برچسب ها
اوای دنا: بیاد شهید طیب و همه ی شهدای ایران زمین:چفیه هاتان را به دست فراموشی سپردیم و وصیت نامه هایتان را نخوانده رها کردیم . پلاکهایتان را که تا دیروز نشانی از شما بود امروز گمنام مانده است . کسی دیگر به سراغ سربندهایتان نمی رود دیگر کسی نیست که در وصف گلهای لاله و شقایق شاعرانه ترین احساسش را بسراید و بگوید : چرا آلاله آنقدر سرخ است چرا امثال شهید طیب هنوز به خوبی معرفی نشده اند؟ چرا نام پر آوازه شهید هدایت الله طیب را فراموش کرده ایم ؟ چرا و چرا... و اما شهید طیب کیست وکه بود؟هدايت الله طيب، متولد سال 1333هجري شمسي، در قريه تنگه‌بر سفيد، از توابع شهرستان كهگيلويه،در روستايي محروم و دورافتاده. دوران كودكي‌اش در روستا سپري شد و در سال 1341 وارد دبستان شد. دوران دبستان را با موفقيت سپري كرد و بعد از دوران دبستان براي تحصيل در دوره دبيرستان به بهبهان رفت و در رشته طبيعي در دبيرستان "25شهريور"، مشغول تحصيل شد و نهايتا در سال 1353دوره دبيرستان را تمام كرد. دوره دبيرستان در زندگي شهيد هدايت، دوره مهمي بود؛ هم از اين حيث كه به شدت روي به مطالعات ديني آورد و از طرف ديگر با افرادي آشنا ‌شد كه با برگزاري جلسات هفتگي وارد قضاياي سياسي و مبارزات انقلابي گرديد. در اين دوران ساواك از جلسات‌ هدايت‌الله مطلع و در خرداد ماه سال 1353، توسط ساواك بازداشت مي‌شود و چند شبي را در زندان ساواك گچساران مي‌ماند و بالاخره با گرفتن تعهد آزاد مي‌شود و به خاطر همين نمي‌تواند درهمه امتحانات خرداد ماه شركت كند. بعد از آزادي به روستا باز مي‌گردد و ديپلمش را در شهريور ماه اخذ مي‌كند. با پايان دوره دبيرستان هدايت‌الله در سال 1354 به سربازي رفت و بعد از دوره آْموزشي، به خاطر اينكه ديپلمه بود به عنوان درجه‌دار انتخاب ‌شده و در رشته تانك دوره ديد. دوران سربازي قهرمان داستان ما در 16 ارديبهشت 1356 تمام ‌شد و از اين لحظه به بعد داستان وارد لحظه حساس خود مي‌شود زيرا هدايت مقدمات سفر به آمريكا را براي تحصيل شروع كرد. تا زمانيكه شرايط سفر براي هدايت فراهم شود وي در يك شركت آبرساني به عنوان رييس كارگزيني مشغول به كار مي‌شود. محل اين شركت بين آبادان-ماهشهر بود. در اين مقطع باز هم فعاليت‌هاي سياسي‌اش را شروع كرده و تشكل كوچكي در همان شركت راه مي‌اندازد اما پس از مدتي فعاليت اين گروه كوچك در آن شركت لو مي‌رود و هدايت الله طيب مجبور مي‌شود به بهبهان نقل مكان كند. وقتي ماجراي سفر هدايت به آمريكا جدي مي‌شود يكي از دوستانش مي‌پرسد كه چرا مي‌خواهي به آمريكا بروي و همين‌جا تحصيل نمي‌كني؟ حرف خيلي عجيبي زد. «ببين ،شاه عمله آمريكايي‌هاست. ما مي‌توانيم توي امريكا بهتر و بيشتر ريشه‌ اين آدم را بزنيم. ضمن اينكه به هر حال سطح علمي دانشگاه‌هاي آن‌جا هم بالاست و مي‌توانيم از دانش آن سرزمين براي پيشرفت مملكت درآينده بهره بگيريم». بعد از سفر به آمريكا هدايت‌الله طيب در نامه‌هاي خود به اين نكات اشاره مي‌كند كه «ما الان در اينجا بايد علم آنها را بياموزيم تا فردايي كه برگشتيم به مملكت‌مان، گوشه‌اي از كشور را بسازيم». وي از همان ابتدا و قبل از رفتن به آمريكا، اهداف خودش را روشن كرده بود به همين دليل با رسيدن به آمريكا بلافاصله فعاليت سياسي‌ را شروع مي‌كند. هدايت الله به محض تحصيل در رشته كشاورزي در شهر «سنت پطرزبورگ» ايالات « فلوريدا» انجمن اسلامي دانشجويان مسلمان سنت‌پطرزبورگ را تاسيس كرد و در انتخابات به عنوان مسئول انجمن انتخاب شد. وي به همراه يكي از دوستانش كه متاهل بود، ‌خانه‌اي دو طبقه را براي زندگي اجاره مي‌كنند و دوران تحصيل را ادامه مي‌دهد تا اينكه حوادث 13 آبان 1358و تسخير لانه جاسوسي مي‌رسيم. در اين مقطع هدايت‌الله به همراه دوستان انجمنش، در حمايت از تسخير لانه جاسوسي دست به راهپيمايي‌هايي مي‌زنند و با برگزاري نشست‌هايي اين حادثه را براي دانشجويان ملت‌هاي ديگر تبيين مي‌كنند. در اينجا لازم است به اين نكته اشاره كرد كه وقتي هدايت‌الله از امريكا بازگشت، ‌در شهر سوق نمايشگاهي از عكس‌ فعاليت‌ها و راهپيمايي‌هاي دانشجويان مسلمان مقيم آمريكا را برپا كرد و در حاشيه اين كار به دوستان جواناني كه براي بازديد مي‌‌آمدند، مي‌گفت «ما وظيفه داريم، هرجا كه باشيم، فرقي نمي‌كند ايران، ‌آمريكا، هرجا دنيا، بايد در حمايت از انقلاب و امام به پا خيزيم و هر كاري از دست‌مان برمي‌آيد. انجام دهيم‌». وقتي در تظاهرات تسخير لانه جاسوسي در ايران پرچم آمريكا به آتش كشيده مي‌شود دانشجويان آمريكايي به تلافي اين به آتش كشيدن تصميم مي‌گيرند درصحن دانشگاه پرچم ايران را به‌ آتش بكشند. كشمكش‌هايي صورت مي‌گيرد و دانشجويان ايراني مي‌گويند ما چنين اجازه‌اي به شما نمي‌دهيم. نهايتا اين موضوع به اين جا ختم مي‌شود كه جلسه مناطره‌اي در صحن دانشگاه برگزار شود و از هر دو طرف يعني از امريكايي‌ها 4 نفر و از ايراني‌ها هم 4 نفر در مناظره شركت كنند. از ميان دانشجويان ايراني شهيد طيب به عنوان مسئول انجمن اسلامي شهر سنت پطرزبورگ شركت مي‌كند. اين مناظره باعث شد اذهان عمومي دانشجويان نسبت به موضوع روشن شود و بسياري از‌ آن‌ها همدلانه با حادثه تسخير لانه جاسوسي توسط دانشجويان ايراني برخورد كنند. بعد از اين مناظره فضا به گونه‌اي عوض مي‌شود كه آن 4 دانشجوي آمريكايي متهم مي‌شوند وحتي برخي از اساتيد دانشگاه نيز جانب دانشجويان ايراني را مي‌گيرند. با اين همه تعدادي از دانشجويان آمريكايي با كمك و همراهي پليس منطقه اصرار مي‌كنند كه هر طور شده پرچم ايران بايد به آتش كشيده شود. با مقاومت بچه‌هاي انجمن قرار مي‌شود كه آرم "الله" در پرچمي كه قرار است بسوزد، نباشد. خلاصه آمريكايي‌ها پرچم را سر و ته در چوب ‌زدند؛ يعني رنگ قرمز در بالا قرارگرفت و شد پرچم ايتاليا و اين پرچم را آتش زدند. اين موضوع باعث مضحكه نشريات محلي مي‌شود كه دانشجويان آمريكايي به جاي پرچم ايران، پرچم ايتاليا را آتش زده‌اند. بچه‌هاي انجمن همين كه پرچم را ديدند سكوت كردند تا پرچم را آتش بزنند، ‌بعد بلند شدند و شروع كردند به هورا كشيدن و تازه آنها متوجه شدند كه پرچم ايتاليا را آتش زده‌اند. ماجراها همين‌طور ادامه پيدا مي‌كند و منزل هدايت‌الله طيب مي‌شود مقري براي دانشجويان آن شهر و شهرهاي ديگر ايالت فلوريدا براي فعاليت‌هاي سياسي عليه آمريكايي‌ها تا اين‌كه جنگ شروع شد. در اين مقطع دانشجويان ساكت نمي‌نشينند و شروع مي‌كنند به راهپيمايي عليه آمريكا به عنوان يكي از حاميان صدام حسين. پس از شروع جنگ هدايت‌الله براي خانواده خود نامه‌اي با اين مضمون نوشت: «خانواده عزيزم، باور كنيد اين نامه را در فاصله دو تظاهرات نوشته‌ام. قسمت اول را پس از تظاهرات «واشنگتن» كه منجر به دستگيري بچه‌ها شد‌نوشتم و فرصت نكردم نامه را كامل كنم و براي‌تان بفرستم. الان مصادف شده با جنگ عراق و ايران و ما روز دوشنبه 7 مهر ماه به خاطر محكوم كردن دولت جنايتكار عراق در واشنگتن مجددا تظاهرات داريم كه اميدواريم به خوبي و خوشي برگزار شود. البته ما طي پيامي از حضور امام در خواست كرديم كه اجازه فرمايند ما براي جنگيدن به همراه ديگر عزيزان به ايران بازگرديم و راديو هم پيام را پخش كرد كه حتما شنيديد ولي هنوز در اين مورد پيامي از حضرت امام به دست ما نرسيده است». اين نامه در كم‌تر از يك هفته از شروع جنگ نوشته شد و هدايت‌الله طيب و دانشجويان ديگر براي حضور در جبهه اعلام آمادگي كرده‌اند. از همين جا جرقه بازگشت در وجود شهيد طيب زده مي‌شود. يك بار خانواده براي وي نامه‌اي مي‌نويسند و از فعاليت‌هاي سياسي‌اش اظهار نگراني مي‌كنند. هدايت‌الله طيب هم در جواب نامه‌ مي‌نويسد «فقط مي‌خواستم به عرض‌تان برسانم كه عزيزان من، چرا اين‌‌قدر در فكر هستيد؟ شما اصلا نگران ما نباشيد و مطمئن باشيد كه جاي ما خيلي خوب و هيچ‌گونه نگراني‌ نداريم. از نظر درگيري با دولت آمريكا هم همان‌طور كه امام فرمودند مطمئن باشيد كه آمريكا هيچ غلطي نمي‌تواند بكند و با اين تلاش‌هاي مذبوحانه‌اش قادر نيست فرياد‌هاي حق طلبانه ما را در گلو خفه كند. عزيزان من ما طبق رسالت شرعي و اسلامي موظف هستيم در برابر توطئه‌هاي ضد انقلاب در خارج از كشور عليه اسلام و انقلاب اسلامي‌مان مقابله كنيم». به دنبال نامه‌اي كه به حضرت امام نوشتند و با هماهنگي‌هاي كنسول‌گري ايران در واشنگتن به طرف ايران به راه مي‌افتند. تاريخ دقيق حركت‌شان مشخص نيست ولي از تركيه در 18اكتبر، 1980يعني 27 آبان 1359 كارت پستالي را براي يكي از دوستانشان ارسال مي‌كنند و در پشت آن مي‌نويسند: «خواهران و برادران ايماني بسيار عزيز و مهربان، سلام عليكم. با آرزوي موفقيت ،سعادت و تندرستي براي همگي شما عزيزان در پيشبرد اهداف مقدس‌تان و با تشكر از محبت‌هاي فراموش ناشدني‌تان، ‌بحمدالله به سلامت رسيديم «استانبول» وامروز با اتوبوس يك‌سره عازم تهران هستيم. هيچ گونه اشكالي براي‌مان پيش نيامد، الحمدالله تا اينجا». اين كارت پستال و پشت نويس آن نشان مي‌دهد كه هدايت‌الله طيب در كمتر از دو ماه از شروع جنگ خودش را به ايران مي‌رساند براي حضور در جبهه. هدايت در دوره سربازي، آموزش ‌دوره زرهي ديده بود بنابراين بلافاصله با بازگشت به ايران و حضور در جبهه، در يگان زرهي مشغول فعاليت و سپس براي تكميل آموزش‌هاي لازم به شيراز اعزام مي‌شود تا در تيپ زرهي شيراز آموزش ببيند. نكته جالب اين جاست كه تا 6 ماه پس از بازگشت به ايران، خانواده از حضور هدايت در ايران خبري نداشتند و گمان مي‌كردند كه وي همچنان در آمريكا به سر مي‌برد. از آن جايي كه هدايت محبت و علاقه خانواده را به خود مي‌دانست و مي‌دانست كه پس از سال‌ها دوري احتمال دارد كه نتواند به نحو احسن در جبهه حضور يابد، ترجيح داد هر طور شده خود را به جبهه برساند و اسباب ناراحتي و دلخوري خانواده را پيش نياورد. اين رفتار نشان از محبت و تبعيت هدايت‌الله طيب به حضرت امام دارد كه به هر حال ايشان به فرمان امام براي اداي تكليف به ايران بازگشتند و نمي‌خواستند هيچ چيزي، مانع اين اداي تكليف شود. در آن دوران هدايت‌الله طيب سلسله سخنراني‌هايي به مناسبت‌هاي مختلف انجام داد و در تعدادي يادداشت و دست‌نويس اشاره كرده است كه: «خدايا نكند ثمره جنگ ياران‌مان، به چنگ فرنگي مسلكان افتد. نكند خونين‌كفنان در غربت بميرند تا خوش‌باوران غرب زده كام گيرند. نه!نه! نه!هرگز! كفر است. مگر مي‌شود خون حسين(ع)پايمال شود و بالاي دست نوشته‌ها هم نوشته بود كه ‌ما مرد جنگيم و از شهادت باكي نداريم». وقتي هدايت آمريكا را با آن همه زرق و برق رها كرد و براي اداي دين خويش به انقلاب رهسپار جبهه‌ها شد، معلوم بود كه ماندني نيست و رفتني است و ديگر در اين دنياي خاكي جايي ندارد. آري مرد ان الهي عشق را در قتلگاه به كمال مي‌رسانند و هدايت‌الله كه آسماني خاك نشين بود در 5 فروردين 1361 لبيك امام خويش را با خون پاسخ داد و در ميانه‌هاي عمليات فتح‌المبين به شهادت رسيد. وقتي خبر شهادت هدايت‌الله به آمريكا مي‌رسد، در آنجا هم مراسم‌هاي بزرگ داشتي برايش مي‌گيرند و نامه‌اي براي خانواده‌اش مي‌فرستند. در اين نامه به زحمات ايشان در تشكيل انجمن اسلامي اشاره شده و اين كه شهيد هدايت الله طيب، به خواسته و آرزوي قلبي‌‌اش رسيد. دوستان شهيد هدايت‌الله طيب در آمريكا هم خوب مي‌دانستند كه غايت آمال او ، چيزي نبود جز شهادت. در زماني هم كه هدايت هنوز در ايران بود و به شهادت نرسيده بود بچه‌هاي انجمن اسلامي با ايشان مكاتباتي داشتند و براي برخي از امور از ايشان كسب تكليف مي‌كردند. و پايان داستان زندگي اين مرد الهي زمينه‌اي شد تا دريابيم كه براي اطاعت از فرمان امام زمانمان بعد زمان و مكان اصلا اهميتي ندارد و هر كجا كه باشيم بايد در راستاي دفاع از حريم ولايت آماده جانسپاري باشيم. اميدواريم كه زندگي اين شهيد بزرگوار به زودي زود در قاب تصوير نقش بندد تا دنيا ببيند كه در ايران اسلامي فرزنداني پرورش يافتند كه براي كم‌نشدن تار مويي از مولايشان رفاه و سرمايه‌داري را رها كردند و در جدال با اهريمنان زمان عشق را شرمنده خويش ساختند . با تشکر از خبرگزاری فارس
کد خبر: ۵۷۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۰/۱۲/۲۱

اوای دنا: سارق سیم های برق لنده بدلیل برق گرفتگی کشته شد.به گزارش خبرنگار اوای دنا مرد میانسالی که دیشب برای سرقت سیم های برق لنده به بالای پایه فشار قوی رفته بود، دچار برق گرفتگی شد و جان خود را از دست داد . جسد این مرد روی ترانس برق افتاد بود که با همکاری اداره برق لنده و ماموران انتظامی به پایین کشیده شد. این حادثه در کنار پل ایدنک و در کنار جاده اصلی اتفاق افتاد که باعث شد انبوهی از جمعیت در کنار جاده تجمع و تا لحظاتی مسیر عبور و مرور مرد م متوقف گردد.ظاهرا فرد فوق ساکن یکی از روستاهای اطراف دهدشت می باشد.
کد خبر: ۵۶۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۰/۱۲/۲۰

اوای دنا:روزی رسول خدا (صل الله علیه و آله) نشسته بود، عزراییل به زیارت آن حضرت آمد. پیامبر(صل الله علیه و آله) از او پرسید: ای برادر! چندین هزار سال است که تو مأمور قبض روح انسان ها هستی، آیا در هنگام جان کندن آنها دلت برای کسی سوخته است؟ عزارییل گفت در این مدت دلم برای دو نفر سوخت:... 1- روزی دریایی طوفانی شد و امواج سهمگین آن یک کشتی را در هم شکست همه سر نشینان کشتی غرق شدند، تنها یک زن حامله نجات یافت او سوار بر پاره تخته کشتی شد و امواج ملایم دریا او را به ساحل آورد و در جزیره ای افکند و در همین هنگام فارغ شد و پسری از وی متولد شد، من مأمور شدم که جان آن زن را بگیرم، دلم به حال آن پسر سوخت. 2- هنگامی که شداد بن عاد سالها به ساختن باغ بزرگ و بی نظیر خود پرداخت و همه توان و امکانات و ثروت خود را در ساختن آن صرف کرد و خروارها طلا و جواهرات برای ستونها و سایر زرق و برق آن خرج نمود تا تکمیل نمود. وقتی خواست به دیدن باغ برود همین که خواست از اسب پیاده شود و پای راست از رکاب به زمین نهد، هنوز پای چپش بر رکاب بود که فرمان از سوی خدا آمد که جان او را بگیرم، آن تیره بخت از پشت اسب بین زمین و رکاب اسب گیر کرد و مرد ، دلم به حال او سوخت بدین جهت که او عمری را به امید دیدار باغی که ساخته بود سپری کرد اما هنوز چشمش به باغ نیفتاده بود اسیر مرگ شد.در این هنگام جبرئیل به محضر پیامبر (صل الله علیه و آله) رسید و گفت ای محمد! خدایت سلام می رساند و می فرماید: به عظمت و جلالم سوگند شداد بن عاد همان کودکی بود که او را از دریای بیکران به لطف خود گرفتیم و از آن جزیره دور افتاده نجاتش دادیم و او را بی مادر تربیت کردیم و به پادشاهی رساندیم، در عین حال کفران نعمت کرد و خود بینی و تکبر نمود و پرچم مخالفت با ما بر افراشت، سر انجام عذاب سخت ما او را فرا گرفت، تا جهانیان بدانند که ما به آدمیان مهلت می دهیم و لی آنها را رها نمی کنیم.جام/
کد خبر: ۵۶۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۰/۱۲/۱۹

  اوای دنا-حسین قدیانی در جدید ترین یاداشت وبلاگش نوشت:برد و باخت، «اخلاق» می خواهد، یا به تعبیر عامیانه، «ظرفیت». هم آنکه می برد و هم آنکه می بازد، باید رعایت کند چیزهایی را، که بازی های دنیا پر است از فراز و نشیب. اگر چه فاتح اصلی حماسه ماندگار 12 اسفند، آحاد ملت اند، لیکن نمی توان منکر برد و باخت نامزدها، لیست ها و گروه های سیاسی شد. قطعا تا یکی دو روز دیگر، همه کاندیداهای محترم این دوره از انتخابات، متوجه رای مرد م می شوند. از این 2 حال، خارج نیست؛ یا راهی «بهارستان» می شوند، یا در جایی دیگر مشغول خدمت، که به لطف خدا، برای خدمت، چیزی که در این کشور زیاد است، صندلی است. البته چه خوب است اگر که به بهانه آرمان گرایی، واقع گرایی را تعطیل نکنیم و به اندازه خود، تشکر کنیم از اصحاب سیاست، که با رقابت گرم شان، یکی از اضلاع موثر حماسه آفرینی ملت بودند. با این همه، شکر حضور ملت، علاوه بر سجده به درگاه خدا، حتما مکلف به 2 «تکلیف واجب» می کند؛ یکی اصحاب سیاست را، یکی اصحاب قدرت را. بر سیاسی ها فرض است به احترام رای ملت، حتی المقدور به رقابت پایان دهند و فضای عمومی کشور را برای کار و خدمت، «آرام» نگه دارند. جز این کنند، ناسپاسی کرده اند در حق رای ملت. «آرامش»، پیش فرض رخوت نیست، بلکه اسباب خدمت است. بر اصحاب قدرت نیز فرض است که قدر این ملت را بدانند و جواب محبت بی حد و حصر مرد م را فقط و فقط با کار بدهند. مرد می که جمعه، چنین به صحنه آمدند و این چنین حماسه ای آفریدند، مرد می که زن و مرد و پیر و جوان و دختر و پسر و شهری و روستایی و بالاشهری و پایین شهری، همه با هم یک دل و یک صدا شدند، مرد می که سلیقه های مختلف و عقیده های متفاوت، اندک لطمه ای به وحدت شان نزد، مرد می که در صف دور و دراز رای، اعضای یک پیکر شدند و قطره های زلال یک دریا شدند؛ حتما لایق مسئولینی خادم، پرکار و حریص در خدمت رسانی اند. برای این مرد م، هر اندازه که کار شود، باز هم کفه لطف مرد م، سنگین تر است. پس فرض است بر قوه مجریه که جواب محبت مرد م را با کار بدهد. این مرد م لایق خبر افتتاح اند، نه احیانا اخبار پروژه های نیمه تمام. ما هیچ وقت، دولت مستقر را با دولت سازندگی و اصلاحات نمی سنجیم، بلکه با خودش قیاس می کنیم. ظرفیت خدمت رسانی در این دولت، بالاست و اگر حواشی بگذارد، دولت فعلی در مقوله خدمت، دولت مستعدی است. تو ببین و خود قضاوت کن که خبر پیشرفت هسته ای، خبر افتتاح بیمارستان، خبر احداث بزرگراه، خبر افزایش حقوق کارمندان و کارگران، خبر بیمه های تکمیلی، خبر کم کردن گرانی، خبر یارانه ها، خبر بالا بردن ارزش پول ملی، خبر کم شدن فاصله ها، خبر توزیع منابع ثروت به عدالت و اخباری از این دست، با دل این ملت خوب و مهربان و صمیمی چه می کند؛ احیانا خبر اختلاس و خبر انحراف و خبر حرافی بی مبنا، با همین دل چه می کند؟! بار خدمت، البته فقط روی دوش دولت نیست. قوای مقننه و قضائیه نیز در شعاع تکالیف خود، کارشان مصداق خدمت است، که در این نوشته، مرادم از «خدمت»، هر آن کاری است که لبخند رضایت بر لب ملت بنشاند. سهل است که توسعه خطوط مترو، افتتاح پل صدر و درست کردن فلان ورزشگاه در پایین ترین نقطه شهر تهران، خوشحال می کند اهالی پایتخت را و بگومگوی شهرداری و دولت بر سر بودجه مترو، روی مخ تهران نشینان راه می رود. آیا مرد می که در حسینیه ارشاد و مسجدالنبی و مسجد لرزاده و کجا و کجا 3 ساعت صف ایستادند تا بلکه رای خود را درون صندوق بیاندازند، سزاوار چه هستند؟! اینکه از حضرات، کار ببینند، یا اینکه از حضرات، دعوا ببینند؟! سپاس به چیست؟! ناسپاسی به چیست؟! ¤¤¤ ¤¤¤ ¤¤¤ این نوشته را با تذکر در باب «اخلاق برد» و «اخلاق باخت»، شروع کردم. مجلس شورای اسلامی، کمتر از 300 نماینده می خواهد و طبعا انتخاباتی از این دست، بیش از برنده، بازنده دارد. آنکه رای نیاورده، حق اعتراض دارد، اما حق اعراض ندارد. حق سرپیچی از قانون ندارد. آنکه رای نیاورده، باید رعایت کند اخلاق باخت را. باید تمکین کند به رای مرد م، که آرای مرد م را جماعتی از معتمدین همین مرد م، می شمارند. راهی شدگان بهارستان هم باید اخلاق برد را رعایت کنند. آفت برد، غرور است و برد و باخت، از پی هم می آیند. مرد می که پای صندوق، «اخلاق رای دادن» را به خوبی نمایش گذاشتند و دنیایی را مات و مبهوت از حضور خود کردند، مرد می که در طول ایام تبلیغات، «اخلاق هواداری» را قشنگ و با طمانینه مراعات کردند، نامزدی را سزاوارند که اخلاقش به ملت رفته باشد؛ خواه انتخابات را باخته باشد، خواه انتخابات را برده باشد، که مهم تر از برد و باخت، اخلاق برد است و اخلاق باخت. در این انتخابات، نه نامزد پیروز و نه قطعا نامزد مغلوب، هیچ کدام نمی توانند ادعای فتح گفتمان سیاسی خود را داشته باشند. «گفتمان ملت» صدر هر گفتمانی نشسته است. دنیا اینک، خمینی و خامنه ای را به ملتی بزرگ، باشکوه، فدایی، وفادار، عاشق، هم رای و هم نظر می شناسد. القصه! وقتی کلاس کار ملت ما اینقدر بالاست، چه خوب اگر که بیاید به این کلاس، مجلس ما، دولت ما، نامزد پیروز ما، نامزد شکست خورده ما. فتنه 88 را یادتان هست؟! گمانم نامزد بازنده، بی کلاسی کرد و الا این نمی شد که الان، رای دادن سیدمحمد خاتمی در شهر دماوند، زلزله بیاندازد در اردوگاه بدخواهان! نامزد مد نظر، اگر کمی کلاسش به ملت ایران رفته بود، اگر کمی عقل داشت، این بلا را بر سر جریان اصلاحات نمی آورد. آری! ما همه باید بیاییم به ملت ایران! اگر «اخلاق دریا» نداشته باشد، قطره از دریا دور می شود… بگذارید صادقانه اعتراف کنم: قلمم قفل کرده است! کلیدش دست کلمات نیست! زبان فارسی مگر چند حرف دارد که با آن بشود مرد م کهگیلویه و بویراحمد و چهارمحال و بختیاری را وصف کرد که قریب 100 درصدشان در انتخابات شرکت کردند؟! هی رفیق! من پایه ام… می آیی با هم «اشک شوق» بریزیم؟!
کد خبر: ۵۵۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۰/۱۲/۱۴

اوای دنا:حجت الاسلام خلیل نظری" یکی از کاندیدای رد صلاحیت شده حوزه انتخابیه "کهگیلویه،بهمئی و چرام"در بیانیه ای ضمن دعوت مرد م به شرکت در انتخابات و همچنین اعلام تبعیت از قانون اساسی و نظام جمهوری اسلامی و اصل مترقی ولایت فقیه و همچنین ضمن تقدیر و تشکر از همه مرد م و خصوصا هواداران فهیم خود  اعلام نمود از هیچ کاندیدی بصورت رسمی حمایت نخواهد کرد. در بخشی از این بیانیه که در اختیار اوای دنا قرار گرفت آمده است که: بنده بر اساس وظیفه ی شرعی عقلی ، ملی ، منطقه ای و مطالعه ی دقیق شرایط و مقتضیات و با مشورت با اهل شَور، بر خود به نحو واجب کفایی فرض دیدم در این عرصه وارد شده و بر اساس شجاعتِ پذیرشِ مسئولیت، خود را بر جامعه عرضه نمایم. در مراحل اجرائی و نظارتِ شهرستانی، استانی و هیئت مرکزی نظارت بر انتخابات کل کشور تایید شده و ناباورانه و غیر منتظرانه در عصر روز 22 بهمن نامه ی رد صلاحیت خود را از طرف شورای محترم نگهبان بر اساس بند 3 ماده ی 28 (( ابراز وفاداری به قانون اساسی و اصل مترقی ولایت مطلقه فقیه )) از طریق فرمانداری شهرستان کهگیلویه دریافت نمودم.با توجه به فرصت کمی که مانده بود اعتراض و شکایت خود را به همراه تاییدات اشخاص حقیقی و حقوقی تحویل شورای محترم نگهبان داده و تقاضای ملاقات حضوری نموده ام و لیکن تا کنون فرصت ملاقات پیدا نشده و هنوز هیچ گونه سند ودلیلی مبنی بر اثبات این بند ارائه نگردید و این خود باعث پخش شایعات زیادی در جامعه گردید که همه ی آنها را به خدا واگذار نموده و از کنار آنها گذشته ام.بگذارم و بگذرم و منتظر حکم اعضاء محترم شورای نگهبان حتی تا بعد از انتخابات خواهم ماند. بدین وسیله چند نکته را خدمت شما ملت انقلابی و متدین عرضه می دارم .1- وظیفه ی ما پشتیبانی و تبیعت از قانون اساسی و رهبری معظم و ولایت مطلقه ی فقیه است و بر این اساس بر همه ی ما واجب است که در انتخابات حضور حداکثری داشته و صفوف متراکم خود را بر سر صندوق های رأی به رخ دشمنان خارجی و غافلان داخلی بکشیم و با وجدانی آرام ،شب 13 اسفند را به سپیده ی صبح برسانیم. 2- اینجانب بر خود فرض و واجب می دانم از همه ی اقشار جامعه، علما و فضلا و طلاب عزیز همشهری در همه ی حوزه های علمیه ی سراسر کشور که الحق و انصافاً سنگ تمام گذاشته و با غیرت و شجاعت به وظیفه ی دینی و شرعی خود عمل نموده اند، از همه ی طبقات جامعه ی دانشگاهیان و دانشجویان ، فرهنگیان و معلمان عزیز ، بازاریان ، کشاورزان ، کارگران ، کارمندان و بازنشستگان لشکری و کشوری ، زن و مرد ، پیر و جوان ، از همه ی طوایف و ایلات حوزه ی انتخابیه صمیمانه و عاجزانه تقدیر و تشکر نموده و دست همه را می بوسیم و انشاء الله حضوراً محضرشان مشرف می شویم و سپاس گذار الطاف و عنایاتشان خواهیم بود. 3- اینجانب با توجه به مشورت با همه حامیان و اعضاء ستاد های خود از همه ی ایلات و طوائف و قبائل در مناطق گوناگون و افراد با تجربه و صاحب فکر و بر گرفته از خرد جمعی،از هیچ کاندیدی پشتیبانی نکرده و همه ی هواداران آگاه و فهیم و صاحب عقل و خویش را در انتخاب افراد، آزاد گذاشته و به انتخاب آگاهانه دعوتشان می کنم . و به رأی و نظر آنها احترام می گذاریم. اللّهُمَّ وَفِّقنا لِما تُحِبنا و تَرضَی و بلِّغ سلامنا الی مولانا صاحب الزمان(عج)خلیل نظری
کد خبر: ۵۲۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۰/۱۲/۰۹

اوای دنا-اسدا... رباني‌مهر:با نزديك شدن به 12 اسفند روز انتخابات مجلس نهم شوراي اسلامي، شور و حال انتخابات در سطح استان شدت بيشتري مي‌يابد و در اكثر محافل و مجالس، داوطلبان نمايندگي به روش‌هاي گوناگون سعي در جذب آراي مرد م دارند و اكثر آن‌ها معتقدند رأي بالايي دارند و در مرحله اول با حداكثر آرا به مقصد بهارستان خواهند رسيد تا در نهايت گام‌هايي در جهت خدمت به مرد م شهر و منطقه خود بردارند، و در حقيقت اكثر كانديداها اعم از مرد يا زن افراد شايسته‌اي براي اين سمت مهم هستند هر چند در اين بين ميزان شايستگي آن‌ها متغير است.اما يكي از مهمترين مسائلي كه امروز در بين افكار عمومي سطح است اين است كه كدام يك از اين كانديداها اصلح‌تر است و به چه كسي رأي دهيم كه البته در موضوع انتخابات مهمترين موضوع حضور حداكثري است و بعد از آن انتخاب كانديداهاي اصلح و كارآمد است و بايد افرادي انتخاب شوند كه در آينده در جهت توسعه استان مفيد باشند و اين مكتوبه به صورت خلاصه به مهمترين ويژگي كانديداهاي اصلح مي‌پردازيم و قضاوت نهايي را به مرد م شريف و آگاه مي‌سپاريم:1 – انقلابي بودن: «حضور در حوادث ابتداي انقلاب يا هشت سال دفاع مقدس وب يك امتياز باارزش است و اگر كسي در اين صحنه‌ها حضور داشت كه انتخاب آن بسيار خوب است اما اگر در اين صحنه‌ها حضور نداشت بايد داراي يك روحيه انقلابي و جهادي باشد، انقلابي بودن تنها به يك يا چند ويژگي محدود نمي‌شود بلكه همه كساني كه دل در گرو انقلاب، رهبري و داعيه خدمت به مرد م را دارند انقلابي هستند، همه كساني كه دل در گرو انقلاب، رهبري و داعيه خدمت به مرد م را دارند انقلابي هستند، همه كساني كه به دور از بازي‌هاي سياسي دغدغه خدمت به مرد م را دارند انقلابي هستند.2- كارآمدي: يك نماينده خوب بايد كارآمدي داشته باشد، در سوابق گذشته وي نشانه‌هاي خدمت به مرد م وجود داشته باشد، نگاه كلان داشته باشد، به افق‌هاي دوردست بنرد و در يك كلام براي توسعه استان برنامه داشته باشد، اگر مرد م به كسي رأي دهند كه برنامه‌اي براي استان نداشته باشد به آينده شهر و منطقه خود ظلم كرده‌اند، امروز عصر تكنولوژي و پيشرفت است و براي حركت در اين مسير بايد برنامه كارشناسي شده و دقيق در حوزه‌هاي مختلف داشت، امروز استان کهگیلویه و بویراحمد در مقايسه با ديگر استان‌ها جايگاه چندان مناسب و رضايت بخشي ندارد و بايد براي توسعه استان در بخش كشاورزي، گردشگري، صنعت، فرهنگ و ... برنامه‌هاي كلان داشت، خدمات صورت گرفته از ابتداي انقلاب تا امروز ستودني است و نعمت وجود انقلاب، وضعيت زندگي مرد م را دگرگون كرد و به مرد م عزت و احترام بخشيد اما استان ما در مقايسه با استان‌هاي ديگر مشكلات و نارسايي‌هايي دارد كه به نظر مي‌رسد با تشكيل مجلس جديد و انتخاب نمايندگان كارآمد و با برنامه روند توسعه استان شتاب مي‌گيرد.3- صداقت: يك نماينده بايد مرد مي بوده و خود را در كنار مرد م ببيند تا مشكلات آن‌ها را به خوبي درك كند، امروز مرد م مشكلات زيادي بالاخص در بحث معيشت دارند و بايد براي حل اين مشكلات تلاش كرد و اگر يك فرد با صداقت و پاكي به اين عرصه مهم وارد شود مي‌تواند در آينده منشاء خدمات زيادي باشد اما اگر قصد و نيت ديگري غير از اين داشته باشد نمي‌تواند در جهت خدمت به مرد م در اين عرصه مهم موفق باشد.در نهايت اينكه تا چند روز آينده شاهد برگزاري انتخابات مجلس نهم شوراي اسلامي در سطح كشور خواهيم بود و در ابتدا بايد براي حضور حداكثري در عرصه انتخابات تلاش كرد و در نهايت سعي كرد با انتخابات كانديداهاي كارآمد و شايسته در جهت توسعه استان گامي مهم برداشته شود و چون جايگاه مجلس شوراي اسلامي بسيار جايگاه برجسته و تأثيرگذاري است و بايد اين موضوع را جدي گرفت و در جهت توسعه آينده استان افراد كارآمد، ولايي و داراي صداقت در گفتار و كردار انتخاب كرد.
کد خبر: ۴۶۳   تاریخ انتشار : ۱۳۹۰/۱۱/۲۵

اوای دنا: مرد ي به علت اختلافات خانوادگي پس از پاشيدن اسيد روي همسرش با شليك دو گلوله خودكشي كرد. ماموران كلانتري ۱۱ ياسوج مركز استان كهكيلويه و بويراحمد در چند روز گذشته از طريق مركز فوريت‌هاي پليسي ۱۱۰ از وقوع يك مورد اسيدپاشي در يكي از محلات اين شهر باخبر شدند.طبق اعلام پايگاه خبري پليس، ماموران كلانتري در تحقيقات خود دريافتند زني به دليل اختلافات خانوادگي از سوي همسرش از ناحيه سر، صورت، گردن، سينه ، كمر ، دست و پاي مورد اسيد پاشي واقع شده است.بنابراين گزارش پس از انتقال مصدوم به بيمارستان، مرد با مراجعه به محل بستري همسرش، سر مصدوم را مورد هدف شليك گلوله يك قبضه اسلحه كمري قرار داد و سپس با شليك دو گلوله ديگر نيز به زندگي خود پايان داد.به گزارش ايسنا،به گفته كادر پزشكي حال عمومي زن وخيم بوده و در بخش icu بيمارستان شهيد بهشتي تحت درمان و معالجه است.
کد خبر: ۴۵۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۰/۱۱/۲۳

اوای دنا :سلام آقاجون! من چارسالمه. من شما رو خیلی دوست دارم. خیلی خوشحالم که امشب اومدی خونمون. فقط نمی دونم چرا بابا مصطفام هنوز نیومده. مامانم میگه بابات رفته یه مسافرت و شاید به این زودی ها نیاد. اما نمی دونم چرا وقتی این حرفو به من می زنه روشو از من برمی گردونه و شونه هاش تکون می خوره و بعد که من می رم تا از جلو صورتشو ببینم، چشماش خیلی قرمز شده و صورتش هم خیسه! این روزا مامانم خیلی صورتشو می شوره.نمی دونم چرا نگاش یا به منه یا به قاب های رو تاقچه و یا به در خونمون که بابا زنگ بزنه. امشب که شما اومدی خونمون من می خوام یه رازو به شما بگم. من و بابام چند روز قبل یه قول مرد ونه به هم دادیم. اون شبی که بابام می خواست بره مسافرت یواشکی در گوشم گفت من و تو مثل دو تا مرد باید با هم صحبت کنیم و قول هایی به هم بدیم و هیچ کسی هم از اون با خبر نشه. من هم به اون قول مرد ونه دادم و حتی به مامانم هم نگفتم. بابا مصطفام با دو تا دستاش شونه هامو چسبید و صورتشو آورد دم گوشمو گفت: پسرم تو دیگه بزرگ شدی و مرد این خونه ای. باید به من قول بدی مثل یه مرد به مامانت کمک کنی. مامانتو اذیت نکنی. به حرفاش گوش بدی. بهش کمک کنی و نذاری یه وقتی از دست تو ناراحت بشه. منم گفتم بابا یه شرط داره و اون اینه که وقتی از مسافرت برگشتی اون ماشین پلیس چراغ دارو برام بخری. تو این چند روزی که بابا مصطفام نیست دلم خیلی براش تنگ شده مخصوصا برا اون خنده هاش. اما عیبی نداره... من هم هر وقت دلم براش تنگ می شه مثل بابام میام لب تاقچه و به عکس شما نگاه می کنم. آخه بابا مصطفام هر وقت خیلی خسته بود و ناراحت، می اومد کنار تاقچه و با شما صحبت می کرد. نزدیک شما که میومد لبهاش تکون می خورد. بعضی وقت ها هم که خیلی خسته بود شونه هاشم تکون می خورد. فکر کنم مامانم هم این روزها خیلی خسته است که مثل بابام شونه هاش تکون می خوره و چشماش قرمز می شه! بابام با شما آهسته صحبت می کرد. من که چیزی از حرف های شما دو نفر سر در نمی آرم اما اینو می دونم بابا مصطفام هر وقت با شما صحبت می کرد تا خیلی روزای بعد خوشحال بود. اگه ده شب هم کار می کرد عین خیالش نبود. فکرشو کن اگه بابام مسافرت نبود و امشب خونه بود و شما رو می دید دیگه چی می شد. از خوشحالی بال درمیاورد و دیگه هر چی من بهش می گفتم ، می گفت چشب پسرم ،چشب عزیزم. هر چی می خواستم برام می خرید. من یه ماشین پلیس می خام که دشمنا رو تعقیب کنم. اما بابام میگه بزار بزرگتر بشی اونوقت برات می خرم. اما... وقتی بابام بیاد و بفهمه شما خونمون اومدید و اون نبوده ،خیلی ناراحت می شه . شاید هم اونقدر ناراحت بشه که تا چند روز دیگه به حرفام گوش نده... اما نه! بابا مصطفام خیلی مهربونه... وقتی بیاد و بوی عطر شما رو ببینه که توی خونه و محلمون پیچیده، مطمئنم به همه حرفام گوش می ده. بابام میگه شما بوی بهشت میدی. بابام همیشه از بهشت میگه...یه وقت نکنه این دفعه که مسافرت رفته، رفته باشه بهشت ....! منبع:مشرق
کد خبر: ۳۸۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۰/۱۰/۳۰

اوای دنا-امیدوار تابش :فرهنگ عامیانه بخشی از فرهنگ توده مرد م است که تخیل ، احساس ، آرزو و اندیشه ها ی گوناگون را از نسلی به نسل دیگر منتقل کرده و دگرگونی معیارهای زیبا شناسی و اخلاقی هر دوره از زندگی یک قوم را آشکار می کند . علاقه روستائیان به حفظ سنت ها و اقتضای شیوه ی زندگی آنها با طبیعت باعث افزایش تخیل آنهاست . فرهنگ عامیانه و فولکلور مجموعه ای از دانش ها و باورها و رفتارها گروهی است که با موازین علمی و منطقی جامعه انطباق ندارد و اجرای آنها برحسب عادت ، تقلید و همچشمی و سرگرمی است . این دانشی ها عبارتند از آداب و رسوم ، تولد ، مرگ ، ازدواج ، و نحوه زندگی ، کشاورزی ، جشن ها ، پیشگوئی ها ، خرافات ، طبایت ها ، بازی ها ، آوازها ، قصه ها ، و سایر آداب و اعتقادات که بیانگر چگونگی تفکر و نحوه ی زندگی مرد م در طول اعصار مختلف است . مرد م شهر لنده هم دارای اداب و سنن خاصی بوده که تصمیم گرفته ام گوشه ای از آنها را جمع آوری و در قالب کتابچه ای تهیه که اولین بخش آن را با توجه به زیباییهای آنها و نیم نگاهی به خاطرات بزرگترها تقدیم به همه هموطنان و لر زبانان میکنم :كم باراني :درشهرلنده قبلاًرسم براين بود كه وقتي سالي كم باران بود عده اي از مرد م جمع مي شدندواين شعرها را مي خواندند :يالا يالاباروني(1) سيِمُسّوون ،سيِمُسّوون اورّ بيا وآسمون (2)،سرِگاه هونِ رئيس ياخدابارون ِبريسِ(3) ،ّيه مُس ِجهي داشتُم ّسرِِ تِلي كاشتُم يا خدابزن بارون سي  ِدلِ عيال دارون(4) ،ّمشكِ وملارّ اُوبُ كاي فتح لانّ خُوبُو(5)،ايمانيم هفت  ِبرارون اوّميِم ّودينِ بارون (6)وجلو خانه ها جمع مي شدند واين اشعار رامي خواندند تا صاحب خانه هابه آنها مقداري آرد مي دادندواين افراد سروروي خود را مي پوشيدند تا شناخته نشوند زيرا رسم براين بود كه به حالت ناشناس بيايند .بعداًدرخانه اي جمع مي شدند واين آردها براي خميركردندآاماده ميكردند وقتي كه آنها را خمير ميكردند وسنگ ريزه درآن خمير قرارمي دادند وخميررا پهن ميكردند كه به آن گرده(1) مي گفتند وآن رازيرخاكستر آتش قرارمي دادند هروقت گرده پخته مي شد آن رااززيرخاكستر بيرون مي آوردند وبين افراد تقسيم مي كردند درسهميه هركس سنگ ريزه بود همه گروه اورا مي گرفتند وبه طرف قنات يا استخر وياجويبارورودخانه مي بردند تا كسي ضمانت اورا ازيك روز تا يك هفته برعهده مي گرفت اگردراين مدت باران مي باريد ديگر ارافتادن در آب معاف مي شد ولي اگر باران نمي باريد اورا به آب مي انداختند ولي از جاييكه اعتقاد مرد م خوب بود قبل اتمام موعد معين باران شروع به باريدن ميكرد .1-اي خداوند ،اي خداوند تورحمي به حال بندگانت كن وباران رحمتت راببار .2-اي امامزاده سيد محمد حسين ،سيد محمد حسين ما ازتو مي خوهيم كه توازخدابخواهي تا ابرها رابراي بارندگي در آسمان بياورد .              3-سرگاوخانه رئيس  وبزرگ اين محل مي باشد بصورت گروگان است خدايا توبخاطر رهاي اين سرگاو باران رحمت راازآسمان ببار. -خدايا يك مشت جوداشتم وآنها راسرتپه بلندي كاشتم براي فرزندانم وجايي كاشتم كه امكان آبياري دستي آنها را نيست خدايا تو براي مرد م كه عيا ل وروزي خورا ن تو هستند شروع به باريدن بار ان كن .5-مشك وملار را چون قايد فتح اله ديشب تا به سحر دعا براي بارندگي ميكرد وآنچنان ايشان گرم خواب شدن وباران باريده تا مشك وملار راآب برده وقايد فتح اله ازخواب بيدار نشده است.6-ماهفت برادران اي خدا بسوي توآمديم ودست دعا به درگاهت درازمي كنيم وازشما مي خواهيم باران رحمتت را بسوي ما بندگانت ببار .1-گرده :خمير را بصورت نا ن كيكي پهن مي كنند ودرزيرخاكستري كه بالاي آن آتش باشد قرارمي دهند ملار:وسيله بود كه ازسه تا چوب يك متر ونيم به هم بسته مي شدند ومشك حاوي ماست را به آن مي بستند وماست را به دوغ وكره تيديل ميكردند.اگرزماني باران مي زد ودرهنگام كسي فوت مي كرد وبعد از فوت آن شخص دچار بي باراني مي شدند مي رفتند مقداري ازگل قبرفرد مرد ه را مي آوردند ودرآب مي ريختند تا باران ببارد چون معتقد بودند ميت اين مرد ه باران رابرده وخاك قبرش همراه آب وارددريا مي شود ودريا بخار مي شود وابردرست مي شود دوباره باران مي بارد كه وقتي اينكار را مي كردندباران هم شروع به باراندگي مي كرد واگرباران زياد مي زد عروسك درست مي كردند وبه آب روان مي انداختند تابارندگي تمام شود .تمام شدن ماه صفر  ورسیدن ماه ربیع الاول : قبلاًدرشهر لنده وقتي ماه صفر تمام مي شد دسته چوب برميداشتند وآنهارا آتش مي زدند وقتي وارد خانه مي شدندمي گفتند مولي به تو وبيرون مي رفتند مي گفتند صّفّرّك به در .چون اعتقاد داشتند كه پيامبرقرموده:هروقت ماه صفرتمام شده ياييد ازمن مژدگاني بگيريد .معتقد بودند كه هزار بلا درسال وجوددارد كه يكي ازاين بلاها دريازده ماه سال است ونصدونودونه بلاي ديگر درماه صفر مي باشد به همين خاطر وقتي وارد خانه مي شدند يعني مي گفتند ماه مولي يعني ربيع الاول  وارد شو ووقتي بيرون مي رفتند مي گفتند ماه صفر كه پرازبلا هستي بيرون برو .       شيروره : ازرسومات ديگر دراين شهر قبلاًاين بود كه دوهمسايه كه دامدار بودن وقتي دامهاي آنان شروع زاييد ن وزمان شيردهي شروع مي شد .مثلاًدوهمسايه به نامهاي زهراوآسيه  باهم شيروره ميكردند يعني زهرا به مدت يك ماه شروع به دادن شير به آسيه  ميكرد وهروقت شير رامي دادزهرا با نكار(1) آن شيرهارا اندازه مي كرد ودرپايان ماه كه  نوبت آسيه  مي شد كه زهرا كه شير بدهكار آسيه بودبايد  شيرهاي بدهكاري خودرا تحويل آسيه  دهد زهرا هرقت شير مي بردوبه آسيه مي داد با نكارهاي كه قبلا آسيه ًطلبكار بوده اندازه ميگرفت وبه آسيه مي دادوآسيه هرنكار كه درعوض آن شير ميگرفت آن را مي شكست تاتمام نكارهاي طلبكاري خود را ميگرفت زهرا دوباره شير مي دادوبراي خودش كه طلبكار مي شد با نكار اندازه ميگرفت تاده الي پانزده روز دوباره شير را تحويل زهرا مي داد وبه تعداد نكارها شير ميگرفت وتا پايان زمان شيردهي گوسفندان اين رسم معامله  بين زهراو آسيه ادامه داشت .مي گفتند نكاردون پسين ازنكاردون صبح كوتاهتراست 1-نكار:چوبي بود به اين شكل y كه واحد وپيمانه اندازگيري در شير وره بود شيروره :يعني معامله شير بين دودامدار براي استفاده بيشتر از محصولات لبني  پسين :بعدازظهريا عصري               دون :قسمت يانصف روز الف:يعني نكار قسمت عصرچون گوسفندهارا صبح دوشيدن ازنكار قسمت صبح كوهتاتراست .ازدواج : قبلاًهركس دختر هركس رابراي ازدواج باپسرش مي خواست اصلاًپسر ودختر حق اظهارنظر نداشتند وانتخاب با پدران، دختر وپسر بوده كه يابصورت ناف برون بوده كه دراين روش وقتي دختري به دنيا مي آمد پدر پسر ويا مادر پسر هنگاميكه ناف آن طفل دختر را مي بريدند مي گفتند كه اين دختر مال پسر ماست وقتي اين دختر بزرگ مي شد بعنوان نامزد اين پسر بوده فقط اينكه اگر اختلافي بين خانواده ها بوجود می آمد  تا اين ازدواج به هم بخوردي .طريق ديگر اين  بوده كه پدرپسرازپدردختر،دخترش رابراي پسرش  خواستگاري مي كردومي گفت مثلاًنام پدردخترهوشنگ بودمي گفت آقاي  هوشنگ مي خواهم اگر قسمت خداباشد پسرم رابه فرزندي قبولي كني تابعنوان پسري ازپسرانت باشد ودركارها به ياريت بشتابد  وپدردختر بصورت آني جواب نمي دادومي آمد با اهل خانه زن وپسرانش مشورت ميكرد بعداًازدائي تاعموعمه خاله وپسرخاله با همه صحبت مي كرد ونظر خواهي مي شد وقتي همه جواب مثبت مي دادند جواب را خانواده  پسر مي دادواززماني كه جواب به آنها داد تازمان وروز وحتي فقط شب عروسي ،عروس وداماد ازنزديك باهمديگر ارتباط داشتندوالي رسم نبود تاقبل از عروسي با همديگر ارتباط داشته باشند واگرداماد به خانه نامزدش مي رفت نامزد يادرخانه پنهان مي شد ويااز خانه به خانه يكي ازبستگانش مي رفت .وهنگام برگزاري مراسم عروسي  داماد نزد اقوامان مي رفت ويوزي مي گرفت.يوزي: مقدار كمك مالي ياجنسي بوده كه به داماد مي دادند .قواي هالو :يعني درآن زمان رسم بوده كه گاو،اسب ،بزوگوسفند،قاطر،ويا فرش ويا تفنگ بعنوان قوا يه دائي دختر مي دادند ومي گفتند قوا،بهاء دارد بايد دائي دختر دربرابراين قوا وسيله يا وسايلي يه خواهرزاده خود اهداءمي كردي .وبايد داماد دراختيار خانه پدرزن بودي براي كارهاي خانگي مثل ساختن خانه شخم زدن كشاوزي وغير ه كمكشان مي كرد بطوري كه چون داماد زياد كارمي كرد مي گفتند اگر خرنداري داماد بگير. ولي خانه پدر زن آنقدر داماد رادوست مي داشتند كه هرچه مي خوردند يا داشتند بخورند سهميه داما دويژه بوده .وبه داماد مي گفتند برو «خّسي تّپّنّك بخور» :خّسي يعني :مادرزن  ،يعني برو آنچه را مادرزنت برايت برداشته وپنهان كرده برو وآن رابخور .وقتي پدر دختر بله را مي گفت پدر داماد زُون گِشون مي داد :يعني گاوي ياگوسفندي ياپول بعنوان زبان گشاده به دختر مي دادند ومادر دختر بعد ازكدخدايي :يعني اقوامان داماد مي آمدند مهريه وحق شيركه به آن شير بها مي گويند، مشخص مي كردند شروع به خريدن وسايل مرسوم آن زمان براي دخترش ميكرد ومقداري جوراب دستمال وروسري وپيراهن مي خريدند وهروقت دختر به خانه داماد مي بردند تحت عنوان رسه يعني هديه به اقوامان دختروداماد مي دادند .وروزي كه عروس را مي خواستن ببرند آرايشگر محلي مي آوردند وعروس را به رسم رايج كه آن زمان مرسوم مي كرد وبه رسم آن زمان آراسته مي شد وشبي كه دختر ازخانه پدر مي خواستند به خانه شوهر ببرند پسرعموي دختركه  نابالغ بود وچون مي گفتند محرم بوددرخانه پدردختر آرايش مي كردند ودامادرا هم آرايشگر مرد به حمام مي برد واورا حمام است  با پارچه اي كه درآن چند سكه پول وچند حبه قند مي گذاشتندوبه  ك مرد ختر مي بست ومي گفتند اين كار به سبب مباركي مي باشد يعني دختر براي انجام وظايف درخانه جديد وبراي مقابله با مشكلات كمربسته وآماده مي باشد وقند يعني مزه زندگي مشتركي  چون قند شيرين باشد وعلت بستن به كمر توسط پسرعمو يعني پسرعمو مي گويد درزندگي ومشكلات آن چون كوه پشت سرت هستم وتا مراداري جاي هيچ نگراني برايت نيست  .وقتي عروس راازخانه پدر بسوي خانه شوهر ومي  آوردند تا به درخانه شوهر مي رسيد مي گفتند دم هونه گِرونيش چِنِ :يعني هديه مي خواهيم تاعروس وارد خانه شود كه پدرشوهرقول هديه ياپولي نقدي مي دادوعروس راوارد خانه مي كردند وهنگام ورود گوسفندي را مي كشتند بعنوا ن خونروش يعني باريختن  اين خون  قضا وبلاي براي زن شوهر اتفاق نيفتد.وازروزاول زندگي تا يك هفته غذاي عروس وداماد برعهده خانه عروس بوده بعد يك هفته دختر را به خانه پدرش مي بردند كه به واطلبيدن مشهور بوده بعدازاتمام حداقل يك روز ياحداكثر يك هفته مادرياخواهر ياخاله وياعمه داماد مي رفتند عروس رابه خانه شوهر مي آوردند بعداًآنچه ا زبرنج وگوشت وخوراكيهاي كه به خانه عروس داده بودند اضافه  بودند به خانه داماد همراه با مقداري وسيله هنگام واطلبون هم همان پس پرده دختر بود بعدازيك هفته   به دختر مي دادند .ودرهنگام زندگي مشتركي باپدر شوهر ومادر شوهر زن و مرد استقلالي دراستفاده وتصرف اموال نداشتند ومادر شوهر بصورت ارباب رعيتي با زن پسررفتار ميكرده كه قدما نقل مي كنند كه مي گويند حتي اگر فرزندكوچكي داشتند كه درگهواره هنگام گريه فرزند وشيردادن به آن كاملاًعروسها مختار نبودند ومي گفتند كه اتفاق مي افتاد كه شايد طفلي ازصبح تاعصر شايد يك بار ازگهواره درآورده مي شد وحتي درخوردن موادغذايي هم بصورت جيره بندي به شوهرتحت هيچ عنواني نمي توانست آشكارادردعواها في مابين مادر وهمسرازهمسرش دفاع كند زيرا اگرآشكارادفاع ميكرد مادرمي گفت مادروهمسررفتن به ديوان همسرسرافراز آمد مادر پشيمان ،ويا مي گفت شبگو روزگورا آنه غذامي دادند ومي گفتند هرچه گفتيم بايد پسر وعروس بدون چون چرا عمل كنند كه اين رسم مختص به لنده تنها نبود بلكه درتمام نقاط كهگيلويه رايج بوده است دليل اين بوده كه خودمادر شوهرها فبلاًبه همين سيستم حاكميت گرفتار بودند وعقده اي بودند ومي خواستند به اين روش عقده خودراخالي كنند.ودراين شرايط برد يعني زن وشوهرشب كه مي شود زن برعليه من مادر باشوهر صحبت مي كند وپسرم رابرعليه من تحريك كي كند .وزن بيچاره مي گفت ّخسي ايز ّنُم كه پُرخورم ميره ايزّ نُم كه لاغّرُم ،يعني :مادرشوهرمراكتك كاري مي كند ومي گويد كه شما زيادغذا مي خوري وپرخوري مي كني وشوهرمراكتك مي زند ومي گويد شما چون كم غذا مي خورد مرتب لاغر مي شويد.  يعني زن بدبخت رانه شوهر ونه مادر شوهر درك نمي كنند .عروس درمدت 40روز ازرفتن به مراسمات عزاداري منع ميكردند چون مي گفتند اگر به قبرستان بروي ممكن است چله مرد ه تورا بگيرد وموجب نازايي  توشود .افتادن دندانهاي شيري : وقتي بچه ها به سن هفت سالگي مي رسيدند ودندانهاي آنها شروع به افتادن مي كرد به بچه ها مي گفتند كه دندانهاي خود را درگيگاه بگذاريد وبگوييد.گيگاه دِندون حلواخّروّت دام دندون ريگ كوز وّم بِرِ چون اعتقاد داشتند دندانهاي شيري مقاومت ندارند وبايد دندانهاي كه بجاي آنها روييده مي شوند بايد دندانهاي محكمي باشند .گيگاه :يعني كودگاو *يعني اي كودگاو من دندان شيري كه فقط قدرت جويدن خرما وحلواراداشت به تودادم وازتومي خواهم دنداني به من بدهيد كه توانايي جويدن سنگريزه راداشته باشد .خوابيدن مرغ روي تخم ها : براي خوابيدن مرغ روي تخمها به اين شكل بوده كه اگر مرغي بعد مدتي تخم گذاري براي مدت از تخم گذاشتن خودداري مي كرد مي گفتند كه: مُرگِ كِرُك است وبراي اينكه ازكِرُكي سرد بشه يا مرغ چندين مرتبه درآب سرد حمام مي كردند ويا ازپرمرغ مي كندند وازسوراخهاي بيني مرغ رد مي كردند تا ازكِرُكي سرد بشه .راه مشخص کردن تعداد تخم مرغ وروش تبدیل تخم به جوجه :براي مشخص  كردن تعدادتخم هاي كه آينده مي گذارد پرهاي دم آن مرغك را مي چيدند وآنها را مي ش مرد ند هرچند دانه بودند تعدادتخمهاي آينده اش مشخص مي شد كه اين برايشان به تجربه رسيده بود .وقتي مرغ شروع به تخم گذاري مي كرد اولين مرحله ازتخمگذاري رابراي تبديل جوجه مناسب           نمي دانستند چون مي گفتند اين تخمها تخم مرغ نوجواني مرغ مي باشد وتخمهاي مرحله دوم به بعدرا جمع آوري مي كردند تابقول خودشان مرغ كرك شود چند روزي ازكركي آن بگذرد تاكركي آن گرم شود بعداًدرقوطي ياجعبه ياكارتن مقداري كاه مي ريختند وپارچه ياگوني مي گذاشتند تخمها داخل جايگاه قرارمي دادند ومرغ راروي تخمه مي خوابندند تا بيست روزودراين مدت 24ساعتي يكبار مرغ رابراي مدت نيم الي يك ساعت براي تفريح وغذاخوردن وآب آشياميدن ومدفوع كردن آزاد مي كردند وجالب اين بود كه اگر مرغي ازگرسنگي تخم خود را مي خورد نوك منقارش مي سوختند ومي گفتند كرم غله خّر دي رُم مُرِگِ تيلّ خّر نّيرُم،  يعني كرمي كه غلات گندم وجو رابخورد ديدم ولي مرغي كه جوجه خود را بخورد نديدم وقتي شبهاي باراني كه رعدوبرق بود وآسمان غرش مي كرد باوسيله به آن كارتن يا قوطي ويا جعبه مي زدند ومي گفتند كربوي گنگ بوي لال بوي نّشنِفي :يعني اي جوجه هاي كه درون تخم مرغ هستي شما كروگنگ ولال باشيد اين صداي رعدوبرق وغرش آسمان رانشنويد . چو ن اعتقاد داشتند صداي غرش آسمان موجب هلاك جوجه ها دردرون تخم مرغ مي شود .  وقتي جوجه ازتخم بيرن مي آمدند تا يك هفته غذاي آنها پركونه پود وتا 40روز هيچ زن ودختري حق نداشت فوراٌبعد ازسرشستن به ديدار جوجه هاي كوچك مرغ بياييد چون معتقد بودند اگر كسي سرش شسته باشد وبه تماشاي جوجه بيايد تمام جوجه ها مي ميرند چون اين مسئله برايشان به تجربه رسيده بود ودراين مدت هم زياد احتياط كردند   .كِرُك :به مدت زماني كه مرغ تخم نمي گذارد مي گويند .ديرُم :ديدن     نّيرُم :نديدن       خّر:خوردن     نرفتن  مرغ ياجوجه  به آغل گوسفندان : چون معتقد بودند رفتن طيور خانگي به آغل گوسفندان موجب  بيماري انگلي پوستي به نان شِشِكّ مي شود .ششِِكّ:شپش دامي كه مختص بزوگوسفندوبزغاله وبره مي باشد .پيش بيني بارندگي : درخصوص پيش بيني بارندگي قدما معتقد بودن اگر تابستان بادهاي هفت روزه كه معروف به باد چپ بودن اگر اين بادها درمدت اين هفت روز درسال    مي وزيدند مي گفتند امسا ل وضعيت بارش وبارندگي خوب است ولي اگر باد ها نمي وزيدند مي گفتند كه اوضاع بارش درسالي كه درپيش داريم خوب نيست . واگر شبهاماه حلقه اي دور خود مي زد ودردرون حلقه ستاره زياد بوده مي گفتند سال امسالي خشكسالي است چون اطراف ماه خوشه وّرچين زياد است خوشه ورچين به كساني مي گفتند كه هنگام دروجووگندم پشت سركشاورزان خوشه هاي ازگندم وجوي كه مي افتاد آنها رمي داشتند .ولي اگر درحلقه اي كه دراطراف ماه بود   ستاره ديده نمي شد مي گفند امسال سالي پربارش است مرد م سيرهستند كسي دنبال برچيدن خوشه نيست  .صداي روباه درشب و خاموش صداي شغالهادرشب : قدما درلنده مرد م معتقد بودند كه اگر شب روباه ازقسمت شمال به طرف مغرب زوزه مي كشيدو مي آمد كه بقول خودشان شمال نقطعه اي بنام بّنگّرودون ودر قسمت مغرب قناتي بود كه محل آب شرب وغسل دادن ميتها بود مي گفتند كه اگر ازقسمت بّنگّرودون صداكند بطرف پايين بيانگر فوتي كسي اراهالي اين شهر مي باشد وهنگام زوزه كشيده برهمه ايجاب مي كرد كه بگويند وّخيراوميِ وخيربِرّ يعني اي روبا ه انشاءالله آمدن ورفتن همراه با خير وخوشي براي اهل اين محل باشد .وازديگر اعتقادات اين بود هنگام تقسيم جو يا گندم درون خرمن مي گفتند بايد اين تقسيم شب باشد تا روبا ه بياييد وزوزه بكشد چون همراه بايان زوزه كشيدن خير وبركت براي اين خرمن مي باشد . ازديگر اعتقادات اين منطقه اين بوده كه وقتي شب صداي شغالها آزاردهنده بود مي گفتند وقتي شغالي شروع به زوزه كشيدن كرده كفشهاي خودراوارونه كنيد صداي شغالها قطع مي شود كه اين براي مرد م حال حاضر هم به تجربه رسيده است .مسافرت وخواب بدبودن ستاره براي انجام كارها  : ازاعتقاات ديگر اين محل اين بوده كه براي شروع هركاري يا مسافرتي ويا رفتن به خانه جديد ويا تابستان شروع مي شد مي خواستند بيرون بخوابند ويا دراتمام تابستان كه مي خواستند داخل بخوابند به ملا يا تقويم دان آن منطقه رجوع مي كردند ومي گفتند براي بگو كه ستاره دركدام طرف مي باشد چون اين اعتقاد راداشتند كه مي گفتند :*روز روزِ خدايّه پُرس کن  ببين ستاره كجايّه *قّرّ بّس قِطارّ ّبس زيرّ بي زِنارّ وّش گِرُم سفرمزن ري وري ستاره * درست روز مخصوص خدامي باشد اماپرس ببين ستاره دركدام طرف مي باشد *شخصي درجنگ كشته شده دليلش را مسافرت روبروي ستاره مي دانستند كه اين شعرفوق راگفته بودند ومعني شعر اين است قطاروزناره رابه قدرابست به ايشان گفتم كه روبروي ستاره مسافرت نكن .آداب  ورسوم مرد م لنده درخصوص دهه محرم وعاشورا : ازديگر اعتقادات اين مرد م اين بوده كه شبهاي محرم دردستجات زياد به سينه زني وزنجير زني مشغول بودن تا شبهاي تاسوعا وعاشورا دراين دوشب بعد اتمام سينه زني به دوسته تقسيم مي شدند وتا نزديك صبح اين اشعار را مي دادند امشب تاسوعاست  يامحمدامحشركبراست يامحمدا ،ولي درشب عاشورا مي گفتند امشبي را شه دين درحّرّمّت ميمانست مكن اي  صبح طلوع مكن اي  صبح طلوع ،                                   فرداحسين سّرمي دهد عباس واكبرمي دهد ،زينب اسيرمي ورد واي زبي برادري ،فردا حسين بي یاورست فرزند زهرا بي سراست ،اي فاطمه مينا د ُرنگ حسن كشتن مِنِ جنگ ،گِلي را كه حسين بو مي كرد شمر باچكمه لگد كوب        مي كرد .اين مراسم ادامه داشت تاپاسي ازشب صيح عاشورا بعد مراسم سينه زني وزنجيرزني بعد ظهر عاشورا مراسم تعزيه را انجام مي دادند صحنه كربلا را نزديك به واقعيت به تئاترنشان می دادند وبعد از مراسم تعزيه به خيمه ها حمله ورمي شدند وخيمه ها را آتش مي زدند ومي گفتند آتش زديم به خيمه گاه کشته شدن آل عبا بعداٌاسيران را مي گرفتند ومي بردند شب آنها به خرابهاي شام مي آوردند ومرسم شام غريبان رابرپامي كردند وحتي هنگام اربعين مراسم برگرداندسرامام حسين ار شام به كربلا را به نمايش درمي آوردند .اعتقادبعضي طايفه ها به ناميمون بودن روز چهارشنبه : ازديگر اعتقادات اين شهر طايفه بنام تيله كوئي هستند كه اينا ن معتقد هستند روز چهارشنبه روز ناميموني براي اين گروه مي باشد پس اين طايفه درروزچهارشنبه هيچ اموري كه بر مبناي ساخت وساز عروسي مسافرت خريد فروش شروع بكار جديد انجام نمي دهند چون براي خود وپيشينيان آنها تجربه شده كه انجام اين كارها برايشن ناميمون بوده است .طايفه درروستاي مونه هم شبيه به اين طايفه روز دوشنبه برايشان نحس وناميمون است كه اينها دراين روز دست به هيچيك از كارهاي كه درمتن فوق براي تيله كوئيهاست  هم انجام نمي دهند .درخصوص اعتقادات مرد م در تحويل سال نو: مرد م اين منطقه اعتقاد داشتند وقتي سال نو تحويل شود درهمان ساعت تحويل سال و دو ستاره به نامهاي زهرا ومشتري يكديگر راملاقات مي كنند وهركسي موفق به   ديدن اين صحنه ملاقات اين دوستاره شود هرآرزوي دردل داشته باشد وازخدا بخواهد برآورده مي شود .بطوري كه مي گفتند پيرزني بدون دندان دلش مي خواست پرآغلش ميش باشد وقت ديدن اين دوستاره ،  مي خواست بگويد  خدايا فردا آغلم پراز ميش باشد اشتباهي گفت فرداپرآغلش  ميخ باشد صبح متوجه شده كه آغل گوسفندانش پراز ميخ مي باشد .واين شعر رادرمورد اين ملاقات درساعت تحويل سال نومي گفتند رفيقي مون چِ خّشِ وُ ديري مون گِرونِ چي زهرا وُ مشتري سالي بينِ مون :يعني دوستي ورفقاقت ما آنقدر شيرين ودلچسب است كه مثل زهرا ومشتري وعده ملاقات وديدار ما هرسالي يكبار مي باشد سقوط شهاب سنگ درشب درزمان قدین درشهر لنده معتقد بودند که اگر  شب شهاب سنگي ازآسمان سقوط مي كرد ودرآسمان به هرجهتي  كشيده  مي شد مي گفتند اين به معني  است كه بزرگي يا شاهي از آن كشور يا آ ن منطقه  ای که ستاره کشیده می شد فوت مي كن د .درخصوص فصل زمستان: مرد م معتقد هستند كه فصل زمستان شامل چله بزرگ وكوچك وبهار هستند .به اين شكل كه ازاول ديماه تادهم بهمن ماه را جيه بزرگ مي دانند يعني چون چهل روز است به آن چله گپو يا چله بزرگو مي گويند وازيازده هم بهمن تاآخر بهمن راجزچله كوچك مي دانند چون ازشروع چله كوچك هواسردمي شود اعتقاد دارند كه چله كوچكه به چله بزرگه مي گويد اي پيرهُر،هِروتونّتّرِسي دالو وپير مرد را سركِچِك چاله بنشوني وجّوونّ كاري كني كه جِلِ گاوخُش بدوزه.                                                                يعني اي پيرازكارافتاد شما اين هنر رانداشتي كه كاري كني تاپيرزن وپير مرد ازشدت سرما روي سنگهاي دور بخاري هيزم سوز بنشينند وجوانان ازسردي لباس محكمي كه درزمستان باآن   بد ن گاوهارا مي پوشانند بدور خود بدوزند دالو:پيرزن    جل :لباس مخصوص گاو      كچك :سنگهاي كه بعنوان سه پايه ازآنهابراي پختن غذااستفاده مي كردند       وخش :به خودش       چاله :بخاري هيزم سوز قبلي كه دروسط خانه بودند     ومعتقد بودند وهستند  كه از11بهمن تا20بهمن را اززمستان وبقيه راازبهار        مي دانند وچون نزديك عيد هواسرد است مي گويند دّمّ دّمِ نوروزجُلِ گا وّخُت بدوز .يعني نزديكهاي عيد نوروز ازسرمايي لباس مخصوص گاورابه دوربدنت بدوز .وازاعتقادات ديگر اين است كه معتقد بودند دراتمام چله بزرگ وشروع چله كوچك آتش به زيرزمين مي رود وزمين را گرم مي كند درنتيجه علفها وردختان ازخواب بيدار مي شود وشروع به حركت مي كنند واين شعر را مي گويند ّارمّليلُم رو،مُرّمليلُم رو دِل وّكي كِنُم خّش   تّچِرايِ  بّن وُ بّلي  عالّمّ ايزّنُم تّش يعني مي گفتند زني دوپس به نام ارمليل ومرمليل داشته كه اول زمستان گم شدند اين مادر ازاول زمستان تاروز دهم بهمن دنبال پسرانش مي گشته اما آنها را پيدا نكرده واين شعرراگفته ،اي ارمليل ومرمليل چون شما گم شديد وپيدا نشديد بعدازشما من دل به چه چيز يا كسي خوش كنم من ازغصه شما من  چوبهاي بن وبلوط  را آتش مي زنم وبا آن آتش تمام عالم ا مي سوزانم معتقد بودند كه آن مادر هرسال مي آيد وآن آتش راروشن مي كند تازيرزمين برود ودرختان وگياهان زنده شوند .بن :بنك      بلي :بلوط خش :خوشحال       تچراي :چوب آتش گرفته   درخصو ص شیون کردن بر مرد گان : ازرسمهاي ديگر مرد م اين بوده كه معتقد بودند زنان شيون كردن راازگاوهايادگرفتند چون وقتي گاوي ازبين مي رفت وجسد اودرصحرا             مي انداختند بقيه گاوهابرسر اين گاو دادفرياد مي كردند ودمهاي خود را تكان مي دادند وبادست زمين را مي كندند پس زنان هم این روش شیون کردن را ازاین حیوان آموختند .:دوقلو زاییدن گاو ازرسمهاي ديگر اين بوده وقتي گاو مي زاييد ودوقلو مي آورد اين زادولد را بسيار ناميمون مي دانستن فوراٌيكي از گوساله رابراي رفع قضا وبلاي اهل خانه برشاخ مادر گوساله سرمي بريدند تاقضا وبلا رد شود .دست برزمین زدن اسب :درقدیم مرد م لنده وروستاهای اطراف معتقدبودند که اگر اسبي مرتباًدستهاي رابرزمين مي زد مي گفتند بيانگر مرگ يكي ازاهل خانه كه بيشتر مربوط به صاحب اسب مي شد چون معتقد بودند اسبها اخباری از  غيب مي داند .گریه زیاد  کودک :اگركودكي زياد گريه مي كرد مي گفتند گِرّیي شد مي گفتند گريه اين بچه بايد بوسيله درختي بنام دِرّ برطرف شود مي آمدند مقداري از لباس كودك را به كسي كه ناشناس باشد مي دادند ومي گفتند تو درفلان باغ درخت دِرّ وجود دارد برو اين لباس راببند وبگو دِرّ بِوّ گِرّ تاسه بار بعداًاين بچه بهانه گرفتن وگريه كردن رافراموش مي كرد .درِّ بِوّگِرّ :يعني ايدرخت دره گره وبهانه اين كودك ازشیر  بگير .ازرسومات ديگر مرد م لنده قبلاٌاگر گوسفدي يابزي وياگاوي  را مي گشتند فقط صاحب دام به اندازه خوردن خودش برمي داشت بعداًفرياد مي كرد اي همسايه هركس بياييد وگوشت براي خوردنش ببرد هركس مي آمد به اندازه مصرف خانواده مي برد .ويادرزمستان مخصوصاٌروزهاي باراني به ترتيب هرخانه براي صبحانه آش كارده يا محلي هره مي گفتندازبرنج وكارده وسير وآبليمودرست مي كردند .صبح زود زن خانه بلند مي شد وآنراگرم مي كرد وبراي تمام همسايگان واقوامان وخويشان مي بردند واز آن مي خوردند .مي گفتند خاصيت كارده اين است كه به كليه كمك مي كند وموجب تقويت كليه ها مي شود .عزاداري: قبلاًاگر كسي ازدنيا مي رفت تاهفت روز درمسجد مرد ان ودرخانه زنان عزداري مي كردندوبعد هفت روز آرايشگر مرد محل را مي بردند وسروريش صاحبان عزا رااصلاح مي كردند وزني هم مي رفت زنان صاحب عزا واداربه حمام كردن مي كردند وتمام بستگان تا چهلم يا سالگرد به احترام شخص  شده لباس سياه مي پوشيدند  وبعد سالگرد وياقبل سال نو يك نفر داوطلب مي شد يك يادوپيراهن مرد انه وزني پيراهن زنانه مي گرفتندوبه خانه صاحبان عزا مي رفتند ولباسهاي آنها راعوض مي كردند بعداًصاحبان عزا خودشان نزد بستگان وآشنايان مي رفتند ولباسهاي آنان راعوض مي كردند . اگرزني شهر فوت مي كرد بعد از سالگرد بزرگان طايفه مي نشستند آن زن رايابه برادرشوهر ياپسربرادر وياپسرخواهروبالاخره به يكي ازافرادطايفه مي دادند مخصوصاًاگرفرزندي يافرزنداني داشته مي دادند چون مي گفتند به زني بيوه مي گويند كه برادرشوهرنداشته باشد .وقتي كسي فوت مي كرد بعدازخاك سپاري دوياچند سنگ ريزه ازقبرمي آوردند ودرخانه صاحب عزا مي انداختند مي گفتند تاديگر براي اين خانه مصيبتي بوجود نياييد .علائم  آمدن میمان : وقتي نان مي پختنداگرخمير مي پريد مي گفتند ميمان براي ما مي آيد  ويااگرموي سر،زن صاحب ازخانه اززيرمقنعه به طرف بيرون مي پريد هم دال براين بوده كه مهمان براي خانه مي آيد .واگركف پاي كسي حالت لرزش بوجود مي آمد هم دال برآمدن میمان براي صاحب خانه مي دانستن واعتقا دداشتن ميهمان عزيز خداست وهرخانه ميمان داشته باشد نشانه اين است،كه خدادوستش دارد چون مي گفتند هركس راخدادوست داشته باشد ميمان برايش مي فرستد .اگرمیمان احترام شود یانشود چون شیپورچی است :اين داستان را مي گويند كه براي شخصي ميمان آمده وقتي ميمانها وارد خانه شدند گفت بفرمائيد اي شيران من وقتي غذا خوردن وقت خواب بود گفت برويد بخوابيد اي شتران من وصبح بعد از صبحانه ميمانها خداحافظي كردند گفت به سلامت اي شيپور چيهاي من ميمانها گفتند راز اين امر چيست ماازديشب تا حال ،شيروشتروشيپورچي شديم ،صاحب خانه گفت ميمان وقتي وارد خانه مي شود آنقدر عزيزوبا ابهت است كه همانند شير مي باشد اماوقتي غذاخورد مثل شترهرجاباشد مي خوابد ولي وقتي خداحافظي كرده اگر صاحب خانه احترامش كند همه جا تعريف اين احترام رامي گويد واگر بي احترامي هم بيندهم همه جا اين راتعريف مي كند به اين خاطربه ايشان شيپورچي مي گويند .تشخیص میزبان خوب ،یابدمیزبانی: ازديگراعتقادات اين بوده براي تشخيص خوش ميماني بابعد ميماني اگركف پاراخارش كنند اگركسي خوشش بياييد وحساسيت نداشته باشد اور فردي ميمان دوست مي گويند واگر حساسيت نشان دهد وي رافردي بد ميما ن قلم داد          مي كنند . اگرپشت ابروي كسي لرزش داشته باشد تكه اي علف خشك راپشت پلك وزيرابرو مي چسبانند تاازلرزش جلوگيري شود .                    وازديگر اعتقادات اين است كه وقتي غذايي يا چيز خوردني دردست كودكي بگذارند  می گفتند بسم الله ، او پدرت  وآن هم  مادرت  هستند درصورتيكه پدر يامادر واقعي درآنجا نبودند ، وچون  معتقد بودند که بچه که پدرومادرش زنده باشد نیازی به مساعدت غذایی دیگران ندار د وغذارا به  بچه يتيم مي دهند .تولد نوزاد :وقتي دختري ازدواج مي كند بعدازازدواج حامله مي شود اولاًخبر حامله شدن وبچه اول براي پدرمادر دختر بسيار مسرت بخش مي باشد وقتي ازحامله شدن باخبر مي شوند ديگر سخت ازدختر مواظبت ومراقبت ويژه مي كنند.ورسم اين است كه بچه اول راخانواده دختر گهواره وسايرمايحتاج پوشاكي بچه را باهماهنگي وهمكاري دخترآماده مي كنند ،تاروز وضع حمل وقتي بچه بدنيا بياييداگر دختر باشد قبلاًسه شب براي كشيك مي دادند واگر پسربوده برايش هفت شب كشيك مي دادند وقتي پسربوده برايش حيواني ذبح مي كردند وقسمتي ازگوشتش رابراي كساني كه كشيك مي زدند كباب ميكردند وقسمت ديگر رابين فقرا تقسيم مي كردند قبل تا حال پيش دعانويسان محلي مي رفتند وبا نخهاي سفيد وسياه (چله بر)درست مي كردند كه دعايي مي خواندند كه تا چهل روز تمام شود ازآزار واذيت اجنه وپري درامان مي باشند چون معتقدبودند مخصوصاًدراين چهل روز بيشتر مودآزارو اذيت را اجنه وپري واقع  می شوند  . قبلاًگهواره ومادر بچه رادوربندي بنام ِوريس قرارمي دادند ومي گفتند كه اجنه هم نمی  توانند ازاين طناب  عبورکنند  وارد دايره كه گهواره ومادر پچه است شوند وبعداًتا چهل روز زنگوله بزرگي به اسم كوس قرارمي دادند وشب تا صبح هروقت اين بچه بيدار مي شد اين كوس رابه صدادر مي آرودند چون معتقد بودند با به صدادرآوردن اين كوس باعث مي شود كه اجنه وپريان فراركنند .وازديگر رسومات اين بوده وهست كه زنان طايفه وبقيه دوستان زن به ديدار خودش وفرزند ش مي روند وهدايايي كه شامل پول ولباس براي بچه مي باشد  مي آورند بعد از چهل روز زن وفرزند را به خانه شوهر ش مي آورند .ِوریس: طناب که زنان ازموی بزمی بافتند غذای اضافه شب برای مصرف روزبعد :قبلاًدرشهرلنده رسم بود غذای که شب اضافه می شد وبرای مصرف وعده بعد استفاده کنند شب برآن غذاسوره توحید رامی خواندندوسوزن قفلی یا سوزن خیاطی درآن فرو می بردند چون معتقد بودند اگر این کاررا نکنند شبانه اجنه می آیند وازغذا می برند سوزن ویاسوزن قفلی برای این بودکه معتقد بودند اجنه از آهن آلات می ترسد واین کار باعث می شد که به اعتقاد خودشان غذا سالم بماند واجنه قدرت تصرف به آن رانداشته باشند چون معتقد بودن که اجنه شب ازغذای مانده می خورند وبرای اینکه ما متوجه نشویم دوباره آن رادرهمان ظرف استفراغ می کنند .شنا کردن گنجشک درفصل پاييز: درشهر لنده قدما معتقد بودن که هروقت گنجشک در ماه مهرماه شروع به شنا کردن نمايد نشانه باران زود هنگام است وبراين باور هنوز هم اعتقاد راسخ دارند چون می بینند بعداز شنا کردن گنجشکان یک هفته الی دوهفته بعد باران شروع به باريدن می کند .زاييدن گاو (گوساله دوقلو) :درقدیم درلنده اگر گاوی دوقلو می زایید معتقد بودن که موجب بلایی برای صاحب خانه می شود ویکی ازگوساله ها راذبح می کردند وخونش رابرشاخ می ریختندتاقضا وبلااز خانه و گاوصاحب خانه  رفع شود . دودکردن کله پاچه بز یا گوسفند :درقدیم درلنده مرسوم بوده برای باعبان ها که بخاطر تبدیل شدن گل مرکبات به میوه ،هنگام بهار که درختان مرکبات گل درست می کردند باغبان از قصابی کله پاچه ای می گرفت وآن رادرباغ می برد با روشن کردن آتش موهای کله پاچه را می سوزاند تابوی حاصل ازسوزندان موهای کله پاچه ویا باجابجاکردن آتش  دراطراف باغ بوی کله پاچه به همه درختان باغ برسد چون معتقد بودن که بوی کله پاچه موجب به بارنشستن درختان می شود . دود کردن دینشت (اسفند )در شب چهارشنبه :درقدیم وحالا درلنده مرسوم بوده که شب چهارشنبه (سه شنبه شب )عصرموقع اذان مغرب مقداری ذغال آتش می زدند ووقتی روشن می شدند مقداری اسفند روی آنها می ریختند تادودشوند سپس آن دود رادرخانه می چرخاندندتا بوی ودود همه فضای خانه راپرکند زیرامعتقد بودند بوی اسفند موجب فراری دادن اجنه از خانه می شوند وبرای اهل خانه مبارک است . سیزده بدر رفتن :ازاعتقادات قدیم درلنده این بوده که هرقت سیزده نوروز به صحرا می رفتن زنان تازه ازدواج کرده یا زنی که دیرحامله می شد وقتی به صحرا می رفت علف رادست می گرفت می گفت ای سیزده بدر من امسال آمدو به امید اینکه سال آینده بچه ای دربغل داشته باشم ودوبار برای تفریح سیزده نوروز به صحرا بیایم براین باور بودند که خداوند دعایش رامستجاب می کند چون امروز با آرامش خاطر به درگاه خداوند دعامی کند . چراغ روشن کردن روری قبر:درقدیم درلنده مرسوم بود هرکس فوت می کرد تا یک هفته چراغ فانوسی برقبرش روشن می کردند برای این کارشان دودلیل داشتند یکی چون فبلاسیمان نبوده می گفتندممکن است شب حیوانات درنده وگوشتخوار بیایند وقبرراسوراخ کنند وبه بدن میت آسیب برسانند ودیگری می گفتند چون تازه فوت کرده است باید چراغش خاموش نباشد وبقیه اموات متوجه شوند که شخص دیگری به آنها پیوسته است . نمک دادن به گوسفندان وسرصداکردن گاو:درقدیم درلنده مرسوم بود بین دامداران که برای اینکه گوسفندان یا بزهای آنها زود آماده جفت گیری برای حامله شدن شوند درطول یک هفته صح یا عصرها که ازچراگاه برمی گشتند مقداری نمک به آنها می دادند چون معتقد بودند که نمک هورمونهای جنسی آنهارا تحریک می کند وارگانسیم بدن راوادرمی کند تازودتر حیوان آماده برای جفت گیری وحامله شدن شود . وازدیگر اعتقادات این بود که وقتی گاوی یک مرتبه شروع به سروصداکردن کند وصدای بع بع آن تکرای ودریک نصف روز یایک روز کامل ادامه پیداکند معتقد بودن که آماده برای جفت گیری وحامله شدن است وفوراگاو را پیش گاو نر می بردند وبعداز جفت گیری گاو حامله وبرای زاییدن می شد . راه تشخیص حامله بودن بز یاگوسفند :دامداران درقدیم درلنده برای تشخیص اینکه آیا گوسفند ویابز حامله است یانیست صبح مقداری کمی نمک به گوسفند می دادند ودست زیر شکمش می گذاشتند اگر گوسفند حامله بودبچه گوسفند زیردست دامدارتکان می خورد واگر حامله نبود هم مشخص بود زیرامعتقد بودند که نمک موجب تحرک نوزاد گوسفند درشکم مادرش می شود .  بچه اول هر انسان: درقدیم معتقد بودن که بچه اول انسان مانند نان اول که زنان نان محلی می پختند که بوسیله تاوه یا تنور محلی که قبلابا هیزم یا کود گاو وگوسفند نان می پختند چون اولین نان که درتنور می گذاشتند میزان گرمی تنور برایشان مشخص نبود یا نان اولی تنور بسیارگرم بود می سوخت ویا هم تنور سرد بود آنطور که می خواستند نان پخته نمی شد ویا هم گرمای تنورمناسب بود ونان آنطوریکه می خواستند پخته می شد پس معتقد بودن بچه اولی هرانسانی مثل نان اول است یا بچه ای عاقل ودانا واهل فهم کمال است مثل نانی که خوب می پخت یا آدم شرطلب وناسازگار برای جامعه ومشکل ساز برا ی پدرومادر مثل نانی که می سوخت یا هم فرزندی ساده لوح وزود باور که حرف هرکس را می پذيرد وبه خوب يابد بودن آن کاری ندارد مثل نان پخته نشده پس می گفتند هرکس نان اولیش خوب پخته شود آدم خوش شانسی است مثل آدمی که بچه اولش شخصی عاقل ودانا باشد .
کد خبر: ۳۳۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۰/۱۲/۱۴

آوای دنا-بهرام پارسا: به یاد مرد راستین کربلا و خالق وحماسه ی نینوا  و یاران از جان گذشته ی آن بزر گوار که در راه حق گام بر داشته و نام خویش را جاودانه ساختند. امسال سالی است که روز جهانی معلولین مصا دف با ایام محرم ویاد آور مرد انی است که بر اصول الهی و انسانی سیر میکردند وهم بر سبیل دینداری بودند وهم بر مرام جوان مرد ی. وسالار شهیدان پسر مرد مرد انی استکه هرگز بینوایی را ازدر خانه ی خود مراند وناتوانی را از خویش مرنجاند . هم اوست که فرزندش را توصیه میکند به اینکه وحق رابگویید وبرای پاداش کار کنیدوبا ستمکار در پیکار باشید  و ستمدیده را یار .جشن روز جهانی معلولین با یک روز تاخیر ودر 13 آذرماه در بهزیستی شهرستان دهدشت وباحضور تعدادی از معلولین وکارمندان ومدیر بهزیستی شهرستان و جمعی از مسولین محلی و همچنین  جناب حجت الاسلام بزرگواری نماینده ی شهرستان درمجلس شورای اسلامی تشکیل شدکه درابتدای جلسه مدیر بهزیستی دهدشت با تسلیت ایام محرم وخیر مقدم به حضار ،تریبون را به دست نماینده ی محترم مجلس شورای اسلامی سپرد. ایشان با تسلیت ماه محرم وتبریک روز جهانی معلولین  مختصری از احادیث وروایاتی از ائمه در مورد خدمت به  معلولین و شیوه ی برخورد واحترام این قشر مطالبی عنوان کردندو با اشاره به رابطه ی متقابل معلول وفرد سالم ومسئول فرمودند که هردو در حیطه ی آزمایشند . پایان بخش جلسه مداحی وسینه زنی در رثای حضرت ابا عبدالله  الحسیـن بود .اماچند سوال از مسئولین استانی وشهرستانی سازمان بهزیستی که خود متولی اجرای دقیق ودرست قانون حمایت از معلولین هستند ولی از نظارت بر حسن اجرای آن عاجزند . 1-مهم ترین سوال  اگر شما جای ما بودید چه کار میکردید وچگونه برخورد میکردید ؟ 2 -  چر از مسئولین استانی کسی در جلسه حضور نداشت ؟؟ 3- در این جلسه به تعدادی هدایایی اهدا شد انتخاب آنها چرا وچگونه صورت گرفت؟ 4-آیا شما بعنوان متولیان امر قانون استخدام معلولین را دراستان پیگیری می نمایید وچه کارهایی دراین زمینه کردید؟ 5-رفتن وامدن معلولین در سیستم حمل ونقل دارای مشکلاتی است چه کار کردید؟ 6-راجع به کارت سوخت معلولین وبنزین سهمیه ی آنان چه کار کردید؟ 7-در شهرهای استان ما کجا محیطی مناسب سازی شده برای من معلول میبینید؟ 8-در بحث عوارض ومالیات معلولین شهروند درجه ی 1 محسوب میشوند ولی درارائه ی خدمات این چنین نیست چرا؟؟ واما خواسته های من وما  اگه گوش شنوایی باشد.1-اجرای دقیق قانون جامع معلولین ونظارت بر درست اجراشدن و در صورت امکان لزوم ایجاد ضمانت های اجرایی  .2—حضور درجلسات و سازمانهابعنوان مشاور وناظر وتوجه به شعار معلولان هیچ چیزی برای ما بدون ما انجام نشود .3—توجه به بحث جدی مناسب سازی فضاها واماکن شهری و غیر شهری ( در دهدشت یک معلول ویلچری نمیتوتند پای هیچ یک از خودپردازهای بانکی حضور یابد.4—اصلاح سیستم آمد وشد معلولان7—اجرای قانون چندین ساله ی استخدام معلولین .8—مسئولین بهزیستی استان وشهرستان از جنس ما باشند .
کد خبر: ۲۷۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۰/۰۹/۲۴

تحصيل كودكان در مدارس لازم است و مراقبت و تربيت بر عهده‌ي والدين است.گزينش برنامه‌هاي سالم رسانه‌ها براي كودكان نيز وظيفه‌ي ديگر آنهاست. بچه‌ها را به كتابخواني عادت دهيد و كتابهاي مفيد مناسب سن آنها تهيه كنيد. حضور محترم مقام معظم رهبري حضرت آيت الله العظمي خامنه‌اي (مدظله)احتراماً به اطلاع مي رسانم كه اينجانب ... مدت 19 سال است كه ازدواج كرده‌ام. ...دو بچه دارم (دختر 8 ساله و پسر 5/1ساله). شوهرم محيط مدارس را سالم نمي‌داند و مانع تحصيل دخترم مي‌باشد ... ايشان وجود هر كتابي را براي بچه ها ... ممنوع مي‌داند. تماشاي تلويزيون، چه درمنزل و چه در مهماني، براي من و دخترم ممنوع است. ... كفش و لباس براي من و بچه ها نمي خرد(مي گويد ندارم) بسيار سختگير است و انتظار دارد در منزل اجاره‌اي آپارتماني، شخصاً نان بپزم. براي آينده بچه‌ها نگرانم. مرا راهنمايي بفرماييد و در صورت جدايي،آيا حق حضانت بچه ها را به من مي‌دهند يا نه؟بسمه تعاليتحصيل كودكان در مدارس لازم است و مراقبت و تربيت بر عهده‌ي والدين است.گزينش برنامه‌هاي سالم رسانه‌ها براي كودكان نيز وظيفه‌ي ديگر آنهاست. بچه‌ها را به كتابخواني عادت دهيد و كتابهاي مفيد مناسب سن آنها تهيه كنيد.زن و شوهر بايد با مهرباني و مدارا زندگي كنند. مرد تا حد امكان بر عيال خود توسعه دهد و زن توقعات را تا ممكن است. كم كند. كار در داخل خانه، جزو وظايف حتمي زن نيست. زندگي مشترك را قدر بدانيد و فكر جدايي نكنيد.خداوند به هر دوي شما كمك كند. سيد علي خامنه‌اي
کد خبر: ۲۶۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۰/۰۹/۲۰

اوای دنا-مهدی گلالی: انگشت اشاره به سوی شماست جناب اقای بزرگواری سلامی به زلالی مارون خروشان , به بلندای کوه سیاه , به پاکی ایل طیبی به شما . راستش مخاطبم را نمی شناسم. اما وقتی از لنده بگویم همه می دانند که درباره چه چیزی قرار است بنویسم. به خداقسم من شرم دارم از اینکه دوباره این موضوع را باز کنم. از شهرستانی می گویم. اما این بار واقعیت هایی نگفته و یا شاید نشنیده. مخاطبم هرکسی می تواند باشد اما انگشت اشاره به سوی شماست جناب اقای بزرگواری. حالا فهمیدید که چرا می گویم شرم دارم . به این خاطر که الان هر سایتی را باز کنید درباره شهرستانی لنده می نویسد. جناب اقای بزرگواری. صدای اعتراض این مرد م تا جزایر قناری و کشور ناکجااباد رفته است. اما هنوز عده ای نشنیده اند!! حاج اقا , پدیده عادی سازی برای انسان یک پدیده ذاتی است. هر انسانی بعد از مدتی نسبت به موضوعی که زیاد تکرار شود گوشش کر می شود و به اصطلاح برای او عادی می شود. می دانم که مسئله اعتراضهای لنده برای شما عادی شده است. هنوز چند روزی از دردل همشهری ام در سایت ....... نمی گذرد که من نیز بغضم ترکیدو لب به سخن می گشایم. جناب اقای بزرگواری , اگر اجازه بدهید تا با هم روراست باشیم. بالاخره برما منت نهادید و برای افتتاح مدرسه فارابی به لنده امدید. قدمتان بر چشم.اما ایابا خود فکر کرده اید که چرا امده اید؟ اگر اجازه بدهید من حدث بزنم. شما برای جلسه با مشاورانت به لنده امدید البته به اسم افتتاح مدرسه فارابی. راستی حاج اقا, ان روز به شما چه گفتند . حتما به شما گفتند که خیالتان راحت راحت. لنده با شماست. اقای بزرگواری , تورا به خدا به حرف این جماعت گوش نکنید. من راستش را برای شما می گویم , اما حالا نه. حاج اقا. بازی روزگار تمام شد اما شما در این بازی در مقابل مرد م لنده قرار داشتید. در رابطه با نتیجه بازی من چیزی نمی دانم. اما از قرار معلوم الان در وقت اضافه است.شما که تعویض های خود را انجام داده اید. نکند داور سوت را بزند و ... حاج اقا وقت گذرانی دیگر فایده ای ندارد. حاج اقا, چرا برای یک بارهم که شده با مرد م لنده روراست حرف نمی نزنید؟ چرا برایشان نمی گویید که انها تاوان چه چیزی را پس می دهند ؟ چرا برایشان نمی گویید که جریانی برعلیه شهرستانی لنده وجود دارد که سردسته انها از همین شهر لنده است ؟ اقای بزرگواری , شما که قرار بود در تاریکی شهر لنده فانوس باشید اما شما که فانوسها را جمع کردید و مرد م این شهر را در تاریکی مطلق رها کرده اید. مشکل کار کجاست. مشکل حمعیت لنده است. مشکل مسافت تا شهرستان کهگلویه است. نه , اینها مشکل نیستند. مشکل جای دیگری است. اقای بزرگواری حالا که دوره چهارساله شما تمام شده است در قبال مسئولیتتان نسبت به لنده به خود نمره چند می دهید ؟ اگر انصاف باشد احتمالا نمره رد می گیرید. اقای بزرگواری , واقعیت این است که شما محبوبیتتان را در شهر لنده از دست داده اید. قطعا این را در روزهای نه چندان دور خواهید فهمید. مگر قرا نبود شهریور ماه خبرهای خوشی درباره لنده اعلام کنید. پس چه شد ؟ امروز به هر کسی که درباره لنده در سایتها مطلب می نویسد توصیه می کنم که دیگر ننویسد به خدا این مسئله از حالت طبیعی خود خارج شده است و حالت تمسخر گرفته است. مرد م لنده قطعا به روزهای بعد از دوره مسئولیت شما فکر می کنند. انها هنوز امیدشان را از دست نداده اند. درست است که هرکسی که در راه شهرستانی لنده قدمی برمی دارد چند روز بعد با طوفانی از مشکلات روبه رو می شود اما ما هنوز هستیم.بالاخره شما هم خواهید رفت اما حاج اقا مرد نکونام نمیرد هرگز/ مرد ه انست که نامش به نکویی نبرند. برای مرد م لنده خیلی ها مرد ه اند. از وطن فروشان تا .... افتتاح مدرسه فارابی دستاورد بزرگ شما در چند سال گذشته است. همین هم برای ما بس است. هر چه از دوست رسد نکوست. حاج اقا , اگر این مطلب را می نویسم نه از روی کینه است بلکه از روی دوست داشتن است. به طور قطع مشاوران شما در شهر لنده اشتباه به شما گزارش می دهند.واقعیت این است که جز عده انگشت شماری دیگر کسی در شهر لنده هوادار شمانیست. قطعا مرد م لنده برای شما فرش قرمز پهن نمی کنند. این را یقین داشته باشید که اراده مرد م برا اراده شخص پیروز است اما ان روز عده ای دچارعذاب وجدان خواهند شد. قطعا ان روز دیر نیست. در اخرین روزهایتان کمی به ندای مرد م شهری سوخته در چند کیلومتری چرام گوش کنید. شما که هر روز از چرام می گویید. یادتان باشد شهری در همین نزدیکی , در همسایگی چرام می سوزد. شاید اتشش دامن خیلی ها را بسوزاند. اتش خشم مرد م را خاموش کنید جناب اقای بزرگواری.
کد خبر: ۲۰۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۰/۰۹/۰۱

یکی از معانی کاربردی سکولاریست عرفی کردن یا عرفی ساختن امور غیر عرفی و غیر معمول در یک اجتماع هدف می باشد که از جهاتی با معنای دیگرش یعنی جداساختن به نحو بسایر عجیبی،درآمیخته است. در جامعه ای اسلامی،عرف جامعه می بایست بر خواسته از اراده دینی و مذهبی حاکم بر افکار و ذهنیت تشکیل دهنده مدنیت مسلمین باشد،اما ممکن است به علل و دلایل مختلفی اعم از 1- فردی همانند جاه طلبی،ثروت اندوزی،حرص و آز،حسادت و مشکلات روحی و روانی و تضادهای عقیدتی 2- مشکلات عمومی اجتماعی فراگیر نظیر نفوذ فرهنگهای معاند و متجاوز هدفدار داخلی و بیرونی و توطئه منافقین جهت تسلط و استثمار جمعی یا قشری و طبقه ای (عموماًطبقه متوسط و نیروی جوان) تغییرات عدیده و عمده ای در این عرف اسلامی و ساختار هنجارهای پدیدآورنده آن ، بوجود آوردند که موجب زمین گیر کردن افراد مرید و زمین گیر شدن خود ایده و مرام برخواسته از عرف مذهبی گردد.تغییرات نرم و حساب شده عرف باب طبع میل صاحبان نفوذ و حیله را فراهم می کند . دورانهای اینچنین گذشته و قرن هایی را پدید آورده ، که تجربه کارآمد آنرا اکنون عده ای بر ضد عده ای دیگر به کار می برند و روزگار اینگونه پدید آمده است . هنگامی که منفعت طلبی موجب شود که عقاید و برداشت های شخصی از دین عرف جدیدی را پایه ریزی کند و بنا به خواست افراد تاثیر گذار و نخبه سیاسی نا اهل جامعه به سمت و سویی سوق پیدا می کند،که وجه راه و رضای خدا رها شده و منافع شخصی و محدود دنیوی ملاک کمال انسان و شعور بشری قرار گیرد. میان دین و مذهب با عرف جاری در جامعه مذهبی،جدایی و گسیختگی عمیق و غیر قابل برگشت اتفاق افتد و در لحظه عرف جدید هدف ساخته و ظهور می کند ،عرفی بزرگ اما ناکارآمد و فقیر از ذات هدایت و روشنگری . در جامعه هدف عرف می شود پارتی بازی و تبعیض صورت پذیرد . گرگ شدن و خوردن فرصتها به نفع خود و مصادره کردن همه چیز دین و انسان های متدین،برای وارد کردن به قلمرو پوشالی و فرضی ساخته شده توسط متجاوزین به حقوق مرد م . پذیرش عرف جدید توسط کودن ها و کور مغزهای حیوان سفت و شهوت پرست ٰ که از استعدادها و توانایی های خدادادی تنها پذیرفتن آن امر بدون دلیل و برهان فطری و علمی را می داند و سری را به نشانه تایید جنباندن. که این شرایط وجوب شکل گیری سکولاریته خاموش در ناخوداگاه بتن جامعه مسلمان و یکتتا پرست و شیعه راه امامان معصوم (ع) می گردد . و افراد را به سمت سکولاریته شدن و معاویه صفت بودن سوق می دهد و می فهماند که باید در این منجلاب چنان که رایج است عمل کنند تا دمی از دنیای رقبای سکولار پیدا شده در این جو عقب نماند . چون عرف دیگر آن است که همرنگ جماعت بودن عالی است و هر که سکولارتر،موهبت و پیشرفتش بیشتر . بنا به مشاهدات عینی در استان کهگیلویه و بویراحمد و مناطق نفوذ دست اندرکاران حاضر در استانٰ ظاهر امر مبین به اذهان فریفته شده و امن می باشد که از تبعیض و پارتی بازی آنهم به این آشکاری و وقاحت که از سر وصورت استان کهگیلویه و بویراحمد بالا می رود و برخی رؤسای جزء شهرستانی و استانی وام دار آن هستند و نقش کاسه داغ تر از آش را در آن ایفا می کنند و همگان خرسندند که هیچ شخص یا جنبشی،حتی کلمه ای از این وقایع غریب را بازگو نمی کند و مرحمی پیدا نشده و نمی شود تا داغی را فرو نشاند . خوب است بدانیم که خداوند تبارک و تعالی و اوصیا و انبیاش در روی زمین وجود این چنین گستاخی هایی را تنها مایه فرومایگی و رها کردن جهاد نفس می دانند که باعث می شود که اشخاص همچون حکمرانانی خود مختار،منابع و منافع عمومی را همچون ملک شخصی هرآنگونه که میل دارند تقسیم نموده و شرکای خویش را سیراب و گرد افسردگی را بر صورت سامان و دیار و روی مرد مان نجیب و آرام این خطه از سرزمین اسلامی بپاشند و عقیده و مرام خداشناسی و ولایت پرستی آنان را لگد کوب کنند .و در قهقهه های مستانه خویش به تمامی دنیای قانون و شرع بخندند و به برادران دینی ما همچون برده هایی در غل و زنجیر،عنودانه و یک چشم بنگرند و خوش باشند و خوشگذرانی کنند.وای از این همه بیداد.آقایانی که با اقدام به جذب غیر قانونی و غیر مجاز دهها نفری در سیستم های دانشگاه آزاد دهدشت ٰ ادرات دولتی تازه تاسیس چرام و بهمئی و شرکت نفت و گاز گچساران و ایستگاه گاز دهدشت،پروژه های عمرانی در منطقه و شرکت ملی حفاری اهوازٰ بانک های دولتی و نیمه دولتی،بنیاد مسکن واداره تعزیرات حکومتی و اداره راه ترابری و ادارات استان فارس و........ دخالت نا به جا برای ابقاء یا ترفیع درجه افراد و لیدرهای انتخاباتی که جزء بیراهه رفتن و نابودی توان نیروی انسانی کارآمد و ایجاد فضایی کاذب و فاسد در استان می شود که جز بازی و بازی گردانی هیچ خیر و برکتی ندارند و دست چپاول انگلیسی و آمریکایی و هراجبنی را از پشت بسته اند و عامل تاراج شرافت،عزت نفس و اعتقاد دینی این مرد مند و چه خوب جا انداخته و به ما فهمانده اند که آقایان توانسته اند ! و هر که پارتی و نفوذ دارد می تواند،آیا در این مکتب این عمل پذیرفته است !؟ می توان گفت شمر لعین فرومایه نیز توانست ، صدام در حمله به ایران در طول جنگ تحمیلی توانست ! اما عده ای با شرافت کاسه سر خود را به خداوند عاریه دادند و جان دادند و خونفشان به گواه تاریخ نگذاشتند که حیثیت مسلمین بر باد برود ، آیا نفوذ وقدرت اینگونه اشخاص آنچنان نفس مرد م را بریده و ذلیل ساخته یا عرف آنان در جان ما رسوخ کرده که به این راحتی می پذیریم وعقب نشسته ایم و تنها تماشاگریم و قانون نانوشته اما نامحترم جنگل را یادآوری می کنیم اما باید به این افراد بگوییم که چه راحت باد برده است وجدانهایی را که حتی بی دین ها آن را دارند (آزاد مرد باشید حداقل اگر دین ندارید.) این عده خود را به آنچه که برتر از شانشان است نسبت می دهند و دست درازی به آنان چیزی می کنند که از آن باز داشته شده اند ، حق را می پوشانند و شبه افکنی می کنند ، دیر زمانی است که پرده سیاه فتنه ها پاره و سینه شقاوت دریده شده است . مرد م دیگر تمامی افسانه ها را می دانند و خواب ندارند . . عده ای گمان می کنند که نمی میمیرند و در گور تنگ و تاریک نمی روند ،که این گونه رشته های انسانیت را با طمع نان حرام میان خلق از هم گسسته اند ؟دیر زمانی نیست که پنداشته ایم که با دادن خون رگهایمان و به مسلخ فرستادن عزیزانمان ،پنجه در پنجه با شیطان جنگیده ایم و نغمه حسین (ع) در ظهر عاشورا را لبیک گفته ایم ، حال آنکه در کنارمان بی توجه به خدای کعبه ، به بتها می نگریم و سکولاریسم مدرن را با جان دل پذیرفته ایم ! و بر همه چیز خط بطلان کشیده ایم . حسابرس این بی عدالتی در کهگیلویه و بویراحمد کیست ؟؟کدام مبانی فکری توجیح کننده این تفکرات مسموم است ؟ کسانی که از این دنیا به این شیوه ها نصیبی نبرده اند و از دنیای خود باز مانده اند آن هم به دلیل عملکردهای ناسالم این افراد ، در این بلاتکلیفی ، چه تکلیفی دارند ؟ چه تاییدی موجب شده تا این حرکات ادامه پیدا کند ؟ آیا جمهوری خود مختار چون کردستان عراق یا ایالات فدرال آمریکایی در این خطه برقرار شده است ؟باقیمانده جامعه که حدود اسلامی را رعایت می کنند و این گونه سیاست بازی و بازیچه بودن را نمی پذیرند و وارد این شاکله های سیاسی نمی شوند چه کنند به گوشه ای بروند و تصوف پیشه کنند یا به شکار گیاه خواری بپردازند ؟ عمر کوتاه انسانی فرزندان برومند این دیار چه قدر دیگرش بر باد برود تا صاحبی عادل و خدا ترس برای این قطعه پاک و نجیب از بهشت خدا بر روی زمین که از مملکتی اسلامی است پیدا شود ؟ ((انعکاس دیدگاهها و نظرات مختلف در اوای دنا به منزله رد یا تایید آنها نیست))
کد خبر: ۲۰۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۰/۰۹/۰۱

ارتباط با معبود و همکلام‌شدن با معشوق در ضمیر هر انسانی نهفته است و دل طوفانی هر فردی به یاد او آرام می‌گیرد و ملجأ و پناه درماندگان است، راز و رمزی بین عاشق و معشوق است که جز آن دو نمی‌دانند. هر ارتباطی با معشوق، الفبایی و رمزی دارد که عاشق باید آن را بداند...
کد خبر: ۱۴۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۰/۰۸/۲۴

• رسما به من گفتند که شما محبوب شدید و در انتخابات چیزی بگویید و از کسی حمایت کنید رای می آورد! خوب آیا ما تبلیغ کردیم، یا کار کردیم؟! همه می گویند که تبلیغات دولت ضعیف است. تبلیغات نداریم که، پس کار کردیم، خوب می گویید کار نکنیم؟ می دانید چه حرفی می زنید؟ ...
کد خبر: ۱۴۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۰/۰۸/۲۴

بيمه‌ شدگان تامين‌اجتماعي با 10 سال سابقه بازنشسته مي‌شوند
کد خبر: ۱۳۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۰/۰۸/۲۴

مرد ی كه پول ندارد، خانه ندارد، نمی‌تواند دو تا زن را اداره كند حرام است. اما اگر یك مرد ی توان جسمی دارد، توان مالی دارد، دو تا ماشین، دو تا خانه، دو تا موبایل، دو تا دو تا دو تا، ولی زن می‌گوید: نخیر! خدا یكی زن هم یكی. یعنی چه؟ یعنی آن یك میلیون زن جوان به درك! گناه می‌كنند به درك! می‌سوزند به درك! بخل زن‌ها است. بخل زن‌ها باعث می‌شود كه یك میلیون زن جوان بیوه هست، بخل تاجرها به این است كه میلیون‌ها جوان بیكار هستند، پول ندارند آنها پولشان در بانك هست. بخل خیلی مهم است...
کد خبر: ۱۱۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۰/۰۸/۲۴

کشف بیش از 6 کیلوگرم تریاک در شهرستان بهمئی ...
کد خبر: ۱۱۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۰/۰۸/۲۴

  او به همراه 39همسر و 94فرزندو14عروس و33نوه اش در یک خانه بزرگ زندگی می کند ...
کد خبر: ۱۱۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۰/۰۸/۲۴

ازمناطق محروم كهگيلويه وبويراحمد تابرج ميلادتهران : سهم دانش اموزان مناطق محروم زیلایی ،بهمئی ،لنده ودیشموک ازمنابع ملي درحالی امروزبستنی 400هزارتومانی باروکش طلا دربرج میلادتهران عرضه می شود که دانش اموزان مناطق محروم زیلایی ،بهمئی ،لنده ودیشموک درآستانه ماه مهرتوانایی خریدلوازم مدرسه خودراندارند وباهمان لباسهای کهنه سال جدیدراشروع می کنند.......... قاليباف شهردار تهران ماه گذشته در افتتاحيه اوقات فراغت محلات شهر تهران در برج ميلاد گفت: در يكي از مناطق شهر تهران كه براي بازديد رفته بوديم پشت شيشه نانوايي نوشته بود: (نان نسيه داده نمي‌شود و من به عنوان شهردار شوكه شدم كه مگر كسي هست كه نان نسيه بگيرد و بعد از تحقيقاتي كه انجام دادم ديدم افرادي هستند
کد خبر: ۴۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۰/۰۸/۲۴