کد خبر: ۱۳۳۳۰
تاریخ انتشار: ۰۶ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۱:۴۳
شعر-منصور نظری
قطعه شعر «به تن خرقۀِ عبری سرانِ عربی را» پاسخی است به اظهارات سخیف و توهین‌آمیز بعضی از سران مرتجع عربی درباره ایران در اجلاس اتحادیه عرب در موریتانی
پایگاه خبری آوای رودکوف -منصور نظری :قطعه شعر «به تن خرقۀِ عبری سرانِ عربی را»  پاسخی است به اظهارات سخیف و توهین‌آمیز بعضی از سران مرتجع عربی درباره ایران در اجلاس اتحادیه  عرب در موریتانی

چه آشوب مهیبی به پا گشته جهان را – چه طوفان قریبی دلِ منتظران را

تب حادثه دارد، تنِ عالم هستی- عطش کرده جهان را چُنان اُشتر مستی

 

رصد گشته نشان‌ها به نزدیکیِ دوری – سحرگاه طهورا ، طربناکِ ظهوری

زِ شام و زِ یمن تا، به لبنان و به لیبی - روان خونِ مسیحا ز بالای صلیبی

 

سعودی زده بر نِی به خون غرقه لباسی – طمع کرده حَرامی کِشَد معجر یاسی

 به تن خرقۀِ عبری سرانِ عربی را - یهودا زده بوسه به رخساره نبی را

 

 امیران عرب را به آیین حقیری - به تن کرده یهودا ز دشداشه حریری

به زیر علمِ آن ستمکارۀِ صهیون- سران عربی را نگر مست ز افیون

 

چه شد قوم عرب را به سَر شورِ بهاری - چه شد آن‌همه درمان به بیماریِ هاری

بهار عربی را چه آمد به سر آخر - چرا باخته اسبِ اصیلِ عرب از خر

 

به‌جز هرزه گیاهی بهار عربی را - جهان را چه نصیبی از آن شورشِ گیرا

به نیرنگ یهودا وَ ضحاکِ به سر تاج  - بهار عربی را خزان بُرده به تاراج

 

چه خون‌ها که زمین را خنک داغ ِعطش کرد- چه مادر که به نعشِ جوان آمد و غش کرد

چه شد آن‌همه جان‌ها که در قاهره دادند - چه شد داغ شقایق که بر سینه نهادند

 

چه شد آن‌همه خون‌ها که چون نیل روان شد -چه شد آن‌همه کُشته که از پیر و جوان شد

به لب‌های کبوتر چه شد شاخۀِ زیتون- بهار عربی چون، خزان آمده اکنون

 

اگر کاخ تفرعن به مصر آمده نابود – به خونخواهیِ فرعون کنون آمده نمرود

 از آن آتش بر پا به‌جامانده چه جز دود – نشد زخم جهالت عرب را ز چه بهبود

 

چه شد آن‌همه غوغا به رقص عربی ساز - از آن آتش برپا به‌جامانده تبی باز

پدید آمده سیلی که یک‌باره روان شد - و بیهوده بهاری گرفتار خزان شد

 

همان شیوه علی را که زد خنجری از پُشت-  بهار عربی را جهالت ز عرب کُشت

بهار عربی را خزان آمده آری- به صحرای کویری چه پاییز و بهاری


به باغی که ندارد درختی رگ و ریشه-تمامیِ فصولش خزان تا به همیشه

 بهار عربی‌ها، بهار سلفی شد - جهان جمله گرفتار هرزه علفی شد

 

به کشمیر و منامه به پا کرب و بلاییست –به شش‌گوشۀ عالم به‌جز رنج و بلا نیست

چه آشوب و چه غوغا به پا گشته به لیبی - تنِ زارِ مسیحا به هر سو به صلیبی

 

ز پیوند سعودی و مریم رجوی‌ها - به‌جایی نرسد این به بیراهه روی‌ها

ز عوعوی سگان در، شبِ بزمِ شغالان - پدید آمده آیا به‌جز زوزه فراوان؟

 

خلف زادِ یهودا ، ملک‌زادۀ تازی - تو را با دُم شیران چرا آمده بازی

بِکش زوزۀِ آخر، تو گرگینۀِ وحشی - علم گشته به ایران ظهورانه درفشی

 

 چنان ضربۀِ شستی خورد آل سعودی - که یک‌ذره نماند از او جای به‌زودی

به آشوبِ به پا در جهان آمده بنگر - بهار عربی را خزان آمده بنگر

 

به باغی که نروید گل یاس ولایت- دریغا که بیاید بهاری به عنایت

بهاری که ولایت از او گم‌شده باشد- گرفتار خزانِ تلاطم شده باشد

 

چو آن خیزش و غوغا، نه والا هدفی داشت - بهار عربی‌ها ،خزانی سلفی داشت

در آن دل که نباشد غم عشق ولایت - بتابد ز کجا پس بر او نور هدایت؟

 
به امید ظهور حضرت یار...

6مردادماه 1395 منصور نظری
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
* نظر: