربعین، جهان به معرفت عاشورا رسیده و باز هم بیشتر خواهد رسید. همچنان که زینب(س) پیامبر خون حسین‌(ع) بود، اربعین نیز برای روز عاشورا مشغول پیامبری است… و اربعین به شهادت دیروز وظیفه خود را به خوبی بلد است! اگر ابنای آدم، اربعین را تنها نگذاشته‌اند، اربعین هم به‌هنگام به داد ایشان رسیده… و حسین‌(ع) دقیقا همین‌گونه هوای ما را دارد؛ با شهرش که کربلا باشد، شهر خودمان! با یوم‌العیارش که عاشورا باشد، روز خودمان! و با اربعین… اربعین خودمان! ما هنوز داشتیم «لبیک یا حسین» می‌گفتیم که حضرت ارباب، خود جواب ما را داد! در وادی عشق، آن که باز هم جلودار بوده، حضرت حسین‌(ع) است. اربعین، سلام ارباب است بر ما. این سفره‌ای است که خود حضرت گشوده. هیچ دیده‌ای راهی را که با خون خدا باز شود؟ در کار دین خدا، هر گره‌ای که دشمن بزند، ما به پشتوانه خون خدا بازش می‌کنیم. به شهادت شهدای‌مان، ما سهم داریم از سیدالشهدا. ثارالله کمی بیشتر بجوشد، الله، بقیه..‌الله را خواهد فرستاد. یکی ـ دو عاشورای دیگر، چند اربعین دیگر… حسین‌(ع) کامل خواهد کرد رسالت خود را. در این غدیر آخرین یعنی اربعین، گویی تقدیر خدا بر آن است که ثارالله دست بقیه..‌الله را بالا برد. دیگر حتی لازم نیست جاماندگان، خود را به صحنه برسانند و جلوتر رفتگان، گامی به عقب بردارند، چرا که عظمت دیروز را همه دیده‌اند! دشمنی که می‌خواست یک هفته بعد از بهمن ۵۷ انقلاب اسلامی ملت ایران را انکار کند، هیچ فکر نمی‌کرد به پست «انقلاب اربعین» بخورد! اینک شعار «مرگ بر آمریکا» فراتر از میدان امام حسین‌(ع) تا میدان آزادی، از غدیر تا عاشورا شنیده می‌شود! اگر نیک بنگری، دست روح‌الله را هم حضرت ثارالله بالا برده بود. قم، قمقمه، قیام… همه دست اباعبدالله بود. از چشم حسین‌(ع) باید دید حوادث نیک عالم را… و امروز هم حضرت سیدعلی به پشتوانه همین دست، همین چشم، همین چشمه، همین چفیه و همین اربعین… همین عظمت با دشمن سخن به اقتدار می‌راند. بهمن ۵۷ ما به پشتوانه همین اربعین با دنیا سخن گفتیم. ایمان ما به فردایی بود که با خون حسین‌(ع) می‌جوشید! دیروز، شهر خودمان دست دشمن بود، اما شعار شهدای‌مان این بود؛ «کربلا کربلا! ما داریم می‌آییم». اگر دیروز، شهر را پس گرفتیم و امروز، افق را… این همه را مدیون تو هستیم ‌ای امام عاشورا. اینک دنیا دیری است پشتوانه ما را دیده اما پشتوانه جبهه باطل کجاست؟ مشتی شمر تکفیری و حرمله سلفی که نشد پشتوانه! پشتوانه باید متکی به جمعیت باشد، به یدالله مع‌الجماعه، به ثارالله مع‌الجماعه، نه ترور! از ترور اگر کاری ساخته بود، خون علی‌اصغر‌(ع) به زمین برمی‌گشت… و از پس عاشورای ۶۱ هرگز به اربعین امروز نمی‌رسیدیم. کربلا یعنی جاذبه آسمان از زمین بیشتر است… و جذبه خون ۶ ماهه از تیر سه‌شعبه بیشتر است! صلح و سازش با دشمن، هرگز به هیچ اربعینی نمی‌رسد! دقت شود! اربعین دیروز در همین دنیا حادث شد! دنیا را هم اگر می‌خواهیم، باید راه حسین‌(ع) را برویم! خوب است بعضی‌ها بیشتر در تصاویر اربعین مداقه کنند، بلکه ملتفت شوند با چه پشتوانه‌ای مشغول مذاکره‌اند! پشتوانه اگر حقیقتا اربعین باشد، تو از دشمن، امتیاز خواهی ستاند! و از موضع بالاتر با او سخن خواهی گفت! بزرگان واقف بر این پشتوانه‌اند که اسرائیل را ناامن می‌خواهند. مع‌الاسف جهل نسبت به این پشتوانه، توافق کذا را در پی دارد! امان از جهل! این جهل است که باعث می‌شود تو درس کربلا را هم وارونه بفهمی! و این جهل است که باعث می‌شود اربعینیان را همصدا با اسرائیل بخوانی، حال آنکه ایشان همصدا با رجز عباسند در شب عاشورا… که پاره کرد امان‌نامه شمر را! و خیال نکرد آن جلاد تحریم، مودب و باهوش است! و خیال نکرد امیدی به وعده‌های شمر هست! راه قدسی ظهور که از مسیر کربلا گذشت و مهدی(عج) که آمد، تازه آن موقع، ما به دوران خواهیم رسید! بعضی‌ها عجیب اشتباه می‌کنند؛ ما هنوز به دوران نرسیده‌ایم! ما را عقیده بر آن است که تا از خون حسین‌(ع) انتقام گرفته نشود، هیچ دورانی نگذشته الا آنکه دَوَران روزگار بوده باشد. شکوه و عظمت و حماسه و حکومت از آن خون خداست، آن‌وقت بعضی‌ها دل به وعده کدخدا خوش کرده‌اند! امان از جهل! اربعین ۱۴۳۶ وقت مناسبی برای پذیرفتن امان‌نامه شمر نیست! اینک حسین‌(ع) در اوج قدرت بلامنازع قرار دارد… و بزرگ‌ترین اجتماع همه تاریخ، از آن اوست. اربعین ۱۴۳۶، بهمن ۵۷ خون خداست که بلاشک منتهی به ظهور خواهد شد ان‌شاء‌الله. الان که وقت آویزان شدن از کدخدا نیست! آنهم کدخدایی که اساسا دیگر نیست! اگر شاه رفت؛ کدخدا را هم دیگر باید رفته حساب کرد! همچنانکه فی‌الحال در عراق، حاج قاسم هست و خبری از ژنرال نگون‌بخت جناب پرزیدنت نیست! خدا با اربعین خون خود، گویی در تدارک مقدمات ظهور است. لرزه افتاده بر اندام بطالین. ناامن‌اند و بی‌امان. ببینید! بشنوید! از حکومت ثارالله، صدای حکومت بقیه..‌الله می‌آید…***یا اباعبدالله! حکومت تو بر قلب عالم و آدم، محشری بر پا کرده که جز «ما رایت الا جمیلا» تفسیری ندارد. تو با کربلا، با عاشورا… و با اربعین، چه زیبا پاسخ دادی ندای غربت بشر امروز را. عصر، عصر غیبت است لیکن خون خدایی تو، همواره به نفع اولاد آدم جوشیده، التیام داده زخم آدمیزاد را. حتم دارم برکت خون تو، زخم جانسوز و یلدایی غیبت را نیز مداوا خواهد کرد. دیروز، حضور با اولاد آدم بود در کربلای تو… و فردا، وقت آن است که ظهور مهدی(عج) امت، از مسیر کربلای تو بگذرد. یا اباعبدالله! با این اربعین با آن عظمت، چشم دنیا به دعای ثارالله است… ما کم از خون خدا معجزه ندیده‌ایم!
کد خبر: ۵۱۸۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۹/۲۳

طبق سنت هر ساله مراسم عزادارای هیات‌های دانشجویی در حسینیه امام خمینی(ره) برگزار شد و دانشجویان در محضر مقام معظم رهبری به عزاداری پرداختند. سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com:به گزارش پایگاه 598 ، طبق سنت هر ساله مراسم عزاداری هیات‌های دانشجویی در حسینیه امام خمینی(ره) برگزار شد و دانشجویان در محضر مقام معظم رهبری به عزاداری پرداختند. * دانشجویان از شهرهای مختلف کشور، ساعت 7 صبح در مسجد دانشگاه تهران جمع شده بودند و خود را برای دیدار با رهبر معظم انقلاب آماده می‌کردند، هوا کمی سر بود ولی سردی هوا باعث نشد تا شور و شوق دانشجویان برای حضور در این مراسم کم شود. * آنها راس همان ساعتی که قرار داشتند آمده بودند و پس از دقایقی صف‌های عزاداری را تشکیل دادند و از درب اصلی دانشگاه تهران به سمت حسینیه امام خمینی (ره) حرکت خود را آغاز کردند. * این دانشجویان مسیر دانشگاه تهران تا حسینیه امام(ره) را در سوگ اباعبدالله الحسین و یاران باوفای ایشان گریستند، سینه زدند و دعا خواندند. * طولی نکشید که به حسینیه امام(ره) نزدیک‌تر شدیم، دانشجویان شعارهایی نظیر «این همه لشکر آمده به عشق رهبر آمده»، «جانم فدای رهبر»، «وای اگر خامنه‌ای حکم جهادم دهد، ارتش دنیا نتواند که جوابم دهد»، «ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند» و «مرگ بر ضد ولایت فقیه» را با صدای بلند سر می‌دادند. * آنها در این مراسم یک‌بار دیگر خواستار جلوگیری از ورود عناصر فتنه به دانشگاه‌ها شدند و این موضوع را با دست‌نوشته‌هایی که در دست داشتند و با شعارهایی که می‌دادند اعلام کردند. * امروز دانشجویان خالق صحنه‌های نابی بودند، دانشجویی خود را دوان به دوان به دانشجویان دیگر رساند، از آذربایجان غربی آمده بود، می‌گفت از اتوبوس دانشگاه جامانده و خودش آمده است. از اینکه توانسته بود به موقع برسد خوشحال بود. * یکی دیگر از دانشجویان کارت ورود خود را گم کرده بود، در میان جمعیت با نگرانی زمین را نگاه می‌کرد و با عجله به دنبال کارت خود بود. چند نفری هم سعی داشتند کمکش کنند. * برخی‌ها از شهرهای دیگر، تمام شب را در راه بودند ولی خستگی برایشان معنی نداشت، از اینکه توانسته بودند در این جمع باشند خوشحال بودند و می‌گفتند «ما حاضریم برای دیدن آقا همه چیز را تحمل کنیم، و حتی حاضریم پیاده هم بیائیم» * بالاخره دانشجویان وارد حسینیه امام خمینی(ره) شدند، مراسم با قرائت قرآن آغاز شد و بعد از آن حجت الاسلام و المسلمین قاسمیان برای دانشجویان سخنرانی کرد. * در ادامه این مراسم مداحان اهل بیت (ع) برای دانشجویان مداحی کردند. دانشجویان نماز ظهر و عصر خود را نیز با امامت مقام معظم رهبری در حسینیه امام(ره) اقامه کردند.
کد خبر: ۵۱۸۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۹/۲۲

به گزارشسایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com: زلزله 5 و2 دهم ریشتری بهبهان خوزستان در برخی مناطق کهگیلویه و بویراحمد احساس شد .فرمانداران گچساران و کهگیلویه گفتند: این زمین لرزه موجب رعب و حشت مردم دوگنبدان و دهدشت شد و تا ساعتها آنان در بیرون از خانه بسر بردند. زمین لرزه ای به بزرگی 5 و 2 دهم ریشتر ساعت 15 دقیقه بامداد امروز در بهبهان به وقوع پیوست .فرماندار گچساران گفت : این زمین لرزه موجب ترک خوردگی برخی دیوارها و شکستن شیشه برخی منازل دو گنبدان شد.فاصله بهبهان تا دوگنبدان مرکزگچساران 60 و تا دهدشت مرکزکهگیلویه 60 کیلومتر است .   (واحد خبر)
کد خبر: ۵۱۸۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۹/۲۲

سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com: شهر لنده در استان کهگیلویه و بویراحمد لرزید. زمین لرزه ای با مقیاس بالا شهر لنده در استان کهگیلویه و بویراحمد را لرزاند.زمان وقوع این زمین ‌لرزه‌ها ساعت 24 و 15دقیقه و41 ثانیه شنبه ، 22 آذر ماه بوده است. تاکنون گزارشی از خسارات احتمالی جانی و مالی این زمین ‌لرزه گزارش نشده است.
کد خبر: ۵۱۷۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۹/۲۱

مدافع پرسپولیس گفت : غلط کردیم در دربی استقلال را بردیم دست از سر تیم ما بردارید
کد خبر: ۵۱۷۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۹/۲۱

سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com: مقتدر مظلوم نوشت:چفيه را روى سرت مى اندازى و هدفون در گوشَت ،  زير لب "بسم الله..." مى گويى و مسير را آغاز ميكنى؛ در طى مسير هم تنها يك نوا در گوشَت زمزمه ميكند،  آن هم حرف هاى حضرت شاه(ع) است: «تزورونى اعاهدكم...»   و تمام مسير را به همين اميد و با شوق حرف هاى خون خدا(ع) طى ميكنى ، عشق بازى با عهدى كه حضرت شاه(ع) با توى گدا مى بندد ؛ و تضمين مى كند شفاعتت را...  تضمينى به شرط شناخت؛  «تعرفونى شفيع عنكم...»   و چنان سرمست ميشوى از اين كه كربلا بزم محبت است؛ چرا كه گدايى به شاهى مقابل نشيند ، و تو آن گدايى كه حضرت شاه(ع) ، خود ، اسمت را ثبت ميكند، ثبتى شاهانه؛ «اساميكم اسجلها اساميكم...»   و خوشامدت ميگويد؛ «هلا بيكم يا زوارى هلا بيكم...»   و تمام مسير را حضرت ماه(ع) مراقبت است ؛ كه "خارى" در پايت نرود...    و بانوى صبر دلشاد و غمگين است ؛ دلشاد از اين كه به ديدارش ميروى و تسكينى هستى بر آلام و دردهايش، و غمگين كه در كربلاى ٦١ هجرى نبودى تا على اكبر(ع) ارباً اربا نشود، كه رضيع ، نحر نشود ، كه حسين بالاى نعش عباس(ع) كمرش نشكند، كه نگويد: سوى چشمان من رفته يا عباس كوچك شده؟ كه حضرت شاه(ع) زير سم اسبان گم نشود . . . كه بانوى صبر، فاطمه ى ٣ ساله و بانوى آرامش و وقار و متانت را به اسيرى نبرند...    آرى آرى...    پاهايت طىّ زمين ميكنند و دلت طىّ زمان . . . و اشكهايت حضرت شاه را سيراب ميكنند . . . خون خدايى را سيراب ميكنند كه كشته ى اشك است. . . انا قتيل العبرات. . .    در طول مسير، هر قدم كه بر ميدارى و هر ستون كه ميشمارى گام هايت لرزان تر مى شود و در عين حال استوارتر. . .    چشم هايت بى تاب ديدار بهشت ، و اشك هايت سرازير و جارى از اينكه چرا در كربلاى ٦١ اُم نبودى . . .   ستون به ستون واله تر و حيران تر ميشوى ، و حسين خود تضمين ميكند كه حمايتت كند؛ «على الموعد اجى يمكم...» و لا ابعد و اعوف عنكم... و "يكتا" اميرالمؤمنين تاريخ را ضمان ميكند؛ «محاميكم و حق حيدر محاميكم...»   يعنى به حق حيدر قسم كه حمايتت ميكنم ، و به تعبير من و تو ؛ هوايت را دارم ... و فقط به يك چيز وصيت ميكند؛ «اوصيكم على الراية اوصيكم...»   كه پرچم نيفتد، علم زمين نخورد، كه علمدار، عباس وار علمدارى كند . . . تو در چند روز تمام آن داغ را مرور ميكنى؛ و تنها "مرور" ميكنى...اما بانوى صبر تمامش را... تمامش را... تمامش را در يك نيم روز "ديد"...   اين بار از تن زينب جان نمى رود ، دلشوره نميگيرد كه برادرم تنهاست... خيال بانو را راحت ميكنى كه هر چند عباسش نمى شوى، اما "عابس"وار مدافعش هستى و زير لب تكرار ميكنى: «زينب لن تسبى مرّتين...»   و پاى حرفت را با خونت امضا ميكنى... آرى آرى... تو ميروى و من نظاره گرت هستم از دور، با حسرت... و تنها يك چيز ورد زبانم است : همه دارند به پابوسى تو مى آيند و طبق معمول منِ بى سر و پا جا ماندم...  
کد خبر: ۵۱۷۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۹/۲۰

همت بلند ، تخصص و آگاهی به امور و زیبا سازی و تحول شهری از جمله  مولفه  هایی است  که باید شهرداری و شورای شهر داشته و  به آن توجه ویژه ای  داشته باشند
کد خبر: ۵۱۶۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۹/۱۹

داریوش سجادی در وبلاگ خود نوشت: باور به اینکه تحریم ناشی از تقصیر دولت سابق بود اگر به انگیزه عوام‌فریبی نباشد قطعا ناشی از خود‌فریبی است. آنها که معتقد بودند تحریم‌ها ناشی از مواضع تند احمدی‌نژاد است، به این باور بودند که ادبیات فاخر و دیپلماسی لبخند و بلند کردن تابلوی «من آمده‌ام که ناز بنیاد کنم!» نافی تحریم‌هاست! باوری که اینک ایشان را موظف کرده تا پاسخگوی این پرسش باشند؛ چرا در دور جدید مذاکرات علی‌رغم سیاست تعاملی و اتخاذ گویش ادیب‌الممالکی تحریم‌ها کماکان و محکم پابرجاست!؟ باورمندان به رویکرد «لبخند درمانی» در دیپلماسی خارجی ایران، غافلانه یا عامدانه بی‌التفات به این واقعیت مانده‌اند که مشکل آمریکا و تالی‌تلو آن برای ایران قبل از گویش متخذه دولتمردان ایرانی، گفتمان ساختار‌شکنانه ایران انقلابی در سامعه و سامانه و سیطره و ساختار غرب بنیاد و جهانشمولی است که تمامیت آن سیطره طی ۳ دهه گذشته توسط این گفتمان نوظهور به چالش کشیده شده.سجادی می‌افزاید: تحریم‌های اقتصادی ایران، میوه منحوس «شجره فتنه» در زمین حاصلخیز شهر آشوبی ۸۸ بود. فرآیندی که پاسی طلایی برای کوبیدن آبشار تخریبگرانه آمریکا در زمین منافع ملی ایران را فراهم کرد.   منبع/http://www.dolatebahar.com/view/24365/
کد خبر: ۵۱۵۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۹/۱۸

عصر امروز پرسپولیس در ورزشگاه آزادی و در حضور هواداران خود دو بر یک به ذوب‌آهن باخت و به فینال جام حذفی نرسید. سوت بازی پرسپولیس - ذوب‌آهن كه زده شد، هواداران پرسپولیس در ورزشگاه آزادی نشسته بودند. ابتدا كمیته انضباطی اعلام كرده بود كه پرسپولیس در این مسابقه از داشتن هواداران خود محروم است. اما روز گذشته دوباره مسئولان فدراسیون اعلام كردند كه پرسپولیسی‌ها می‌توانند به ورزشگاه بروند و بازی تیم مورد علاقه خود را از نزدیك ببینند. این موضوع باعث اعتراض ذوبی‌ها شده بود و حتی سعید آذری مدیرعامل ذوب‌آهن هم در مصاحبه‌ای گفت كه با این اتفاقات، نگران داوری مسابقه است. در هر حال حكم كمیته انضباطی و استیناف شكسته شده بود و پرسپولیس در این مسابقه هواداران خود را در ورزشگاه داشت. ذوب‌آهن با وجود اینكه در تهران بازی می‌كرد توانست نیمه اول را با تساوی بدون گل به پایان برساند. در نیمه دوم، در دقیقه 61 محمد نوری اولین گل مسابقه را زد تا سرخپوشان به برد در این دیدار امیدوار شوند. اما 8 دقیقه بعد مرتضی تبریزی مهاجم ذوب‌آهن گل تساوی را زد. برتری سرخپوشان خیلی پایدار نبود و آن‌ها دوباره باید برای باز كردن دروازه حریف تلاش می‌كردند. در دقیقه 72 میشل اومانیا مدافع كاستاریكایی پرسپولیس به خاطر خطای هند دومین كارت زرد را گرفت و از بازی اخراج شد. پرسپولیس ده نفره شد و حالا كار سخت تری برای برد داشت. در آخرین لحظات مسابقه هم مهدی طارمی بازیكن این تیم به دلیل مصدومیت از زمین خارج شد تا مهدی دغاغله به جای او وارد زمین شود. در دقیقه 91 بود كه یك ضربه كاشته به سود ذوب آهن گرفته شد. مهدی رجب زاده توپ را ارسال كرد و كارلوس سانتوس با ضربه سر زیبا دروازه سوشا مكانی را باز كرد. این گل در آخرین لحظات بازی زده شد و پرسپولیس دیگر وقتی برای جبران نداشت. یك دقیقه بعد از این گل، داور سوت پایان را زد و ذوب‌آهن فینالیست جام حذفی شد. ذوب‌آهن كه پیش از این استقلال را حذف كرده بود، حالا موفق شد پرسپولیس را هم كنار بزند و به فینال جام حذفی برسد. این تیم اول خردادماه آینده در فینال جام حذفی به مصاف برنده بازی نفت تهران - پدیده مشهد می‌رود.     خبر انلاین
کد خبر: ۵۱۱۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۹/۱۴

فریاد شهر باستانی کیدین هوتران بهبهان كه محوطه اي با قدمت پيش از ميلاد است براي كمك و نجات از تعرض هاي بي شمار به آسمان بلند شد این درحالیست که ماشینهای مکانیکی به جان این محوطه افتاده اند. در پی تعرض های پی در پی در محوطه شهر باستانی ارگان (ارجان) در بهبهان استان خوزستان با برخورداری از ده ها تپه تاریخی، مدیرکل میراث فرهنگی با به کارگیری مدیری جديد، از وی خواست تا از کلیه تعرضات پیش روی این محوطه باستانی جلوگیری و اقدامات کافی قضایی را بر علیه تعرض کنندگان به یکی از محوطه های مهم تاریخی خوزستان انجام دهد. دبير انجمن دوستداران ميراث فرهنگي استان خوزستان مي گويد: پیگیری های صورت گرفته حاکی از آن است که در عرصه محوطه باستانی ارجان هزاران کامیون خاک از تپه های باستانی محوطه باستانی ارجان برداشت و در بخشی دیگر از این محوطه 400 هکتاری به صورت پشته قرار گرفته است تا در روزهای آینده بیل های مکانیکی آنها را تسطیح کنند. مجتبي گهستوني مي افزايد: اگر چه تعیین عرصه و حریم محوطه باستانی ارجان با بیش 70 تپه از جمله بردی، بکان، همایون، سبز، دوتلون، گنجی، عروسو، میلک و سفیدک تهیه و ابلاغ شده است اما گسترش صنایع با وجود کارخانه سیمان که در دهه 50 ساخته شد، حوضچه های پرورش ماهی، توسعه اراضی کشاورزی، حفرکانال، ساخت سد شهدا، ساخت و سازها به منظور توسعه باغات، حفاری های غیرمجاز و اقداماتي از اين قبيل، خواب آرام ساکنان عیلامی ارجان را آشفته کرده و اشک آنان را درآورده است. عرصه مجموعه تاریخی - طبیعی ارجان شامل رود مارون، قنات ها، یادمان ها و تپه های این شهر عظیم تاریخی است. عرصه این مجموعه از سمت شمال با دامنه های کوه بدیل، از سمت شرق تا دامنه کوه خائیز و از سمت جنوب و غرب به زمین های کشاورزی ختم می شود. بلدوزرها شهر باستانی را کشف کردند وقتی که در سال 1361 در حين عمليات خاكبرداري براي احداث سد مارون، بلدوزرها در جنوب رودخانه واقع در شمال محدوده شهر قديم ارجان به حفره اي برخورد كردند كه در كنار آن دو خمره سفالي محتوي خاك سوخته يا احتمالا  بقاياي مواد غذايي قرار داشت، باستان شناسان با حضور در درون حفره مذكور كه در واقع يك مقبره زيرزميني بود، يك تابوت فلزي با مقداري اشياي تاريخي کشف کردند. این مقبره از یک پلان مستطيل شكل با ديوارهايی جانبي از سنگ و ملاط گچ برخوردار بود. آرامگاهی عيلامي که به «کیدین هوتران» یکی از شاهان بلند پایه دوران عیلام نو مربوط بوده و قدمت آن به حدود 700 تا 650 قبل از میلاد تعلق داشت. بسیاری گمان می کردند کشف این محوطه باستانی، انقلابی تاریخی در سطح منطقه به وجود مي آورد و بهبهان به مرکزی برای کاوش ها و بررسی های باستان شناسی تبدیل می شود اما خیلی زود غبار فراموشی بر این محوطه نشست و سال ها کسی درباره آن سخن نگفت. حتی پایگاهی که برای این محوطه در سال 1384 راه اندازی شد و با وجود همه کوشش هایی که مرحوم مجتبی گنجی و بعدها عبدالرضا پیمانی برای اثر بخشی این پایگاه انجام دادند هیچ گاه موفقیتی نسبی را برای این پایگاه حاصل نکرد و فقط در حد نام باقی ماند. حال با حضور دکتر عباس مقدم در استان خوزستان و سفر چند باره او به بهبهان برای تکمیل بررسی های باستان شناسی ارجان، شنیده می شود که او در آینده نزدیک حکم سرپرستی پایگاه ارجان را در دست گرفته تا شاید مرهمی برای درمان دردهای این محوطه شود. بررسی های باستان شناسی توسط دكتر عباس عليزاده و احسان یغمایی انجام شد و تاریخ این گورستان را مربوط به نيمه اول قرن هشتم پيش از ميلاد ذكر كردند. از موضوعاتي كه تاكنون براي تاريخ گذاري گنجينه ارجان مورد استناد قرار گرفته، نظير بررسي معماري آرامگاه، تابوت فلزي، نقوش حلقه طلايي قدرت، مشعل يا آتشدان برنزي، به جز تابوت نمونه هاي مشابهي در هيچ يك از حفريات علمي و اتفاقي به دست نيامده است. باستان شناسان در نتيجه مطالعات انجام يافته، اشياي گنجينه ارجان را مرحله اي از اوج تعالي دوره اي از هنر مستمر در جنوب غرب ايران معرفي كرده و درحاليكه ويژگي هاي شناسايي شده در هنر «اورارتو» را در آن مي توان ديد. البته به گمان باستان شناسانی که گنجینه ارگان یا ارجان را مورد بررسی قرار داده اند ارزش اشياي ارجان به دلیل برخورداری از ويژگي هاي هنر ايران باستان، تاريخ آن ممكن است اندكي از قرن هشتم پیش از میلاد فراتر برود. دکتر کامیار عبدی باستان شناسی که این محوطه غنی باستانی را تحت عنوان ارگان، حلقه پیوند شرق و غرب با تاکید بر پژوهش های باستان شناختی در پیوندگاه کوه های زاگرس و دشت خوزستان مورد بررسی قرار داده است پیشتر در اظهار نظری در این خصوص گفته بود: شهرستان بهبهان كه در آن تا اندازه قابل توجهی از ارتفاع کوهستان های زاگرس کاسته شده و به تدریج به دشت پست خوزستان می پیوندد احتمالا فضای مناسبی برای تکامل جوامع اولیه کشاورز و یکجانشین داشته است. قدمت هفت هزار سال قبل از میلاد محوطه ارجان وی در خصوص اهمیت بیشتر محوطه های یاد شده که آن را پیوندگاه فرهنگ های جنوب و جنوب غربی ایران دانست، می افزاید: قدمت ارگان به هزاره پنجم قبل از میلاد (هفت هزار سال پیش) می رسد که این آثار شناسایی شده است. چه بسا با ادامه تحقیقات بتوان به شواهد و مدارک باستان شناسی کهن تری دست یافت. دشت بهبهان نیز چنین وضعیتی دارد. در آنجا نیز تپه هایی کشف شد که همگی دارای آثار هزاره پنجم قبل از میلاد است. حتی محوطه ای کشف شده که دارای مصنوعات سنگی مربوط به دوره نوسنگی بدون سفال است. این ابزارهای سنگی به نظر می رسد که قدمتی بالغ بر هشت هزار سال قبل از میلاد (10 هزار سال پیش) دارند. این باستان شناس همچنین یادآور می شود: با توجه به کشف آرامگاه عیلامی ارگان، مشخص شده که این منطقه برای شاهان ایلامی کمال اهمیت را دارا بوده است. عبدالرضا پیمانی، مسئول امورپایگاه ها و همچنین مدیر پایگاه ارجان در خصوص ناموفق بودن پایگاه ارجان به منظور سامان بخشیدن این مجموعه عظیم تاریخی مي گويد: شرایطی که پایگاه ارجان يا همان ارگان دارد مستثنی از شرایط دیگر پایگاه های کشور نیست. نبود بودجه لازم، فقدان پرسنل کیفی، نبود مکانی برای استقرار پایگاه، وجود کارخانه سیمان و طرح های توسعه ای وزارت نیرو در مجوعه ارجان، تعرضات شرکت نفت و گستردگی فعالیت های کشاورزان همواره باعث تهدید جدی برای این گستره تاریخی شده است. وی در خصوص اینکه آیا پایگاه ارجان از زمان راه اندازی اش تا به امروز از کارآیی برخوردار بوده است یا خیر؟ اظهار كرد: این پایگاه با کمک همکاران ما در میراث فرهنگی و همچنین انجمن های دوستدار میراث فرهنگی موفق شد جلو تعرضات گسترده  نفت را بگیرید.  همچنین مانع اجراي طرح بزرگ انتقال آب وزارت نیرو و طرح گسترده اراضی کشاورزی را در محوطه ارجان شديم. صدمات اکتشافات نفتی به محوطه دولتی مختاران رئیس انجمن دوستداران میراث فرهنگی بهبهان که بیش ازپنج دهه است تلاش های فراوان خود را به حفاظت از میراث فرهنگی این شهرستان متمرکز کرده است درباره اینکه چرا مجموعه ارگان یا ارجان از زمان کشف خود تا به امروز سامان دهی نشده است و بیش از آنکه کاوش و بررسی شود مورد تعرض قرار گرفته است، به خبرنگار مهر مي گويد: در کنار همه اتفاقات ناگواری که در مجموعه ارگان رخ داد اکتشافات نفتی صدمات فراوانی را نصیب این شهر تاریخی کرد. این اکتشافات به خصوص در حوزه استخراج نفت منجر به حفر چاه های متعدد در کنار این محوطه تاریخی شد. وی افزود: به دلیل وجود گذرگاه های طبیعی با سنگ فرشها، جاده ها، دشت و جلگه خوزستان، تلاش کردیم این منطقه را از دستبرد حفاری های ناموزون در امان نگه داریم اما در این محوطه چاه نفت زده شد و برای احداث آنها، جاده های خاکی نیز کشیدند و بسیاری از حلقه قنات های ساسانی و قبل از آن را تخریب کردند. همچنین تپه های موشکی، دوتلون سالارآباد، دوتلون ارجان، تل قماربازان، تل شلمبوزار، تل باغی، تل کردستان و ده ها تپه دیگر توسط کشاورزان تسطیح و نابود شده و مدارک آن موجود است و در صورت نیاز همه آنها را منتشر مي كنم. پیش تر نيز شهرام زارع سرپرست بررسی دشت بهبهان در همایشی که برای بررسی ارجان برگزار شد،گفته بود: بررسی‌های باستان شناسی و تهیه پرونده های ثبتی آثار، علاوه بر بالا بردن دانش ما از گذشته، موجب مراقبت و شناسنامه‌دار شدن آثار می شود. وی در ادامه از توانمندی دشت بهبهان و وجود استقرارهای متعدد پیش از تاریخی، تاریخی و اسلامی در این دشت یاد مي كند و مي افزايد: در این بررسی، در مجموع 15 محوطه پیش از تاریخی، دو محوطه آغاز نگارش، 13 محوطه ایلامی، پنج محوطه هخامنشی، 10 محوطه ساسانی و 35 محوطه اسلامی شناسایی شد. مرجع / مـهـر
کد خبر: ۵۰۸۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۹/۱۱

سردار سلیمانی بود که دستور آزادی جاده ارتباطی سامراء- بغداد را در ژوئن گذشته صادر کرد و خود شخصا به نیروهایی که عازم آزاسازی این جاده شدند، پیوست. به گزارش جام نیوز، شبکه المنار وابسته به حزب الله لبنان در گزارشی نوشت سردار قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس ایران، شخصا فرماندهی نبرد علیه داعش در عراق را برعهده گرفت.  سردار قاسم سلیمانی  فرمانده سپاه قدس به همراه تعدادی از کارشناسان نظامی ایرانی و لبنانی نبردها علیه داعش در عراق را شخصا فرماندهی کرد. این شبکه در گزارشی تحت عنوان «بغداد.. روزی که هواپیمای سلیمانی فرود آمد» اعلام کرد: این سردار ایرانی که کمتر حضور علنی دارد، چند ساعت پس از سقوط موصل به دست تروریست های داعش در ژوئن گذشته، با یک هواپیمای ویژه وارد بغداد شد و تعدادی کارشناس نظامی ایرانی و لبنانی نیز همراه او بودند». المنار به نقل از منابع آگاه در گزارش خود می افزاید: سردار سلیمانی با مسئولان عراقی نقشه مقابله با خطر داعش را تهیه کردند و بر اساس آن ابتدا باید امنیت بغداد تامین می شد، زیرا بیم آن می رفت تروریست ها که مساحت زیادی از شمال عراق را به اشغال در آورده بودند، به سمت پایتخت پیشروی کنند. این شبکه به نقل از مبارزان عراقی افزود: سردار سلیمانی بود که دستور آزادی جاده ارتباطی سامراء- بغداد را در ژوئن گذشته صادر کرد و خود شخصا به نیروهایی که عازم آزاسازی این جاده شدند، پیوست. همچنین وی در مهم ترین نبردها علیه داعش در کنار مبارزان عراقی بود و با بی سیم با آنان ارتباط برقرار می کرد و تحرکات آنان را مدیریت کرده و دستور پیشروی به سمت خطوط دشمن را صادر می کرد. در این میان تهران اعلام کرد که از آغاز حمله داعش به عراق، علاوه بر ارسال  مقادیری سلاح به عراق، تعدادی مشاور نظامی نیز به منظور کمک به نیروهای عراقی و مبارزان کُرد عازم این کشور شدند. براساس جزییات کمتر فاش شده از زندگی سردار سلیمانی، وی در سال 1980 و در آغاز جنگ تحمیلی عراق با ایران به ارتش پیوست و سپس برای مبارزه با مواد مخدر عازم مرزهای مشترک ایران با افغانستان شد.
کد خبر: ۵۰۴۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۹/۰۹

گروههایی که مشی و سیاق حزب‌الله لبنان را در عراق در پیش گرفته‌اند، تاکنون بیشترین تأثیر و سهم را در عقب راندن تکفیری‌های داعش داشته‌اند. سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com: به گزارش پایگاه خبری- تحلیلی المانیتور ، با وجود حضور گروههای مختلف در عراق، اما نبود نمونه‌ای چون حزب‌الله لبنان در این کشور باعث شد تا داعش بتواند به موصل حمله ور شود و مناطق دیگری را نیز تحت سیطره خود درآورد و تا جاده سامرا پیش آید. بنا به این گزارش، ایران دارای تأثیر دینی و سیاسی بالایی در عراق است و هیچ کس نمی‌تواند منکر نفوذ و حضور ایران در این کشور شود. سپاه قدس ایران به فرماندهی «سردار قاسم سلیمانی» توانست سریعا گروههای مختلف (از جمله گروه‌های) شیعی را نظم داده و با کمک کارشناسانی از حزب‌الله لبنان آن‌ها را به بهترین جنگجویان مبارزه با داعش تبدیل کند. المانیتور در ادامه از شخصی به نام «سید هاشم الحیدری» صحبت می‌کند، فردی که جدیدا در سپهر سیاسی و نظامی عراق ظهور یافته و به خصوص در روز عاشورا و طی خطبه آتشین و غرای خود، چهره کاریزماتیک و مصمم خود را به رخ همگان کشید. وی گویی نسخه جدید از سید حسن نصرالله، دبیر کل حزب‌الله لبنان است. خارج از گزارش پیش رو باید گفت، سید هاشم الحیدری شخصی است که شیخ «حسین المعتوق» از علمای برجسته کویت در وصف او می‌گوید: سید هاشم الحیدری مورد اعتماد کامل سید حسن نصرالله، دبیرکل حزب‌الله لبنان است. او خود را سرباز سید حسن نصرالله و ولی امر مسلمین، حضرت آیت‌الله العظمی سید علی خامنه‌ای می‌داند و گروه متبوعش هم جملگی از مریدان ولی امر هستند. المانیتور گزارش می‌دهد، آن‌چه در عراق رخ می‌دهد همانند وضعیت بوسنی است که ایران از مسلمانان آن‌جا برای مبارزه با «اسلوبودان میلو شویچ» دیکتاتور یوگوسلاوی حمایت می‌کرد. اکنون نیز در حالیکه آمریکا صرفا حمایت لفظی از عراق می‌کند، ایران وارد عمل شده و به وسیله داوطلبانی از نیروهای عراقی و پیشمرگه توانسته بسیاری از شهرها را از دست داعش بازپس گیرد؛ در حالی که هواپیماهای ائتلاف هیچ کاری بر روی زمین انجام نمی‌دهند، نقش کارشناسان و افسران ایرانی در عراق بسیار عالی است. به گزارش این پایگاه تحلیلی آمریکایی، حزب‌الله لبنان نیز در آموزش این گروههای مقاومت شیعی در عراق سهم بالایی دارد. یک منبع نظامی در عراق به المانیتور می‌گوید، دهها کارشناس چریکی حزب‌الله به عراق آمده‌اند تا تاکتیک‌های جنگ با داعش را آموزش دهند، هیچ کسی همچون آن‌ها نوع جنگیدن با داعش را نمی‌دانند.
کد خبر: ۵۰۴۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۹/۰۸

با حضور دکتر خادمی استاندار کهگیلویه و بویراحمد كلنگ احداث ساختمان فرمانداری شهرستان لنده  به زمين زده شد
کد خبر: ۵۰۲۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۹/۰۸

بازیکنان استقلال عصر جمعه یک جلسه تمرین پس از شکست در جام حذفی برگزار کردند.به گزارش گروه ورزش باشگاه خبرنگاران، شاگردان امیر قلعه نویی که شب گذشته به تهران بازگشته بودند، با تصمیم کادر فنی ساعت 15:30 امروز در زمین چمن کمپ مرحوم حجازی یک جلسه تمرین برگزار خواهند کرد. محمد قاضی به دلیل مصدومیت در تمرین امروز حضور نداشت. یعقوب کریمی هم در تمرین امروز حضور نداشت.  پژمان نوری هم از استقلال جدا شده و فردا رضایتنامه خود را دریافت خواهد کرد. سرمربی تیم استقلال امروز زودتر از همه در محل تمرین تیمش حاضر شد . وقتی سرمربی استقلال وارد زمین چمن شد بارش باران شدت گرفت تا جایی که بازیکنان از رختکن بیرون نیامدند تا سرما نخوردند. بعد از گذشت چند دقیقه که بارش باران کمتر شد بازیکنان به زمین آمدند و زیر نظر کادر فنی تمرین کردند.  بازیکنان اصلی که در ترکیب بازی روز گذشته حضور داشتند تنها دور زمین دویدند و به علت بارش باران زود محل تمرین را ترک کردند. بازیکنان ذخیره هم به علت بارش باران تمرین نکردند و سپس ورزشگاه را ترک کردند. حنیف عمران زاده در تمرین امروز تنها نظاره گر تمرین بود.وی از ناحیه زانو دچار آسیب دیدگی است. تمرینات تیم استقلال فردا مجددا پیگیری می شود و آبی پوشان فردا ساعت 15:30 برنامه های تاکتیکی را پیگیری می کنند. تیم فوتبال استقلال روز دوشنبه در چارچوب لیگ برتر به مصاف راه آهن می رود.
کد خبر: ۵۰۲۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۹/۰۷

با تمدید مذاکرات مخالف نیستیم/ اگر مذاکرات به نتیجه نرسد آمریکا بیش از همه ضرر می‌کند/ چه توافق بشود و چه نشود، اسرائیل روز بروز ناامن‌تر خواهد شد سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com:به گزارش پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر مقام معظم رهبری، حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلام صبح روز (پنج‌شنبه) در دیدار اعضای مجمع عالی بسیج و نمایندگان اقشار مختلف بسیج، احساس مسئولیت انسانی و الهی و بصیرت را دو پایه اصلی تفکر منطقی بسیج دانستند و ضمن تحسین تلاش، جدیت و ایستادگی هیأت مذاکره کننده ایرانی، به بی نیازی ملت ایران به جلب اعتماد امریکا اشاره کردند و افزودند: به همان دلیلی که با اصل مذاکرات مخالف نبودیم با تمدید مذاکرات هم مخالف نیستیم البته هر قرار عادلانه و عاقلانه را قبول می کنیم اما می دانیم که این دولت امریکا است که نیازمند توافق است و از هرگونه عدم توافق ضرر خواهد کرد و اگر این مذاکرات در نهایت نیز به نتیجه نرسد، جمهوری اسلامی ایران ضرر نخواهد کرد. رهبر انقلاب اسلامی، همراه شدن فکر و علم و منطق را با عشق و انگیزه های درونی، رمز حضور موفق بسیج در میدان های متنوع و گسترده عمل خواندند و افزودند: اولین و اصلی ترین پایه تفکر بسیجی که برگرفته از مبانی مستحکم دینی است، احساس مسئولیت انسانی و الهی در قبال خود و خانواده و جامعه و بشریت است. ایشان افزودند: دومین پایه تفکر بسیجی که تکمیل کننده پایه اول و شرط لازم آن است، بصیرت و روشن بینی به معنای شناخت زمان و اولویت ها، شناخت دوست و دشمن و شناخت ابزار مقابله با دشمن، است. رهبر انقلاب اسلامی، نبود بصیرت را زمین ه ساز  گرفتار شدن در شبهات، نادانی ها و کج فهمی ها دانستند و خاطرنشان کردند: کسانی که بصیرت ندارند، همانند بیچارگانی که در فتنه 88 گرفتار شدند، در فضایی غبارآلود حرکت و عمل می کنند و به همین علت چه بسا به دشمن کمک کنند و دوست را هدف حمله قرار دهند. حضرت آیت الله خامنه ای با تأکید براینکه احساس مسئولیت بدون داشتن بصیرت، بسیار خطرناک است، گفتند: برخی افراد، در دوران مبارزات قبل از انقلاب، و در سه دهه اخیر با احساس مسئولیت اما بدون بصیرت اقداماتی کردند که در نهایت به ضرر نهضت امام و انقلاب و کشور تمام شد. ایشان با اشاره به تأکید های مکرر خود در جریان فتنه سال 88 بر موضوع بصیرت، گفتند: در همان ایام برخی از تکرار موضوع بصیرت، ناراحت شدند اما من باز هم بر بصیرت تأکید می کنم، زیرا هرچه انگیزه و مسئولیت انسان بیشتر باشد ولی بصیرت نباشد، خطر بیشتر است و به این چنین فردی هیچ اطمینانی نیست. حضرت آیت الله خامنه ای با اشاره به تیزبینی و روشن بینی امام (ره) که در مقاطع مختلف همه مسائل مورد نیاز را بیان و جهت گیری ها را مشخص می کرد، گفتند: امام بزرگوار (ره) هم فرمان تشکیل بسیج را صادر کرد و هم جهت گیری و هدف اصلی را نشان داد و گفت: «هرچه فریاد دارید بر سر امریکا بکشید». ایشان با اشاره به سخن معروف امام (ره) که فرمود «حفظ نظام از اوجب واجبات است» افزودند: افرادی که سخنان امام (ره) را درک نکردند، در برخی مقاطع خطاهایی فاحش مرتکب شدند. حضرت آیت الله خامنه ای در جمع بندی این بخش از سخنان خود افزودند: حتی برای یک لحظه هم نباید از «احساس مسئولیت» به عنوان پایه اصلی تفکر بسیجی و «بصیرت» به عنوان شرط لازم آن، غفلت کرد. ایشان با تأکید بر اینکه با چنین نگاهی می توان تعریف دقیق از «بسیجی» ارائه کرد، افزودند: هر فردی که با احساس مسئولیت و بصیرت مشغول فعالیت است، هر جا باشد بسیجی است، بنابراین اکثریت قاطع ملت ایران بسیجی هستند. رهبر انقلاب اسلامی خاطرنشان کردند: البته قرارگاه اصلی این دایره عظیم، نیروی مقاومت بسیج است که باید الهام بخش نظم و تعلیم و تربیت، و حضور و حرکت باشد. حضرت آیت الله خامنه ای عرصه فعالیت بسیج را نامحدود و بی پایان خواندند و افزودند: عرصه های دفاع، سازندگی، سیاست، اقتصاد، هنر، علم و فناوری، تشکل های مذهبی، و در واقع همه عرصه ها، میدان حضور بسیج است. ایشان با تأکید بر اینکه در همه این عرصه ها الگوهای برجسته و شاخصی وجود دارد افزودند: این نخبگان در عرصه علم و تحقیق بسیجی وار فعالیت کردند از جمله اینکه آن زمانی که دشمن با خباثت تمام تلاش کرد تا تمام درها را به روی ملت ایران ببندد و مانع از دستیابی بیماران به رادیو داروها شود، شهید شهریاری و همکاران وی با تلاشی بسیجی، توانستند اورانیوم غنی شده بیست درصد و صفحه سوخت را تولید کنند. حضرت آیت الله خامنه ای به نکته مهم دیگر اشاره کردند و افزودند: این تفکر بسیجی که پایه گذار آن امام بزرگوار (ره) بود، اکنون صادر شده و همچون عطر گل های بهاری است که کسی نمی تواند جلوی آنرا بگیرد. ایشان افزودند: نسیم روح افزا و روانبخش تفکر بسیجی را اکنون در عراق، سوریه، لبنان، و غزه شاهد هستیم و به لطف خداوند در آینده نه چندان دور، در قدس شریف و برای نجات مسجدالاقصی هم شاهد آن خواهیم بود. رهبر انقلاب اسلامی افزودند: براساس همین واقعیت ها و به برکت تفکر بسیجی، جمهوری اسلامی ایران شکست ناپذیر است.حضرت آیت الله خامنه ای خاطرنشان کردند: بسیجی بودن اکثریت قاطع ملت ایران، دلیل شکست ناپذیری نظام اسلامی است اما این به معنای غفلت از امتحان ها و جهت گیری حرکت نیست. ایشان تأکید کردند: جهت گیری اصلی حرکت نظام اسلامی، مقابله با استکبار و دولت استکباری امریکا است و نباید در این جهت گیری سستی و یا اشتباهی بوجود آید البته ما با ملت یا کشور امریکا مشکلی نداریم، بلکه مشکل ما زورگویی و زیاده خواهی دولت امریکاست. رهبر انقلاب اسلامی درباره تمدید مذاکرات با پنج به علاوه یک افزودند: به همان دلیلی که با اصل مذاکره مخالفت نکردیم، با تمدید هم مخالف نیستیم اما باید به چند نکته نیز توجه کرد. ایشان هیأت مذاکره کننده ایران را پرتلاش، جدی، دلسوز، مستحکم و منطقی خواندند و افزودند: هیأت ایرانی حقاً و انصافاً در مقابل حرف زور ایستادگی می کند و بر خلاف طرف مقابل، حرفش را هر روز عوض نمی کند. رهبر انقلاب با اشاره به برخورد های دو گانه امریکایی ها افزودند: آنها در مجالس خصوصی و در نامه پراکنی یک جور حرف می زنند و در سخنان عمومی یک جور دیگر! حضرت آیت الله خامنه ای، با یادآوری عقبه های مختلف «دیپلماتیک، سیاسی و رسانه ای طرفهای مقابلِ ایران» گفتند پشت سر هر کدام از مذاکره کنندگانِ با ما یک لشکر قرار دارد و در میان آنها، امریکا از همه بداخلاق تر و انگلیسی ها از همه موذی ترند.ایشان افزودند: هم ملت ایران و هم طرفهای مذاکره کننده بدانند که اگر مذاکرات به نتیجه نرسد آنکه بیش از همه ضرر می کند امریکایی ها هستند نه ما. رهبر انقلاب اسلامی تأکید کردند: با قاطعیت و استدلال محکم معتقدیم که قصد واقعی استکبار، جلوگیری از رشد و عزت و اقتدار روزافزون ملت ایران است. ایشان، مسئله هسته ای را فقط یک بهانه خواندند و افزودند: البته آنها بهانه های دیگری هم دارند اما هدف واقعیِ تحریم و فشار اقتصادی به عنوان عاملی مهم، متوقف کردن پیشرفت ایران است. ایشان اذعان رسانه های غربی به کاهش محبوبیت رئیس جمهور امریکا، میزان بسیار پایین شرکت کنندگان در انتخابات اخیر امریکا و حوادث فرگوسن را از جمله نشانه های متعدد شکاف عمیق ملت و دولت امریکا برشمردند و در تبیین نیاز دولت امریکا به مذاکرات هسته ای خاطرنشان کردند: مقامات امریکایی با توجه به همین مشکلات روز افزون، نیاز به یک موفقیت و پیروزی بزرگ دارند. رهبر انقلاب افزودند: اما برخلاف امریکا، اگر مذاکرات به توافق نرسد برای ما آسمان به زمین نمی آید چون راه حلی داریم به نام اقتصاد مقاومتی. ایشان اقتصاد مقاومتی را در کوتاه مدت باعث کاهش ضربات دشمن برشمردند و افزودند: همانگونه که صاحبنظران نیز معتقدند این نگاه در میان مدت و بلند مدت به حرکت عظیم ملت ایران، اوج خواهد داد. رهبر انقلاب با انتقاد از سخنان برخی مقامات امریکا بعد از تمدید مذاکرات افزودند: آنها می گویند ایران باید اعتماد جامعه جهانی را جلب کند که در این حرف دو نکته ی کاملاً غلط وجود دارد. ایشان افزودند:اولین نکته این است که این چند کشور معدود، نام خودشان را جامعه جهانی گذاشته اند و برای اثبات این حرف حدود 150 کشور عضو غیرمتعهدها و میلیاردها نفر از جامعه بشری را عملاً از جامعه جهانی حذف می کنند. رهبر انقلاب تأکید کردند: نکته دوم این است که ما اصلاً به اعتماد کردن امریکا هیچ احتیاجی نداریم و نمی خواهیم اعتماد او را جلب کنیم چرا که برای ما اهمیتی ندارد. حضرت آیت الله خامنه ای تأکید کردند: اینها مستکبرند و ما آبمان با مستکبران در یک جوی نمی رود. ایشان با اشاره به یک نکته دیگر از سخنان مقامات امریکایی درباره ضرورت حفظ امنیت اسرائیل در سایه مذاکرات هسته ای تأکید کردند: این را بدانید که چه توافق هسته ای بشود و چه نشود، اسرائیل روز بروز ناامن تر خواهد شد. رهبر انقلاب در همین زمین ه افزودند: البته مقامات امریکایی حتی در همین حرفشان نیز صادق نیستند چرا که دولت مردان امریکا در واقع دنبال منافع و امنیت فردی خودشان هستند نه امنیت اسرائیل. ایشان در تشریح این نکته افزودند: هدف اصلی مقامات امریکایی، راضی نگاه داشتن شبکه جهانی سرمایه داران صهیونیست است چرا که این شبکه هم به آنها رشوه و پول و مقام می دهد هم در صورت مخالفت، آنها را تهدید، رسوا و یا حتی ترور می کنند. ایشان با اشاره به صداقت مسئولان ایرانی با ملت، ایستادگی ملی ایرانیان را در مقابل حرف زور خاطرنشان کردند و افزودند: اگر در مذاکرات حرف منطقی زده، و قرارهای عادلانه و عاقلانه گذاشته شود قبول می کنیم اما ایران، از صدر تا ذیل از آحاد مردمش تا همه مسئولانش در مقابل زیاده خواهی می ایستند. رهبر انقلاب در پایان سخنانشان چند نکته را خطاب به بسیجیان بیان کردند. توصیه به حلم و بردباری، صدق و صفا و پاکدامنی، شجاعت و فداکاری، دوری از تکبر، جلوگیری از «سایش اعتقادی، ایمانی و عملی در مواجهه با وسوسه های مختلف»، توجه به ساماندهی همه اقشار در بسیج، و ضرورت ارتباط این اقشار از جمله این نکات و توصیه ها بود. رهبر انقلاب کمک دولت به رشد و گسترش بسیج را ضروری خواندند و افزودند: پایه اقتصادی مقاومتی تقویت تولید داخلی است که مسئولان دولتی در این زمین ه از بسیج کمک بگیرند. پيش از بيانات رهبر معظم انقلاب سردار سرلشکر محمدعلی جعفری فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، بر آمادگی بسیج برای ایفای وظایف و مسئولیتها تاکید و خاطرنشان کرد: مجموعه عظیم بسیج در مسیر نوسازی خویش و به منظور ترویج و استحکام بخشی به تفکر انقلاب اسلامی در جامعه سازماندهی جدیدی را برای گسترش ظرفیت نخبگان جامعه تعریف کرده که عالی ترین سطح آن مجمع عالی بسیج است. همچنين سردار سرتيپ محمدرضا نقدی رئيس سازمان بسيج مستضعفين نيز در سخنانی با اشاره به تشکیل مجمع عالی اقشار بسیج مستضعفین گفت: این مجمع تلاش می کند با تبیین مواضع و ایجاد وحدت نظر، راه‌های پیشرفت سریعتر انقلاب اسلامی را هموار سازد.
کد خبر: ۵۰۱۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۹/۰۷

تخت فولاد اصفهان، همچون گنجينه اي است كه گوهرهاي نايابي را در دل خود نگه داشته است و اسرار مگو در باب اين گوهرهاي ناياب بسيار دارد! سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com: به گزارش رويش نيوز، تخت فولاد دركنار قبرستان بقیع مدینه، ابوطالب مكه و وادی السلام نجف اشرف از مهمترین و متبرك ترین مرقدهای جهان اسلام به شمار می رود. تا آنجایی كه برخی معتقدند تخت فولاد به واسطه قبور متبرك آن، دومین قبرستان جهان اسلام است. در جاي جاي اين تكه از بهشت معنوي كه قدم مي گذاري عظمت هاي عرفاني و علمي زيادي مدفون است. يكي از اين ذخاير عظيم، مرحوم میرزا حسین کشیکچی مشهور به هالو است. باربر ، حمّال و نگهبان ساده بازار اصفهان بود. آنقدر ساده بود و بی ریا که مردم به او لقب "هالو" داده بودند.  امّا کسی نمی دانست که در ورای این ظاهر ساده و فقیرانه، روح بلندی وجود دارد، صاحب مقامی رفیع که ملازم و همنشین حجّت یگانه خداوند، واسطه فیض زمین و آسمان، حضرت صاحب الأمر و الزّمان أرواحنا لتراب مقدمه الفداء)گردیده است. مرحوم میرزا حسین کشیکچی مشهور به هالو (متوفی 1309 ه.ق) که بدن مطهرش در بهشت تخت پولاد، خاک تابان جنوب زاینده رود آرام گرفته است، حکایتی شگفت انگیز دارد که از قول مرحوم حاج آقا جمال اصفهانی در کتاب عبقری الحسان نقل گردیده است. نوشتار زیر، داستان این حکایت است: نزدیک اذان ظهر روز بود. مثل هر روز مهیای رفتن به مسجد شدم. از منزل ما تا مسجد فاصله چندانی نبود. چند سالی بود که توفیق امامت جماعت در این مسجد به من عنایت شده بود. مسجدی که به واسطه قرار گرفتنش در راسته بازار، پاتوق کسبه و اهل بازار بود و البته حضور باربران و کشیکچیان و نگهبان های بازار هم رونق خاصی به مسجد می داد.    هنوز چند قدمی به مسجد مانده بود که صدای جمعیت اندکی که تابوتی را بر دوش خود حمل می کردند مرا متوجه خود ساخت. جلوتر رفتم؛ تابوتی ساده و فقیرانه بر دوش چند نفر که همه از باربران بازار بودند و چند نفری مشایعت کننده نیز در کسوت ساده حمّالان و کشیکچیان بازار که البته چهره برخی از آنها برایم آشنا بود. معلوم بود که میّت، یکی از منسوبان همین آدم های سر و ساده و فقیر است که اینچنین غریبانه و بی پیرایه تشییع می شود. در همین بین، ناگهان چشمم به میرزا حبیب، تاجر سرشناس و مؤمن بازار افتاد که با حالتی نزار و پریشان در حالی که بشدت می گریست و مویه می کرد، جنازه را مشایعت می نمود. مشاهده میرزا حبیب، آن هم با این حال پریشان که گویی صاحب عزای اصلی است و نزدیک ترین کسان خود را از دست داده است، مرا بسیار شگفت زده کرد. آخر میرزا حبیب از بازاریان و تجّار سرشناس و مؤمن بازار و از نیکان اصفهان بود. اگر از نزدیکان و بستگان او کسی فوت نموده، پس چگونه است که اینچنین غریبانه و بی خبر تشییع می شود؟!  چرا از بزرگان تجار و کسبه و اقربای خود میرزا حبیب، کسی در این تشییع جنازه شرکت ندارد؟! ... همه اینها سؤالاتی بود که ذهن مرا به خود مشغول ساخته و بشدّت کنجکاو یافتن اصل ماجرا کرده بود. در همین حال بودم که نگاه پریشان میرزا حبیب به من افتاد و گویی متوجه تعجب و حیرانی من شد. بطرفش رفتم و دست بر شانه اش گذاشتم. پیش از آنکه سخنی بگویم با صدایی لرزان و مصیبت زده گفت: «حاج آقا جمال! به تشییع جنازه یکی از اولیای خدا نمی آیید؟! »كشيكچي کلامش بر قلب و جانم نشست و مرا بی اختیار بسوی جنازه کشاند. از رفتن به مسجد منصرف شدم و به همراه میرزا حبیب و جماعت باربران و کشیکچیان بازار، جنازه را به طرف غسّالخانه مشایعت نمودم. از بازار تا غسالخانه که در محلی بنام «سرچشمه پاقلعه» قرار داشت، مسافت نسبتاً زیادی بود و من باتفاق عده معدود مشایعت کننده در حالی این مسافت را پیمودم که در تمام طول مسیر، جمله میرزا حبیب در توصیف صاحب جنازه، ذهنم را به خود مشغول ساخته بود و بشدت کنجکاو بودم تا صاحب آن را بشناسم. به غسالخانه که رسیدیم، جنازه را تحویل مغتسل دادند تا مراسم تغسیل و تکفین میت انجام شود. گوشه خلوتی یافتم و تا مهیا شدن جنازه، در انتظار نشستم. ساعتی از ظهر گذشته بود و من خسته از راه دراز و اندوهناک از فوت نماز جماعت اول وقت، به سرزنش خود پرداختم که چرا بی جهت، تحت تأثیر سخنان یک تاجر پریشان حال، مسجد و نماز جماعت را ترک گفته ام. در حال و هوای خود بودم که دستی بر شانه خود احساس کردم. خودش بود، میرزا حبیب. مثل اینکه تحیّر و سرگردانی مرا بیش از این تاب نیاورده بود. حالا مثل اینکه کمی آرام گرفته بود. به او گفتم: «میرزا! این جنازه کیست؟! حکایت این حال پریشان شما چیست؟!» میرزا حبیب، آه بلندی کشید و در حالی که دست بر کمر گرفته بود و می نشست، گفت: «قصه عجیبی است حکایت من و آشناییم با صاحب این جنازه!! قصه ای که تا کنون برای کسی آن را بازگو نکرده ام.» با کنجکاوی و تعجب گفتم: «بسیار مشتاق شنیدنم میرزا حبیب! بگو و مرا از این بهت و حیرانی بیرون آور.» میرزا حبیب دوباره آهی کشید و ادامه داد:  « همینطور که می دانید امسال من مسافر قافله حج بودم. کاروان ما ابتدا راهی عراق شد تا پس از زیارت عتبات مقدسه نجف و کربلا، راهی حجاز شویم. همه چیز بخوبی می گذشت تا در چند فرسخی کربلا، کیسه حاوی سکه ها و بعضی اثاثیه ضروری سفرم را دزدان به سرقت بردند. جستجوهایم نتیجه ای نداشت و از طرفی دلم نمی خواست که غیر از خودم، همسفرانم را نیز درگیر مشکل پیش آمده خود نمایم. برای همین بی اینکه کسی متوجه موضوع شود، بهانه ای آوردم و خود را از همسفران جدا کردم. قافله حج عازم حجاز شد و من درمانده و مستأصل در عراق ماندم بلکه فرجی شود و بتوانم راهی به اموال از دست رفته خویش بیابم. اندوهی سنگین و عمیق بر من مستولی شده بود و از اینکه می دیدم علی رغم دارایی های بسیار، توفیق انجام مناسک حج از من سلب شده است  احساس غبن و خسارتی جانکاه می کردم. هیچ دوست و آشنایی هم نداشتم تا به او پناه ببرم و پولی قرض بگیرم.   شبی تنها از نجف بسمت کوفه به راه افتادم تا در مسجد کوفه معتکف گردم بلکه فرجی حاصل شود. در راه حالتی عجیب بر من مستولی شده بود. احساس درماندگی و استیصال می کردم و در همان حال به آقا و مولایم، حضرت صاحب الأمر (عج) متوسل گردیدم. چیزی نگذشت که در همان بیابان و در تاریکی شب، ناگهان سواری در برابرم ظاهر شد. با حضور او همه جا روشن و نورانی شد و بزرگی و شکوهش مرا مسحور خود ساخت. آنگاه که جمال و چهره پرفروغش را نگریستم، اوصاف و نشانه هایی را که در مورد امام زمان، حضرت صاحب الأمر (عج) شنیده بودم در آن بزرگوار مشاهده نمودم. در آن حال، ایشان در برابرم ایستاده فرمودند: «چرا اینطور افسرده حالی؟! » عرض کردم که خستگی راه سفر دارم. فرمودند: «اگر سببی غیر از این دارد بگو.» چون دیدم آن بزرگوار اصرار دارند که سرگذشتم را شرح دهم، ماجرای خود را بیان کردم و سبب ناراحتی و تأثر خود را عرضه داشتم. در این هنگام دیدم، حضرتش فردی بنام «هالو» را صدا زدند. بلافاصله فردی نمد پوش درهیأت و لباس کشیکچی ها و باربرهای بازار اصفهان، در کنارمان نمایان شد. وقتی که جلو آمد به دقت در وی نگریستم و متوجه شدم همان هالوی اصفهان خودمان است؛ کشیکچی بازار که ازسال ها پیش در اطراف حجره ام رفت و آمد دارد و او را کاملاً می شناسم.   حضرت رو به او نموده فرمودند: «اسباب سرقت شده اش را به او برسان و او را به مکه ببر و بازگردان.» آقا این جمله را فرمودند و از نظرم ناپدید شدند. آن شخص، ساعتی از شب را با من در محل مشخصی از کوفه قرار گذاشت تا پول و وسایل گمشده ام را به من برساند. من متحیّر از آنچه می دیدم با نگاه مبهوت خویش هالو را بدرقه کردم. او رفت و ساعتی دیگر در مکانی که وعده گاهمان بود نمایان شد. در حالی که بسته ای در دست داشت. آن را به من داد و گفت: «درست ببین، قفل آن را باز کن و آنچه را داشتی به دقت بنگر تا بدانی که صحیح و سالم تحویل گرفته ای.»   من به بررسی وسایل و شمارش سکه هایم مشغول شدم. دیدم همه چیز دست نخورده و سالم است. آن شخص که مطمئن بودم هالوی خودمان است ولی از هیبت او جرأت سؤال کردن نداشتم، با من در کربلا و در زمانی دیگر وعده کرد و از من خواست تا وسایلم را به شخص امینی بسپارم و مهیای حرکت بسمت مکه شوم. من نیز در زمان مقرر در وعده گاه حاضر شدم. هالو جلو می رفت و من به دنبال او. پس از مدت کمی راه رفتن، بناگاه خود را در مکه یافتم. در مکه از من جدا شد و هنگام خداحافظی مکانی را تعیین نمود و از من خواست تا پس از انجام مناسک حج به آنجا بروم تا مرا بازگرداند. او همچنین از من خواست تا این راز را برای کسی بازگو نکنم و فقط در جواب هم کاروانیان خویش بگویم که همراه کس دیگری از راهی نزدیک تر آمده ام.    مناسک حج به پایان رسید و من در تمام طول انجام اعمال خویش، مشعوف از عنایت مولا و صاحب خویش بودم و دلتنگ از فراق حضرتش، او را جستجو می کردم. پس از پایان مناسک حج،  در وعده گاه خویش حاضر شدم و در ساعت مقرر دوباره هالو را دیدم که بسویم آمد و پس از سلام و مصاحفه، به همان کیفیت قبل و در مدتی بسیار کوتاه مرا به کربلا برگرداند. عجیب آنکه در تمام این مدت با اینکه با من سخنان نرم و ملایمی داشت، از شدت هیبت و عظمت او جرأت سؤال کردن پیدا نکردم. موقع خداحافظی در کربلا، خواستم از مَراحم او در حق خویش تشکر کنم که گفت: «از تو خواسته هایی دارم که امیدوارم هرگاه وقتش رسید، برایم انجام دهی.» این را گفت و از من جدا شد. روزها و هفته ها سپری شد. سفر شگفت انگیز و معجزه آسای من به پایان رسید و به اصفهان بازگشتم. مدتی کوتاه به استراحت و دید و بازدید گذشت. اولین روزی که به حجره خود در بازار رفتم، جمعی از تجّار و بازاریان به دیدنم آمدند. در این بین، ناگاه هالو، همان شخص باکرامت و والا مقام را دیدم، با همان لباس و کسوتی که در کربلا و مکه دیده بودم. خواستم که از جای برخیزم و او را تعظیم کنم که با اشاره دست مانع شد و از من خواست که سخنی بر زبان نیاورم و رازش را پوشیده دارم. سپس نزد باربرها و کشیکچی ها رفت و با آنها چای خورد و قلیانی کشید. مدتی بعد موقع رفتن، نزد من آمد و آهسته گفت: «آن تقاضایی که از تو داشتم این است که روز پنجشنبه دو ساعت مانده به ظهر بیایی منزل ما تا کارم را به تو بگویم.» آن گاه آدرس منزلش را داد و تأکید کرد که سر ساعتی که گفته بروم، نه دیرتر و نه زودتر.  تا پنجشنبه موعود برسد ، چند روز فاصله بود که برای من یک عمر گذشت و من دیگر او را در بازار ندیدم. در تمام این مدت به راز وعده آخر هالو می اندیشیدم و لحظه شماری می کردم تا دیدارمان تازه شود و من از او احوال مولا و صاحبمان را جویا شوم. و بالاخره آن پنجشنبه موعود از راه رسید و آن همین دیروز بود. صبح با خود گفتم خوب است ساعتی زودتر به ملاقات هالو بروم تا با او درباره مولایمان و راز و رمز ارتباطش با امام زمان (عج) گفتگو کنم. به آدرسی که داده بود رفتم، اما اثری از منزل هالو و نشانه هایی که گفته بود نیافتم. ساعتی جستجو کردم تا سرانجام در همان ساعتی که وعده کرده بودیم ، منزلش را یافتم.» میرزا حبیب در حالی که بشدّت منقلب شده بود و اشک از دیدگانش جاری بود، آه بلندی کشید و با صدایی لرزان ادامه داد:  «وقتی خود را پشت درب خانه هالو یافتم، آماده در زدن شدم که ناگاه دیدم درب خانه باز شد و سید بزرگواری غرق نور با عمامه ای سبز بر سر و شال مشکی به کمر از خانه هالو خارج شد و هالو نیز شتابان به دنبال او از خانه بیرون آمد در حالی که بشدت ادب می کرد و تواضع و احترام فوق العاده ای نثار آن جناب می نمود. در آن حال صدای هالو را می شنیدم که می گفـت: «سیدی و مولای! خوش آمدید، لطف فرمودید به خانه این حقیر تشریف فرما شدید... » هالو تا انتهای کوچه آن سید بزرگوار را بدرقه کرد و بازگشت. مقابلم که رسید، آثار شعف و شور زایدالوصفی را در سیمایش مشاهده کردم. سلام کردم و با حالتی آمیخته از بهت و حیرت از او پرسیدم: «هالو! او که بود؟» چهره اش دگرگون شد و پاسخ داد: «وای بر تو!! مولا و صاحب خود را نشناختی؟!!.... او سرور و مولایم، حضرت حجت ابن الحسن (عج) بود که در واپسین روز عمرم، لطف فرموده و به دیدار نوکر خود آمده بود....» آن گاه مرا با خود به داخل خانه اش برد و چنین گفت: «از شما می خواهم فردا به ابتدای بازار بروی و دو ساعت مانده به ظهر، حمال ها و کشیکچی ها را با خود به این خانه بیاوری. درب این خانه باز خواهد بود و وقتی به آن وارد می شوید ، من از دنیا رفته ام. کفنم را به همراه هشت تومان پول آماده کرده و داخل صندوق گوشه اتاق گذاشته ام. آن را بردار و خرج کفن و دفنم نما و در قبرستان تخت پولاد به خاکم بسپار....!! »   با شنیدن این سخنان ، تأثّری عمیق بر جانم نشست. مات و مبهوت از آنچه دیدم و شنیدم، با جناب هالو، وداعی سخت و حسرت آلود نمودم و خانه اش را ترک گفتم. امروز صبح به بازار رفتم و دوستان و رفقای حمّال و کشیکچی هالو را خبر کردم و با هم به سمت منزل هالو به راه افتادیم، بی آنکه طبق خواسته جناب هالو، کس دیگری را با خبر سازم. در ساعت مقرّر به منزلش رسیدیم، در حالی که درب خانه باز بود و همانطور که خودش دیروز خبر داده بود، روح از بدنش مفارقت کرده و در اتاق، رو به سمت قبله آرام گرفته بود. درب صندوقی را که گوشه اتاق بود گشودم و داخل آن کفنی دیدم با هشت تومان پول که در آن نهاده شده بود. جنازه او را غریبانه برداشتیم و اکنون طبق وصیّت او سوی قبرستان تخت پولادش می بریم....» صحبت های میرزا حبیب که به اینجا رسید، با صدای صلوات تشییع کنندگان که تعدادشان از عدد انگشتان دست فراتر نمی رفت، متوجه شدم که کار غسل و تکفین میت تمام شده است. حالت عجیبی داشتم. بغض سنگینی در گلویم نشسته بود و از اینکه تاکنون از وجود امثال هالو در اطراف خویش بی خبر بوده ام، در وجود خویش احساس شرمساری می کردم. بی اختیار میرزا حبیب را در آغوش گرفتم و چشمان او را که لیاقت دیدار مولا و صاحبمان، حضرت ولی عصر (عج) را یافته بود، غرق بوسه خویش کردم.   چیزی نگذشت که تابوت جناب هالو دوباره بر دستان اقلیت تشییع کننده بسوی آرامگاه تخت پولاد روانه شد. خود را به زیر تابوت آن ولیّ خدا رساندم و با چشمانی اشکبار او را تا تخت پولاد مشایعت کردم. دلم می خواست، پرتوی از نور معرفت یکی از عاشقان و دلباختگان ملازم و همراه حجّت خدا، وجودم را روشن سازد.   مراسم تدفین جناب هالو که تمام شد، دیدم میرزا حبیب تاجر که تا همین جا نیز سوز و بی قراری بی اندازه اش در فراق هالو، حاضران و تشییع کنندگان اندک او را که همگی از دوستان و همکاران او بودند به حیرت وا داشته بود، طاقت از کف داد و خود را بر خاک مزار او انداخت، در حالی که با صدای بلند می گفت: «ای مردم! هیچ کدام از شما او را نشناختید!... او یکی از اولیای خدا و از ملازمان امام زمان (عج) بود....» و در آن هنگام کسی از حاضران جز من، راز سوز و گداز بی اندازه میرزا حبیب را نمی دانست. صبح فردای آن روز، میرزا حبیب به سراغ من فرستاد تا به مسجد بازار بروم. من که هنوز مبهوت ماجرای دیروز و حکایت میرزا حبیب و هالو بودم، بی درنگ خود را به مسجد رساندم. دیدم جمع زیادی که اکثر آنها از حاجیان کاروان حج امسال و همسفران میرزا حبیب بودند در مسجد جمع شده اند. چشم میرزا حبیب که به من افتاد جلو آمد و گفت: «می خواهم راز شگفت انگیز سفر حج خود را با همسفریان و هم کاروانیان خویش در محضر مبارک آیت الله چهارسوقی فاش نمایم و پرده از چهره غریب و گمنام چناب هالو بردارم.» لبخند رضایتی به نشانه تأیید از خود نشان دادم و سپس در معیّت میرزا حبیب و دیگر همسفران او عازم بیت آیت الله سید محمد چهار سوقی، صاحب کتاب شریف روضات الجنّات شدیم. در منزل آیت الله روضاتی (چهار سوقی) همهمه و شور و حال عجیبی بود. میرزا حبیب تاجر، در حالی که ردای مشکی بر تن داشت و مصیبت زده ای را می مانست که نزدیک ترین فرد زندگیش را از دست داده است، با صدایی لرزان و گریان، حکایت عجیب و شگفت انگیز سفر حج خود و ماجرای عنایت حضرت صاحب الأمر (عج) بواسطه جناب هالو را برای حضرت آیت الله و دیگر حاضران تعریف می کرد و در این بین صدای گریه و ضجّه مردم، همراه با ذکر یابن الحسن آنها شور و حال عجیبی در بیت روحانی بزرگترین عالم شهر ایجاد کرده بود. سخنان میرزا حبیب که تمام شد ولوله ای وصف ناشدنی در حاضران ایجاد شد و از همه پر سوز و گدازتر، حال خود مرحوم آیت الله روضاتی بود که با شنیدن حکایت میرزا حبیب و جناب هالو، در حالی که اشک شوق از دیدگان مبارکش روان بود، منقلب و پریشان از جای برخاسته و عازم تخت پولاد، محل دفن جناب هالو گردید. موج زیادی از جمعیت، یابن الحسن گویان در حالی که مرحوم آیت الله روضاتی در پیشاپیش آنها حرکت می کرد بسمت تخت پولاد روانه شدند. لحظه به لحظه بر شمار جمعیت افزوده می شد و طولی نکشید که سیل مشتاقان امام زمان (عج) به قبرستان مقدّس تخت پولاد رسید. مرحوم آیت الله سید محمد چهارسوقی در حالی که بشدت گریه می کرد و پریشان بود، خود را بسرعت به کنار قبر هالو رساند. سپس این عالم ربّانی خود را بر روی قبر جناب هالو افکند و پس از گریه ها و راز و نیازهای فراوان، برخاست و رو به جمعیت فرمود: «مردم اصفهان! در همین جا به شما وصیّت می کنم، هنگامی که مُردم، مرا اینجا کنار قبر هالو دفن کنید. می خواهم وقتی امام زمان به زیارت قبر هالو تشریف می آورند، از روی قبر من عبور کنند و نگاهی هم به قبر من بیندازند.» اکنون سالیان درازی از آن روز می گذرد و مزار مرحوم میرزا حسین کشیکچی ، مشهور به « هالو» در تکیه صاحب روضات تخت پولاد اصفهان ، این خاک تابان و سر زمین ستارگان درخشان علم و عرفان و معرفت ، ملجأ و زیارتگاه عاشقان و دلباختگان حضرت ولی عصر (عج) است تا روزی که ان شاء الله دل های عاشق و طوفانزده منتظرانش به ساحل آرامش ظهور مبارکش ، اطمینان و سکون یابد. در پایان نکته ای باید خاطرنشان كرد که دسترسی ما به منابع محدود بوده و درباره دیگر شرح حالات این والامقام اطلاع خاصی در دست نمی باشد، لذا اگر افرادی هستند که جزییات بیشتری از سیر و سلوک این بزرگوار می دانند، مطالب و مستندات خود را به اين ايميل ارسال فرمايند: info@rooyeshnews.com
کد خبر: ۵۰۰۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۹/۰۷

“جنایات گروه‌های تکفیری آن هم به نام داعش، چهره یزیدیان زمان امام حسین(ع) را به تصویر کشید تا همگان با چشمان خود یزیدیان را ببینند و بفهمند که امام حسین(ع) با چگونه مردمانی روبرو بود.” میدان ۷۲/ حجت اسلام ادیب یزدی: کربلا در سینه‌اش، پنهان هزاران راز دارد        هر زمان یک راز از اسرار خود ابراز دارد کربلا دریای مواجی است بی حد و کرانه         موج عالم‌گیر آن، دستی به هر سو باز دارد مکتب خلقت ندیده‌است آموزگاری چون حسین     این چراغ آسمانی نور انسان ساز دارد هر مقدار که از وقوع واقعه عظیم و بی‌نظیر عاشورا می‌گذرد، بسیاری از حقایق، اسرار و مکنونات عاشورا بیشتر از پیش آشکار می‌شود. عجیب است که بینی و بین الله کربلا، این ذخیره و منبع عظیم حقایق که به برکت همت سالار شهیدان عالم و یاران با وفایش برای بشریت اندوخته شده، تمام شدنی نیست. نکته قابل توجه در این جا این است که این ذخیره و منبع عظیم، نه تنها برای بشریت بلکه برای کل عالم هستی اندوخته شده‌ است منتهی بشریت در صف مقدم استفاده و بهره وری از این دریای معارف عاشورایی است. در سال جاری همین قضایای سیاسی که برای منطقه، پیش آمده است، یعنی ظهور جریان تروریستی و خباثت آمیز داعش، نشان دهنده وجهه مظلومیت و حقانیت سالار شهیدان عالم است که تمام عالم به خوبی ببینند سیدالشهدا با چه تفکری کنار نیامد. برخی از مخالفین اهل بیت و تشیع، برای مقابله با شور عاشورایی مسلمانان و محبان اهل بیت(ع) عنوان می کردند مگر ممکن است که چنین جنایتی رخ دهد و سرهای اهل بیت رسول خدا به دست گروهی از مسلمانان بریده شود و بدن‌های آنان قعه قطعه شود. جنایات گروه‌های تکفیری آن هم به نام جعلی دولت اسلامی عراق و شام که تفصیل نام مخفف داعش است، چهره یزیدیان زمان امام حسین(ع) را به تصویر کشید تا همگان با چشمان خود یزیدیان را ببینند و بفهمند که امام حسین(ع) با چگونه مردمانی روبرو بود و به چه تفکری به قیمت فدای جان خود، عزیزان و یارانش و اسارت همراهانش «نه» گفت. به راستی که امام حسین(ع)، سید و سالار شهیدان و سرور مظلومان عالم، در عین حال که سالار شهدای عالم است، پیشوای ظلم ستیزان و ظالم ستیزان نیز هست زیرا حضرت در همه جا به دنبال احیای ارزش های والای انسانی و اسلامی بودند و به هیچ عنوان ظلم را بر نمی‌تابند ولو به اندازه گرفتن پوست جویی از دهان مورچه‌ای تا جایی که جان خود و عزیزان و یارانش را نیز در راه مبارزه با ظالمان و فاسدانی همچون یزید فدا کرد. تفکر حضرت سید الشهدا که در دامن پاک علی مرتضی بزرگ شده است، کجا و تفکر، رفتار و عملیات خباثت آمیز، جنون آمیز و شیطنت‌های بی شرمانه داعش زمان آن حضرت، یعنی بنی‌امیه و بنی‌امیه زمان ما یعنی داعش کجا؟ باید گفت به راستی ظهور این وقایع، اتفاقاً قوه تشخیص مردم را بسیار تقویت کرد و تازه عالمیان دارند به مراتب بیش از پیش، به عظمت افکار بلند سالار شهیدان عالم پی می‌برند و متوجه می‌شوند که این آقای بزرگوار چقدر حق‌طلب و آزادی‌خواه بوده‌اند. به راستی که باید مبانی واقعی اسلام را از کردار و سیره سالار شهیدان عالم باید آموخت لذا این یک راز از آن اسرار آفرینش است. نکته دیگر در واقعه عاشورا، عرفان عاشورا و عرفان کربلاست. آقا سید الشهدا به قدری مرحله ایثار و فداکاری را به نقطه‌ای از اوج و عالی عرفانی رساندند که تا الی‌الابد غیر قابل معارضه شد. یعنی ما هر چه در تاریخ بشری کندوکاو و جستجو می‌کنیم به هیچ عنوان مثل و مانندی برای سیدالشهدا نمی‌توانیم پیدا کنیم. شدت فداکاری ایشان در راه نجات اسلام و زدودن خرافات و لایه‌های ضخیم جهالت از چهره نورانی اسلام و فداکاری حضرت برای نجات توده‌های مظلوم انسانی آنقدر در درجه متعالی و رشد قرار  گرفت که حتی موجودات غیر ظاهری را نیز تحت تأثیر قرار داد. در این باره در روایات آمده است که در روز عاشورا از آسمان خون و خاکستر می‌بارید و یا هر سنگی را در کعبه، کربلا و بیت المقدس از روی زمین برمی‌داشتند خون تازه از زیر آن می جوشید. در روایت آمده است و تحت‌ها دم حبیط؛ یعنی خون تازه از زیر آن بیرون می‌زد. این روایات و روایاتی از این دست نشانه تأثیر‌گذاری فداکاری حضرت اباعبدالله الحسین(ع) حتی بر موجودات دیگر غیر از انسان‌هاست. در این زمین ه نیز اسراری وجود دارد که می‌توان در این ایام به آن‌ها پرداخت. در حقیقت، بسیار بسیار مطالب پر جاذبه و واقعاً سازنده‌ای از در و دیوار کربلا می‌بارد که می‌تواند جان انسان‌های تشنه امروز  را سیراب کند. امیدواریم ان‌شاء‌الله صفر امسال را بیش از پیش در کنار سفره بزرگواری و کرامت حسین(ع) مهمان باشیم و بهره ببریم.
کد خبر: ۴۹۹۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۹/۰۵

سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com : صدای کفش‌هایش توی سالن می‌پیچد. یک جفت گیوه سفید که به خاطر بارانی که از صبح یک ریز می‌بارد خیس و کمی هم گلی شده. آهسته و مرتب قدم برمی‌دارد. وقت قدم برداشتن جوری به عصایش تکیه می‌دهد که انگار نه انگار روزگاری جوان بوده و برای رسیدن به زمین کشاورزی کل مسیر روستا را سرخوش و با پای پیاده طی می‌کرده. وارد کلاس می‌شود، روی نزدیک‌ترین صندلی می‌نشیند. صدای پچ پچ بچه‌ها توجهش را جلب می‌کند. به چهره‌های معصومشان نگاهی می‌اندازد و لبخند محوی برلبانش می‌نشیند. لبخندی پر از حسرت. حسرت روزهایی که دیگر بازنمی‌گردند... پیرمرد فارسی نمی‌داند. یکی از معلمان آذری زبان کنارش می‌نشیند و از او می‌خواهد داستانش را تعریف کند. داستانی که سال‌های سال در کتاب فارسی سوم دبستان جا خوش کرده بود و برای بسیاری از کودکانی امروز خودشان پدرو مادر شده‌اند، فداکاری را معنا می‌کرد. بله! جوانی که 54 سال پیش با از خودگذشتگی جان صدها نفر را از مرگ حتمی نجات داد، امروز در هشتاد و چهارمین پاییز زندگی‌اش کنار دانش‌آموزان دبستان قرآنی امام حسن مجتبی(ع) کرج نشسته تا یک بار دیگر داستانش را تعریف کند. داستان شبی که در آن با آتش‌زدن کت خود مانع از برخورد قطار با توده سنگی که از کوه فروریخته بود، شد و فرصت زندگی دوباره را به صدها نفر هدیه کرد. به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، منطقه البرز، « ازبرعلی حاجوی» که به نام «ریزعلی خواجوی» شهرت یافته است نام‌آشنای همه ایرانیان است. فداکاری که در یک شب سرد سال 1341 جان صدها نفر را نجات داد و برغم کتک خوردن، از این ماجرا به عنوان بهترین خاطره زندگیش یاد می‌کند. ریزعلی در توضیح داستان آن شب می‌گوید: این قصه به حدود 50 سال پیش و زمانی که حدود 31 ساله بودم بازمی‌گردد؛ یادم می آید اواخر پاییز بود که یک شب باجناغم میهمان من شده بود؛ ساعت هشت شب یکباره از زیر کرسی بلند شد و گفت که «الان یادم افتاد که فردا دوستانم برای فروش گوسفندانشان به تهران می‌روند و من هم باید بروم» و از من خواست که او را به ایستگاه قطار در حدود هفت کیلومتری منزلمان برسانم. وی ادامه می‌دهد: هرچه به او اصرار کردم که «هوا سرد و بارانی است، امشب را بمان»، قبول نکرد که در نهایت با یک فانوس و تفنگ شکاری به راه افتادیم و او را به ایستگاه رساندم. در راه برگشت به خانه دیدم که فاصله میان دوتونل به خاطر ریزش کوه مسدود شده است. با دیدن این صحنه ابتدا به این فکر کردم که اگر بخواهم کاری انجام دهم بدون شک برایم دردسرساز می‌شود و با تصور سئوال پیچ شدن توسط ماموران قطار به سمت منزل قدم برداشتم. هنوز چند قدمی از ایستگاه دور نشده بودم که یادم آمد قطاری که به سمت توده سنگ پیش می‌آید پر از مسافر است! پیرمرد اضافه می‌کند: با تصور چهره برخی از مسافرانی که در قطار مرگ آرام و بی‌خبر نشسته بودند، راه خود را به سمت ایستگاه تغییر دادم و با خودم گفتم «هر چه بادا باد». قهرمان کتاب فارسی سوم دبستان ما می‌گوید: با توجه به این که قطار چند دقیقه‌ای می‌شد که از ایستگاه حرکت کرده بود، برای این که بتوانم جلوی حرکت آن را بگیرم، چاره‌ای جز آتش‌ زدن کتم پیدا نکردم. بنابراین کتم را بر سر چوب بستم و نفت فانوس را بر روی آن ریختم و با کبریتی که همراه داشتم، آن را آتش زدم و دوان دوان بر روی ریل قطار حرکت می‌کردم و به راننده علامت می‌دادم. خواجوی گفت: وقتی دیدم که راننده متوجه نمی‌شود، با تفنگ شکاری که همراهم بود یکی دو گلوله شلیک کردم که با صدای شلیک گلوله راننده متوجه شد و قطار را کم‌ کم متوقف کرد. قهرمان فداکار داستان درحالی‌که چشم‌های خیسش را با دستمال پاک می‌کند می‌گوید: با توقف قطار همه مأموران و مسافران با تصور این که من دزد هستم و یا قصد مردم آزاری دارم از قطار بیرون ریختند مرا تا جایی که می توانستند کتک زدند ولی بعد از آن‌که جریان را برایشان توضیح دادم به شدت به شعف آمده بودند و به هر شکلی که می توانستند از من تشکر کردند. وی ادامه داد: حالا بیش از نیم قرن از آن اتفاق می‌گذرد و من هر روز با خودم فکر می‌کنم که اگر آن شب باجناقم قصد سفر به تهران را نمی‌کرد و من توده‌های سنگ ریخته شده بر روی ریل قطار را نمی‌دیدم چند خانواده داغدار می‌شدند؟؟ خواجوی در بخش دیگری از صحبت‌های خود با گلایه از دو اشتباهی که در انتشار داستان وی در کتاب فارسی سوم دبستان رخ داده بود می‌گوید: در آن داستان اسم من «ریزعلی خواجوی» قید شده بود در حالی که اسم واقعی من « ازبرعلی حاجوی» است، دوم این‌که در آن کتاب نوشته شده بود که من پیراهنم را برای نجات جان مسافران در آورده و به آتش می‌کشم، این درحالی است که آن شب من پیراهن به تن داشتم و با بستن کتم بر روی چوب مشعل ساختم و جلوی حرکت قطار را گرفتم. حذف کامل داستان دهقان فداکار از کتاب‌های درسی یکی دیگر از گلایه‌ها خواجوی است و با ناراحتی درباره‌اش توضیح می‌دهد: من نمی‌دانم چرا درس دهقان فداکار از کتاب‌های درسی حذف شده است؛ مسوولان به جای آنکه حمایت کنند بخش‌های زیادی از آن ماجرا را از کتب درسی برداشته‌اند و تنها به بخش کوچکی از آن در داستان فداکاران اشاره کرده‌اند. وی در پاسخ به این سئوال که اکنون کجا زندگی می‌کند و منبع درآمدش از کجاست می‌گوید: من و خانواده‌ام چندین سال پیش از روستای «قالاچق» که از توابع شهرستان میانه است به کرج نقل مکان کردیم و از آن زمان تاکنون در منطقه حصارک کرج زندگی می‌کنیم و در خصوص منبع درآمدم نیز باید بگویم من 15 سال پیش به استخدام راه آهن درآمدم و درحال حاضر حقوق بگیر دولتم! وی ادامه داد: هرچند زندگی برای من و همسرم در فضای یک زیر زمین بسیار دشوار است ولی چون خدا این را برایمان مقدرکرده شاکریم و گلایه‌ای نداریم. قهرمان دیروز اضافه می‌کند: خدا به من 43 نوه و 32 نتیجه داده که هرکدام اگر ماهی یک بار هم به منزلم بیایند مسلماً حقوق 600 هزار تومانی راه آهن حتی جوابگوی میوه و چای آنها هم نمی‌شود. از او می‌پرسم اگر دوباره چنین اتقاقی بیفتد حاضر هستی برای نجات جان دیگران زندگی خودت را به خطر بیاندازی؟ ریزعلی قاطع جواب می‌دهد اتفاق آن شب خداوند به من نظر داشت؛ چراکه منی که اصلاً اهل سیگار نبودم شب آن حادثه به طور اتفاقی کبریت در جیب داشتم تا وسیله‌ای شود برای نجات جان مسافران قطار. تمام زندگی امتحان الهی است و من تلاش می‌کنم از این امتحانات سربلند بیرون بیایم. ریزعلی درجواب این سوال که آن شب که می‌خواستی جان مسافران را نجات دهی آیا به شهرت و محبوبیت بعد از اتفاق فکر کردی جواب می‌دهد: به هیچ وجه، اتفاقاً از این می‌ترسیدم که کارکنان راه آهن واکنش بدی نشان دهند و فکر این که ممکن است روزی اسمم در کتاب‌های درسی جای بگیرد و همه مرا بشناسند حتی به ذهنم هم خطور نکرد. دهقان فداکار در پاسخ به این سوال که فداکارترین فردی که در زندگیت می‌شناسی چه کسی است نیز می‌گوید: حسین فهمیده فداکارترین فردی است که می‌شناسم چون علی‌رغم سن کم‌اش آگاهانه و از روی انتخاب از جان خود گذشت و با رفتن به زیر تانک دشمن جان همرزمان خود را نجات داد. وی در پایان به معلمان و کسانی که وظیفه پرورش دانش‌ آموزان را به عهده دارند نیز توصیه کرد: با تمام توان برای تربیت مناسب دانش‌ آموزان تلاش کنند؛ چراکه آینده مملکت اسلامی به دست آنها است. داستان‌های زیادی در کتاب‌های فارسی بود که شاید تا سال‌ها از ذهن کسانی که با آنها سر و کار داشتند بیرون نرود؛ داستان‌هایی که نمی‌توان آنها را فراموش کرد و به راحتی پذیرفت که دیگر بنا نیست بچه‌ها آنها را بخوانند و یک سال تمام با هر کلمه‌شان زندگی کنند. انگار قرار است خاطرات و نوستالژی‌های مشترک نسل‌ها از بین برود و آنها که «دهقان فداکار» می‌خواندند، همچون خود «ازبرعلی » کم‌کم نسلشان منقرض و داستان‌های نوستالژیک دوران تحصیلشان به اعماق تاریخ سپرده شود. با تمام این نامهربانی‌ها باید خوشحال باشیم که هرچند که داستان کامل دهقان فداکار ایرانی دیگر از کتاب فارسی حذف شده، اما ریزعلی خواجوی همچنان زنده است و هر چند وقت یک‌بار داستان آن شب فراموش نشدنی را برای رسانه‌ها تعریف می‌کند. گزارش از: المیرا اگیر خبرنگار ایسنای منطقه البرز
کد خبر: ۴۹۹۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۹/۰۵

عروسی جنجالی و پرهزینه نوۀ صدام به شکلی بود که حتی خاندان دیکتاتور سابق عراق از آن انتقاد کردند. سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com : به گزارش سرويس بين‌‌الملل باشگاه خبرنگاران به نقل از  پایگاه خبری شبکه العالم،خاندان صدام دیکتاتور مقبور عراق، از برگزاری عروسی پرهزینه برای نوۀ او در اردن انتقاد کرد.  "فلاح الندا" از رؤسای خاندان الندا (خاندان صدام) به شبکه عراقی سومریه نیوز گفت: در حالی که مردم چندین استان در عراق آواره شده اند، لزومی نداشت نوۀ صدام مراسم عروسی پرهزینه برای خود برگزار کند. بهتر بود که او با مردم کشور خود که از مناطق زندگی خود آواره شده اند ابراز همدردی می کرد. وی افزود: حتی اگر می خواستند مراسم پرهزینه برگزار کنند چه نیازی بود که عکس های آن منتشر شود؛ از آن گذشته، چرا باید تصاویر عروس با لباس نیمه برهنه در آغوش داماد، در رسانه ها پخش شود. فلاح الندا از این که نوۀ صدام، بدون توجه به درد و رنج خانواده های کشته شدگان و آوارگان در اربیل، تکریت، العلم، نجف اشرف، کربلا و حله، مراسم جشن و پایکوبی برگزار کرده است، به شدت ابراز ناخرسندی کرد. پیش از این، انتشار تصاویر مراسم پرخرج و پرهزینۀ عروسی "بنان" نوۀ "صدام"، در پایتخت اردن، خشم عراقی ها را برانگیخته بود. "بنان" و مادرش "رغد" فرزند ارشد صدام، عکس های حنابندان و همچنین عروسی را منتشر کردند. بنان، بر روی صفحه خود در اینستاگرام، کارت دعوت عروسی خود را منتشر کرد. این کارت، به شکل عقاب طراحی شده است که آرم رژیم سرنگون شده بعث در عراق بود. در یکی از عکس های منتشر شده، رغد در حال آویختن نشان و مدالی به گردن بنان است؛ و در این عکس، نیمی از چهره "ساجده خیرالله" همسر صدام هم به چشم می خورد. بر اساس اطلاعات درج شده بر روی کارت دعوت، به نظر می رسد که این عروسی در تاریخ چهاردهم ماه جاری میلادی در سالن فورسیزن در امان برگزار شده و نوه صدام، به همسری بدر رعد محمود درآمده است. شمار زیادی از کاربران عراقی، با انتشار این عکس ها، به برگزاری این مراسم واکنش نشان دادند. "رضا الساعدی" زیر عکس های عروسی بنان نوشت: این عکس رغد است که نشان و مدالی به گردن دختر خود می آویزد، مدالی که به اشک و خون ملت عراق آلوده است، عراقی که به سبب سیاست های مسخرۀ پدرش پاره پاره شده است. "نسمه شتاء" نیز نوشت: به این نوۀ لوس صدام می گویم، رقصیدن بر زخم های مردم عراق کافی است؛ بهتر است احترام خونی که از مردم عراق ریخته شده، و همچنان در موصل، تکریت، الانبار و دیگر شهرها همچنان بر زمین می ریزد نگه دارد و اموالی که برای برگزاری این عروسی بزرگ هزینه کرده است را به خزانه مردم عراق برگرداند زیرا این اموال را افراد خانواده اش از ملت عراق سرقت کرده اند. "حیدر مالک" نیز در این خصوص نوشت: چطور می توانی با خرج کردن میلیون ها دینار از اموال دو میلیون یتیم، بیوه و آوارۀ عراقی شاد باشی، عراقی هایی که به سبب تو و خانواده ات به خاک سیاه نشسته اند.
کد خبر: ۴۹۸۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۹/۰۴

وزیر سابق راه و شهرسازی ضمن تکذیب شایعات اخیر مطرح شده در خصوص وی و دولت سابق تأکید کرد: اگر فرد یا افرادی اسنادی در زمین ه خرید زمین توسط وی یا پرداخت پول برای واردات قطعات هواپیما در دوران مسئولیت او در اختیار دارند آن را به مراجع قضایی تحویل دهند. سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com : علی نیکزاد وزیر راه و شهرسازی دولت دهم در پاسخ به این سؤال که آیا شما به همراه احمدی‌نژاد درصدد خرید زمین ی 800 متری در منطقه دیباجی تهران هستید ضمن رد این ادعا، اظهار داشت: ظاهراً برخی افراد و رسانه‌های خاص دائماً درصدد ایجاد خط خبری منفی و تخریبی علیه دولت قبل هستند و دست از این استراتژی رسانه‌ای بر نمی‌دارند. وزیر سابق راه و شهرسازی گفت: پیش از این نیز یکی از نمایندگان مجلس مدعی شده بود در زمان مسئولیت بنده در وزارت راه و شهرسازی بنا بر سفارش یکی از مسئولین وقت دولت قراردادی 400 میلیون دلاری با فردی خاص برای واردات قطعات هواپیما بسته شده که این فرد هیچ قطعه‌ای وارد کشور نکرده است که بعد از پیگیری‌های ما برای روشن شدن اصل ماجرا، آن نماینده محترم حرف خود را پس گرفته و مدعی شد این گزارش را یکی از مردم به او داده است و در این زمین ه تکذیبیه‌ای نیز منتشر کرد. وزیر سابق راه و شهرسازی ضمن انتقاد از افراد و رسانه‌هایی که به این گونه شایعات و اخبار کذب پرداخته و آن را منتشر می کنند با تاکید بر این نکته که عملکرد مدیریتی و شخصی وی کاملاً شفاف و مشخص است از مدعی‌العموم خواست موضوع را بررسی و در صورتی که فرد یا افرادی در هر زمین ه‌ای علیه وی یا دولت قبل اسنادی در اختیار دارند آن را به مراجع قضایی تحویل دهند تا موضوع به صورت شفاف مورد بررسی قرار گیرد. گفتنی است در روزهای گذشته یکی از سایت های خبری مدعی شده بود نیکزاد وزیر راه و شهرسازی دولت دهم به همراه رئیس جمهور سابق در صدد خرید زمین ی به مساحت 800 متر در منطقه دیباجی تهران هستند. این سایت که خبر کذبش در این خصوص توسط یک خبرگزاری دولتی نیز باز نشر داده شده مدعی است منبع خبرش همسایگان این قطعه زمین هستند که نیکزاد و احمدی‌نژاد را در حال خرید زمین در محل دیده‌اند!   باشگاه خبرنگاران
کد خبر: ۴۹۱۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۸/۲۸