برچسب ها
تخت فولاد اصفهان، همچون گنجينه اي است كه گوهرهاي نايابي را در دل خود نگه داشته است و اسرار مگو در باب اين گوهرهاي ناياب بسيار دارد! سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com: به گزارش رويش نيوز، تخت فولاد دركنار قبرستان بقیع مدینه، ابوطالب مكه و وادی السلام نجف اشرف از مهمترین و متبرك ترین مرقدهای جهان اسلام به شمار می رود. تا آنجایی كه برخی معتقدند تخت فولاد به واسطه قبور متبرك آن، دومین قبرستان جهان اسلام است. در جاي جاي اين تكه از بهشت معنوي كه قدم مي گذاري عظمت هاي عرفاني و علمي زيادي مدفون است. يكي از اين ذخاير عظيم، مرحوم میرزا حسین کشیکچی مشهور به هالو است. باربر ، حمّال و نگهبان ساده بازار اصفهان بود. آنقدر ساده بود و بی ریا که مردم به او لقب "هالو" داده بودند.  امّا کسی نمی دانست که در ورای این ظاهر ساده و فقیرانه، روح بلندی وجود دارد، صاحب مقامی رفیع که ملازم و همنشین حجّت یگانه خداوند، واسطه فیض زمین و آسمان، حضرت صاحب الأمر و الزّمان أرواحنا لتراب مقدمه الفداء)گردیده است. مرحوم میرزا حسین کشیکچی مشهور به هالو (متوفی 1309 ه.ق) که بدن مطهرش در بهشت تخت پولاد، خاک تابان جنوب زاینده رود آرام گرفته است، حکایتی شگفت انگیز دارد که از قول مرحوم حاج آقا جمال اصفهانی در کتاب عبقری الحسان نقل گردیده است. نوشتار زیر، داستان این حکایت است: نزدیک اذان ظهر روز بود. مثل هر روز مهیای رفتن به مسجد شدم. از منزل ما تا مسجد فاصله چندانی نبود. چند سالی بود که توفیق امامت جماعت در این مسجد به من عنایت شده بود. مسجدی که به واسطه قرار گرفتنش در راسته بازار، پاتوق کسبه و اهل بازار بود و البته حضور باربران و کشیکچیان و نگهبان های بازار هم رونق خاصی به مسجد می داد.    هنوز چند قدمی به مسجد مانده بود که صدای جمعیت اندکی که تابوتی را بر دوش خود حمل می کردند مرا متوجه خود ساخت. جلوتر رفتم؛ تابوتی ساده و فقیرانه بر دوش چند نفر که همه از باربران بازار بودند و چند نفری مشایعت کننده نیز در کسوت ساده حمّالان و کشیکچیان بازار که البته چهره برخی از آنها برایم آشنا بود. معلوم بود که میّت، یکی از منسوبان همین آدم های سر و ساده و فقیر است که اینچنین غریبانه و بی پیرایه تشییع می شود. در همین بین، ناگهان چشمم به میرزا حبیب، تاجر سرشناس و مؤمن بازار افتاد که با حالتی نزار و پریشان در حالی که بشدت می گریست و مویه می کرد، جنازه را مشایعت می نمود. مشاهده میرزا حبیب، آن هم با این حال پریشان که گویی صاحب عزای اصلی است و نزدیک ترین کسان خود را از دست داده است، مرا بسیار شگفت زده کرد. آخر میرزا حبیب از بازاریان و تجّار سرشناس و مؤمن بازار و از نیکان اصفهان بود. اگر از نزدیکان و بستگان او کسی فوت نموده، پس چگونه است که اینچنین غریبانه و بی خبر تشییع می شود؟!  چرا از بزرگان تجار و کسبه و اقربای خود میرزا حبیب، کسی در این تشییع جنازه شرکت ندارد؟! ... همه اینها سؤالاتی بود که ذهن مرا به خود مشغول ساخته و بشدّت کنجکاو یافتن اصل ماجرا کرده بود. در همین حال بودم که نگاه پریشان میرزا حبیب به من افتاد و گویی متوجه تعجب و حیرانی من شد. بطرفش رفتم و دست بر شانه اش گذاشتم. پیش از آنکه سخنی بگویم با صدایی لرزان و مصیبت زده گفت: «حاج آقا جمال! به تشییع جنازه یکی از اولیای خدا نمی آیید؟! »كشيكچي کلامش بر قلب و جانم نشست و مرا بی اختیار بسوی جنازه کشاند. از رفتن به مسجد منصرف شدم و به همراه میرزا حبیب و جماعت باربران و کشیکچیان بازار، جنازه را به طرف غسّالخانه مشایعت نمودم. از بازار تا غسالخانه که در محلی بنام «سرچشمه پاقلعه» قرار داشت، مسافت نسبتاً زیادی بود و من باتفاق عده معدود مشایعت کننده در حالی این مسافت را پیمودم که در تمام طول مسیر، جمله میرزا حبیب در توصیف صاحب جنازه، ذهنم را به خود مشغول ساخته بود و بشدت کنجکاو بودم تا صاحب آن را بشناسم. به غسالخانه که رسیدیم، جنازه را تحویل مغتسل دادند تا مراسم تغسیل و تکفین میت انجام شود. گوشه خلوتی یافتم و تا مهیا شدن جنازه، در انتظار نشستم. ساعتی از ظهر گذشته بود و من خسته از راه دراز و اندوهناک از فوت نماز جماعت اول وقت، به سرزنش خود پرداختم که چرا بی جهت، تحت تأثیر سخنان یک تاجر پریشان حال، مسجد و نماز جماعت را ترک گفته ام. در حال و هوای خود بودم که دستی بر شانه خود احساس کردم. خودش بود، میرزا حبیب. مثل اینکه تحیّر و سرگردانی مرا بیش از این تاب نیاورده بود. حالا مثل اینکه کمی آرام گرفته بود. به او گفتم: «میرزا! این جنازه کیست؟! حکایت این حال پریشان شما چیست؟!» میرزا حبیب، آه بلندی کشید و در حالی که دست بر کمر گرفته بود و می نشست، گفت: «قصه عجیبی است حکایت من و آشناییم با صاحب این جنازه!! قصه ای که تا کنون برای کسی آن را بازگو نکرده ام.» با کنجکاوی و تعجب گفتم: «بسیار مشتاق شنیدنم میرزا حبیب! بگو و مرا از این بهت و حیرانی بیرون آور.» میرزا حبیب دوباره آهی کشید و ادامه داد:  « همینطور که می دانید امسال من مسافر قافله حج بودم. کاروان ما ابتدا راهی عراق شد تا پس از زیارت عتبات مقدسه نجف و کربلا، راهی حجاز شویم. همه چیز بخوبی می گذشت تا در چند فرسخی کربلا، کیسه حاوی سکه ها و بعضی اثاثیه ضروری سفرم را دزدان به سرقت بردند. جستجوهایم نتیجه ای نداشت و از طرفی دلم نمی خواست که غیر از خودم، همسفرانم را نیز درگیر مشکل پیش آمده خود نمایم. برای همین بی اینکه کسی متوجه موضوع شود، بهانه ای آوردم و خود را از همسفران جدا کردم. قافله حج عازم حجاز شد و من درمانده و مستأصل در عراق ماندم بلکه فرجی شود و بتوانم راهی به اموال از دست رفته خویش بیابم. اندوهی سنگین و عمیق بر من مستولی شده بود و از اینکه می دیدم علی رغم دارایی های بسیار، توفیق انجام مناسک حج از من سلب شده است  احساس غبن و خسارتی جانکاه می کردم. هیچ دوست و آشنایی هم نداشتم تا به او پناه ببرم و پولی قرض بگیرم.   شبی تنها از نجف بسمت کوفه به راه افتادم تا در مسجد کوفه معتکف گردم بلکه فرجی حاصل شود. در راه حالتی عجیب بر من مستولی شده بود. احساس درماندگی و استیصال می کردم و در همان حال به آقا و مولایم، حضرت صاحب الأمر (عج) متوسل گردیدم. چیزی نگذشت که در همان بیابان و در تاریکی شب، ناگهان سواری در برابرم ظاهر شد. با حضور او همه جا روشن و نورانی شد و بزرگی و شکوهش مرا مسحور خود ساخت. آنگاه که جمال و چهره پرفروغش را نگریستم، اوصاف و نشانه هایی را که در مورد امام زمان، حضرت صاحب الأمر (عج) شنیده بودم در آن بزرگوار مشاهده نمودم. در آن حال، ایشان در برابرم ایستاده فرمودند: «چرا اینطور افسرده حالی؟! » عرض کردم که خستگی راه سفر دارم. فرمودند: «اگر سببی غیر از این دارد بگو.» چون دیدم آن بزرگوار اصرار دارند که سرگذشتم را شرح دهم، ماجرای خود را بیان کردم و سبب ناراحتی و تأثر خود را عرضه داشتم. در این هنگام دیدم، حضرتش فردی بنام «هالو» را صدا زدند. بلافاصله فردی نمد پوش درهیأت و لباس کشیکچی ها و باربرهای بازار اصفهان، در کنارمان نمایان شد. وقتی که جلو آمد به دقت در وی نگریستم و متوجه شدم همان هالوی اصفهان خودمان است؛ کشیکچی بازار که ازسال ها پیش در اطراف حجره ام رفت و آمد دارد و او را کاملاً می شناسم.   حضرت رو به او نموده فرمودند: «اسباب سرقت شده اش را به او برسان و او را به مکه ببر و بازگردان.» آقا این جمله را فرمودند و از نظرم ناپدید شدند. آن شخص، ساعتی از شب را با من در محل مشخصی از کوفه قرار گذاشت تا پول و وسایل گمشده ام را به من برساند. من متحیّر از آنچه می دیدم با نگاه مبهوت خویش هالو را بدرقه کردم. او رفت و ساعتی دیگر در مکانی که وعده گاهمان بود نمایان شد. در حالی که بسته ای در دست داشت. آن را به من داد و گفت: «درست ببین، قفل آن را باز کن و آنچه را داشتی به دقت بنگر تا بدانی که صحیح و سالم تحویل گرفته ای.»   من به بررسی وسایل و شمارش سکه هایم مشغول شدم. دیدم همه چیز دست نخورده و سالم است. آن شخص که مطمئن بودم هالوی خودمان است ولی از هیبت او جرأت سؤال کردن نداشتم، با من در کربلا و در زمانی دیگر وعده کرد و از من خواست تا وسایلم را به شخص امینی بسپارم و مهیای حرکت بسمت مکه شوم. من نیز در زمان مقرر در وعده گاه حاضر شدم. هالو جلو می رفت و من به دنبال او. پس از مدت کمی راه رفتن، بناگاه خود را در مکه یافتم. در مکه از من جدا شد و هنگام خداحافظی مکانی را تعیین نمود و از من خواست تا پس از انجام مناسک حج به آنجا بروم تا مرا بازگرداند. او همچنین از من خواست تا این راز را برای کسی بازگو نکنم و فقط در جواب هم کاروانیان خویش بگویم که همراه کس دیگری از راهی نزدیک تر آمده ام.    مناسک حج به پایان رسید و من در تمام طول انجام اعمال خویش، مشعوف از عنایت مولا و صاحب خویش بودم و دلتنگ از فراق حضرتش، او را جستجو می کردم. پس از پایان مناسک حج،  در وعده گاه خویش حاضر شدم و در ساعت مقرر دوباره هالو را دیدم که بسویم آمد و پس از سلام و مصاحفه، به همان کیفیت قبل و در مدتی بسیار کوتاه مرا به کربلا برگرداند. عجیب آنکه در تمام این مدت با اینکه با من سخنان نرم و ملایمی داشت، از شدت هیبت و عظمت او جرأت سؤال کردن پیدا نکردم. موقع خداحافظی در کربلا، خواستم از مَراحم او در حق خویش تشکر کنم که گفت: «از تو خواسته هایی دارم که امیدوارم هرگاه وقتش رسید، برایم انجام دهی.» این را گفت و از من جدا شد. روزها و هفته ها سپری شد. سفر شگفت انگیز و معجزه آسای من به پایان رسید و به اصفهان بازگشتم. مدتی کوتاه به استراحت و دید و بازدید گذشت. اولین روزی که به حجره خود در بازار رفتم، جمعی از تجّار و بازاریان به دیدنم آمدند. در این بین، ناگاه هالو، همان شخص باکرامت و والا مقام را دیدم، با همان لباس و کسوتی که در کربلا و مکه دیده بودم. خواستم که از جای برخیزم و او را تعظیم کنم که با اشاره دست مانع شد و از من خواست که سخنی بر زبان نیاورم و رازش را پوشیده دارم. سپس نزد باربرها و کشیکچی ها رفت و با آنها چای خورد و قلیانی کشید. مدتی بعد موقع رفتن، نزد من آمد و آهسته گفت: «آن تقاضایی که از تو داشتم این است که روز پنجشنبه دو ساعت مانده به ظهر بیایی منزل ما تا کارم را به تو بگویم.» آن گاه آدرس منزلش را داد و تأکید کرد که سر ساعتی که گفته بروم، نه دیرتر و نه زودتر.  تا پنجشنبه موعود برسد ، چند روز فاصله بود که برای من یک عمر گذشت و من دیگر او را در بازار ندیدم. در تمام این مدت به راز وعده آخر هالو می اندیشیدم و لحظه شماری می کردم تا دیدارمان تازه شود و من از او احوال مولا و صاحبمان را جویا شوم. و بالاخره آن پنجشنبه موعود از راه رسید و آن همین دیروز بود. صبح با خود گفتم خوب است ساعتی زودتر به ملاقات هالو بروم تا با او درباره مولایمان و راز و رمز ارتباطش با امام زمان (عج) گفتگو کنم. به آدرسی که داده بود رفتم، اما اثری از منزل هالو و نشانه هایی که گفته بود نیافتم. ساعتی جستجو کردم تا سرانجام در همان ساعتی که وعده کرده بودیم ، منزلش را یافتم.» میرزا حبیب در حالی که بشدّت منقلب شده بود و اشک از دیدگانش جاری بود، آه بلندی کشید و با صدایی لرزان ادامه داد:  «وقتی خود را پشت درب خانه هالو یافتم، آماده در زدن شدم که ناگاه دیدم درب خانه باز شد و سید بزرگواری غرق نور با عمامه ای سبز بر سر و شال مشکی به کمر از خانه هالو خارج شد و هالو نیز شتابان به دنبال او از خانه بیرون آمد در حالی که بشدت ادب می کرد و تواضع و احترام فوق العاده ای نثار آن جناب می نمود. در آن حال صدای هالو را می شنیدم که می گفـت: «سیدی و مولای! خوش آمدید، لطف فرمودید به خانه این حقیر تشریف فرما شدید... » هالو تا انتهای کوچه آن سید بزرگوار را بدرقه کرد و بازگشت. مقابلم که رسید، آثار شعف و شور زایدالوصفی را در سیمایش مشاهده کردم. سلام کردم و با حالتی آمیخته از بهت و حیرت از او پرسیدم: «هالو! او که بود؟» چهره اش دگرگون شد و پاسخ داد: «وای بر تو!! مولا و صاحب خود را نشناختی؟!!.... او سرور و مولایم، حضرت حجت ابن الحسن (عج) بود که در واپسین روز عمرم، لطف فرموده و به دیدار نوکر خود آمده بود....» آن گاه مرا با خود به داخل خانه اش برد و چنین گفت: «از شما می خواهم فردا به ابتدای بازار بروی و دو ساعت مانده به ظهر، حمال ها و کشیکچی ها را با خود به این خانه بیاوری. درب این خانه باز خواهد بود و وقتی به آن وارد می شوید ، من از دنیا رفته ام. کفنم را به همراه هشت تومان پول آماده کرده و داخل صندوق گوشه اتاق گذاشته ام. آن را بردار و خرج کفن و دفنم نما و در قبرستان تخت پولاد به خاکم بسپار....!! »   با شنیدن این سخنان ، تأثّری عمیق بر جانم نشست. مات و مبهوت از آنچه دیدم و شنیدم، با جناب هالو، وداعی سخت و حسرت آلود نمودم و خانه اش را ترک گفتم. امروز صبح به بازار رفتم و دوستان و رفقای حمّال و کشیکچی هالو را خبر کردم و با هم به سمت منزل هالو به راه افتادیم، بی آنکه طبق خواسته جناب هالو، کس دیگری را با خبر سازم. در ساعت مقرّر به منزلش رسیدیم، در حالی که درب خانه باز بود و همانطور که خودش دیروز خبر داده بود، روح از بدنش مفارقت کرده و در اتاق، رو به سمت قبله آرام گرفته بود. درب صندوقی را که گوشه اتاق بود گشودم و داخل آن کفنی دیدم با هشت تومان پول که در آن نهاده شده بود. جنازه او را غریبانه برداشتیم و اکنون طبق وصیّت او سوی قبرستان تخت پولادش می بریم....» صحبت های میرزا حبیب که به اینجا رسید، با صدای صلوات تشییع کنندگان که تعدادشان از عدد انگشتان دست فراتر نمی رفت، متوجه شدم که کار غسل و تکفین میت تمام شده است. حالت عجیبی داشتم. بغض سنگینی در گلویم نشسته بود و از اینکه تاکنون از وجود امثال هالو در اطراف خویش بی خبر بوده ام، در وجود خویش احساس شرمساری می کردم. بی اختیار میرزا حبیب را در آغوش گرفتم و چشمان او را که لیاقت دیدار مولا و صاحبمان، حضرت ولی عصر (عج) را یافته بود، غرق بوسه خویش کردم.   چیزی نگذشت که تابوت جناب هالو دوباره بر دستان اقلیت تشییع کننده بسوی آرامگاه تخت پولاد روانه شد. خود را به زیر تابوت آن ولیّ خدا رساندم و با چشمانی اشکبار او را تا تخت پولاد مشایعت کردم. دلم می خواست، پرتوی از نور معرفت یکی از عاشقان و دلباختگان ملازم و همراه حجّت خدا، وجودم را روشن سازد.   مراسم تدفین جناب هالو که تمام شد، دیدم میرزا حبیب تاجر که تا همین جا نیز سوز و بی قراری بی اندازه اش در فراق هالو، حاضران و تشییع کنندگان اندک او را که همگی از دوستان و همکاران او بودند به حیرت وا داشته بود، طاقت از کف داد و خود را بر خاک مزار او انداخت، در حالی که با صدای بلند می گفت: «ای مردم! هیچ کدام از شما او را نشناختید!... او یکی از اولیای خدا و از ملازمان امام زمان (عج) بود....» و در آن هنگام کسی از حاضران جز من، راز سوز و گداز بی اندازه میرزا حبیب را نمی دانست. صبح فردای آن روز، میرزا حبیب به سراغ من فرستاد تا به مسجد بازار بروم. من که هنوز مبهوت ماجرای دیروز و حکایت میرزا حبیب و هالو بودم، بی درنگ خود را به مسجد رساندم. دیدم جمع زیادی که اکثر آنها از حاجیان کاروان حج امسال و همسفران میرزا حبیب بودند در مسجد جمع شده اند. چشم میرزا حبیب که به من افتاد جلو آمد و گفت: «می خواهم راز شگفت انگیز سفر حج خود را با همسفریان و هم کاروانیان خویش در محضر مبارک آیت الله چهارسوقی فاش نمایم و پرده از چهره غریب و گمنام چناب هالو بردارم.» لبخند رضایتی به نشانه تأیید از خود نشان دادم و سپس در معیّت میرزا حبیب و دیگر همسفران او عازم بیت آیت الله سید محمد چهار سوقی، صاحب کتاب شریف روضات الجنّات شدیم. در منزل آیت الله روضاتی (چهار سوقی) همهمه و شور و حال عجیبی بود. میرزا حبیب تاجر، در حالی که ردای مشکی بر تن داشت و مصیبت زده ای را می مانست که نزدیک ترین فرد زندگیش را از دست داده است، با صدایی لرزان و گریان، حکایت عجیب و شگفت انگیز سفر حج خود و ماجرای عنایت حضرت صاحب الأمر (عج) بواسطه جناب هالو را برای حضرت آیت الله و دیگر حاضران تعریف می کرد و در این بین صدای گریه و ضجّه مردم، همراه با ذکر یابن الحسن آنها شور و حال عجیبی در بیت روحانی بزرگترین عالم شهر ایجاد کرده بود. سخنان میرزا حبیب که تمام شد ولوله ای وصف ناشدنی در حاضران ایجاد شد و از همه پر سوز و گدازتر، حال خود مرحوم آیت الله روضاتی بود که با شنیدن حکایت میرزا حبیب و جناب هالو، در حالی که اشک شوق از دیدگان مبارکش روان بود، منقلب و پریشان از جای برخاسته و عازم تخت پولاد، محل دفن جناب هالو گردید. موج زیادی از جمعیت، یابن الحسن گویان در حالی که مرحوم آیت الله روضاتی در پیشاپیش آنها حرکت می کرد بسمت تخت پولاد روانه شدند. لحظه به لحظه بر شمار جمعیت افزوده می شد و طولی نکشید که سیل مشتاقان امام زمان (عج) به قبرستان مقدّس تخت پولاد رسید. مرحوم آیت الله سید محمد چهارسوقی در حالی که بشدت گریه می کرد و پریشان بود، خود را بسرعت به کنار قبر هالو رساند. سپس این عالم ربّانی خود را بر روی قبر جناب هالو افکند و پس از گریه ها و راز و نیازهای فراوان، برخاست و رو به جمعیت فرمود: «مردم اصفهان! در همین جا به شما وصیّت می کنم، هنگامی که مُردم، مرا اینجا کنار قبر هالو دفن کنید. می خواهم وقتی امام زمان به زیارت قبر هالو تشریف می آورند، از روی قبر من عبور کنند و نگاهی هم به قبر من بیندازند.» اکنون سالیان درازی از آن روز می گذرد و مزار مرحوم میرزا حسین کشیکچی ، مشهور به « هالو» در تکیه صاحب روضات تخت پولاد اصفهان ، این خاک تابان و سرزمین ستارگان درخشان علم و عرفان و معرفت ، ملجأ و زیارتگاه عاشقان و دلباختگان حضرت ولی عصر (عج) است تا روزی که ان شاء الله دل های عاشق و طوفانزده منتظرانش به ساحل آرامش ظهور مبارکش ، اطمینان و سکون یابد. در پایان نکته ای باید خاطرنشان كرد که دسترسی ما به منابع محدود بوده و درباره دیگر شرح حالات این والامقام اطلاع خاصی در دست نمی باشد، لذا اگر افرادی هستند که جزییات بیشتری از سیر و سلوک این بزرگوار می دانند، مطالب و مستندات خود را به اين ايميل ارسال فرمايند: info@rooyeshnews.com
کد خبر: ۵۰۰۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۹/۰۷

سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com : صدای کفش‌هایش توی سالن می‌پیچد. یک جفت گیوه سفید که به خاطر بارانی که از صبح یک ریز می‌بارد خیس و کمی هم گلی شده. آهسته و مرتب قدم برمی‌دارد. وقت قدم برداشتن جوری به عصایش تکیه می‌دهد که انگار نه انگار روزگاری جوان بوده و برای رسیدن به زمین کشاورزی کل مسیر روستا را سرخوش و با پای پیاده طی می‌کرده. وارد کلاس می‌شود، روی نزدیک‌ترین صندلی می‌نشیند. صدای پچ پچ بچه‌ها توجهش را جلب می‌کند. به چهره‌های معصومشان نگاهی می‌اندازد و لبخند محوی برلبانش می‌نشیند. لبخندی پر از حسرت. حسرت روزهایی که دیگر بازنمی‌گردند... پیرمرد فارسی نمی‌داند. یکی از معلمان آذری زبان کنارش می‌نشیند و از او می‌خواهد داستان ش را تعریف کند. داستان ی که سال‌های سال در کتاب فارسی سوم دبستان جا خوش کرده بود و برای بسیاری از کودکانی امروز خودشان پدرو مادر شده‌اند، فداکاری را معنا می‌کرد. بله! جوانی که 54 سال پیش با از خودگذشتگی جان صدها نفر را از مرگ حتمی نجات داد، امروز در هشتاد و چهارمین پاییز زندگی‌اش کنار دانش‌آموزان دبستان قرآنی امام حسن مجتبی(ع) کرج نشسته تا یک بار دیگر داستان ش را تعریف کند. داستان شبی که در آن با آتش‌زدن کت خود مانع از برخورد قطار با توده سنگی که از کوه فروریخته بود، شد و فرصت زندگی دوباره را به صدها نفر هدیه کرد. به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، منطقه البرز، « ازبرعلی حاجوی» که به نام «ریزعلی خواجوی» شهرت یافته است نام‌آشنای همه ایرانیان است. فداکاری که در یک شب سرد سال 1341 جان صدها نفر را نجات داد و برغم کتک خوردن، از این ماجرا به عنوان بهترین خاطره زندگیش یاد می‌کند. ریزعلی در توضیح داستان آن شب می‌گوید: این قصه به حدود 50 سال پیش و زمانی که حدود 31 ساله بودم بازمی‌گردد؛ یادم می آید اواخر پاییز بود که یک شب باجناغم میهمان من شده بود؛ ساعت هشت شب یکباره از زیر کرسی بلند شد و گفت که «الان یادم افتاد که فردا دوستانم برای فروش گوسفندانشان به تهران می‌روند و من هم باید بروم» و از من خواست که او را به ایستگاه قطار در حدود هفت کیلومتری منزلمان برسانم. وی ادامه می‌دهد: هرچه به او اصرار کردم که «هوا سرد و بارانی است، امشب را بمان»، قبول نکرد که در نهایت با یک فانوس و تفنگ شکاری به راه افتادیم و او را به ایستگاه رساندم. در راه برگشت به خانه دیدم که فاصله میان دوتونل به خاطر ریزش کوه مسدود شده است. با دیدن این صحنه ابتدا به این فکر کردم که اگر بخواهم کاری انجام دهم بدون شک برایم دردسرساز می‌شود و با تصور سئوال پیچ شدن توسط ماموران قطار به سمت منزل قدم برداشتم. هنوز چند قدمی از ایستگاه دور نشده بودم که یادم آمد قطاری که به سمت توده سنگ پیش می‌آید پر از مسافر است! پیرمرد اضافه می‌کند: با تصور چهره برخی از مسافرانی که در قطار مرگ آرام و بی‌خبر نشسته بودند، راه خود را به سمت ایستگاه تغییر دادم و با خودم گفتم «هر چه بادا باد». قهرمان کتاب فارسی سوم دبستان ما می‌گوید: با توجه به این که قطار چند دقیقه‌ای می‌شد که از ایستگاه حرکت کرده بود، برای این که بتوانم جلوی حرکت آن را بگیرم، چاره‌ای جز آتش‌ زدن کتم پیدا نکردم. بنابراین کتم را بر سر چوب بستم و نفت فانوس را بر روی آن ریختم و با کبریتی که همراه داشتم، آن را آتش زدم و دوان دوان بر روی ریل قطار حرکت می‌کردم و به راننده علامت می‌دادم. خواجوی گفت: وقتی دیدم که راننده متوجه نمی‌شود، با تفنگ شکاری که همراهم بود یکی دو گلوله شلیک کردم که با صدای شلیک گلوله راننده متوجه شد و قطار را کم‌ کم متوقف کرد. قهرمان فداکار داستان درحالی‌که چشم‌های خیسش را با دستمال پاک می‌کند می‌گوید: با توقف قطار همه مأموران و مسافران با تصور این که من دزد هستم و یا قصد مردم آزاری دارم از قطار بیرون ریختند مرا تا جایی که می توانستند کتک زدند ولی بعد از آن‌که جریان را برایشان توضیح دادم به شدت به شعف آمده بودند و به هر شکلی که می توانستند از من تشکر کردند. وی ادامه داد: حالا بیش از نیم قرن از آن اتفاق می‌گذرد و من هر روز با خودم فکر می‌کنم که اگر آن شب باجناقم قصد سفر به تهران را نمی‌کرد و من توده‌های سنگ ریخته شده بر روی ریل قطار را نمی‌دیدم چند خانواده داغدار می‌شدند؟؟ خواجوی در بخش دیگری از صحبت‌های خود با گلایه از دو اشتباهی که در انتشار داستان وی در کتاب فارسی سوم دبستان رخ داده بود می‌گوید: در آن داستان اسم من «ریزعلی خواجوی» قید شده بود در حالی که اسم واقعی من « ازبرعلی حاجوی» است، دوم این‌که در آن کتاب نوشته شده بود که من پیراهنم را برای نجات جان مسافران در آورده و به آتش می‌کشم، این درحالی است که آن شب من پیراهن به تن داشتم و با بستن کتم بر روی چوب مشعل ساختم و جلوی حرکت قطار را گرفتم. حذف کامل داستان دهقان فداکار از کتاب‌های درسی یکی دیگر از گلایه‌ها خواجوی است و با ناراحتی درباره‌اش توضیح می‌دهد: من نمی‌دانم چرا درس دهقان فداکار از کتاب‌های درسی حذف شده است؛ مسوولان به جای آنکه حمایت کنند بخش‌های زیادی از آن ماجرا را از کتب درسی برداشته‌اند و تنها به بخش کوچکی از آن در داستان فداکاران اشاره کرده‌اند. وی در پاسخ به این سئوال که اکنون کجا زندگی می‌کند و منبع درآمدش از کجاست می‌گوید: من و خانواده‌ام چندین سال پیش از روستای «قالاچق» که از توابع شهرستان میانه است به کرج نقل مکان کردیم و از آن زمان تاکنون در منطقه حصارک کرج زندگی می‌کنیم و در خصوص منبع درآمدم نیز باید بگویم من 15 سال پیش به استخدام راه آهن درآمدم و درحال حاضر حقوق بگیر دولتم! وی ادامه داد: هرچند زندگی برای من و همسرم در فضای یک زیرزمین بسیار دشوار است ولی چون خدا این را برایمان مقدرکرده شاکریم و گلایه‌ای نداریم. قهرمان دیروز اضافه می‌کند: خدا به من 43 نوه و 32 نتیجه داده که هرکدام اگر ماهی یک بار هم به منزلم بیایند مسلماً حقوق 600 هزار تومانی راه آهن حتی جوابگوی میوه و چای آنها هم نمی‌شود. از او می‌پرسم اگر دوباره چنین اتقاقی بیفتد حاضر هستی برای نجات جان دیگران زندگی خودت را به خطر بیاندازی؟ ریزعلی قاطع جواب می‌دهد اتفاق آن شب خداوند به من نظر داشت؛ چراکه منی که اصلاً اهل سیگار نبودم شب آن حادثه به طور اتفاقی کبریت در جیب داشتم تا وسیله‌ای شود برای نجات جان مسافران قطار. تمام زندگی امتحان الهی است و من تلاش می‌کنم از این امتحانات سربلند بیرون بیایم. ریزعلی درجواب این سوال که آن شب که می‌خواستی جان مسافران را نجات دهی آیا به شهرت و محبوبیت بعد از اتفاق فکر کردی جواب می‌دهد: به هیچ وجه، اتفاقاً از این می‌ترسیدم که کارکنان راه آهن واکنش بدی نشان دهند و فکر این که ممکن است روزی اسمم در کتاب‌های درسی جای بگیرد و همه مرا بشناسند حتی به ذهنم هم خطور نکرد. دهقان فداکار در پاسخ به این سوال که فداکارترین فردی که در زندگیت می‌شناسی چه کسی است نیز می‌گوید: حسین فهمیده فداکارترین فردی است که می‌شناسم چون علی‌رغم سن کم‌اش آگاهانه و از روی انتخاب از جان خود گذشت و با رفتن به زیر تانک دشمن جان همرزمان خود را نجات داد. وی در پایان به معلمان و کسانی که وظیفه پرورش دانش‌ آموزان را به عهده دارند نیز توصیه کرد: با تمام توان برای تربیت مناسب دانش‌ آموزان تلاش کنند؛ چراکه آینده مملکت اسلامی به دست آنها است. داستان ‌های زیادی در کتاب‌های فارسی بود که شاید تا سال‌ها از ذهن کسانی که با آنها سر و کار داشتند بیرون نرود؛ داستان ‌هایی که نمی‌توان آنها را فراموش کرد و به راحتی پذیرفت که دیگر بنا نیست بچه‌ها آنها را بخوانند و یک سال تمام با هر کلمه‌شان زندگی کنند. انگار قرار است خاطرات و نوستالژی‌های مشترک نسل‌ها از بین برود و آنها که «دهقان فداکار» می‌خواندند، همچون خود «ازبرعلی » کم‌کم نسلشان منقرض و داستان ‌های نوستالژیک دوران تحصیلشان به اعماق تاریخ سپرده شود. با تمام این نامهربانی‌ها باید خوشحال باشیم که هرچند که داستان کامل دهقان فداکار ایرانی دیگر از کتاب فارسی حذف شده، اما ریزعلی خواجوی همچنان زنده است و هر چند وقت یک‌بار داستان آن شب فراموش نشدنی را برای رسانه‌ها تعریف می‌کند. گزارش از: المیرا اگیر خبرنگار ایسنای منطقه البرز
کد خبر: ۴۹۹۲   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۹/۰۵

محمد مهاجری در خبرآنلاین نوشت: جناب آقای الیاس نادران در سخنان خود در جلسه علنی مجلس که به مناسبت دفاع از وزیر علوم ایراد شد،از آقای علی مطهری انتقاد کرد.آقای نادران در اظهاراتش گفت: رفتار آقای مطهری مثل فردی است که به داروخانه رفت و میخ خواست. کنایه آقای نادران اشاره به یک جوک قدیمی دارد که به شرح زیر است: فردی وارد داروخانه شد و از داروخانه دار پرسید میخ( در نقلی دیگر،به جای میخ،نفت گفته شده) دارید؟ پاسخ شنید:نه.مشتری، با شنیدن این جواب گفت: داروخانه ای که در آن میخ(یا نفت)بفروشند به درد ادرار کردن می خورد. بعد هم ، در محوطه داروخانه ادرار کرد و رفت. فردا هم مشتری آمد و همان خواسته را تکرار کرد . همان جواب را شنید و همان کار روز قبل را کرد و رفت. مدیر داروخانه کمی میخ(یا نفت) تهیه کرد و در یکی از قفسه ها گذاشت تا اگر همان مشتری آمد، اتفاق روزهای قبل تکرار نشود. دست بر قضا مشتری آمد و سوال قبلی اش را مطرح کرد و برخلاف انتظار جواب شنید: بله. میخ(نفت) داریم. مشتری گفت اگر اینجا داروخانه است باید دارو بفروشد نه میخ(نفت) و حق چنین داروخانه ای آن است که باید در آن ادرار کرد. و باز هم ادرار کرد و رفت.  داستان به همین جا ختم نشد. مشتری روز چهارم هم آمد و پرسید:میخ(نفت) دارید؟ صاحب داروخانه گفت: تو ادرارت را بکن. چکار داری ما میخ(نفت) داریم یا نه!                                                                                           *** حیفم آمد لطیفه ای که آقای الیاس نادران، نماینده محترم طناز تهران ، آن را ناقص تعریف کرد، تکمیل نکنم! ضمنا تمنا می کنم هیچ تفسیر سیاسی و اخلاقی و... از گفتار این نماینده گرامی و لطیفه بالا نکنید و به چیزی ربطش ندهید! ممنون می شوم.
کد خبر: ۴۹۸۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۹/۰۵

عضو مجلس خبرگان رهبری در اجلاس دبیران استان‌های حزب موتلفه اسلامی گفت: شما ثابت‌قدم‌های در انقلاب هستید و به ولایت وفادارید و این وفا را دیدیم و می‌دانیم و یقین داریم.به گزارش فارس به نقل از حزب موتلفه اسلامی، آیت‌الله موحدی کرمانی امام جمعه موقت تهران در اجلاس دبیران استان‌های حزب موتلفه اسلامی گفت: موتلفه اسلامی علاوه بر ثبات قدم خود، محور جمع عظیمی از ثابت قدم‌های در انقلاب است. وی تصریح کرد: حزب موتلفه اسلامی مجموعه‌ای است که در هر مقطعی در انقلاب، دین خدا را یاری کرده است و خداوند گذشتگان از این جمع همچون مرحوم عسگر اولادی و پرورش را رحمت کند. عضو مجلس خبرگان رهبری تصریح کرد: ما در موتلفه اسلامی ذره ای ضعف سراغ نداریم . وی ادامه داد: کسانی این تشکیلات را به وجود آوردند که در جامعه روحانیت و حزب جمهوری نیز موثر بودند. آیت‌الله موحدی کرمانی با اشاره به آیاتی از قرآن کریم بیان داشت: آنهایی که دلسوز انقلاب و مومن به انقلاب بوده و معتقد به ولایت هستند، یکی باشند و با یک دست به سر دشمن کوبید. وی با تاکید بر اینکه با هم بودن و متحد بودن مساله مهمی است خاطر نشان کرد: اگر مروری به آیات قرآن داشته باشیم یکی از قصص قران داستان گوساله پرستی بنی اسرائیل است که بعد از ان همه زحمتی که موسی و هارون کشیدند و دشمنان این قوم را نابود کردند باز با فتنه ای گوساله پرست شدند و این مساله نشان می دهد فتنه خیلی خطرناک است. امام جمعه موقت تهران در ادامه اظهار داشت: مقام معظم رهبری بارها به فتنه 88 اشاره کرده اند و این بی دلیل نیست متاسفانه برخی که برای کشور فداکاری کردند و در دوران پیروزی انقلاب و پیروی از امام حضور داشتند در فتنه به حرف آمریکایی ها گوش کردند و اقتدار و امنیت ملی را به خطر انداختند. وی ادامه داد: حفظ وحدت و یکپارچگی بسیار مهم است.باید کسانی که ولایت را قبول دارند با هم متحد شوند. آیت‌الله موحدی کرمانی خاطر نشان کرد: در کشور چندین گروه هستند که عنوان اصولگرایی دارند. اینها باید با هم یکی شوند. هر شخص و گروهی که خود را اصولگرا می داند و منشور 12 گانه را قبول دارد تنها یک راه دارند و آن اینکه در انتخابات آینده یک لیست دهند. وی افزود: چند لیست شدن در انتخابات آینده از سوی اصولگرایان به نفع رقیب تمام می شود. قائم مقام دبیر کل جامعه روحانیت مبارز تاکید کرد: در موضوعات مختلف در فقه هم داریم که باید اهم و مهم را تشخیص داد. نباید به هیچ عنوان گذاشت وحدت شکسته شود. اختلافی اگر هست باید حل شود و اصل مهم وحدت همه اصولگرایان است. وی ادامه داد: وحدت اصولگرایان باعث می شود برای کشور خطری پیش نیاید و سرنوشت کشور درست رقم بخورد. آیت‌الله موحدی کرمانی گفت: یکی از مصادیق امر به معروف در زمان ما توصیه به وحدت اصولگرایان است.
کد خبر: ۴۹۵۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۹/۰۱

به جرات می‌توان گفت مادران عراقی از دلاوری‌های او در مقابل داعش برای فرزندان خود افسانه‌ها ساخته‌اند، افسانه‌ای به نام «ژنرال سلیمانی». سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com : با نگاهی اجمالی به تاریخ سیاسی جمهوری اسلامی ایران به ویژه دوران بعد از دفاع مقدس، می‌توان مشاهده کرد که نظامیان باوجود مشهور بودن، چندان محبوبیتی حداقل در انتخابات‌های ریاست جمهوری نداشته‌اند. مردم همیشه به این افراد به چشم انسان‌های غیرمنعطف و سخت نگاه می‌کنند و همین باعث می‌شود که به آنها احترام بگذارند اما شاید کمتر محبوب باشند. در این میان اما در کنار تمام محبوب‌های ایران چه در دنیای هنر، چه در دنیای ورزش و چه در هر دنیای دیگری که فکرش را می‌کنید، یک نظامی در صدر قرار گرفته است و همچون ستاره‌ای بی بدیل می‌درخشد. بدون شک « نام سردار قاسم سلیمانی» به عنوان یکی از محبوب ترین چهره‌های میان ایرانیان شناخته می‌شود. ایرانی‌های که در سال‌ها دور و در افسانه‌های کهن پارسی با قهرمانانی روبرو بودند که به جنگ دیوها و پلیدی‌ها می‌رفتند و نقل داستان ‌هایشان لالایی مادران برای بچه‌ها بود، این روزها با یک افسانه زنده، زندگی می‌کنند و نام سردار سلیمانی را در کنار نام رستم قرار داده‌اند و او را ستایش می‌کنند. در دنیایی که ایران در مرزهای شرقی و غربیش، درگیر تهدید‌های بزرگی همچون القاعده و داعش است، نام قاسم سلیمانی به تمام مردم ایران آرامش خاصی می‌بخشد. دیدن تصویر او در میدان‌های نبرد با داعش، روایت‌های رسانه‌های غربی از ژنرال ایرانی و ... برای مردم غروری است وصف ناپذیر. سردار برای ما ایرانی‌ها تبدیل به قهرمان ملی شده است. مردم لبخند هایش، سرپایین انداختن‌هایش، لباس نظامی پوشیدنش را دوست دارند، چون او با تمام این رفتارها غرور ملی را زنده می‌کند. وقتی هواپیماهای آمریکایی، ارتش بزرگ عراق، نیروهای ویژه در مقابله با داعش عاجز مانده‌اند، خبر از فتحی بزرگ در مقابل داعش به گوش می‌رسد و بعد عکس از حضور ژنرال در میانه میدان و لبخند کنار سربازانش. مردم این حضور همه جانبه او را دوست دارند، درست زمانی که می‌گویند در میانه درگیری‌هاست، در مراسم عزاداری حضور پیدا می‌کند با همان چهره با نفوذ و درست زمانی که فکر می‌کنند او در ایران است، می‌بینیم که عملیاتی بزرگ را علیه داعش برنامه ریزی و اجرا کرده است. بسیاری از نوجوانان و جوانان داستان ‌های هشت سال دفاع مقدس را شنیده‌اند و برای آنها داشتن فرماندهی که می‌تواند یاد آن فرماندهان دفاع مقدس را زنده کند بسیار جذاب و شیرین است. در روزهایی که سیاستمداران با تمام ترفندها، با تمام شیوایی کلام و با تمام وعده‌های ریز و درشتشان سعی می‌کند نظر مردم را به خود جلب کنند و محبوبیتی میان آنها بدست آورند، حاج قاسم سلیمانی بدون هیچ کلامی تبدیل به قهرمان ملی مردم ایران می‌شود. این نشان می‌دهد که مردم عاشق کسانی که خوب حرف می‌زنند نمی‌شوند بلکه کسانی را دوست دارند که عمل می‌کنند و می‌شود به واسطه فعالیت‌هایشان با غرور گفت، که این سردار که خاورمیانه زیر چکمه‌های اوست یک ایرانی است. فضای مجازی که بسیاری سعی می‌کنند با تیغ تکفیر از روی آن بگذرند، پر است از کامنت‌ها و صفحه‌هایی که برای قاسم سلیمانی ایجاد شده است. جوانی که شاید هیچ وابستگی به جمهوی اسلامی نداشته باشد، سردار سلیمانی را دوست دارد چون او را به یاد افسانه‌هایی می‌اندازد که در کتاب‌های مدرسه آنها را خوانده است. یاد جنگ اسفندیار با دیو هفت سر. مردم وقتی می‌شنوند که رئیس جمهور و وزیر خارجه آمریکا مبهوت او هستند به خود می‌بالند. صادق خرازی، سفیر سابق ایران در فرانسه در مورد نظر رئیس جمهور و وزیر خارجه آمریکا در مورد« حاج قاسم» می‌گوید: «او همان كسي است كه اوباما ريس جمهور ايالات متحده درباره او به العبادي نخست وزير جديد عراق گفته است:" او دشمن من است ولي من براي او احترام ويژه اي قايل هستم".یااینکه جان کری وزیرخارجه امریکا به دکتر جواد ظریف وزیرامورخارجه ایران اسلامی گفته است که اگر برای یکبارهم شده مایل است او را ببیند.» امروز وقتی رسانه‌های خارجی را ورق بزنی و به منطقه خاورمیانه برسی دو نام می‌بینی؛ یکی داعش و دیگری ژنرال قاسم سلیمانی. یکی که تمام قد نماد پلیدی است و دیگری با تمام وجود نماد آزادی و روشنایی است. بسیاری از مردم جهان به ویژه در خاورمیانه فرمانده کل نیروهایی را که در مقابل داعش ایستاده‌اند چه در عراق و چه در سوریه یک نام می‌دانند و آنهم « سردار قاسم سلیمانی است.» یک روزنامه انگلیسی در وصف سردار می‌نویسد:« سردار سلیمانی 57 ساله، که اخیرا در فهرست سیاه دولت آمریکا قرار گرفت، به عنوان «قهرمان ملی» در ایران شناخته می‌شود و رسانه‌های این کشور نیز تصاویر وی را که از میدان نبرد در عراق گرفته شده است ، نمایش می‌‌دهند.» خبرگزاری آسوشیتدپرس نیز می‌نویسد: «یکی از مقامات نظامی عراق که خواسته نامش فاش نشود، در توصیف شخصیت سردار قاسم سلیمانی وی را شخصی شجاع و بی‌باک خوانده است که حتی در زمان حضور در خطوط مقدم نیز از جلیقه ضدگلوله استفاده نمی‌کند.» درنهایت خبرگزاری آمریکایی بلومبرگ در واکنش به لبخندهای ژنرال ایران در عراق می‌نویسد: «در تصاویری که از سلیمانی در توییتر و دیگر شبکه های اجتماعی منتشر شده است، سلیمانی موهای جوگندمی و محاسن دارد و اغلب در نگاه به دوربین لبخند می زند، همانند یک توریستی که در تعطیلات است و هیچ نگرانی از بابت کلاشینکفی که همراهانش در دست دارند نیز ندارد. در ایران، همه او را به عنوان ناجی بشار اسد در مقابل نیروهای شورشی می‌دانند. نام و شهرت فعلی سردار سلیمانی نشان می‌دهد که او مردی کاریزماتیک است که از حضور در جبهه‌ها و فرماندهی جنگ‌ها ترسی ندارد. بسیاری از ایرانیان شاید قاسم سلیمانی را در گذشته نمی‌شناختند، اما با اتفاقات اخیر، محبوبیت او روز به روز در میان ایرانیان در حال افزایش است.» فارغ از هرگرایش سیاسی و مذهبی، سردار امروز فاتح قلب‌های ایرانیان است و قهرمان لالایی مادران برای بچه‌ها. حتی می‌شود به جرات می‌توان  گفت مادران عراقی از دلاوری‌های او در مقابل داعش برای فرزندان خود افسانه‌ها ساخته‌اند، افسانه‌ای به نام «ژنرال سلیمانی».   نامه
کد خبر: ۴۸۹۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۸/۲۴

بنام خدا دشمن دانا بهتر ازدوست نادان  ونقش مثبت  آن  درروابط انسان ها  در زندگی ، اموری وجود دارد .که بررسی رفتار انسان ها نسبت به آن مهم است. سیل ، زلزله ، مرگ عزیزان در اثر وقوع حوادث و ...... ازار  روحی روانی غیر قابل جبران را ایجاد می نماید . یکی ازوقایع تلخ ،حادثه ناگوار تروریستی  یازده سپتامبر بوده است .اگر افکار عمومی انروزهای ملت  امریکا و دیگر کشور ها را  بیاد بیاوریم .در می یابیم  . که وقوع این حادثه جنایتکارانه ،  انچنان تاثیر ی بر جا گذا شته بود .همه مات و مبهوت شده بودند . مثل بیماری که دچارغش وخونرسانی برای اعضای بدنش دچار مشکل شده بود . معمولا قطرات آب به صورت انسان دچار مات ومبهوت شده پاشیده می شود .یا سیلی آرام به صورت کسی که غش کرده زده می شود . فرد  تحریک شود .  تنفس کردن و خونرسانی به اعضای بدن ادامه پیدا کند .  از وقوع مرگ جلو گیری شود . به دیدار کسانی می رویم ، که عزیزیا عزیزانی  را از دست داده اند ،اگر با انان باب سخن گفتن ، در مورد عزیزشان را شروع کنیم .ارام ، ارام ، تنش ها ، درد ها  ، غم ها ، از فرد تخلیه می شود .فرد به حالت طبیعی بر می گردد . هوشیار می شود که باید چه کند . تا این مصیبت را تحمل کند . یا تکیه گاهی برای دیگر عزیزانش باشد. ناگهان  صدای بلند در فضای انروز افکار عمومی جهان ، خصوصا در بین ملت امریکا  طنین انداز شد .ان صدای بلند  مطرح کردن  واقعه یازده سپتامبر بود . تا موضوع مطرح شود .سخن گفتن شروع شود . قطرات اب به صورت ریخته شود .سیلی ارام به صورت ها نواخته شود .هوشیاری عمومی برگردد.فضای مات ومبهوت ،  تبدیل به فضای ، دارای جنب وجوش شود . بهترین کاری که ، رهبر  دانا و شجاع ملت بزرگ ایران ،  با تاسی از جد بزرگوارش حضرت محمد (ص)بواسطه بیان ، کلمات انجام داد .تا الگوی و اسوه ای ، برای مواجه شدن با بحران ها و خطرات  در دسترس همه انسانها موجود باشد. جوانان ما برای یاد بود کشته شدگان و ابراز هم دردی شمع روشن کردند. اما اقای بوش با بی منظوری تمام ملت ایران را  ....... نامید .وجدا نا  اقای بوش  ودوستانش  مستحق  چه  رفتاری  هستند .  تا حقشان کف دستشان بیاید . دوست نادان ایرانی ها وقتی می خواهند دوست نادان را خوب  شرح دهند . داستان دوستی انسان و خرس را بیان می کنند . یک انسان با خرس دوست بود .طوری که در همه جا مطرح شده بود . دیگر انسانها به این انسان می گفتند از دوستی با خرس پر هیز کند .ولی او تو جه نمی کرد . به او می گفتند درست است خرس قدرت زیاد دارد . با تو دوست است اما نادان است .در ک این اصرار ها برای اینا نسان قابل درک نبود . روزی خرس و ان انسان  در سایه درختی استراحت می کردند . ان ا نسان خوابید ولی خرس بیدار بود . دید مگسی مزاحم خواب ا نسان است . و روی صورت  انسان نشسته است .خرس برای اینکه مگس را از روی صورت دوست خود دور کند . سنگ صد کیلویی را بلند کرد .و روی مگس کوبید . می دانید مگس کجا نشسته بود روی صورت دوستش. تصور کنید ان مگس  و صورت زیر ضربه سنگ صد کیلویی تو سط خرس چه شکلی پیدا کرده بود . تشکیل گروه وحشتناک داعش .نمونه بارز دوستی با نادانان است . اگر رهبران ایران روسیه چین به رفتار های  امریکا و دوستانش  در مورد برخورد با ملت سوریه اعتماد می کردند .وسوریه دو دستی تقدیم گروه های تروریستی می شد .منطقه چه وضعی پیدا می کرد .اوضاع فعلی را که دیده اید . اگر تمام منطقه دست داعش بود فقط انرا تصور کنید . تصور ان موهای بدن را سیخ می کند  با دانایی و شناخت رهبران ایران روسیه چین  چهره واقعی جنایتکاران داعش برای همه مردم دنیا شناخته شد . دشمن دانا بهتر از دوست نادان  است . اطمینان داریم ملت بزرگ امریکا بعد از هزار سال کشور داری با عمق جان وروح مفهوم این سخن را تجربه خواهد کرد .اما می تواند به تجربه ملتهاییکه که بیش از چها هزار سابقه زند گی دارد اعتماد کند و در زند گی از ان بهره ببرد. حتی اگر انان را دشمن خود بداند و انان نیز امریکارا دشمن  خود بدانند . با امید به لطف خداوند بزرگ الف- احمدی
کد خبر: ۴۸۷۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۸/۲۲

علی جنتی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در برنامه شناسنامه حضور یافت. در ابتدای این برنامه گزیده‌ای از بیوگرافی علی جنتی به این صورت مطرح شد: «برنامه شناسنامه امروز شناسنامه مردی را ورق می زند که از کارگزاران انقلاب اسلامی است و به ظاهر شاید آقازاده هستند اما از آن نوع آقازاده‌هایی نیست که به پدر و خانواده‌اش متکی باشد بلکه ایشان همیشه بر روی پای خود ایستاده و عرصه‌های مختلف انقلاب و سختی‌های پر فراز و نشیب انقلاب اسلامی و نظام را طی کرده است؛ می‌توان گفت سختی‌های عرصه‌های مختلفی که برای هر فردی قابل تحمل نیست را پشت سر گذاشته است و طی مسیر کرده است.وی پیش از انقلاب مبارزات خارج از کشور را ساماندهی کرد و به سمت مبارزات مسلحانه رفت، بعد از انقلاب نیز در حساس‌ترین شرایط در جنوب صدا و سیمای خوزستان، شورای سرپرستی صدا و سیما خوزستان و همچنین استانداری خوزستان را در سه سال پایانی جنگ را تجربه کرده است.وی اکنون نیز سکاندار وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است و البته که با عرصه فرهنگ نیز غریبه نیست.» به گزارش آوای دنا ،متن زیر شرح گفت‌وگوی محمدحسین رنجبران سردبیر و مجری برنامه شناسنامه با علی جنتی است. شناسنامه: شما روحانی هستید، در سال ۵۲ از معمم بودن خارج شدید که به خارج از کشور رفتید و در سال ۵۸ هم که برای تبلیغ حزب جمهوری اسلامی به کرمانشاه رفتید معمم شدید. بعد از آن چه زمانی دیگر لباس بر تن نکردید؟ علت چه بود؟جنتی: ابتدای سال ۵۹ که قرار شد به عنوان مدیر صدا و سیمای مرکز اهواز خدمت کنم؛ با شرایطی که در آن زمان صدا و سیما داشت و وضعیت خاصی که داخل صدا و سیما حاکم بود، مناسب نبود که با لباس طلبگی به آن جا بروم. لذا به وضعی که امروز هست درآمدیم. شناسنامه: در بحث‌های طلبگی هنوز حضور دارید؟جنتی: متاسفانه فرصت پیدا نمی‌کنم؛ در دهه ۶۰ در تهران گاهی در درس‌های مختلف اساتید شرکت می‌کردم ولیکن از آن تاریخ به بعد به خصوص زمانی که به استانداری خراسان رفتم، و بعد هم به حوزه بین‌الملل وزارت ارشاد متأسفانه دیگر فرصت پرداختن به این مقوله را نداشتم. شناسنامه: شاگرد بزرگوارانی همچون پدر بزرگوارتان، شهید بهشتی، آیت الله خزعلی و آیت‌الله مقتدایی بودید و از شاگردان مدرسه شهید حقانی. فعالیت سیاسی خود را هم از مدرسه حقانی شروع کردید؟جنتی: بله؛ عزیزان دیگری هم چون آیت الله جوادی آملی، آیت‌الله آذری قمی، آیت‌الله گرامی و آیت‌الله شهید مفتح و بسیاری دیگر از بزرگان نیز از اساتید ما بودند. مبارزات ما از سال ۴۷ آغاز شد؛ اولین بار که توسط ساواک شناسایی شدیم سال ۴۷ بود؛ تعدادی اعلامیه به شخصی سپرده بودیم که به اصفهان ببرد و تحویل شخص مورد نظر ما دهد.این فرد نتوانسته بود فرد مورد نظر ما را در اصفهان بیابد، ناگزیر بازگشته بود و در قم دستگیر شد. شناسنامه: آقای کفعمی؟جنتی: بله، ایشان لو داد از چه کسی این‌ها را گرفته است و از همان زمان ما تحت تعقیب قرار گرفتیم؛ به تدریج بر پرونده ما در ساواک افزوده شد.شناسنامه: ساواک هم در نهایت نتوانست شما را دستگیر کند؛ من ‌خوانده‌ام که مطالعات بسیار عمیقی هم در باب مسائل انقلاب و کارهای فرهنگی نیز داشتید. از همان نوجوانی سرکلاس امام(ره) شرکت داشتید و سخنرانی‌های بزرگ امام مانند کاپیتولاسیون را درک کرده بودید.در کتاب خاطراتتان خواندم. دکتر شریعتی اثرگذاری خوبی در قشر فرهیخته و دانشجو ایجاد کرده بود. در جایی اذعان داشتید غذای فکری که شریعتی به جوانان ارائه می داد، غذای ناب و خالصی نبوده است و برخی انحرافات در آن وجود داشت؛ چطور می شود ایشان نگرش سطحی به اسلام داشته باشد و بتواند این چنین جوانان را جذب کند؟ جنتی: شعارهایی که شریعتی مطرح می کرد، شعارهای انقلابی بود؛ در آن زمان، فضا، فضای انقلابی بود آن زمان که عناصر چپ و مارکسیست در دانشگاه‌ها نفوذ داشت و فعالیت‌های تبلیغاتی انجام می‌داد؛ در چنین شرایطی فردی که به نام اسلام علم مبارزه و مقابله با رژیم را مطرح می کند، به طور طبیعی جاذبه‌هایی خواهد داشت.شریعتی بیشتر جامعه شناس بود، نمی‌توان گفت اسلام شناس به معنای کامل بود؛ به طور طبیعی ضعف‌هایی در گفتار و برداشت‌های وی از اسلام وجود داشت؛ برخی نکاتی که از سوی وی مطرح می‌شد همانند نکاتی که در رابطه با مرحوم مجلسی مطرح کرد، این گونه تلقی می‌شد که تمام روحانیت را زیر سوال می‌برد؛ در حالی که وی روحانیونی که اهل مبارزه نبودند را بیشتر مورد انتقاد قرار می‌داد.زمانی که مرحوم شهید محمد منتظری تمام کتاب‌های شریعتی را به حضرت امام (ره) دادند و ایشان مورد مطالعه قرار دادند، حضرت امام (ره) از نوع برخورد شریعتی با مرحوم مجلسی در زمان صفویه اظهار ناراحتی کرده بودند؛ شریعتی هر کسی را که شاهان سابق را به نوعی تائید می‌کردند، مورد نقد قرار داده است که مرحوم مجلسی نیز از جمله این افراد هستند. شناسنامه: نکته حضرت امام (ره) در این مورد چه بود؟جنتی: نکته حضرت امام (ره) این بود که شخصیت مرحوم مجلسی شخصیتی والا و وارسته بود و خدمات وی به اسلام و تشیع بسیار ارزنده است؛ این شخصیت از سوی شریعتی در بحث تشیع صفوی و تشیع علوی مورد نقد قرار گرفته است. شناسنامه: بعد از فوت مرحوم شریعتی، آقای ابراهیم یزدی برای دانشجویان خارج از کشور پیامی از حضرت امام (ره) بگیرد و تلاش داشت حضرت امام (ره) شریعتی را شهید خطاب کند که حضرت امام (ره) این کار را انجام ندادند؛ شما هم در دیداری که با حضرت امام (ره) داشتید نقدی کردید اگر این کار انجام می‌شد اثر بهتری می گذاشت.جنتی: نقد که نبود، ایشان در پیامشان فقد شریعتی یاد کرده بودند و این در بین دانشجویان مسلمان اروپا تأثیر منفی گذاشته بود، اثر بدی گذاشته بود آن‌ها می گفتند اگر کسی هم که در راه خدا مهاجرت کرده است و آن جا از دنیا رفته است شهید محسوب می‌‍شود. لذا من عنوان کردم اتحادیه دانشجویان ایرانی مقیم اروپا اندکی از پیام شما دلگیر هستند و انتظار داشتند به عنوان شهادت از مرگ شریعتی یاد می‌کردید؛ حضرت امام (ره) روی ترش کردند و فرمودند مگر من همانند روشنفکرها هستم که بگویم شهادت، شهادت. شهادت شرایطی دارد. شناسنامه: شما هم چیزی نگفتید.جنتی: من جرات نکردم دیگر حرفی بزنم. شناسنامه: چطور شد به فکر مبارزه مسلحانه افتادید؟جنتی: سال ۵۰ که حرکت مسلحانه آغاز شد، در ابتدا توسط چریکی‌های فدایی‌های خلق بود که بزرگ‌ترین عملیات آن‌ها در سیاهکل بود و محکوم به شکست شد که رژیم آن‌ها را محاصره کرد و تعداد زیادی از آن‌ها کشته شدند. مجاهدین خلق نیز از سوی دیگر کار خود را شروع کردند و مبارزه آن‌ها نیز مسلحانه بود.قبل از آن‌ها نیز حزب ملل اسلامی نیز حرکتی مسلحانه را آغاز کرده بودند، که حدود ۵۵ نفر بودند که همه نیز دستگیر شدند. در روحانیت و محیط حوزه این حرکت دیده نمی‌شد؛ در آن زمان به همراه جمعی از دوستان حوزوی به این فکر افتادیم که حرکت مسلحانه‌ای را آغاز کنیم؛ به طور طبیعی به دلیل نداشتن تجربه در این زمینه تلاش می‌کردیم خود را به مجموعه مجاهدین خلق نزدیک سازیم تا از تجربیات آن‌ها بهره ببریم.برادر من که یک بار به دلیل پخش رساله حضرت امام (ره) دستگیر شده بود و ۶ ماه محکوم شده بود در زندان با برخی از این عناصر آشنایی پیدا کرده بود و از آن جا به مجموعه مجاهدین خلق وصل شده بود و هنوز هم عضویت پیدا نکرده بود اما با آن‌ها ارتباط داشت، با آقای عزت‌الله شاهی که بعدا به عزت مطهری اسمش را عوض کرد.یکسری نوشته‌ها و دست‌نوشته‌های مجاهدین خلق را در زمینه اقتصاد، درباره نهج البلاغه و برداشت از قرآن، سوره محمد(ص) را دریافت می‌کردیم و به تدریج به دنبال تهیه سلاح رفتیم. در این گروه شاید یک قبضه سلاح هم بیشتر به دست ما نیامد اما در هر صورت به دنبال این امر بودیم؛ تصور می‌کردیم از طریق مبارزه مسلحانه باید راه را ادامه دهیم. شناسنامه: در ادامه به سمت رفتن به خارج از کشور کشیده شدید؛ برای رفتن به خارج از کشور با آقای رفسنجانی و مقام معظم رهبری مشورت کردید.جنتی: بله؛ در آن شرایط اخوی بنده هم دستگیر شده بودند، برخی از دوستان نیز مانند محمد حسین طارمی دستگیر شده بودند.بعدش آقای محمدی عراقی دستگیر شده بودند و دو سه نفر هم بیشتر از گروه نمانده بودیم. همه دوستان هم پیشنهاد کردند که بروید به خارج از کشور. بهترین گزینه برای ما خروج از کشور بود چرا که سرانجام کسی که دستگیر می‌شد یا اعدام یا حبس ابد بود؛ در نتیجه تصمیم به خروج از کشور گرفتم؛ در آن زمان در ابتدا به ذهن من رسید که با مقام معظم رهبری در این خصوص صحبت کنم و از این ایشان که در مشهد بودند استمداد بطلبم تا ایشان با توجه به آشناهایی که به منطقه سیستان و بلوچستان داشتند یک نفر را معرفی کنند تا کمک کند من به آن طرف مرز بروم که ایشان فرمودند من الان کسی را نمی شناسم. بعد خدمت آقای هاشمی رفسنجانی آمدم که ایشان فردی را معرفی کردند و از طریق آن ما رفتیم زاهدان و از آن جا هم قاچاقی را پیدا کردند ما را به آن طرف مرز بردند. شناسنامه: با شهید محمد منتظری بسیار محشور بودید؛ در مبارزات خارج از کشور نیز در سوریه و لبنان دو نفر اصلی یکی شما بودید و یکی ایشان؛ از ایشان برای ما بگوئید.جنتی: شهید منتظری بعد از یک دوره ۳-۲ ساله زندان، در حوزه به تدریس اقتصاد پرداخت. تعدادی از طلبه‌های جوان هم در دوره ایشان جمع شدند. این که در حوزه اقتصاد تدریس شود امری نو بود؛ ایشان در زندان آموخته بود. بعد هم کتابی را شروع کرد. بعد از شدت گرفتن اوضاع به خارج از کشور رفتند و در نجف مستقر شدند؛ بعد از نجف بلافاصله در سوریه و لبنان بود و گاهی هم به افغانستان، پاکستان و گاهی در حوزه خلیج فارس سفر می‌کرد.عمدتا نیز به فعالیت‌های مبارزاتی مشغول بودند و پیام‌های حضرت امام (ره)، کتاب‌های ایشان، را منتقل می‌کردند و با شخصیت‌های مختلف نیز در تماس بودند. شهریور سال ۵۴ مصادف شد با اختلافات درونی سازمان مجاهدین خلق؛ این اختلافات ایدئولوژیک بود که جمعی از آن‌ها مارکسیست شده بودند و بسیاری از عناصر مسلمان که در داخل سازمان مجاهدین خلق ارتباطشان با سازمان قطع شد و عمدتا به خارج از کشور آمدند و بیشتر به پاکستان می آمدند.تلاش شد این عناصر حفظ شوند و در راه مبارزه قرار گیرند؛ این‌ها از پاکستان به دمشق منتقل می‌شدند که در این میان آن‌ها که پرونده سنگین داشتند آن جا ماندند و ابتدا آموزش‌های نظامی و سیاسی دیدند و بعد هم به تدریج برای افرادی که وضعیت عادی داشتند مربی می‌شدند. شناسنامه: از افراد سرشناس چه کسانی به سوریه و لبنان آمدند؟جنتی: در طول نزدیک به ۴ سال که ما آن جا بودیم بیش از ۶۰ نفر برای آموزش به خارج از کشور آمدند؛ شهید محمد بروجردی از جمله آن ها بود که در جنوب لبنان هم نزدیک مرز اسرائیل که رفتیم ایشان هم بودند. شهید مهدی باکری آمدند، سردار سرلشگر رحیم صفوی به همراه دوستش آقای احمد فضائلی بودند که این دو هم دست پر برگشتند زیرا مقداری اسلحه هم با خود به ایران آوردند، آقای یونسی (وزیر سابق اطلاعات)بودند، آقای غرضی از جمله افرادی بودند که ثابت ماندند و آموزش‌های سیاسی می‌دادند. چون یک قسمت هم آموزش سیاسی بود که در این زمینه آقای غرضی بیشترین نقش را داشتند. شناسنامه: جایی اشاره کردید که با فلسطینی‌ها بده و بستان داشتید به طوری که آن‌ها آموزش‌هایی برای ما می‌گذاشتند و ما هم به نوعی گاهی افرادی را برای آن‌ها به اسرائیل میفرستادیم. از تبادلاتی که بین ایران و فلسطین بود نیز صحبت بفرمائید.جنتی: در اردوگاه‌هایی که فلسطینیان در اطراف دمشق داشتند، آموزش‌ها در آن انجام می شد؛ آموزش تکمیلی که آموزش استفاده از مواد منفجره بود یعنی با استفاده از مواد دسترسی مواد منفجره را می‌ساختند. بیشتر این آموزش‌ها هم در لبنان داده می‌شد. افراد آن جا می آمدند و شرکت می کردند و آموزش می‌دیدند و بر می گشتند.خانم دکتر زهرا پیشگاهی فرد به همراه همسر خود آقای شریف خانی به آن جا آمدند در حالی که بچه شیرخواره‌ای نیز همراهشان بود. تحت آموزش‌های مختلف در سوره لبنان قرار گرفتند و برای ورود به فلسطین اقدام کردند؛ اعلام آمادگی برای ورود به اسرائیل کردند. ما با مقام‌های فلسطینی صحبت کردیم و آن ها پیام‌های لازم و نقشه‌هایی را که لازم بود به داخل منتقل شود دادند و این‌ها بردند این پیام‌ها و بعد از گشت و گذاری هم که داشتند برگشتند شناسنامه: سال ۵۵ با لباس مبدل و پاسپورت کویتی به ایران آمدید؛ در این سفر علاوه بر دیدارها مختلف با افرادی از جمله شهید بهشتی، ازدواج هم کردید؛ ماجرای ازدواج خود را تعریف کنید.جنتی: در سال ۵۵ تصمیم گرفتم برای دریافت کمک‌های مالی و مشورت‌ها به ایران آمدم. البته پاسپورت کویتی نداشتم، پاسپورت یکی از کشورهای حوزه خلج فارس بود؛ آمدیم کویت و از سفارت ایران در این کشور ویزا گرفتم و به عنوان تبعه خارجی وارد ایران شدم و بعد که وارد ایران شدم تغییر لباس داده و به جای لباس عربی لباس عادی خودمان را پوشیدم.در این فرصت با شهید بهشتی، آقای هاشمی رفسنجانی و شهید قدوسی دیدار داشتم که مشورت‌های لازم و کمک‌های مالی را دریافت کردم. مقداری کمک‌های مالی هم نیاز داشتیم که از مرحوم حاج تقی حاج ترخانی گرفتم که از قبل هم با ایشان در ارتباط بودیم.من نمی دانستم که تا چه مدتی در خارج از کشور خواهم ماند و از طرفی علاقه مند بودم که از ایران و با یک ایرانی ازدواج کنم منتهی مشکل این بود که نمی‌توانستم هیچ جا خود را معرفی کنم.با توجه به شناختی که نسبت به برخی دوستان در زمانی که تحت تعقیب بودم، پیدا کردم و در سونقر کلیایی بودند به شهر کرمانشاه بیشتر رو آوردم تا در کرمانشاه موردی را برای ازدواج پیدا کردیم؛ بعد از این که دسترسی پیدا کردیم و برای ازدواج اقدام کردم دیدم که فرد مورد نظر آمادگی هر گونه فداکاری را دارد و همراه من خواهد بود؛ من از اول هم به ایشان گفتم که اگر با من ازدواج کنید ممکن است تا آخر نتوانید به داخل ایران بیایید. قبول کردند اما نمی توانستیم پدر و مادر ایشان توجیه کنیم؛ در نتیجه یکی از دوستان، استاد موسی موسوی که نماینده مقام معظم رهبری در کردستان بودند، در این امر وارد شدند و خواستگاری کردند و هر چه که پدر و مادر دختر می‌گفتند که پدر و مادر ایشان که هستند و این در حالی بود که پدر و مادر من در اسد آباد همدان تبعید بودند، اما گفتند که پدر و مادر ایشان در خارج از کشور هستند و خودم را نیز به عنوان دانشجویی در بیروت معرفی کردیم؛ خانواده همسرم از روی اعتمادی که به آقای موسوی داشتند قبول کردند؛ مراسم عقد در جمع بسیار کوچکی خوانده شد و ما به سرعت از کشور خارج شدیم و بعد همسرم به من ملحق شد.شناسنامه: چند فرزند دارید؟جنتی: ۳ تا فرزند دارم.یک پسر و دو دختر. شناسنامه: کجا به دنیا آمدند؟جنتی: پسر اول من در سال ۵۷ در دمشق به دنیا آمد. شناسنامه: حاج خانم از اوضاع خواستگاری گلایه نمی کنند؟جنتی: نه. در خاطرات من این ماجراها بیان شده است. شناسنامه: بعد از تبعید حضرت امام (ره) به پاریس سفری به لیبی داشتید تا با قذافی ملاقات داشته باشید. در این خصوص توضیحی بفرمائید.جنتی: شهروندان ایرانی در فرانسه در بدو ورود اقامت ۳ ماهه داشتند، ترس این وجود داشت که بعد از ۳ ماه نیز دولت فرانسه به حضرت امام (ره) برای خروج از فرانسه فشار آورد و به طور قانونی می‌توانستند که اخراج کنند؛ باید برای این امر فکری می شد؛ به دلیل این که افکار و سخنان حضرت امام (ره) در دنیا منتشر شده بود امکان این وجود داشت که هیچ کشوری حاضر به اجازه اقامت ایشان در آن کشور نشود.از طرفی بسیاری از کشورها با شاه هم ارتباط داشتند و نمی خواستند روابطشان را به هم بزنند. به این دلیل تصمیم گرفتیم تا با برخی از کشورها صحبت کنیم که من به همراه آقای غرضی تصمیم گرفتیم با مقامات لیبی صحبت کنیم.یک هفته ای برای ملاقات با قذافی ما را معطل کردند؛ در آخرین لحظات بازگشت به فرانسه، در زمانی که در فرودگاه بودیم، اجازه ملاقات داده شد؛ اما ما دیگر مهر خروج از لیبی بر روی پاسبورتمان خورده بود و نمی خواستیم با این وضعیت برویم زیرا همین اتفاق برای امام موسی صدر هم افتاده بود که او را از فرودگاه و زمانی که مهر لیبی بر پاسبورتش خورده بود برگردانده بودند. با نگرانی به ملاقات با قذافی رفتیم چرا که امام موسی صدر در گذشته در آن کشور ناپدید شده بود به خصوص این که مهر خروج از لیبی بر پاسپورت‌های ما خورده بود.این وضعیت بسیار نگران کننده بود و ترس این وجود داشت که به سرنوشت امام موسی صدر دچار شویم؛ ما را به پادگانی که قصر قذافی در آن بود، بردند و بعد از چند لحظه ای قذافی آمد و مسئله مطرح شد؛ قذافی از این ورود حضرت امام (ره) استقبال کرد و گفت اصلا لزومی ندارد که این مدت هم تمام شود ما از همین زمان آمادگی داریم که پذیرای ایشان باشیم. اعلام آمادگی هم کرد که ما هم می توانیم به شما پول و هم اسلحه بدهیم که ما اعلام بی نیازی کردیم و گفتیم احتیاجی نداریم. شناسنامه: از امام موسی صدر چیزی نپرسیدید؟جنتی: نه؛ امکان طرح چنین مسئله ای در آن شرایط وجود نداشت؛ با این گزارش و با خوشحالی به پاریس خدمت حضرت امام (ره) رسیدیم؛ حضرت امام (ره) با بی اعتنایی بیان کردند قذافی قابل اعتماد نیست. تعبیر صحبتشان به این مضمون بود که با طناب قذافی نمی‌شود به چاه رفت. سخن حضرت امام (ره) همانند آب سردی بر بدن ما بود چرا که با تمام تلاش‌هایی که صورت گرفت و سختی‌ها که تحمل شد، با چنین پاسخی از سوی حضرت امام (ره) مواجه شدیم؛ البته حضرت امام (ره) آینده‌ای را می دیدند که بر ما پوشیده بود. شناسنامه: در ابتدای انقلاب رئیس صدا و سیمای خوزستان شدید؛ چطور این پیشنهاد به شما شد؟جنتی: آقای غرضی استاندار خوزستان شده بود. آقای غرضی به شورای سرپرستی آن زمان که آقای دکتر هادی، موسوی خوئینی‌ها و اقای حداد عادل وآقای غضنفرپور بودند پیشنهاد داد که من مدیر صدا و سیمای خوزستان شوم؛ به این دلیل که پدر من نیز در اهواز در دادگاه انقلاب فعالیت می کردند علاقمند به حضور در کنار ایشان بودم، در نتیجه این پیشنهاد را پذیرفتم. شناسنامه: ماجرای نماز جمعه را پدر بزرگوار شما تعریف کردند؛ اعلام از طریق رادیو و تلویزیون از طریق شما انجام شد؟جنتی: بله؛ در زمانی که ایشان می‌خواستند نماز جمعه را در دانشگاه برگزار کنند خبر رسید که گروه‌های چپ و مارکسیست‌ها در دانشگاه سنگر بندی کردند تا نمازگزاران را مورد هجوم قرار دهند؛ نزدیک به زمان ظهر بود که مستقیم به استودیو رفتم.شناسنامه: خودتان پشت میکروفن رفتید؟جنتی: بله،این امر را اعلام کردم و از مردم خواستم در دانشگاه حضور پیدا کنند و با این افراد مقابله کنند؛ جمعیت بسیار عظیمی به سوی دانشگاه به راه افتادند؛ با حضور مردم اقدام آن‌ها ناموفق شد و افراد فرار کردند. شناسنامه: بعد از این عضو شورای سرپرستی صدا و سیما شدید؛ شما از طرف شهید بهشتی، از طرف شورای عالی قضایی به همراه اقای شیبانی معرفی شدید. دکتر حسن روحانی از مجلس و آقای غفاری و طارمی هم از دولت. در دیداری که با حضرت امام (ره) داشتید، ایشان به طور ویژه در زمینه موسیقی به شما تذکر می دهند که نظارت و توجه ویژه داشته باشید. که شما ذکر کرده بودید شاید امام نظر خاصی هم داشتند اما امام می‌فرمودند که صدای علمای بلاد درنیاید. در این خصوص صحبت کنید.جنتی: این سوالی بود که از سوی ما مطرح شد؛ مسئله موسیقی از جمله مسائلی بود که در ابتدای انقلاب بسیار مطرح بود؛ امام (ره) حدود این مسئله را مطرح نکردند ولیکن اذعان داشتند که به گونه ایی عمل نشود که سر و صدای علمای بلاد برخیزد. شناسنامه: حتی یک جا بیان کردید که یک میان برنامه پخش کردید که کمی موسیقی‌اش تند بوده سریع حاج احمد آقا زنگ زدند.جنتی: بله. معلوم بود که امام(ره) برنامه‌ها را رصد می‌کردند.حالا با این اوضاع فکر می کنید آن زمان که شما در شورای سرپرستی بودید کسی جرأت داشت درباره تک خوانی زنان با حضور امام و با این تأکیدات امام(ره)حرف بزند و چیزی پخش کند؟جنتی: آن زمان اصلا چنین بحثی مطرح نبود. به ذهن هم نمی‌آمد کسی بیاید و چنین چیزی را مطرح کند. شناسنامه: الان چه طور است که علی آقای جنتی می گویند تک خوانی زنان اگر مفسده‌ای نداشته باشد ایراد ندارد، با توجه به این که این تجربیاتی که شما دارید هرکسی ندارد. بالاخره شما از زبان امام شنیدید حتی می‌گویید شاید امام خودشان هم نظراتی داشته‌اند اما برای این که صدای علما درنیاید گفته‌اند این کارها نشود. چه طور شما در سال ۹۲ این حرف را می‌زنید؟جنتی: اینجا هم که من مستقیما انگیزه‌ای برای بیان این مطلب نداشتم. بعد هم دیگر ما به دلیل برخی از همین ملاحظات اصلا تا به حال اجازه تک خوانی به خانم‌ها در جمع آقایان که مطلقا داده نشده است. به هیچ وجه در این یک سال و اندی علی رغم شایعاتی که انجام شده اجازه داده نشده است. دو مورد گروه‌های خانم ها بوده است که در بین آن نیز خواننده زن بوده است فقط این دو مورد برای خانم‌ها اجرا شده است. شناسنامه: یعنی اصلا برای غیرخانم‌ها اجرا نشده است؟جنتی: نخیر اجرا نشده. شناسنامه: سال ۶۶-۶۳ استاندار خوزستان شدید؛ در زمانی که جنگ بود پذیرش این مسئولیت بسیار سخت بود؛ این مسئولیت را به دلیل دوستی با آقای ناطق پذیرفتید؟جنتی: با آقای ناطق رفاقت و روابط دوستانه داشتیم و ایشان نسبت به من محبت داشتند ولیکن با توجه به شناخت من نسبت به استان خوزستان و آمادگی برای حضور در منطقه جنگی و کمکی در جهت پشتیبانی از جبهه این مسئولیت را پذیرفتم؛ این مسئولیت بسیار سنگین بود؛ از طرفی همانند باقی استانداران کشور باید مسائل و مشکلات مردم استان را حل می کردیم در کنار این نیز جایی بود که منطقه جنگی بود و از این استان جنگ آغاز شده بود.بمباران های زیادی که می شد. برخی از شهرها مانند دزفول مرتب بمباران می شد و باید از نزدیک می‌رفتیم و تفقدی از آسیب دیدگان صورت می گرفت. خود رزمندگان مرتب مکان‌هایی را برای فعالیت خود می‌خواستند. شناسنامه: نخستین تجربه شما در زمینه وزارت ارشاد بعد از پایان استانداری خراسان معاون بین الملل وزارت ارشاد بود؛ در زمان آقای خاتمی بود؟جنتی: نه؛ در زمان آقای لاریجانی بود؛ در ابتدای حضور آقای لاریجانی در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی من به عنوان معاون بین الملل شروع به کار کردم. شناسنامه: در وزارت ارشاد آقای مهاجرانی نیز همکاری داشتید؟جنتی: بله؛ از سال ۷۱ تا ۷۷ در وزارت ارشاد بودم؛ ۳سال ابتدایی را به عنوان معاون بین الملل وزارت ارشاد فعالیت می‌کردم؛ بر اساس پیشنهادی که خدمت مقام معظم رهبری داده شد، قرار بر این شد تمام دستگاه‌های خارج از کشور که فعالیت فرهنگی دارند مثل مجمع تقریب مذاهب، مثل مجمع اهل بیت، مثل سازمان تبلیغات اسلامی حوزه بین المللی‌شان، با معاونت بین الملل ارشاد یکی شود تا از پراکنده کاری جلوگیری شود.از سال ۷۴ سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی از ادغام نهادهای مختلف با معاونت بین الملل تشکیل شد؛ از آن زمان که آیت‌الله تسخیری رئیس سازمان شدند من به عنوان قائم مقام و معاون انتشارات تبلیغات سازمان فعالیت می کردم؛ در آن دوره نیز من بیشتر در شورای معاونین وزارت ارشاد شرکت داشتم. شناسنامه: بعد از خارج نشین شدن آقای مهاجرانی با وی در ارتباط بودید؟جنتی: نه؛ به هیچ وجه ارتباط نداشتم.شناسنامه: نظر شما در خصوص وی بعد از این که به خارج رفتند چیست؟جنتی: آقای مهاجرانی در دوره ابتدای فعالیت خود با توجه به توصیه‌های مقام معظم رهبری مسیر را طی می کرد؛ به تدریج آقای مهاجرانی با نوع سیاست‌هایی که در حوزه فرهنگ از سوی مقام معظم رهبری ابلاغ می شد، زاویه پیدا کرد؛ این امر سبب شد شخص مقام معظم رهبری نسبت به وزارت ارشاد مسئله پیدا کردند؛ در ادامه به تدریج نمایندگان مجلس این زاویه را احساس کردند.شناسنامه: در سال ۷۶ ستاد آقای ناطق یا آقای خاتمی بودید؟جنتی: در ستاد کسی نبودم؛ در روزهای آخر با آقای ناطق نوری همراهی داشتم. شناسنامه: به ایشان رای دادید؟ فکر می کردید رای نیاورند؟جنتی: بله؛ فکر نمی کردم رای نیاورند.شناسنامه: چطور شد که سفیر ایران در کویت شدید؟ مدت طولانی هم بودید. دو دوره.جنتی: بله. با توجه به این که در حوزه بین الملل فعالیت می‌کردم و با وزارت خارجه مانوس بودم، در زمان دکتر کمال خرازی این پیشنهاد به من شد؛ با توجه به آشنایی که از قبل از انقلاب با کویت داشتم این مسئولیت را پذیرفتم و حدود ۴ سال در این مسئولیت در کویت بودم، تا سال ۸۱. که دوره بعدش از سال ۸۵ باز مجددا نزدیک به ۴ سال رفتم.شناسنامه: سال ۸۴ به چه کسی رای دادید؟جنتی: به آقای هاشمی رای دادم. شناسنامه: چطور شد که معاون سیاسی وزارت کشور دولت آقای احمدی نژاد شدید با توجه به این که اصولا کسانی در این پست قرار می گیرند که رای آن‌ها به رئیس جمهور باشد؟جنتی: در آن زمان در ستاد آقای هاشمی فعالیت می کردم؛ اعتقاد قلبی من این است که بعد از انتخابات هر کسی رئیس جمهور شود، چه من به او رای داده باشم و چه نداده باشم، نیاز به وجود من باشد باید کمک کنم؛ در آن زمان آقای پور محمدی به عنوان وزیر کشور انتخاب شد و این پیشنهاد را وی داد و با آقای احمدی نژاد نیز هماهنگ شده بود. چون بر اساس دستور العمل که آقای احمدی‌نژاد ابلاغ کرده بود همه وزرا باید معاونینشان را هماهنگ می کردند ان هم معاون سیاسی که مهم هم بود.بعد که آقای احمدی نژاد فهمید ما با آقای هاشمی همراهی داشتیم بر آقای پور محمدی فشار فوق العاده‌ای وارد کرد که ما را کنار بگذارد؛ آقای پور محمدی تا یک سالی مقاومت کردند ولیکن من راضی به فشار بر آقای پور محمدی نبودم و خود قبول کردم که کنار بروم. شناسنامه: مگر امکان دارد آقای احمدی نژاد از ابتدا خبر نداشته باشد که در ستاد آقای هاشمی فعالیت داشتید؟جنتی: ممکن است اطلاع نداشته باشند؛ به هر حال بعد از انتصاب ما حساسیت نسبت به ما ایجاد شد در حالی که طول آن مدت، تمام سخنرانی‌های من دفاع از مواضع دولت بوده است.شناسنامه: دوباره به کویت رفتید؛ گفته می‌شود در سیستم وزارت خارجه مرسوم نیست که سفیری که دو دوره یک جا بوده دوباره دور سوم بفرستند. اما شما را فرستادند.جنتی: اکنون این گونه نیست البته ما خیلی کارهای خلاف عرف بین المللی انجام می دهیم که یکی نیز این امر است که تعدادی از سفرا دو یا سه بار به یک ماموریت در کشور فرستاده شدند؛ ممکن است یک نفر به عنوان کارشناس یا نفر دوم در یک کشوری باشد و در دوره بعد به عنوان سفیر برود و هیچ مشکلی هم ندارد و کاملا متعارف است ولی در دوره دوم که قرار شد من بروم آقای احمدی نژاد اصرار بر رفتن من به کویت بود؛ در حالی که با توجه به اشرافی که به برخی دیگر از کشورهای حوزه خلیج فارس داشتم، با اصرار آقای احمدی نژاد به کویت رفتم. شناسنامه: سال ۸۸ نیز کویت بودید؟جنتی: بله؛ تا سال ۸۹ کویت بودم. شناسنامه: در انتخابات ۸۸ به چه کسی رای دادید؟جنتی: در این انتخابات رای مخفی بود؛ قرار بود رای‌ها عنوان نشود.شناسنامه: در باقی انتخابات نیز رای مخفی بود ولی بیان کردید.جنتی: به آقای احمدی نژاد رای ندادیم. شناسنامه: فتنه بزرگ سال ۸۸ شما را هم نگران کرد؟جنتی: اخباری از گوشه و کنار دنیا می شنیدیم که در مقابل سفارت خانه‌ها تجمع کردند؛ در مقابل سفارت خانه ایران در کویت نیز این تجمع وجود داشت؛ ما چند روز درگیر این وضعیت بودیم و همواره با مقامات امنیتی در تماس بودیم که افرادی که اعتراضی دارند نیایند به سفارت نزدیک شوند. پلیس کویت نیز همکاری و هماهنگی لازم را داشت.در انتخابات آن دوره از بین ۱۹ هزار نفر ایرانی که در کویت بودند و در این انتخابات شرکت کردند ۱۱ هزار نفر به اقای احمدی نژاد رای دادند؛ به هر حال افرادی که آقای موسوی رای داده بودند معترض بودند. شناسنامه: به دلیل ارتباطی که در گذشته با آقای موسوی داشتید تلاشی برای آرام کردن فضا نکردید؟جنتی: ارتباطی با داخل کشور به آن معنا نداشتیم. شناسنامه: در سال ۸۹ خبری مبنی بر کشف شبکه جاسوسی ایران در کویت منتشر شد؛ هم زمان با پایان دوره سفارت شما بود؛ این مرتبط با دوره سفیری شما بود؟جنتی: ارتباطی نداشت. خبرهایی که در ویکی پدیا در خصوص زندگی نامه من وجود دارد به اشتباه نوشتند که من را بازگرداندند؛ اصلا این گونه نبوده است؛ ماموریت‌های من معمولا در دوره‌های اخیر در وزارت خارجه ۳ ساله بوده است و گاهی بر حسب انتخاب فرد جایگزین تمدید می‌شد؛ من مدت ۶، ۷ ماه هم مدتم را آقای متکی تمدید کرده بودند. شناسنامه: آن جریان شبکه جاسوسی چه بود؟جنتی: این معمولا جریاناتی هستند که تلاش دارند دولت کویت را بترسانند که ایران دارد در آن جا دخالت می‌کند ؛ تا کنون چندین بار اتفاق افتاده است که برخی اتباع خود را بازداشت می‌کنند و بعد عنوان می‌کنند با برخی عناصر در داخل ایران مرتبط بودند و جاسوس هستند؛ کویت مطبوعاتی دارد که همواره مخالف ایران قلم می‌زدند و این مطبوعات به این قضایا دامن می‌زدند؛ تا امروز نیز تمام موارد ثابت شده است که ایران دخالتی نداشته است؛ مقامات کویتی نیز به این امر اعتراف دارند. شناسنامه: چه شد که آقای روحانی شما را برای این سمت انتخاب کرد؟جنتی: زمانی که آقای روحانی به عنوان رئیس جمهور انتخاب شدند و به دنبال انتخاب اعضای کابینه خود بودند، افراد متعددی برای وزارت خانه‌های مختلف از جمله وزارت ارشاد مطرح بودند؛ به دلیل این که ۱۲-۱۰ سال در وزارت امور خارجه فعالیت می کردم، علاقه داشتم به عنوان یک کارمند یا مدیر در وزارت امور خارجه ادامه فعالیت کنم با این که بازنشسته بودم و در مرکز تحقیقات کار پژوهشی و تحقیقاتی آن هم در حوزه سیاست خارجه به خصوص خاورمیانه و کشورهای عربی انجام می‌دادم.در نهایت اقای روحانی بعد از بررسی‌های مختلف با افراد متعدد به من وزارت ارشاد را پیشنهاد کردند و من نیز به شدت ابا و امتناع داشتم چرا که کم و بیش با مشکلات و حاشیه های این وزارت خانه آشنا بودم؛ آقای روحانی بر پذیرش این سمت از سوی من اصرار فوق العاده داشتند.به آقای روحانی گفتم که حاضر به پذیرش مسئولیت در برخی وزارت‌خانه‌های دیگر هستم. شناسنامه: کجاها را گفتید؟جنتی: مثلا وزارت کشور ولیکن آمادگی برای حضور در وزارت ارشاد نداشتم ولیکن تنها گزینه آقای روحانی بعد از بررسی‌ها من بودم. شناسنامه: قبل از شما با چه کسانی در خصوص پذیرش این مسئولیت صحبت شد؟جنتی: با افراد دیگری صحبت شده بود، شاید ضرورت نداشته باشد در این برنامه عنوان شود. شناسنامه: ارتباط با مجلس چگونه است؟جنتی: ارتباط ما خوب است و مشکلی با مجلس نداریم. شناسنامه: یعنی ارتباط آن‌ها خوب نیست؟جنتی: نه؛ برخی از دوستان در مجلس بر برخی نکات بحث دارند که همواره اعلام آمادگی کردیم و به کرات در کمیسیون فرهنگی حضور یافتیم. شناسنامه: برخی از روزنامه‌ها که حالا طرفداران و هم نظر با دولت هستند، هر از چند گاهی بحث استیضاح شما را کلید می‌زنند؛ قصد دارند شما را از موضع استیضاح دور نگه دارند یا می‌خواهند وضعیت مجلس و دولت را تیره نشان دهند.جنتی: از هدف آن‌ها اطلاع ندارم؛ بالاخره بر اساس برخی اظهارات این امر را بیان می کنند؛ اخیرا یکی از نمایندگان مجلس اظهار کرده بودند که قرار است فردا استیضاح فلانی را تقدیم هیات رئیسه کنیم؛ این امر منشا پرداختن برخی مطبوعات به این مطلب شده بود. حالا یکی بیاید بگوید امضاکنندگان به حد نصاب رسیده است یکی بگوید نرسیده. یکی بگوید مطرح نیست. شناسنامه: آیا دفاع و اشاعه ارزش‌های انقلاب را در برنامه خود دارید؟جنتی: قطعا این گونه است؛ هم در برنامه‌ای که به مجلس ارائه دادم و هم در سخنرانی که در مجلس انجام دادم و هم در تمام اظهارات و مصاحبه‌های خود به این امر اذعان دارم؛ من همواره به این نکته پای فشرده‌ام که نسبت به ارزش‌های انقلاب و باورهای انقلابی خود نگاه عمیق داریم؛ به خصوص در حوزه فرهنگ اعتقاد عمیق دارم که سیاست‌های مقام معظم رهبری در حوزه فرهنگ در بخش های مختلف بیان کردند باید دقیق اجرا کنیم.‌آقای روحانی نیز بر این نکته تاکید دارند که ممکن است مقام معظم رهبری نسبت به برخی از وزارت خانه ها نظر خاصی نداشته باشند ولیکن نسبت به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و مساله فرهنگی عنایت خاص دارند بنابراین تمام توجهات ایشان باید مورد توجه قرار گیرد. شناسنامه: چه روش‌هایی را پیش روی دارید؟ زیرا این حرف در مقام صحبت آسان است. شما هم که فرد بسیار باتجربه هستید.جنتی: مقام معظم رهبری این را تبیین کردند؛ ایشان بارها فرموده‌اند که ما جبهه فرهنگی انقلاب داریم که باید از این عناصر مومن و پایبند به ارزش های انقلاب در این زمینه بهره ببریم به خصوص نیروهای جوانی که وارد این صحنه می شوند حالا چه در حوزه سینما چه هنرهای نمایشی این افراد باید از سوی وزارت خانه مورد حمایت قرار گیرند.برخی در آن طرف قرار دارند که ممکن است با انقلاب زاویه داشته باشند، ایشان با این که این افراد کار خود را بکنند بحثی ندارند ولیکن روی این که ما جبهه‌ای را که با انقلاب زاویه دارند حمایت کنیم بحث است. که آن را هم طبق سیاست‌هایی که ایشان ابلاغ می‌کنند دنبال می‌کنیم.ما در حوزه سینما مواردی که در سال ۸۹ مقام معظم رهبری در دیدار با مدیران حوزه سینما مطرح کردند، تمام را به سازمان امور سینمایی ابلاغ کردیم که دقیقا در حوزه‌های متخلف و بخش‌ها عمل کنند؛ در حوزه هنرهای نمایشی همین است. در حوزه کتاب نکاتی که ایشان در طول دو دهه مطرح فرموده‌اند و همه نیز تدوین شده است دقیقا مورد توجه است ممکن است گاهی اشکالی جزئی در کتابی پیدا شود. وقتی در سال ۹۲، شصت و شش هزار عنوان کتاب چاپ می کنیم که بیش از ۵۰ درصد آن چاپ اول هستند ممکن است در ۵ تا کتاب هم مشکلی بوده که از زیر دست ویراستار یا بررسی کننده در برود. این ها به نظرم قابل اغماض است. شناسنامه: به نظر خود در این مدت در این مسیر موفق بودید؟جنتی: اقدامات فوق العاده خوبی صورت گرفته است؛ در حوزه کتاب قبل از ما حدود۴-۳ سال هیئت نظارت بر کتاب نداشتیم؛ در طول این دوره ۲۱ نفر از شخصیت‌های علمی، فرهنگی و فرهیخته به شورای عالی انقلاب فرهنگی معرفی و تائید شدند تا در این زمینه شروع به فعالیت کنند.شورای پروانه ساخت فیلم، شورای پروانه نمایش فیلم و در تمام حوزه‌ها افراد اهل نظر تعیین شدند؛ من کار را به اهل آن واگذار کردم همان گونه که در سخنرانی خود در مجلس برای رای اعتماد این امر را متذکر شدم. در حوزه معاونت‌ها و چه در حوزه مدیران معمولا کسانی هستند که هم دارای فکر خاص هستند و هم بدون گرایش خاصی وهم اهل نظر هستند شناسنامه: در جایی اذعان کردید فرهنگ باید از مسائل سیاسی و امنیتی جدا شود؛ می‌دانید که عرصه نظامی و امنیتی در عرصه فرهنگی متمرکز شدند و در این زمینه فعالیت می‌کنند؛ صحبت شما را چگونه می‌توان معنا کرد؟جنتی: به یاد ندارم چنین تعبیری کرده باشم. من هیچ جا یادم نمی‌آید. اما این که نباید به مسئله فرهنگ نباید نگاه امنیتی داشته باشیم را بیان کردم؛ باید بر اساس معیارهای ارزشی که مسئله فرهنگ دارد به این مسئله نظر شود.شناسنامه: تا چه میزان به تهاجم فرهنگی معتقد هستید؟جنتی: در سخنرانی خود در مجلس در جریان رای اعتماد داشتم این مسئله را مطرح کردم؛ تهاجم فرهنگی را یک توهم نمی‌دانیم بلکه یک واقعیت است. مقام معظم رهبری نیز بیش از دو دهه بر این مسئله تاکید دارند؛ این امر جزء باورهای ما است و امری است که به آن عمل می شود و به دنبال مقابله با آن هستیم.در طی این مدت کتاب‌های بسیاری برای مجوز انتشار وارد شدند که احساس کردیم در این چارچوب می گنجد، در نتیجه مجوز چاپ به آن‌ها داده نشد. شناسنامه: در خصوص ممیزی کتاب دو نقل قول متفاوت از شما عنوان شده است؛ ممیزی قبل از نشر باید به ممیزی بعد از نشر منتقل شود و بعد از چند روز عنوان کردید بردن ممیزی به بعد از نشر صلاح نیست؛ کدام یک از این دو نظر اشتباه بوده است؟جنتی: گفته نشده است صلاح نیست. در ابتدای ورودم به وزارت ارشاد بر اساس بعضی از اظهارنظرهایی که آقای روحانی هم در دوران مبارزات انتخاباتی‌شان داشتند من بیان کردم ممیزی قبل از نشر را می توانیم حذف کنیم و به دست ناشرین سپرده شود؛ ناشرین بر اساس قوانین نشر ممیزی کنند؛ بعد از نشر در وزارت ارشاد ممیزی شود؛ فرد به دلیل آگاه بودن از قوانین رعایت ضوابط را انجام می دهد تا بعد از چاپ از سوی وزارت ارشاد گفته نشود فلان صفحه حذف شود و فلان قسمت باید تغییر کندو ناشران این امر را نپذیرفتند و برخی اذعان داشتند که وزارت ارشاد قصد دارد سانسور را از خود به ناشران منتقل کند؛ در نتیجه ما خود طبق ضوابط نشر خودمان وظیفه داریم این کار را بکنیم . و هیئت نظارت که ما به شورای انقلاب فرهنگی معرفی کردیم برای این بود این وظیفه را انجام دهد. بعد از ۲ ماه اعلام کردیم تمام ضوابط ممیزی نشر را قبول داریم و بر طبق قانون اعمال می کنیم و تا کنون نیز به این نحو اعمال شده است. شناسنامه: راه حل همان راه حل قدیمی است که انجام میشود؟جنتی: بله؛ همان راه حلی که در گذشته انجام می شد؛ البته هیات نظارت بر کتاب مباحثی را درون خود داشتند؛ باید به برخی از نهادها که شناخته شده هستند، مجوز داده شود تا خودشان اگر شورای کتاب دارند که مورد اعتماد هستند آن شورا اگر تصویب کرد تصویب وزارت ارشاد تلقی شود. شناسنامه: چندین بار از فهرست ممنوع القلم‌ها صحبت کردید در دوره دولت قبل. معاون فرهنگی شما اعلام کرده است سند مکتوبی در این زمینه وجود ندارد و این امر شفاهی بوده است؛ این اذعان درست است؟جنتی: منظور از مکتوب این است که جایی نوشته نشده است که لیست کرده باشند بگویند این مثلا ۷۰، ۸۰ تا آدم هر چه کتاب آوردند نباید بپذیریم. چنین لیستی نبوده است. ما آن را که بحث کردیم گفتیم بله ما آن را قبول داریم یک سری از افراد هستند که این ها آدم‌های بدنام و وابسته به رژیم گذشته هستند و شخصیت‌هایی هستند که مورد تأیید نیستند اما این که شما بیایید یک مجموعه را فقط به خاطر اسمش رد کنیم مورد قبول نیست کتاب را بررسی می کنیم؛ اگر محتوا مورد قبول ما باشد، تائید می شود. شناسنامه: الان مثلا داریم کسانی را که بر اساس ضوابط، نهادهای امنیتی این افراد را به شما ابلاغ کرده باشند جنتی: بله؛ وجود دارد. منتهی سیاست کلی این است که محتوای کتاب بررسی شود لذا بسیاری از کتاب هایی که در گذشته تنها به دلیل نام مولف یا ناشر رد شده بود، مورد بررسی قرار گرفت و برخی با اصلاحات و برخی بدون اصلاحات مورد تائید قرار گرفته است و اجازه چاپ داده شده است. شناسنامه: مجوز به دفن دو فردی که موسیقی زیرزمینی کار می‌کردند در دوره شما خبرساز شد؛ ماجرا چه بود؟جنتی: بارها در این باره توضیح دادیم ولیکن برخی هم چنان بر حرف خود پافشاری می کنند؛ دو فرد این گروه برادر بودند که با فرد ثالثی گروه موسیقی تشکیل دادند و نام گروه را سگ‌های زرد گذاشتند؛ اختلافاتی با هم پیدا کردند و نفر ثالث به این دو نفر تیراندازی کرده بود و این دو برادر را کشته بود.بحث انتقال جنازه این دو به ایران مطرح شد. نهاد غیر دولتی در خارج کشور تحت عنوان انجمن قربانیان خشونت هزینه حمل جنازه این افراد را پرداخت کرده بود و به ایران آوردند؛ ما را متهم کردند که ۱۰۰ هزار دلار برای حمل این جنازه‌ها به ایران هزینه کردیم که ما از این امر بی خبر بودیم.در دوران وزرای گذشته توافقی با شهرداری تهران شده بود مبنی بر این که قطعه ای به هنرمندان اختصاص داده شود؛ این که چه کسانی هنرمند شناخته می شود و باید در این قطعه دفن شود شورای شهر با وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی هماهنگ می کردند؛ این افراد را از وزارت ارشاد استعلام کردند.این افراد قربانی خشونت بودند و والدین این دو مقتول از افراد مورد تائید وزارت ارشاد و سینماگر بودند،اعلام شد می توانند در قطعه هنرمندان دفن شوند؛ دخالتی دیگری در این داستان نداشتیم و باقی سخنان اتهامات ناروا است. شناسنامه: پس صدور مجوز دفن آن‌ها در قطعه هنرمندان بیشتر به خاطر پدر آن‌ها بود؟جنتی: خود این خانواده هنرمند بوده است و این که داغدیده بودند، در نتیجه مجوز دفن این جنازه در قطعه هنرمندان صادر شد. شناسنامه: این که از پدر شما در برخی محافل و مطبوعات نوشته می‌شود، چه حسی پیدا می کنید؟جنتی: خود ایشان معمولا با سعه صدر برخورد می‌کنند. من از این جهت که پدر من است ناراحت می شوم. با این که واکنشی نشان نمی دهم ولیکن آدمی بر اساس علایق عاطفی خود دوست ندارد درباره پدر و یا برادرش از این صحبت ها بشنود. شناسنامه: تا چه اندازه با پدر اختلاف نظر دارید؟جنتی: بسیار اندک؛ برخی گمان می کنند اختلاف سلیقه ما بسیار است ولیکن در واقعیت این گونه نیست؛ گاهی در برخی مسائل سیاسی اختلاف نظر وجود داشته است، مربوط به الان هم نیست مثلا در دو دهه گذشته ممکن است اختلافاتی وجود داشته است. در کمال احترامی که من نسبت به پدر دارم و محبتی که پدر نسبت به من دارند این اختلاف نظر وجود داشت.شناسنامه: چه اندازه پدر را دوست دارید؟جنتی: این واضح است؛ جدای از این که پدر بنده است، از نظر معنوی مربی من هستند؛ اگر چیزی داشته باشم بخش عمده آن مرهون تربیت پدر است؛ زهد، تقوا، ورع و ساده زیستی و خصلت‌های والای اخلاقی ایشان برای من قابل لمس و مشاهده است بنابراین برای ایشان احترام بسیاری قائل هستم با توجه به این که اختلاف سلیقه هایی در برخی مسائل سیاسی یا فرهنگی وجود دارد. شناسنامه: آخرین توصیه ایشان به شما چه بود؟جنتی: به یاد ندارم؛ شاید زمانی به من گفتند به گونه ای عمل نکنید که بهانه دست کسی بدهید؛ این نکته ای بود که به یاد دارم به من گوشزد کردند. شناسنامه: پدر بزرگوارتان اذعان داشتند در بحث های شما و پدر، والده از ما طرفداری می‌کنند.جنتی: ما به طور مرتب هفته ای یک بار خدمت پدر می رسیم و مباحث مختلف اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و... مطرح می‌شود. شناسنامه: تلاشی برای بازگشت اخوی به مسیر انجام دادید؟جنتی: بله؛ در دومین دفعه دستگیری و ورود به زندان، به عنوان عضو سازمان مجاهدین خلق دستگیر شد؛ در زندان عملا همراه این سازمان بود، وقتی او از اعضای سازمان فاصله گرفته بود حتی زندانیان وی را بایکوت کرده بودند ؛ این طور هم برای او می‌شد زندان در زندان. بعد از آزاد شدن از زندان، او را به عنوان عضوی از سازمان مجاهدین خلق می شناختند که تفکر آن‌ها را دنبال می کرد.در اواخر ۵۷ و بعد سال ۵۸ با وی رفت و آمد داشتم، یک مدت هم که بیشتر در اصفهان بود و در یک دوره کاندید سازمان مجاهدین خلق بود؛ کاندید جنبش مجاهدین بحث می کردم با ایشان منتهی روش وی و برخی دوستان ما که بعد به این سازمان پیوستند، این بود که بعد از بحث طولانی مدت پاسخی از سوی آن ها نمی شنیدید؛ برادر من نیز این گونه بود؛ اصولا استدلالی نداشتند و پاسخی نمی دادند. در قم مثلا از جمله افرادی که با من هم پرونده بود و جز گروهی بود که تشکیل داده بودیم، او هم زندان بود و بعد پیروزی انقلاب آزاد شد. یک بار در قم با ایشان صحبت کردم و گفتم در خارج زندان این حوادث گذشته مجاهدین خلق این برخوردها را داشتند اخرش گفت فرمایشی ندارید و رفت. شناسنامه: ایشان از شما کوچکتر بودند؟جنتی: حدود سه سال کوچکتر بودند.
کد خبر: ۴۸۳۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۸/۱۶

اعضای بدن نوجوان روستایی که در سانحه تصادف مرگ مغزی شده بود پس از پیوند به 6 بیمار نیازمند، جان دوباره‌ای به آنها بخشید. سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com : این نوجوان 17 ساله که« محمد احمدی» نام داشت وقتی همراه پسرخاله‌اش سوار بر موتور به مراسم عروسی یکی از بستگان می‌رفتند بر اثر انحراف به چپ یک خودرو جان باختند. اهالی روستای گنجه‌ای بزرگ شهرستان بویر احمد در تکاپوی برگزاری عید بزرگ قربان بودند. ساعتی بعد خبر تصادف دو نفر از جوانان اهالی روستا همه را نگران کرده بود. خبر دهان به دهان چرخید و مشخص شد محمد نوجوان 17 ساله روستا که به همراه پسرخاله‌اش سوار بر موتور به یکی از روستاهای اطراف برای شرکت در مراسم عروسی می‌رفتند با یک خودرو تصادف کرده‌اند.صفدر احمدی پدر محمد که اهدای اعضای بدن پسرش را کاری پسندیده در راه خدا می‌داند از روز حادثه و رضایت برای اهدای اعضای بدن محمد این‌گونه می‌گوید: «خدا به من و همسرم 7 فرزند عطا کرده‌است، محمد فرزند سوم ما بود. راننده تاکسی هستم و با مسافرکشی خرج زندگی را تأمین می‌کنم. محمد پسر باهوشی بود و سعی می‌کرد با درس خواندن و کسب نمرات عالی زحمات من را جبران کند. همیشه دوست داشت به دیگران کمک کند و اهالی روستا روز مراسم خاکسپاری او از کمک‌ها و محبت‌های پسرم تعریف می‌کردند، روز حادثه وقتی اهالی روستا خبر تصادف محمد را به من دادند سراسیمه خود را به بیمارستان شهید بهشتی یاسوج رساندم؛ چند نفر از اهالی، پسرم و پسرخاله‌اش را به بیمارستان رسانده بودند. هنوز در شوک شنیدن این خبر بودم که متوجه شدم پسرخاله محمد همان لحظه اول تصادف کشته شده است. محمد و پسرخاله‌اش قرار بود به جشن عروسی یکی از بستگان بروند و در بین راه خودروی پرایدی پس از انحراف با آنها برخورد کرده بود. پسرم را به اتاق عمل برده بودند و من و همسرم دست به دعا برداشته بودیم، چند ساعت بعد یکی از پزشکان بیمارستان به ما گفت تلاش‌ها بی‌نتیجه است و محمد مرگ مغزی شده است. تا به آن روز با مرگ مغزی آشنایی نداشتم و احساس می‌کردم نفس کشیدن پسرم دلیل زنده بودن او است. این واقعیت تلخ را نمی‌توانستیم بپذیریم تا اینکه مسئول پیوند اعضای دانشگاه علوم پزشکی یاسوج با تشریح مرگ مغزی پسرم از ما خواست تا اعضای بدن او را به بیماران نیازمند اهدا کنیم.»مرد با یادآوری لحظات دشوار تصمیم‌گیری برای اهدای اعضای بدن پسرش گفت: «تصمیم بسیار سختی بود اما وقتی در بیمارستان بیمارانی را دیدم که به خاطر از کار افتادن عضو حیاتی بدنشان سال‌ها با سختی زندگی می‌کردند تصمیم گرفتم تا سهمی در زندگی بخشیدن به آنها داشته باشم. روز عید قربان بود و همه در تدارک جشن عید و قربانی کردن در راه خدا بودند، من چیزی نداشتم تا قربانی کنم و تصمیم گرفتم پسرم را در راه خدا بدهم. داستان حضرت ابراهیم(ع) را بارها از زبان پدرم شنیده بودم. او به فرمان خدا تصمیم داشت تا اسماعیل‌اش را قربانی کند، احساس کردم لحظه امتحان من هم فرارسیده است و باید از این امتحان بزرگ سربلند بیرون بیایم. با همسرم موضوع را مطرح کردم و گفتم روز عید قربان با اهدای اعضای بدن محمد می‌توانیم به چند بیمار نیازمند عیدی دهیم، همسرم پذیرفت و همه اعضای بدن او را به بیماران نیازمند بخشیدیم، از اینکه سهم کوچکی در زندگی بخشیدن به چند بیمار نیازمند داشتیم خوشحالیم اما جای خالی محمد هیچگاه برای ما پر نخواهد شد.   شفا انلاین
کد خبر: ۴۸۳۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۸/۱۵

