در ۱۳ سالگی، مثل همه نوجوانان دیگر غرق در دنیای مُد بودم. هر لباسی که میخریدم، سعی میکردم روی آخرین مد باشد. دوست داشتم زیبا و امروزی به نظر برسم و خیلی وقتها هم نسبتاً زیاد پیش میرفتم. با همان لباسها سوار دوچرخهام میشدم و در محل گشت میزدم. واقعاً فاجعه بود.
و پدرم فکر میکرد که من واقعاً زیبا هستم.
اگر راستش را بخواهید، او اشتباه میکرد (و باید به من میگفت که کمی سنگینتر لباس بپوشم). اما پدر من همیشه فکر میکرد که من فوقالعاده زیبا هستم. کار من هم شده بود که لباسهای مختلف را مثل مانکنها برایش میپوشیدم و هرچقدر هم که آن لباس مسخره بود، او با تعجب میگفت، «وای! تو فوقالعادهای دخترم».
اما نظر من درمورد خودم کمی فوق میکرد. من هم مثل هر دختر نوجوان دیگر تقریباً از خودم متنفر بودم. اما در عمق وجودم میدانستم که باید دوست داشته شوم. چون پدرم واقعاً عاشق من بود.
آقایان عزیز! شما مهمترین فرد در زندگی دخترتان هستید. هیچکس حتی مادر، دوستان، نامزد و معلمهایشان به اندازه شما مهم نیستند. هیچ رابطهای مهمتر از رابطه شما با او نیست. شخصیت او بعنوان یک زن در بزرگسالی تا حد زیادی به طریقه برخورد شما با او بستگی دارد.
به همین دلیل است که میخواهم ۵ اصل برای رفتار شما با دخترانتان مطرح کنم.
۱. دوستش داشته باشید.
میدانم که این خیلی بدیهی است و نیازی به گفتن آن نیست. اما آقایون باید طوری دخترتان را دوست داشته باشید که انگار زندگیتان به او وابسته است. چون برای او همینطور است.
امیدوارم که به نظر شما دخترتان زیباترین، باهوشترین و باارزشترین دختر روی زمین باشد اما اگر اینطور نیست، یاد بگیرید که او را اینطور ببینید. عشق یک احساس نیست، یک انتخاب است. اگر شما تصور نکنید که دخترتان (چه هنوز جنینی در شکم همسرتان باشد و چه زنی ۶۰ ساله) فوقالعاده است، یاد بگیرید که چطور اینطور فکر کنید. لیستی از همه خصوصیات مثبت او که دوست دارید تهیه کنید. آلبوم عکسهای او را از کودکی تا بزرگی نگاه کنید و ببینید چطور رشد کرده است. همه خاطرات خوبتان با او را بنویسید. هر روز برایش دعا کنید.
اگر دخترتان اذیتتان کرده و دلتان را شکسته، از شما توقع دارم که گذشت کنید. دوست داشتن یک دختر نوجوان کلهشق کار سختی است میدانم. این فقط یک احساس نیست، یک جنگ تمامنشدنی برای لذت بخشیدن به موجودی است که خلق کردهاید. هر کاری از دستتان برمیآید برای دوست داشتن این دختر انجام دهید. چون اگر این کار را نکنید، او کس دیگری را برای این کار پیدا خواهد کرد.
۲. به او بگویید که دوستش دارید.
مهم نیست که فکر میکنید این را میداند. به او بگویید. هر روز این را به او بگویید. هیچوقت شنیدن آن برای یک زن کافی نیست. این برای آن است که اگر دخترتان روزی احساس کرد که هیچکس او را دوست ندارد و نتوانست با هیچ جنس مخالفی وارد رابطه شود، ته دل خود بداند که شما دوستش دارید. همه زنها به این نیاز دارند. اگر شما به دخترتان این عشق را ندهید، هر کاری که از دستش برآید انجام میدهد تا آن را از مرد دیگری بگیرد.
پس به او بگویید که دوستش دارید. اما این کار را به هزاران روش مختلف انجام دهید. به او بگویید که بسیار زیباست. بگویید که این لباس چقدر به او میآید یا شعری که نوشته است چقدر زیباست. لازم نیست تحسینهای شما فقط محدود به ظاهر او شود اما تایید ظاهر برای دخترها اهمیت زیادی دارد. او باید بداند که عشق شما به او فقط بخاطر گرفتن نمرات بالا در مدرسه نیست. هیچوقت حتی پشت سرش درمورد او بدگویی نکنید. یا حرفهای مثبت و سازنده بزنید یا اصلاً حرفی نزنید.
برای او گل بخرید. برایش نامه بنویسید. اگر میتوانید حتی برایش شعر بگویید. گاهی اوقات فقط به چشمانش نگاه کنید و بگویید دقیقاً همان چیزی است که همیشه دوست داشتید باشد. وقتی کوچک است با گفتن این حرف بغلتان میکند. وقتی نوجوان میشود احتمالاً سرش را پایین میاندازد و گونههایش سرخ میشود. اما این کلمات زندگی او را تغییر میدهد. او باید بداند که همیشه و تا ابد دوستش دارید.
۳. به او نشان دهید که دوستش دارید.
اگر دوست داشتنتان را به او نشان ندهید هرچقدر هم که آن را بر زبان بیاورید کافی نخواهد بود. وقتی کوچک است او را در آغوش بگیرید، حتی اگر خیلی اهل بغل کردن نیستید. اگر میخواهد همه جا او را با خودتان ببرید.
همه چیز را به او نشان دهید. هر بازی که میخواهد بکند، هر جایی که میخواهد برود، با او همراه شوید. هیچ جلسه کاری آنقدرها مهم نیست. هر چیزی که لازم است را برای او کنسل کنید. هیچ چیز مهمتر از این نیست که کنار او باشید. هیچوقت نمیدانید تا چه زمان پیش او خواهید بود.
تنها با او بیرون بروید. به باغوحش، موزه یا سینما بروید. وقتی بزرگتر میشود، او را به اولین قرار ملاقات عاشقانهاش ببرید. به او یاد بدهید که چطور باید در چنین روزی رفتار کند. در روز به او تلفن کنید و با او حرف بزنید. با او مثل یک خانم رفتار کنید -- در را برایش باز کنید، وسایلش را حمل کنید ، … - بگذارید ببیند که رفتار یک آقا چطور باید باشد. متقاعدش کنید که برای مردان بیارزش وقت نگذارد. وقتی شکایت میکند به حرفهایش گوش دهید و سعی نکنید آن را برایش درست کنید. بیشتر زنها فقط دوست دارند کسی به حرفهایشان گوش دهد نه اینکه مشکلاتشان را برایشان حل کند.
وقتی گریه میکند، در آغوشش بگیرید. پیشانیاش را ببوسید. برایش هدیه بگیرید اما سعی نکنید برایش عشق بخرید. لاستیک پنچر ماشینش را عوض کنید و به او یاد دهید که چطور باید روغن ماشینش را عوض کند. زمانهایی ممکن است برای او خستهکننده و بد باشد اما بگذارید یادش بماند که چقدر دوستش داشتهاید. سعی کنید او را بشناسید و آنطور که دوست دارد دوستش داشته باشید. او به هیچ چیز دیگری جز این نیاز ندارد.
۴. مادرش را دوست بدارید.
همانطور که جان وودن میگوید، «بهترین کاری که یک پدر میتواند برای بچههایش انجام دهد این است که مادرشان را دوست داشته باشد». رابطهای که با مادر دخترتان دارید، پایه و اساس هر رابطهای که بخواهد با یک مرد داشته باشد را شکل میدهد. او باید بداند که یک زن باید تحسین شده و از او مراقبت شود. به همین خاطر اگر سر همسرتان فریاد میکشید یا او را تحقیر میکنید، دست از این کار بردارید. شاید گاهی لازم باشد داد و بیداد اتفاق بیفتد اما این نباید جلو چشم دخترتان باشد. باید با همسرتان طوری رفتار کنید که دوست دارید دامادتان با دخترتان رفتار کند. اگر دوست ندارید دخترتان با مردی مثل شما ازدواج کند، مرد بهتری باشید.
اینکه به او نشان دهید با یک خانم چطور باید رفتار شود شامل عشق ورزیدن هم میشود. همسرتان را بیرون ببرید. هرازگاهی او را جلو فرزندانتان ببوسید. باید به فرزندتان نشان دهید که عشق یک ازدواج میتواند پردوام باشد. دختر شما باید ازدواج را اتفاقی زیبا و رمانتیک ببیند. او باید مطمئن شود که شاهزاده رویاهایش که با اسب سفید میآید فقط برای بار اول او را با بوسهای بیدار نمیکند، بعد از آن هر روز صبح او را با بوسههایش بیدار خواهد کرد. او لیاقتش را دارد که عشقهای داستان های پریان را باور کند. همسرتان هم همینطور.
اگر از مادر دخترتان جدا شدهاید، باز هم همیشه با احترام با او برخورد کنید و هیچوقت از او بدگویی نکنید. اگر مادر دخترتان فوت شده است و الان با زن دیگری زندگی میکنید، با او هم مثل یک ملکه رفتار کنید. اما مدام از عشقی که به مادر دخترتان داشتهاید بگویید. او باید بداند که هر اتفاقی هم که بیفتد شما باز او را دوست خواهید داشت. مادر فرزندانتان شایسته این است که با او در حضور آنها با احترام رفتار شود. اینکار را بخاطر فرزندانتان بکنید.
۵. همه زنان را دوست بدارید.
با همه زنان با احترام رفتار کنید. زن فروشنده، دختری که کنار دخترتان در پارک بازی میکند، زن سیاستمدار در تلویزیون و … این احترام برای زنان باید همیشگی باشد. اگر مشکل پورنوگرافی دارید همین الان از متخصص کمک بگیرید. حتی اگر او هیچوقت این مسئله را متوجه نشود، پورنوگرافی باعث میشود نگاه شما به زنان متفاوت شود و او کمکم تصور خواهد کرد که مردان باید به زنان مثل یک شیء نگاه کنند. پس اگر برنامه ناجوری در تلویزیون پخش میشود کانال را عوض کنید. همیشه درمورد نکات مثبت زنها حرف بزنید، و درمورد زیبایی آنها بگویید حتی اگر چاق و بیتناسب باشند. اگر تصور کنید که فقط دختران لاغر زیبا هستند، دخترتان حتی اگر متناسب باشد باز تصور خواهد کرد که چاق و زشت است.
همه زنان را تحسین کنید نه فقط آنها که زیبا هستند. به زنها نگاهی برابر با مردها داشته باشید. اگر نمیتوانید به بقیه زنها طوری نگاه کنید که به دخترتان نگاه میکنید، او میفهمد که یک مرد واقعی چطوری است و در نظرش فرد کثیفی دیده خواهید شد.
با این کارها نه تنها برای روابط او با مردهای دیگر استاندارد تعیین میکنید، برای پدر بودن هم استاندارد میگذارید. پدر بودن چیزی نیست که بتوانید از آن شانه خالی کنید. اینکه پدر محبوب دخترتان باشید تلاش زیادی میخواهد اما شما از پس آن برمیآیید. هرچه که باشد میدانید که دخترتان ارزش اینهمه تلاش شما را دارد.
آوای دنا-مردمان/
کد خبر: ۲۹۱۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۱/۰۲
آوای دنا:محمد بالافکن 28 ساله ساکن روستای "چَملِپو" از توابع بخش چاروسا شهرستان کهگیلویه در استان کهگیلویه و بویراحمد در دیماه امسال صاحب سه پسر شد که نامهای «فرحان»، «فرزان» و «فرداد» را برای آنها انتخاب کرد، اما این همه خوشحالی آخر داستان نبود و پدر و مادر این سه قلوها با مشکلاتی مواجه شدند.
بالافکن، پدر سه قلوهای چاروسایی در این زمینه به خبرنگار ایسنا گفت: هر چند فرزندانم به زندگیام شیرینی تازهای بخشیدهاند اما درد دلها و مشکلاتی دارم که با همت مسئولان و مردم قابل حل است.
وی افزود: زمانی که صاحب این فرزندان شدم و آنان در زایشگاه بیمارستان گچساران متولد شدند یک میلیون و 500 هزار تومان هزینه بیمارستان شد که توان پرداخت آن را نداشتم و هیچ کمک و تخفیفی نیز به من داده نشد که با هزاران مشکل و مشقت آن هزینه را فراهم کردم.
بال افکن ادامه داد: به عنوان یک کارگر ساختمانی برای کارکردن و تامین هزینههای زندگی، قبلا با رفتن به شهرهای همجوار کارگری میکردم، اما در حال حاضر که باید کمک کار خانمم در بزرگ کردن این نوزادان باشم دیگر نمیتوانم حتی همان کارگری را هم ادامه دهم و درآمدی حداقلی برای خانوادهام داشته باشم.
وی با بیان اینکه هماکنون به صورت 24 ساعته پرستار سه قلوهای خود هستم، خاطرنشان کرد: هماکنون سه قلوها روزانه یک قوطی شیر مصرف میکنند که هزینه هر قوطی شیر 23 هزار تومان است که از این به بعد باید روزانه دو قوطی شیرخشک برای آنها بگیرم که از توان و بضاعتم خارج است، ضمنا هزینه پوشک روزانه بچهها نیز 8500 تومان است که با وجود بیکاریام، تامین آنها بسیارسخت و دشوار است.
وی درباره محل سکونتش، تصریح کرد: در حال حاضر در خانه پدرزنم زندگی میکنم و از سوی هیچ نهاد و ادارهای هم حمایت نشدم.
پدر سه قلوها با درخواست از مسئولان برای کمک در تامین هزینههای نگهداری از این کودکان افزود: تورم و گرانی و ضعف شدید مالیام سبب شد تا شیرینی این نعمت خداوندی به سمت تلخی میل کند، چرا که هزینه نگهداری و بزرگ کردن سه طفل آن هم در این شرایط اقتصادی توسط یک کارگر ساختمانی با بنیه مالی ضعیف، بسیار سخت و طاقت فرساست.
بالافکن با اشاره به اینکه در کنار فرزندانم باید مادر فلج شده و پدر ناتوان خود را نیز سرپرستی کنم، تصریح کرد: این وضعیت امان مرا بریده است و تاکنون به چندین نهاد در مرکز استان و شهرستان مراجعه کردهام اما متاسفانه هنوز جواب ندادهاند و نتیجهای برای کمک به من و این سه طفل معصوم در بر نداشته است. به فرمانداری رفتم گفتند، کمکی از دست ما برنمیآید، به کمیته امداد رفتم گفتند، یک فقره وام یک میلیونی سه چهارماه بعد از عید نوروز به شما خواهیم داد و به هلالاحمر رفتم گفتند که چیزی برای کمک نداریم.
وی با اشاره به مشکلات عدیده مالی برای تأمین هزینه پوشک و شیرخشک و سایر ملزومات نگهداری از سه قلوها از مسئولان و مردم تقاضای استمداد و حمایت کرد و ادامه داد: انتظار دارم مسئولان و مردم نجیب استان در این خصوص با من و خانوادهام همکاری کنند تا شاید گوشهای از مشکلات مرتفع شود.
پدر سه قلوها اضافه کرد: هماکنون حال سه پسرم خوب است، اما مشکلاتی که دارم مرا سردرگم کرده است.
کد خبر: ۲۸۷۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۱۲/۲۶
در پدیده ای نادر ،در یکی از روستاهای شهرستان آبدانان استان ایلام ، کبوتری با راندن مادر بچه خرگوش ها از نزد کودکانش، برای آنها مادری می کند.
در روستای ˈهفت چشمهˈ از توابع آبدانان یک کبوتر ماده لانه بچه خرگوش ها را تصاحب کرده و به جای مادرشان از آنها نگهداری می کند.
ˈرضا رضاییˈ صاحبخانه ای که میزبان اجباری این پرنده و بچه خرگوش ها شده است، می گوید: پاییز امسال یک راس خرگوش سفید را برای نگهداری به منزل آورده و در اتاقی پرورش می دادم که پس از گذشت چند ماه، این جاندار شش راس بچه خرگوش سفید زایید.
وی افزود: همزمان با این داستان ، یک کبوتر وحشی نیز بدون دعوت وارد اتاق خرگوش ها شده و پس از لانه سازی و تخم گذاری تعداد دو جوجه کبوتر سفید رنگ متولد شد که شوربختانه به علت های نامشخصی هر دو بچه این پرنده تلف شدند.
این جوان روستایی ادامه داد: پس از تلف شدن بچه کبوترها، در یک اتفاق نادر متوجه شدم که مادر بچه کبوترهای مرده به صورت عدوانی وارد لانه خرگوش های نوزاد شده و پس از اخراج خشونت بار مادر آنها، خود بر فراز این بچه ها پر گشوده و شبانه روز به طور دلسوزانه از این موجودات نگهداری می کند.
رضایی اضافه کرد: مادر بخت برگشته بچه خرگوش ها، شب و روز با نگرانی تمام در گوشه اتاق کز کرده و در حسرت نزدیکی به بچه های خود روزگار می گذراند.
به گفته میزبان، این کبوتر خشمگین در صورت نزدیکی مادر خرگوش ها برای تغذیه فرزندانش، با خشونت شدید به خرگوش نگون بخت حمله ور می شود و با چنگ و منقار، این مادر محزون را از نوزادان خویش دور می کند.
وی یاد آور شد: اکنون، هر روز یک بار کبوتر متجاوز را از لانه خرگوش ها می راند و عملیات شیر دهی و تغذیه نوزادان ششگانه توسط مادر اخراجی آنان اجرا و بلافاصله کبوتر جوجه از دست داده وارد آشیانه آنان شده و با بی رحمی تمام، مادر واقعی را از کنار جگر گوشه های چشم بادامی خود بیرون می راند.
رضایی ادامه داد: در حال حاضر رابطه بچه خرگوش ها با دایه مهربان تر از مادر بسیار صمیمی و دیدنی است و در طول روز در زیر پر و بال دایه زورگوی خود، زندگی شیرینی را سپری می کنند!
دکتر ˈعسگر درویشیˈ مسوول اداره دامپزشکی شهرستان آبدانان این رخداد را بسیار نادر دانست و گفت: اقدام این پرنده وحشی و سرپرستی تحمیلی بچه خرگوش ها، هیچ گونه علت علمی و ژنتیکی ندارد و شاید از روی عاطفی و احساسی ناشی از فعل و انفعال های روانی این پرنده مغموم باشد.
دکتر ˈحمدالله جایروندیˈ روان شناس آبدانانی نیز اظهار کرد: حسن همجواری، تشابه رنگی، حسرت ناشی از مرگ جوجه کبوتران، احساس های درونی و اثرپذیری از محرک های محیطی باعث حرکت منحصر به فرد این پرنده باوفا شده است.
ˈفریدون حسینیˈ زیست شناس نیز می گوید: همزیستی حیوانات با هم نوع خود و همچنین پیوند عاطفی بین پرندگان از نظر علمی امکان دارد، اما همزیستی جدی و محبت آمیز بین پرندگان و حیوانات دیگر به این شکل، پیشینه علمی مستند و متقن ندارد.
به هر روی، این رخداد بی سابقه که مصداق ضرب المثل ˈدایه مهربانتر از مادرˈ شده است، اکنون در طول روز سبب مراجعه شمار زیادی از مردم آبدانان به ویژه افراد کنجکاو، برای دیدن این روند نادر و دشمنی تجاوزگونه کبوتر سفید با خرگوش بی گناه در روستای هفت چشمه در پنج کیلومتری شمال خاوری شهر آبدانان شده است.
آبدانان 60 هزار نفری در 185 کیلومتری شرق شهر ایلام قرار دارد.
کد خبر: ۲۸۳۶ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۱۲/۲۳
امسال بجای پیک نوروزی در دوره ابتدایی درکهگیلویه وبویراحمدکاربرگ همراه نوروزی من توزیع می شود.
آوای دنا:معاون آموزش ابتدایی آموزش وپرورش استان گفت:امسال پیک نوروزی توزیع نمی شود وبجای آن کاربرگهای فعالیت های یادگیری باعنوان((همراه نوروزی من))بین 71هزار دانش آموز ابتدایی توزیع خواهد شد.
به گزارش اداره روابط عمومی آموزش وپرورش استان،خانم مهین پردال بابیان اینکه این کاربرگهاروز28اسفند توزیع می شود افزود: این کاربرگها بارویکرد دستورالعمل وزرات آموزش وپرورش وپیشنهادات رئیس جمهوری تهیه شده است.
وی گفت:محتوای این کاربرگها تقویت فرهنگ مطالعه وکتابخوانی – تقویت مهارتهای نگارش فنون تحقیق وپرسشگری- تصمیم گیری- تفکر خلاق- تقویت بنیاد های دینی وتربیتی از طریق نوشتن شعر- داستان - خاطره- تهیه گزارش سفر- دید وبازدیدها- گردش علمی- مصاحبه وگفتگو وآموزش وتمرین مهارتهای زندگی درفضای شاد ودوستانه است.
کد خبر: ۲۷۶۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۱۲/۱۱
اجرای نمایش آرش و برهان در سئانسی اختصاصی و در تالار ارشاد بهبهان برای دانشجویان و کارکنان دانشگاه صنعتی خاتم الانبیاء بهبهان
کد خبر: ۲۷۲۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۱۲/۰۵
همیشه جابجایی ویژگیهای ظاهری خانمها و آقایان برای مردم موضوع جالبی است، اما این بار وجود ریش برای یک خانم میانسال و علاقه وی به این موضوع جنجال برانگیز شده است.جنجال بانوی ریش دار از سال ۲۰۰۸ که وی تصمیم گرفت به جای پنهان کردن و از بین بردن ریشهایش آنها را بلند کند و مثل آقایان به داشتن آنها عادت کند، شروع شد.
ماریا ۴۹ ساله وقتی ۲۸ سال داشت با تولد اولین فرزندش وجود ریشههای مو را در چانهاش تجربه کرد و رفته رفته این موهای کوچک در صورت وی پراکنده شدند و تلاش مستمر وی برای از بین بردن آنها فایدهای نداشت اما قسمت جالب داستان رفتار وی از سال ۲۰۰۸ به بعد است که با بلند کردن ریشهایش بدون هیچ ناراحتی عکسهایش را در وبلاگ شخصیاش منتشر و نظرات منفی و مثبت سایرین را در قبال این کار دریافت نمود. اما امید و اعتماد به نفس این بانو موجب شد این روز ها در یک سیرک کار کند و سراسر دنیا وی را با نشان بانوی ریشو بشناسند.
مجله اینترنتی کمونه
کد خبر: ۲۳۰۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۹/۰۶
میانه رو های گروه دوم دیروز به میخ می زدند امروز به نعل ، دیروز با صدای بلند - فارغ از ساده زیستی احمدی نژاد - به طرز اغراق آمیزی 'محمود محمود' می کردند.امروز - فارغ از امیدواری روحانی - به طرز اغراق آمیزی 'حسن حسن' می کنند و فردا نیز ...
کد خبر: ۲۲۱۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۸/۱۶
چه اشکالی دارد به جای این فیلم های رزمی هنگ کنگی و چینی که تلویزیون پخش می کند ما بلند شویم و برویم به منطقه آقای بزرگواری نگاه معمولی داشته باشیم تا ایشان ما را له کند و مردم سرگرم شوند؟
آیدین سیار سریع در قانون نوشت: «تلویزیون جلسه رای اعتماد مجلس به سه وزیر پیشنهادی دولت را بطور زنده پوشش می دهد.» وقتی این خبر را خواندیم پیش خودمان فکر کردیم چرا تلویزیون به جای تولید برنامه هایی که خود برنامه ساز هم حاضر به دیدن آنها نیست از ظرفیتی به نام مجلس استفاده نمی کند؟ در همین راستا پیشنهاد ما این است که جلسات عادی مجلس و حتی وقتهایی که مجلس خالی از نماینده است هم از تلویزیون پخش شود، برای این که ما بررسی کردیم و دیدیم هر کدام از نمایندگان محترم مجلس برای خودشان یک پا برنامه در ژانر مخصوص هستند و حیف است از ظرفیتهای ایشان استفاده نشود.در ادامه به بعضی از این هنرمندان اشاره می کنیم. - آقای بزرگواری نماینده کهگیلویه در جلسات اول رای اعتماد گفته بود «هر کس به منطقه من نگاه ویژه نداشته باشد با چماق لری با او برخورد می کنم.»، چه اشکالی دارد به جای این فیلم های رزمی هنگ کنگی و چینی که تلویزیون پخش می کند ما بلند شویم و برویم به منطقه آقای بزرگواری نگاه معمولی داشته باشیم تا ایشان ما را له کند و مردم سرگرم شوند؟ - تولید فیلم های ترسناک و در ژانر وحشت هم هزینه بسیار بالایی دارد و هم موجب بروز بیماری های قلبی می شود در حالی که نشان دادن نطق کوچک زاده و رسایی تنها باعث بروز بیماری های قلبی میشود و هزینه ای ندارد. از این دو عزیز هم به جای فیلم های نامناسب استفاده شود. - در سالهای گذشته تلویزیون برنامهای پخش می کرد که مجری این برنامه بعد از پخش یک نمایش از بینندگان می پرسید آیا این داستان واقعیت داشت یا ساخته و پرداخته ذهن نویسنده ما بود؟ حالا این برنامه پخش نمی شود ولی به جایش می توان از نادر قاضی پور استفاده کرد. ما شاهد بودیم بعضیها که برای اولین بار نطق های ایشان را گوش می دادند با تعجب می پرسیدند: این واقعیه یا فتوشاپه؟ بعد از نطق های ایشان مجری برنامه می تواند از بینندگان بپرسد: خب به نظر شما این نطق واقعی بود یا ساخته ذهن طنزنویس ما بود؟ - از علی مطهری به عنوان 20:30 معکوس و در موضع مخالف استفاده شود. - به جای برنامه «ورزش، شروعی دوباره» دوربین مجلس به مدت سی دقیقه حرکات نمایشی آقای حدادعادل را به عنوان نمادی از نشاط، تحرک و پویایی به نمایش بگذارد. - تلویزیون گهگاهی پشت صحنه دوبله فیلم های خارجی و تصویر دوبلورها را نشان می دهد که با حضور آقای علی لاریجانی دیگر به این برنامه هم نیازی احساس نمیشود. نمونه: هی مایکل! دارم بهت هشدار میدم بنننشینی سر جات! - برنامه آموزش آشپزی به جای سوسول بازی های سامان گلریز با اجرای غیورمردانه روح ا... حسینیان در صحن علنی مجلس پخش شود. البته این شیوه مشکلات خاص خودش را هم دارد، یکی این که حسینیان غیر از املت غذای دیگری بلد نیست آموزش بدهد، دوم این که برای هر دفعه ضبط برنامه باید منت جک استراو را بکشیم که بیاید ایران و برود توی ماهیتابه! اصلا تلویزیون می تواند هیچ کدام از این کارها را انجام ندهد و به جای آن جمعی از طنزپردازان را برای تولید یک طنز سیاسی پر محتوا دور هم جمع کند. البته این کار هم نشدنی است، چون اگر این کار انجام شود طنزنویس داخلی چطوری از بدبختی و بیتوجهی بمیرد و از آن مهم تر دکتر کپی و سالی تاک و این مفاخر از کجا مخاطب برای خودش جذب کند؟ بهرحال اینها هم موضوعات مهمی بود که ما بهش فکر نکرده بودیم.
کد خبر: ۲۱۷۷ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۸/۰۴
يك دختر درس خوانده و آرام که از سايه خود ميترسيد، يك مرتبه مردی غريبه را از تراس طبقه سوم به پايين پرت ميكند! این سرانجام یک دوستی خاموش اینترنتی است ، پس آگاه باشید داستان ها معمولا بر اساس واقیت ها اتفاق می افتند . به گزارش آوای دنا،
من دختری بودم که شب ها رویاهای زیادی می دیدم و صبح آن را زیر خاک مدفون می کردم .... دنیا را خائنی می دیدم که هیچ وقت از من حمایت نمی کرد ، نقشه هایم را می خواند و لو می داد ...
امتحاناتم تمام شده بود و من چیزی نداشتم که باهاش ذهنم مشغول باشه و دلتنگیام را فراموش کنم .
مامانم که دید دمق نشستم ، گفت: می خواهی فردا یه مهمونی مفصل بگیرم ؟ جمع مان جمع می شه و خوش می گذره ! حوصله ات هم سر جایش میاد " ناراحت شدم.
غرغر کردم که: می گم حوصله ام سر رفته، آن وقت شما می خواهید مهمان بازی کنید؟»
بابا، از آن یکی اتاق، صدای فریاد مرا که شنید، آمد و گفت: عجب دوره زمانه ای شده ها! توی جوانی، سر ما درد می کرد برای دور هم جمع شدن و خاطره تعریف کردن و بازی های دسته جمعی. معلوم نیست شما جوان ها چتان شده!؟»
حوصله حرف های تکراری پدر و مادرم را نداشتم؛ از خانه زدم بیرون ؛ نمی فهمیدم چند قدم برداشتم ؛ رسیدم در کافی نت مجید آقا ؛ کافی نت شلوغ بود و همان یک دستگاهی که مجید آقا همیشه برای من نگه می داشت ، منتظر من بود ، طبق معمول تا رسیدم پای کامپوتر نفسش را گرفتم و رفتم توی چت روم تا ببینم کدام یک از بچه ها آن لاین هستند.
رضا ، احمد ، حسن و ....زیاد برام مهم نبودند؛ تااینکه همان دوست همیشگیم را که همیشه منتظر آن لاین شدنش بودم ، دیدم ؛ " افشین" !
تا صفحه باز آن را دیدم چشمم برق زد ؛ دیگه وقتی با دوستام چت می کردم پیشنهادهای مسخره شان مثل بریم سینما و... باعث سر گرمیم نمی شد .
با اینکه موقع ناهار بود و دایما به مادرم که نگران برگشتن به خونه بود رد تماس می زدم با دوست جنتلمنی که پیدا کرده بودم سرگرم شدم ....هنوز خودش را بعد یک ماه ندیده بودم ولی دوستی هایمان هر روز در باز و بسته شدن صفحاتی در صفحه ای که تمام دلخوشیم شده بود محکم و محکم تر می شد .
پسری ظاهرا آرام و مظلوم با چشمهاي قهوه ای و عينك بدون فريم. اولین بار که عکس او را در صفحه فیس بوکم دیدم برای دیدن مرد رویاهایم سر از پا نمی شناختم ، ولی با خودم گفتم بذار بیش تر بشناسمش .
افشین که نام اصلی اش "سیامک " بود خودش را استاد یکی از دانشگاه های معتبر معرفی کرده و می گفت پسری پولدار و صاحب یک مرکز تجاری است .
‹‹ما بيشتر از درس و كار و زندگي روزمره حرف ميزديم. او هم خيلي صبور بود. كمتر شكايت از چيزي ميكرد يا عصباني ميشد. فقط ميدانم از نيش پشه خيلي عصباني ميشد! از پارتي بازي هم نفرت داشت. ميخواست آدمها را با لياقتشان بشناسند و هر كس در جايگاه خودش باشد. وقتي اينجوري نميشد غصه ميخورد،اما اصلا افسرده نبود. مادرش را خيلي دوست داشت...و به من بسیار ابراز علاقه می کرد ....آن واقعه عجیب روز روشن اتفاق افتادبالاخره روز بر آورده شدن آرزوهایم فرا رسید سر از پا نمی شناختم محل قرارمان خانه افشین تو ظفر بود .... وقتی آن پسر را دیدم ، جا خوردم از تعجب داشتم سکته می کردم ؛ پرسیدم شما افشین هستید؟ گفت : آره؛ گفتم اما اصلا شبیه عکستون نیستید ؛ جواب داد آدم ها نباید دل به حرف ها و صورت ها ببندند ، دنیا پر از دروغ ؛ آدم ها با همین دروغ هاشون در کنار هم به قول خودشان زندگی مسالمت آمیز می کنند .
یه قطره اشک سمج از گوشه چشمام چکید .... چشمم را از روی نفرت انداختم پایین و نگامو دوختم به سرامیک های کثیف کف اتاق .... چقدر کثیف بودن ... درست عین دل بعضی از آدما .
او با نگاه هوس بازش به من نزدیک شد و خواست نیت بی شرمانش عملی کنه ؛ با اين كار مخالفت كردم و خواستم با دادو فریاد کمک بگیرم اما او با چاقويي که در دست داشت من را تهديد كرد؛ هيچكس به غيراز ما دو نفر در آن خانه نبود و صداي كمكخواهيام به جايي نميرسيد براي همين شروع به گريه و التماس كردم و از او خواستم اندکی صبر کند و قول دادم ........
افشین رفت سمت پنجره های قدی و بزرگ که در انتهای سالن بود ؛ پرده های طلایی - سفید رنگ اونو پوشونده بود ؛پرده ها رو زد کنار ، ÷نجره را باز کرد و به کارگرا که داشتن کار میکردن نگاه کرد و شروع کرد به سیگار کشیدن ، هر پک سیگارش نفس های من را بیش تر به شماره می انداخت ،من هراسان از زندگیم که قرار بود به دست مردی کلاهبردار پر پر بشه ؛ نمی دانستم چه کار کنم ...
ناگهان پنجره باز اتاق توجهم را جلب کرد ، یک دفعه به ذهنم رسید ؛ این دفعه برای اولین بار بخت با من یار شد با سرعت تمام دستهایم را به کمر افشین فشار دادم او هول شده بود ، نتوانست خودش را نجات دهد.
با دیدن پیکر خون آلود افشین ،من هم بین همهمه آدم ها گم شدم .
بهوش که آمدم ؛ دستبند روزگار را روی دستام حس کردم و نگاهم بی اختیار به پلیسی که کنارم ایستاده بود گره خورد .... حالا نمی دانم بی گناهم یا گنهکار ..... اول فکر کردم یه خواب ولی وقتی قطره اشکی را که روی صورتم سر می خورد حس کردم متوجه شدم نه بیدارم .
حالا من موندم پشت پرده سرنوشت و روزگار خاکستری ام که نمی دانم چطور باید سپری کنم ......
در خصوص "دوستی های اینترنتی " سرهنگ "نیک نفس "سرپرست معاونت تشخیص و پیشگیری پلیس فتا ناجا به بحث و تبادل نظر پرداخت .
سرهنگ " نیک نفس " در اظهار نظری بیان داشت : دلبستگی های بوجود آمده در دوستی های اینترنتی در دراز مدت ممکن است با عث سوء استفاده افراد فرصت طلب شود و در تجربه این دوستی ها، فرصتی برای انتخاب و شناخت صحیح دختر و پسر از یکدیگر به وجود نمی آید.
این مقام مسوول ادامه داد : معمولا افراد در این گونه دوستی ها فقط ادعا می کنند که ارتباطشان با انگیزه ازدواج است و این رابطه بیش تر بر عشق ورزی کور استوار می باشد و عنصر خرد ورزی و عقلانیت در تصمیم گیری های اینچنینی وجود ندارد .
سرهنگ نیک نفس ادامه داد : دوستی های اینترنتی نه تنها مشکلی را برای پسران و دختران حل نمی کند ، بلکه اگر هم این روابط به ازدواج بیانجامد ، در زندگی مشترک سوء ظن و بی اعتمادی را برای دو طرف به همراه دارد .
رییس مرکز تشخیص و پیشگیری پلیس فتا ناجا با اشاره به اینکه معمولا دوستی های اینترنتی با انگیزه تفنن ، سرگرمی و هوسرانی شکل می گیرد ، تصریح کرد : عمر اين دوستي ها بسيار کوتاه است و آنچه که در پي آن باقي مي ماند تعارض فکري واحساسي دختران و پسران و از دست دادن اعتماد به نفس و به وجود آمدن بدبینی در بین آنهاست . وی بیان داشت : برای پیشگیری از چنین آسیب هایی بايد خانوادهها به نقش حياتي خود در برابر فرزندان آگاه شوند تا بتوانند الگوهاي صحيح رفتاري را به فرزندان ارائه دهند و آنها را در برابر آسیب های اجتماعی واکسینه کنند.
این مقام ارشد انتظامی ادامه داد : : در این باره جامعه ، خانواده ، وسازمان های مسوول می توانند با تقويت ارزشهاي اخلاقي، معنوي و انساني و سست گردانيدن معيارهاي مادي در نظر جوانان، تقويت و توسعه مراكز ورزشي و تفريحي و برنامه ريزي صحيح براي اوقات فراغت آنها ، ارائه خدمات رفاهي و اجتماعي جهت برطرف كردن كمبودهاي عاطفي كودكان و نوجوانان، پرورش احساس عزت نفس و اعتماد به نفس كودك و نوجوان در خانواده و مدرسه جلوی منزوی شدن جوانان در اجتماع و روی آوردن آنها به دوستی ها در فضای مجازی را بگیرند .
سرهنگ نیک نفس ، تماس خانوادهها با كارشناسان پلیس فتا از طریق سایت www.cyberpolice.ir، استفاده از فيلم ها و برنامه های تربيتي، پرهيز از سخت گيري و تنبيه و همچنين اجتناب از آسان گيري در تربيت فرزندان، تشويق فرزندان به رعايت تعادل و دوري از بي بندوباري، برقراري احساس امنيت در خانواده و جامعه و جلوگيري از بروز اضطراب در نوجوانان و جوانان را از دیگر زمینه های پیشگیری و مقابله با چنین آسیب هایی در فضای مجازی عنوان کرد .
نویسنده داستان : آرزو خاکپور - کارشناس اجتماعی پلیس فتا ناجا
کد خبر: ۲۱۶۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۷/۲۹
قبل از آنکه حسن و حسین بخواهند حرف بزنند، احتمالا جواد و جان بایستی هماهنگی های لازم را انجام می داده اند.حجت قندی در وبلاگ «اقتصادانه» نوشت: در تاریخ ایران، گره سیاست خارجی به مسائل اقتصادی هیچ وقت تا به این حد محکم نبوده و سیاست خارجی هم هیچگاه به رابطه با یک کشور (امریکا) تا این حد وابسته نشده است. باز گردن این گره سیاست خارجی و رابطه با امریکا هم هیچوقت آسان نبوده، ولی با تحولات اخیر امید کسانی مثل من که این رابطه را به نفع دو طرف می بینند افزایش بسیاری پیدا کرده است. مرکز تغییر و تحولات اخیر هم همان مکالمه تلفنی معروف (به قولی) حسین با حسن و یا حسن به حسین است. اما از عقب ماندگی سیاسی در میان ما همین بس که بحث اصلی دور این مسئله می چرخد که چه کسی به چه کسی زنگ زد. در حالیکه تمرکز بحث باید بر این باشد که چه بده بستانی (که نفع دو طرف را شامل می شود) امکان موففیت دارد و چه بده بستانی مسائل و مشکلات کنونی را از روبروی اقتصاد ایران برمی دارد.اما اگر هنوز هم ذهنتان مشغول این سوال است که بالاخره چه کسی زنگ زد، نظر من این است که ممکن است هر دو طرف ماجرا راست گفته باشند. یعنی هر دو طرف تصور کنند که طرف مقابل متقاضی این صحبت بوده است. دوباره می گویم که این فقط یک حدس است. دلیلش هم این است که تلفنی در این سطح به ناگهان و با شماره گیری مثلا حسین شروع نمی شود. قبل از آنکه حسن و حسین بخواهند حرف بزنند، احتمالا جواد و جان بایستی هماهنگی های لازم را انجام می داده اند. اما حتی قبل از آن در یکی دو سطح پائینتر، دو نفر از دو طرف (می توانید اسم آنها را جعفر و جفری بگذارید) در جایی با همدیگر قهوه می خورده اند. این همان سطحی از رابطه است که همیشه برقرار بوده است. مکالمه خیالی این دوطرف می توانسته این گونه باشد:جف به جعفر: خیلی بد شد حسن نیومد دیدار حسین ها. تو مهمونی ناهار رو می گم.جعفر: آره. ولی اونجا مشروب سرو می شد، حسن آقا محدودیت مذهبی داشتن.جف: حالا چه کنیم که این یخه باز شه، بالاخره اگه بخوایم بعدا مذاکره کنیم این مذاکره ها نیاز به این مقدمه داره که انگار دو طرف در سطح بالا با هم یک حرفهایی زدند.جعفر: حالا نمی شه نامه بفرسن دوباره.جف: نامه انقدر سرو صدا نمی کنه. بعد کی به کی بنویسه و اینها.جعفر: تلفن هم شاید بد نباشه.جف: تلفن خیلی فکر عالی است. فکر کنم ما بخوایم تلفن بزنیم.جف و جعفر به دیدار جواد و جان می روند:جف به جان (و همزمان جعفر به جواد): ببین اینا می خوان تلفنی صحبت کنند. می شه به نظرت؟جان به جف ( و همزمان جواد به جعفر): اجازه بدین من با رئیس جمهور صحبت کنم.جان و جواد به دیدن حسن و حسین می رن. حسن و حسین جواب شون بله ست.جان و جواد به جف و جعفر زنگ می زنن که آقا زود باشین تا تنور داغه بچسبونین.همون روز حسین به حسن زنگ می زنه.نتیجه اخلاقی داستان این است که دو تا رئیس جمهور مثل من و شما به هم زنگ نمی زنند. گاهی بی معنی است که بگوییم چه کسی گام اول را برداشته است. مسئله بسیار مهمتر این است که دوطرف بتوانند طی یک بازی برد-برد هرکدام یک امتیاز به طرف مقابل بدهد و ده امتیاز بگیرد. باید بحث بر سر مذاکره بعدی باشد نه چگونگی آغاز یک تلفن.
کد خبر: ۲۱۰۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۷/۰۸
خودش را فریده معرفی میکند؛ دخترکی که از هفتسالگی به همراه خانواده از یاسوج به تهران آمد ، در 15 سالگی به اولین خواستگارش بله گفت و راهی خانه بخت شد. او اکنون به جرم قتل در زندان به سر میبرد، برای آنکه علت ارتکاب جرمش را بگوید، سالهای نه چندان دور زندگیاش را ورق میزند.
کد خبر: ۲۰۵۱ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۶/۲۶
این کتاب تصویری است از زنگی پر رنج و مشقت عشایران کوچ ننشین و همچنین بهانه ای است برای معرفی فرهنگ و اداب و رسوم مردم ار زبان منطقه ی کهگیلویه
کد خبر: ۲۰۴۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۶/۲۴
فیلمهای راه یافته به "سومین جشن فیلم کوتاه مستقل خورشید" در 7 بخش : مسابقه فیلمهای مستقل (شامل 4 بخش: مستند، داستان ی، تجربی، انیمیشن)، مسابقه فیلمهای حمایتی ، مسابقه فیلمهای آماتور و مسابقه بخش ویژه (سرزمین خوبم، ایران) معرفی شدند.
به گزارش آوای دنابه نقل از دبیرخانه جشن، هیئت انتخاب آثار سومین دوره جشن فیلم کوتاه مستقل خورشید متشکل از آقایان : فرید فرخنده کیش ، مهدی یارمحمدی و عبدالحمید ارجمند ، ازمیان 650 عنوان فیلم رسیده به دبیرخانه این دوره جشن، تعداد 111 عنوان فیلم ، شامل: 67 عنوان فیلم مستقل ، 23 عنوان فیلم حمایتی ، 6 عنوان فیلم آماتور و 15 عنوان فیلم بخش ویژه (سرزمین خوبم، ایران) را به شرح ذیل، شایسته حضور در بخشهای مسابقه "سومین جشن فیلم کوتاه مستقل خورشید" می داند. فیلمهای راه یافته به بخش مستند مستقل
نام فیلم
کارگردان
کد فیلم
آسمان سرپناه
مهدی جواهریان- مریم فیروزی
SF084
نفس های یک تالاب
سیدوحیدحسینی نامی
SF122
آب شهر
یاسر طالبی
SF179
مردمک
رسول هاشمی
SF200
ملازهرا
سيدمحمدحسيني
SF266
گوزن زرد ایرانی
منوچهربرون.مرتضی مطوری
SF285
زادگاه خورشید
محسن عباسی سرچشمه
SF298
آن مرد در آتش آمد
روح الله اکبری
SF301
تیجره بهار
نادرشیخ الاسلامی
SF310
نوروز در نیور
عبدالله عزیزی
SF350
البرز آمدیم نبودید
علی کلانتری
SF357
سرزمین سرد
شهریار پورسیدیان
SF093
همزاد عاشقان
تورج .کلانتری
SF542
چند شاخه گل مریم
محمد قاسم پور
SF577
آرامش در سنگ
علیرضا دهقان
SF582
ما اینجاییم...موگادیشو
مصطفی آتش مرد
SF612
سلاطین خیابان ها
پالیز خوشدل- زینب تبریزی
SF619
حیات
میترا روحی منش
SF183
روزهای راشاد
مصطفی کرمی
SF264
برتش
طالب رماوندی
SF321
قهرمان من
علی خسروی
SF423
شهریئری گمشده تمدن
سولماز علیزاده
SF573
فیلمهای راه یافته به بخش داستان ی مستقل
نام فیلم
کارگردان
کد فیلم
داستان لیلا
مینا رحمتی
SF020
نامو
صلاح صالحی
SF058
پیش از طلوع
تهمینه بهرام علیان
SF131
ماهی ها نام ندارند
سوسن سلامت – محمد ثریا
SF149
آرزوها در اعماق
آرمین ایثاریان
SF166
سانس فوق العاده
مصطفی ربانی
SF255
ماه عسل
پویا نبی
SF265
صبح روز بعد
سید علی هاشمی
SF370
نشانه ها
یاسر طالبی
SF182
مرگ عقربه ها
علی ملاقلی پور
SF405
عفونت ، زیر صفر
محمدرضا عزیزی
SF451
امشب
فهیمه شرفی
SF518
با من برقص
مریم پیربند
SF576
جاده فرعی
محمد نصیری
SF587
آن
محمد حدادى
SF602
چهار راه
مسعود حاتمی
SF604
یک جفت جوراب
مسعود حاتمی
SF605
مراسم
سعید روستایی
SF606
مادرانه
نوید نیکخواه آزاد
SF626
شب امتحان
علی ثقفی
SF646
خانه امن نیست
سوسن سلامت
SF148
چند کیلومتر دورتر
ابراهیم ایرج زاد
SF229
قلب های سفالی
مریم طالبی انارکی
SF238
شبی در شهر
بنیامین شکوری
SF312
منهای یک
مهدی حسنی جلیلیان
SF552
دوستی برای دوستم
سرکوت محمدی
SF649
فیلمهای راه یافته به بخش تجربی مستقل
نام فیلم
کارگردان
کد فیلم
آن مرد خواب بود
سینا مصطفی زاده
SF046
زنگ انشاء
سید عدنان طاهری موسوی
SF083
آفتاب سوخته
بهرام و بهمن حاج ابول لو
SF088
قاب عکس روی دیوار
کورش شیرالی
SF191
IMPRESSION-XPS160
تی یام یابنده
SF359
جنگل
عباس سندی
SF386
مکثی بعد از بیداری
رضا شریفی و امید شریفی
SF465
فیش آی
هادی جلدی
SF648
فیلمهای راه یافته به بخش انیمیشن مستقل
نام فیلم
کارگردان
کد فیلم
جهنم دره
گلرخ الوان دارستانی
SF178
در مه بخوان
برزان رستمی
SF208
بالارود پایین رود
محسن شیری
SF286
مداد رنگی
سالار پویان- میلاد کریمی
SF030
آلزایمر
علیرضا هاشم پور
SF449
مثل یک رویا
ملائکه فرهنگ ادیب
SF454
دیروز، امروز، امروز
احمد تیموری
SF482
پاتو بردار
زیبا ارژنگ
SF637
وسوسه
هادی معینی قراگزلو
SF096
چرا مگس را نباید کشت!
فرهاد علیزاده
SF205
ماجراهای برفخانه
مصطفی یادگار
SF317
فیلمهای راه یافته به بخش حمایتی
نام فیلم
کارگردان
کد فیلم
صدای جاده
برزان رستمی
SF008
حنانه
داریوش غذبانی
SF022
مسیر عشق
مظفر حسین خانی هزاوه
SF125
خیلی نزدیک ، کنار گوشم
مهدی یوسفعلی
SF128
فصل غمناک زندگی
بابک سراب
SF146
لانگ شات
مهران امیری حسینی
SF230
میرزا
مازیار مشتاق گوهری
SF254
نوای سنگ
پرویز رستمی
SF272
مزرعه ای که رویید و شهر شد
یاسر خیّر
SF276
برادران زمین
محمد صنگوری
SF297
زنان ماهیگیر جزیره
شهرزاد پویا – شیرین وحیدی
SF313
من آبادان رفتم جنگ
کریم لک زاده
SF314
گوش ماهی های خاکی
داود جلیلی
SF375
مستند آخرین نفس
مجید اوچی
SF259
مداربسته
كيومرث صمدي طاري
SF418
شالیکار
مصطفی ربانی
SF506
اسب چوبی
مهدی بخشی مقدم
SF519
بارش بر دهان نیمه باز
عطا مجابی
SF532
خان آخر
گل اندام صفري
SF561
التیام
علیرضا دهقان
SF583
مجنونی از اسکاندیناوی
فرشاد اکتسابی
SF601
سکوت
مریم پیربند
SF621
دوچرخه
حامد حیدری
SF647
فیلمهای راه یافته به بخش آماتور
نام فیلم
کارگردان
کد فیلم
صداي قلب مورچه
آكوزندكريمي
SF021
چهار
محمدرضا کشاورز
SF145
آقای میم . ی . ر
مهدی شاهسواری
SF287
خیلی دور
محمود حسینی پناه
SF477
ناسپاس
امین طوسی
SF507
شاهنامه لکی
سعید کاکایی
SF635
فیلمهای راه یافته به بخش ویژه (سرزمین خوبم، ایران)
نام فیلم
کارگردان
کد فیلم
راسوند
مظفر حسین خانی هزاوه
SF121
از انعکاس فصل های دور
یاسر طالبی
SF180
سه چنک حاک
یاسر خیّر
SF273
لنچهای چابهار
حسین مظلوم
SF279
شهری که می شناسم
احسان معصوم
SF379
براي گونگادين بهشت نيست
سيد غلامرضا نعمت پور
SF437
چهرقان
مظفر حسین خانی هزاوه
SF123
بوی بنفشه
امید عبدالهی
SF412
شهر آجر
احسان صامت زاده
SF543
نجات مویرا
محمد جعفری
SF256
جنگل ابر
احمد نیک کار
SF293
لباس آراسته / جلی رازاوه
منصور عزیزی
SF311
راژوان
کیوان مجیدی
SF318
زنده رود
جمال اسکویی
SF385
راز یک مجسمه
فرشاد اکتسابی
SF600
"سومین جشن فيلم کوتاه مستقل خورشید" به منظور شناسايي و حمايت از بهترين فیلمهای مستقل کوتاه و مستند ايرانی ، همچنین تقدیر از سرمایه گذاری بخش خصوصی در سینمای کوتاه و مستند ، به همت پايگاه حمايت از فيلم کوتاه مستقل (به نشانی اینترنتی www.shortfilmsupport.com) و به دبیری مهدی یارمحمدی برگزار می شود.
توجه:
کلیه فیلمسازانی که فیلم آنها به بخشهای مسابقه جشن راه یافته ، حداکثر تا پایان شهریور ماه سال جاری مهلت دارند تا یک نسخه DVD (با فرمت VOB و قابل پخش از دستگاه DVD Player ) از فیلم خود را به همراه یک نسخه فایل AVI از فیلم و یک CD (شامل: دو قطعه عکس صحنه فیلم به همراه عکس پرسنلی کارگردان ) به دبیرخانه جشن تحویل دهند.
نشانی دبیرخانه جشن: خیابان بهار شمالی – بین کوچه شیمی و صارم – پلاک 276 – واحد 3
تلفن دبیرخانه: 88844581
کد خبر: ۲۰۳۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۶/۲۰
از آنجائیکه وظیفه اصلی نماینده مجلس قانونگذاری است و نظارت، بنابراین پر بیراهه نیست انتظار داشته باشیم ، نماینده با ابزار این حرفه که همانا اشراف بر قوانین و رموز آن است، آشنائی لازم را داشته باشد
کد خبر: ۱۹۶۵ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۵/۳۰
آوای دنا/رؤيا صدر طنزپرداز کشور از نحوه گرايشش به موضوع طنز و از حسین پناهی سخن گفت.
اين طنزپرداز و پژوهشگر در گفتوگو با ايسنا، درباره سالهاي کودکياش گفت: من متولد سال 1339 در تهران هستم، خانوادهام خانواده تحصيلکردهاي بودند و پدرم در دانشکده ادبيات درس خوانده بود. من از کودکي با کتاب سروکار داشتم؛ اما زمان ما اينطور نبود که خانوادهها خط و مشي مشخصي را برايمان درنظر بگيرند. خانوادهها با ما کاري نداشتند و من براساس علايق شخصيام توي کتابخانه پدرم ميگشتم و کتابهايي را که دوست داشتم، ميخواندم.
سالهاي آخر دبستان آثار جمالزاده را ميخواندم و «کباب غاز» او را حفظ شده بودم. داستان هاي عزيز نسين هم آن وقتها بود و من به آنها علاقه داشتم. برادرم مجله «فردوسي» که ميخريد، من قسمتهاي طنزش را ميخواندم.
او درباره شروع کارش به طنزنويسي گفت: بعد از انقلاب فرهنگي که دانشگاهها تعطيل شد، من وارد بازار کار شدم. مدتي در نشريه «اميد انقلاب» کار ميکردم که روزنامه ارگان دانشجويي سپاه بود. مدتي در آنجا مينوشتم و داستان ي طنز درباره درگيريهاي سياسي در مدارس به طنز نوشتم که در پاييز 59 چاپ شد و اولين داستان طنز من بود.
بعد از آن به مجله «زن امروز» رفتم که اول عضو هيأت تحريريه و بعد عضو شوراي سردبيري اين مجله شدم. بعد از آن صفحه «در حاشيه، در متن» را داشتم و مسؤول اين صفحه شدم.
آن موقعها حسين پناهي به ما مطلب ميداد و او اولين کسي بود که به من ياد داد ميتوانم براي نوشتن جور ديگري نگاه کنم. وقتي نوشتههاي حسين پناهي را ميخواندم، ميديدم که چقدر متفاوت فکر ميکند و مينويسد. يک بار به او گفتم، اينها که طنز نيست، خيلي تلخ است. اما او با اينکه نياز مالي داشت، ميگفت، من براي دلم مينويسم و نميتوانم جور ديگري بنويسم.
اين طنزنويس همچنين گفت: از سال 72 همکار مجله «گلآقا» شدم و تا سالهاي 75، 76 فعاليتهايم صرفا به حوزه طنز محدود ميشد.
کد خبر: ۱۸۸۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۵/۰۸
خیلی از ما برخلاف ادیسون از شکست خوردن دوری میکنیم. درواقع، آنقدر درگیر این هستیم که مبادا شکست بخوریم که دیگر هدفمان پیروز شدن نیست. وقتی قدمهای اشتباه برمیداریم، تفسیرشان میکنیم، به انتخاب خودمان آنهایی که به نظرمان اشتباه بوده را در زندگیمان اصلاح میکنیم.آوای دنا:شیرینترین پیروزی آنی است که دشوارتر بوده باشد. آن پیروزی که عمیقاً به آن دست یابید و به خاطرش با هر آنچه که دارید بجنگید و بخواهید همه چیز را تا لحظه نزدیک شدن به موفقیت در میدان نبرد رها کنید.جامعه به شکست پاداش نمیدهد و شکستهای زیادی را هم پیدا نمیکنیم که در کتابهای تاریخی ثبت شده باشند. استثناها آن شکستهایی هستند که پُلی برای موفقیتهای آتی شده باشند. داستان توماس ادیسون هم یکی از آنهاست که یکی از مهمترین کشفیات او اختراع لامپ برق بوده است که قبل از رسیدن به نمونه موفق، ۱۰۰۰ مرتبه امتحان کرد. یک گزارشگر از ادیسون میپرسد، «۱۰۰۰ مرتبه شکست خوردن چه حسی دارد؟» و ادیسون اینطور پاسخ میدهد، «من ۱۰۰۰ بار شکست نخوردم، لامپ برق اختراعی بود که ۱۰۰۰ مرحله داشت.»خیلی از ما برخلاف ادیسون از شکست خوردن دوری میکنیم. درواقع، آنقدر درگیر این هستیم که مبادا شکست بخوریم که دیگر هدفمان پیروز شدن نیست. وقتی قدمهای اشتباه برمیداریم، تفسیرشان میکنیم، به انتخاب خودمان آنهایی که به نظرمان اشتباه بوده را در زندگیمان اصلاح میکنیم.برای خیلیها شکست یک کمبود به شمار میرود. این طرز تفکر مثل خیلی چیزهای دیگری که درمورد آنها اشتباه فکر میکنیم، نادرست است. اشتباه کردن نه تنها یک حقارت فکری نیست بلکه ظرفیت اشتباه کردن برای شناخت انسان الزامی است.بهترین معلم زندگیوقتی نگاه دقیقترین به بزرگترین متفکران تاریخ میاندازیم، میبینیم که میل به شکست خوردن اصلاً فکر جدید یا غیرعادی نیست. از علایق آگوستین، داروین و فروید تا اسطورههای ورزشی و تجاری امروز، شکست ابزاری قدرتمند برای رسیدن به موفقیت است.شکستها بزرگترین معلمین زندگی هستند اما متاسفانه بیشتر افراد و مخصوصاً فرهنگهای محافظهکار تمایلی برای تجربه آن ندارند. درعوض آنها انتخاب میکنند که محافظهکارانهتر عمل کرده و هر بار همان انتخابهای مطمئنتر را دوباره و دوباره تکرار میکنند. آنها با این باور رفتار میکنند که اگر موجی ایجاد نکنند هیچ توجهی را به خودشان جلب نمیکنند؛ هیچکس بخاطر شکست خوردنشان سر آنها داد نمیزند چون هیچوقت بیشترین تلاششان را برای کاری که ممکن است شکست بخورد (یا موفق شود) به کار نمیگیرند.اما در اقتصاد دنیای امروز، بعضی سرمایهداران و کارآفرینان دیگر ترسی از شکست ندارند و به استقبال آن میروند. براساس یک مقاله جدید، شرکتهای بسیاری گزارش موفقیتها و شکستهای کارکنان را ارزیابی میکنند زیرا اعتقاد دارند آنهایی که دچار شکست میشوند، از جنگ جان سالم به در برده و الان تجربهای باارزش با خود دارند.مکتب فکری غالب در شرکتهای در حال توسعه این است که موفقیت بزرگ به ریسک بزرگ وابسته است و شکست مطمئناً یک محصول ناشی از آن است. مجریان چنین سازمانهایی برای اشتباهاتشان به سوگ نمینشینند بلکه از آن برای موفقیتهای آینده استفاده میکنند.سریعترین راه به سمت موفقیت نداشتن ترس دربرابر شکست است. رهبران و مدیران برای اینکه کارشان را درست انجام دهند، موفق شوند و شرکتهایشان را در عرصه رقابت نگه دارند، میبایست هر روز محدوده خود را بزرگتر کنند. آنها باید ایدهها، برنامهها، سخنرانیها، توصیه ها، تکنولوژی، محصولات، رهبری، صورتحسابهای خطرساز و ریسکی ارائه دهند. و همه اینها را باید بدون هیچ ترسی عرضه کنند--بدون ترس از شکست، طرد شدن یا تنبیه.دست یافتن به تواناییهااین مسئله برای خواستههای شخصی نیز صدق میکند، چه غلبه بر یک چالش یا مشکل خاص باشد یا رسیدن به نهایت تواناییهای خود در همه جنبههای زندگی. برای اینکه بهترین خودتان باشید و غیرممکنها را ممکن سازید، نباید از ترس بترسید، باید بزرگ فکر کنید و خودتان را به جلو سوق دهید.وقتی با این طرز فکر درمورد دیگران فکر کنیم، پیشگامان، مخترعین و مکتشفین را در ذهنتان تجسم کنید: آنها شکست را به عنوان قدمی برای رسیدن به موفقیت در آغوش میکشند.اما لازم نیست روی بند راه بروید، قله اورست را فتح کنید یا برای رسیدن به این طرز فکر نابینا را شفا دهید. وقتی پاداش موفقیتی بزرگ باشد، استقبال کردن از شکست احتمالی رمز وارد شدن به چالشهای مختلف است، چه با شروع یک کار جدید بخواهید زندگیتان را از نو بسازید یا اینکه برای داشتن رابطهای عمیقتر به خودتان اجازه اعتماد کردن به فردی دیگر را بدهید.برای رسیدن به هر هدف باارزش، باید ریسک کنید. توصیهای که در برخورد با ریسکها ارائه میشود ساده و سرراست است: باید تصمیم بگیرید این هدف ارزش آن ریسک را دارد یا نه. اگر دارد، دیگر نباید نگران باشید.البته ریسکهایتان باید حسابشده باشد؛ نباید چشمبسته دل به دریا بزنید و امید بهترین نتیجه را داشته باشید. رسیدن به هدف یا دستکم به کار گرفتن همه تلاشتان نیازمند آمادهسازی، تمرین و دانستن مهارتها و داشتن تواناییهای لازم است.به دست آوردن طرز فکر بیباکانهیکی از بزرگترین رازهای موفقیت عمل کردن در منطقه تواناییهایتان اما بیرون از منطقه امنتان است. بااینکه ممکن است با شکستی بزرگ روبهرو شوید، اما امکان پیروزی بزرگ هم برایتان وجود دارد--و به همین دلیل است که ریسک و شجاعت بزرگ پیشزمینه آن است. در هر دو حال، درمورد تواناییها، استعدادها و راهکارهایتان بهتر فهمیده و برای چالش بعدی خودتان را قویتر خواهید کرد.اگر به نظرتان خطرناک میآید، باید بگوییم بله، ممکن است اینطور باشد. اما راههایی برای راحتتر به دست آوردن این طرزفکر بیباکانه وجود دارد. اولین آن این است که آگاهانه رویکردی مثبت داشته باشید تا با هر چه هم که روبهرو شدید، بتوانید درسهای آن تجربه را گرفته و به جلو رفتن پیش روید.این حقیقت دارد که همه ذاتاً مثبتاندیش نیستند اما میتوانند در هر مقطعی از زندگی تصمیم به تغییر رویکرد خود بگیرند. خواندن درمورد شکستهای دیگران و واکنشهای متعاقب افراد موفق به آن و تکرار این داستان های تاریخی برای دیگران در این راه بسیار مفید است.
منبع/مردمان
کد خبر: ۱۷۴۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۳/۲۵
این فرد لر زبان( خون احمد) که به قصد ماندن راهی این شهر و منطقه ترک زبان در استان فارس شده بود با موافقت کدخدای این منطقه ، در استان فارس ماندنی می شود (ساکن می شود) که از آن روز خون احمد را به اسم ماندنی صدا می زدند.
اوای دنا-مسلم مختاری:جوانی به نام خون احمد بیش از 250 سال پیش از شهرستان بهمئی استان کهگیلویه وبویراحمد از خانواده خود دور می شود و به یکی از شهرهای استان فارس پناه می برد و در منطقه ترک نشین با یکی از زنان ترک ازدواج می کند.
این فرد لر زبان( خون احمد) که به قصد ماندن راهی این شهر و منطقه ترک زبان در استان فارس شده بود با موافقت کدخدای این منطقه ، در استان فارس ماندنی می شود (ساکن می شود) که از آن روز خون احمد را به اسم ماندنی صدا می زدند.
نتیجه ی آقای خون احمد به نام بهروز کریمی ساروئی از ایل قشقایی ، درحالیکه از شادی در پوست خود نمی گنجید ، بسیار خوشحال است در توضیح ماجرا میگوید : زمانی که خون احمد یا ماندنی جوان بود، استان کهگیلویه بویراحمد واستان خوزستان را به مقصد شهرستان لارستان استان فارس ترک میکند ودر همان جا تشکیل خانواده می دهد.
اما از 250 سال پیش به بعد تا فروردین 1392 ، دیگر طایفه برزو در استان خوزستان وکهگیلویه وبویراحمد از سرنوشت فرزند خود به نام خون احمد( ماندنی) هیچ اطلاعی نداشت تا اینکه یکی از اهالی استان کهگیلویه و بویراحمد که در شهرستان بهمئی ساکن می باشد برای فعالیت کاری و پیمانکاری به شهرستان خُنج در استان فارس عازم می شود که در گفتگو با کارکنان و همکاران خود به تاریخچه زندگی خود اشاره می کردند، با تشابه اسمی شرکت و نسبت طایفه و قوم این گروهِ ترک زبان که در شهرستان لارستان استان فارس ساکن هستند و بیش از 200 خانوار ترک را تشکیل می دهند مواجه می شود و جدائی این قوم ترک و لر بعد از بیش از 250 سال به پایان می رسد.
این کنجکاوی اهالی لر برای یافتن خانواده و طایفه برزو انگیزهای میشود تا بار دیگر اهالی لر استان های کهگیلویه وبویراحمد و خوزستان در جستوجوی آنها برآیند .مسن ترین نتیجه های برزو که در شهرستان لارستان استان فارس ساکن هستند هماکنون حدود ٩٠ و ٨٠ سال دارند، اما آنها نیز از هیچ تلاشی برای یافتن فامیل های خود دریغ نکردند ولی قسمت نبود که آنها همدیگر را ببینند.اهالی لر زبان که هم اکنون در استان خوزستان ( از جمله شهرستان بهبهان) و شهرستان بهمئی و منطقه خون احمد (خان احمد) شهرستان گچساران زندگی می کنند مدعی هستند که بیش از 250 سال پیش ، فردی به نام خون احمد از خانواده اش در استانهای کهگیلویه و بویراحمد وخوزستان جدا می شود و دیگر خبری از او نمی شود.اهالی استان کهگیلویه وبویراحمد وخوزستان درصدد پیداکردن خانواده او برآمدند تا اینکه یکی از اهالی شهرستان بهمئی که برای کارپیمانکاری به استان فارس رفته بود در آنجا بهطور اتفاقی به کارخانهای که در آنجا کار میکردند میرود و در آنجا با یکی از فامیل های خود آشنا میشود.
این فرد لُر زبان، داستان زندگی خود و دوری از فامیل های خود را با یکی از کارکنان کارخانه در میان میگذارند و او هم بهدلیل نیت خیری که در دل برای رساندن دو طایفه لر و ترک زبان داشت، تصمیم میگیرد که به شهرستان لارستان سفر کند و آنها را پیدا کند، بعد از برگشتن مرد لُر زبان از شهرستان لارستان، با پیگیریهایی که او انجام میدهد بالاخره سرنخهایی از محل زندگی خون احمد یا همان ماندنی که در استان فارس ساکن بود پیدا میکند و بعد از ارتباط با خانواده تُرک، این خبر خوش را به اهالی استاهای خوزستان ، کهگیلویه وبویراحمد و فارس اطلاع میدهد.
نتیجه ی آقای برزو به نام بهروز کریمی ساروئی از ایل قشقایی که در شهرستان لارستان استان فارس زندگی می کند بی نهایت خوشحال بود و احساس شادمانی می کرد و گفت : نمی دانستیم همچنین قومی داریم بلکه در تاریخ مطالعه کردیم که جد ما از بهمئی آمده و جدائی ماندنی(خون احمد) به پایان حکومت صفویه ( یعنی دو سالِ پایانی حکومت صفویه) برمی گردد.
ماندنی( خون احمد) که اصلیتی کهگیلویه بویراحمدی دارد و به طایفه برزو منصوب می شود الان فقط بیش از 600 نتیجه در استان فارس دارد.سرانجام طایفه ترک زبان از استان فارس وارد شهرستان بهبهان استان خوزستان شد که با استقبال گرم وصمیمی مردم استانهای کهگیلویه و بویراحمد و خوزستان مواجه شدند و به جشن وشادمانی پرداختند.
این دوخانواده بزرگ در گفتگو با مسلم مختاری خبرنگار واحد مرکزی خبر به ابرزاز شادمانی و خوشحالی پرداختند و از خداوند خواستند که این موضوع دیگر برای هیچ فرد ویا قومی اتفاق نیفتد.(مسلم مختاري)دفتر خبر صداوسيما شهرستان بهمئي – ليكك1392/1/18
کد خبر: ۱۵۱۴ تاریخ انتشار : ۱۳۹۲/۰۱/۱۸
رییسجمهور، استفاده از زمین و اراضی کشور، استفاده از معادن کشور، اجرای کامل هدفمندی یارانهها و اصلاح نظام بانکی کشور را چهار راهکار اصلی برای حل مشکلات اقتصادی کشور عنوان کرد.
کد خبر: ۱۳۲۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۱/۱۰/۲۷
حق را بشناسید آنگاه یارانش را خواهید شناخت ،باطل را بشناسید ،آنگاه طرفدارانش را خواهید شناخت.(نهج البلاغه حکمت 262)
کد خبر: ۱۲۶۳ تاریخ انتشار : ۱۳۹۱/۱۰/۰۸
اوای دنا: شب یَلدا یا شب چلّه بلندترین شب سال در نیمکرهٔ شمالی زمین است. این شب به زمان بین غروب آفتاب از ۳۰ آذر (آخرین روز پاییز) تا طلوع آفتاب در اول ماه دی (نخستین روز زمستان) اطلاق میشود. ایرانیان و بسیاری از دیگر اقوام شب یلدا را جشن میگیرند. این شب در نیمکره شمالی با انقلاب زمستانی مصادف است و به همین دلیل از آن زمان به بعد طول روز بیشتر و طول شب کوتاهتر میشود. استان کهگیلویه و بویراحمد، همانند همه سرزمین زیبای ایران آریایی اعضای خانواده گردهم جمع میشوند تا پیرترین اما دوست داشتنیترین فرد خانواده برایشان متل بگوید متل داستان ی افسانهای و طولانی است كه نسل به نسل و به طور شفاهی از گذشتگان به ارث رسیده است.مثل داستان معروف دو برادر اصطلاح محلی به نامهای «احمعیل و مهمعیل» دو مرد قوی هیكل و بزرگ كه به سفارش مادرشان به كوه میروند و بر بلندترین قسمت كوه قرار میگیرند و چلوسی (آتش) كه در دست دارند را با تمام قدرت به هوا پرتاب میكنند اگر آن چلوس (آتش) به خشكی خورد متأسفانه زمستانی سرد و خشك در پیش است كه خسارات فراوانی به كشاورزان و دامداران وارد میشود و مردم نگران و آشفته میشوند، اما اگر آن چلوس به دریا خورد زمستانی پر از بارش برف و باران و سالی سرشار از نعمتهای خداوند در پیش است و سال رونق كشاورزی است كه مردم زمستان سخت و طاقت فرسا را به امید بهاری پربار به پایان میرسانند.دیگر اینكه در این شب به نیت بارش برف و سفیدی زمستان آشهای محلی مثل شیربرنج و یا دووا (آش دوغ) در تشتهای برزگ میپزند تا جوابگوی جمعیت زیاد اعضای خانواده باشد و اعتقاد دارند چون از اوایل شروع فصل سرما غذای داغ و گرم میپزند در این شب باید غذایی مثل آش دوغ درست كنند.
کد خبر: ۱۲۴۰ تاریخ انتشار : ۱۳۹۱/۱۰/۰۱