طی مراسمی با حضور معاون فرهنگ دینی و سازمانی معاونت فرهنگی قوه قضائیه و مسئولان استانی، معاون جدید فرهنگی دادگستری استان کهگیلویه و بویراحمد معرفی شد.
به گزارش پایگاه خبری آوای رودکوف avayerodkof.irبه نقل از مهر ،
حجت الاسلام سید ابراهیم ساجدی پیش از ظهر سه شنبه در آیین تودیع خود گفت: ما معتقدیم انسان ها عیال الله هستند و نیروی فرهنگی هر دستگاهی عیال آن است و هر دستگاه باید برای نجات اهل و عیالش برنامه داشته باشد.
وی با اشاره به اینکه معاونت فرهنگی در دوره ریاست جدید قوه قضائیه تأسیس شد، اظهار داشت: این معاونت شامل دو معاونت فرهنگ دینی و سازمانی و فرهنگ عمومی است.
ساجدی با بیان اینکه کار دستگاه قضایی در معاونت فرهنگ عمومی با بیرون از این دستگاه بر اساس قانون شناختی و قانون گرایی است، یادآور شد: برنامه معاونت فرهنگ عمومی در کشور در هفت نقطه مساجد، مدارس، نماز جمعه، بوستان ها، متروها، مدارس و دانشگاه ها و صدا و سیما ابلاغ شد.
وی با بیان اینکه معاونت فرهنگ عمومی استان با حمایت رئیس کل دادگستری این استان فعالیت خود را در سه نقطه شروع کرد، گفت: در حال حاضر با همکاری آموزش و پرورش در ۱۲ آموزشگاه برای آموزش دانش آموزان و اولیاء آنها از همکاران دستگاه قضایی استفاده شده است.
معاون سابق فرهنگی دادگستری استان کهگیلویه و بویراحمد اضافه کرد: در دانشگاه ها با حضور مسئولان دانشگاه های استان و معاونین فرهنگی آنها جلسه ای برگزار شد که مقرر گردید کارگاه آموزشی برای اساتید دانشگاه ها برگزار شود.
ساجدی تصریح کرد: با هماهنگی مسئول امور مساجد استان نیز مقرر شد در ۱۲ مسجد شلوغ استان برنامه های فرهنگی با حضور رئیس کل دادگستری و معاونین فرهنگی برگزار شود.
وی ترویج نماز جماعت در دادگستری های استان، ترویج فرهنگی قرآنی در بین کارکنان دستگاه قضایی و خانوده های آنها و اعزام اردوهای راهیان نور را از دیگر اقدامات معاونت فرهنگی دادگستری این استان عنوان کرد.
به گزارش خبرنگار مهر، در پایان این مراسم از خدمات حجت الاسلام سید ابراهیم ساجدی تقدیر و حجت الاسلام یدالله تقوی به عنوان معاون فرهنگی جدید دادگستری استان معرفی شد.
کد خبر: ۸۲۶۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۱۰/۱۵
آقای هاشمی! آتش فتنهای که از اظهارات و اقدامات و مواضعتان بوجود آوردید، اول دامان خود شما را خواهد گرفت و طبیعتاً هر گونه توقعی بیمعناست . ان شا الله بتوانید با توبه انقلابی و فاصله گیری از اطرافیان نااهل و مأیوس کردن دشمنان ظلم بزرگ را جبران کنید.به گزارش "پایگاه خبری آوای رودکوف"
متن رنجنامه حسین فدایی دبیرکل جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی و نماینده سابق مردم تهران در مجلس شورای اسلامی خطاب به هاشمی رفسنجانی منتشر شد:
مواضع شما را در روزهای اخیر و در ثبت نام مجلس خبرگان رهبری مشاهده کردم. فرموده بودید که: «امیدواریم این انقلاب به حضرت حجت (عج) واگذار شود و ما نیز زیر نظر این امام زنده و غایب، راهمان را بدرستی بپیماییم.»
مواضع جنابعالی را از ابتدای انقلاب مرور و بازخوانی کردم تا ببینم آیا مسیری که جنابعالی از ابتدای انقلاب اسلامی تا به امروز پیموده¬اید در راستای آرزویی می باشد که بیان کردید و یا آنکه خدای ناخواسته برعکس است. لذا این رنجنامه را تقدیم می کنم شاید مؤثر افتد.
حمایت از منافقین و جنبشی ها
در اثنای مبارزات قبل از انقلاب، هرچند مطالبی در مورد جنابعالی شنیده بودم ولی اولینبار که توفیق دیدار شما را پیدا کردم در زندان اوین بود. در آن زمان از کمیتهی مشترک به اوین منتقلشده بودم و در آنجا در سلول انفرادی بودم. هنگام اولین ملاقات با خانواده وقتی در اتاق انتظار ملاقات، زندانیان سیاسی را جمع و مأمورین زندان چشمبند را از روی چشمانم باز کردند، عدهای زندانی در کناری بودند و یک فرد روحانی تنها در کناری دیگر ایستاده بود؛ متوجه شدم که از طرف چپیها (مارکسیستها) و منافقین (سازمان مجاهدین خلق) در بایکوت قرارگرفته¬اید. با اعتقادی که به روحانیت داشتم بهطرف شما آمدم و حال و احوالی کردیم و علیرغم توجهی که معمولاً به یک زندانی جدید میشد، شما را ترجیح دادم. بعدها که از سلول انفرادی به بند عمومی منتقل شدیم به بند علما و روحانیون (مذهبیون) آمدم و آشنایی بیشتری با شما حاصل شد، هرچند مجال آن کوتاه بود و شما آزاد شدید. اما آنچه در این مدت برایم جلبتوجه مینمود سؤالهای شما از محیط بیرون و فضای دانشگاهی بود و نگرانیتان از افکار افرادی همچون دکتر پیمان و امثالهم؛ چراکه این افکار را خطرناک میدانستید. این دقت نظر برای من که یک جوان ۲۰، ۲۱ ساله بودم بسیار قابلتوجه بود. البته داستان حمایتهای شما از منافقین (سازمان مجاهدین خلق) و فاصلهگیری شما پس از تغییر ایدئولوژی آنها و برخوردهایشان با روحانیت در زندان را نیز کمابیش میدانستم.
با این خاطره که از شما در ذهن داشتم، پس از پیروزی انقلاباسلامی دعوت از افرادی چون دکتر پیمان برای عضویت در شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی، برایم بسیار سؤالبرانگیز بود. بعدها نیز در رابطه با حمایت ششدانگ شما از آقای بهزاد نبوی در ماجرای انفجار دفتر نخستوزیری که منجر به شهادت آقایان رجائی و باهنر شد -آن هم در خطبههای نماز جمعه- و همچنین هنگام رأی اعتماد وزارت صنایع سنگین، همچنین زمانی که در رابطه با سازمان مجاهدین انقلاباسلامی خدمت رسیدیم و ماجراهای سازمان را مطرح کردیم و نیز آن هنگام که نگرانی خود را از خط ۳ و باند مهدی هاشمی (سال ۶۱-۶۲) برای شما تشریح کردیم ولی حضرتعالی بهعنوان رهنمود فرمودید که مراقب باشید آتشبیار معرکه نشوید (!)، بر تعجب ما افزوده شد. اما بههرحال چون تصور ما این بود که حضرتعالی سرباز و یار حضرت امام (ره) هستید، بر این نکات تمرکز نکردیم.
اصرار بیشازحد بر پذیرش قطعنامه خلاف نظر امام خمینی(ره)
آنچه برای ما غمانگیزتر بود اصرار بیشازحد شما -علیرغم نظر حضرت امام خمینی (ره)- بر پذیرش قطعنامه بود. آن زمان که فشارهای بینالمللی و لیبرالها و ضدانقلاب و منافقین و آقای منتظری و بیت ایشان بر حضرت امام (ره) و ملت ایران برای القا و تحمیل قطعنامه به جمهوری اسلامی بود و راهبرد حضرت امام (ره) و ملت ایران و رزمندگان «جنگ جنگ تا پیروزی» بود، شما به دنبال پذیرش قطعنامه بودید. اینکه چنین تحلیل و نظری داشتید، شاید چندان مهم به نظر نرسد، ولی مسئله پراهمیت این است که برای تحقق نظرتان در فرماندهان ایجاد تردید کردید. «خط تردید» بزرگترین اشتباه استراتژیک شما بود که برای به راه انداختن آن تلاش کردید و همعرض دیدگاه امام (ره) این خط را بر ملت ایران تحمیل کردید. نام آن را نیز عقلانیت گذاشتید و به فرماندهان و رزمندگان سپاه گفتید همه موافق قبول قطعنامه هستند؛ الا شما و اگر شما کوتاه بیایید حضرت امام (ره) هم قبول میکنند.
تئوریزه کردن «خط تردید» و تندرو خواندن مخالفینِ آن
آقای هاشمیتئوریزه کردن «خط تردید» و عقلانی جلوه دادنش و تندرو خواندن مخالفینِ آن، بزرگترین خطای شما بود و متأسفانه نه تنها هیچگاه در خود تردید نکرده بلکه همواره مخالفین را مذمت نمودید. ولی ای کاش این « خط تردید » را لحظه ای در افکار خود تقویت می کردید تا شاید ... .البته خوب میدانید که امام و ملت ایران و بچههای حزب الهی هیچگاه جنگطلب نبوده و نیستند؛ بلکه بر عزت ملی و غیرت ملی تأکید داشته و دارند؛ هیچگاه به وعدههای نظام سلطه اعتماد نداشته و ندارند و بزرگترین مصداق و دلیل آنهم همین قطعنامه ۵۹۸ بود. دشمنان چقدر به وعدههای خود عمل کردند؟ آیا متجاوز (صدام) محاکمه شد؟ بر مردم عادی کوچه و بازار هم معلوم بود که ماشین جنگی صدام با کارگردانی و حمایت و پشتیبانی قدرتهای جهانی کوک شده و محاکمهی صدام یعنی محاکمهی خودشان و آنها هرگز زیر بار چنین موضوعی نخواهند رفت. بگذریم ...
حمایت از مرام اقتصادی موسوی و چرخش ۱۸۰ درجه ای به سمت تعدیل اقتصادی وتشدید فشار به مردم
جناب هاشمیحضرتعالی در دوران ریاستجمهوری خویش با در پیش گرفتن سیاستِ تعدیل اقتصادی از مرام اقتصادی دولت آقای میرحسین موسوی –که میدانیم موردحمایت شدید جنابعالی بود- یعنی اقتصاد بسته و دولتی به سمت اقتصاد باز و آزاد، طی یک چرخش ۱۸۰ درجهای در خطمشی، تغییر رویکردی آشکار دادید؛ بهگونهای که در خطبههای نماز جمعه که تا دیروز بر عدالت اجتماعی تأکید داشتید ازآنپس مردم را به مانور رفاه و مصرفگرائی دعوت کردید و چه بسیار خیرخواهان و دوستان که شما را نصیحت کردند و گوش فرا ندادید.سوگوارانه باید عرض کنم که در دوران دولت جنابعالی فرصتهای زیادی از دست رفت. عدهای از بستگان و اعضای حزب دولت ساخته که شما را پدر معنوی خود میدانند و شما نیز خود را برادر معنوی آنها معرفی کردید آنچنان شما را احاطه کردند که صدای دیگری را یا نمیشنیدید و یا حسابی برای آن باز نمیکردید. فشار اقتصادی آنقدر بر مردم زیاد شد که حوادث و رخدادهای ۱۳ آبان، مشهد، اسلامشهر و ... رخ داد ولی علت وقوع آنها را ریشهیابی نکردید. کسبهی جزء، حتی فروشندگان تره بار هم قیمتها را افزایش میداد و علت را که جویا میشدید میگفتند چون دلار گران شده پس ما هم گران میکنیم. این در شرایطی بود که عدهای از نزدیکان شما خیلی معمولی و با صراحت میگفتند که بستگان رئیسجمهور بایستی با بستگان روسای جمهور دنیا ارتباط و حشرونشر داشته باشند؛ و قطعاً برای اینکه کم نیاورند، روی آوردن به زندگی و مشرب اشرافی و گذراندن اوقات فراغت و تفریحات در اروپا و جزایر تفریحی و... امری طبیعی است. و یا اظهار میداشتند که در دنیا برای اجرای سیاست تعدیل اقتصادی دولتها با معترضین برخورد میکنند و کشتن آنها هزینهای است که برای تعدیل اقتصادی و اصلاحات اقتصادی غربی باید پرداخت تا کشور شکوفا شود!!
تهاجم فرهنگی، شکلگیری طبقه ممتاز و اشرافیت دولتی در دولت هاشمی
وای بر ما. این تذهبون؟بهراستی، زندگی ملت رهاشده از جنگ و مستضعفین کجا و زندگی مرفه بیدردان و دنیاطلبان کجا؟!آن هنگام که هشدارها و فریادهای رسا و بلند رهبر معظم انقلاب (مدظلهالعالی) نسبت به مسائلی همچون تهاجم فرهنگی، مذمت شکلگیری طبقه ممتاز، اشرافیت دولتی و امثالهم به گوش میرسید نیز واکنش مناسب از شما ندیدیم و فیالمثل اگر به وزیری از مشکلات اقتصادی و گرانی انتقاد می شد میگفت تو هم سوسیالیست شدهای؟! ( کما اینکه اخیراً هم این جمله از وزیری دیگر شنیده شده است. )در دوران شما فکر و فعالیت اقتصادی غلط آنچنان حاکم شد که در شهرداری هر کاری امکانپذیر شد؛ البته به قول معروف «قیمت آن متفاوت بود.» دستگاه اطلاعاتی نیز که باید چشم نظام و دیدهبان آن برای رصد کجیها باشد وارد عرصههای اقتصادی فاسد شد و علیرغم نظر رهبر معظم انقلاب به کارش ادامه داد و شما حمایت می کردید. آقای هاشمی ما دیدیم که خط نفوذ دشمنان قسمخورده ملت ایران وارد حریم خصوصی و خانوادگی مدیران کشور شده و در حال آلودهسازی فرزندان آنها است؛ اما دریغا که هشدارها فایدهای نکرد.
سپردن مسئولیت مرکز تحقیقات استراتژیک به کسی که ولایت فقیه را قبول نداشت
جناب آقای هاشمی!برای ما این نکته نیز بسیار تعجببرانگیز بود که مسئولیت مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری را به کسی واگذار کردید که ولایتفقیه را قبول نداشت و جالب آنکه آنجا کانون فعالیت گروهها و احزابی شد که نه تنها به دنبال ترویج لیبرالیسم در فضای جامعه بودند، بلکه حتی علیه شما و دولت شما رسماً فعالیت میکردند و علیه ارزشهای انقلاب مطلب مینوشتند و شما میدانستید و به این مسئله تن دادید؛ چرا؟
توهم ریاست جمهوری مادام العمر برای شما!!!
توجه داشتید که قبل از انتخابات ریاست جمهوری سال ۷۶ اطرافیان شما تلاش زیادی کردند که محدودیت زمانی قانون اساسی را برای ریاست جمهوری نادیده بگیرند تا جایی که اگر امکانش باشد ریاست جمهوری شما را مادام العمر کنند، براستی واکنش شما در خصوص این گونه عملکردها چه بود؟
وقتی در رابطه با فساد و ریخت و پاشهای مدیریتی هشدار داده می¬شد می¬گفتید وقتی قطار توسعه اقتصادی و سازندگی حرکت می¬کند ۵ تا ۱۰درصد ریخت و پاش امری طبیعی است و این نگاهی وارداتی است نه مبنی بر اسلام ناب محمدی (ص) و توجه به محرومین و مستضعفین.
ناطق نوری را شما ناکام کردید!پاسخ مشارکتی ها به خیرخواهی شما!
جالب است در انتخابات دوم خرداد، در حالی که همه و از جمله شخص آقای ناطق انتظار داشتند از وی حمایت کنید، با کمال تعجب شما همسو با جریان موسوم به چپ- همانها که در مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری بهشان بال و پر دادید- در نماز جمعه سناریوی تردید و احتمال تقلب را تقویت کردید. به این ترتیب جمله «بنویسید خاتمی میخوانند ناطق» آقای ناطقی را که کاملاً به شما نزدیک بود با ناکامی مواجه کرد. در انتخابات ۷۶ بود که خیلی ها میزان وفاداری شما به نزدیکترین دوستانتان –از جمله آقای ناطق- را فهمیدند و ای کاش آقای ناطق نیز همین حقیقت را درک می کرد!
آیا یادتان هست که چند صباح بعد، مشارکتی ها در انتخابات مجلس ششم از خجالت شما در آمدند و هدیه ای که در دوم خرداد از شما دریافت کرده بودند را در زمستان ۷۸ به شما عودت دادند!!!
و دیدید که کودتای نرم و سخت ۱۸ تیرماه سال ۱۳۷۸ را رغم زدند و اگر نگوییم کارگردانی کردند ولی همراه و مؤید خوبی بودند تا اسباب به آتش کشاندن میراث امام و شهدا و ملت ایران را فراهم آورند که خدا نخواست.
- شما دیدید که آنها تمامی شخصیت شما را به استهزاء گرفتند.- شما دیدید که آنها میراث امام را به آتش کشیدند.- شما دیدید که بیشترین دشمنی آنها با شما بود.- شما دیدید که آنها دنبال حکومت سکولار هستند.- شما دیدید که آنها خط امام را تحریف میکنند- شما دیدید که آنها تحت تأثیر خط نفوذ، هضم در نظام ظالمانه جهان را پذیرا هستند- شما دیدید خط افراط و رادیکال را آنها دنبال میکنند.- شما دید که آنها جهاد، گذشت و ایثار بسیجیان را به خشنوتطلبی معنا کردند.اما در مقابل چه کردید؟
آنچه شرط بلاغ بود به شما گفتیم؛ اما دریغ از گوش شنوا
و ما علیرغم بیمهریها و کملطفیها به خاطر امام و شهدا و انقلاب حاضر شدیم با شما کار کنیم، بهعنوان محور وحدت از شما دعوت کنیم و شما به بهانه فراجناحی بودن امتناع ورزیدید. حتی قبل از انتخابات خبرگان رهبری خدمت شما رسیدیم و عرض شد که در شورای مرکزی جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی به تبعیت از جامعه مدرسین حوزه علمیه قم اسامی نامزدهای سراسر کشور را در یک جلسه به جمعبندی رسیدند ولی در مورد حضرتعالی در دو جلسه بحث و بررسی با اختلاف یک رأی حضرتعالی رأی آوردید (که موجب شد خانم وحید دستجردی به اعتراض بر قرار گرفتن نام شما در فهرست از جمعیت بروند). آنچه دوستان و اعضای شورای مرکزی از سوز دل و خیرخواهی و حضوری در جلسه در اعتراض و انتقاد به شما مطرح کردند عبارت بود از:
۱) اجرای مشی اقتصادی و سیاست تعدیل که منجر به حمایت از سرمایهداران بی درد و نادیده انگاشتن توده مردم و مستضعفین میشود.۲) برخی اطرافیان شما (حزب دولت ساخته کارگزاران) در مسائل اقتصادی علاوه بر بند ۱، حساسیتی نسبت به فساد اقتصادی و مالی ندارند.۳) بستگان شما علاوه بر بند ۱ و ۲ سلوکشان شکل دادن به یک طبقه ممتازه و ویژهخواری را تداعی میکند.۴) در بخش فرهنگی در دوران دولت شما مشکلات جدی ظهور و بروز کرد.۵) در مسائل خارجی سیاست تنشزدایی یعنی وادادگی را اتخاذ کردید؛ گویا ایران کاری کرده که حالا بیاید رفع تنش کند!و مهمتر اینکه دیدگاه شما با دیدگاه حضرت امام خمینی(ره) و مقام معظم رهبری زاویه دارد و این موجب گسست فکری در نظام می شود.پس از بیان محورهای انتقاد به مشی مدیریتی دولت کارگزاران، جنابعالی در مقام پاسخگویی همهی موارد را نفی کردید و بیان داشتید که تعداد دانشجویان، مدارس و... زیاد شده و ثانیاً ابزارهای فرهنگی در اختیار رهبری است نه دولت که شگفتی زیادی برای دوستان ایجاد کرد که فیالمجلس واکنش نشان دادند.
جناب آقای هاشمیملاحظه میفرمایید که بچههای حزبالله از روی تعهد و وظیفه آنچه شرط بلاغ بود انجام دادند و صادقانه بارها و بارها مشکلات و انتقادات را برای شما بیان کردند اما دریغ از گوش شنوا.
حاضر نشدید به وحدت حزب الله کمک کنید! و ما چه میدانستیم که بنا دارید با مخالفین خود ائتلاف کنید؟!
پس از کودتای نرم و قائله ۱۸ تیر ۷۸ که همهی نیروهای حزبالله را نگران کرد، گروههای سیاسی اصولگرا گرد هم جمع شدند تا چارهاندیشی کنند. آنها وفاق در بین همهی وفاداران بهنظام را ضروری دانستند و جهت شکلگیری این وفاق محوریت شما را جمعبندی کردند و همگی خدمت رسیدند و تحلیل خود را ارائه دادند و از شما برای محوریت وفاق همه نیروهای معتقد بهنظام دعوت کردند. اما شما علیرغم قبول تهدیدها و چالشها و ضرورت وفاق و وحدت فرمودید که دوم خردادیها در قدرت هستند و شما در ضعف هستید و من هم فراجناحی هستم و تحقیر آمیز گفتید دلم برای شما می سوزد و حاضر نشدید به وحدت حزب الله کمک کنید! و ما چه میدانستیم که بنا دارید با مخالفین خود ائتلاف کنید؟! هرچند اگر در انتخابات دوم خرداد دقت میشد معلوم بود که طراحان کارگزار و آقایان مرعشی و کرباسچی از فعالان صحنه هستند. آنان اولین کسانی هستند که اتهام ناجوانمردانه تقلب را به جمهوری اسلامی زدند و صریحاً تبلیغ کردند که در پای صندوقهای رأی مردم مینویسند خاتمی ولی خوانده میشود ناطق؛ شما میدانستید و توی دهان آنها نزدید و بلکه آنرا فرصتی تلقی کردید تا نامزد موردنظر حزبالله رأی نیاورد.
ماجرای قدرتطلبی تمام نشد
القصه؛ ماجرای قدرتطلبی تمام نشد و روزبهروز به شکلی دیگر ادامه یافت. مردم فهمیدند هاشمی دهه ۷۰ با هاشمی دهه ۶۰ و هاشمی دهه ۸۰ با هاشمی دهه ۷۰ تفاوت دارد.
مردم دیدند همان تیم اقتصادی که در دولت میرحسین موسوی دنبال اقتصاد بسته و دولتی بود، در دولت هاشمی با شعار اقتصاد آزاد و اقتصاد باز به میدان آمده و در دولت آقای خاتمی هم فعال مایشاء است، چنانچه در دولت احمدینژاد و الآن هم در دولت روحانی همان فکر میدانداری میکند؛ البته ممکن است بعضی عوضشده باشند ولی فکر همان فکر است. این فکر و اندیشه اقتصاد لیبرال -آنهم ناقص و با اشکال مختلف عاریهای و وارداتی با الگوهای صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی- است که بیش از ۳۰ سال تلاش میکند تا خودش را بر کشور تحمیل کند و فرصت نداده تا اقتصاد ملی و اسلامی وارد صحنه شود.
دائماً میگفتید میآیم، نمیآیم!
جناب آقای هاشمیچه کسی باید پیشتاز تحقق اسلام ناب محمدی (ص) و اندیشه ناب امام خمینی (ره) در حوزه اقتصاد میشد؟ شما کدام جبهه را تقویت کردید؟!
بههرحال یک سال قبل از انتخابات ریاست جمهوری سال ۸۴ اعضای شورای مرکزی جمعیت ایثارگران خدمت شما آمدیم -بااینکه به وفاق کمک نکردید و علی رغم آنکه با مخالفین و منتقدین خود ائتلاف کرده بودید و با همه ناملایماتی که از سوی شما مشاهده شد- و عرض کردیم شما نیروهای نسل اول انقلاب هستید، اوضاع کشور خوب نیست و یاران امام بایستی برای نسل آینده کمک کنند تا کادر سازی شود، لازم است جوانان و تازه نفس ترها به میدان بیایند، گردش نخبگان صورت گیرد، چرخش قدرت شود، به جوانان بها داده شود و دیگر حضور نسل اولیهای مانند شما در عرصه انتخابات به مصلحت نیست. هر آن¬چه تحلیل کردیم را قبول کردید و تشویق نمودید و گفتید که بنا دارید در انتخابات وارد نشوید ولی تا آستانه انتخابات هرروز مطلبی مطرح کردید و دائماً میگفتید میآیم، نمیآیم! و در آخر با اینکه متوجه شدید مقام معظم رهبری مصلحت شما را در آمدن به عرصه انتخابات ندیدند ولی تصمیم گرفتید که وارد رقابت شوید. بار دیگر و در آستانه انتخابات سال۸۴ ریاست جمهوری خدمت رسیدیم و شما را یادآور ملاقات یک سال قبل کردیم و فرمودید همه آن حرفها را که گفتید یادم هست و قبول دارم ولی اگر اصولگرایان وحدت کنند، نمیآیم. گفتیم کمک کنید تا وحدت شود؛ ما طی توافقات که داشتهایم قرار است هرکس در سنجش افکار عمومی بالاتر باشد از وی حمایت کنیم و شما گفتید اگر روی آقای ولایتی تفاهم کنید من حمایت میکنم و نمیآیم. عرض کردیم بنای ما این است که هرکس در سنجش بالاتر باشد و الآن آقای قالیباف بالاتر است و گفتید ایشان سرهنگ است و اهل پادگان و حاضر نشدید کمک کنید. ما عرض کردیم در بهترین حالت اگر شما بیایید انتخابات دومرحلهای میشود و نفس دومرحلهای شدن یک افت برای شما است و مصلحت شما نیست، قبول کردید؛ ولی فرمودید دوستان ما سنجش کردهاند همین الآن که من تصمیم نگرفتهام برای آمدن، ۵۷ درصد رأی دارم. عرض کردیم ما از این سنجش خبر داریم، نظرسازی است که اطرافیان شما انجام داده اند و علمی نیست و ساختگی است و با این مذاکره جدا شدیم و شما تحت تأثیر جریانات مشکوک و لیبرالها وارد صحنه شدید و با دست خودتان زمینه رأی آوری آقای احمدینژاد را فراهم کردید.
حمایت ضدانقلاب و مارکسیستها و لیبرالها و امثالهم در مرحله دوم انتخابات ۸۴
جناب آقای هاشمیچه بگوییم از ستاد تبلیغات انتخابات شما و کارناوالهایی که راه انداختند و برچسبهای ۲۰۰۵ که تولید کردند! براستی چه کسانی برای شما تبلیغ میکردند و چه میتوان گفت از آن فیلم تبلیغاتی و بهاصطلاح دیدار صمیمی با جوانان و ... .
و چه بگوییم از مرحله دوم انتخابات که همهی ضدانقلاب و مارکسیستها و لیبرالها و امثالهم از شما حمایت کردند و دوقطبی احمدینژاد و هاشمی رقم خورد که طبعاً نتیجه کار برای هر انسان منصفی معلوم بود.
کار شما برای رأیآوری به کجا رسیده بود؟!!!
در همان زمان مطلع شدیم که اتاقهای فکر و کمیتهی پشتصحنه به ستادهای شما خط دادهاند که ساعت ۱۲ امشب اگر اسم آقای هاشمی از صندوق درنیامد بریزید جلوی وزارت کشور و در خیابانها و اعلان کنید تقلب شده. خوشبختانه این خبر زودهنگام لو رفت و به حضرتعالی منعکس شد و شما هم به برادرتان منعکس کردید و این فتنه تااندازهای کور شد. چون معترضین سازماندهی شده کمتر از هزار نفر آمدند و شعار تقلب سردادند و فتنه خنثی شد؛ ولی متأسفانه همان جریان نفوذ موفق شد، این سناریو را بعدها به نتیجه رساند.جالبتر آنکه فرزند عزیزتان و البته به قول شما مظلوم (!) آقای مهدی هاشمی، قبل از انتخابات ۸۴، در تاریخ دوم ژوئن ۲۰۰۵ در مصاحبه با روزنامه امریکایی «یو.اس.ای تودی» جملاتی بر زبان راند که شرم بر چهره انسان از بازگو کردن آن مینشیند، اما برای بازخوانی تاریخ باید بگویم که او در این مصاحبه گفت: «پدرم در صورت انتخاب مجدد بهعنوان رئیس جمهوری، قانون اساسی را به منظور کاهش قدرت رهبری و تبدیل آن به مقامی تشریفاتی نظیر «ملکه انگلیس» تغییر خواهد داد.»
البته همین آقازاده عزیزتان همان زمان بارها برای ما پیغام فرستاد که اگر پدرم رئیسجمهور شود حاضریم ۴ یا ۵ وزارت خانه را به شما بدهیم و بعد هم تهدید کرد که اگر برای ژنرال ما مشکل پیش آید ژنرال شما را میزنیم.
وای بر ما، کار شما برای رأیآوری به کجا رسیده بود؛ از گریه با جوانان تا حمایت ضدانقلاب؛ از تطمیع توسط فرزندتان تا تهدید توسط ایشان.پس باید پرسید «فاین تذهبون»؟!
کینهی حزبالله به دل گرفتید
آقای هاشمیچه شده که چنین شتابان مسیر افول را انتخاب کردهاید؟! ما را کاملاً از خود مأیوس کرده اید. حزبالله نهایت حسن نیت خود را نسبت به شما نشان داد ولی شما حاضر نشدید کمی توجه و تأملکنید. کینهی حزبالله به دل گرفتید و همه را با احمدینژاد یکی فرض کردید که حتماً اشتباه کردید! شما هیچ میدانید بسیاری از بزرگان که از حضرتعالی حمایت میکنند نه به این دلیل است که در شما اشکال نمیبینند بلکه برای بازدارندگی از شکلگیری منتظری دیگری هستند، متاسفانه شما هیچ متوجه این معنا نیستید.
خط ۳ که در دهه ۶۰ مخالف شما بود با تمام قامت به همراه کارگزاران و فرزندان شما به صحنه آمدند تا به بهانه حمایت از شما از دولت وقت انتقام بگیرند و خودشان را برای انتخابات سال ۸۸ آماده کردند و خدا میداند که چه تلاشها و برنامهریزیهایی شد، چه پولها که خرج شد، چه ارتباطاتی که برقرار شد و چه کارشناسان داخلی و خارجیای که به کار گرفته شدند تا در ۸۸ احمدینژاد رأی نیاورد. کلید فتنه با اسم رمز تقلب مدتها قبل از انتخابات سال ۸۸ زده شد که دلیل آشکارش راه انداختن کمیته صیانت از آراء بود.
دردمندانه عرض میکنیم که در همهی صحنههای آشکار و پنهان فتنه -از اتاقهای فکر پشتصحنه گرفته تا تظاهرات آشکار جریان فتنه- همه و همه جای پای بستگان و نزدیکان آقای هاشمی به چشم میخورد.
بر اساس چه اطلاعاتی، دود آتش فتنه گران را دیده و پیشبینی کردید؟
قبل از شروع فتنه ۸۸ که به قول خودتان در آخرین نماز جمعه، اسم بحران روی آن قرار دادید، در نامه بدون سلامی که با رضایت و موافقت جنابعالی رسانهای شد، خطاب به ولیفقیه اعلام کردید که اگر به پیشنهادهای شما توجه نشود، آتش و دود آن بعد از انتخابات، جامعه را فرا خواهد گرفت و چطور همان شد که شما گفتید، حالآنکه هیچگاه حاضر نشدهاید به سؤال افکار عمومی جواب دهید بر اساس چه اطلاعاتی، دود آتش فتنه گران را دیده و پیشبینی کرده است. و همچنین گفتید: «با این¬همه بر فرض این¬که اینجانب صبورانه به مشی گذشته ادامه دهم، بیشک بخشی از مردم و احزاب و جریان¬ها این وضع را بیش از این بر نمیتابند و آتشفشان¬هایی که از درون سینههای سوزان تغذیه میشوند، در جامعه شکل خواهد گرفت که نمونههای آن را در اجتماعات انتخاباتی در میدان¬ها، خیابان¬ها و دانشگاه¬ها مشاهده میکنیم.» و البته راست هم می¬گفتید چرا که فرزندانتان میدان¬دار این صحنه¬ بودند! و در آخر نامه با بیت شعری کنایه آلود گفتید:
سر چشمه شاید گرفتن به بیل چو پر شد نشاید گرفتن به پیل و حال آنکه شما از همه این¬ها مطلع بودید و به جای برخورد با این عناصر فتنه¬گر که داشتند کشور را به آتش فتنه خود می¬سوزاندند و به سمتی می¬بردند تا سوریه¬ای دیگر در ایران عزیز ما رقم بزنند و به جای تلاش برای فرونشاندن آتش فتنه¬ی قدرت¬طلبان که معلوم بود ایادی استکبارند، عکس العمل شما آن نامه¬ی بدون سلام شد که حاوی تهدیدات متعدد به رهبری و مجموعه¬ی نظام بود.
فیلم فائزه هاشمی را دیدید،اتفاقی نیفتاد
فیالمثل وقتی به شما گفته شد دخترتان فائزه خانم در تظاهرات بوده و چنین و چنان شعارهایی داده، گفتید فیلمش را بدهید و وقتی فیلم را هم دیدید، نهتنها اتفاقی نیفتاد بلکه برعکس حضور آنها در فتنه بیشتر شد و ما هیچگاه از جنابعالی درباره برائت از حضور و مدیریت تظاهرات توسط فرزندانتان، ندیده و نشنیدیم.
نسبت نادرست دادن به فرماندهان سپاه و آیت الله ری شهری و شراکت در فتنه ۸۸با موسوی
کار بهجایی رسید که شما برای اثبات ادعای تقلب، استشهاد غلط به فرماندهان سپاه دادید و نقل غلط از آیتالله ریشهری کردید. آقای هاشمی! روح امام و شهدا را عذاب دادید وقتی در جلسه ۴ نفره با حضور میرحسین موسوی و سید محمد خاتمی و سید حسن خمینی گفتید کف نظر آقای میرحسین ابطال انتخابات است. با این اقدامات و موضعگیریهایتان فرصت رجزخوانی و تجرّی برای نظام سلطه و سفیران آن، منافقین و ضدانقلاب را فراهم آوردید و حاضر نشدید به دهن میرحسین بزنید. البته نه شما و نه خاتمی و نه آقای سیدحسن به دهن میرحسین نزدید و در این ماجرا شریکید.
اعواج و شک و تردید را در نماز جمعه جبران نکردید
در روز ۲۶ تیرماه سال ۸۸ (که به قول خودتان نماز جمعه تاریخی بود) و به شهادت تاریخ و اسناد که مورد حمایت جریان ضدانقلاب، معاندین خارجی، سکولارها، ملی مذهبیها و منافقین بود، بهعنوان یگانه رهبر جریان فتنه، همان خواستههای خود در نامه بدون سلام را از تریبون مقدس نماز جمعه تکرار کردید و قطعاً میدانید اکثریت کسانی در آن نماز جمعه حامی شما بودند، هیچ قرابتی با مقدسات شرعی و نماز نداشتند تا جایی که به آن شکل در صف نماز جماعت حاضر شدند و به امامت شما اقتدا کردند.
بهراستی آقای هاشمیِ یار و یاور امام و رهبری، حالا یارو یاور چه جریانی شده بود؟ چرا دشمنان قسمخورده ملت ایران به او دلخوش کرده بودند؟ چرا ضدانقلاب به او استشهاد و استناد میکردند؟!
آه از این همه اعواج و شک و تردید! آه از این همه شاد کردن دل دشمن! آه از این همه تغییر در کسی که خود را یار امام و دوست، همراه، همسنگر دیروز، امروز و فردای رهبری می¬داند!
قربان دل رهبر عزیز و خانواده شهدا و ملت مظلوم ایران که حالا شاهد یکدندگیها و غرور اصحاب و یاران بنیانگذار انقلاب بودند. از میرحسین و کروبی و خاتمی بگذریم، جناب هاشمی شما چرا چنین کردید؟!
چرا به جای جبران، در آخرین نماز جمعه¬ی خود که حاوی مطالب سرشار از انحرافات فکری و بدعت¬های دینی و تهدید نظام ولایی بود خود را ابزاری برای نفوذ نظام سلطه و دشمنان انقلاب برای مقابله با رهبری قرار دادید؟!
قوه قضاییه را تحت فشار قرار دادید که مهدی هاشمی را تبرئه کند
اگر روزی فشارها برملا شود چه برای شما میماند؟!
همکاری شما در بازگرداندن مهدی فراری، برای محاکمه وی، بسیار اقدام مناسبی بود، اما مع الاسف پسازآن خطای دیگری که از شما سر زد آن بود که قوه قضاییه را با لطایفالحیل تحتفشار قراردادید تا مجرم را تبرئه کند؛ داستان فشارها به قوه قضاییه و تلاش برای تبرئه مهدی و...اگر روزی برملا شود چه برای شما میماند؟!
ماجرای نامزدی مجدد و انتخابات ۹۲ نیز یک داستان مفصل و درسآموز است. هم انتخابات گذشت وهم مهدی محکوم شد که درسها و عبرتهایش برای تاریخ و آیندگان بهجای میماند، ولی آنچه باعث شد این رنجنامه را بنویسم داستان تحریف تاریخ و مواضع حضرت امام خمینی (ره) و واقعیتهای انقلاب بود. بسیار برایم رنجآور است که اصحاب امام، یاران انقلاب و مجاهدان دیروز را در حال ریزش ببینم. خدا میداند خوشحال نیستم که هیچ، غم و اندوه دارم که برای چه؟ چرا هاشمی حاضر است با دست خود عزت و افتخارات را پایمال کند؟ من نمیگویم شما قصد خیانت دارید ولی دردمندانه عرض میکنم نتیجه و آثار مواضع و اقدامات شما منجر به خیانت به انقلاب و ملت ایران میشود. چرا باید شما مطلبی را بیان کنید که خوراک و استناد رسانهی بیگانه و دشمنان اسلام شود؟
سرنوشت مشترک هاشمی و منتظریوقتی به یاد آقای منتظری میافتم سرنوشت مشترکی در ذهنم تداعی میکند. هنگامی که این جملهی حضرت امام خطاب به آقای منتظری را در نامهی ۰۶/۰۱/۶۸ مرور میکنم که فرمودند «تاریخ اسلام پر است از خیانت بزرگانش به اسلام» را مرور میکنم، به این یقین میرسم که خداوند حکیم پاسخ رفتار غیرصادقانه و ناخالصانه را در دنیا و آخرت میدهد.
جناب هاشمیمتاسفانه واقعیت امر این است که شما از جایگاه یک انسان زیرک و سیاسی که در مقابل دشمنان میایستاد، تا جایگاه فردی که رهبری یک گروه سیاسی قدرتطلب را بهدست گرفته، افول کردهاید. این کار مشاورههای غلط و اتاقهای فکر ادراک ساز نفوذی است تا چنین شخصیت بزرگی را جلوی انقلاب و نظام قرار دهند؛ البته زمینهها مهم است و آن زمینهها این فرصتها را به وجود میآورد.
مواضع افراطی سال های اخیر
جناب هاشمیچگونه بگوییم در مسیر عدل و قسط قرار دارید؟ چگونه بگوییم دم زدن شما از عدالت و قسط واقعی است؟ چگونه بگوییم در تلاش برای بسترسازی ظهور حضرت ولی¬عصر(عج) هستید در صورتی¬که جرم برخی از فرزندانتان با این همه پرونده اثبات شده و حکم صادر شده، ولی باز از ایشان تمام قد دفاع می کنید و در مقابل فرزندانتان نظام مظلوم جمهوری اسلامی را محکوم می کنید! آیا این دست اندازی¬ها و جرم¬های فرزندان شما شایسته¬ی ملت مظلوم ایران است که این¬گونه حامیشان هستید.
برای روشن شدن بیشتر شما و افکار عمومی مروری بر مواضع این سال¬های اخیرتان دارم:
۱- شما در فروردین ماه سال ۹۱ و در گفتوگویی با فصلنامه مطالعات بینالمللی میگویید: «من در سالهای آخر حیات امام (ره) نامهای را خدمتشان نوشتم، تایپ هم نکردم. برای اینکه نمیخواستم کسی بخواند و خودم به امام دادم. در آن نامه هفت موضوع را با امام مطرح کردم و نوشتم که شما بهتر است در زمان حیاتتان، اینها را حل کنید، در غیر این صورت ممکن است اینها به صورت معضلی سدّ راه آینده کشور شود. گردنههایی است که اگر شما ما را عبور ندهید، بعد از شما عبور کردن مشکل خواهد بود... یکی از این مسائل رابطه با آمریکا بود. نوشتم بالاخره سبکی که الان داریم که با آمریکا نه حرف بزنیم و نه رابطه داشته باشیم، قابل تداوم نیست. آمریکا قدرت برتر دنیا است. مگر اروپا با آمریکا، چین با آمریکا و روسیه با آمریکا چه تفاوتی از دید ما دارند؟ اگر با آنها مذاکره داریم، چرا با آمریکا مذاکره نکنیم؟ معنای مذاکره هم این نیست که تسلیم آنها شویم. مذاکره میکنیم اگر مواضع ما را پذیرفتند و یا ما مواضع آنها را پذیرفتیم، تمام است.»
و جالب اینکه پسازآنکه این اظهارات شما با واکنش نخبگان سیاسی و رسانهها مواجه میشود، در توجیه ادعای خود گفتید: «اگر بحثهایم در مورد رابطه با آمریکا در آن نامه مورد ایراد بود، حتماً حضرت امام در همان زمان پاسخ من را میدادند.» (!)
با توجه بهقاعده «الاقرار العقلا علی أنفسهم جائز» میتوان صحت ادعای شما در نگارش نامه را پذیرفت، اما اینکه شما سکوت امام را حمل بر رضایت ایشان کردهاید، سخت مبالغهآمیز و تحریف مکتب امام (ره) است. حتی اگر صحت ادعای شما مبنی بر عدم پاسخ امام را بپذیریم هیچ عقل سلیمی نمیپذیرد که سکوت امام بهمعنای موافقت با دیدگاه شما باشد. چه آنکه امام در پیش و پس از انقلاب در بسیاری از مسائل چالشی مطرح بین انقلابیون، همچون کتاب شهید جاوید و دکتر شریعتی، سکوت پیشه کردند و این را نمیتوان بهحساب موافقت ایشان با دیدگاههای انحرافی گذارد و مهمتر اینکه سرتاسر مواضع حضرت امام(ره) در سال پایانی عمر و حتی در وصیت نامه سیاسی الهی ایشان و در نامه عزل آقای منتظری (۰۶/۰۱/۶۸) و پیام نوروزی ایشان در ( ۰۱/۰۱/۶۸) همه و همه نفی دیدگاه و نظر شماست.
۲- شهریورماه ۱۳۹۲ و در اوج تبلیغات مستکبران علیه مقاومت و سوریه که باهدف حمله به این کشور و اشغال آن انجام میگرفت، جنابعالی نیز به سهم خود پازل طراحیشده نظام سلطه را تکمیل کرده و در مراسم سالگرد آیتالله صالحی مازندرانی ادعا کردید: «مردم سوریه بیش از ۱۰۰ هزار کشته و ۸ میلیون آواره دادند در داخل و خارج، زندانها پر از مردم، زندانها جا ندارد بعضی از ورزشگاهها را گرفتند، آنها را پر کردند شرایط بدی بر مردم حاکم است مردم ازیکطرف از طرف خود حکومتشان بمباران شیمیایی میشوند و از طرف دیگری امروز منتظر بمبهای آمریکا باید بمانند.»
تنها پس از واکنش رسانهها و سیاسیون انقلابی بود که شما عقبنشینی کرده و اظهارات خود را تصحیح کردید، اما چگونه میتوان تبعات آن سخنان دشمنشادکن و مستندساز برای دشمنان را از یاد برد؟
۳- دیگر موضع شما که بسیار هم جنجالبرانگیز شد، ادعای شما مبنی بر موافقت امام (ره) برای حذف شعار مرگ بر آمریکا بود؛ چنانچه در گفتگو با ماهنامه مدیریت ارتباطات ادعا کردید: «موافق نبودیم که در مجامع عمومی مرگ کسی را شعار دهیم. مثلاً در اجتماعات ما «مرگ بر بنی صدر» شعار داغ مردم بود که در نماز جمعه خواهش کردم که نگویند. «مرگ بر بازرگان» بود که خواهش کردم، نگویند. «مرگ بر شوروی» بود که گفتم الا ن با شوروی مشکل آنچنانی نداریم. درباره آمریکا هم گفته بودم. وی گفت یک اصل قرآنی وی را به این روحیه رسانده است، چراکه قرآن از زبان خداوند به مسلمانان صدر اسلام که به بتها فحش میدادند، میگوید: حق ندارید به بتهای آنها فحش بدهید. «و لا تسّب الذین یدعون من دون الله» میفرماید بتها را سب نکنید، چون آنها هم متقابلاً به خدا بد میگویند و باعث گمراهی بیشتر آنها میشوید.»
پسازآن نیز پایگاه اطلاعرسانی حضرتعالی با بازنشر بخشی از خاطرات شما نوشت: «هاشمی با یادآوری حذف شعار «مرگ بر آمریکا» و اینکه امام با حذف این شعار موافق بودند و واکنشهای تند بعدی و جوسازیهای بهعملآمده در این خصوص تأکید میکند: تمام مطلب همان بود که نوشته بودم. الآن هم دقیقاً یادم نیست که چه نوشتم. بههرحال موافق نبودیم که در مجامع عمومی مرگ کسی را شعار دهیم.»این در حالی بود که تا آخرین روز عمر پر برکت امام عظیمالشان در همه مجامع عمومی و مخصوصاً در حضور ایشان در حسینیه جماران و نیز در نمازهای جمعهای که به امامت خود حضرتعالی برگزار شد، شعار «مرگ بر آمریکا» سر داده میشد.
مگر از یاد بردهایم که حضرت امام در پیام قبول قطعنامه که در کمتر از یک سال تا پایان عمر پر برکتشان صادر شد، با اشاره به ادعاهای آل سعود برای توجیه کشتار حج گذاران، فرمودند: «دستنشاندگان امریکا آتش زدن پرچم امریکا را بهحساب آتش زدن حرم، و شعار مرگ بر شوروی و امریکا و اسرائیل را بهحساب دشمنی با خدا و قرآن و پیامبر گذاشتهاند؛ و نیز مسئولین و نظامیان ما را با لباس اِحرام به عنوان رهبران توطئه معرفی کردهاند!»
و مگر میتوان فراموش کرد که ایشان قاطعانه تأکید کرد: «از خدا میخواهیم که این قدرت را به ما ارزانی دارد که نه تنها از کعبه مسلمین، که از کلیساهای جهان نیز ناقوس مرگ بر امریکا و شوروی را به صدا درآوریم.»
امام بزرگواری که تا آخرین لحظات حیات، دست از مجاهدت و مبارزه نکشید، چگونه ممکن است در میانهی سالهای دفاع مقدس موافق حذف شعار «مرگ بر آمریکا» شده باشد؟!
گویا برخی خواص که به «آلزایمر سیاسی» مبتلا شدهاند، آرزوهای دوره استحاله خود را به نام امام (ره) سند میزنند! خدا را شکر میکنم که آن عزیز سفرکرده، هوشمندانه چنین روزهایی را پیشبینی کرد و راه سوءاستفاده را چنین بست: «اکنونکه من حاضرم، بعضی نسبتهای بیواقعیت به من داده میشود و ممکن است پس از من، در حجم آن افزوده شود. لهذا عرض میکنم آنچه به من نسبت دادهشده یا میشود، مورد تصدیق نیست، مگر آنکه صدای من یا خط و امضای من باشد با تصدیق کارشناسان یا در سیمای جمهوری اسلامی چیزی گفته باشم.»حال که امام (ره) به این صراحت مسیر «تحریف» را مسدود کرده و شاهد چنین ادعاهایی هستیم، باید از خود بپرسیم اگر آن امام بصیر چنین پیشبینی نکرده بود، تحریفگران با میراث فکری او چه میکردند؟!
و ملت ایران بسیار متأسف و متأثر است که چطور و چگونه ممکن است، کسی که هر چه دارد از امام و انقلاب است، اینگونه مکتب امام را تحریف کند.
۴- روایت عجیب شما در خصوص چرایی آغاز جنگ نیز بسیار تأملبرانگیز است. شما اخیراً در مصاحبهای ادعا کردهاید: «در همان موقع [ابتدای انقلاب] انسانهای افراطی بین ما بودند که حرف از صدور انقلاب [نه آن گونه که امام میگفتند] میزدند. بعضیها [نه باز با رویکرد و منظوری که امام داشتند] میگفتند: با دولتها کار نداریم و با ملتها کار داریم. این حرفهای عجیبوغریب، باعث شد که کمکم اختلاف پیش بیاید. عراق بیش از همه ترسید و عامل اجانب شد و علیه ما جنگ به راه انداخت.»
ظاهراً صدام هم بیتقصیر بوده و این به قول شما افراطیهای داخلی بودهاند که صدام را ترساندهاند تا آن جنگ ظالمانه را بر ملت ایران تحمیل کند. اما آقای هاشمی! آن افراطیهایی که از آنها سخن گفتهاید و آنها را آغازگر جنگ نامیده اید؟، چه کسانی هستند؟ اگر مقصودتان مسئولان نظام هستند که خود شما هم جزو آنان بودهاید و احتمالاً باید گفت حضرتعالی در رأس افراطیون بودهاید.
مگر یادتان رفته است که حضرت امام در پیام منشور روحانیت فرمودند: «من قبلاً نیز گفتهام همه توطئههای جهان خواران علیه ما از جنگ تحمیلی گرفته تا حصر اقتصادی و غیره برای این بوده است که ما نگوییم اسلام جوابگوی جامعه است و حتماً در مسائل و اقدامات خود از آنان مجوز بگیریم.»
و باز در همین پیام در پاسخ به کسانی که ادعاهایی مانند شما را مطرح میکنند، میفرمایند «آنان که هنوز بر این باورند و تحلیل میکنند که باید در سیاست و اصول و دیپلماسی خود تجدیدنظر نماییم و ما خامی کردهایم و اشتباهات گذشته را نباید تکرار کنیم و معتقدند که شعارهای تند یا جنگ سبب بدبینی غرب و شرق نسبت به ما و نهایتاً انزوای کشور شده است و اگر ما واقعگرایانه عمل کنیم، آنان با ما برخورد متقابل انسانی میکنند و احترام متقابل به ملت ما و اسلام و مسلمین میگذارند. این یک نمونه است که خدا میخواست پس از انتشار کتاب کفرآمیز «آیات شیطانی» در این زمان اتفاق بیفتد و دنیای تفرعن و استکبار و بربریت چهره واقعی خود را در دشمنی دیرینهاش با اسلام برملا سازد تا ما از سادهاندیشی به درآییم و همهچیز را بهحساب اشتباه و سوءمدیریت و بیتجربگی نگذاریم و با تمام وجود درک کنیم که مسئله اشتباه ما نیست، بلکه تعمد جهان خواران به نابودی اسلام و مسلمین است و الا مسئله فردی سلمان رشدی آنقدر برایشان مهم نیست که همه صهیونیستها و استکبار پشت سر او قرار بگیرند»
اگر هم مقصودتان از افراطیهایی که دم از صدور انقلاب میزدند، همان خط ۳ ایها و باند مهدی هاشمی معدوماند، خوب است از خود بپرسید، الان باقیماندههای آنها کجا هستند و آیا در پناه شما مأوی نگرفتهاند؟
۵- مواضع و دیدگاههای روزها و سالیان اخیر شما درباره ولایت فقیه نیز به مراتب تأملبرانگیز است. بنا بر نقل رسانهها شما در جلسه تاریخ ۷ اسفند ۸۷ هیئت امنای وقت دانشگاه آزاد، پیشنهاد یکی از اعضا را که گفته بود «در صورت فوت کلیه یا اکثریت اعضای مؤسس در یک زمان، ولیفقیه تصمیمگیری کند و این مسئله در اساسنامه گنجانده شود» را رد کرده و گفتهاید «ولیفقیه خوب است اما اشکالش این است که بعداً اگر نظام ما ولیفقیه نداشته باشد، اگر ما بخواهیم وقف ابدی باشد که نمیشود بگوییم ولیفقیه؛ ممکن است نظام ما ولیفقیه نداشته باشد... تعدادی علیالبدل داشته باشد که در صورت حادثه جایگزین شود.»
اینگونه اظهار نظر درست زمانی از سوی شما مطرح میشد که شما رئیس مجلس خبرگان رهبری بودید و این انتظار به حق از حضرتعالی وجود داشت که بیش از هر کس دیگری پاسدار نظام و الگوی حکومتی ولایت فقیه باشید. حال چطور ممکن است رئیس مجلس خبرگان برای «آلترناتیو ولایت فقیه» برنامهریزی کند؟!
۶- نگاه شما به مقوله «آلترناتیو نظام ولایی» تنها به همین سخن ختم نمیشود. در دهه فجر سال ۱۳۸۹ در گفتوگو با روزنامه جمهوری اسلامی و در توصیه به کسانی که ناراضی خطابشان کردید، گفتید: «من به این قشر ناراضی توصیهام این است که بیایید در صحنه. انقلاب مال آنها هم هست. همه بیایند. حتی آنهایی هم که در انقلاب نبودند، سهمی هم نداشتند بیایند. این کشور مال آنها هم هست. ما میخواهیم همه بیایند. ما الان آلترناتیوی برای وضع موجود نداریم. همین را باید حفظ بکنیم. با اصلاحات. با ترمیمهایی که لازم است انجام بدهیم. این طرف هم بعدها این را به رخ آنها نکشند که برای ما آمدند. همه به عنوان وظیفه ملی و انقلابی و اسلامی بیایند.»
چنین به نظر میرسد که شما خود را در قامت رهبر اپوزیسیون تلقی کرده و به هواداران این جریان توصیه میکنید فعلاً که گزینه دیگری بهجای نظام نداریم، باید کوتاه آمد! سبحان الله! چطور ممکن است رئیس مجمع تشخیص مصلحت یک نظام خود را گاه در قامت رئیس اپوزیسیون همان نظام تصور کند؟!
۷- موضوع دیگر مورد ادعای شما امکان تشکیل شورای رهبری است که در ۲۶ بهمن ۹۳ گفتهاید: «اگر خبرگان به وظیفه خودشان درست عمل کنند، در صورت نبودن یک فرد مناسب حتماً میتوانند شورایی کنند. چون قانون شورا شدن هم باز است. شاید در آینده بدون شورا نتوانند کار درستی انجام بدهند.»
این درحالی است که هم ما و هم شما میدانیم که قانون اساسی مخالف رهبری شورایی است و بنا بر نقل حضرت آیت الله امینی، امام نیز پسازآنکه نظر شورای بازنگری قانون اساسی مبنی بر حذف رهبری شورایی را شنیدند، بر آن صحه گذاردند؛ با این حال مواضع این روزهای اخیر شما و بازگوکردن مجدد تئوری شکست خورده و شورای رهبری و اصرار بر جا انداختن این تئوری خلاف قانون اساسی برای چیست؟!حال جای این پرسش از حضرتعالی است که در حالی که هیچ محمل قانونی بر ای رهبری شورایی نیست، طرح یکباره آن از سوی شما با چه هدفی انجام میپذیرد؟ ایا میتوان در اینگونه اظهارات نیت خیر پیدا کرد؟شما می دانید که افراد عادی هم چنین تلقی می کنند شما طرح مسئله شورائی را برای این مطرح می کنید که در آن شریک شوید و چرا حاضرید چنین اتهاماتی را برای خود بخرید.و باز می دانید همه نخبگان و حضرت امام(ره) رهبری شورائی را راهگشا نمی دانستند و با تجربه به دست آمده آن را از قانون اساسی حذف کردند.
۸- موضوع دیگری که نشان میدهد بهزعم جنابعالی مسیر انقلاب بعد از امام خمینی (ره) دچار تحریف شده و بر اساس اندیشههای بنیانگذار انقلاب حرکت نکرده است، اظهارنظر شما در ۱۰ آبان ۹۴ و در همایش بینالمللی "قرآن در سیره و اندیشه امام خمینی" است، آنجایی که مدعی میشوید «البته اگر این انقلاب را با اندیشه و دیدگاه امام خمینی (س) پیش میبردیم، قطعاً در حال حاضر وضعیت بهتری داشتیم، اما من مأیوس نیستم که با توجه به آگاهی که مردم پیدا کردند و تواناییهایی که بهطور روزافزون در کشور افزایش پیدا میکند، ما موج جدیدی از پیشرفت را که تا الآن نگذاشتند به آن دست بیابیم در آینده به نام اسلام و قرآن ایجاد کنیم».
حالآنکه باید از شما بپرسیم چه کسانی به دنبال فرستادن امام خمینی و اندیشههای امام خمینی به موزه تاریخ بودند و در حال حاضر آنها چه قرابت و ارتباطی با شما دارند تا جایی که این قرابت به حدی نزدیک میشود که "عبدالحسین هراتی¬فرد" فرد هتاک به امام خمینی (ره) و انقلاب، در چند قدمی هاشمی رفسنجانی در مجمع تشخیص مصلحت نظام حاضر میشود و در جلسات خصوصی و عمومی شما شرکت میکند.
آیا با این وضعیت نمیتوانیم به تغییر ۱۸۰ درجهای هاشمی رفسنجانی اقرار کنیم و بگوییم دشمنان دیروز انقلاب، امام و فعلی مقام معظم رهبری، دوستان و حامیان امروز هاشمی رفسنجان
کد خبر: ۸۱۷۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۱۰/۰۶
حسن روحانی در کتاب خاطراتش، به ماجراهای دوران سربازی و مشکلاتی که دیگران برای نماز خواندن آنها به وجود آوردند، اشاره میکند.به گزارش پایگاه تحلیلی خبری آوای رودکوف avayerodkof.ir ، حسن روحانی در کتاب خاطراتش، به ماجراهای دوران سربازی اشاره کرده و مینویسد: در گروهان ما افراد نمازخوانی بودند که از نمازخواندن در میان جمع، گویی خجالت میکشیدند. بدینجهت مقوایی برمیداشتند و به پشت ساختمان دستشویی که محل خلوتی بود، میرفتند و نماز میخواندند.
... برای از بین بردن این وضع ناخوشایند در پادگان، با چند نفر از دوستان نزدیک مشورت کردیم. ابتدا شماری از دانشجویان نمازخوان را شناسایی کردیم. سپس با یکیک آنها که حدود بیست نفر بودند، صحبت کردیم و گفتیم: بهتر است در محل مناسبی (جلوی سالن استراحت) پتو پهن کنیم و با کمال افتخار و سرافرازی نماز بخوانیم. بنابراین فردای آن روز هنگام ادای نماز مغرب و عشا جلوی استراحتگاه خودمان، چند تخته پتو پهن کردیم و هر کس نماز خود را به صورت فرادی خواند. این کار سبب شد که در شبهای بعد، افراد نمازخوان دیگری به ما بپیوندند. تعداد نمازخوانها به حدود چهل پنجاه نفر رسید. پس از چند شب، قرار گذاشتیم نماز را به جماعت بخوانیم. همگی استقبال کردند و بهاینترتیب نماز جماعت برپا شد که در پادگان کاملاً بیسابقه و قابلتوجه بود.
چپیها که نماز جماعت را دیدند، رفتند و فردا شب، هنگام اقامه نماز مغرب و عشا آمدند و روبهروی ما شروع کردند به تمبکزدن و رقصیدن! پس از نماز، برخی از دوستان خیلی عصبانی شده بودند و میخواستند با آنها درگیر شدند که به آنها گفتم: کار آنها را نادیده بگیرید و درگیر نشوید. ما نماز خودمان را میخوانیم و آنها هم هر کاری میخواهند انجام دهند. یکی دو شب همین بساط بود تا اینکه دوباره مأموران ضداطلاعات آمدند و من را با خود به ضد اطلاعات بردند. در آنجا گفتند که نماز جماعت در ارتش ممنوع است. آنها به مادهای در قانون اشاره میکردند که بر مبنای آن تجمع نظامیان ممنوع است. به آنان پاسخ دادم ما فقط نماز میخوانیم و تجمع سیاسی در کار نیست، ولی آنها نماز جماعت را مشمول آن ماده میدانستند. خلاصه، هرچه بحث کردم بیفایده بود و بالاخره ناچار شدیم که نماز جماعت را تعطیل کنیم و هر کس نماز خود را به صورت فرادی بخواند.[1]
[1] - خاطرات حجت الاسلام و المسلمین دکتر حسن روحانی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ج اول، 1388، صص 374 و 375
منبع: مشرق
کد خبر: ۷۸۲۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۹/۰۴
جوانی را در آنجا به عنوان فرمانده گذاشتهایم که مردم وقتی بچهدار میشوند، او را دعوت میکنند تا اذان و اقامه را در گوش فرزندشان بگوید و اسم فرمانده ما را روی بچههایشان میگذارند
کد خبر: ۷۷۵۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۸/۲۸
این رزوها هموطنان عزیزما ، با چشم های اشک بار عزیزی را بدرقه کرده اند ، که در طول حیاتش جلوه های دلنشین از بزرگ بودن در دسترس همه قرار داده است .کنکاش و تعمل در این خصلت الهی ،عرض ادب واحترامی است . نسبت به همه کسانی که علامت ها بزرگی را دارند و بزرگی می کنند
سایت تحلیلی خبری آوای دنا avayedena.com-الف احمدیبنام خدا
بزرگان برکت زندگی هستند
حضرت ایت ا...سید صا بر جباری ، امام جمعه محترم شهرستان بهشهر ، نماینده محترم مردم استان مازندران در مجلس خبرگان رهبری این رزوها هموطنان عزیزما ، با چشم های اشک بار عزیزی را بدرقه کرده اند ، که در طول حیاتش جلوه های دلنشین از بزرگ بودن در دسترس ، همه قرار داده است .کنکاش و تعمل در این خصلت الهی ،عرض ادب واحترامی است . نسبت به همه کسانی که علامت ها بزرگی را دارند و بزرگی می کنند . 1- بزرگ بودن علامت ، و علامت های دارد . که دیگران قادر به درک ان هستند . حضرت ایت ا...سید صابر جباری ، از سادات بود .اما سادات چگونه بزرگی می کنند . درشهرعزیز ما بهشهرودر متن و بدنه جامعه ما ، هر سال جشنی برگزار می شود . که عید غدیر نام دارد . در این روز ، سادات از اول صبح درب خانه را باز می کنند .منتظر و چشم براه عزیزانی هستند .قدم در خانه می گذارنند . که صاحب خانه با روی گشاده ، اغوش باز منتظر انان است . از انان به وسع خویش پذرایی می کند . هدیه ای از باب تبرک تقدیم مهمان می گردد. اجبار وزوری هم در انجا م این کار نیست . اگر گسی از سادات تمایل به این کار نداشته با شد فقط کافی است درب خانه نیمه باز نباشد و یا میز بان در خانه نماند . خانه حضرت ایت ا.. .سید صابر جباری در این سالهای،مملو از عزیزانی بوده است .
که میزبان ، برای مهمانان در همه سال ها سنگ تمام گذاشت و از بزرگی کردن به این نحو شانه خالی نکرد 2 –-علامت دیگر بزرگی حضرت ایت ا... سید صابر جباری ، در کسوت روحانی بودن ایشان است . ا نسانی که در جایگاه رو حانیت قرار می گیرد .تما م تلاش اش این است . راه درست ، جریان ، جاری و داءمی زندگی باشد. حضرت ایت ا...سید صابر جباری در شرح وبسط نظری ، عملی اسلا م عزیز اهنمام تام داشت .
ویزگی روحا نیت با اعمال ورفتارهایی عجین شده است . که ، در هنگا م شادی ،وغم ، انان کنار ما باشند. رو حانیت با راهنما یی های درست کمک می کند .معنویت از خانه ها دور نشود . اموزش مسایل دینی ، قران کریم ،سیره عملی اءمه معصومین وراهنمای عملی خانواده ها ازقبیل ( گفتن اذان کنار گوش نوزادان ، راهنمایی در خصو ص انتخاب اسم خوب برای فرزندان ،گرفتن استخاره یا مشورت با قران ،ترغیب مومنین به انجام اعمال حج ، نماز جماعت ، دادن ارامش به خانواده ها در هنگام از دست دادن عزیزان ،خواندن نماز میت بر پیکر مومنین در گذشته . رسمی کردن سنت ازدواج و تقویت فکری ونظری سیستم خانواده ، اموزش نحوه برخورد خانواده ها با ارث ومیراث خانوادگی ،تامین هزینه های شخصی زندگی از بخشش و سخاوت همه مردم ،این شیوه تامین هزینه زندگی از زیباترین و قشنگ ترین روابط انسانی است . که فقط بزرگانی در کسوت روحانیت هستند قادر به انجام ان هستند.با دعوت یکی از سادات دوست داشتنی ،در جلسه بزرگداشت رحلت پیامبر با دوستان توفیق حضور داشتم . سنت ان است که سخنرانی تو سط یکی از عالمان دینی که لباس روحانیت دارد .برای جمع موعظه کند .این کار انجام شد . از همه مهمانان به نحو شایسته پذیرایی بعمل امد . میزبا ن با تکریم و احترام سخنران را در پایان جلسه بدرقه کرد . وهمزمان پاکتی را سر بسته تقدیم ان عزیز بزرگوار که حاوی مبلغی پول بوده است تقدیم نمود . به نحو کار دقت کردم . برداشتم این شد که ان بزرگوار با قبو ل کردن پاکت به میز بان بیشتر از همه تکریم واحترام ، روا داشته است . شاید خیلی در زندگی شخصی شان افتخار کنند .هدیه ای تقدیم بزرگان روحانی نموده اند و انان به بزرگواری ان را قبو ل کردند . رو حانیت عزیز طوری این روابط را تنظیم کرده است . هر کسی که این کار را انجام می دهد . از بزرگان است . خیلی از هزینه در زندگی انجام می شود ولی فراموش می شود .ولی این رفتار ها فراموش نمی شود چون در زندگی تاثیر شگفت دارد . و.........)بعد بسیار وسیع و فراگیر ،که نسل به نسل تداوم دارد . مردم عزیز شهرستان بهشهر ، استان مازندران و دیگر هموطنان مان سعادت انر ا داشته اند که در اموری که ذکر شد از راهنمایی و هدایت جهره بچهره این عزیز برخوردار باشند . 3- حضرت ایت ا... سید صابر جبار ی در طو ل سال های امام جمعه بودن به همه نشان داد ، امام جمعه بودن علامت بزرگ بودن است .برگزاری نما ز جماعت ، نماز جمعه، کنا ر هم قرار دادن انسان ها ،برای ان است .که یکی از اثرات دینداری ان است که تنها و بی کس نیستند. به جمعی بزرگ تعلق دارند . امام جمعه محتر م شهرستان بهشهر ، نماز جمعه را دوست داشت .خطبه های او طو لانی بود . اما مملو از پای منبر نشین های مشتاق و علاقه مند ،که در طو ل 35 سال هر روز به شکوه و عظمت ان افزوده شده است.راز این شکو ه وعظمت ا ن بود ..که از همه دعو ت ، در خواست ، داشت . که حتما در نماز جمعه شرکت کنند ..بسیاری از اوقات اگر کسانی را که توقع داشت انان در صف نماز جمعه ببیند ، دل تنگشان می شد. شخصا در خواست می کرد که دوست دارد انان را در صوف با شکوه نماز جمعه شهرستان بهشهر ببیند . 4-به برکت نظا م جمهوری اسلامی ایران ، بخشش و سخاوت همه ملت بزرگ ایران شرایطی فراهم شد . که همه بتوانند ، با هر امکاناتی دارند .کسانی که سالهای سال بر کت زندگی انان بوده اند . دیگران همه بتوانند ، از این نعمت های الهی برخوردار باشند .حضرت ایت ... سید صابر جباری ، با رای مردم استان مازنددران، نما ینده مردم استان مازنداران در مجلس خبر گان رهبری شد .این عزیز ارتباط بسیار خوب با منبر داشت . جایگاهی که حضرت محمد (ص) بعنوان امانت در اختیار عالمان دینی قرارداد .که کلام خداوند را برای مردم بیان نمایند ..نمایندگی ملت در خبر گان رهبری ، پاداش ادب و احترامی بو د که حضرت ایت ا... سید صابر جباری برای منبر قایل بوده است . تو سط مومنین پای منبر ها ی ایشان ، به ایشان ، عطا شد . 5- اصلی در زند گی وجود دارد ،کسانی خلق وخویی را ترویج می کنند ، تا کسانی که دچار کمبود امکانات وتنگ دستی هستند . ارامش از انان دور نشود . این اصل زندگی ساده زیستی است .حضرت ایت ا... سید صابر جباری ، محل زند گی اش، کنار خانه همشهرها یش بوده وهست .برای خواندن نماز جماعت از منزل تا مسجد با پای پیاده بد ون همرا هان زیاد بوده است .
برای زیارات خانه خدا ، ورفتن به حج اقدام نکرد . زمانی که بیماری بر او عارض می شد .در بیمارستان امام خمینی ره بستری و درمانش را پی گیری می کرد . در یک سال اخیر بارها و بارها در بخش دیالیز بیمارستان امام خمینی ره شهرستان بهشهر ، کنا ر سایر همشهری ها یش دیالیز شد.با محرومین و اقشار زحمتکش جامعه هم سفره بود.و....کار هاییکه 35 سال دارای سابقه است .
اگر به رفتار و اعما ل پدر و ما در هایمان دقیق باشیم . بسیاری از اوقات از استفاده کردن از امکانت امتناع می کنند . تا شرایطی فراهم شود . همه بتوانند از ان استفاده کنند . فرزندان احساس کمبود نکنند .وارامش انان بهم نخورد . .کاری که حضرت ایت ا... سید صابر جباری نبست به رعایت ان خیلی حساس بود . این خصلت نیکو ، علامتی، از نشانه های انسان بزرگ است . .