داستان اينقدر واضح و نكاتش اينقدر محسوس  والبته عظيم هست كه نياز به تفسير نداشته باشد
کد خبر: ۴۸۰۱   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۸/۱۰

این یک داستان واقعی‌از آسیب یک‌دختر جوان از دوستی های اینترنتی و عضویت کورکورانه و بدون شناخت در شبکه های اجتماعی است، داستان ی که هم جوانان و هم والدین باید آن را بخوانند و از آن درس بگیرند. سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com :  به گزارش سرویس حوادث جام نیوز به نقل از خراسان، دختر ۱۷ ساله که در اتاق مشاوره پلیس فتا اشک می ریخت، در حالی که سرش را میان دو دستش گرفته بود و به آینده تاریک خود می اندیشید در میان هق هق گریه به بیان ماجرای تلخ لانه وحشت پرداخت و گفت: وقتی سال اول دبیرستان را با نمرات خوب قبول شدم به پدرم اصرار کردم تا یک گوشی هوشمند تلفن همراه برایم بخرد. پدرم که از قبولی من در امتحانات خرداد خیلی خوشحال بود گوشی تلفن زیبایی را به عنوان هدیه قبولی برایم خرید. از آن روز به بعد فقط وارد شبکه های اجتماعی می شدم و با دوستانم چت می کردم. روزهای تابستان را با دوست یابی های شبکه ای سپری می کردم و هر روز دوستان جدیدی به گروه ما اضافه می شد تا این که در این میان جملات عاشقانه و احساسی پسر جوانی توجهم را به خود جلب کرد. آن قدر از جملات ادبی و زیبای «آرمان» لذت می بردم که ناخواسته با او تماس گرفتم و خواستم مطالب بیشتری برایم بفرستد. این گونه بود که رابطه تلفنی من و آرمان شروع شد، اما مدت زیادی نگذشت که به او علاقه مند شدم. روزهای آغازین مهر هم گوشی تلفنم را پنهانی به مدرسه می بردم تا بتوانم پاسخ پیامک های آرمان را بدهم. در همین روزها آرمان برای این که بتواند در مورد زیبایی من جملاتی بنویسد، از من خواست تا عکس بدون حجاب و با پوشش دختران غربی برایش بفرستم. من هم بدون آن که به کسی چیزی در این رابطه بگویم با گوشی تلفن عکسی از خودم گرفتم و برایش فرستادم. از آن روز به بعد آرمان تهدیدم کرد که اگر برای حذف عکس از گوشی نزد او نروم عکسم را برای پدرم ارسال می کند. خیلی ترسیده بودم اگر پدرم تصویر مرا آن گونه می دید چه پیش می آمد؟ نمی توانستم تصمیم درستی بگیرم، حتی نتوانستم موضوع را برای مادرم که رازدار اصلی زندگی ام بود بازگو کنم. آن روز به خانه مجردی آرمان رفتم و او نه تنها عکسم را حذف نکرد بلکه مرا مورد آزار قرار داد و از صحنه های شیطانی خود فیلم گرفت که همین فیلم زمینه های سوء استفاده های بیشتر او را فراهم کرد تا این که یک روز دیگر مرا به همان خانه مجردی کشاند و به همراه ۸ تن دیگر از دوستانش که در خانه پنهان شده بودند مرا مورد آزار و اذیت قرار داد. دیگر همه هستی ام را از دست داده بودم و چاره ای نداشتم جز آن که ماجرا را برای مادرم بازگو کنم. حالا هم اگر چه با کشف فیلم ها، آرمان روانه زندان شد اما زندگی من در بیراهه ای تاریک قرار گرفته است.
کد خبر: ۴۷۵۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۸/۰۵

هفته حکمت در راه است . 13 تا 20 دیماه زادروز چهار حکیم تاریخ ایران است . (( حکیم بزرگمهر ، حکیم فردوسی توسی ، حکیم خیام نیشابوری و حکیم ارد بزرگ )) .انجمن حکمت و فلسفه ایرانیان تصمیم دارد هر ساله برای بزرگداشت هفته حکمت ، مسابقه ایی در هفت رشته زیر برگزار نماید :1- طراحی2- نقاشی3- خوشنویسی4- گرافیک5- شعر6- داستان 7 - مقاله موضوع آثار مستقیما باید در ارتباط با این جهار حکیم بزرگ باشد . در هر اثر ، به چهار حکیم تاریخ ایران اشاره شده باشد در رشته های طراحی ، نقاشی و گرافیک چهره هر چهار حکیم دیده شود و در رشته های خطاطی و همچنین گرافیک نیز اسامی این چهار حکیم نقش گردد . در رشته های ادبی همانند شعر ، داستان و متن ادبی و مقاله به روشنی به نقش بارز این چهار حکیم فرزانه اشاره شود . نحوه شرکت در مسابقه اینترنتی هفته حکمت :- سبک اجرای آثار ، کاملا آزاد می باشد .- هنرمندان هنرهای تجسمی آثار خود را پس از اجرا ، اسکن نموده و برای ما ارسال دارید . کوشش کنید اسکن آثارتان دارای کیفیت مناسب و با فرمت jpg باشد .- شعرا ، ادبا و نویسندگان نیز متن اثر خود را به شکل عادی برای ما ارسال دارند .- هر شرکت کننده می تواند 5 اثر در مسابقه شرکت دهد .آثار خود را به آدرس زیر ارسال دارید :philosophy@wakeboarder.net زمان اعلام نتایج مسابقه و اهدای جوایز :هر سال در اولین روز هفته حکمت ، 13 دیماه همزمان با روز تولد حکیم ابوالقاسم فردوسی توسی نتایج مسابقه اعلام و جوایز اهداء خواهد شد . لازم به ذکر است برای کلیه شرکت کنندگان مسابقه لوح تقدیر ارسال می شود و آثار همه شرکت کنندگان همراه اسامی و مشخصات آنها در انجمن حکمت و فلسفه ایرانیان قرار خواهد گرفت . نکته مهم :همه شرکت کنندگان در مسابقه این حق را به برگزار کنندگان آن می دهند تا آثار آنها را با ذکر مشخصاتشان به شکل اینترنتی و یا کتاب ، پوستر و ... منتشر نمایند .
کد خبر: ۴۷۴۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۸/۰۴

  من در زمان امام (ره) و زمان مقام معظم رهبری به تامین نظرات رهبری مقید بودم. در زمینه هایی که از نظرات رهبری بی اطلاع بودم جویای نظرات می شدم و همان در زمان امام(ره) و هم اکنون نظرات مقام معظم رهبری را در مسائل جویا می شوم به عبارت دیگر تابع امام (ره) و رهبری بودم
کد خبر: ۴۶۸۶   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۲۵

سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com: «کاغذ خروس نشان» اولین فیلم بلند سینمایی مریم میلانی، برنده جایزه صلح جشنواره فیلم کودک شیکاگو و جايزه منتخب تربيتي مردم از فستيوال داكا از 16 مهر ماه به مناسبت روز جهانی کودک اکران شد «کاغذ خروس نشان» فیلمی است با محتوای کودک که برای کودکان ساخته شده است. داستان این فیلم در مورد سه کودک است که هریک خواسته‌ها وآرزوهای بزرگی درسر دارند و فیلمساز عشق ورزیدن آن‌ها به خواسته‌هایشان و تلاششان را برای رسیدن به این آرزو‌ها به تصویر می‌کشد.نظر کارگردان : به عنوان اولین کار بلند فیلم ، تلاش کردم با ساختن این فیلم، به کودکان سرزمینم ایران ، برای رسیدن به آرزوهای شان ، امید بدهم که رسیدن حق کسانی است که می دوند ... فیلمنامه کاغذ خروس نشان در سال 1378 نوشته شده است ودر سال 1389 امکان ساخت فراهم شد تا رویای من به پیوندد. کاغذ خروس نشان فیلم ساده ای است از دید کودکان به این دنیای پر چالش ... موضوع فیلم با پیوند دادن سینما، فوتبال و هنر که اصلی ترین موضوعات مورد علاقه کودکان در ایران و جهان است ، سعی دارد که ما بالغین را نیز به یاد خودمان آورد تا موقعیتهائی را که شاید به ما داده نشده را به کودکان مان بدهیم و بخاطر آوریم که شاید سرنوشتهای بسیاری به تصمیم و موقعیت ما در زندگی آنان دارد.من و همسرم ،امیر عزت پور با هزینه شخصی این فیلم را ساختیم ، زیرا ما نیز با تلاش فراوان از کودکی تا به امروز سخت دویده ایم و هنوز نرسیدیم ... هر دو دل بسته داستان فیلم بودیم و هیچگونه هزینه ای را برای ساخت این فیلم دریغ نکردیم . هر چند متعقدیم که با بکار گیری بهترین امکانات فنی و تخصصی باز هم باید بدویم ...ساختن فیلم کودک همراه با موقعیت تاریخی تقریبا معاصر با هزینه شخصی کار آسانی نبود . اما معتقدیم گامی کوچک ، بهتر از هرگز راه نیفتادن است .... در تمام مراحل کار بارها نظر پرسیدیم و هم فکری کردیم و نتیجه آن است که خواهید دید ... عوامل فیلم «کاغذ خروس نشان»: نویسنده و کارگردان : مریم میلانیتهیه کننده : محمد نیک بینسرمایه گذاران : امیر عزت پور و مریم میلانیجانشین تولید : امیر عزت پورمدیر فیلمبرداری : علی لقمانیدستیار فیلمبردار :قاسم طباطبائیصدابردار : ناصر انتظاریمونتاژ : سیاوش سراج زاهدیساخت موسیقی : آریا عظیم نژادصداگذاری و میکس : پرویز آبنارجلوهای ویژه :عباس شوقیجلوهای بصری : کامران سحرخیز و امیر سحرخیزطراح صحنه و لباس : شهریار کلهر و افسانه صمدزادهطراحی تیتراژ : امیر عزت پور و مریم میلانیعکاس : سید احمد محمدیفیلمبر دار پشت صحنه :محمد رضا علی آبادیطراح گریم : مهری شیرازیامور بین الملل : رسانه های تصویریمدیرروابط عمومی:# محمد حق جوبازیگران : شهرام پور اسد ، شایان جلالی ، پرنیا علی پناهی ،علی صمیمی مقدم ، رویا بختیاری ،با معرفی : نرگس میلانی ، نیما انصافیان،فاطمه عبادی و رویا نیاکانو با حضور افتخاری دانیال عبادی فیلم سینمائی کاغذ خروس نشان برنده جوائز :1- جایزه صلح لیو اولمن از بیست و نهمین جشنواره کودک شیکاگو 2012لازم به توضیح است جشنواره فیلم کودک شیکاگو، در حال حاضر تنها فستیوال فیلم کودک است که عضو کادمی اسکار میباشد و هر ساله جایزه صلح «لیواولمان» به فیلمی اعطا می گردد که به بهترین وجه، حقوق کودکان را بر طبق اعلامیه حقوق کودکان سازمان ملل متحد به تصویر در آورد.2- برنده جائزه منتخب مردم از سیزدهمین فیلم فستیوال بین المللی کودک داکا 2013.این جایزه به رای مردم و کودکان به فیلم منتخبی که امید، تلاش و درستکاری را به کودکان آموزش می دهد ، اهدا می شود.منتخب و مورد تائید سازمان بین المللی حقوق کودکان ، یونیسفمنتخب آموزش و پرورش کانادابا افتخار منتخب و بر گزیده آموزش و پروش ایران   خبر/محمد حق جو
کد خبر: ۴۶۶۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۲۳

سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com: حجت‌ الاسلام حسن روحانی، رئیس‌ جمهوری کشورمان دوشنبه شب ساعت 22 به طور زنده و تلویزیونی با مردم از شبکه یک سیما گفت‌ و‌ گو کرد. متن کامل این گفت و گوی تلویزیونی به شرح زیر است: رئیس جمهور درباره رشد اقتصادی 4.6 و همچنین عبور از رکود که توسط رئیس جمهور در مشهد اعلام شد، خاطرنشان کرد: من اولا  عیدغدیر خم را تبریک عرض می کنم و امیدوارم همه ما بتوانیم جزو متمسکین به امیرالمومنین و ائمه هدی باشیم و روز به روز وحدت بین مسلمانان و بخصوص بین ایرانیان و ادیان رسمی ایرانی بیشتر شود.  و بتوانیم کشور را به نقطه مطلوب برسانیم. وی افزود: همانطور که اشاره کردید از آغاز دولت با رکود تورمی مواجه بودیم که معضل بسیار بزرگی بود و حل آن به سادگی امکان پذیر نبود. من میخواهم به مردم شریف ایران عرض کنم که همه کارهایی که دولت انجام داده با مشورت متخصصان بوده و در واقع اگر یاری آنها و حمایت عامه مردم و هدایت های مقام معظم رهبری نبود به این نقطه نمی رسیدیم. روحانی افزود: در مساله رکود که موضوع بسیار مهمی بود ما تقریبا آثار اینکه احتمالا داریم از رکود خارج می شویم را از زمستان پارسال دیدیم. اولین بخشی که از رکود پارسال خارج شد بخش نفت ما بود. شاید شروعش هم از بخش نفت بود. در سال 91  رشد ما منهای 6 ممیز 8 دهم بود و درسال 92 رشد ما منهای 2.9 بود. لذا در مجموع ما هشت یا نه فصل پشت سر هم رکود داشتیم. رئیس جمهور گفت: کشور ما هیچ زمانی اینچنین رکودی توام با تورم بالای 40 درصد تجربه نکرده بود. لذا وقتی رکود عمیق می شود خروج هم مشکل است. زمستان پارسال اولین بخش اقتصاد ما از رکود خارج شد و تولید ما در بخش نفنت 13.7 رشد نشان داد. همچنین در زمستان پارسال رشد واردات ما افزایش یافت و مجموعت 22.2 در زمستان پارسال رشد داشتیم. 16.4 در بخش مواد اولیه و 32 درصد در بخش سرمایه ای و کارخانجات و ماشین آلات رشد واردات داشتیم که خود این رشد اعلام میکرد که معنایش این است که در فصل بعد باید به تدریج خروج از رکود را تجربه کنیم. وی گفت: در سه ماه اول 93 تحرک خوبی در بخش های مختلف اقتصاد دیدیم. در گردشگری هم مثلا رشد فوق العاده ای مشاهده کردیم که البته آن هم از زمستان پارسال شروع شد. گردشگری ما 2 برابر فصل اول سال قبل است. در بخش معدن و صنعت رشد 10 درصد داشتیم. در تولید خودرو 3 ماهه اول امسال نسبت به پارسال 80 درصد رشد را تجربه کرده. در پتروشیمی و فولاد خام رشد داشتیم. در پتروشیمی و فولاد خام رشد داشتیم. البته بخش نفت هم امسال هم نسبت به سه ماهه اول پارسال باز هم رشد داشتیم. بخش نفت ما 6.1 درصد نسبت به سه ماه اول پارسال رشد یافته. در خدمات و کشاورزی هم این رشد را می بینیم. در کشاورزی 3.3 رشد داشتیم. رئیس جمهور کشورمان با بیان این که بانک مرکزی با محاسباتی که داشت اعلام کرد، گفت: البته روشن باشد که این رشد بر مبنای 3 ماهه اول امسال در مقایسه با سه ماهه اول پارسال است ولی مطمئنم تا پایان سال رشدمان مثبت خواهد بود البته باید عدد و رقم را جلوتر برویم تا اعلام کنیم. روحانی در پاسخ به سوالی راجع به تداوم رشد حتی در صورت نداشتن موفقیت در مذاکرات گفت: اولین عامل رشد اعتماد مردم به دولت بود. مردم به صاحب نظران و دولت اعتماد کردند. اساس رشد سرمایه اجتماعی است. اگر در اقتصاد حرکت کردیم ریشه اش سرمایه اجتماعی است. دولت و ملت به هم نزدیک تر شدند و این اساس کار بود. از طرف دیگر مردم احساس کردند این دولت در زمینه سیاست خارجی با منطق و کارشناسی و تبحر لازم دارد حرکت میکند. البته قدرتهای بزرگ روبروی ما هستند؛ اینکه ایران قادر است با 6 قدرت بزرگ دنیا بحث کند و با منطق و استدلال مذاکره کرده و به تفاهمی ولو موقت 6 ماهه برسد خودش قدم مهمی است که دولت برداشت. بعد از توافق ژنو در مصاحبه ای به کارآفرینان گفتم حالا نوبت شماست. خب مردم احساس میکنند که تلاطم های خارجی کاهش یافته. روحانی افزود: هرگونه در هسته ای حرکت کنیم مردم می دانند روابط با دنیای بیرون پیش می رود. بحث هسته ای یک جزء از روابط خارجی ماست. جایگاه ایران را ببینید، وقتی به اجلاس بین المللی می رویم کشور بزرگی نیست که درخواست ملاقات نداشته باشد. قبلا وقتی می آمدند با مقامات ما ملاقات میکردند زبانشان گاهی زبان نصیحت بود، امروز زبانشان زبان سوال است. می پرسند راجع به منطقه و مسائل ایران و اقتصاد کشور و ...؛ اصولا سیاست خارجی ما گام به جلو برداشته. وی ادامه داد: ما در قدم اول در هسته ای موفق به توافق موقت شدیم. الان کار بزرگی پیش رو داریم که آن توافق نهایی است. این کار بزرگی است. موضوعی که 12 سال محل بحث بوده بین ایران و کشورهای بزرگ جهان. از سال 81 داستان آغاز شده است. معضل دوازده ساله را یک روزه و دو روزه نمی شود حل کرد ولی قدم هایی که برداشتیم خوب بوده. ما در کلیات مساله اتفاق نظری با 5+1 داریم که البته جزئیات بسیار مهم است و هنوز بحث های مهمی داریم. امروز 5+1 قبول کرده که حق هسته ای ایران را به رسمیت بشناس د. حالا اینکه ایران برای چند سال چه شرایطی را بپذیرد محل بحث است. در اینکه تحریم باید برداشته شود اختلاف  نیست در اینکه کی آغاز شود و کی پایان یابد و ... هست که مسائل مهمی هم هست البته. رئیس جمهور گفت: در اینکه در نطنز باید غنی سازی شود. در اینکه فردو مرکزی هست برای ایران جای بحث نیست. در اینکه در اراک نیروگاه میخواهیم بحثی نیست حالا اینکه  چگونه باشد داریم بحث می کنیم. هیچکس دنبال این نیست که بگوید ایران غنی سازی نکند؛این بحث فراموش و حذف شده. در اینکه ایران نیروگاه برای رادیو دارو داشته باشد کسی بحث ندارد. حتی اینکه ایران از سایر تکنولوژی های مدرن هسته ای باید استفاده کند کسی شک ندارد. الان برخی داوطلب هستند که به محض توافق، در همین نیویورک رئیس جمهور فرانسه مطرح کرد که میخواهیم بعد توافق تعاملات هسته ای با ایران داشته باشیم و فناوری های مدرن را در اختیار ایران بگذاریم. امروز بحث این است که ایران باید همه فناوری های مدرن هسته ای را در اختیار داشته باشد و روی آن اتفاق نظر هست. خوشبختانه ما مسائل اصلی اقتصاد کشور را قبل از توافق نهایی هسته ای توانستیم قدم های بزرگی برداریم. رکود را قبل از توافق نهایی هسته ای عبور کردیم. امروز هیچ تردیدی نیست که از رکود عبور کردیم. البته مردم باید بدانند وقتی می گوییم از رکود عبور کردیم هنوز تا رسیدن به رونق مطلوب فاصله داریم. اگر موفقیت هایی به دست آوردیم به خاطر حمایت ملت ایران است. همه دارند از مذاکرات حمایت می کنند؛ اگر حمایت رهبری نبود و ملت ایران همصدا نبود خیلی مشکل داشتیم. رئیس جمهور گفت: موضوع هسته ای بازگشت ناپذیر است و هیچ وقت به قبل برنخواهیم گشت. به شرایطی رسیدیم که به یکسال قبل برنمیگردیم اما اینکه چگونه پیشرفت می کنیم .و آیا در چهل روز آینده توافق نهایی می شود تمدید می شود یا نمی شود و ... مسائلی است که مطرح است. فکر میکنیم در همین 40 روز باقی مانده مسائل قابل حل و فصل نهایی است اما اگر مسائلی پیش بیاید که نتوانیم همه مسائل را حل کنیم راه حلی را دو طرف به تفاهم می رسند. دنیا هم قبول کرده که ایران باید دارای فناوری هسته ای باشد. در اجلاس سران شانگهای با 5+1 غیر از یکیشان دیدار کردیم. یکی از سران 5+1 میگفت دیگر خسته شده ایم و باید مساله حل شود. امیدواریم مساله در مسیر حل خود و مسیری که به نفع همه منطقه و جهان است به پیش برود. روحانی همچنین در ادامه با بیان اینکه ما علائم بسیار زیادی داریم گفت: در 6 ماهه امسال رشد صادرات و واردات را ملاحظه کنید که قابل ملاحظه است. ما در 6 ماه حدود 26 میلیارد واردات داشتیم، 23 میلیارد صادرات داشتیم. غیرنفتی.  حدود 50 میلیارد است. با این روند تا پایان سال یک واردات صادرات حدود 100 میلیاردی غیرنفتی داریم. نشان از حرکت رو به جلوی کشور است. اقتصاد ما حرکت کرده و مردم امیدوار به آینده هستند. وی گفت: قبلا ببینید چه وضعیتی در کشور بود. بانک مرکزی تبدیل به مرکز فروش سکه شده بود. حجم نقدینگی ما شده بود یک سیل مخرب. در این 13-14 ماه دولت یازدهم تقریبا نقدینگی در مسیر درست حرکت میکند. در مسیر بورس و بانکها. امروز بانکهای ما در زمینه تسهیلاتی  که باید به بخش تولید بدهند دستشان مقداری باز شده. تسهیلاتی که در 5 ماه اول امسال بانکهای ما پرداخت کردند نسبت به 5 ماه سال گذشته 40.5 درصد افزایش یافته. عمده این تسهیلات هم برای سرمایه در گردش بوده. رئیس جمهور با بیان اینکه باید نقد به دولت ادامه یابد، گفت: گاهی با لحن تند برایم نامه می نویسند و من استقبال میکنم. خیلیها به من نوشته بودند کارشناسان شما مسیر اشتباه می روند. شما اول رفتید برای کنترل تورم و لذا رکود هیچوقت حل نمی شود. ما خیلی بحث کردیم. البته قبل از اینکه انتخاب شوم جلسات اقتصادی مفصلی داشتیم. بعد از انتخابات 2 ماه بحث مفصل داشتیم. تقریبا به این نتیجه رسیدیم که بدون کنترل تورم نمی توان بحث رکود را حل کرد. تورم همان بود که مردم را روزانه نگران میکرد و مردم به سمت سکه و ارز می رفتند. البته این نکته را خوب است توضیح دهم. گاهی مردم می گویند دولت مرتب می گوید تورم را مهار کردیم، جنس ها که ارزان نشده. مهار  تورم به معنای ارزان شدن اجناس نیست؛ درحالی که ما اسب سرکش تورم را مهار کردیم، رشد را کاهش دادیم نه اینکه متوقف کردیم و اصلا تورم نداریم. روحانی افزود: یکسال قبل از دولت، رشد تورم ماهانه 3 درصد بوده و گاهی البته 5 درصد هم داشتیم. در این دولت رشد ما حداکثر یک درصد است به  جای سه درصد. البته گاهی بعضی از ماه ها هفت دهم و گاهی 1.4 و 1.2 بوده. به طور متوسط یک درصد بوده. اگر به همان میزان قبل ادامه می یافت فردی که درآمدش 1.5 میلیون بود با آن رشد 3 درصد و با مهاری که ما ایجاد کردیم، یعنی 20 درصد قدرت خریدش را بالا بردیم. با وضع قبل 1500000 تومان 1200000 تومان قدرت خرید داشت و ما 300 هزار تومان به او قدرت خرید دادیم. لذا جلوی رشد تورم گرفته شده است. رئیس جمهور با بیان اینکه در تیرماه سال گذشته تورم نقطه به نقطه 45 درصد بوده، اظهار داشت: امسال ولی این تورم به 14 درصد رسیده است که در تاریخ اقتصاد ایران بی سابقه است که دولتی بتواند در یکسال اینمقدار تورم نقطه به نقطه را کاهش دهد. تورم سالانه هم حدود 20 درصد است. الان هم اجناس گران تر می شود ولی با شیب ملایم. در اقلام خوراکی اگر مقایسه کنید شهریور سال 92 را نسبت به 91، می بینید که تورم 40-45 و حتی 77 درصد است، اما امسال شهریور نسبت به شهریور پارسال 40 و 70 و 30 درصد نداریم؛ 6 و 4 و 12 درصد است. ما تورم را کاهش دادیم و مهار کردیم و همزمان هم توانستیم از رکود خارج شویم. لذا آن حرفی که دوستان می گفتند که دولت تورم را به قیمت تعمیق رکود کاهش داد امروز قبول دارند که حرف دقیقی نبوده. من این پیروزی بزرگ اقتصادی را به ملت ایران تبریک میگویم. اگر امید و حضور مردم نبود نمی شد. روحانی اظهار داشت: صدها شرکت بزرگ دنیا منتظر توافق نهایی هسته ای هستند تا سرازیر شوند به سمت ایران. وی با بیان اینکه از آن شرایط سابق خارج شده ایم، گفت: امسال هدفمان این است که تورم ما زیر 20 درصد باشد. البته قبلا به مردم قول 25 درصد داده بودیم. امروز قول زیر 20 درصد می دهیم. هدف ما این است که یک رشد مثبت حدود 3 درصد تا پایان سال داشته باشیم. روحانی با بیان اینکه مردم می دانند اهل مبالغه و شعار نیستیم، درباره مساله نرخ بیکاری نیز گفت: مساله اشتغال بسیار مهم است. رشد که ما دنبال آن هستیم، یکی از مهمترین آثارش اشتغال است. البته به معنای آن نیست که به محض خروج از رکود اشتغال بسیار ایجاد شود. برای اولین بار متقاضیان دریافت وام بیکاری کاهش یافته است. این نشان دهنده کاهش بیکاری است. وزارت  کار ما در این 6 ماهه تقریبا چیزی بالای 400 هزار اشتغال جدید اعلام میکند. 430 هزار اضافه شده. اشتغال خالص ما در 6 ماهه اول سال رقم خوبی است. امیدوارم در 6 ماهه دوم هم به همین صورت حرکت به جلو داشته باشد. اینکه ما در بحث اشتغال بیکاری ما تک رقمی شده بسیار خوشحالیم و امیدواریم نگهداریم و در قدم های بعدی نگهداریم. در زمینه تورم هدف نهایی ما تک رقمی شدن است، البته در سال 95 احتمالا. رئیس جمهور همچنین با بیان این که تا پایان 94 هدفمان این است که رشد اقتصادی بالای 6 درصد باشد، خاطرنشان کرد: امیدوارم همه برنامه های ما توام با توفیق باشد. البته احساس مردم نسبت به رشد و اشتغال کمی با تاخیر انجام می شود اما در عین حال آمار دولت درست است و این دولت وعده داده به مردم که هرچه واقعیت است به مردم بگوید. ما اگر اشتباه کنیم هم به مردم گفته و به صراحت عذرخواهی کرده و به آن افتخار میکنیم چون صاحب اختیار مملکت مردم هستند و هیچ قیمی بالای سر مردم نیست. همه مسئولان افتخارشان این است که خادم مردم باشند. رئیس جمهور با اشاره به اینکه مردم به تعبیر امام ولی نعمت ما هستند، در پاسخ به سوالی مبنی بر اینکه جدی ترین اقدام که دولت برای تحول در ساختار اقتصاد کشور به منظور خروج از رکود چه بود و همچنین نقدهای وارد شده به بسته تحولی دولت و ناسازگار نبودن آن با اقتصاد مقاومتی تصریح کرد: ما برای خروج از رکود بسته ای آماده کردیم و سمیناری هم داشتیم و توضیح دادیم. این بسته نه تنها با اقتصاد مقاومتی در تضاد نیست بلکه در همان راستاست. بسیار مهم است در زمانی که تحریم هنوز ادامه دارد و دسترسی به منابع خارجی نداریم و بانکهای ما هنوز به آن صورت فعال نشدند، توانستیم از رکود خارج شویم. البته این قدم اول است. آن بسته که دادیم اگر مجلس تصویب نهایی کند حرکت جدی تری شروع می شود. بعضی بندهای آن بسیار مهم است؛ برای تقویت بانکها و خوش حسابی دولت. دولت در گذشته خوش حساب نبوده. روحانی با بیان  اینکه مجلس با تصویب فوریت، قدم اول را خیلی خوب برداشت، اظهار امیدواری کرد که مجلس آن را به تصویب نهایی برساند. وی ادامه داد: این بسته می تواند ما را در مسیر رونق قرار دهد.  اشتغال در سایه رونق به وجود می آید. ما رونق مستمر پایداری می خواهیم که بتوانیم ادامه بدهیم.  اینکه گفته می شود فقط در زمینه نفت توانستیم این حرکت را ادامه بدهیم، البته ما در این بخش حرکت خوبی داشتیم و در زمینه گاز امسال انشاءالله تا حالا  45 میلیون مترمکعب گاز در روز اضافه شده و تا پایان امسال هدفگذاری این است که 140 میلیون مترمکعب گاز به تولیدمان اضافه شود که تحول بسیار بزرگی است. مقدار مصرف نفت گاز و نفت کوره در نیروگاه های ما کاهش یافته چون میتوانیم گاز بیشتر بدهیم. امیدواریم سال آینده به آنجا برسیم که همه نیروگاه های ما بتوانند از گاز استفاده کنند چون محیط زیست بسیار مهم است. روحانی درباره مساله آب نیز گفت: یکی از مهمترین راه حل ها این است که آبیاری را در کشاورزی مدرن کرده و از حالت سنتی خارج کنیم. در طول دهه های گذشته، دولتهای گذشته مجموعه زمین های کشاورزی که مجهز کردند به آبیاری مدرن 1 میلیون و 330 هزار هکتار است؛ در این دولت در طول یکسال گذشته برنامه ریزی ما البته برای سال 93، 284 هزار هکتار زمین را زیر طرح آبیاری مدرن قرار میدهیم. در سیستان و بلوچستان و خوزستان و ایلام اعلام کردم برنامه زیادی داریم برای اجرای آبیاری مدرن. وی با بیان اینکه در محیط زیست قدم بزرگی برداشتیم، اظهار داشت: در شهرهای بزرگ بنزین وگازوئیل تغییر کرده و آلودگی کاهش یافته. البته آلودگی فقط به بنزین و گازوئیل نیست. در زمینه ریل قدم های بزرگی برداشتیم و به زودی به ترکمنستان و قزاقستان وصل می شود. طرح های دوخطی و برقی کردن داریم. در بخش های مختلف، در بحث خودرو هم حرکت خیلی خوبی شده است. رئیس جمهور با اشاره به اینکه در همه بخش ها به پیش می رویم ولی ممکن است بخش هایی هنوز در رکود باشد، تصریح کرد: در بخش مسکن حرکتمان کند است و باید تقویت شود. خوشبختانه با اطمینان به مردم میگوییم که از رکود خارج شدیم. روحانی در ادامه سخنان خود با بیان اینکه قیدوبندهایی که وجود دارد در زمینه تولید و محیط کسب و کار باید رفع شود، اظهار داشت: درباره کسب و کار آئین نامه تصویب شد و قدم به  جلو برداشتیم. گفتگوی مستمری بین مقامات دولتی و بخش خصوصی وجود دارد و در چند سفر خارجی که اخیرا رفتم بخش خصوصی هم حضور یافتند؛ در ترکیه و قزاقستان و آستاراخان. معنیش این است که حرکتی آغاز شده اما تا رسیدن به نقطه مطلوب خیلی کار داریم. در همان 15 روز اول دولت 35 بند تصویب کردیم تا برخی مشکلات حل شود؛ گردش کار در گمرک 26 روز بود که امروز به 3 روز رسیده. این همان دولت الکترونیک است که باید به آن سمت برویم. وی افزود: در برخی کشورها مجوز اقتصادی 24 ساعت بیشتر وقت نمیخواهد، در واقع معاونت راهبردی ما مسئول نظارت بر بسته است و کل دولت و معاون اول این بسته را دنبال میکند تا دقیقا اجرا شود و سریعتر بتوانیم اقتصاد را به نقطه ای برسانیم که همان رونق اقتصادی است. رئیس جمهور درباره مساله هدفمندی یارانه ها نیز گفت: در یارانه ها، هدفمندی یارانه تبدیل شده بود به اینکه ما  حامل های انرژی را  گرانتر بفروشیم و آن پول به ضمیمه پول از خزانه را به افراد بدهیم در یارانه نقدی. اولین مشکلی که در دولت مواجه شدیم این بود که دیدیم ماهانه 2000 میلیارد کسر داریم برای پرداخت یارانه. ضمن اینکه هدفمندی برای چیز دیگر بود. چاره ای نداشتیم قدم دیگر در هدفمندی برداریم. خیلی ها مخالف بودند. الان نامه کارشناسان و نمایندگان و اساتید دانشگاه را دارم که پرونده بسیار بزرگی است. میگفتند دست به این کار نزن و دنبال مرحله دوم نباش چراکه خطرناک است. می گفتند کنترل تورم هم از بین خواهد رفت. اما ما چاره ای نداشتیم جز اینکه قدم دوم را برداریم. روحانی گفت: البته این قدم به خاطر شرایط اقتصادی کشور ما، بزرگ نبود. ما کسری که داشتیم برای پرداخت را جبران کردیم که از جای دیگر برداشت نکنیم. همچنین بنابود در تولید و سلامت و امنیت غذایی قدم هایی برداریم. در بخش سلامت تقریبا دولت و من در دوران انتخابات وعده هایی که به مردم دادم، خوشبختانه همه اش را امسال عملیاتی کردم. وعده داه بودم همه مردم زیر پوشش بیمه قرار بگیرند. امنیت غذایی را برای اقشار بسیار آسیب پذیر هم آماده کردیم و یارانه کالایی پرداخت کردیم. یکی دیگرش هفته جاری و هفته آینده پرداخت می شود. در بخش سلامت امسال 4800 میلیارد تومان به بخش سلامت داریم می دهیم. که آثارش را می بینید. امروز افرادی که بستری می شوند و حتی عمل جراحی دارند مقداری که مردم از جیب میدهند زیر 10 درصد است و بیمه و مردم بالای 90 درصد را می پردازند. البته اخیرا اعلام شده 6 درصد. در روستاها زیر این است. وی خاطرنشان کرد: داروها اغلبش امروز تحت پوشش بیمه قرار گرفته و تقریبا دارو در این یکسال گران نشده. البته برخی ممکن است 2 تا 3 درصد گران شده باشد.  داروهای خارجی و تجهیزات پزشکی از پارسال کاهش یافته و بازهم امیدواریم شاهد کاهش باشیم.  به گزارش تسنیم، وی افزود: در همه روستاها که مرکز بهداشتی داشتیم خیلی جاها پزشک نداشتیم الان اعزام میشوند. در بیمارستانها بعد از ظهر الان پزشک متخصص هم داریم. امیدوارم بازهم ادامه دهیم این روند را تا معضلات  گذشته را مردم با آن روبرو نباشند. رئیس جمهور با بیان اینکه در ادامه سلامت 2 برنامه داریم، افزود: اول خدمات پزشکی و بهداشتی به حاشیه نشینان است که شروع کردیم به ساماندهی اینها. البته بیشتر خدمت را می خریم. رقم خیلی تکان دهنده است. مردمی که در حاشیه شهرها هستند رقم بسیار بالایی است. بالای 9 میلیون و نزدیک 10 میلیون نفر است. که اینها را تحت پوشش داریم قرار می دهیم. در برخی شهرها مانند تبریز اجرا شده. بخش بعدی بخش بهداشت است که آن را هم شروع کرده ایم. امیدوارم در بخش سلامت قدم به قدم جلو برویم و به نقطه مطلوب برسیم. روحانی افزود: در همین سفر نیویورک چند مقام تبریک گفتند و تاکید کردند ایران کار بزرگی کرده در بخش سلامت. باور نمیکردند ایران در شرایط تحریم بتواند در این بخش قدمی بردارد که برخی کشورهای بزرگ و صنعتی نتوانستند. وی ادامه داد: در یارانه ها در بخش تولید هم شروع کردیم به کمک کردن. 5700 میلیارد تومان امسال به بخش تولید کمک میکنیم. در این 6 ماه 50 درصدش را کمک کردیم. در زمینه بودجه هم حرکت بسیار خوبی کردیم. رئیس جمهور با بیان این که بودجه عمرانی ما نسبت به پارسال، 3 برابر و دقیقترش 3.3 برابر خواهد بود و در بودجه استانی ما 12.5 برابر می شود، اظهار داشت: یکی از کارهای رونق همین طرح هاست. در بخش عمرانی ما بیش از 3 برابر پارسال داریم اعتبار اختصاص می دهیم که بسیار بزرگ است. می تواند به عمران کمک کرده و امیدآفرین باشد. و شرایط را برای رونق آماده کند. روحانی ادامه داد: عده ای از مردمی که یارانه می گیرند روشن است که نیاز ندارند. می شود طبق قانون قطع کرد ولی اشکال پیش می آید. عده ای دیگر هستند که نیاز ندارند و شناسایی آنها سخت است. مثال می زنم، فرض کنید 100 درصد نباید یارانه بگیرند از اینها 50 نفر شناسایی می شوند ولی به 50 نفر دیگر می دهیم. این در جامعه نگرانی ایجاد می کند. چون برخی که وضعشان بهتر است میگیرند. راهی بود که همه را شناسایی کنیم که من تاکنون من موافقت نکردم و آن سرک کشیدن به حسابهای مردم است. این ضررش بیشتر از نفعش است. اعتماد مردم به دولت را خدشه وارد می کند. تمام رونق اقتصادی ما باید توسط مردم ایجاد شود دولت تسهیل کننده است. وی خاطرنشان کرد: برای اینکه کارآفرینان به صحنه بیایند باید اعتماد کامل داشته باشند. این اعتماد با هیچ چیز قابل مقایسه نیست. البته دنبالش هستیم اگر بتوانیم راه حلی قابل قبول پیدا کنیم عملیاتی کنیم. هنوز هم دلمان میخواهد خود مردم نگیرند چون بهترین راه همین است. رئیس جمهور در پاسخ به سوال دیگری راجع به طرح های نیمه تمام در پروژه های عمرانی خاطرنشان کرد: در بودجه مردم مطلع هستند که ما امسال دنبال اتمام طرح ها هستیم. اگر طرحی 5 درصد یا 6 درصد اجرا شده نمیتوانیم 2 درصد دیگر ادامه دهیم و بقیه بماند. طرح های نیمه تمام زیادی داریم. بنا داریم طرح هایی را دنبال کنیم که تا پایان سال تمام شوند. 246 طرح در این زمینه را بودجه اختصاص دادیم. مواردی را هم در سفرهای استانی وعده دادم که قرار است آن ها را اجرا کنیم. روحانی ادامه داد: انشاءالله امسال طرح های عمرانی ما در پایان سال خواهید دید که بسیاری از طرح های نیمه تمام که برخی سالها مانده تکمیل می شود که قدم خوبی برای اقتصاد کشور خواهد بود. رئیس جمهور همچنین در ادامه سخنان خود خاطرنشان کرد: یکی از بحث هایی که بسیار مهم است و من خیلی دنبال میکنم، مساله محیط زیست است. نمی خواهم بگویم با تحول در سوخت همه مساله محیط زیست حل می شود. برخی اقدامات طولانی مدت میخواهد مثلا ریزگردها به این سادگی قابل حل نیست. هامون ها و دریاچه هایی که خشک شده به این سادگی برنمیگردد؛ البته داریم روی اینها فکر میکنیم. خیلی دوست دارم ببینم در زاینده رود آب جاری است. دریاچه ارومیه بسیار اهمیت دارد؛نه تنها برای استان آذربایجان شرقی و غربی و اردبیل بلکه برای کشور ما اهمیت زیادی دارد. اگر وضعیتش بحرانی تر شود یک طوفان می تواند شاید 7-8-10 استان ما را طوفان نمک بگیرد و تنفس مردم را دچار مشکل کرده و زمین های کشاورزی را از بین ببرد. اولین تصمیم دولت درباره دریاچه ارومیه بود. روحانی در این باره ادامه داد: گزارش ویژه دادند کارگروه احیای دریاچه ارومیه. جلسات متعددی برگزار می شود در این زمینه. قدم به قدم باید جلو رفت. وی همچنین با بیان اینکه در گازوئیل تحول زیادی رخ داده و گوگردزدایی زیادی شده است، افزود: در برخی از طرحهای گذشته ما مسائل زیست محیطی کم مورد  توجه بوده. در جایی بر مبنای نیاز کشاورزی سد زدیم و محاسبه دقیق نبوده که چه مشکلاتی می تواند ایجاد کند در مسائل زیست محیطی. یکی از مسائلی که مداوم دنبال میکنم مساله آب است که بسیار مهم است. رئیس جمهور با تاکید بر لزوم بالا بردن بهره وری آب، خاطرنشان کرد: شاید قیمت آبی که الان مصرف می شود از قیمت محصول در برخی جاها بیشتر باشد. با طبیعت نمی شود جنگید، قاعده مند بودن فقط برای دنیای سیاست نیست. باید در محیط طبیعی هم اینچنین عمل کرد. با قواعد طبیعت و سنن الهی نمی شود مبارزه کرد. مساله آب بسیار مهم است. روحانی در بخش دیگری از سخنان خود یکی دیگر از حوزه هایی که برای رئیس جمهور مهم است را حوزه ریلی عنوان کرد و گفت: ریل می تواند مسیر مطمئنی برای مردم باشد. انشاءالله در این زمینه قدمهای مهمی برخواهیم داشت. بنادر نیز جزو مسائل مهمی است که دنبال می کنم. جاسک را دنبال میکنیم تا تبدیل شود به بندری برای صادرات نفت. سواحل مکران پتانسیل بالایی دارد. وی در ادامه با تاکید بر اینکه نفت و گاز بویژه در حوزه های مشترک جزو اولویت های دولت یازدهم است، اظهار داشت: در این زمینه اقدامات خیلی خوبی شروع شده است. اینها جزو اولیات من است. رئیس جمهور همچنین با تاکید بر لزوم تعادل بخشی در کشور گفت: امیدواریم در برنامه ششم این را دنبال و به ثمر برسانیم. روحانی تورم را از جمله مسائلی دانست که روزانه به آن فکر کرده و در راستای مهار آن اقدام میکند. وی افزود: هر روز ماه رمضان بخشی از وقت برای خروج از رکود اختصاص می یافت. وی ادامه داد: مسائل اجتماعی ما و حقوق شهروندی مردم و همچنین مسائل سیاسی جامعه ما بسیار مهم است. مردم باید احساس راحتی کنند. البته من باید خدمت مردم بگویم که برخی از موارد دولت به تنهایی نمیتواند کار را تمام کند. اقتضائات حکومت این است که بتوانیم با اجماع نظر و هماهنگی قوای دیگر بتوانیم به نقطه مطلوب برسیم. من هیچ چیز فراموش نکردم. برخی با ایمیل و نامه می نویسند فلان موضوع یادت رفته ولی یادم نرفته. به قولهایم وفادارم. روحانی گفت: از مردم که در همه زمینه ها به دولت کمک کردند و همچنین از کارآفرینان که قدم های بزرگی برداشتند و از کارشناسان و دانشگاهیان به خاطر نقد و تذکراتشان که بسیار ارزشمند است تشکر می کنم. امیدوارم به تذکرات و نقدهایشان ادامه دهند. نکته آخر به سیاسیون میگویم که همه قواعد بازی را رعایت کنیم. در دولت من از همه جناح ها هستند. آرایش خشم را نباید بگذاریم در کشورمان بوجود بیاید. آرایش ما باید تعاون و همدلی و همکاری در مسائل مهم کشور که به نفع کل ملت است باید باشد. همه احزاب باید دست به دست هم دهند تا به نقطه مطلوب برسند. رئیس جمهور در پایان از بنیاد شهید نیز تشکر کرد و گفت: درباره خانواده های شهدا و جانبازان و ایثارگران، دولت بدهکاری از سال 86 داشته که 1700 میلیارد از معوقات مانده بود که نسبت به جانبازان و ایثارگران همه را پرداخت کردیم و امیدواریم تا پایان مهر نسبت به خانواده معظم شهدا را نیز پرداخت کنیم.  یاد امام عزیز و همه شهیدان را  گرامی می داریم و برای سلامت مقام معظم رهبری که امروز خوشحال شدیم بعد از دوران نقاهت به جمع مردم آمده و صحبت کردند، دعا می کنیم.   شبکه خبر
کد خبر: ۴۶۵۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۲۱

عید غدیر خم یکی از اعیاد بزرگ و باشکوه مسلمانان است. روزی که در آن دین کامل شد و پیامبر اکرم صلوات‌الله‌علیه در جمع کم‌نظیری از مسلمانان، علی علیه‌السلام را ولی پس از خود معرفی کردند. سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com: در این اجتماع عظیم، آنچنان که ابن جوزی نقل کرده، ۱۲۰ هزار نفر حاضر بوده‌اند و آن‌چنان که در میان اهل سنت مشهور است، ۴۰ هزار نفر حضور داشته‌اند «مَن کُنتُ مولاه فَهذا علیّ مولاه أللهم والِ من والاه و عادِ من عاداه»، عصاره خطبه غدیر است که در آن پیامبر اسلام صلوات‌الله‌علیه به مومنان ابلاغ می‌کند که هر که او را مولای خویش می‌دانسته، از این پس علی بن ابیطالب را مولا و رهبر خویش بداند و به پیشگاه خداوند دعا می‌کند که پیروان و دوست‌داران او را یاری کند و دشمنان او را دشمن دارد. آنچه پیامبر اکرم فرمودند، پس از آن روی داد که پس از پایان مناسک حج در سال دهم هجری و در میانه راه مکه و مدینه، در سرزمینی به نام غدیر خم، بر پیامبر خدا وحی شد که «ای پیامبر! آن چه را از سوی پروردگارت بر تو نازل شده [به مردم] برسان. اگر این کار را نکنی، رسالت الهی را به انجام نرسانده‌ای و خداوند از مردم نگاهت خواهد داشت.» مهاجر و انصار، سفید و سیاه پس از آن پیامبر برای مسلمانان خطبه خواند و فرمود: «ای مردم! بدانید که خداوند علی را ولی و امام شما قرار داده و اطاعت او را بر مهاجران و انصار و کسانی که به نیکی از آنان پیروی کنند، و بر شهری و روستایی و عجم و عرب و آزاد و مملوک و بزرگ و کوچک و سفید و سیاه واجب کرده است.» آیه مبارکه «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِينًا» پس از خطبه پیامبر اکرم نازل شد و خداوند با این آیه دین را تمام کرد و کافران را از دین اسلام ناامید نمود. آنچنان که در منابع مختلف اسلامی آمده است، آیین بیعت مسلمانان با پیامبر و علی بن ابیطالب علیهم‌السلام، ۳ روز به طول انجامید و حتی زنان با قرار دادن دست در ظرف بزرگ آبی که در سوی دیگر آن دست امام علی علیه‌السلام بود، بیعت خود را اعلام کردند. غدیر در بیان ۱۴ معصوم پیامبر اکرم و ائمه معصوم صلوات‌الله‌علیهم همواره اهمیت فراوانی به واقعه غدیر و اعلام ولایت امیرالمومنین علیه‌السلام نشان داده‌اند تا حقیقت غدیر بر مومنان پوشیده نماند و راه از بیراهه متمایز گردد.۱شیخ صدوق در کتاب «امالی» از امام محمد باقر علیه‌السلام نقل کرده است که روزی پیامبر اکرم به امیرالمومنین فرمود: ای علی! خداوند آیه «یا أیها الرسول بلغ ما أنزل الیک من ربک» را درباره ولایت تو بر من نازل کرد.» پیامبر در ادامه خطاب به علی علیه‌السلام فرمود: ای علی! من جز سخن خدا نمی‌گویم.۲از امام علی علیه‌السلام نیز نقل شده است که خطاب به مهاجر و انصار فرمود: ای مسلمانان و مهاجر و انصار! آیا نشنیدید که رسول خدا صلوات‌الله‌علیه روز غدیر خم چنین و چنان فرمود. سپس تمام چیزهایی که پیامبر در آن روز فرموده بود به مردم یادآوری کرد. همگی گفتند: آری.۳ابن عقده در کتاب خود «الولایة» از محمد بن اُسید نقل می‌کند که از حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها پرسیدند آیا پیامبر پیش از رحلت خود درباره امامت علی بن ابیطالب چیزی فرمود؟ دختر پیامبر پاسخ داد: «وا عجبا! انسیتم یوم غدیر خم»؛ شگفتا! آیا روز غدیر خم را فراموش کردید؟!۴از امام حسن مجتبی علیه‌السلام نیز نقل شده است که هنگامی که می‌خواست با معاویه صلح کند، به او فرمود: امت مسلمان از پیامبر شنیدند که درباره پدرم فرمود: انه منی بمنزلة هارون من موسی. امام حسن علیه‌السلام پس از آن فرمودند: همچنین دیدند که پیامبر وی را در غدیر خم به عنوان امام نصب فرمود.۵آنچنان که سلیم بن قیس نقل کرده، امام حسین علیه‌السلام، قبل از مرگ معاویه خانه خدا را زیارت کرد و سپس بنی‌هاشم را جمع کرده و فرمود: آیا می‌دانید پیامبر اکرم صلوات‌الله‌علیه، علی را در روز غدیر خم نصب کرد؟ همگی گفتند: آری.۶ابن اسحاق در سیره امام سجاد علیه‌السلام آورده است: به علی بن حسین گفتم «من کنت مولاه فعلیّ مولاه» یعنی چه؟ حضرت فرمود: «أخبرهم انه الامام بعده»؛ یعنی به مردم خبر داد که علی امام بعد از اوست.۷ابان ابن تغلب از امام باقر علیه‌السلام نقل می‌کند که درباره «من کنت مولاه فعلیّ مولاه» فرمود: «ای اباسعید! پیامبر فرمود امیر مومنان در میان مردم جانشین من خواهد بود.»۸زید شحام از امام جعفر صادق علیه‌السلام نقل کرده است که زمانی در محضر امام صادق علیه‌السلام بود و مردی معتزلی از ایشان درباره سنت پرسید. امام علیه‌السلام در پاسخ فرمود: هر چیزی که فرزند آدم به آن نیاز دارد، حکم آن در سنت خدا و پیامبر صلوات‌الله‌علیه وجود دارد و اگر سنت نبود، خداوند هرگز بر بندگان احتجاج نمی‌کرد. مرد پرسید: خداوند با چه چیزی بر ما احتجاج خواهد کرد؟ امام صادق علیه‌السلام در پاسخ به مرد معتزلی فرمود: با «الیوم اکملت لکم دینمکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا» ولایت را تمام گردانید و اگر سنت یا فریضه تمام نبود، خدا به آن احتجاج نمی‌کرد.۹عبدالرحمن بن حجاج از امام موسی بن جعفر علیه‌السلام درباره نماز در مسجد غدیر خم پرسید، ایشان فرمودند: صل فیه فإن فیه فضلا و قد کان ابی یأمر بذلک؛ یعنی نماز بخوان. به درستی که در آن، فضل فراوان است و پدرم به آن امر کرد.۱۰محمد بن ابی نصر بزنطی نقل می‌کند که در خدمت امام رضا علیه‌السلام بود و جمعیتی فراوان مشغول گفتگو درباره غدیر بودند و برخی منکر این واقعه بودند. امام فرمود: «پدرم از پدرش روایت کرد که روز غدیر در میان اهل آسمان مشهورتر است از اهل زمین.» امام سپس رو به ابی نصر بزنطی کرد و فرمود: «خداوند گناه ۶۰ سال را از مردان و زنان مومن و مسلم می‌زداید و دو برابر آنچه در ماه رمضان از آتش دوزخ می‌رهاند، در این روز آزاد می‌کند.»۱۱ابن ابی عمیر از امام جواد علیه‌السلام روایت کرده است که درباره آیه «یا ایها الذین آمنو اوفوا بالعقود» فرمود: پیامبر گرامی در ۱۰ مکان به خلافت اشاره کرده است و پس از آن این آیه نازل شد. (و از بندگان خود خواست به عهدهای خود وفا کنند).۱۲شیخ مفید در کتاب شریف ارشاد زیارت امیر مومنان علیه‌السلام را از امام حسن عسکری و آن امام از پدر خویش امام هادی علیه‌السلام نقل می‌کند و می‌گوید: در روز عید غدیر حضرت علی علیه‌السلام را در روز عید غدیر زیارت کرد و فرمود: «اشهد انک المخصوص بمدحة الله المخلص لطاعة الله»؛ یعنی شهادت می‌دهم که مدح خدا به تو اختصاص دارد و در طاعت او مخلصی.» سپس شیخ مفید نقل می‌کند که امام هادی علیه‌السلام داستان غدیر را نقل فرمود.۱۳حسن بن ظریف به امام حسن عسکری علیه‌السلام نامه نوشت و پرسید: «من کنت مولاه فعلی مولاه» یعنی چه؟ امام یازدهم فرمود: خداوند اراده فرمود که این جمله نشان و پرچمی باشد تا اهل خدا هنگام اختلاف‌ها با آن شناخته شود.۱۴در دعای شریف ندبه که بنابر اسناد روایی منسوب به امام زمان عجل‌الله‌تعالی فرجه است، آمده است: «فلما انقضت ایامه اقام ولیه علی بن ابیطالب صلواتک علیهما و آلهما هادیا اذ کان هو المنذر و لکل قوم هاد فقال و الملأ امامه من کنت مولاه فعلیّ مولاه.» امام دوازدهم علیه‌السلام به صراحت به شهادت پیامبر در برابر مردم اشاره می‌کند که در برابر جمعیتی از مسلمانان بر ولایت امام علی علیه‌السلام بر مسلمانان پس از خود حکم کرد.(مهر)
کد خبر: ۴۶۴۷   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۲۱

سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com: دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله‌العظمی امام خامنه‌ای گزیده‌ای از بیانات ایشان را به مناسبت عید سعید غدیر خم به شرح زیر  منتشر نموده است: * زنده نگه‌داشتن غدیر، زنده نگه‌داشتن اسلام استمسئله‌ی امامت و مسئله‌ی ولایت و زنده نگهداشتن غدیر، به یک معنا زنده نگهداشتن اسلام است. مسئله فقط مسئله‌ی شیعه و معتقدین به ولایت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) نیست. اگر ما مردم شیعه و مدعی پیروی از امیرالمؤمنین حقیقت غدیر را درست تبیین کنیم، هم خودمان درک کنیم، هم به دیگران معرفی کنیم، خود مسئله‌ی غدیر میتواند وحدت‌آفرین باشد. بحث اعتقاد قلبی و اتصال یک نحله‌ی دینی و مذهبی به یک اصل اعتقادی، یک بحث است؛ شناخت مسئله، بحث دیگری است. اسلام عالی‌ترین مسئله در باب تشکیل جامعهی اسلامی و نظام اسلامی و دنیای اسلامی را در مسئله‌ی غدیر متجلی کرده است. ۱۳۹۱/۰۸/۱۰ * غدیر فقط مسأله جانشینی نیست توجه دادن به مسأله امامت استماجرای غدیر فقط نصب یک جانشین برای پیغمبر نبود. غدیر دو جنبه دارد: یکی جنبه‌ی نصب جانشین است. جنبه‌ی دیگر قضیه، توجه دادن به مسئله‌ی امامت است؛ امامت با همان معنائی که همه‌ی مسلمین از این کلمه و از این عنوان میفهمیدند. امامت یعنی پیشوائی انسانها، پیشوائی جامعه در امر دین و دنیا؛ این یکی از مسائل اصلی در طول تاریخ طولانی بشر بوده است. مسئله‌ی امامت، یک مسئله‌ی مخصوص مسلمانها یا مخصوص شیعیان نیست. امامت یعنی یک فردی، یک گروهی بر یک جامعه‌ای حکمرانی میکنند و جهت حرکت آنها را در امر دنیا و در امر معنویت و آخرت مشخص میکنند. این یک مسئله‌ی همگانی است برای همه‌ی جوامع بشری. ۱۳۸۹/۰۹/۰۴ * عیدالله‌الاکبرغدیر در آثار اسلامی ما به «عیدالله‌الاکبر»، «یوم العهد المعهود» و «یوم المیثاق المأخوذ» تعبیر شده است. این تعبیرات که نشان دهنده‌ی تأکید و اهتمامی خاص به این روز شریف است، خصوصیتش در مسأله‌ی ولایت است. آن عاملی که در اسلام ضامن اجرای احکام است، حکومت اسلامی و حاکمیت احکام قرآن است، والا اگر آحاد مردم، ایمان و عقیده و عمل شخصی داشته باشند، لیکن حاکمیت -چه در مرحله‌ی قانونگذاری و چه در مرحله‌ی اجرا - در دست دیگران باشد، تحقق اسلام در آن جامعه، به انصاف آن دیگران بستگی دارد. اگر آنها افراد بیانصافی بودند، مسلمانان همان وضعی را پیدا میکنند که شما امروز در کوزوو، دیروز در بوسنی و هرزگوین، دیروز و امروز در فلسطین و در جاهای دیگر شاهدش بوده‌اید و هستید - ما هم در ایران مسلمان عریق و عمیق خودمان، سالهای متمادی همین را مشاهده میکردیم - اما چنانچه حکام، قدری با انصاف باشند، اجازه خواهند داد که این مسلمانان به قدر دایره‌ی خانه‌ی خودشان - یا حداکثر ارتباطات محله‌ای - چیزهایی از اسلام را رعایت کنند؛ ولی اسلام نخواهد بود! ۱۳۷۸/۰۱/۱۶ * اگر تخلف نمیشد...امروز ما و جامعه‌ی بشری، همچنان در دوران نیازهای ابتدایی بشری قرار داریم. در دنیا گرسنگی هست، تبعیض هست - کم هم نیست؛ بلکه گسترده است، به یک جا هم تعلق ندارد؛ بلکه همه جا هست - زورگویی هست، ولایت نابحق انسان‌ها بر انسان‌ها هست؛ همان چیزهایی که چهار هزار سال پیش، دو هزار سال پیش به شکل‌های دیگری وجود داشته است. امروز هم بشر گرفتار همین چیزهاست و فقط رنگ‌ها عوض شده است. «غدیر» شروع آن روندی بود که میتوانست بشر را از این مرحله خارج کند و به یک مرحله‌ی دیگری وارد کند. آن وقت نیازهای لطیف‌تر و برتری، و خواهش‌ها و عشق‌های به مراتب بالاتری، چالش اصلی بشر را تشکیل میداد. راه پیشرفت بشر که بسته نیست! ممکن است هزارها سال یا میلیون‌ها سال دیگر بشریت عمر کند؛ هر چه عمر کند، پیوسته پیشرفت خواهد داشت. منتها امروز پایه‌های اصلی خراب است؛ این پایه‌ها را پیغمبر اسلام بنیانگزاری کرد و برای حفاظت از آن، مسأله‌ی وصایت و نیابت را قرار داد؛ اما تخلف شد. اگر تخلف نمیشد، چیز دیگری پیش میآمد. «غدیر» این است. در طول دوران دویست‌وپنجاه ساله‌ی زندگی ائمه (علیهم‌السلام) - که عمر دوران ظهور ائمه از بعد از رحلت پیغمبر تا زمان وفات حضرت عسکری، دویست‌وپنجاه سال است - هر وقت ائمه توانسته‌اند و خودشان را آماده کرده‌اند تا این‌که به همان مسیری که پیغمبر پیش‌بینی کرده بود، برگردند؛ اما خوب، نشده است دیگر. حالا ماها در این برهه‌ی از زمان، به میدان آمده‌ایم و همتی هست به فضل و توفیق الهی و ان‌شاءالله که به بهترین وجهی ادامه پیدا کند. ۱۳۸۴/۱۰/۲۹ * نباید طرح مسأله غدیر به جدایی مسلمان‌ها بینجامدمرحوم آقای مطهری (رضوان‌الله‌علیه) مقاله‌ای به نام «الغدیر و وحدت اسلامی» دارد؛ ایشان در آن، این مسأله را تبیین میکند که، طرح مسأله‌ی غدیر، چطور میتواند وسیله‌ای باشد برای نزدیک کردن دل‌های مسلمان‌ها به همدیگر. مرحوم علامه‌ی امینی هم عقیده‌ی شیعه را در «الغدیر» اثبات کرده است؛ اما کتاب، بیان، لحن، سلیقه و شیوه‌ی برخورد او با مسأله، طوری است که همه‌ی مسلمین را جذب میکند.شما تقریظهایی را که مسلمانان مصر، شام و دیگر نقاط دنیا بر کتاب ایشان نوشته‌اند، ببینید! ما باید توجه داشته باشیم که نوع طرح مسأله، طوری نباشد که به جدایی مسلمان‌ها بینجامد؛ این خیلی مهم است. الان جمعیت انبوهی از مسلمانان دنیا به مکتب و مذهب ما معتقدند و در دنیا هم آبرومندند. هم جمهوری اسلامی در ایران و هم شیعیان در هر نقطه‌ای که هستند، مردم آبرومندی هستند و در عراق، لبنان و جاهای دیگر، مسلمان‌ها به وجود اینها افتخار میکنند. بنابراین باید مراقب باشیم که مسأله را طوری طرح کنیم که هم‌عقیده‌های خودمان ناراحت نشوند. البته باید عقیده‌ی خودمان را بیان و آن را تثبیت کنیم؛ اما اشتباهات و خطاها را هم برطرف کنیم. ۱۳۸۴/۰۹/۱۴ * مسأله‌ی غدیر ورود نبی مکرم اسلام در امر مدیریت جامعه است مسأله‌ی غدیر و تعیین امیرالمؤمنین (علیه‌الصلاةوالسلام) به عنوان ولیامر امت اسلامی از سوی پیامبر مکرم اسلام (صلیالله‌علیه‌واله‌وسلم) یک حادثه‌ی بسیار بزرگ و پرمعناست؛ در حقیقت دخالت نبی مکرم در امر مدیریت جامعه است. معنای این حرکت که در روز هجدهم ذیالحجه سال دهم هجرت اتفاق افتاد، این است که اسلام به مسأله‌ی مدیریت جامعه به چشم اهمیت نگاه میکند.این‌طور نیست که امر مدیریت در نظام اسلامی و جامعه‌ی اسلامی، رها و بیاعتنا باشد. علت هم این است که مدیریت یک جامعه، جزو اثرگذارترین مسائل جامعه است. تعیین امیرالمؤمنین هم - که مظهر تقوا و علم و شجاعت و فداکاری و عدل در میان صحابه‌ی پیغمبر است - ابعاد این مدیریت را روشن میکند. معلوم میشود آنچه از نظر اسلام در باب مدیریت جامعه اهمیت دارد، اینهاست. کسانی که امیرالمؤمنین را به جانشینی بلافصل هم قبول ندارند، در علم و زهد و تقوا و شجاعت آن بزرگوار و در فداکاری او برای حق و عدل، تردید ندارند؛ این مورد اتفاق همه‌ی مسلمین و همه‌ی کسانی است که امیرالمؤمنین (علیه‌الصلاةوالسلام) را میشناسند. این نشان میدهد که جامعه‌ی اسلامی از نظر اسلام و پیغمبر، چه نوع مدیریت و زمامداری و حکومتی را باید به عنوان هدف مطلوب دنبال کند. ۱۳۸۳/۱۱/۱۰ * عید غدیر، سنت ملی ماستعید غدیر هم سنت ملی ماست؛ چون ملت ما دارای این عقیده و این محتوا و این هویت در ذهن خودش هست. یکی از کارهای دشمنان این است که ملتها را از هویت خالی کنند. البته این قضیه، داستان مفصلی است و با دو کلمه، نه میشود ابعادش را نشان داد و نه میشود خطرش را آن‌چنان که هست، گوشزد کرد. شما در محیط دانشجویی با این سیاست کلی که شناخته و ناشناخته و پیدا و پنهان وجود دارد، باید مبارزه کنید و مبانی ارزشی را - مبانیای که حقیقتا تشکیل‌دهنده‌ی هویت ملت ایران است و میتواند آنها را پیش ببرد و صاحب همه چیز کند - حفظ کنید. ۱۳۸۲/۰۲/۰۸ کلیک کنید * او عادل‌ترین شما در بین مردم است!نبیاکرم در بیان صفات امیرالمؤمنین میفرماید: «اعدلکم فی الرعیة»، او عادل‌ترین شما در بین مردم است. هم عدالت درونی و معنوی و فردی امیرالمؤمنین مراد است و هم عدالت رفتاری و عدالت اجتماعی او. اینها چیزهایی است که در زبان به آسانی میشود بیان کرد، اما در تحقق و تبلور در عمل است که انسان به عظمت این حقیقت و کسانی که تجسم این حقیقت بوده‌اند، پی میبرد. عدالت به معنای واقعی کلمه در وجود امیرالمؤمنین، در رفتار او، در تقوای او و در توجه او حضور دارد. در رفتار بیرونی او هم عدالت تجسم پیدا میکند. امروز بعد از گذشت قرنها، اگر بخواهیم عدالت را تعریف کنیم و آن را در ضمن مثال و نمونه بیان کنیم، هیچ مثالی رساتر و گویاتر از رفتار امیرالمؤمنین علیه‌السلام نمیتوانیم پیدا کنیم. این است که نبیاکرم او را به امر پروردگار و با نصب الهی به مردم معرفی و به مقام ولایت منصوب میکند. این یک حقیقت اسلامی است. این کجا و این‌که کسی معتقد باشد که هر ظالمی با هر شیوه و رفتار بازیگرانه‌ای توانست زمام قدرت را در دست بگیرد، مردم باید از او اطاعت کنند، کجا؟! این اسلام است یا آن؟! لذا مسأله‌ی غدیر با این مضمون والا متعلق به همه‌ی مسلمانهاست، چون به معنای حاکمیت عدل، حاکمیت فضیلت و حاکمیت ولایت‌اللَه است. اگر ما هم بخواهیم حقیقتاً از متمسکین به ولایت امیرالمؤمنین باشیم، باید خودمان و محیط زندگیمان را به عدل نزدیک کنیم. بزرگ‌ترین نمونه این است که هرچه بتوانیم، استقرار عدل کنیم. چون دامنه‌ی عدالت نامحدود است. هرچه بتوانیم عدل را در جامعه بیشتر مستقر کنیم، شباهت ما به امیرالمؤمنین و تمسک ما به ولایت آن بزرگوار بیشتر خواهد شد. ۱۳۸۱/۱۲/۰۱ * غدیر و انقلاب اسلامی ایرانشاید اکثر آن کسانی هم که در ماجرای بیعت امیرالمؤمنین علیه‌الصلاةوالسلام، گرد آن بزرگوار را گرفتند و با او بیعت کردند و پای فشردند و فداکاری نمودند، واقعه‌ی غدیر و به طریق اولی ظهور اسلام و جنگهای امیرالمؤمنین را ندیده بودند. اما اسلام و هدایت و نور آن فقط برای کسانی نیست که در آن وقت حضور داشتند، بلکه برای همه و برای همیشه است: «و اخرین منهم لما یلحقوا بهم». انقلاب اسلامی شروع یک راه پرافتخار و سعادت‌بخش بود. همه‌ی کسانی که از بیعدالتی رنج برده‌اند و تشنه‌ی عدالتند، این پدیده را به جان دوست دارند و برای آن تلاش میکنند. همه‌ی کسانی که سنگینی و فشار نظام دیکتاتوری و اختناق و زورگویی و قدرت فردی را احساس کرده یا درباره‌ی آن فکر کرده‌اند، از انقلاب اسلامی، از حرکت ملت مسلمان و از مبارزه‌ی فراگیر این ملت استقبال کرده‌اند و میکنند. مخصوص امروز نیست، در آینده هم همین‌طور خواهد بود. ۱۳۸۱/۱۰/۱۹ * اوج مطلوب همه‌ی رسالت‌هاامیرالمؤمنین علیه‌الصلاةوالسلام در مقابله با خطرها آن‌چنان شجاعانه عمل میکند که میگوید کسی نمیتوانست با فتنه‌ای که من چشم آن را درآوردم - منظور، فتنه‌ی خوارج است - یا فتنه‌ی ناکثین درافتد. آن معنویت و دین و اخلاق و فضیلت از یک طرف، آن بینش عمیق و شجاعت و فداکاری و عواطف رقیق انسانی در کنار صلابت و استحکام معنوی و روحی از طرف دیگر؛ همه‌ی اینها ناشی از عصمت است؛ چون خدای متعال او را به مقام عصمت برگزیده است و گناه و اشتباه در کار او وجود ندارد. اگر چنین کسی در رأس جامعه باشد، اوج مطلوب همه‌ی رسالتهاست. این معنای غدیر است. در غدیر، چنین کاری اتفاق افتاد. ۱۳۸۰/۱۲/۱۲ * بشریت، حکومت پنج‌ساله‌ی امیرالمومنین را هرگز فراموش نخواهد کردامامت، یعنی همان اوج معنای مطلوب اداره‌ی جامعه در مقابل انواع و اقسام مدیریتهای جامعه که از ضعفها و شهوات و نخوت و فزون‌طلبی انسانی سرچشمه میگیرد. اسلام شیوه و نسخه‌ی امامت را به بشریت ارائه میکند؛ یعنی این‌که یک انسان، هم دلش از فیض هدایت الهی سرشار و لبریز باشد، هم معارف دین را بشناسد و بفهمد - یعنی راه را درست تشخیص دهد - هم دارای قدرت عملکرد باشد - که «یا یحیی خذ الکتاب بقوة» - هم جان و خواست و زندگی شخصی برایش حائز اهمیت نباشد؛ اما جان و زندگی و سعادت انسانها برای او همه چیز باشد؛ که امیرالمؤمنین در کمتر از پنج سال حکومت خود، این را در عمل نشان داد. شما میبینید که مدت کوتاه کمتر از پنج سال حکومت امیرالمؤمنین، به عنوان یک نمونه و الگو و چیزی که بشریت آن را هرگز فراموش نخواهد کرد، در طول قرنها همچنان میدرخشد و باقی مانده است. این نتیجه‌ی درس و معنا و تفسیر واقعه‌ی غدیر است. ۱۳۸۰/۱۲/۱۲ * توصیه رهبر انقلاب درباره کتاب الغدیرهمین کتاب الغدیر هم به‌نظر من مهجور است. من به دوستانمان سفارش کردم الغدیر را که در آن صدها کتاب است - یعنی ایشان درباره‌ی موضوعات مختلف، مطالبی دارد. گاهی صد صفحه، هشتاد صفحه درباره‌ی یک شخص، یک مطلب، یا یک حدیث، مطلب دارد و یک نفر باید اینها را از اولِ الغدیر بخواند، تا به مطلب مورد نظر برسد و از آن استفاده کند. حالا کو آن آدمی که حوصله کند، یازده جلد کتاب الغدیر را بخواند و این‌گونه مطالب را بیرون بکشد؟! - مورد بررسی دقیق قرار دهند و موضوعات مختلف را دانه دانه بیرون بکشند؛ هر کدامشان یک کتاب، یا یک جزوه است. الغدیر هم - آن کاخ عظیمی که مرحوم امینی ساخته - به جای خود محفوظ؛ این کتابها هم دانه دانه بیاید و اقطار عالم را پر کند. یعنی الغدیر به صورت یک مجموعه، وجود داشته باشد، یک جا هم جزوه، جزوه وجود داشته باشد. ۱۳۷۸/۱۲/۱۰
کد خبر: ۴۶۴۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۲۱

تخت فولاد اصفهان، همچون گنجينه اي است كه گوهرهاي نايابي را در دل خود نگه داشته است و اسرار مگو در باب اين گوهرهاي ناياب بسيار دارد! سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com : به گزارش رويش نيوز، تخت فولاد دركنار قبرستان بقیع مدینه، ابوطالب مكه و وادی السلام نجف اشرف از مهمترین و متبرك ترین مرقدهای جهان اسلام به شمار می رود. تا آنجایی كه برخی معتقدند تخت فولاد به واسطه قدمت و قبور متبرك آن، دومین قبرستان جهان اسلام است. در جاي جاي اين تكه از بهشت معنوي كه قدم مي گذاري عظمت هاي عرفاني و علمي زيادي مدفون است. يكي از اين ذخاير عظيم، عارف وارسته و عالم برجسته حضرت باباركن الدين است. نامش«مسعود بن عبدالله»و لقبش«ركن الدين»و از اهالي بيضاء «در شيراز »است. اما نسبت «انصاري» كه برخي به وي داده اند بي مدرك بوده و نام كاملش«باباركن الدين مسعود بن عبدالله بيضاوي» است. «بابا» در قديم به دو گروه اطلاق مي شد و يكي از آن دو گروه عارفان و زاهدان و قطبها بودند؛ اين عده اغلب در قرنهاي هشتم و نهم مي زيستند و قبرهاي زيادي از اينها در اصفهان است و از آن رو كه ركن الدين مسعود هم از اين گروه بود وي نيز بابا لقب گرفت. تاريخ تولد وي روشن نيست اما وفاتش در(يكشنبه۲۶/ربيع الاول۷۶۹ق)رخ داده است. مزار اين عارف برجسته، همچنان كه از سنگ نوشته وي هم هويداست، از ديرباز تاكنون مورد توجّه بسياري از انديشه وران شيعي بوده است، كه از اين ميان داستان كرامت آميز مزار وي در مورد شيخ بهايي  و ارادت محمّد تقي مجلسي و ملا حسن نائيني آرندي  و سيّد عبدالكريم كشميري در خور توجّه است. وي آنگونه كه خود نوشته از كودكي معاني توحيدي را ادراك مي كرده و در عرفان علمي شاگرد كمال الدين عبدالرزاق كاشاني و داوود بن محمود قيصري بوده درطريقه سير و سلوك نيز ظاهرا از سلسله سهرورديان است و گويند استادش درعرفان عملي بابابيات است. همچنين نوشته اند كه شاه نعمت الله ولي مقدمات علوم رانزد ركن الدين شيرازي تحصيل كرد. مرقد باباركن الدين- كه در زمان حيات خود نيزبا عزت  و احترام مي زيست- پس از رحلت وي تاكنون محل توجه و زيارت و توسل مردم و بزرگان و عرفا بوده و سال ها پس از رحلتش كرامتي هم از او رخ داد: روزي مرحوم بهاءالدين محمدعاملي- مشهور به شيخ بهائي- با عده اي از بزرگان به زيارت اهل قبور مي روند. به قبرستان تخت فولاد كه  مي رسند هنوز نفس تازه نكرده بودند كه شيخ بهائي به اطرافيان خود فرمود: «من چيزي شنيدم آيا شما هم شنيديد؟» حاضران گفتند:«ما چيزي نشنيديم و اصلاً كسي سخني نگفت !» مرحوم شيخ بهائي جمله اي را كه شنيده بودبه آنان نگفت و به خانه بازگشت و در خانه را به روي خود بست و شروع به گريه و تضرع وتوجه به آخرت نمود و تقريبا شش ماه بعد، دارفاني راوداع كرد و جسدش را از اصفهان به مشهد برده و دفن كردند. مرحوم محمد تقي مجلسي مي نويسد: من از نزديكان شيخ بهائي بودم و او به من فرمود: «من به آماده شدن براي مرگ خبرداده (وامر) شدم» و آن جمله اي كه۲۶۲ سال پس از رحلت باباركن الدين از قبر وي , خطاب به شيخ بهائي گفته شد اين بود: «شيخنا! درفكرخودباش !»alt  بقعه باباركن الدين يكي از اماكن عبادت و رياضت مرحوم شيخ حسن علي نخودكي  اصفهاني بود. مرحوم حاجي كرباسي نيز به بابا ركن الدين اعتقاد تام داشت و به زيارتش مي رفت.  بزرگ ديگري كه به زيارت وي مي رفت فقيه عارف حضرت آيت الله سيدعبدالكريم رضوي كشميري بود. مرحوم كشميري از قبور علماء به قبر استادش مرحوم آيت الله سيد علي قاضي در وادي السلام نجف و باباركن الدين در قبرستان تخت فولاد اصفهان زياد اهميت مي داد و اين دو را ممتاز مي شمرد و مي فرمود: «باباركن الدين روح و ريحان است» و  نيز مي فرمود: « بر مرقد ركن الدين خواستم بفهمم ذكر او چه بوده الهامم شد كه ذكرش(لااله الاالله) بوده است». در كتاب آفتاب خوبان( شرح احوال سیدالعارفین آیت‌الحق سید عبدالکریم کشمیری، قدس سره)، آمده است: استاد سید عبدالکریم کشمیری(ره) درباره باباركن الدين مي فرمود: «من ابتدا در قبرستان تخت فولاد اصفهان از قبر بابا ركن‏الدین غافل بودم، اما یك‏بار دریافتم جذبه ‏اى مرا به سوى قبر وى مي كشاند. حالى كه تا آن هنگام در قبرستان تخت فولاد برایم پیش نیامده بود».همچنین استاد با سه نفر از شاگردان سر قبر باباركن‏ الدین در قبرستان تخت فولاد اصفهان رفتند و ساعتى نشستند. ایشان خطاب به بابا ركن‏ الدین فرمود: «مي دانم آبرو دارى، مرا به نجف برگردان».بعد فرمود: «الحمدللَّه امروز عمرمان به عبادت گذشت».یكى از شاگردان عرض كرد: »به عبادت»؟!فرمود: «آرى! كنار قبر او؛ او خیلى قوى است».حضرت استاد فرمودند: من هروقت در زندگیم، مشكلى برایم رخ مى‏ دهد، یك سوره یاسین براى بابا ركن‏ الدین مدفون در قبرستان تخت فولاد اصفهان مى‏ خوانم، مشكلم حل مى‏ شود.یكى از شاگردان استاد مى‏ گوید: «با استاد و دو تن از طلاب كه از قم همراه استاد بودند، بر مرقد بابا ركن ‏الدین بودیم. من كنار استاد ایستاده بودم و آن دو با كمى فاصله از ما نشسته بودند. ناگهان مشاهده كردم شخصى چهارشانه با ریش حنایى رنگ و به نسبت بلند، در حالى كه یك سینى با چهار فنجان قهوه در دست داشت به ما نزدیك مى‏ شود.همان دم استاد به من فرمود: مى‏ بینى؟آن چه مى‏ دیدم را به ایشان عرض كردم. آن‏گاه فرمود: خودش است! خودش است!بابا ركن‏ الدین آمد و جلو هر یك از ما چهار نفر فنجانى از قهوه قرار داد و آن دو (شاگرد هم) فنجان مقابل خود را برداشتند. یكى از آن دو، همه قهوه خود را از بالاى شانه خود به پشت سرش ریخت و دیگرى هم همین كار را كرد ولى مقدار كمى قهوه از گوشه لبش وارد دهانش شد.پس از آن واقعه شخصى كه كمى از آن قهوه را چشیده بود، چنان مست بابا ركن ‏الدین شده بود كه مى‏ گفت: نمى‏ دانید این‏جا چه خبر است! اگر انسان از قم براى زیارت این‏جا پیاده بیاید، جا دارد».  به گزارش رويش نيوز، باباركن الدين شرحي مبسوط به زبان فارسي بر كتاب فصوص الحكم از محيي الدين ابن عربي نگاشته و خود در حل مشكلات و رموز آن از نعمان خوارزمي استفاده كرده و به تشويق همين استادش آن را به  پايان رسانده است. بابا خود مي نويسد: «نمي خواستم شرحم را از مسوده  پاك نويس كنم اما در رويائي به من فرمودند: «و اما به نعمه ربك فحدث!»و در اثر اين امر،آن را به انجام رساندم . شرح ركن الدين بر فصوص  «نصوص الخصوص في ترجمه الفصوص» نام دارد و خلاصه اي از شرحهاي قبلي اين كتاب مخصوصا شرح كاشاني و قيصري است به علاوه مطالب و ره آوردهاي علمي و عرفاني تازه خود،كه بر آنها افزوده است. در مقدمه اين كتاب گفته كه قصد دارد كتابي در كليات عرفان بنگارد و معلوم نيست آيا آن را نوشته يا خير؟ اثر ديگرش«معلوم الخصوص من مفهوم الفصوص»است كه ناتمام مانده؛ همچنين كتابي به نام «كشف الضر في نظم الدر»در شرح قصيده تائي بزرگ ابن فارض و رساله ي ديگري هم بنام «قلندريه»دارد. باباركن الدين از قديمي ترين دانشمنداني است كه در تخت فولاد به خاك سپرده شده و تا چندي پس از عهد صفوي قبرستان تخت فولاد را هم « قبرستان بابا ركن الدين» مي گفتند حتي پل خواجو را كه در معبر آن مقبره واقع شده«پل باباركن الدين» مي ناميدند. alt مقبره باباركن الدين شيرازي، يكي از قديمترين آرامگاه هاي مغولي موجود در اصفهان است، كه چندين بار مرّمت شده است. بنابر كتيبه موجود در مدخل بقعه به خطِ ثلث محمد صالح اصفهاني مولوي، به اهتمام شاه عباس اول بخشي از آن مرمت شده و بر اساس كتيبه چله خانۀ آن در سال ۱۱۱۲ق در زمان شاه سلطان حسين صفوي تعميري بنيادين در آن انجام پذيرفته است. بنا به سنگ نوشته ديوار غربي مَدخل بقعه، در سال ۱۲۰۰ق توسط ميرزا محمد نصير بايزيدي بسطامي تعمير شده است و گويي پس از اين تاريخ نيز چندين بار مرّمت شده است. بر اين مقبره زيبا، گنبد هرمي فيروزگوني با دوازده ترك بر روي پنج پايه، به عدد ماه هاي سال يا عدد ائمه دوازده گانه وجود دارد كه در نوع خود اثر هنري بس زيبا و در خور توجّهي را فراهم آورده است. سردر ورودي تكيه كه در پيشخوان شمالي قرار گرفته داراي كتيبه اي است به خط ثلث محمد صالح مولوي اصفهاني. نماي بيروني بقعه كه به علت اضافه شدن پيشخوان شمالي، هفت ضلعي مي باشد به صورت طاق نماهايي با لچكي هاي منقوش و كاشي كاري شده چشم را مي نوازد. اتاق هايي در طرفين پيشخوان ورودي و سنگابي مكعب شكل در مقابل اتاق ضلع شرقي قرار دارد. بنايي آجري به سبك معماري صفوي در جبهه شمالي تكيه كه برخي آن را چله خانه مي نامند از ديگر جاذبه هاي ان تكيه مي باشند. اين تكيه مدفن بزرگاني است همچون: مسعود بن عبدا... بيضاوي، عارف برجسته قرن هشتم متوفي 769 هـ .ق ميرزا حسن خان جابري انصاري مورخ، محقق و اديب متوفي 1376هـ .ق ملا محمد علي نوري مازندراني عالم و عارف جليل القدر، متوفي 1253هـ .ق ملا حسن نائيني آرندي عارف كامل و عالم رباني متوفي 1270هـ .ق جواد مجدزاده صهباي كرماني اديب و فرهنگي، متوفي 1364هـ .ق
کد خبر: ۴۵۶۸   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۱۴

دقت کنیم که از ثبات عقیده و باور دینی برخوردار شویم تا در دست اندازها و گرد و غبارها ره گم نکنیم و با اشاره ای و پستی و پولی و عنوانی و تعریفی از جاده حق و حقیقت خارج نشویم...
کد خبر: ۴۵۵۵   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۱۲

اما علت و عامل دومي که پدرت "صدام" را عقده اي کرده بود اين بود که او در سن نوجواني مورد تجاوز جنسي قرار گرفت. سایت تحلیلی خبری آوای دنا  avayedena.com : به گزارش شيعه آنلاين، سرهنگ «رياض آل شليبة» افسر بازنشسته و سابق حزب منحله بعث که سال هاي سال است در ايالت ميشيگان آمريکا اقامت دارد،‌ در نامه اي خطاب به "رغد" دختر "صدام" ديکتاتور سابق عراق، اخبار و اطلاعات محرمانه و منتشر نشده اي را براي اولين بار منتشر کرد. در بخشي از اين نامه که توسط بيشتر رسانه هاي عراقي منتشر شده، آمده: رغد خانم.. دختر رئيس سابق عراق، متأسفانه بايد به عرض شما برسانم که علت اين همه عقده اي که پدرت در دوران حکومت داريش داشت چندين عامل بوده که مهم ترين آن را مي توان در اين دو نکته خلاصه کرد. اولا وي همواره از کودکي به دليل اينکه نمي دانست پدر واقعيش چه کسي بوده، رنج مي برد. اين افسر بازنشسته ارتش سابق عراق در ادامه نامه اش مي افزايد: اما علت و عامل دومي که پدرت "صدام" را عقده اي کرده بود اين بود که او در سن نوجواني مورد تجاوز جنسي قرار گرفت. وي همچنين نوشت: شرح ماجراي تجاوز به وي چنين بود. او توسط دايي اش "خيرالله طلفح" که سرپرستي خانواده "صدام" را بر عهده داشت، به بغداد فرستاده شد تا در آنجا کار کند. "صدام" در بغداد ابتدا در ترمينالي کار پيدا کرد و با چند نفر از رانندگان دوست شد اما متأسفانه همه آنها افراد خلافکار و منحرفي بودند. او ادامه داد: اين چند نفر عبارت بودند از «علي ماما» (رياست اين گروه اراذل و اوباش را بر عهده داشت)، خالد دونکي، حمودي الأقجم، طالب ابن ماهيه، قيس الجندي، باسم المعيدي، محمد شعيطه، و در نهايت صدام حسين التکريتي (که کوچک ترين عضو اين گروه بود). سرهنگ «رياض آل شليبة» افزود: در نهايت پليس همه آنها را شناسايي، بازداشت و سپس به زندان انداخت. البته "صدام" هم که با آنان همدست شده بود مدت کوتاهي به همان خاطر در زندان بود. اين داستان را همه در عراق مي دانند. اما آنچه را که خيلي ها نمي دانند اين بود که پدرت "صدام" توسط همان دوستان اراذل و اوباش خود، مورد تجاوز جنسي قرار گرفت و اين مسأله به عقده اي در زندگيش تبديل شد که تا آخر عمر هم همراه او بود.
کد خبر: ۴۵۴۴   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۷/۱۱

داستان   زندگی ‌ علیرضا رمضانی، ستاره جوان  آبی ها به گزارش آوای دنا ، علیرضا متولد سال 1372 است. تنها 21 سال سن دارد. وقتی حرف می‌زند لهجه آذری  اش قابل تشخیص است و  . در ابهر به دنیا آمده است؛ شهری با 87هزار نفر جمعیت که دومین شهر بزرگ استان زنجان محسوب می‌شود. او از دل استانی کشف شد که چندان فوتبالی به حساب نمی‌آیند. استان زنجان یک میلیون و 15هزارنفر جمعیت دارد، اما علیرضا رمضانی جزو معدود فوتبالیست‌هایی‌ است که از استان زنجان به لیگ‌برتر ایران رسیده  . او در هفته‌ دوم لیگ برتر در بازی با استقلال‌خوزستان به عنوان بازیکن تعویضی به زمین رفت و کاری کرد که حالا نامش به عنوان یکی پدیده‌های لیگ سیزدهم مطرح است. اما بد نیست بدانید علیرضا رمضانی پدیده فصل جدید استقلال تهران در خوابگاه بازیکنان پایه تیم زندگی ‌می‌کند. داستان زندگی او را از دست ندهید. این گزارش روایتی  است بر اساس گفته ‌های  علیرضا با تماشاگران امروز. از ابهررود تا ستارگان پایتختتنها اطلاعاتی که از او در دسترس است، به یک جمله خبری ختم می‌شود. علیرضا رمضانی فصل گذشته در لیگ‌یک در تیم نفت‌وگاز گچساران بازی کرده اما مسیری که تا پوشیدن پیراهن استقلال گذرانده، به خوبی نشان می‌دهد چه سختی‌هایی برای انتقال به این تیم کشیده است. او در 18 سالگی برای اولین‌بار در تیمی محلی در ابهر بازی کرد. تیمی به نام «ابهر‌رود» که احتمالا در فوتبال ایران کسی نام آن را نشنیده است. اما رمضانی چندماهی در این تیم بود تا اینکه بالاخره تصمیم گرفت از لیگ استانی زنجان به تهران نقل مکان کند:‌ «ریسک بزرگی بود. از پدر و مادرم اجازه گرفتم تا برای فوتبال به تهران بیایم.» او در لیگ‌دو استان تهران عضو تیم «ستارگان پایتخت» شد. باز هم تیمی ناشناخته که مدتی را‌ هم آنجا گذراند. در آن روزها در خوابگاهی  واقع در میدان راه‌آهن تهران زندگی می‌کرد. خوابگاهی که چند بازیکن از تیم ستارگان پایتخت در آن زندگی می‌کردند. اما شرایط سخت‌تر از چیزی بود که تصورش را کنید: «حقوقی از تیم نمی‌گرفتیم و مجبور بودیم در کنار فوتبال، شب‌ها کار کنیم». آن روزها غیر از تمرینات روزانه‌ گروهی با تیم ستارگان پایتخت، شب‌ها هم مسافت زیادی پیاده‌روی می‌کرد. او به عنوان تراکت‌پخش‌کن یک شرکت تبلیغاتی استخدام شده بود و در کوچه‌های اطراف میدان راه‌آهن تراکت‌های تبلیغاتی پخش می‌کرد. بدون رودربایستی اعتراف می‌کند: «بعضی شب‌ها گرسنه می‌خوابیدم. پول نداشتم غذا بخورم. نه‌می‌خواهم مظلوم‌نمایی کنم، نه چیز دیگری. این موضوعی است که ممکن است برای هرکس دیگری هم پیش بیاید.» استقامت در باشگاه مقاومتمسابقات لیگ دو تهران تمام شد. رمضانی مشمول ‌ شده بود و برای گذراندن دوران سربازی به باشگاه مقاومت رفت و تست داد. سرمربی باشگاه مقاومت که «استقامت» نام داشت، او را قبول کرد. او هم قرارداد سفت و سختی با این باشگاه امضا کرد که بر‌اساس آن در دوران سربازی باید در مقاومت بازی می‌کرد. اما پس از گذشت دو سال خدمت نظام وظیفه قرارداد او بندهایی داشت که نمی‌توانست به راحتی از باشگاه مقاومت جدا شود. همزمان به تیم‌ جوانان هم دعوت شد. به اردوی تیم رفت و تمرین کرد اما مدتی مانده به مسابقات قهرمانی آسیا، زانویش آسیب دید و از لیست تیم خط خورد. تمام پول دریافتی رمضانی از باشگاه مقاومت تهران همان حقوق ماهیانه‌ای بود که‌به عنوان سرباز نظام وظیفه دریافت می‌کرد؛ 90 هزار تومان. چند ماه اضافه‌خدمت خورد. حتی پس از پایان خدمت سربازی هم قراردادش با مقاومت تمام نشد. چند پیشنهاد از سایپا و تراکتورسازی دریافت کرد، اما نتوانست رضایت‌نامه‌اش را از مقاومت بگیرد. تا اینکه بالاخره‌ با پیشنهاد تیم لیگ‌یکی نفت‌ و گاز گچساران از مقاومت جدا شد. روزهای سخت در گچسارانقرارداد رمضانی با نفت ‌و گاز گچساران 30 میلیون تومان بود. او 20 میلیون تومان از مبلغ قرارداد گرفت و به باشگاه مقاومت داد تا رضایت‌نامه‌اش صادر شود. اما 10 میلیون تومان باقیمانده مبلغ قرارداد او هیچ‌وقت از سوی باشگاه نفت‌ و گاز گچساران پرداخت نشد. به این ترتیب نیم‌فصلی ‌که در گچساران سپری کرد، هیچ درآمدی نداشت. البته با این توضیح اضافه که در گچساران به راحتی تهران شغل جانبی وجود نداشت تا او درآمدی داشته باشد: «در خوابگاه زندگی‌ می‌کردم. درآمدی نداشتم. باشگاه باقیمانده مبلغ قراردادم را پرداخت نکرد. یادم می‌آید یک‌بار که تمرینات تیم تعطیل شد، همه بچه‌ها برای استراحت به کیش رفتند اما من پولی نداشتم که به ابهر برگردم. همه از من می‌پرسیدند چرا تعطیلات به خانه برنمی‌گردی. بهانه‌ می‌کردم که می‌خواهم تنها باشم و استراحت کنم.» البته معضلات زندگی در گچساران به این محدود نمی‌شد. محمدحسین ضیایی، سرمربی نفت ‌و گاز گچساران اصلا ارتباط خوبی با رمضانی نداشت: «مدام در تمرینات من را جلوی بقیه بازیکنان تحقیر می‌کرد و می‌گفت هیچ‌وقت بازیکن نمی‌شوی. چندباری هم وسط تمرین من را بیرون کرد». فصل کابوس‌‌وار رمضانی در گچساران تمام شد، اما حتی در رویا هم نمی‌دید که پس از آن همه سختی، فصل بعد در یکی از دو تیم پرطرفدار ایران بازی کند. روزی که آبی‌پوش شد«یکی از دوستان به من زنگ زد و خبر داد که باشگاه استقلال تست می‌گیرد. همراه با دوستانم به کمپ ناصر حجازی رفتیم. لباس عوض کردیم و دو تا تیم شدیم و بازی کردیم. 20 دقیقه از بازی نگذشته بود که من را از زمین بیرون کشیدند. بعد دیدم امیرخان فلعه‌نویی سراغم آمد اصلا باور نمی‌شد. در بازی چند تا دریبل زده بودم و بدون استرس می‌دویدم. اما باورم نمی‌شد که امیرخان از من خوشش آمده باشد. چند روز بعد با استقلال قرارداد بستم.» قرارداد او با استقلال رقم بالایی ندارد اما او راضی است. در یکی از بندهای قراردادش با استقلال آمده که باشگاه موظف است محل زندگی علیرضا رمضانی را فراهم کند. او این روزها در خوابگاه بازیکنان پایه استقلال که در کنار کمپ ناصر حجازی ساخته شده، زندگی می‌کند. در یک اتاق کوچک که با وسایل اولیه زندگی تجهیز شده است. پدرش کشاورز است. در ابهر یک هکتار باغ انگور دارند. اما درآمد این باغ انگور اندازه‌ای نیست که پدرش به او کمک مالی کند. او از سال 1390 روی پای خودش ایستاده و هیچ وقت از پدرش کمکی نگرفته است. چهره محبوب در ابهر روزی که در جام‌شهدا برای اولین‌بار با پیراهن استقلال به زمین رفت، یادش نمی‌رود. آن روز در بازی با ملوان برای استقلال یک پنالتی گرفت تا آرش برهانی آن را گل کند. علیرضا خوش‌شانس بود که آن بازی از شبکه سه پخش مستقیم شد و تماشاگران استقلال خیال‌شان راحت شد که در فصل جدید یک پدیده در ترکیب آبی‌پوشان خودنمایی می‌کند. هفته اول لیگ‌برتر فرصت به هنرنمایی او نرسید، اما در بازی با استقلال خوزستان در هفته‌دوم زمانی به زمین آمد که بازی بدون گل بود. او آمد و یک پاس‌گل‌ داد:‌ «روی نیمکت بودم که امیرخان من را صدا کرد. از من پرسید که می‌تونی بازی کنی؟ توضیح داد که شرایطش سخت‌ است. اما من هیچ استرسی نداشتم. به زمین رفتم و آن پاس‌گل را دادم.» رمضانی یکی از چهره‌های دوست‌داشتنی تمرینات استقلال است. بازیکنان تیم او را دوست دارند. امید ابراهیمی و محمد قاضی بیشتر هوایش را دارند. اما نباید فراموش کرد که هنوز راه زیادی پیش‌رو دارد. مسیری که از ابهر آغاز شده و خودش آرزو دارد به اروپا برسد. تا حالا چند باری که‌ با پیراهن استقلال به میدان رفته باعث شده یکی از محبوب‌ترین چهره‌های شهرستان ابهر شود: «در این مدت لطف کردند و با تماس تلفنی و اس‌ام‌اس حسابی مرا را شرمنده کرده‌اند». تماشاگران امروز
کد خبر: ۴۲۶۹   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۶/۱۳