پایگاه خبری آوای رودکوف avayerodkof.ir،
منصور نظری:
مثنوی "شمیم وصل یار"
طی هزاران شد ز غیبت سالها - خسته ماه آمد ز استهلالها
جمعهها از پشتهم آمد ولی - نامد از ره وارث خون علی
دل برآشفته جهان از رنج و درد - میوزد بر دشت دل طوفان سرد
در میان زوزۀِ گرگینه ها - بیرقی برپا به رنگ کینهها
فتنۀ دجاله ها هر سو عیان - میوزد باد بلا بر شیعیان
میچکد خون از تن چاک دمشق - غرقه در خون نعش سرداران عشق
جان عاشق گشته بیتا ب ظهور - میزند سر بر در باغِ بُلور
تا که بُگشاید مَگر دَر، شاهِ عشق - یوسف گمگشتۀ در راهِ عشق
اندر این باغ بلورینِ حضور – کرده پنهان چهره آن شهزادِ نور
تا غبار دیدهها منشیندش - تا مبادا کَس دلآرا بیندش
بیحضور او جهان در تابوتب - جان عاشق از فراق او به لب
هرچه میکوبد بر این در بیقرار - پاسخ آید انتظار و انتظار
دل به تنگ آمد خدا را انتظار – تا کجا ما را فراق روی یار؟
تا کجا ما را غم هجران او؟ - تا کجا مردن در این خوش آرزو؟
ظلم شب تا کی به قوم آفتاب؟ - تا کجا دیدار او جستن به خواب؟
تا کجا این آه جانسوز از نهاد؟ - ای شب هجران او مرگ تو باد
ای سحرگاه ظهور یار ما - گو خبرداری چه از دلدار ما؟
آن مسیحا در پیاش افتاده راه - آن خدا را برده دل با یک نگاه
یوسف گمگشتۀ کنعان عشق - آن امیر قوم شبگردان عشق
داغ زهرا بر دل شوریدهاش - او که خوندل چِکد از دیدهاش
گو خبر از او چه داری، ای سحر - قصد ان دارد کند ما را سفر ؟
او که باشد بر شقایقها امام - داغ او بر سینۀ عاشق مُدام
میشود آیا کند مهدی ظهور - روشن آرد دیدۀِ ما را به نور؟
او که گیرد خون زهرا انتقام - ای سحر ما را رسان بر او سلام
چَشمِ دلها در پیاش مانده به دَر - بوسه زن بر خاکپایش ای سحر
بر دَرِ آن درگه وحدانیت - سا به خاکپای او پیشانیات
گو بر او کهی عرشیان را همنشین - دورِ از یاران خدا را کَم نشین
قبلۀِ گمگشتۀ ما را در سَماء - یادی از یاران رنجورت نَما
شیعه عمری بیقرارت ای صنم - کُشت ما را انتظارت ای صنم
سینههامان غرقِ خون از اشتیاق - طاق گشته، طاقت ما از فراق
جان به تنها بیقراری میکند - از فراغت بس که زاری میکند
عاشقانت را ز خود ای کرده دور - غایبِ هَمّیشه اما در حُضور
یا بریز آن باده از ابریق عشق - یا بزن گردن ز ما بر تیغ عشق
یا بِکُش ما را به تیغ عاشقی - یا مَکُن ما را دریغ عاشقی
بی تو ما را تا کجا این ماجرا - تا کجا آقا غریبی شیعه را
میزند دشمن به ما زخمزبان – کو شما را مهدی صاحب زمان؟
طَعنۀِ دشمن هلاکم میکند - سینه را از غُصّه چاکم میکند
حضرتا بس کن دگر ما را فراق - خاک و خاکستر شدیم از سوز داغ
معجر افتادۀِ زهرا زِ سر - گریههای بیصدایش تا سحر
کُشت ما را غُصۀِ آن میخ در - شیعه را این شام غربت کو سحر؟
ای ظهورت کُشته ما را در هوس -بی تو دیگر برنمیآید نفس
داغِ دوری تو بر عُشّاق بس - مهدیا بر شیعیان فریادرس
ای وجود تو پناه و پشتمان - ظلم و بیداد سکندر کشتمان
چشممان تا کی به راهِ آمدن؟ - دم ز داغِ دوریَات تا کی زدن؟
دل پریشانم ز مهدی بر ظُهور - سینهام از داغ ِ دردَش چون تَنور
شعله از دل میزند سَر پرشرار - آتش اندر خرمن صبر و قرار
بر لب دریایِ دلتنگیِ او - بر ظهور او نمایم آرزو
تا سحرگاهی بتابد شمسِ عشق - نالۀِ زینب بخیزد از دمشق
کآمد آن گیرنده ما را انتقام - تا کند چون کربلا بر پا قیام
قلب زینب را کند پرشور و شین - بر لب او یا لثاراتَ الحُسین
های مردم بشنوید این مژده را - کو نماید زنده جان مرده را
از یمن ما را پیامی میرسد - سربداران را امامی میرسد
اندکاندک میرسد عید و بهار - از یمن آید شمیم وصل یار
میرسد آخَر به پایان انتظار - بیقراران، میرسد ما را قرار
ای هزاران داده جانباز و شهید - بشنوید ای قوم عاشق این نوید
یوسف زهرا تباری میرسد - کربلا را شهسواری میرسد
منتقم بر خون زهرا میرسد - یوسف گمگشتۀ ما میرسد
میشود ما را شب ظلمت سحر - بر ظهور یار ما آید خبر
یوسف زهرا به کنعان میرسد - چون علی ماهی خَرامان میرسد
میرسد آن مُنتقِم بر فاطمه - تا دهد بر رنجِ شیعه خاتمه
غم مخور پیر خراسانیِ ما - میرسد آن ماه نورانیِ ما
بیرق سبز ظهورش شد جلی - میرسد آن وارث خونِ علی
مژده یاران بوی مهدی میرسد - کربلا را بَسته عَهدی میرسد
مژده زهرا نور عِینش میرسد - یا لثاراتَ الحُسینش میرسد
فاطمی آن یوسف حیدر تبار - میرسد شهزادۀِ دُلدُل سوار
در کفش بگرفته مهدی ذوالفقار - تا بر آرد از سعودیها دمار
تا بگیرد انتقام مرگ یاس - تا کند بر قاتل حیدر قصاص
آن مسیحا در رکابش میرسد - آل زهرا آفتابش میرسد
شانه زهرا میزند گیسویِ او- میرسد از باغ نرگس بویِ او
ره بشویید عاشقان با آبِ عشق - میگشاید فاطمه آن باب عشق
جان فدا باید به استحباب عشق - تا زند سر شیعه را مهتابِ عشق
میرسد آن آخرین ما را وَلی - مُنتقم بر فرق خونبارِ علی
کرده منزل در حریمِ کبریا - چشم ما را خاکپایش توتیا
ای سحرگاه ظهورِ او بِیا - رو به پایان راه دورِ او بیا
ای پدیدار قبس در کوه طور - صاحب انجیل و قران و زبور
بَسته بر ما ای درِ باغِ بُلور - یا بِکُش ما را و یا او را ظُهور
به امید ظهور حضرت یار ....
منصور نظری