6- انسان در حیاتش با موضو عا ت ، بسیار فراوان ، مواجهه است . توجه انسان به همه علامت بزرگی او ست . که قادر است موضو عات فروان را درک کند . اهمیت این نگاه در ان است. انسانی که رو ح بزرگی داردو از ارامش درونی بر خوردار است .همه موضوعات را با دیده احترا م ولایق تکریم می بیند .بطور مثال اگر با دیدن یک رفتار فرد یا افراد بخواهیم . قضاوتی را بیان کنیم دستمان بسته است . اگر همه رفتار و کردار فرد یا افراد را کنار هم لیست کنیم. انو فت خیل عظیمی از انسان های خوب را دارا هستیم . این معجزه تو جه به ، همه ، است . .بطور مثال :در شهر عزیزمان بهشهر بواسطه خیرات همشهریان بزرگوارمان هر محله ای دارای مساجد تکایا حسینیه و....با نام های 14 معصوم وجود دارد .و مرهون راهنمایی های است که ایشان تاکید داشته اند . که ما از عنایات همه معصومین بهرهمند باشیم . یا نگاه هم جانبه که موجب می شود . که خوبی ها برجسته شود .کاری که حضرت ایت ا...سید صابر جباری برای همه هموطنان ما انجام داده است .در این سر زمین بزرگ ایران این شکو ه پا برجا ،مکان به مکان ایشان با لای منبر سخنرانی داشته است .قسمت برجسته و پر رنگ سخنرانی هایش تعریف تمجید و تکریم کسانی بوده است . که در ان مکان زندگی می کرده اند . ومروج نیکی هاوخوبی ها ،بوده اند . عمل و رفتا ری که بزرگان قادر به انجام ان هستند. ، همه مردم را دوست بدانیم . 7–حضرت ایت ا... سید صابر جباری ،پدر بود .پدر ی خو ب و مهربان ، که هرگز از این مسءولیت بزرگ شانه خالی نکرد .نسل جدید از بزرگترین پشتوانه ،مادی و معنوی زندگی (داشتن پدر و مادر های مسءولیت پذیر) برخوردار هستند .اما نکته ظریف انکه هرچه انسانها از توانمندی های زند گی بیشتر برخوردار شود .از خانواده خود دورتر می شو د . اگر بگو ییم فرزندان بزرگان یتیمی را تجربه می کنند شاید حرف گزافی نگفته باشیم. مثل کسی که جراح زبر دستی است.ومردم به او نیاز دارند،و ساعتها باید در اتاق عمل باشد .ورود و خروج اواز خانه فرزندان در خواب هستند .وشغل های دیگر ........ .در حقیقت بزرگان معنوی ،علمی، سیاسی ،اجرایی هرچه بیشترعلامت های بزرگی را دارا باشند . بیشتر متعلق به همه مردم خواهند بود تا خانواده و فرزندان . والدین ( پدر و مادر ها ) دوست دارند .روزی راشا هد باشند ،که توانمندهای فرزندان را تما شا کنند در حالی که قوی تر از انان باشد .همشهریان گرامی بهشهری شااهد بودند پسر ی با هو ش زیرک متواضع وفروتن ، که سابقه طولانی حضور شرکت در نماز جمعه دارد . در محضر پدر بزرگوارش توانمند ی هایش را ( فهم عمیق و درست مسایل اسلامی ، سیاسی ، اجتماعی ، بیان شیوا و قابل فهم همه ،تواضع و فروتنی ،عشق محبت و دوستی وافر به منبر ، و......) تقدیم : به همه مردم و به الگوی عملی و نظری زندگی خویش( پدرش ، حضرت ایت ا.. سید صابر جباری ) نمود .ارزوی که هر پدر ومادری تو قع تحقق پیدا کردن انرا دارند . سید ضیاء جباری ، در کسوت روحانیت،با بودن در کنا ر همه مردم ، پدر ومادر نشان داد . که فرزندی برومند ، توانا ،مهر بان ؛ و...برای همه مردم ، والدین خویش ، بوده و خواهد بود . 8-در سال 58 مردم شریف و بزرگوار شهر ستان بهشهر با شرکت در نماز جمعه ،باحضور پر تعداد استقبال با شکوهی از ایت ا...سید سابر جباری بعمل اوردند . 35 سال از ان روز گذشته است . گذشت زمان بسیاری از امور را دچار تغییر و تحول نموده است .اما بدرقه این سید اولاد پیامبر با شکوه غیر قابل تصور توسط همشهریان شریف شهرستان بهشهر و هموطنان عزیز سایر نقا ط ایران ثابت کرد . مردم ، همه مردم ، قدر دان ، بزرگان خود بوده وخواهند بود . این راز بزرگی ، بزرگان، همه مردم ، است . 9-حضرت ایت...سید صابر جباری در زمان حیاتش ،با حضور طولانی در جبهه ،حضو ر مداوم در بدرقه و پیشواز رزمند گان ، ازادگان،؛ تکریم واحترا م همه خانواده ها رزمندگان ، ایثار گران ،شهیدان و.....شخصیت دوست داشتنی این قشر بوده است . اگر وصیت نامه شهیدان که زادگاه شان بهشهر است مطالعه کنید حتما به قسمت هایی را خواهید خواند .که در مورد ایت ا... سید صابر جباری سفارش شده است .که او را تنها نگذارید .شاید این رابطه توام با مهرباتی موجب شد که ایشان اخرین وداع شان با شهیدان باشد .(شروع تشییع جنازه از گلزار شهدا به سمت مصلای نماز جمعه و ارام گرفتن کنار شهیدان گمنام ) 10-واکنش بزرگان ، عالمان دینی ، شخصیت های سیاسی ، علمی ، اجرایی؛تو جه قوق العاده افکار عمومی ، نظم و انظبا ط، ، وحدت و همدلی برگزاری مراسم های بزرگداشت ( ، بقول حضرت ایت ا...سید صابر جباری همه بنده نوازی کردند .همیشه کار دیگران در ارتباط با خودش را بنده نوازی تعبیر می کردند.) نشان از ان دارد .که انسانی بزرگ، برکت زندگی همه مردم ،به ملکوت اعلی برگشته است. شهر عزیزمان بهشهر ؛شهری عالم پرور ، شهید پرور ، و بزرگ پرور است .چون مردمانی سخاوتمند و جوانمرد در ان زندگی می گنند . همشهریان گرامی شهرستان بهشهر ، هموطنان عزیز این شکوه پا بر جا ، ایران عزیز ،توجه به همه ، دوست داشتن همه ؛ شنیدن سخنان همه، خد متگزاری به همه، تکریم و احترام به همه ،و... موجب شکو فا شدن ،وحدت و همدلی می شود کاری که حیاتی ترین نیاز ، امروز ، فردا ، و فرداهای مردم عزیز ما ست .انرا با تمام توان حفظ کنیم . با امید به لطف خداوند بزرگ - الف احمدی
کد خبر: ۷۱۱۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۶/۰۹
با هدف بررسی مشکلات و اقدام در رفع آنان ،شهردار و اعضای شورای اسلامی شهر لنده با مردم دیدار چهره به چهره داشتند
کد خبر: ۶۸۲۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۴/۲۶
با هدف حفظ یاد و خاطره 175 غواص شهید عملیات کربلای 4 مراسم بزرگداشتی در دانشگاه صنعتی خاتم الانبیاء بهبهان برگزار شد
کد خبر: ۶۶۳۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۳/۲۷
در آستانه سالروز شهادت شهید طیب منتشر شد:
خانم هاي آمريكايي وقتي به ايشان مي رسيدند و مي خواستند به وي دست بدهند،ايشان دكمه آستينش را باز مي كرد تا شايد لبه آستينش را بگيرند،چون ايشان دست دادن را جايز نمي شمرد.
کد خبر: ۵۹۸۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۲/۲۸
لنکرانی در نامهای سرگشاده از رفتار عدهای درباره حمله به مطهری به شدت انتقاد کرد. وی در بخشی از نامه هم نوشت: حمله تند آقای مطهری به امام جمعه شیراز نیز یکی دیگر از تلخی های این واقعه بود. ایشان به جای پیگیری قانونی این حمله، به امام جمعه محترم شیراز که شخصیتی وارسته و دانشمند و نماینده اغلب مراجع تقلید از سالها پیش و از همه بالاتر نماینده ولی فقیه در استان هستند، طی مکتوبی سرگشاده هتاکی میکند.به گزارش سایت تحلیلی خبری آوای دنا avayedena.com:به نقل از تسنیم،
کامران باقری لنکرانی استاد تمام دانشگاه علوم پزشکی شیراز در نامهای سرگشاده، به جریانات اتفاق افتاده در شیراز پرداخت و هجمه زشت به علی مطهری را بسیار اسفناک و نگران کننده و برخلاف سیره شیرازیهای مومن و در عین حال با بصیرت خواند.
متن کامل این نامه به شرح ذیل است:
بسم الله الرحمن الرحیم
در مورد وقایع اخیر شیراز
روز دوشنبه هجدهم خرداد ماه اتفاقات تلخی در شیراز رخ داد که به سرعت در بین اقشار مختلف جامعه انعکاس یافت. حمله به یک نماینده مجلس در ورود به شهر شیراز که منجر به شکستن شیشه خوروی حامل وی شده اتفاق نادری در شهر شیراز است که بسیار تاسف بار است.
شیرازیهای مهمان دوست و با فرهنگ در برخورد با ناروایی ها هم چنین نکرده اند. به یاد دارم آقای شمس الواعظین که به سردبیر روزنامه های زنجیره ای مشهور بود، در سال های اواخر دهه هفتاد به شیراز آمده بود و در جلسهای در دانشگاه شیراز مورد انتقاد قرار گرفت و پاسخی در برابر منتقدین نداشت اما اذعان داشت که شما حزب اللهیهای شیرازی فرهنگی عمل میکنید و با استدلال جواب میدهید.
آقای گنجی که بعدا رسما مرتد شد، در شیراز آن هم در ایام ارتحال حضرت امام رضوان الله تعالی علیه در جلسهای مخفی مطالب سخیفی در مورد گذار از امام مطرح کرد و ما جمعی از پزشکان و اساتید دانشگاه با طرح شکایتی در دادگاه پیگیر موضوع شدیم که شرحش را خودش در کتابش نوشته است.
شیراز کرسیهای آزاد اندیشی را بسیار پیشتر از خیلی از مراکز علمی آغاز کرد که به مباحثات برخی از شاگردان مرحوم آیتالله سید منیرالدین حسینی الهاشمی در دهه هفتاد با سران فکری اصلاح طلب آن روز میتوان اشاره کرد.
این هجمهی زشت آنهم در بدو ورود آقای دکتر علی مطهری به شیراز بسیار اسفناک و نگران کننده و برخلاف سیره شیرازیهای مومن و در عین حال با بصیرت است. خوشبختانه دولت محترم دستور رسیدگی به این امر را داده و ظاهرا قرار است هیئتی از شورای امنیت کشور برای بررسی به شیراز بیایند و رسیدگی کنند.
این سرعت عمل در خور تحسین است و امید است با خاطیان برخورد قانونی انجام گردد. اما چند نکته دیگر هم میماند که توجه به آنها هم ضروری است:
۱. آنگونه که از شواهد امر پیداست حمله کنندگان از قبل در برابر درب فرودگاه شیراز مستقر بوده اند. آیا این امکان برای دستگاههای ذیربط وجود نداشت که برای تامین این نماینده اقدام و این عده را متفرق نمایند و به جای تاکسی از خودروی حفاظت شدهای برای انتقال آقای مطهری استفاده کنند. آیا آقای مطهری طعمه ای برای برخی از اقدامات بعدی نشده است؟
بد نیست یاد آوری شود آقای کاظمی که در پرونده قتلهای زنجیرهای در زندان بود، سالها مدیرکل اطلاعات استان فارس بوده و در زمان مرخصی های خود از زندان مورد استقبال گرم عده ای قرار میگیرفت که نماز جماعت خود را به ایشان اقتدا میکردند. در جریان واقعه مسجد آتشیها در مهر ۸۸ هم شاهد بودیم دست هایی بسیار تلاش کردند تا شیراز را به آشوب بکشانند که با مدیریت هوشمندانه نماینده ولی فقیه در استان حضرت آیت الله ایمانی ترفندهای این گروه برای ایجاد درگیری و بهانه سازی برای ضد انقلاب که با سواستفاده از جمعی از جوانان مومن و ولی احساساتی در حال شکل گیری بود به شکست انجامید.
۲. آنطور که در بیانیه دوم انجمن فرهنگ و سیاست دانشگاه شیراز آمده، شورای تامین امنیت استان حکم به لغو مراسم سخنرانی این نماینده داده بوده است ولی برخی مسئولین دانشکاه بر برگزاری جلسه به هر قیمت تاکید کرده و علیرغم مصوبه شورای تامین، برای برگزاری جلسه تاکید داشتهاند.
اینکه یکی از مسئولین منصوب دولت بر خلاف تصمیم یک نهاد قانونی مرتبط با دولت اقدام کند امر غریبی است و غریبتر این است که این نهاد را غیر مسئول بنامند و به تمرد از آن افتخار کنند. آیا با قانون گریزی میتوان با ادعای همراهی با دولت داشت و منصوب دولت بود؟
۳. از عجایب دیگر این واقعه تهدید به لشکرکشی خیایانی توسط آقای دکتر مطهری است. این موضوع که در دو مکتوب ایشان بعد از این واقعه تلخ آمده است را باید به حساب عصبانیت ایشان به دلیل این حمله زشت تلقی کرد والا اینکه نمایندهای به جای پیگیری قانونی از این سخن بگوید که من هم به طرفدارانم میگیوم که به خیایبان بیایند و چه کنند هرگز با قانون گرایی سازگار نیست.
۴. حمله تند آقای مطهری به امام جمعه شیراز نیز یکی دیگر از تلخی های این واقعه بود. ایشان به جای پیگیری قانونی این حمله، به امام جمعه محترم شیراز که شخصیتی وارسته و دانشمند و نماینده اغلب مراجع تقلید از سالها پیش و از همه بالاتر نماینده ولی فقیه در استان هستند، طی مکتوبی سرگشاده هتاکی میکند.
بهانه این هتاکی هم خبری است که به صورت ناقص از خطبههای نماز جمعه شیراز در ۲۲ اسفند سال جاری در برخی سایتها منتشر شده است. آیا این امر قران نیست که قبل از موضعگیری در هر امری تبیین انجام شود و از صحت و سقم اخبار اطمینان حاصل و بعد اظهار نظر شود. ایا عصابنیت و دلخوری از یک واقعه مجوز تندخویی و هتاکی است.
مگر این گفته شهید عزیز و استاد بزرگوار آیه الله مطهری نیست که "مگر میشود به خاطر دین بیدینی کرد" (مجموعه آثار ۱۶/۱۱۱). آیا فرزند ایشان به خیال دفاع از خود مجاز به توهین است؟
البته توهین به هر کسی زشت است به ویژه به شخصیت بزرگواری که از افتخارات علمی استان فارس است. در بزرگواری این شخصیت همین بس که امام خمینی رضوان الله تعالی علیه ایشان را با اصرار در شانزدهم مهرماه سال ۵۸ به امامت جمعه کازرون و نمایندگی خود منصوب و در حکم خود تاکید کردند که: امید است اهالی محترم نیز قدردان وجود شریف جنابعالی بوده و از همکاری و مساعدت در پیشبرد اهداف عالیه اسلام دریغ نورزند.
این شخصیت والا مقام که نامش در تالیفات متعدد از جمله گروه مولفین تفسیر نمونه میدرخشد، از مدرسین درس خارج فقه و اصول و نماینده مردم فارس در خبرگان رهبری از بدو تاسیس این مجلس بوده اند. آیا توهین به نماینده منتخب یک استان در خبرگان و شخصیتی که مراجع عظام تقلید همچون حضرت آیه الله العظمی مکارم شیرازی ایشان را برادر خود میخوانند، رواست.
آیا سخنان ایشان در خطبه نماز جمعه مبنی بر اینکه از تنش ها پرهیز کنید و به قانون عمل کنید در خور چنین هتاکیهایی است؟
به هر حال این واقعه تلخ بسیار هشدار دهنده بود که چگونه میتوان در دام اختلافات قرار گرفت و چگونه آشوب و فتنه میتواند تهدید کننده باشد. با یاد امام راحل عظیم الشان که کلامشان همیشه راهگشا بود این مقال را به پایان میبرم که سالها پیش نوشتند:
"موضعگیریها باید به گونهای باشد که در عین حفظ اصول اسلام برای همیشه تاریخ، حافظ خشم و کینه انقلابی خود و مردم علیه سرمایه داری غرب و در رأس آن امریکای جهانخوار و کمونیسم و سوسیالیزم بینالملل و در رأس آن شوروی متجاوز باشند.
هر دو جریان باید با تمام وجود تلاش کنند که ذرهای از سیاست «نه شرقی و نه غربی جمهوری اسلامی» عدول نشود که اگر ذرهای از آن عدول شود، آن را با شمشیر عدالت اسلامی راست کنند. هر دو گروه باید توجه کنند که دشمنان بزرگ مشترک دارند که به هیچ یک از آن دو جریان رحم نمیکند. دو جریان با کمال دوستی مراقب آمریکای جهانخوار و شوروی خائن به امت اسلامی باشند.
هر دو جریان باید مردم را هوشیار کنند که درست است که آمریکای حیلهگر دشمن شماره یک آنها است ولی فرزندان عزیز آنان زیر بمب و موشک شوروی شهید گشتهاند. هر دو جریان از حیله گریهای این دو دیو استعمارگر غافل نشوند و بدانند که امریکا و شوروی به خون اسلام و استقلالشان تشنهاند.خداوندا! تو شاهد باش من آنچه بنا بود به هر دو جریان بگویم گفتم، حالْ خود دانند.البته یک چیز مهم دیگر هم ممکن است موجب اختلاف گردد - که همه باید از شرّ آن به خدا پناه ببریم - که آن حب نفس است که این دیگر این جریان و آن جریان نمیشناسد." ( صحیفه امام ج ۲۱)
البته امروز از شوروی سابق چیزی نمانده ولی آمریکای جنایتکار و نفس اماره کماکان هستند. به هوش باشیم .!
دکتر کامران باقری لنکرانیاستاد تمام دانشگاه علوم پزشکی شیرازعضو پیوسته فرهنگستان علوم پزشکی
کد خبر: ۵۹۷۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۲/۲۵
محبت اگر شدت پیدا کند ، تبدیل به عشق می شود . مثل عشق ،مثل گیاهی رونده روی درخت دارای ساقه عمودی بصورت پیچ خوردن متوالی رشد می کند و بزرگ می شود
کد خبر: ۵۸۶۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۲/۱۰
به مناسب هفته ثبت احوال، سند هویتی آیت الله العظمی ملک حسینی(ره) و شهید محمد باقر اکبری در یاسوج رونمایی شدند.
سایت تحلیلی خبری آوای دنا avayedena.com:
به گزارش خبرنگار مهر،این آیین بعدازظهر یکشنبه در حاشیه شورای اداری استان و با حضور استاندار کهگیلویه و بویراحمد برگزار شد.
مدیرکل ثبت احوال استان در این خصوص گفت: گنجینه اسناد هویتی مفاخر و شهدای استان در این اداره کل تشکیل شده است.
محمد علی تقوی افزود: این افراد کسانی هستند که منشأ اثرات زیادی در جامعه بوده اند.
وی بیان داشت: در این راستا اسناد ۸۹ نفر از مشاهیر و شهدای استان شناسایی و به این گنجینه منتقل شده است.
تقوی همچنین با اشاره به رونمایی از سند هویتی آیت الله العظمی ملک حسینی(ره) گفت: ایشان در سال ۱۳۰۳ در روستای گوشه شهرستان بویراحمد متولد شد و در سال ۱۳۹۱ پس از ۸۸ سال عمر پر برکت، به ملکوت اعلی پیوست.
وی در خصوص شهید محمد باقر اکبری نیز گفت: این شهید والا مقام در سال ۴۶ در باشت متولد شد و در سن ۱۵ سالگی در سوسنگرد از ناحیه گردن مجروح و قطع نخاع شد.
تقوی بیان داشت: او پس از تحمل ۳۱ سال جانبازی و نابینایی مطلق در سن ۴۷ سالگی و در خرداد ماه گذشته دعوت حق را لبیک گفت و به شهادت رسید.
به گزارش خبرنگار مهر، در نشست شورای اداری امروز استان همچنین از دستگاههای برتر در برپایی نماز جماعت تجلیل شد. همچنین پژوهشگران برتر دستگاههای اجرایی استان در این مراسم مورد تجلیل قرار گرفتند.
کد خبر: ۵۳۰۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۰/۰۷
سپاه ایران را نمیتوان مرعوب کرد مگر اینکه "یکی از آنان کشته شود"... این مقام آمریکایی صراحتا به نام قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس ایران اشاره و تصریح کرد که وی را باید دستگیر کرد یا کشت.
سایت تحلیلی خبری آوای دنا avayedena.com:به گزارش افکار، بسیاری از مردم سردار قاسم سلیمانی را در سال ۹۰ همزمان با موج خبری رسانه ای کشورهای غربی علیه وی شناختند.
هرچند که قاسم سلیمانی یکی از باتجربه ترین فرماندهان ارشد سپاه بوده و حدود ۱۴ سال است که مسئولیت سپاه قدس را بر عهده دارد و پیش از آن هم سالها فرمانده لشگر ۴۱ ثارالله کرمان بوده است.
اما نام وی با آغاز بحران سوریه بر سر زبان ها افتاد و برخی از سیاستمداران تندرو آمریکایی خواستار ترور فرمانده سپاه قدس شدند.
نزدیک به سه سال پیش "رئول مارک گرشت" عضو ارشد اندیشکده دفاع از دموکراسی در نشست تخصصی انتخابات در کشورهای اسلامی گفت: «قاسم سلیمانی بسیار سفر میکند... تکان بخورید... تلاش کنید یا دستگیرش کنید یا بکشیدش!»
گرشت پیش از این نیز درباره سپاه پاسدارن و حاج قاسم سلیمانی گفته بود: «سپاه پاسداران ایران از همان منطقی که آمریکا بر اساس آن عمل میکند، استفاده نمیکند.»
وی تاکید کرد که آنان [سپاه ایران] را نمیتوان مرعوب کرد مگر اینکه "یکی از آنان کشته شود"؛ این مقام آمریکایی صراحتا به نام قاسم سلیمانی فرمانده سپاه قدس ایران اشاره و تصریح کرد که وی را باید دستگیر کرد یا کشت. بعد از آن بود که در چندین نوبت رسانه های غربی تلاش کردند با انتشار گزارش هایی از قاسم سلیمانی وی را خطرناک ترین فرد علیه امریکا معرفی کنند.
در همان ایام مجلۀ آمریکایی «وایرد» در گزارشی با تیتر ۱۳ فرد بسیار خطرناک دنیا، به بررسی۱۳ چهره پرداخته است که به عنوان چهرههای شناخته شده، به حساب میآیند. آنچه از نگاه این مجلۀ آمریکایی جالب و کمی تعجب آور به نظر میرسد، نام سردار «حاج قاسم سلیمانی» است که به عنوان خطرناکترین و مرموزترین فرد در دنیا شناخته شده است؛ حاج قاسم در این گزارش به ادعای وایرد، خطرناکترین فرد در خطرناکترین کشور معرفی شده است که میتواند تنها تهدیدکنندۀ نظامی آمریکا در غرب آسیا و سراسر دنیا باشد.اما سردار سلیمانی به موجی که توسط رسانه ها دامن زده می شد واکنشی نشان نمی داد و حتی خبر و تصویر خاصی از وی منتشر نمی شد.
تا جایی که پس از مدتها خبرسازی رسانه ها، تنها یک تصویر از وی در مراسم عزاداری حسینه امام خمینی بر روی جلد برخی نشریات و روزنامه های داخلی نقش بست.اما به نظر می رسد که با تغییر معادلات در سوریه و تلاش ایران برای اثبات ناکارآمدی ائتلاف ضد داعش؛ قاسم سلیمانی نیز سیاست جدیدی را در رویکرد رسانه ای خود اتخاد کرده است. مرد شماره یک سپاه قدس ایران این روزها علاوه بر میدان جنگ در عرصه رسانه ای نیز با قدرت به جنگ داعش رفته است و بسیاری از کاربران می توانند تصاویر حضور وی در نبرد علیه داعش را لحظه به لحظه از شبکه های اجتماعی ایرانی و عربی رصد کنند.
نکته مهم درباره این تصاویر تنوع آنهاست، اگر چه حاج قاسم در تمامی این تصاویر لباس عادی و غیرنظامی به تن دارد که این به بدین معناست که او برای جنگ و نبرد به عراق نرفته و موید حضور مستشاری ایران در عراق است، اما تنوع عکس ها، در برگیرنده حالات مختلف از این سردار است، زیارت در بین الحرمین، وضو گرفتن، نماز جماعت ، عکس یادگاری با طیف های مختلف اعم از رزمندگان عرب، کرد، خبرنگاران، روحانیون، در کنار ضد هوایی، در کنار فرماندهان مقاومت، نمایندگان مجلس و این اواخر در حال هواخوری و پیک نیک در کوههای عراق . همچنین انتشار تصاویر متعدد حضور سلیمانی در عراق در حالی صورت می گیرد که از حضور او در سوریه تنها یک تصویر از دیدار با خانواده یکی از فرماندهان سوری منتشر شده بود.
به نظر می رسد با تغییر رویکرد رسانه های غربی در مقابله با داعش و ادعای آمریکا مبنی بر مبارزه با این جریان (درحالی که تا پیش از آن از جریان های تکفیری برای سرنگونی حکومت اسد حمایت می کرد) سردار سلیمانی با هوشمندی موافقت کرده است تا تصاویری از او در صحنه نبرد ارتش و گروههای مقاومت مردمی عراق با داعش منتشر شود تا همگان بدانند چه کسی در عرصه واقعی نبرد با تکفیر و تروریسم حضور دارد.اگر چه از زمان بحران سوریه و گسترش آن به عراق رسانه های داخلی مطالبی را در خصوص سردار سلیمانی منتشر کرده اند اما بی شک پیش تر و بیش تر از رسانه های داخلی، این خارجی ها بوده اند که به این شخصیت پرداخته اند و طبعا کسی از آنها، که عمدتا در جبهه دشمن قرار می گیرند، توقع انصاف یا صداقت را ندارد اما همان ها هم در عمده مطالبشان نتوانسته اند از شخصیت کاریزماتیک، اقدامات موثر و نقش پر رنگ حاج قاسم بگذرند و خواسته و ناخواسته به گوشه هایی از نقش آفرینی سردار در تحولات فلسطین، لبنان، سوریه، عراق پس از صدام و نیز مقطع کنونی پرداخته اند.
در خصوص این توجه رسانه هایی غربی علاوه بر اهمیت جایگاه سلیمانی، چند نکته دیگر را می توان بیان کرد؛اولا غربی ها علاقه ویژه ای به داستان سرایی دارند و برای جذب مخاطب ممکن است توجه ویژه ای به برخی سوژه ها داشته باشند خصوصا که بسیاری از مطالب آنها درباره سردار درون مایه یکسان و اطلاعات تکراری دارد.ثانیا آنها با ظرافت به دنبال ترسیم چهره ای خشن و رعب آور از سرلشگر سلیمانی هستند تا در اقدامات بعدی خود از این مسئله بهره بگیرند. در هفته اخیر نشریه امریکائی نیوزویک جلد خود را به سلیمانی اختصاص داده و از تیتر "کینه جو" برای روی جلد خود استفاده کرده اما در همان حال به نقش وی در مبارزه با داعش هم اشاره می کند.
کد خبر: ۵۰۸۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۹/۱۲
تخت فولاد اصفهان، همچون گنجينه اي است كه گوهرهاي نايابي را در دل خود نگه داشته است و اسرار مگو در باب اين گوهرهاي ناياب بسيار دارد!
سایت تحلیلی خبری آوای دنا avayedena.com:
به گزارش رويش نيوز، تخت فولاد دركنار قبرستان بقیع مدینه، ابوطالب مكه و وادی السلام نجف اشرف از مهمترین و متبرك ترین مرقدهای جهان اسلام به شمار می رود. تا آنجایی كه برخی معتقدند تخت فولاد به واسطه قبور متبرك آن، دومین قبرستان جهان اسلام است.
در جاي جاي اين تكه از بهشت معنوي كه قدم مي گذاري عظمت هاي عرفاني و علمي زيادي مدفون است. يكي از اين ذخاير عظيم، مرحوم میرزا حسین کشیکچی مشهور به هالو است.
باربر ، حمّال و نگهبان ساده بازار اصفهان بود. آنقدر ساده بود و بی ریا که مردم به او لقب "هالو" داده بودند. امّا کسی نمی دانست که در ورای این ظاهر ساده و فقیرانه، روح بلندی وجود دارد، صاحب مقامی رفیع که ملازم و همنشین حجّت یگانه خداوند، واسطه فیض زمین و آسمان، حضرت صاحب الأمر و الزّمان أرواحنا لتراب مقدمه الفداء)گردیده است. مرحوم میرزا حسین کشیکچی مشهور به هالو (متوفی 1309 ه.ق) که بدن مطهرش در بهشت تخت پولاد، خاک تابان جنوب زاینده رود آرام گرفته است، حکایتی شگفت انگیز دارد که از قول مرحوم حاج آقا جمال اصفهانی در کتاب عبقری الحسان نقل گردیده است. نوشتار زیر، داستان این حکایت است:
نزدیک اذان ظهر روز بود. مثل هر روز مهیای رفتن به مسجد شدم. از منزل ما تا مسجد فاصله چندانی نبود. چند سالی بود که توفیق امامت جماعت در این مسجد به من عنایت شده بود. مسجدی که به واسطه قرار گرفتنش در راسته بازار، پاتوق کسبه و اهل بازار بود و البته حضور باربران و کشیکچیان و نگهبان های بازار هم رونق خاصی به مسجد می داد.
هنوز چند قدمی به مسجد مانده بود که صدای جمعیت اندکی که تابوتی را بر دوش خود حمل می کردند مرا متوجه خود ساخت. جلوتر رفتم؛ تابوتی ساده و فقیرانه بر دوش چند نفر که همه از باربران بازار بودند و چند نفری مشایعت کننده نیز در کسوت ساده حمّالان و کشیکچیان بازار که البته چهره برخی از آنها برایم آشنا بود. معلوم بود که میّت، یکی از منسوبان همین آدم های سر و ساده و فقیر است که اینچنین غریبانه و بی پیرایه تشییع می شود.
در همین بین، ناگهان چشمم به میرزا حبیب، تاجر سرشناس و مؤمن بازار افتاد که با حالتی نزار و پریشان در حالی که بشدت می گریست و مویه می کرد، جنازه را مشایعت می نمود. مشاهده میرزا حبیب، آن هم با این حال پریشان که گویی صاحب عزای اصلی است و نزدیک ترین کسان خود را از دست داده است، مرا بسیار شگفت زده کرد. آخر میرزا حبیب از بازاریان و تجّار سرشناس و مؤمن بازار و از نیکان اصفهان بود. اگر از نزدیکان و بستگان او کسی فوت نموده، پس چگونه است که اینچنین غریبانه و بی خبر تشییع می شود؟! چرا از بزرگان تجار و کسبه و اقربای خود میرزا حبیب، کسی در این تشییع جنازه شرکت ندارد؟! ... همه اینها سؤالاتی بود که ذهن مرا به خود مشغول ساخته و بشدّت کنجکاو یافتن اصل ماجرا کرده بود.
در همین حال بودم که نگاه پریشان میرزا حبیب به من افتاد و گویی متوجه تعجب و حیرانی من شد. بطرفش رفتم و دست بر شانه اش گذاشتم. پیش از آنکه سخنی بگویم با صدایی لرزان و مصیبت زده گفت: «حاج آقا جمال! به تشییع جنازه یکی از اولیای خدا نمی آیید؟! »كشيكچي
کلامش بر قلب و جانم نشست و مرا بی اختیار بسوی جنازه کشاند. از رفتن به مسجد منصرف شدم و به همراه میرزا حبیب و جماعت باربران و کشیکچیان بازار، جنازه را به طرف غسّالخانه مشایعت نمودم. از بازار تا غسالخانه که در محلی بنام «سرچشمه پاقلعه» قرار داشت، مسافت نسبتاً زیادی بود و من باتفاق عده معدود مشایعت کننده در حالی این مسافت را پیمودم که در تمام طول مسیر، جمله میرزا حبیب در توصیف صاحب جنازه، ذهنم را به خود مشغول ساخته بود و بشدت کنجکاو بودم تا صاحب آن را بشناسم.
به غسالخانه که رسیدیم، جنازه را تحویل مغتسل دادند تا مراسم تغسیل و تکفین میت انجام شود. گوشه خلوتی یافتم و تا مهیا شدن جنازه، در انتظار نشستم. ساعتی از ظهر گذشته بود و من خسته از راه دراز و اندوهناک از فوت نماز جماعت اول وقت، به سرزنش خود پرداختم که چرا بی جهت، تحت تأثیر سخنان یک تاجر پریشان حال، مسجد و نماز جماعت را ترک گفته ام. در حال و هوای خود بودم که دستی بر شانه خود احساس کردم. خودش بود، میرزا حبیب. مثل اینکه تحیّر و سرگردانی مرا بیش از این تاب نیاورده بود. حالا مثل اینکه کمی آرام گرفته بود. به او گفتم: «میرزا! این جنازه کیست؟! حکایت این حال پریشان شما چیست؟!»
میرزا حبیب، آه بلندی کشید و در حالی که دست بر کمر گرفته بود و می نشست، گفت: «قصه عجیبی است حکایت من و آشناییم با صاحب این جنازه!! قصه ای که تا کنون برای کسی آن را بازگو نکرده ام.»
با کنجکاوی و تعجب گفتم: «بسیار مشتاق شنیدنم میرزا حبیب! بگو و مرا از این بهت و حیرانی بیرون آور.»
میرزا حبیب دوباره آهی کشید و ادامه داد:
« همینطور که می دانید امسال من مسافر قافله حج بودم. کاروان ما ابتدا راهی عراق شد تا پس از زیارت عتبات مقدسه نجف و کربلا، راهی حجاز شویم. همه چیز بخوبی می گذشت تا در چند فرسخی کربلا، کیسه حاوی سکه ها و بعضی اثاثیه ضروری سفرم را دزدان به سرقت بردند. جستجوهایم نتیجه ای نداشت و از طرفی دلم نمی خواست که غیر از خودم، همسفرانم را نیز درگیر مشکل پیش آمده خود نمایم. برای همین بی اینکه کسی متوجه موضوع شود، بهانه ای آوردم و خود را از همسفران جدا کردم. قافله حج عازم حجاز شد و من درمانده و مستأصل در عراق ماندم بلکه فرجی شود و بتوانم راهی به اموال از دست رفته خویش بیابم. اندوهی سنگین و عمیق بر من مستولی شده بود و از اینکه می دیدم علی رغم دارایی های بسیار، توفیق انجام مناسک حج از من سلب شده است احساس غبن و خسارتی جانکاه می کردم. هیچ دوست و آشنایی هم نداشتم تا به او پناه ببرم و پولی قرض بگیرم.
شبی تنها از نجف بسمت کوفه به راه افتادم تا در مسجد کوفه معتکف گردم بلکه فرجی حاصل شود. در راه حالتی عجیب بر من مستولی شده بود. احساس درماندگی و استیصال می کردم و در همان حال به آقا و مولایم، حضرت صاحب الأمر (عج) متوسل گردیدم. چیزی نگذشت که در همان بیابان و در تاریکی شب، ناگهان سواری در برابرم ظاهر شد. با حضور او همه جا روشن و نورانی شد و بزرگی و شکوهش مرا مسحور خود ساخت. آنگاه که جمال و چهره پرفروغش را نگریستم، اوصاف و نشانه هایی را که در مورد امام زمان، حضرت صاحب الأمر (عج) شنیده بودم در آن بزرگوار مشاهده نمودم.
در آن حال، ایشان در برابرم ایستاده فرمودند: «چرا اینطور افسرده حالی؟! » عرض کردم که خستگی راه سفر دارم. فرمودند: «اگر سببی غیر از این دارد بگو.» چون دیدم آن بزرگوار اصرار دارند که سرگذشتم را شرح دهم، ماجرای خود را بیان کردم و سبب ناراحتی و تأثر خود را عرضه داشتم.
در این هنگام دیدم، حضرتش فردی بنام «هالو» را صدا زدند. بلافاصله فردی نمد پوش درهیأت و لباس کشیکچی ها و باربرهای بازار اصفهان، در کنارمان نمایان شد. وقتی که جلو آمد به دقت در وی نگریستم و متوجه شدم همان هالوی اصفهان خودمان است؛ کشیکچی بازار که ازسال ها پیش در اطراف حجره ام رفت و آمد دارد و او را کاملاً می شناسم.
حضرت رو به او نموده فرمودند: «اسباب سرقت شده اش را به او برسان و او را به مکه ببر و بازگردان.» آقا این جمله را فرمودند و از نظرم ناپدید شدند.
آن شخص، ساعتی از شب را با من در محل مشخصی از کوفه قرار گذاشت تا پول و وسایل گمشده ام را به من برساند. من متحیّر از آنچه می دیدم با نگاه مبهوت خویش هالو را بدرقه کردم. او رفت و ساعتی دیگر در مکانی که وعده گاهمان بود نمایان شد. در حالی که بسته ای در دست داشت. آن را به من داد و گفت: «درست ببین، قفل آن را باز کن و آنچه را داشتی به دقت بنگر تا بدانی که صحیح و سالم تحویل گرفته ای.»
من به بررسی وسایل و شمارش سکه هایم مشغول شدم. دیدم همه چیز دست نخورده و سالم است. آن شخص که مطمئن بودم هالوی خودمان است ولی از هیبت او جرأت سؤال کردن نداشتم، با من در کربلا و در زمانی دیگر وعده کرد و از من خواست تا وسایلم را به شخص امینی بسپارم و مهیای حرکت بسمت مکه شوم. من نیز در زمان مقرر در وعده گاه حاضر شدم. هالو جلو می رفت و من به دنبال او. پس از مدت کمی راه رفتن، بناگاه خود را در مکه یافتم. در مکه از من جدا شد و هنگام خداحافظی مکانی را تعیین نمود و از من خواست تا پس از انجام مناسک حج به آنجا بروم تا مرا بازگرداند. او همچنین از من خواست تا این راز را برای کسی بازگو نکنم و فقط در جواب هم کاروانیان خویش بگویم که همراه کس دیگری از راهی نزدیک تر آمده ام.
مناسک حج به پایان رسید و من در تمام طول انجام اعمال خویش، مشعوف از عنایت مولا و صاحب خویش بودم و دلتنگ از فراق حضرتش، او را جستجو می کردم. پس از پایان مناسک حج، در وعده گاه خویش حاضر شدم و در ساعت مقرر دوباره هالو را دیدم که بسویم آمد و پس از سلام و مصاحفه، به همان کیفیت قبل و در مدتی بسیار کوتاه مرا به کربلا برگرداند. عجیب آنکه در تمام این مدت با اینکه با من سخنان نرم و ملایمی داشت، از شدت هیبت و عظمت او جرأت سؤال کردن پیدا نکردم. موقع خداحافظی در کربلا، خواستم از مَراحم او در حق خویش تشکر کنم که گفت: «از تو خواسته هایی دارم که امیدوارم هرگاه وقتش رسید، برایم انجام دهی.» این را گفت و از من جدا شد.
روزها و هفته ها سپری شد. سفر شگفت انگیز و معجزه آسای من به پایان رسید و به اصفهان بازگشتم. مدتی کوتاه به استراحت و دید و بازدید گذشت. اولین روزی که به حجره خود در بازار رفتم، جمعی از تجّار و بازاریان به دیدنم آمدند. در این بین، ناگاه هالو، همان شخص باکرامت و والا مقام را دیدم، با همان لباس و کسوتی که در کربلا و مکه دیده بودم. خواستم که از جای برخیزم و او را تعظیم کنم که با اشاره دست مانع شد و از من خواست که سخنی بر زبان نیاورم و رازش را پوشیده دارم. سپس نزد باربرها و کشیکچی ها رفت و با آنها چای خورد و قلیانی کشید. مدتی بعد موقع رفتن، نزد من آمد و آهسته گفت: «آن تقاضایی که از تو داشتم این است که روز پنجشنبه دو ساعت مانده به ظهر بیایی منزل ما تا کارم را به تو بگویم.» آن گاه آدرس منزلش را داد و تأکید کرد که سر ساعتی که گفته بروم، نه دیرتر و نه زودتر. تا پنجشنبه موعود برسد ، چند روز فاصله بود که برای من یک عمر گذشت و من دیگر او را در بازار ندیدم. در تمام این مدت به راز وعده آخر هالو می اندیشیدم و لحظه شماری می کردم تا دیدارمان تازه شود و من از او احوال مولا و صاحبمان را جویا شوم. و بالاخره آن پنجشنبه موعود از راه رسید و آن همین دیروز بود.
صبح با خود گفتم خوب است ساعتی زودتر به ملاقات هالو بروم تا با او درباره مولایمان و راز و رمز ارتباطش با امام زمان (عج) گفتگو کنم. به آدرسی که داده بود رفتم، اما اثری از منزل هالو و نشانه هایی که گفته بود نیافتم. ساعتی جستجو کردم تا سرانجام در همان ساعتی که وعده کرده بودیم ، منزلش را یافتم.»
میرزا حبیب در حالی که بشدّت منقلب شده بود و اشک از دیدگانش جاری بود، آه بلندی کشید و با صدایی لرزان ادامه داد:
«وقتی خود را پشت درب خانه هالو یافتم، آماده در زدن شدم که ناگاه دیدم درب خانه باز شد و سید بزرگواری غرق نور با عمامه ای سبز بر سر و شال مشکی به کمر از خانه هالو خارج شد و هالو نیز شتابان به دنبال او از خانه بیرون آمد در حالی که بشدت ادب می کرد و تواضع و احترام فوق العاده ای نثار آن جناب می نمود. در آن حال صدای هالو را می شنیدم که می گفـت: «سیدی و مولای! خوش آمدید، لطف فرمودید به خانه این حقیر تشریف فرما شدید... »
هالو تا انتهای کوچه آن سید بزرگوار را بدرقه کرد و بازگشت. مقابلم که رسید، آثار شعف و شور زایدالوصفی را در سیمایش مشاهده کردم. سلام کردم و با حالتی آمیخته از بهت و حیرت از او پرسیدم: «هالو! او که بود؟» چهره اش دگرگون شد و پاسخ داد: «وای بر تو!! مولا و صاحب خود را نشناختی؟!!.... او سرور و مولایم، حضرت حجت ابن الحسن (عج) بود که در واپسین روز عمرم، لطف فرموده و به دیدار نوکر خود آمده بود....»
آن گاه مرا با خود به داخل خانه اش برد و چنین گفت: «از شما می خواهم فردا به ابتدای بازار بروی و دو ساعت مانده به ظهر، حمال ها و کشیکچی ها را با خود به این خانه بیاوری. درب این خانه باز خواهد بود و وقتی به آن وارد می شوید ، من از دنیا رفته ام. کفنم را به همراه هشت تومان پول آماده کرده و داخل صندوق گوشه اتاق گذاشته ام. آن را بردار و خرج کفن و دفنم نما و در قبرستان تخت پولاد به خاکم بسپار....!! »
با شنیدن این سخنان ، تأثّری عمیق بر جانم نشست. مات و مبهوت از آنچه دیدم و شنیدم، با جناب هالو، وداعی سخت و حسرت آلود نمودم و خانه اش را ترک گفتم.
امروز صبح به بازار رفتم و دوستان و رفقای حمّال و کشیکچی هالو را خبر کردم و با هم به سمت منزل هالو به راه افتادیم، بی آنکه طبق خواسته جناب هالو، کس دیگری را با خبر سازم. در ساعت مقرّر به منزلش رسیدیم، در حالی که درب خانه باز بود و همانطور که خودش دیروز خبر داده بود، روح از بدنش مفارقت کرده و در اتاق، رو به سمت قبله آرام گرفته بود. درب صندوقی را که گوشه اتاق بود گشودم و داخل آن کفنی دیدم با هشت تومان پول که در آن نهاده شده بود. جنازه او را غریبانه برداشتیم و اکنون طبق وصیّت او سوی قبرستان تخت پولادش می بریم....»
صحبت های میرزا حبیب که به اینجا رسید، با صدای صلوات تشییع کنندگان که تعدادشان از عدد انگشتان دست فراتر نمی رفت، متوجه شدم که کار غسل و تکفین میت تمام شده است. حالت عجیبی داشتم. بغض سنگینی در گلویم نشسته بود و از اینکه تاکنون از وجود امثال هالو در اطراف خویش بی خبر بوده ام، در وجود خویش احساس شرمساری می کردم. بی اختیار میرزا حبیب را در آغوش گرفتم و چشمان او را که لیاقت دیدار مولا و صاحبمان، حضرت ولی عصر (عج) را یافته بود، غرق بوسه خویش کردم.
چیزی نگذشت که تابوت جناب هالو دوباره بر دستان اقلیت تشییع کننده بسوی آرامگاه تخت پولاد روانه شد. خود را به زیر تابوت آن ولیّ خدا رساندم و با چشمانی اشکبار او را تا تخت پولاد مشایعت کردم. دلم می خواست، پرتوی از نور معرفت یکی از عاشقان و دلباختگان ملازم و همراه حجّت خدا، وجودم را روشن سازد.
مراسم تدفین جناب هالو که تمام شد، دیدم میرزا حبیب تاجر که تا همین جا نیز سوز و بی قراری بی اندازه اش در فراق هالو، حاضران و تشییع کنندگان اندک او را که همگی از دوستان و همکاران او بودند به حیرت وا داشته بود، طاقت از کف داد و خود را بر خاک مزار او انداخت، در حالی که با صدای بلند می گفت: «ای مردم! هیچ کدام از شما او را نشناختید!... او یکی از اولیای خدا و از ملازمان امام زمان (عج) بود....» و در آن هنگام کسی از حاضران جز من، راز سوز و گداز بی اندازه میرزا حبیب را نمی دانست.
صبح فردای آن روز، میرزا حبیب به سراغ من فرستاد تا به مسجد بازار بروم. من که هنوز مبهوت ماجرای دیروز و حکایت میرزا حبیب و هالو بودم، بی درنگ خود را به مسجد رساندم. دیدم جمع زیادی که اکثر آنها از حاجیان کاروان حج امسال و همسفران میرزا حبیب بودند در مسجد جمع شده اند. چشم میرزا حبیب که به من افتاد جلو آمد و گفت: «می خواهم راز شگفت انگیز سفر حج خود را با همسفریان و هم کاروانیان خویش در محضر مبارک آیت الله چهارسوقی فاش نمایم و پرده از چهره غریب و گمنام چناب هالو بردارم.» لبخند رضایتی به نشانه تأیید از خود نشان دادم و سپس در معیّت میرزا حبیب و دیگر همسفران او عازم بیت آیت الله سید محمد چهار سوقی، صاحب کتاب شریف روضات الجنّات شدیم.
در منزل آیت الله روضاتی (چهار سوقی) همهمه و شور و حال عجیبی بود. میرزا حبیب تاجر، در حالی که ردای مشکی بر تن داشت و مصیبت زده ای را می مانست که نزدیک ترین فرد زندگیش را از دست داده است، با صدایی لرزان و گریان، حکایت عجیب و شگفت انگیز سفر حج خود و ماجرای عنایت حضرت صاحب الأمر (عج) بواسطه جناب هالو را برای حضرت آیت الله و دیگر حاضران تعریف می کرد و در این بین صدای گریه و ضجّه مردم، همراه با ذکر یابن الحسن آنها شور و حال عجیبی در بیت روحانی بزرگترین عالم شهر ایجاد کرده بود. سخنان میرزا حبیب که تمام شد ولوله ای وصف ناشدنی در حاضران ایجاد شد و از همه پر سوز و گدازتر، حال خود مرحوم آیت الله روضاتی بود که با شنیدن حکایت میرزا حبیب و جناب هالو، در حالی که اشک شوق از دیدگان مبارکش روان بود، منقلب و پریشان از جای برخاسته و عازم تخت پولاد، محل دفن جناب هالو گردید.
موج زیادی از جمعیت، یابن الحسن گویان در حالی که مرحوم آیت الله روضاتی در پیشاپیش آنها حرکت می کرد بسمت تخت پولاد روانه شدند. لحظه به لحظه بر شمار جمعیت افزوده می شد و طولی نکشید که سیل مشتاقان امام زمان (عج) به قبرستان مقدّس تخت پولاد رسید.
مرحوم آیت الله سید محمد چهارسوقی در حالی که بشدت گریه می کرد و پریشان بود، خود را بسرعت به کنار قبر هالو رساند. سپس این عالم ربّانی خود را بر روی قبر جناب هالو افکند و پس از گریه ها و راز و نیازهای فراوان، برخاست و رو به جمعیت فرمود: «مردم اصفهان! در همین جا به شما وصیّت می کنم، هنگامی که مُردم، مرا اینجا کنار قبر هالو دفن کنید. می خواهم وقتی امام زمان به زیارت قبر هالو تشریف می آورند، از روی قبر من عبور کنند و نگاهی هم به قبر من بیندازند.»
اکنون سالیان درازی از آن روز می گذرد و مزار مرحوم میرزا حسین کشیکچی ، مشهور به « هالو» در تکیه صاحب روضات تخت پولاد اصفهان ، این خاک تابان و سرزمین ستارگان درخشان علم و عرفان و معرفت ، ملجأ و زیارتگاه عاشقان و دلباختگان حضرت ولی عصر (عج) است تا روزی که ان شاء الله دل های عاشق و طوفانزده منتظرانش به ساحل آرامش ظهور مبارکش ، اطمینان و سکون یابد.
در پایان نکته ای باید خاطرنشان كرد که دسترسی ما به منابع محدود بوده و درباره دیگر شرح حالات این والامقام اطلاع خاصی در دست نمی باشد، لذا اگر افرادی هستند که جزییات بیشتری از سیر و سلوک این بزرگوار می دانند، مطالب و مستندات خود را به اين ايميل ارسال فرمايند: info@rooyeshnews.com
کد خبر: ۵۰۰۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۹/۰۷
من در زمان امام (ره) و زمان مقام معظم رهبری به تامین نظرات رهبری مقید بودم. در زمینه هایی که از نظرات رهبری بی اطلاع بودم جویای نظرات می شدم و همان در زمان امام(ره) و هم اکنون نظرات مقام معظم رهبری را در مسائل جویا می شوم به عبارت دیگر تابع امام (ره) و رهبری بودم
کد خبر: ۴۶۸۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۲۵
وزیر آموزش و پرورش با اشاره به اینکه از مهر ۹۳ نباید بیسواد جدید تولید کنیم، گفت: بازگشایی مدارس در روزهای پنجشنبه از مهر ۹۳ به صورت آزمایشی در سطح ۲ هزار مدرسه اجرا میشود.
به گزارش آوای دنا به نقل از پایگاه اطلاع رسانی شبکه خبر علیاصغر فانی در مراسم اختتامیه سی ویکمین اجلاس رؤسای آموزش و پرورش کشور با اشاره به بازگشایی مدارس در روزهای پنجشنبه از سال تحصیلی جدید عنوان کرد: هماکنون پنجشنبهها از روز آموزشی مدارس حذف شده است.وی اظهار داشت : طبق مطالعات تطبیقی در کشور ژاپن متوجه شدیم آنها حجم کتابها را کاهش دادند و آن یک روز را هم تعطیل نکردند، اما در کشور ما حجم کتابها را کاهش نداده و یک روز را هم تعطیل کردند، بنابراین شاهدیم که در دوره متوسطه هر روز 8 ساعت تدریس انجام میشود که باعث ایجاد زحماتی برای معلمان و دانشآموزان است.وزیر آموزش و پرورش بیان کرد: امسال در سطح 2 هزار مدرسه ابتدایی به صورت داوطلبانه درهای مدارس را در روزهای پنجشنبه باز میکنیم و همزمان ارزشیابی نیز انجام میدهیم که اگر نتایج مثبت بود طرح را ادامه داده و اگر منفی بود آن را گسترش نمیدهیم.فانی با اشاره به انسداد مبادی بی سوادی گفت: مهر امسال یک دانشآموز 6 تا 10 ساله نباید خارج از مدرسه باشد و از مهر 93 بیسواد جدید نباید تولید شود.وی با اشاره به اینکه هم اکنون در دوره متوسطه اول 85 درصد دانشآموزان تحت پوشش هستند، گفت: طبق برنامه پنجم توسعه پوشش تحصیلی در دوره اول متوسطه باید به صددرصد برسد.وی ادامه داد: امسال 100 پژوهشسرای دانشآموزی به مجموعه پژوهشسراها اضافه میشود و برای تجهیز آنها تلاش میکنیم.وزیر آموزش و پرورش در ادامه با اشاره به اینکه درخواست کمک از خانوادهها هنگام ثبت نام روش نامطلوبی است، بیان کرد: برخی از مدیران اعلام میکنند تا زمانی که پول ندهید کارنامه نمیدهیم یا ثبتنام نمیکنیم. این موضوع خلاف اخلاق و قانون است. به مدیران گفته ایم ثبتنامها را انجام دهند و در طول سال تحصیلی اولیای دانشآموزان را کلاس به کلاس صدا کنند و گزارشی به آنها ارائه کنند آن وقت اگر والدین خواستند خودشان کمک میکنند.فانی در خصوص مقطع پیشدبستانی عنوان کرد : پیشدبستانی در مناطق برخوردار با کمک اولیاء و در مناطق کم برخوردار با کمک آموزش و پرورش دایر میشود و تأکید ما توسعه پیشدبستانی در مناطقه 2 زبانه و عشایری و تحت پوشش بردن دختران است.وزیر آموزش و پرورش در این مراسم همچنین اظهار داشت: گام نخست در ایجاد تغییر مطلوب جلب اعتماد است تا اعتماد همکاران را جلب نکنیم هیچ اتفاقی نمیافتد؛ زیردستان ما باید به ما اعتماد داشته باشند و یکی از عوامل عمده در جلب اعتماد صداقت است؛ بنابراین رئیس آموزش و پرورش باید فردی صادق و مؤمن باشد.وی افزود: تیم سازی یکی از توصیههایی است که در آموزش و پرورش باید اجرایی شود چرا که رئیس آموزش و پرورش در همه زمینهها تخصص و ورود ندارد، بنابراین برای تشکیل یک تیم باید تخصصهای مختلف را کنار هم قرار دهیم تا به یکدیگر کمک کرده و بتوانیم بهره لازم را ببریم. اگر تیمها با هم در تعامل باشند و یکدیگر را کامل کنند میتوانیم به هدف همافزایی در سازمان و ارتباط چهره به چهره دست یابیم که این موضوع از صدور بخشنامههای مکرر در آموزش و پرورش جلوگیری خواهد کرد. انتقاد فانی از صدور بخشنامههای متعدد در آموزش و پرورشوزیر آموزش و پرورش عنوان کرد: در آموزش و پرورش بخشنامههای متعددی صادر میشود؛ حتی در مناطق برای موارد جزئی بخشنامه صادر میکنند و مدیران مدارس تبدیل به مدیر پاسخگویی به بخشنامهها شدهاند. به شما توصیه میکنم تا جلسات خود را با مدیران مدارس افزایش داده و در این جلسات صحبتهای آنها را بشنوید.فانی ادامه داد: در مدیریت آموزش و پرورش موضوعی وجود دارد به نام تغییر و مقاومت در برابر تغییر یعنی زمانی که روش یک کار را تغییر میدهیم و روش جدیدی را جایگزین آن میکنیم با مقاومت روبرو خواهیم شد. رابطه شما با مدیران مدارس نیز چنین است؛ وقتی میخواهید کار جدیدی انجام دهید با مقاومت روبرو میشوید این مقاومت در برابر تغییرات دلایلی دارد که میتوان به عادت و ترس به خطر افتادن منافع اشاره کرد. آموزش و پرورش منابع چندانی در اختیار نداردوی بیان کرد: در متون مدیریتی آمده است برای اینکه مقاومت در برابر تغییرات کاهش پیدا کند، مجریان را در برنامهریزی برای تغییرات مشارکت دهیم؛ امروز آموزش و پرورش کشور منابع چندانی در اختیار ندارد و تدبیر میتواند مشکلات را کاهش دهد.وزیر آموزش و پرورش با اشاره به اینکه مدیریت آموزشی باید تبدیل به رهبری آموزشی شود، افزود: رهبر آموزشی فردی است که بر زیردستان خود نفوذ دارد و زیردستان به این باور میرسند که رئیس آنها حقش بوده که رئیس باشد.فانی با تأکید بر برگزاری دوره آموزشی رؤسای آموزش و پرورش سراسر کشور افزود: این دوره باید به صورت کارگاه آموزشی برگزار شود و مدرسهمحوری بحث جدی است که باید آن را دنبال کنیم.وی بیان کرد: در امور پرورشی و تربیتی نیاز به کار محتوایی داریم تا تغییر رفتار حاصل شود، اما در سالهای اخیر در برخی مواقع دچار کارهای دکوری شدهایم بنابراین باید از کمیتها کاسته و به کیفیت بپردازیم تا تغییر رفتار مطلوب در دانشآموزان ایجاد شود.وزیر آموزش و پرورش ادامه داد: اقامه نماز یک واجب شرعی برای رؤسای آموزش و پرورش است و روسا باید در نماز جماعت ادارات شرکت کنند. مدیر مدرسه نیز باید در نماز جماعت دانشآموزان شرکت کند.وی در ادامه با اشاره به توصیههایی به رؤسای آموزش و پرورش مناطق سراسر کشور خاطرنشان کرد: بومی گزینی در پذیرش دانشگاه فرهنگیان، اجرای طرح شهاب با جدیت بیشتر، استفاده از توان خانمها در مدیریتها، توسعه رشته علوم انسانی در مدارس سمپاد و نمونه دولتی، افزایش فوقالعاده شغل معلمان ابتدایی، رتبهبندی معلمان و اولویت استخدام فرزندان فرهنگیان، تأکید بر حجاب و عفاف با روشهای اصولی و منطقی و تأکید بر نظرات رئیسجمهور درباره زنگ انشاء و گفتوگو و پیگیری آنها از جمله مواردی است که باید در سال تحصیلی جدید مدنظر باشد.
کد خبر: ۴۱۸۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۶/۰۴
گروهی از دختران دمبخت به نیت باز شدن بخت سه مرتبه از منبر بالا و پایین میروند و معتقدند که با این کار تا سه روز یا سه هفته و یا سه ماه بعد به خانه بخت میروند.آوای دنا :شیرازیها به آخرین جمعه ماه رمضان «جمعه الوداعی» میگویند. روز جمعه الوداعی مسجد جمعه شیراز بسیار شلوغ میشود به طوریکه زنان شهر هر کدام به نیت خاصی از پیش از ظهر و اوایل روز برای گرفتن جای مناسب به مسجد هجوم میآورند یک دسته برای درست کردن چل بسم الله، جماعتی برای گرفتن دعای کیسه از دست امام جماعت مسجد، یک عده برای نوشتن دعای سیاه سرفه روی پوست کدو، یک گروه از دخترهای دمبخت به نیت گشایش بخت، جمعی از زنهای بیفرزند به قصد بچهدار شدن، عدهای از زنان بچهدار به نیت گرفتن فرزندشان از شیر و خلاصه هر کسی به امید و نیتی به مسجد جامع میرود.
در مسجد جامع شیراز منبری بلند و بسیار قدیمی با پلههای متعدد وجود دارد که به منبر امام حسن(ع) معروف است. روز جمعه الوداعی بعد از نماز جماعت و وعظ و سخنرانی عده زیادی از زنها اطراف منبر جمع میشوند. گروهی از دختران دمبخت به نیت باز شدن بخت سه مرتبه از منبر بالا و پایین میروند و معتقدند که با این کار تا سه روز یا سه هفته و یا سه ماه بعد به خانه بخت میروند.زنان بیفرزند که آرزوی داشتن فرزند دارند، ننی «ننو» کوچک درست میکنند و یک عروسک قنداق کرده داخل ننی میگذارند و با خود به مسجد میآورند و در گوشهای میبندند و چند مرتبه ننی را میجنبانند و نیت میکنند اگر تا سال بعد صاحب فرزندی شوند جمعه آخر ماه رمضان داخل صحن مسجد حلوا بپزند و خیرات کنند. بسیاری از زنان عقیده دارند اگر ننی را پشت منبر امام حسن(ع) ببندند اثرش بیشتر است.اما زنانی که باردار هستند مخصوصا آنهایی که شکم اولشان است مقداری پارچه و ریسمان و قیچی و سوزن و انگشتانهای با خود به مسجد میآورند و بعد از نماز ظهر و عصر پارچه را میبرند و رختکی میدوزند چنانچه فرصت نکردند رختک را در مسجد بدوزند چند بخیه به آن میزنند و رختک را در خانه میدوزند و این رختک را تا زمان تولد فرزندشان نگه میدارند و به عنوان اولین لباس به تن نوزاد میپوشانند و عقیده دارند با پوشیدن این رختک فرزندشان تا آخر عمر لباس عافیت میپوشد و ناخوش و بیمار نمیشود.مادرانی هم که میخواهند بچه از شیر بگیرند روز جمعه آخر ماه رمضان چند عدد انار شیرین به مسجد میآورند اگر خود سواد داشته باشند سوره مبارکه یاسین میخوانند و به انارها میدمند و اگر سواد نداشته باشند از شخصی باسواد خواهش میکنند تا سوره یاسین را خوانده و به انارها بدمد. انارها را تا زمانی که میخواهند بچه را از شیر بگیرند نگه میدارند و چند روز از آب انار شیرین به طفل میدهند معتقدند از برکت سوره یاسین و میوه بهشتی انار بچه صبور میشود و بهانه نمیگیرد.بسیاری از زنان شیرازی بعد از مراسم جمعه الوداعی از مسجد جامع به مسجد فتح میروند بیشتر جمعیت را دختران دم بخت و زنان حاجتمند تشکیل میدهند و این مسجد در بعدازظهر جمعه آخر ماه مبارک رمضان پر از جمعیت میشود هرکس برای برآورده شدن حاجتش شمعی روشن میکند بهطوری که شبستان مسجد از دود شمع دیده نمیشود.عدهای از زنان هم در صحن مسجد مشغول پختن حلوا میشدند و بچهها هم برای گرفتن حلوای نذری هجوم میآوردند در حیاط مسجد درختان نارنج و حوض آبی است و هر حاجتمندی برگ نارنجی میچیند و به امید برآورده شدن حاجتش در حوض آب میاندازد هر کدام از حاجتمندان هم در آخر مراسم دو رکعت نماز میخوانند و ثواب آن را به روان بانی و کسانی که مسجد را تهیه کردهاند میفرستند مردم با انجام این عمل اعتقاد دارند تا جمعه آخر ماه رمضان سال بعد حاجتشان برآورده میشود.صبح عید فطر افراد خیر صبحانه که شامل (نان، پنیر و سبزی) است در بین مردم تقسیم میکنند.خوراکیهای ویژه ماه رمضان در شیراز: رنگینک، ترحلوا، کوفته هلو، کشمش پلو و قنبرپلو است.بهطور کلی خوراکهایی در این ماه بیشتر مصرف دارند که چاشنی داشته باشند.نان شیرین فروشها هم در این ماه بازار گرمی دارند و نوعی نان شیرین تهیه میکنند به نام نان چاهی که هنگام افطار قبل از این که خوراک را بخورند این نان را با چای میل میکنند. کسی که از روزه درمیآید ابتدا یک استکان عرق گاوزبان میخورد. مردم شیراز میگویند روزه سرد است عرق گاوزبان گرم را میخورند که سردی آن را از بین ببرد.
منبع /کیهان
کد خبر: ۳۹۷۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۵/۰۳
ماه رمضان و سفره های سحر و افطار یکی از آن مواقعی است که یاد گذشتگان را بیشتر از سایر اوقات در اذهان زنده می کند.خاطره عزیزانی که در سال یا سال های پیش ، روزه دار این ماه بوده اند و درکنار ما عبادت می کردند و مایه برکت سفره های ایرانی بوده اند و حال ، جسم شان در زیر خاک آرمیده است
کد خبر: ۳۸۷۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۴/۲۴
ناگاه آن منظره هول انگيز به منظره فرح بخش مبدل شد و بمن گفتند تمام خدمات تو پذيرفته است و به شفاعت آن حضرت ده سال بر عمر تو افزوده شد و تاءخير در مرگت افتاد تا حج واجب را بجا آورى و چون اينك عازم حج شده ام .ه گزارش سرویس دینی جام نیوز، مرحوم حاج ميرزا على ايزدى فرزند مرحوم حاج محمّد رحيم مشهور به آبگوشتى (كه سبب شهرتش به آبگوشتى اين بود كه ايشان اخلاص و ارادت زيادى به حضرت سيدالشهداء (ع ) داشت و مواظب خواندن زيارت عاشورا بود.
هر روز در مسجد گنج كه بخانه اش متصل بود پس از نماز جماعت يك يا دو نفر روضه مى خواندند پس از روضه خوانى سفره پهن مى كردند و مقدارى زياد نان و آبگوشت در آن مى گذاشتند هر كس مايل بود همانجا مى خورد و هر كه مى خواست همراه خود به خانه مى برد.
نقل نمود كه : پدرم سخت مريض شد و بما امر نمود كه او را به مسجد ببريم گفتيم براى شما هتك است چون تجاّر و اشراف بعيادت شما مى آيند و در مسجد مناسب نيست .
گفت مى خواهم در خانه خدا بميرم و علاقه شديدى به مسجد داشت ناچار او را به مسجد برديم تا شبى كه خيلى مرضش شديد شد و در حال اغماء بود كه او را بمنزل برديم و آن شب در حال سكرات مرگ بود و ما به مردنش يقين كرديم پس در گوشه اى از حجره نشسته و گريان بوديم و سرگرم مذاكره تجهيزات و محل دفن و مجلس ترحيمش بوديم .
هنگام سحر شد ناگاه ، من و برادرم را صدا زد. نزدش رفتيم ديديم عرق بسيارى كرده است بما گفت آسوده باشيد و برويد بخوابيد و بدانيد كه من نميميرم و از اين مرض خوب مى شوم ما حيران شديم .
صبح شد در حاليكه هيچ اثرى از آن مرض در او نبود و بسترش را جمع كرده او را به حمام برديم و اين قضيه در شب اول ماه محرم سنه 1330 قمرى اتفاق افتاد و حياء مانع شد از اينكه از او بپرسيم سبب خوب شدن و نمردنش چه بود؟
موسم حج نزديك شد پس به تصفيه حساب و اصلاح كارهايش سعى كرد و مقدمات و لوازم سفر حج را تدارك ديد تا اينكه با نخستين قافله حركت كرد. به بدرقه اش در باغ جنت يك فرسخى شيراز رفتيم و شب را با او بوديم .
ابتدا به ما گفت از من نپرسيديد كه چرا نمردم و خوب شدم اينك بشما خبر مى دهم كه آن شب مرگ من رسيده بود و من در حالت سكرات مرگ بودم پس در آن حال خود را در محله يهوديها ديدم و از بوى گند و هول منظره آنها سخت ناراحت شدم و دانستم كه تا مُردم جز آنها خواهم بود.
پس در آن حال به پروردگار خود ناليدم ندائى شنيدم كه اينجا محل ترك كنندگان حج است گفتم : پس چه شد توسلات و خدمات من نسبت به حضرت سيدالشهداء(ع ).
ناگاه آن منظره هول انگيز به منظره فرح بخش مبدل شد و بمن گفتند تمام خدمات تو پذيرفته است و به شفاعت آن حضرت ده سال بر عمر تو افزوده شد و تاءخير در مرگت افتاد تا حج واجب را بجا آورى و چون اينك عازم حج شده ام .
پيش از محرم سال 1340 مرض مختصرى عارض پدرم شد و گفت شب اول ماه موعد مرگ من است و همان طور كه خبر داده بود شب اول محرم هنگام سحر از دار دنيا رحلت فرمود رحمة اللّه عليه .(13)
مهر ترا به روضه رضوان نمى دهماين لطف ذوالعطاست من آسان نمى دهماشكى كه در عزاى تو ريزم ز ديدگانآن اشك را به لؤ لؤ و مرجان نمى دهممن عاشقم بروى تو اى شاه تشنه لبآن عشق را بقيمت اين جان نمى دهمجان مى دهم در سر كوى تو يا حسينآن تربتت بملك سليمان نمى دهممى ميرم از فراق تو شاها نظر نمالطف تو را به لعل بدخشان نمى دهممن آرزوى جمال تو يا حسيناين آرزو به منصب شاهان نمى دهمدر وقت احتضار كشم انتظار توتا بر سرم پا ننهى جان نمى دهمشيرى كه خورده ام شده با حب تو عجيناين حبّ را بطور موسى عمران نمى دهممن در عزاى تو نالم چو ناى نىاين سوگ را بحق تو پايان نمى دهممن تشنه جمال تو هستم اى شهااين تشنه گى به چشمه حيوان نمى دهمدم مى زنم ز نام تو هر صبح و هر مسااين دم زدن به حور و به غلمان نمى دهمكمتر گداى كوى توام كنز لافتادرويشيم به جود حاتم دوران نمى دهمنام تو گر بگوش رسيد مى خرم ز جاناين صوت را به بلبل خوشخوان نمى دهمآن غنچه اى كه بوى تو دارد بكام خودآن غنچه را به صد گل خندان نمى دهم
کد خبر: ۳۵۳۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۳/۱۰
به منظور تقویت بنیه اعتقادی و رفتاری نوجوانان و جوانان برای مقابله با تهاجم فرهنگی، طرح آموزشی «نماز شایستگان» در چرام برگزار شد
به گزارش آوای دنا ،در این برنامه که به همت ستاد اقامه نماز و همزمان با نماز مغرب و عشاء در مسجد صاحب الزمان(عج) برگزار شد، بیش از 40 نفر ازدانش آموزان نوجوانان و جوانان دختر چرامی شرکت داشتند.
در حاشیه این برنامه مسئول ستاد اقامه نماز شهرستان چرام هدف از طرح آموزشی «نماز شایستگان» را ایجاد پیوند بین نوجوانان و مسجد،جایگاه و اهمیت نماز جماعت و آشنا نمودن آنها با آثار اجتماعی نماز عنوان کرد.
علی اکبر نعمتی با اشاره به اینکه این طرح همزمان در سراسر کشور برگزار می شود، اظهار داشت:این طرح می کوشد تا با رشد و پویایی افراد در این زمینه و ایجاد فضای معنوی مفرح،نوجوانان و جوانان را در معرض آموزش قرار دهد.
وی، تقویت بنیه اعتقادی و رفتاری نوجوانان و جوانان برای مقابله با تهاجم فرهنگی، ایجاد شبکه های موثر توام با نماز در کشور برای توسعه و ترویج فرهنگ نورانی نماز و اصلاح و تحکیم عقاید و اندیشه های نوجوانان و جوانان از طریق انس با قرآن را از دیگر اهداف این برنامه برشمرد.
نعمتی در پایان با اشاره به اینکه این طرح آموزشی در 12 جلسه برگزار می شود،خاطرنشان کرد: در پایان این طرح آموزشی و پس از ارزشیابی که از شرکت کنندگان بعمل خواهد آمد،به نفرات برتر هدایایی تقدیم می شود
کد خبر: ۲۸۲۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۱۲/۲۱
اصرار بر شعار «مرگ بر آمریکا» و «لبیک یاحسین» گزینه روی میز ملت ایران است که در بیش از هزار شهر و شهرستان و ۴ هزار روستای سراسر کشور و در تمامی مسیرهای منتهی به میدان بزرگ آزادی تهران ظهور خواهند یافت
کد خبر: ۲۶۱۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۱۱/۲۰