کد خبر: ۳۰۰۶۲
تاریخ انتشار: ۱۰ فروردين ۱۴۰۰ - ۱۴:۲۸
یاداشت شهروند یاسوجی؛
آری! پارک جنگلی، نمی دانم چه لزومی داشت که مسئولین وقتی توانایی اداره کردن و زیباتر کردن مکانی را ندارند چرا می خواهند آن را از حالت طبیعی خودش خارج کنند و دقیقا اسمی هم روی آن بگذارند که بیشتر به خوی وحشی گری انسانها دامن بزند و راه را برای انجام این حماقت هموارتر کند.
پایگاه خبری آوای رودکوف-شهروند یاسوجی: امروز بعد از ظهر در اوایل بهار ۱۴۰۰ همراه خانواده ام برای لذت بردن از طبیعت راهی مکانی شدم که کاش هرگز مسئولین ما آن را  پیدا نمی کردند و نه آن را ضمیمه جغرافیای شهر یاسوج ، نه برای آن اسم، نه آن چند سکو و چند اتاقک و چنتا سطل زباله بی مصرف را در آن بنا می کردند.

نه توسط ماشین در بین حلقه های زیبا و دستان به آغوش گرفته بلوطهای آن مکان بکر کمربند هایی به نام جاده ایجاد می کردند تا زیر پای انسان های بی خرد علف های سبز آن لگد مال شوند و نه درختان بلوط آن در اوج سنین جوانی توسط اره های بی خردی و برای چند روز حیات بیشتر انسان هایی که هر دم و بازدم آنها خیانت به جامعه بشری است سر بریده شوند.

شاید متوجه شده باشید که دل خونینم و قلب کبود شده ام از دیدن وحشی گری انسان ها، زبان به لکنت افتاده ام می خواهد نام چه کمانی را به زبان بیاورد؛ آری! پارک جنگلی، نمی دانم چه لزومی داشت که مسئولین وقتی توانایی اداره کردن و زیباتر کردن مکانی را ندارند چرا می خواهند آن را از حالت طبیعی خودش خارج کنند و دقیقا اسمی هم روی آن بگذارند که بیشتر به خوی وحشی گری انسانها دامن بزند و راه را برای انجام این حماقت هموارتر کند.

طبیعت بارها و بارها در گوشه گوشه  دنیا اثبات کرده که یارای مقابله با هر نوع انسان نخبه و خردمندی را دارد ولی تنها و تنها صبوری زیادی به خرج می دهد که ما آن را درک کنیم.

بر بالای آن تپه زیبا که هر ثانیه زیبایی اش لگد مال تر می شد به شهر نوار گونه یاسوج نگاه می کردم که متوجه شدم که شهر علاوه بر حرکتی عریض و خطی به دشت زیر دست خود علاقه ای برای گسترش ندارد و برعکس وقتی نگاه های خود را پایین آوردم  و به نوک کفش هایم نگاه انداختم متوجه شدم که عدّه زیادی علاقمند هستند که به دامنه ی این تپه رخم بزنند و هم بدون خرید و پول دادن و هم با شب کار کردن و دور از چشم مسئولین ریشه درختان در آغوش کشیده پارک جنگلی یاسوج را قلع و قمع کنند و هم از لحاظ مبلمان شهری به زشتی چهره شهر همچنان بیفزایند.

من در طول حیات چند ساله خود سیاسی نبوده ام اما همیشه یک فرد طرفدار (طبیعت) و حاصل سالها و قرنها دسترنج و زحمت و دست آورد خداوند بوده ام، همان لحظه تصمیم گرفتم یک دور برگردان ایدئولوژیک بزنم و در بحبوحه داغ این روزهای سیاسی اگر شخص مورد نظرم را در میان داوطلبین پیدا کردم برای احیای همین زیست محیط، مخصوصا زیست محیط شهری مرید آن شخص شوم، همین طور که نگاهم را از جنب و جوش علف های تازه احیا شده بهاری و نگرانی برگ های جوان بلوط های خاکستری می گرفتم نگاهی به لیست کاندیداهایی که برای شورای شهر ثبت نام کرده بودند و چند روز قبل با دیدن نام آنها و معرفی کردنشان و پیامک های ورودشان به این عرصه بر اوج عصبانیتم می افزودند، بیندازم اما نه برای سیاست و بازی های سیاسی بلکه برای نجات دهنده ای که نجات دهد بلوط های همزادم را که از کودکی با آنها بزرگ شده ام از میوه اش کلگ درست کرده بودیم و با پرهایشان به صورتمان باد زدیم و برای مان بدون  فیش آب و برق  مجانی به تار و پود بدنمان باد و نسیم خنک وزاند.

لیستها و پیامک ها را که بررسی می کردم انگار همه شرکت کنندگان دست جمعی توی یک کلاس بوده اند و حالا همه با هم تصمیم گرفته اند با هم پا به این عرصه بگذارند؛ به لیست رشته تحصیلی شان که نگاه می کردم بدون حتی یک واژه کم و زیاد در یک ردیف و یک راستا بودند .

انگار همگی شان فقط یک مشکل در این شهر دیده بودند، با ناامیدیی که سراسر وجودم را گرفته بود یک تخصص متفاوت آن لیست یک رنگ و یک شکل را قطع کرده و یک شکاف عمیق در آن لیست ایجاد کرده بود .

کارشناسی ارشد محیط زیست زود نگاهم را یک قدم به عقب تر آوردم تا نامش را ببینم؛ آری (مهندس محسن تیربند ).

شور و شعفی وصف ناپذیر سراسر وجودم را فرا گرفت درختان کوتاه قدی که به صورت بوته ای دست در کمر هم انداخته بودند و انگار سالهاست که ترس، رعب و وحشتی نمی گذارد از این بیشتر رشد کنند و از هم جدا شوند، با نسیم بعد ازظهر بهاری با علفهای جور واجور و گوناگونی که در اطراف آنها با امیدی  راسخ سر پا بودنشان را با رقص جشن گرفتند.

با کند و کاو و کوششی عاشقانه شروع به پیدا کردن شخص مورد نظر کردم، از این و آن از همکار و دوست و از رقیب  سراغش را گرفتم تا شماره تماسش را پیدا کردم .

با نفسی عمیق راه گلوی خود را برای صحبت کردن با وی هموار کردم .

با کشیدن چند بوق صدای نرم و مخملی که گویا از لابلای چویل های دنیا می گذشت و از میان خاری و آویشن های دنا عبور می کرد با سلام گوشم را نوازش داد.

گویا این صدا همزاد چویل و خاری و قارچ و چنار و شُر شُر نوازش گونه جویبارهای پا دنای استوار بود،
قبل از هر صحبتی، یقینی عمیق در قلبم هویدا شد، که این شخص نجات دهنده حتی کوچکترین بوته های گل های میدانی هفت تیر و استانداری  است.

بعد از معرفی خودم شروع کردم به گزارش تک تک زخمهایی که بر پیکره بلوطهای پارک جنگی وارد آورده بودند و به اندازه تمام پلاستیک های تجزیه ناپذیری که در میان علف زارهای زیبای آنجا رها شده بود از ایشان گلایه کردم، امیدوار شدم از دور برگردان خودم امیدوار شده بودم.

فکر نمی کردم چنین شخصی و با چنین گرایش تحصیلی در این تورنمنت ثبت نام کند و دیدن چنین شخصیتی اشتباه چندین ساله من و شاید هموطنانم را اصلاح کرد که تنها یک گرایش خاص و یک قشر خاص نمی توانند شهری زیبا بسازند.

انرژی خاصی گرفتم و بعد از معرفی خودم گفتم مهندس تیربند عزیز (با توجه به نیازهای در حال افزایش انسان و اثرات غیر قابل پیش بینی که به دنبال آن می آید و با دیدن زخمهای پارک جنگلی یاسوج چه زخمهای کوچک و بزرگی در محیط شهری بر پیکره محیط زیست شهری و انسانی وارد می آید دیدن حضور شما در انتخابات باعث شد من یک دور برگردان بزنم بر تصمیمات سیاسی خودم که مطمئنم با دیدن این زیست محیط  خیلی ها مثل من انگیزه مضاعفی پیدا می کنند برای مشارکت در انتخاب افراد اصلح و متخصص و امیدوار شدم که زخم های بلوطهای خاکستری شهرم التیام ببخشد و همیشه در کوچه ها و خیابان های شهرم بوی چویل و آویشن طنین انداز شود.

با پایان شوقم مهندس محسن تیربند دوباره بی نهایت منی که طرفدار ناتورالیسم بودم را امیدوار کرد، مهندس محسن تیربند گفت، اگر شده خودم تنها در حمایت از شما و محیط زیست جنبش حفاظت سبز را راه اندازی می کنم که اگر جوانهایی مثل شما همکاری کنند در اولین اقدام با این جنبش پارک جنگلی یاسوج را پاک سازی کنیم و همه زخم های بلوط های آن را التیام ببخشیم و با همراهی شما نه تنها پارک جنگلی بلکه تمامی پارک ها تفرجگاه ها و مکان های زیبای خدادادی شهرمان را در بطن طرح جنبش حفاظت سبز قرار دهیم؛ امیدوارم با چنین طرحی مردم در این دوره انتخابات تفاوت را احساس کنند تا در آینده خیالمان راحت باشد و هر کسی سر خود به محیط زیست مان زخم نزند و هیچ کسی نتواند اشک از چهره بلوطهایمان سرازیر کند.

بنابراین با خودم عهد می کنم که پس از سالها دوری از سیاست  با انتخاب مهندس محسن تیربند و با بودن در کنار وی یک سری از کارهای ساده ی روزمره خودمان را برای تغییر شیوه زندگی به منظور کاهش تاثیر اعمالمان در تخریب محیط اطرافمان اصلاح کنیم، و امیدوارم ما مردم با انتخاب مهندس محسن تیربند و قدم گذاشتن در این راه حفظ ارزشهای زیست محیطی شهری، من ، مردم و همه مسئولین، عمل به تغییر رفتاری فوق در جامعه به عنوان یک امر  عادی تبدیل شود.

طبیعت در مقابل خطراتی که زندگی همه ی ما را تهدید می کند حافظ جان همه ما هم هست (مهندس محسن تیربند )


بنابراین من و دوستانم با حمایت کردن از مهندس محسن تیربند و محیط زیست از هر راه کوچکی که می توانیم دریغ نخواهیم کرد تا همیشه دنیا و شهرمان سبز رنگ باشد، با انتخاب مهندس محسن تیربند همیشه سبز بمانیم.


(از طرف A_D) شهروند دور برگردان خورده ای که می خواهم با انتخابم سبز بمانم.
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
* نظر: