کد خبر: ۲۲۱۹
تاریخ انتشار: ۱۶ آبان ۱۳۹۲ - ۰۷:۵۰
میانه رو های گروه دوم دیروز به میخ می زدند امروز به نعل ، دیروز با صدای بلند - فارغ از ساده زیستی احمدی نژاد - به طرز اغراق آمیزی 'محمود محمود' می کردند.امروز - فارغ از امیدواری روحانی - به طرز اغراق آمیزی 'حسن حسن' می کنند و فردا نیز ...

آوای دنا-سرویس سیاسی خبرنو در مطلبی با عنوان دیروز به میخ ،امروز به نعل و...نوشت: راستی چرا برخی در هر برهه اصطلاحا "رنگی به خود می گیرند" ؟
چرا عموما هنگام اتخاذ مواضع ، خود را با موازنه قدرت وفق می دهند ؟
آیا دلیل اتخاذ دومین موضع پس از اولین موضع ، پی بردن به اشتباه است؟
آیا پی برده اند که موضع قبلی اشتباه بوده و موضع جدید درست تر است؟

اگر پاسخ سوال آخر مثبت است باید مجددا پاسخ دهند که : آیا حاضرند اگر گردونه مجددا به دور قبل بچرخد همین مواضع کنونی را اتخاذ کنند؟!

اینبار اگر پاسخ منفی است و جواب را منوط به «تا چه پیش آید...» و اصل «مصلحت در آینده » می دانند ؛ باید مجددا پرسید:

آیا این تغییر رویه ها یک نوع بی ثباتی محسوب نمی شود که با مشی محترمانه ی دیگری - میانه روی - اشتباه گرفته شده است؟

قرار بر این بود که راه همواره ثابت باشد ولو اینکه جریانات متغیر باشند اما این روزها در برخی گردنه ها و پیچ ها پی می بریم که برخی جریانات سیاسی نقاب هایشان ثابت است اما راههایشان متفاوت...

اگر اتخاذ مواضع گوناگون توسط برخی جریانات حاصل از اغراض شخصی - حزبی و یا بی ثباتی هاست که تکلیف مشخص است ؛ اما اگر به اصطلاح نوعی میانه روی! تلقی می شود به نظر نگارنده باید در میان این میانه رو ها دو گروه قائل شویم:

گروه اول : میانه‌روهای مستقلی هستند که از بین دو دیدگاه یا چند جریان ، بر این اساس اعلام موضع می کنند که انسان جایز الخطا است و گروه ها و احزاب نیز از این قاعده مستثنی نمی باشند ؛ بنابراین همیشه دیدگاه های صحیح (چه از جانب راست باشد چه از جانب چپ و ...) را بر اساس مشی فراجناحی شان بپذیرا هستند . این گروه اساسا مبانه ای با جناح ها و تعصبات مابین اعضا ندارند .

اما گروه دوم : میانه روهایی هستند که صرفا برای «اعلام موجودیت!» یکی به میخ می زنند یکی به نعل! بی آنکه به ملاک و معیار خاصی برای انتخاب رویه ی شان توجه داشته باشند ؛ به عبارت دیگر فقط هدفشان بودن و ماندن و دیده شدن از هر دو طرف است!

مغالطه در انتخاب رویکرد گروه دوم از این‌جا ناشی می‌شود که انسان‌ها عموماً اعتدال و میانه‌روی را به معنای پرهیز از افراط و تفریط ، معیاری در کنترل احساسات و عواطف در نظر می‌گیرند ؛ اما آیا علم منطق با این پیش‌فرض ها در خصوص "مواجهه با واقعیات" ، موافق است؟

به عنوان مثال:
وقتی مردم جزیره الف اعتقاد دارند که ۴=۲+۲ و مردم جزیره ب اعتقاد دارند که ۶=۲+۲ در حالیکه عقلا و حقا مردم جزیره الف درست می گویند ؛ آیا در این میان ، میانه روهای گروه دوم می توانند راه میانه را برگزینند و بگویند: ۵=۲+۲ ؟!

میانه رو های گروه دوم در حالی برای جلب توجه مردم هر دو جزیره ، در میان حق و باطل به حساب خود روش میانه روی! را در پیش می گیرند که پاسخ صحیح اظهر من الشمس است و اشتباه جزیره ب کاملا فاحش.

پس می توان گفت در استدلال‌های منطقی و علمی و ایضا در مواجهه با حقایق ، "حد میانه" نمی تواند معیار پذیرش باشد...

ضمن اینکه در یک مقطع که حق انتخاب فقط یکیست به هر حال یا باید کوچه ی سمت راست را برای مسیر انتخاب کرد یا کوچه ی سمت چپ را ؛ یا مسلمان بود یا کافر ، یا یهودی بود یا مسیحی . یا مرد بود یا زن ! ( فارغ از انشعابات و شاخه های هر یک )

اما سوال پیش می آید که اگر از بین دو دیدگاه - به علت عدم علم کافی به موضوع - به زعم ما هیچ کدام از این دو راه درست نباشد (نه چپ نه راست ) چه کنیم؟
به این شبهه می توان اینگونه پاسخ گفت: بر اساس آیه ی لا یکلف الله نفسا الا وسعها برای کسی که علم و توانایی کافی در جهت دفاع از حق ندارد از آنجا که تشخیص و انتخاب راه درست و پیروی همه جانبه از آن ، مستلزم علم کافی ، تحقیق کافی و باور قلبی است ؛ خنثی ترین راهکار "سکوت" است...

شاید در صورت عدم علم به حقیقت ؛ سکوت بهتر باشد از دفاع کورکورانه مابین دوراهی حق و ناحق . سکوتی که فرد ناتوان بر اساس آن نه رضایتند است و نه شاکی.

... اما وای بر کسی که کورکورانه و متعصبانه به دفاع از باطل بپردازد و وای بر کسی که با علم به حقایق ببیند مسلمانی مورد ظلم واقع شده اما سکوت کند...(قریب به مضمون حدیثی از حضرت علی السلام)

داستان عبرت آموز زیر مروری است بر سرانجام یک میانه روی عملی از نوع گروه دوم! خوانش چند سطر زیر برای استفاده کنندگان از ترفند میانه روی نوع دوم ، قابل تامل است .

داستان حاوی این نکته است که در مواجهه با حقایق ، میانه روی از نوع گروه دوم ترفندی باطل است و گاهی موجب قتل نفس هم می شود:

دو زن برای قضاوت و داوری به نزد حضرت سلیمان آمدند. یکی از زنان گفت: سرور ما، من و این زن در یک خانه ساکنیم و در آن خانه با او زاییدم .
روز سوم بعد از زاییدنم، این زن نیز زایید و ما با یک‌دیگر بودیم .
کسی دیگر با ما در خانه نبود .
ما هر دو در خانه تنها بودیم.
در شب، پسر این زن مُرد زیرا که زن بر روی او خوابیده بود.
این زن در نیمه‌ های شب برخاسته، پسر من را آن‌گاه که کنیزم در خواب بود از پهلوی من گرفت و در آغوش خود گذاشت و پسر مرده خود را در بغل من نهاد.
بامدادان چون برخاستم تا پسر خود را شیر دهم، دیدم که مُرده است؛ اما چون خوب بر او نگاه کردم، دیدم که پسری نیست که من او را زاییدم...
زن حرفش را قطع کرد و خطاب به حضرت سلیمان گفت: نه، بلکه پسر زنده از آن من است و پسر مرده از آن اوست.
و آن زن دیگر گفت: نه، بلکه پسر مرده از آن توست و پسر زنده از آن من‌است ...
سلیمان گفت: « این می‌گوید که این پسر زنده از آن من‌است و پسر مرده از آن توست و آن می‌گوید نه، بلکه پسر مرده از آن توست و پسر زنده از آن من‌است.»
سلیمان ادامه می دهد: « شمشیری به نزد من آورید» و شمشیری را در برابر پادشاه آوردند.
سلیمان گفت: « پسر زنده را به دو قست تقسیم نمایید و نصفش را به این و نصفش را به آن بدهید.»
و زنی که پسر زنده حقیقتا از آن او بود، چون‌که دلش بر پسرش می‌سوخت به پادشاه گفت: سرورم، پسر زنده را به او بدهید و او را هرگز مکشید.
اما آن زن دیگر گفت: « نه، از آن من و نه از آن تو باشد، بلکه به دو نیم تقسیم نمایید.»
آن‌گاه سلیمان امر فرموده و گفت: « البته پسر زنده را نکشید، بلکه به آن زن دلسوز بدهیدش زیرا که مادرش اوست.»

به جرات می توان گفت میانه رو های گروه دوم در رویکرد خود شاخص هایی همچون "عدالت" را نادیده می گیرند ...

این گروه برای « اثبات وجود خود و بدست آوردن دل مردم دو جزیره » به هر طرفندی - ولو اینکه ظالمانه و ناعادلانه باشد - متوسل می شوند.

میانه رو های گروه دوم دیروز به میخ می زدند امروز به نعل ، دیروز با صدای بلند - فارغ از ساده زیستی احمدی نژاد - به طرز اغراق آمیزی "محمود محمود" می کردند ، امروز - فارغ از امیدواری روحانی - به طرز اغراق آمیزی "حسن حسن" می کنند و فردا نیز ...

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
* نظر: